فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:33
فهرست مطالب: صفحه
مقدمه : 5-2
(در باره ی فردوسی وشاهنامه)
زن در تعبیر شاهنا مه 10-6
فرانک مادر فریدون 12-11
رودابه 16-13
تهمینه 19-17
سودابه 23-20
نتیجه 24
چکیده 26-25
منابع و مآخذ 27
مقدمه
درباره ی فردوسی وشاهنامه
حکیم ابوالقاسم فردوسی از ستارگان قدراوّل آسمان ادب وفرهنگ ایران است که در دوره های گذشته ی تاریخی،با کتاب گرانقدرخود شاهنامه،درمیان مردم شهرت یافته است واز غایت روشنی بعدها زندگی اودرغباری از تیرگی وناشناختگی فرورفته است.فردوسی را همگان می شناسند امّاحیات و کارواندیشه او،چنانکه بوده،برهیچ کس روشن نیست.
قدیمی ترین کتابی که به نام فردوسی واثرجاودانه ی او اشاره می کند،تاریخ سیستان متعلق به نیمه ی قرن پنجم است ومفصّل ترازآن چهارمقاله ی نظامی عروضی که درسال550 هجری یعنی نزدیک به یک قرن و نیم پس ازفردوسی تأ لیف شده است.
اطّلاعات تاریخ سیستان درباره ی فردوسی ا ز چند سطر نمی گذرد آنچه درچهار مقاله درباره ی وی آمده است ،ومتاسّفانه به کتاب های دیگر نیز راه یافته،مانند بسیاری ازاطّلاعات دیگرآن کتاب توأم با داستان پردازی و فاقد اعتبار لازم تاریخی است.
آنچه درباره ی فردوسی به کمک قراین و نشانه های تاریخی از شاهنامه بدست می آید و تا حدودی می توان به صحّتش اطمینان داشت ،این است که وی در یکی از سال های329 یا330 هجری ،یعنی همان سال هایی که شمع زندگانی رودکی سمر قندی‹‹ شاعر تیره چشم و روشن بین ››عصر سامانی خاموشی می گرفت،در منطقه ی طوس(شاید قریه ی باژ یا فاز کنونی) به دنیا آمد.از خانواده و کسان او اطّلاع چندانی در دست نیست ؛ همین قدر می دانیم که وی از نجیب زادگان طوس بود واز خود املاک واموالی داشت،به طوری که می توانست از درآمد ملک موروثی نزدیک به دو بهره از حیات بارور خود را در رفاه نسبی بگذراند.
نجیب زادگان ایرانی تباردرروزگارفردوسی طبقه ای صاحب مقام ودارای امتیاز اجتماعی خاصّی بودند که به ‹‹دهقانان›› شهرت داشتند؛وعبارت بودند از گروهی از نجبای درجه ی دوم که از امور لشکری به دور بودند وتنها خود را به دفاع از ارزش های قومی وهمچنین ولایتی که درآن پای بند بودند،می دیدند.
این طبقه در هروقت وزمان نزد معلمان دینی به خوبی تربیت وتهذیب می شدند وحافظ سنت وفرهنگ ایرانی بودند،چنان که پس ازسقوط امپراطوری ساسانی روایات تاریخی وداستان – های ملی ایران را حفظ داشتند وسینه به سینه به نسل های بعد از خودمنتقل می کردند.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:35
مقدمه: ۱
پهلوانان و خاندانها ۳
نهاد پهلوانی ۱۱
پهلوان و زندگی عمومی ۱۸
دوستی و دشمنی ۲۲
عشق و مرگ ۲۴
سرنوشت و نظم عمومی ۲۸
منابع و مأخذ :
مقدمه:
عظمت حماسة ملی ایران، پیش از هر چیز در روح پهلوانی، و تمرکز رویدادهای آن حول یک محور قهرمانی، متبلور است. عنصر نیرومند ذهنی آن، که در آرایش حماسی نبرد میان نیک و بد و ایران و توران تجسم یافته است، اساساً اوج و فرود خود را در نهاد پهلوانی و هیأت مرکزی و نیروی اصلی آن به ظهور میرساند.
نسلهای مختلفی از پهلوانان، پی در پی به کوشش برمیخیزند، خویشکاری میورزند، پیروز میشوند، شکست میخورند، نامآور میشوند، به فراموشی میگرایند، تا ذات انسان حماسی، که تجسم نهایی خود را در جهان پهلوان مییابد، باقی بماند. جهان پهلوان نیز مانند پهلوانان دیگر، دوره به دوره، فرامیآید تا عظمت کارکرد آدمی را در قهرمانی و افتخار بنمایاند. در این راه اگرچه کارکرد اصلی پهلوانان یگانه و بیدگرگونی یا خدشهناپذیر میماند، کاراکتر و کنش و روابط شخصیتی آنها متفاوت میشود، تنوع میپذیرد، و گسترش مییابد.
از اینرو برای آنکه کنش فردی و چگونگی رویدادهای حماسی و نوع آنها در شاهنامه بهتر ادراک شود، جا دارد که از راه رویکردی تشریحی، به بیان وضع و تنوع و شاخهها و عناصر تشکیل دهندة نهاد پهلوانی بپردازیم، تا زمینة لازم برای جستجوی روابط افراد و چگونگی رویدادها و اهداف زندگی پهلوانی فراهم آید. تأکید میکنم که در این بحث بیشتر به طرح یک نمودار از مشخصات و مختصات پهلوانان خواهم پرداخت، تا به تبیین و تحلیل همهجانبه و ریشهشناختی.
بسیاری از مسائل پهلوانان ایران چه از لحاظ ریشههای اساطیری و پیوندهای تاریخی ، و چه از بابت مشخصات «زندگی و مرگ» آنان تاکنون به وسیلة صاحبنظران مختلفی بررسی شده است. همچنانکه از برخی رویدادها و داستانها نیز تحلیلهای ارزندهای صورت گرفته است. در نتیجه طرح این بحث از آن رو تا آنجاست که بتواند حضور ترکیبی پهلوانان را با وضوح بیشتری مشخص کند. و حضور آنان را «تمامیت» حماسة ملی بازنمایاند.
مجموعة داستانهای حماسی شاهنامه را در نخستین نظر میتوان نشأت یافته از سه دوره و حوزة قهرمانی دانست، که هم از بابت تاریخی و هم از بابت جغرافیایی، و هم از نظر تفاوتهای آیینی و ذهنی و خاندانی، نمودار زندگی اقوام مختلف در تاریخهای مختلفی از حیات ملی ایران زمین است.
اما همة رویدادها و کنشهای فردی مربوط به این حوزهها و دورهها، بر دو محور اصلی متمرکز شده است:
الف- محور آیینی و اخلاقی که در نهایت از تنظیم بنیان اساطیری و اخلاقی نبرد و تکرار نمونههایی از آن در دورههای مختلف جدا نیست، و اهداف سیاسی، ملی، آیینی، اخلاقی را دنبال میکند.
ب- محور قهرمانی که همة تنوع زندگی قهرمانی را در طول دورهها و موقعیتهای گوناگون، در یک هیأت و هویت مرکزی گرد میآورد. و به طرح و تبیین ارزشها، روشها، رفتارها، کنشها و روابط انسانهای حماسی میپردازد. اگرچه این انسانهای حماسی از هر راه که شده غالباً به یک ریشة آیینی و اساطیری و مقدس میپیوندند، و در نتیجه انگار تمام آنان و تمام شاهان و … از یک رگ و ریشه برآمدهاند.
پهلوانان و خاندانها
این سه بخش اصلی داستانهای پهلوانی را چنین نامیدهاند و معرفی کردهاند:
1- داستانهای حماسی اوستایی. که قهرمانانش اساساً شاهان کیانیاند؛ که از آنان در اوستا نیز یاد شده است. این رشته داستانها کلاً سلسلة حماسههای کیانی و پیشدادی را دربرمیگیرد، که مطرح شدن آنها در یشتها، نشان قدمت تاریخی آنها تا حدود زمانهای پیش از زردشت است و به دورة پیوندهای ذهنی هند و ایرانی میانجامد. قهرمانان این دسته از کیومرث تا گشتاسپ و بهمن را شامل میشود.
2- داستانهای حماسی سکایی که خاندان سیستان را دربرمیگیرد. که شرح قهرمانیهاشان علاوه بر شاهنامه در شمار دیگری از منظومههای حماسی مانند جهانگیرنامه، برزونامه، فرامرزنامه و … نیز بیان شده است. و مجموعاً از زندگی اقوام سکایی حکایت میکند که بخشی از آنها در سیستان جایگزین شده بودهاند، و محور پهلوانی حماسة ملی ایران نیز شدهاند، و حرکت اصلی حماسه به زندگی پرتحرک و خطیر و افتخارآمیز آنان سپرده شده است.
3- داستانهای حماسی اشکانی. که از خاندانها و پهلوانان و شاهان و شاهزادگان دورة اشکانی حکایت دارد. حماسة اینان در دورة اشکانی پدید آمده، و در حقیقت حضور فعال و گسترده و شرح قهرمانیها و افتخارات آنان در داستانهای پهلوانی جای خالی آنان را در بخش تاریخی شاهنامه پر کرده است. یکی از بزرگترین نمودهای خاندانی این گروه، گودرزیانند، که شاهنامه از کثرت و تنوع قهرمانیهای آنان سرشار است. این پهلوانان که اساساً در شمار سرزمین ایران میزیستهاند، چندان گسترده و مشهور بودهاند که بارها اعمال و رویدادهای پهلوانی دیگری نیز به آنان منسوب شده، که در اصل قهرمانان دیگری داشته است.
لازم به یادآوری است که به ازای وجود هر یک از این گروهها، دشمن و اردوی بدی نیز تنوع میپذیرد، و دیگرگون میشود. اما در نهایت حول دشمنیهای تورانی، تازی، رومی متمرکز میگردد.
از اسناد و اخباری که از ایران پیش از اسلام باقی مانده است برمیآید که این سه رشته داستانهای گوناگون حماسی در زمان ساسانیان، در میان ایرانیان اشاعه داشته است، و حتی در باب هر یک کتابهایی نیز موجود بوده است. اما قوم ایرانی بدون وجه تمایزی با تمام این داستانها هماهنگ و همخوی بوده است. در هر یک بخشی از کششها و گرایشهای درونیش را میجسته، و با هر یک بخشی از آرزوها و خواستهایش را زنده نگه میداشته است. و مجموعة آنها را نموداری از کل زندگی متنوع و متفاوت، اما به هم پیوسته و متجانسی میدانسته است که در این سرزمین جاری بوده است، و به رغم همة تضادها و تعارضهای درونیش از نوعی وحدت و هماهنگی نیز برخوردار بوده است.
بدین ترتیب بیش از صد و پنجاه پهلوان و شاه و … در نیمة نخست و غیرتاریخی شاهنامه گرد آمدهاند، تا کل ماجراهای حماسة ملی را تصویر کنند. از این یکصد و پنجاه تن، شماری پادشاهند، که رهبری آیینی و سیاسی نبرد بزرگ را برعهده دارند، و از دورة کیومرث که هم نخستین انسان و هم نخستین پادشاه ایرانی است، تا بهمن فرزند اسفندیار که مفصل بخشهای حماسی و تاریخی شاهنامه است، در پی هم میآیند و میگذرند. و گاهی خود یا فرزندانشان کنش معینی در رویداد ویژهای مییابند، که یا در مسیر نبرد بزرگ، و یا در زندگی حماسی، گره ویژهای پدید میآورد یا میگشاید. مانند سیاووش که مفهوم تازهای از جنگ و صلح را به حماسه ارائه میکند، و اسفندیار که روایتی از جابهجایی کارکردها را در حماسه بیان میکند.
اما پهلوانان، پیکرة بزرگ و توانمند حماسه را میسازند. و به اعتبار نقش و رابطهشان در رویدادها به چند دسته تقسیم میشوند:
1- پهلوانان اصلی و جریانساز، که داستان اصلی حماسه در کل حیات آنان پیگیری میشود،و قهرمان بسیاری از رویدادهایند. شمار اینان اندک است. مانند زال، رستم، گودرز و … که در مرکز نهاد پهلوانی قرار دارند، و رستم شاخص اصلی آنهاست، که صورت تکامل یافتة جهان پهلوان است.
2- پهلوانان ردة دوم که یا رویدادی ویژه به آنها اختصاص یافته است، و یا حضورشان از جنبههای مختلف قهرمانی حکایت میکند؛ و در مجموع نهاد پهلوانی را استوار میدارند. مانند سهراب، گیو، بهرام، بیژن و … اینان در دورة دراز آمیختگی، چهرههای مشخصی از اردوی نیکی و عوامل مؤثری در نبرد بزرگند. و برخی از آنان چهرههای پهلوانی در اردوی بدیاند و با تنوع شخصیتی و خصلتها و کنشهای گوناگون، هم خاندانهای مختلف را نمایندگی میکنند، و هم ویژگیهای انسان حماسی را به نمایش میگذارند.
3- پهلوانان کوچک و بزرگ بسیار دیگر، که جزء آرایش حماسی، نهاد پهلوانی، و موقعیت عمومیاند. اینان که شمارشان به بیش از صد تن میرسد، گاه تنها نامی در شمار پهلوانانند، و گاه در گیرودار نبردهای گوناگون چهره مینمایند، و رزمی یا کنشی به آنان اختصاص مییابد، و دیگر سخنی از آنان نیست. همچنانکه پیش از آن نیز از آنان سخنی نبوده است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:21
فهرست مطالب:
مقدمه
پیشگفتار
فردوسی
آغاز نظم شاهنامه
اتمام اولین نسخه شاهنامه
ختم دومین نسخه شاهنامه
موضوع شاهنامه
شمار ابیات شاهنامه
دربارة فردوسی و شاهنامه
منابع
مقدمه:
بارخدایا!
ما را از کسانی قرار ده که به ریسمان قرآن چنگ میزندد
و در فهم متشابهاتش به پناهگاه محکم و استوارش پناه میبرند،
و در سایبان آن آرام میگیرند
و به روشنی بامدادش راه مییابند و به درخشیدن روشنایی آن اقتدار میکنند، از چراغ آن چراغ میافروزند
و هدایت و رستگاری را در غیر آن نمیطلبد.
«صحیفه سجادیه، دعا 42»
پیشگفتار
ادبیات کهن فارسی حاوی فرهنگ دینی و ملی ما ایرانیان است. بنابراین حفظ و اشاعه آن حفظ و اشعه آن فرهنگ است. ادبیات در هر شکل و قالبی باشد، نمایانگر زندگی و بیان کنندة ارزشها و معیارها و ویژگیهایی است که زندگی فردی و جمعی بر محور آنها میچرخد نقد و بررسی و ارزیابی آثار ادبی نیز همین گونه است و نمیتواند به دور از آن ارزشها باشد و نمیتواند بیتوجه از کنار آن گذشت.
ادبیات از دو گذرگاه ما را با زندگی پیوند میدهد:
گذرگاه عاطفی
گذرگاه خردورزی
مطالعه و بررسی آثار باید با بررسی توأم جنبههای زمانی، هنری و محتوائی انجام شود.
مجموعة حاضر تحقیقی است پیرامون اوضاع سیاسی و اجتماعی و تاریخی عصر فردوسی و مختصری دربارة زندگی و شرح وقایع مهم دورة زندگی وی و بررسی و نقد شاهنامه از دیدگاههای مختلف، جایگاه شاهنامه در ادب فارسی و ادبیات جهان، مرگ فردوسی و ... میباشد که با تحقیق و نگارش پژوهنده در طول ترم جمعآوری شده است.
فردوسی
استاد بزرگ بیبدیل حکیمابوالقاسم منصوربن حسن فردوسی طوسی، شاعر بزرگ حماسه سرای ایران و یکی از شاعران مشهور عالم و ستارة درخشندة آسمان ادب فارسی و از مفاخر نامدار ملت ایرانست و به سبب همین عظمت مقام و مرتبت سرگذشت او مانند دیگر بزرگان دنیای قدیم با افسانهها و روایات مختلف در آمیخته است. مولد او قریة «باژ» از قراء ناحیه طابران طوس بوده، یعنی همانجا که امروز آرامگاه اوست و او در آن ده حدود سال 329 ـ 330 هجری، در خانوادهای از طبقة دهقانان چشم به جهان هستی گشود.
چنانکه میدانیم «دهقانان» یک طبقه از مالکان بودند که در دورة ساسانیان در ایران زندگی میکرده و یکی از طبقات اجتماعی فاصل میان طبقة کشاورزان و اشراف درجة اول را تشکیل میداده و صاحب نوعی از «اشرافیت ارضی» بودهاند.
فردوسی از چنین طبقة اجتماعی ایران و به همین روی از تاریخ ایران آگاه بود، به ایران عشق میورزید، به ذکر افتخارات ملی علاقه و از سرگذشت نیاکان خویش آگهی داشت. وی از خاندان صاحب مکنت و ضیاع و عقار بود و به قول نظامی عروضی صاحب چهار مقاله در دیه باژ «شوکتی تمام داشت و به دخل آن ضیاع از امثال خود بینیاز بود» ولی این بینیازیش پایدار نماند زیرا او همة سودهای مادی خود را به کناری نهاد و وقتی تاریخ میهن خود و افتخارات گذشتة آن را در خطر نیستی و فراموشی یافت هم خود را به احیاء تاریخ گذشته مصروف داشت و از بلاعت و صفاحت معجزهآسای خود در این راه یاری گرفت،س از تهیدستی نیندیشید، سیسال رنج برد، و به هیچ روی، حتی در مرگ پسرش از ادامة کار باز نایستاد، تا شاهنامه را با همة رونق و جلا و شکوه و جلالش جاودانه برای ایرانی که میخواست جاودانی باشد، باقی نهاد«که رحمت بر ان تربت پاک باد»
فردوسی ظاهراً در اوان قتل دقیقی به نظم داستانهای منفردی از میان داستانهای قدیم ایرانی سرگرم بود، مثل داستان «بیژن و گرازان» که بعدها آنها را در شاهنامه خود گنجانید، و گویا این کار راحتی در عین شاهنامة ابو منصوری یا بعد از آن نیز ادامه داد و داستانهای منفرد دیگری را مانند اخبار رستم، داستان رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، داستانهای مأخود از سرگذشت بهرام گور، جداگانه به نظم درمیآورد، اما تاریخ نظم این داستانها مشخص نیست و تنها بعضی از آنها دارای تاریخ نسبتاً روشن و آشکار نیست مثلاً سیاوش در حدود سال 387 ه.ق سروده شده و نظم داستان نخجیر کردن رستم با پهلوانان در شکارگاه افراسیاب در سال 389 شروع شد.
آغاز نظم شاهنامه
اما نظم شاهنامه. یعنی نظم شاهنامههایی که در سال 346 هجری به امر ابومنصور محمدبن عبدالرزاق سپهسالار خراسان فراهم آمده بود، دنبالة اقدام دقیقی شاعر است در همین مورد بیش از این گفته شد که دقیقی بعد از سال 365 که سال جلوس نوح بن منصور سامانی بود، به امر او شروع به نظم شاهانة ابومنصوری کرد ولی هنوز بیش از هزار بیت آنرا به نظم درنیاورده بود و بدست نبوهیی کشته شد.
بعد از شهرت کار دقیقی در دهة اول از نیمة قرن چهارم و رسیدن آوازة آن و نسخهای از نظم او به فردوسی، استاد طوس بر آن شد که کار شاعر جوان در بار سامانی را به پایان برد. ولی مأخذی که دقیقی در دست داشت مالک نبود و میبایست چندی در جستو جوی آن بگذارند. اتفاق را یکی از دوستان او در این کار با وی یاوری کرد و نسخهای از شاهنامة منشور ابومنصوری را به او داد و فردوسی از آن هنگام به نظم شاهنامه دست یازید، بدین قصه که کتاب مدون و مرتبی که از داستانها و تاریخ که ترتیب دهد. تاریخ این واقعه یعنی شروع به نظم شاهنامه صریحاً معلوم نیست ولی با استفاده از قرائن متعددی که از شاهنامه مستفاد میگردد و انطباقی آنها بر وقایع تاریخی، میتوان آغاز نظم شاهنامة ابومنصوری را به وسیلة استاد طوس سال 370ـ 371 هجری معلوم کرد.
تذکرده نویسان در شرح حال فردوسی نوشتهاند که او تشویق سلطان محمود به نظم شاهنامه پرداخت و علت این اشتباه آنست که نام محمود در نسخ موجود شاهنامه، که دومین نسخه شاهنامه فردوسی است، توسط خود شاعر گنجانیده شده، چنانکه به موقعی خواهیم گفت، و نسخه اول شاهنامه که منحصر بود به منظوم ساختن متن شاهنامة ابومنصوری، موقع آغاز شده بود که هنوز 19 سال از عمر دولت سامانب باقی بود و اگر فردوسی تقدیم منظومة خود را به پادشاهی لازم میشمرد ناگزیر به درگاه آن سامان. که خریدار اینگونه آثار بودند، روی مینمود و به هر حال نمیتوانست در آن تاریخ به درگاه سلطانی که هنوز روی کار نیامده بود بشتابد، محمود ترکزا و غزنوی نه تنها در ایجاد شاهنامه استاد طوس تأثیری نداشت بلکه تنهای کار او قصد قتل گویندة آن، به گناه دوست داشتن نژاد ایرانی و اعتقاد به تشیع، بوده است و پس.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:23
فهرست مطالب:
مقدمه
ارزشها و منابع شاهنامه
نبوغ فردوسی
خلاقیت فردوسی
ارزش پژوهشی شاهنامه
وجوه اهمیت شاهنامه
نام و عنوان شاهنامه
جنبة تاریخی و داستانی شاهنامه
ترتیب و بخش های شاهنامه
موضوع و روح و حکمت شاهنامه
موضوع شاهنامه :
دشمنی
حکمت فرودسی
شاهنامه و جوانان
شاهنامه
شاهنامه
منابع و مآخذ
مقدمه:
دربارة شاعران ما محققان و ادیبان تاکنون سخن بسیار گفته اند و در این باب بسی دشواری ها را نیز آسان کرده اند . شک نیست که بعضی از آنچه آنها با دقت و کنجکاوی هوشمندانه بررسی و تحقیق کرده اند خود ارزش بسیار ندارد و گه گاه تحقیقاتشان مصداق واقعی « هیاهوی بسیار برای هیچ » شده است ، لیکن بسیاری از آن تحقیقات نیز ماده و زمینه است برای نقد و داوری درست در باب شاعران .
نکته در همینجاست که منتقد در بحث راجع به هر شاعر تا کجا باید دور برود ؟ چون در همه جا کافی نیست که نویسنده بداند چه باید بنویسد ، مواردی هم هست که مخصوصاً باید این را بداند که آنچه نباید بنویسد کدام است .
باری محققان ما با دقت و حوصله یی که غالباً در خور تحسین و گاه مایة اعجاب است دربارة بسیاری از شاعران گذشته سخن خود را گفته اند ، و اکنون نوبت نقادان است که در این باب به داوری برخیزند ، آثار شاعران گذشته را به میزان و محک درست بسنجند ونقد کنند و ارزش هریک را در عرضه گاه ادب و هنرجهانی به جا آورند . درست است که نقد امروز ما ، خاصه آنچه در روزنامه ها و مجله ها و در مقدمة کتابها بدین نام خوانده می شود ، بازاری و سطحی و آلوده به اغراض است ، اما دست کم در بارة گذشتگان هنوز آن مایه ناروایی در میان نیست و هنوز کسانی هستند که بتوانند دور از تعصب و مخصوصاً دور از جهالت عامیانه به این مهم دست بزنند . این کاری است که اکنون در ادبیات ما ضرورت دارد و شدنی است . درحقیقت امروز دیگر نمی توان آنچه را « تاریخ ادبیات » و « سبک شناسی » می خوانند از قلمرو «نقد ادبی» بیرون شمرد . چون آنچه نسل امروز از نقاد و ادیب می خواهد فهم درست شعر و ادب گذشته و قضاوت درست درآن باب است . تحقیق در سرگذشت شاعر و محیط او ، مطالعة در نسخه های موجود ازآثارشاعر ، شیوه زبان و بیان او ، و این گونه مباحث ، اگر چه در جای خود مهم است ، لیکن به هرحال جز بدان قدر که ضرورت دارد مطلوب نیست و افراط دراین بحث ها سبب خواهد شد که مردم ، خاصه جوانان ، از ادب واقعی که مطلوب آنهاست مهجور بمانند و بیهوده در جستجوی آنچه مطلوب نیست سرگشته شوند .
در این زمینه نیز از حاصل کار محققان بهرة بسیار گرفته شده است و اگر در نقد هنر و اندیشة شاعران تازگی هایی درآن هست جای آن دارد که توجه بدان عذرخواه نقص هایی باشد که ضعف و نقص بشری در کمتر اثری اجتناب از آن را ممکن نشان می دهد . امید است که این مجموعه برای جوانان و دانشجویان فهم شعر گذشتگان را تا حدی آسان کند و دست کم شوق و علاقه به شعر و ادب را در آنان بیفراید .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:38
مقدمه ۱
شاعر و پهلوان در شاهنامه / الگار دیویدسن- مترجم: دکتر فرهاد عطایی- تهران: نشر تاریخ ایران، زمستان ۱۳۷۸٫ ۲
بلور کلام فردوسی/ رحیم رضازاده ملک- تهران: انتشارات کلبه و فکر روز، سال ۱۳۷۸٫ ۷
قرآن و حدیث در شاهنامه فردوسی/ مجید رستنده – همدان: انتشارات مفتون همدانی، ۱۳۷۸٫ ۱۰
حماسهی ایران یادمانی از فراسوی هزارهها / دوست خواه جلیل – تهران: نشر آگه، ۱۳۸۰٫ ۱۳
فرهنگ آرایههای ادبی (بیان) در شاه نامه فردوسی: شامل ترکیبها و عبارتهای کنایی، استعاری، مجازی، اغراق و …/ پورانداخت برومند – تهران: نشر دیگر، ۱۳۸۰٫ ۱۶
فردوسی«رمان تاریخی»/ ساتم الغ زاده- تهران: انتشارات سروش،۱۳۷۸٫ ۱۸
ادبیات تطبیقی و شعر کلاسیک فارسی/ الگادیوسن ترجمه فرهاد عطایی- تهران: نشر فرزان، ۱۳۸۰٫ ۲۱
بوسه برخاک پیحیدر/ علیابوالحسنی (منذر)- تهران: نشرعبرت، ۱۳۷۸٫ ۲۴
مایه های دینی و عرفانی در شاهنامه فردوسی/ مرتضی گودرزی – تهران: انتشارات راه سبحان، ۱۳۸۰٫ ۲۶
بیژن نامه / ایرج وامقی – تهران: انتشارات سوده، ۱۳۸۰٫ ۳۰
منابع: ۳۵
مقدمه:
سالهای سال است که از مرگ خداوندگار خرد و آگاهی می گذرد، سالهای سال است که حکیم بزرگ توس رخ در نقاب خاک کشیده است و جان نورانیش را به عالم بالا پرواز داده است، اما همانگونه که خود می گوید «نمیرم از این پس که من زنده ام… »گویی که نمرده است و هنوز هر ایرانی آزاده ای با شنیدن سخن نغزش جانی تازه می گیرد و اندیشة بلند و نیکش را ستایش می کند.
گزیده حاضر نگاهی دارد به ده عنوان کتاب، که طی چند سال اخیر پیرامون فردوسی و شاهنامه انتشار یافته است، ذکر یک نکته اینجا ضروری می نماید و آن اینکه اگر مشت را نمونة خروار بدانیم باید بر افول شاهنامه پژوهی معاصر گریست، چرا که اکثر منابعی که ما به صورت تلخیص ذکر کرده ایم یا مشاهدة دیگر عناوینی که این تحقیق بهانه ای شد تا مطالعه شود و در اینجا نیامده است این سؤال را در ذهن ایجاد می کند که راستی ماچقدر در کنه مطالب شاهنامه غور کرده ایم و به چه میزان «برره رمز معنی برده ایم» و راستی آیا حق شاهنامه و فردوسی این است؟ گاهی تألیفاتی مشاهده می شود که انسان از این که حتی نام فردوسی بر پشت آنها حک شده است شرمسار می شود. به امید روزی که شاهنامه پژوهی بی هیچ غرضی در خدمت تجلی اندیشه والای فردوسی درآید.
در اینجا لازم می نماید از زحمتها و بزرگواریهای استاد فرزانه جناب دکتر رادفر که بنده را همیشه مورد لطف خویش قرار داده اند سپاسگزاری کنم، باشد که ایشان کاستی های بنده و این نوشته را به دیدة اغماض بنگرند.
با سپاس فراوان
خورشید قنبری ننیز
شاعر و پهلوان در شاهنامه / الگار دیویدسن- مترجم: دکتر فرهاد عطایی- تهران: نشر تاریخ ایران، زمستان 1378.
این اثر مقدمه مترجم، پیشگفتار و مقدمه مولف و نه فصل را شامل میگردد. در مقدمة مترجم، او پس از توضیحی کوتاه پیرامون فردوسی و شاهنامه به شیوهی پژوهش پروفسور دیویدسن اشاره میکند و بیان میدارد که او معتقدست اتکا به منابع مکتوب به تنهایی نمیتواند ما را به شاهنامهی فردوسی رهنمون گردد. به اعتقاد او، بر اساس شواهد خود شاهنامه و شواهد بیرونی، فردوسی بخش مهمی از شاهنامهاش را از منابع شفاهی گرفته و خود روایات را حین اجرای نقالی دیده و شنیده است.
در پیشگفتار، اینگونه بیان میکند که موضوع اساسی کتاب این است: که «چگونه میتوان یک شکل از ادبیات کلاسیک را تداوم یک سنت شفاهی پیشین دانست؟» دیویدسن معتقدست که شاعر در این کتاب در حقیقت به مفهوم پادشاهی اعتبار میبخشد بدینصورت که شاعر پا پروردن و اعتبار بخشیدن به پهلوان از او پاسبانی برای تخت شاهی و شاهنشاه میسازد پس شاعر قوام بخش و اعتبار دهنده به مفهوم شاهنشاهی است در مقدمه شاعر (که خود فردوسی ست) و پهلوان (رستم، کسیکه در ذهن ما شخصیتهای حماسی و اساطیری را تداعی مینماید) را محور اصلی کتاب حاضر بر میشمرد.
نویسنده معتقدست که منظور اصلی این کتاب نه زندگی نامهی شخصی فردوسی است و نه «تاریخی» که میتوان از خلال شاهنامه نگاشت. بلکه منظور شعریست که زندگی شاعر نمونهی آن است و داستانیست که شاعر روایت مینماید آن هم شعری که آمیزهای است از تاریخ و اسطوره.
در مورد رستم با شخصیتی روبرو هستیم که مخلوق شاعرانهای از نوع اساطیر به نظر میآید، نه یک واقعیت تاریخی.
همچنین نویسنده اذعان میدارد که در این تحقیق نظری مخالف نظر نولدکه و سایر متخصصان ایران شناسی - که روایات رستم را خارجی و یا داخل شده در سنت پادشاهان میدانند – مطرح میگردد.
در ادامهی مقدمه با نگاهی اجمالی به نکات برجستهی چهار سلسلهی امپراتوری ایران قبل از اسلام یعنی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانی بیان میکند که دو سلسلهی اول، بخصوص اول، ریشه در اساطیر دارند و دودمان بعدی، تاریخیاند.
در فصل یک، پیرامون اعتبار فردوسی که خالق تنها حماسه ملی معتبر ایران است به بحث میپردازد و به سخن ژول مول در این باره اشاره مینماید که ماهیت شاعر و پهلوان را نشان میدهد. ژول مول مینویسد: فردوسی چنان تجلیلی از زندگی رستم کرده است که دیگر هیچ نویسنده ایرانی نمیتواند پس از او اینگونه در این باره قلم بزند.
«فصل دوم دربارهی « اعتبار شاهنامه فردوسی» است. و در اثبات اعتبار شاهنامه به بقای آن استدلال مینماید و معتقدست که برای مشخص شدن برتری فردوسی بر سایر سرایندگان حماسه ملی نیازی نیست ضوابط امروزی شعری خود را به کار گیریم بقای شاهنامهی فردوسی نشانهای روشن بر برتری فردوسی و شاهنامهاش بر سایر شاهنامههاست و بقای آن باعث شد، تا هیچ کس برای بازگویی روایت شاهنامه طبع آزمایی نکند.
«میراث شعر شفاهی» فردوسی فصل سوم را تشکیل میدهد. در این فصل مولف بیان میکند که شاهنامهی فردوسی ادامهی سنت شفاهی در کسوت مکتوب است اما مستقل، و نشانهی بسیار مهم مستقل بودن نقالان از شاهنامهی فردوسی را در مطالب زیادی میداند که در سنت روایات شفاهی هست در حالی که در هیچ یک از ادبیات حماسی شناخته شده وجود ندارد.
در فصل چهارم که عنوان آن «کتاب شاهان، حماسهی پهلوانان» است و مولف در اینجا بر این باورست که این دو گانگی میتواند در قالب نوعی سنت داستانسرایی وجود داشته باشد، سنتی که باورهای مردم دربارهی شاهان را با باورهای پهلوانان به هم میآمیزد. در این فصل به تمایز این دو مقوله و روشنفکری پیرامون هر یک پرداخته میشود.
و فصل پنجم با عنوان «شاه و پهلوان» تا حدی ادامهی فصل گذشته است بر سازگاری مفهوم ایرانی «کتاب شاهان» با «حماسهی پهلوانان» تأکید میکند و تلفیق حکایات پادشاهان داستانهای پهلوانان، بخصوص رستم، در عهد ساسانیان و حتی قبل از آنان، در زمان اشکانیان، را به سنتی ملی تعبیر مینماید و در ارائهی این استدلال، جزئیات بیشتری را از اساطیر یونان باستان دربارهی رابطهی بین اریستئوس به عنوان پادشاه و هرکول به عنوان پهلوان اضافه مینماید.
«رستم، پاسدار حکومت» موضوع فصل ششم است در این فصل از رستم به عنوان پاسدار حکومت یاد میکند و در بررسی موضوع رستم او را جزئی جدایی ناپذیر از خود مفهوم پادشاهی میداند که به تنهایی فتنه را دور میکند و در دفاع از تاج و تخت موظف به حمایت از پادشاهست حتی اگر شاه، او را برسر جمعیت و در حضور همگان سرد و بی آبرو کرده باشد. همانطور که خود نیز بر تاج بخشیاش اذعان میدارد:
به درشد به خشماندر آمد به رخش منم گفت شیر اوژن و تاج بخش
فصل هفتم «موضوع پدری پیشرس و نارس در داستان رستم و سهراب»است در این فصل مولف بعد از گزارشی به اجمال از داستان رستم و سهراب، به داوری مینشیند. و معتقدست که رستم فقط کاری را که مجبور به انجام آن بود، کرد زیرا هر چه باشد او مدافع تاج و تخت ایرانیست و باید پیوسته متناسب با عنوان خود، تاج بخش، عمل کند، اگر چه شایستگی لازم جهت شاهی را داراست.
هشتمین فصل («دیوسکوریسم» بین پدر و پسر، سرمشقی برای اقتدار در شاهنامه) است.
است. واژهی دیوسکوریسم از نام یونانی Dioskouroi به معنی «فرزندان آسمان» گرفته شده و به دو قلوهای ملکوتی گفته میشود که در اساطیر و آیین یونانی به کاستر و پلی دیوکس معروفند. او نوعی مکمل بودن را در رفتار دوقلوها مییابد؛ اگر یکی تمایل به ستیزه جویی و جنب و جوش دارد، دیگری منفعل و کم تحرک است و در این مبحث بر همین جنبهی پدر و پسر بحث شده است.
«بزم و رزم» به عنوان فصل پایانیست که مولف آنها را بهترین مناسبت برای شاعر و پهلوان بر میشمرد در شاهنامه معمولاً پهلوانان شخصیتهایی هستند، جنگجو که به دو کار علاقهی خاص دارند: بزم و رزم.
بزم قالبی است برای بازگو کردن داستان ماجراجوییهای رزم آوران یعنی جنگیدنشان، و این قالب بهترین مناسبت است برای بیان اقتدار شاهانه از طریق قابلیتهای پهلوانی و مهارتهای شاعرانه.
در سخن پایانی، مولف تلاش فردوسی را تلاش شاعرانهای بر میشمرد که یک بار دیگر و بطور کامل حماسهی پهلوانان را با کتاب شاهان در هم در آمیخته و وحدت هنرمندانة حاصل از این در آمیختن مدیون کهنترین سنتهای اساطیری است که بازگو میکنند چگونه یک پهلوان، فر پادشاه ولی نعمت خود را نجات داده است.