فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:62
زمین شناسی ایران ۱
واحدهای زمین ساختی ایران ۱
الف-کمربند چین خورده زاگرس ۲
ب-زاگرس مرتفع ۳
ج-ناحیه سنندج-سیرجان ۴
د-ناحیه ارومیه بزمان ۵
ایران مرکزی ۵
واحد البرز ۶
بازاریابی ۸
محصول(Product) ۹
قیمت (Price) ۹
توزیع(Place) ۱۰
ترویج(Promotion) ۱۰
آمیزه بازاریابی برای سنگ ۱۱
معمولا این سنگ ها را میتوان به دو صورت دسته بندی نمود: ۱۱
ب:محصول صنعتی ۱۳
۲-قیمت ۱۴
۳٫توزیع حمل ونقل ۱۴
۴-ترویج ۱۶
وضع فعالیت ۲۱
۲-وضعیت حقوقی ۲۲
۳-نحوه مدیریت ۲۶
اشتغال ۲۹
۱٫متوسط تعداد شاغلان ۲۹
۲-مزد وحقوق سرانه (نسبت مزد و حقوق پرداختی به تعداد شاغلان) ۳۵
۲٫بهره وری کار(نسبت ارزش افزوده به تعداد شاغلان) ۴۰
۳-بهره دهی تولید(نسبت ارزش افزوده به ارزش ستانده) ۴۲
تشکیل سرمایه ثابت ۴۶
۱٫ارزش سرمایه گذاری ۴۶
۲٫سرمایه گذاری سرانه (نسبت ارزش سرمایه گذاری به تعداد شاغلان) ۴۸
۳٫ضریب جبران استهلاک( نسبت ارزش سرمایه گذاری به ارزش ستانده) ۵۰
سایر شاخصهای عمده ۵۲
۱٫نسبت ارزش تولیدات به ارزش مواد، ابزار و وسایل کار کم دوام ۵۲
۳٫سهم ارزش مواد، ابزار و وسایل کار کم دوام از ارزش داده ها(پرداختیها) ۵۵
۴٫سهم آب خریداری شده از ارزش داده ها(پرداختیها) ۵۹
جمع بندی ۶۱
واحدهای زمین ساختی عبارتند از نواحی که دارای سرگذشت زمین شناسی وتاریخی مشابهی می باشند. د رتعیین یک واحد تکنونیکی شش عامل رخساره های سنگی، فعالیت های ماگمائی، دگرگونی، فازهای کوه زایی، شیوه ی چین خوردگی وبالاخره روندها، اهمیت داشته ونقش اساسی را به عهده دارند. واحدهای زمین ساختی ایران اجمالا به صورت زیر می باشد.
۱-جنبه های پایدار
ایران زمین بین دو سپر عربستان در جنوب غربی و ورق توران در شمال شرق قرار گرفته است. پلاتفرم عربستان به طرف شمال شرقی ادامه یافته و به وسیله رسوبات آبرفتی دشت خوزستان پوشیده میشود. ورق توران نیز در ترکمنستان قرار دارد. دنباله این ورق در نواحی سرخس با رسوبات جوان پوشیده شده است. لبه جنوبی این ورق کوهستان های کپه داغ می باشد.
۲-کوهستان زاگرس
کوهستان های زاگرس، باامتداد شمال غرب- جنوب شرق دنباله رشته کوه های جنوبی آلپ می باشد.
زاگرس به طور عرضی به نواحی مختلفی تقسیم بندی شده است که عبارتنداز:
الف-کمربند چین خورده زاگرس
ب-زاگرس مرتفع
ج-ناحیه سنندج سیرجان
د-ناحیه ارومیه بزمان
سپر عربستان با شیب کمی به طرف شمال شرقی ادامه یافته و رسوبات دوران اول تا نئوژن بدون دگرشیبی زاویه ای در روی آن گسترش یافته اند. حوزه زاگرس از ابتدای دوران دوم از سایر قسمت های ایران باوجود یک نشست دایمی تمیز داده می شود. وجود رسوبات تبخیری سازند هر مز موجب عدم هماهنگی در چین خوردگی این ناحیه گردیه است.
همچنین گنبدهای نمکی متعلق به سازند هرمز در این کمربند چین خورده مشاهده می شود. به طوری که قبلا اشاره شد روند کلی کمربند چین خوردنه زاگرس شمال غربی-جنوب شرقی است ومحور چین ها نیز همین روند را نشان می دهد. اما نوعی موجسانی در چین ها مشاهده می گردد که جهت شمال-جنوب را نشان می دهد و با روند بسیار کهن شمال جنوب سپر عربستان موازی است. این حرکات رابطه نزدیک بین کمربند چین خورده زاگرس با سپر عربستان را نشان می دهد.رسوبات زاگرس با ضخامت چندین هزارمتر در کوهزایی آلپی پایانی چین خوردی یافته اند.
این ناحیه را به عنوان روراندگی زاگرس یا زون خرد شده زاگرس نامیده اند. کمربند چین خورده زاگرس بدون سر حدی تند به ناحیه باریکی از روراندگی متعدد که به خط راندگی اصلی در طرف شمال شرقی ختم می شود منتهی می گردد. در این ناحیه رسوبات دوران اول و دوم در چندین رواندگی فلس مانند به روی طبقات جوانتر دوران دوم وسوم رانده شده اند. روند این ناحیه مانندکمربند چین خورده زاگرس است. زاگرس مرتفع عمیق ترین بخش حوضه زاگرس را با سنگ هایی چون مارن،رادیولاریت وافیولیت متعلق به دوران دوم نشان می دهد.
اختلافات عمده زاگرس مرتفع با کمربند چین خورده زاگرس در وجود افیولیت ها ورادیولاریت فاز کوهزایی لارامی و به طور کلی نوع رسوبات عمیق تر دریایی است.
در مورد این ناحیه دو موضوع بحث است. اول آنکه برخی از محققین ناحیه سنندج- سیرجان را جزیی از زاگرس می دانند و دوم آن که به علل شباهت های متعددی که این ناحیه با مرکز ایران دارد آن را از ناحیه زاگرس جدا می نمایند. شباهت این ناحیه با زاگرس به علت روند عمومی شمال غربی-جنوب شرقی آن است. این ناحیه پس از راندگی اصلی زاگرس قرار گرفته و از نظر سرگذشت ساختمانی با مرکز ایران والبرز نزدیک است. وضعیت رسوبگذاری ساختمانی و ناپیوستگی های متعدد این ناحیه به شمال و مرکز ایران شبیه است.آن چه که موجب تشخیص این ناحیه از مرکز و شمال ایران است نبودن ولکانیک های دوران سوم در آن و وجود روند عمومی زاگرس و بالاخره توسعه فوق العاده ناقص رسوبات دوران سوم در این ناحیه است. توده های نفوذی اواخر ژوراسیک دوران سوم از نوع گرانیت ودیوریت در این ناحیه فراوانند. سنگهای دگرگونی با رخساره آمفیبولیت که به پرکامبرین نسبت داده می شود در نواحی اسفندقه ، حاجی آباد، اقلید، گلپایگان و مریوان مشاهده می شود سنگ های دگرگونی ضعیف از نوع رخساره شیست سبز در سراسر این ناحیه پراکنده اند.
این ناحیه را زمانی در ایران مرکزی وزمانی دیگر به عنوان کمربند ولکانیکی زاگرس منظور نموده اند. ناحیه دارای امتداد شمال غرب-جنوب شرق است واز کوه صهند در شمال غرب تا نواحی سیرجان در جنوب شرق کشیده شده است.مجموعه سنگ های این ناحیه غالبا گدازه های آندزیتی وداسیتی است که حاصل فعالیت آتشفشان های دوران سوم است. در برخی از نقاط ناحیه سنگ های آذرین خروجی شدیدا فرسایش یافته وتوده های نفوذی عمیق ظاهر شده است. در این ناحیه بعد از فار کوه زایی لارامی فعالیت ماگمایی شدیدی به صورت خروجی ونفوذی صورت گرفته که بعد از ائوسن نیز در برخی نقاط به تدریج کاهش یافته است.تراس های وسیع تراورتن در نواحی مختلف به آخرین مرحله فعالیت ولکانیکی این ناحیه تعلق دارد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:87
عوامل هوادیدگی خاک:
عوامل خاکسازی
تفاوت خاکشناسی و زمین شناسی:
شرایط پروفیل:
ساختمان خاک:
شکل خاکدانه:
عوامل مؤثر بر Bd:
رطوبت خاک:
آب ادهسیون:
آب کوهسیون
آب ثقلی
پتانسیل ماتریک:
پتانسیل اسمز:
خصوصیات شیمیایی خاک
کانی الیوین:
ساختمان رس:
1- متبلورها (سیلیکاته)
اهمیت میکاها
کلریت ها:
رسهای مختلط
C.E تبادل کاتیونی:
ظرفیت تبادلی کاتیونی:
دلایل ثبات PH و اهمیت PH
عوامل موثر بر CEC:
کاتیون اسیدی
بیولوژی خاک:
شرایط زندگی:
نماتودها:
مبارزه با نماتودها:
گیاهان خاک زی:
قارچها:
چرخه ازت:
چرخه ازت:
حاصلخیزی:
علائم کمبود ازت:
کمبود گوگرد:
Ca رسوب
Ca2+ محلول
علائم کمبود P:
K پتاسیم:
بارهای الکتریکی:
Ca کلسیم
بارهای الکتریکی در هوموس
Mg (منیزیم)
عناصر میکروالمانها:
کودهای رایج:
کودهای ازت:
کود اوره: فرمول 46%N , Co(NH2)2 (کود شکری)
نیترات پتاسیم %37K و %13N:
نیترات آمونیم NH4No3، 32-33%N
کود آمونیم سولفات 23%,20.5%N,(NH4)2So4
آمونیاک %82.N (آمونیاک تحت فشار)
آمونیم فسفات
کودهای فسفات
کودهای پتاسه
سولفات پتاسیم %42-44 , K , K2SO4
کلرید پتاسیم %50-52K , Kcl
انواع فرسایش
راههای جلوگیری از فرسایش آبی
چکیده:
اولین طبقه بندی خاک را داکوچایوف انجام داد که این دانشمند معروف است به پدر خاکشناسی.
شروع کننده و اولیت عامل هوادیدگی باران است که با نفوذ باران در شکافها باعث بازشدن صخره ها و خورده شدن آنها می شود و وقتی با باد همراه شد این خوردگی بیشتر می شود و در این حالت درروی صخره ها یک لایه نازک خاک متولد می شود که این خاک ابتدایی ترین خاک است و اصطلاحاً خاک در جا است یعنی در همان بستر متولد شده.
عوامل هوادیدگی خاک:
اقلیم روی خاک یک منطقه تاثیر می گذارد.
عوامل خاکسازی
رینی از دانشجویان داکوچایوف بود که عوامل بالا را عوامل خاک سازی نام نهاد.
خاک: محیطی است یا به عبارت دیگر پوستة نازک سطح خشکیهای زمین را گویند که بر اساس عوامل اقلیمی برروی سنگ مادر و بر اساس پستی و بلندی در طول زمان به وجود می آید و موجودات زنده در آن نقش دارند.
Pedology خاک: هدف این گروه این بود که خاک را به عنوان موجود غیرزنده طبقه بندی می کنند.
ادافولوژی: شاخه ای دیگر از علم خاک شناسی است که به رابطه آب و خاک و گیاه می پردازد.
از نظر این گروه خاک موجودی است زنده که به عنوان تکیه گاهی برای گیاه و محلی است برای تغذیه و جذب آب برای گیاه هم می باشد. خاک سطحی ترین پوستة قشر زمین است.
تفاوت خاکشناسی و زمین شناسی: در خاک شناسی فقط 200 متر سطح زمین مورد بررسی قرار می گیرد و از آن به پایین مخصوص زمین شناسی.
برای شناخت خاک (شناخت لایه خاک) لازم است حفره ای حفر کنیم که به آن پروفیل یا نیم رخ گویند. همه خاکها یک نوع پروفیل ندارند.
شرایط پروفیل: اعلام محیط بررسی خاک از نوع سایه بودن یا زیر خورشید بودن و حتماً باید در آفتاب باشد.
1- در نیمکره شمالی پروفیل را طوری می زنیم که یکی از دیواره های پروفیل به سمت خورشید باشد و همچنین نیم کره جنوبی. ابعاد پروفیل 2m طول 1m عرض 1.5m تا 2m متر ارتفاع که ارتفاع پروفیل بستگی به منطقه فعال ریشه در چه منطقه یا قرار دارد یعنی ریشه گیاه چه مقدار رشد می کند.
به هر لایه که روی هم قرار گرفته افق گفته می شود. عوامل تمایز افقها: 1- رنگ 2- ریزی و درشتی ذرات که به آن بافت خاک گویند. 3- ترتیب قررار گرفتن یا طرز قرار گرفتن ذرات آن که به ساختمان خاک معروف است.
Pedon پدون: کوچکترین واحد حجمی یک خاک که تمام خصوصیات آن خاک را داراست گویند. و به حفره ای که وقتی پدون را درمی آوریم پروفیل گویند.
Poly Pedon: به مجموعة چند پدون پلی پدون گویند.
خاک از سه فاز مختلف تشکیل شده
در یک خاک نرمال فاز جامد %50 آنرا تشکیل می دهد که %5 آن مواد آلی، %45 مواد معدنی است.
2- فاز مایع %25 تا %30 آب
3- فاز هوا که %25 تا %30 را تشکیل می دهد.
اگر فاز مایع زیاد شود فاز هوا کم می شود و اگر فاز هوا زیاد شود فاز مایع کم می شود و فاز جامد همیشه ثابت است. بین رطوبت هوا و رطوبت خاک یک تعادل برقرار است. و همچنین در میزان ازت خاک و هوا. تنها مورد متفاوت در میزان Co2 و اکسیژن خاک و هوا است که اکسیژن خاک کمتر از اکسیژن هواست.
املاحی که در آب داخل خاک است بیشتر از املاح آب سطح زمین است.
مواد معدنی در خاک خصوصیات فیزیکی خاک را کنترل می کند.
مواد معدنی در خاک سه گروه هستند1- شن(sand) 2- سیلت(silt)3-رس(clay)
خاک مورد بحث ما خاکی است که قطر ذرات آن کمتر از 2mm است. و به دلیل وجود هدفهای متفاوت میزان مواد معدنی خاک و طبقه بندی آنها متفاوت است.
3 طبقه بندی وجود دارد 1- آمریکایی 2- بین المللی 3- اروپایی.
به درصد نسبی ذرات تشکیل دهنده خاک (شن، سیلت، رس) بافت خاک گویند و بافت برای هر نوع خاک متفاوت است.
افق آلی: میزان مواد آلی در اینجا زیاد است یا افق O (Organic) بعد از این افق، افق A است.
سطحی ترین افق در خاک افق O است که محل تجمع مواد آلی و نسبت به افقهای زیرین پررنگ تر است به خاطر وجود مواد آلی. افق بعدی افق A است که مخلوط مواد معدنی و آلی است. یک افق معدنی است و رنگ آن از بقیه افقهای پایین تر و تیره تر است ولی از افق O روشن تر است. محل توسعه ریشه فعال گیاه در افق A می باشد. بیشترین جذب گیاه در افق A انجام می دهد. بیشترین عملیات کشاورزی و خاک ورزی در افق A انجام میشود. به این افق که محل توسعه ریشه است و عملیات کشاورزی در آن انجام می شود افق سطح الارض Top Soil نامیده می شود.
افق B زیر افق A قرار دارد و محل رسوب موادی است که از افق A آمده و یک افق رسوب شده Illuvial گفته می شود. افق B جدای از افق A است و جایی است که عملیات کشاورزی انجام نمی شود ولی استثناً در هنگام subsoiler انجام می شود. اگر رسوب املاح از افق A به افق B متوالی انجام شود و تمام املاح افق A شسته شود افق جدیدی بنام افق E، تشکیل می شود و Elluvial نامیده میشود که بین افق A و B قرار دارد و از همه روشنتر است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:16
چکیده:
بافت (tissue) به مجموعه ای از سلولهای گیاهی اطلاق می گردد که کار واحدی را در پیکره یک جاندار انجام میدهند، بافت های گیاهی دارای تنوع بسیاری می باشند و میزان این تنوع ارتباط زیادی با سطح تکامل گیاه دارد. بدین معنی که در گیاهان تکامل یافته تر و عالی تر، تنوع بافتی نیز به اوج خود می رسد. از اینرو بطور مثال در خزهها، بافت ها عمدتاً تنها پارانشیمی میباشند و تنوع آنچنانی از نظر بافتی دیده نمی شود، در صورتیکه در گیاهان عالی گلدار تنوع فوق العاده بافتی وجود دارد و بافت ها کاملاً اختصاص یافته اند. از اینرو اغلب بافت هایی که توضیح داده خواهد شد، لزوماً در گیاهان ابتدایی تر حضور ندارند.
انواع بافت :
الف- بافت های مریستمی
ب - بافت های غیر مریستمی یا دائمی
الف – بافت های مریستمی Meristematic tissues
بافت مریستمی بافتی جوان، تمایز نیافته و پویاست که منشاء و خاستگاه کلیه بافت ها و اندامهای گیاهی دیگر است.
سلولهایی که این بافت را تشکیل میدهند دارای خصوصیات زیر می باشند:
اغلب کروی یا چند وجهی، دارای دیواره نازک و بیشتر سلولزی (فقط دیواره اولیه)، محتوای سیتوپلاسمی متراکم، هسته درشت و مشخص، بدون واکوئل و یا دارای واکوئل هابی ریز و فاقد مواد ذخیره ای و مواد رنگی، پلاست ها بصورت پیش پلاست می باشند.
این یاختهها بهم فشرده و متراکم و فاقد فضای بین سلولی و دارای قدرت تقسیم فوق العاده اند.
سلولهایی که در اثر تقسیم مستمر سلولهای مریستمی بوجود می آیند، سلولهای آغازین (Cellules initials) نامیده می شوند که دارای دیواره ضخیم تر، جثه بزرگتر و توان کمتر برای تقسیم در مقایسه با سلولهای مریستمی می باشند. تغییراتی که در این بافت ها انجام می گیرد به تمایز بافتی (Histological differentiation) معروف است و طی آن بافت مریستمی به بافت های پایدار و دایمی تبدیل می شود.
نکته
ممکن است بافت های دائمی در شرایط خاصی به بافت مریستمی تبدیل گردند. این بافت ها عمدتاً پارانشیمی می باشند.
تقسیم بندی بافت های مریستمی:
بافتهای مریستمی براساس برخی معیارها به شکل های مختلف تقسیم بندی می شوند:
1 – براساس مقدار توسعه
1 – 1 – مریستم ابتدایی (Promeristem یا Primordia)
گروهی از جوانترین و ابتدایی ترین سلولها می باشند که در مراحل جنینی بوده و از اینرو مریستم جنینی نیز نامیده می شوند. حاصل تقسیم این مریستم، مریستم اولیه می باشد. این نوع مریستم در رأس ریشهها و ساقهها قرار دارد.
2 – 1 – مریستم اولیه (Primary meristem)
مریستم حاصل از مریستم ابتدایی که در چند میلی متری رأس ریشهها و ساقهها قرار دارد که به سرعت تقسیم شده و بافت اولیه دائمی را تشکیل میدهند که رشد طولی گیاه را باعث می شوند.
3 – 1 – مریستم ثانوی یا لایه زاینده (Secondary meristem)
بافتهای اولیه دائمی گاه تحت شرایطی به حالت مریستمی برگشته و تقسیم می شوند. این تقیسمات به رشد عرضی یا قطری گیاه منجر می گردد. مثل مریستم کامبیوم آوندی و چوب پنبه که در اغلب نهاندانگان چند ساله و بازدانگان فعال است.
2 – براساس جایگاه و محل
1 – 2 – مریستم انتهایی (Apical meristem) یا نقاط رشد
در نوک ریشه و ساقه و انشعابات آنها که باعث رشد طولی می شوند.
2 – 2 – مریستم میانگره (Intercalary meristem)
این نوع مریستم در بخش های مختلف میانگره در بیشتر گیاهان تک لپه و دولپه وجود دارد که دارای فعالیت محدودی است و در تک لپهها باعث رشد طولی برگ و میانگرهها و گاه محور گلاذین و دمگل می گردد.
3 – 2 – مریستم جانبی (Lateral meristem)
این مریستم در ریشهها و ساقههای مسن وجود دارد و باعث رشد قطری ساقه و ریشه می گردد.
نکته
مریستم زیر انتهایی (Sub apical) در گیاهانی مثل کلم و کاهو که دارای رشد روزتی اند، این نوع مریستم در زیر مریستم انتهایی و فقط در انتهای ساقه است و باعث رشد طولی میانگرهها می شود
3 – براساس نوع بافتی که از آنها بوجود می آید:
1 – 3 – پروتودرم (Protoderm) بخش اپیدرم
2 – 3 – پروکامبیوم (Procambium) بافت های آوندی
3 – 3 – مریستم زمینه ای (Ground meristem) غیر از اپیدرم و آوند
بنابراین مریستم زمینه ای سازنده بخش عمده پیکر گیاه است.
ب – بافتهای غیر مریستمی یا دائمی (Non-Meristematic or Permanent tissue)
این بافتها از سلولهایی تشکیل شده اند که منشاء آنها سلولهای مریستمی است. این سلولها تاحد زیادی خاصیت تقسیم خود را از دست داده اند و بسته به عمل خود، دارای اشکال و اندازههای گوناگونی می باشند. بافت های دائمی ممکن است از یک نوع سلول (بافت ساده = Simple tissue) و یا بیش از یک نوع سلول (بافت مرکب = Complex tissue) تشکیل شده باشند. این یاختهها ممکن است مرده و یا زنده باشند. بافت های اولیه دائمی حاصل ازتقسیم مریستم اولیه است. درحالیکه بافتهای دایمی ثانوی از تقسیمات مریستم ثانوی بوجود می آیند. بافتهای ثانوی در دولپه ای ها و بازدانگان وجود دارد و در بیشتر گیاهان تک لپه این نوع بافتها دیده نمی شود.
بافت های ساده: پارانشیم، کلانشیم، اسکرانشیم و بافت ترشحی
بافت مرکب: بافت های هادی و محافظ
1 – بافت های ساده
پارانشیم Parenchyma
این بافت عمومی ترین و فراوانترین بافت گیاهی است که تقریباً در تمام قسمت های گیاه و در همه سنین دیده می شود و اولین بافت دائمی است که در گیاه توسعه می یابد. این بافت ساده از مریستم زمینه ای بوجود می آید و بطور کلی زمینه سایر بافتهای گیاهی است و فواصل بین بافتها را پر می کند.
شکل سلولهای تشکیل دهنده این بافت، متنوع ولی معمولاً چند وجهی و بعضاً کشیده است. دیواره سلولی معمولاً نازک و سلولزی است و فقط دیواره اولیه توسعه یافته است و دیواره ثانوی در آنها وجود ندارد. معمولاً فضای بین سلولی وجود دارد، محتویات سلولی بسته به نحوه فعالیت متفاوت است. واکوئل در این بافتها وجود دارد و هسته معمولاً نسبتاً درشت و در مرکز و یا حاشیه سلول قرار دارد.
انواع بافت پارانشیم
1 – کلرانشیم Chlorenchyma یا پارانشیم کلروفیل دار
بافت تمایز یافته ای است که سلولهای تشکیل دهنده آن حاوی مقادیر زیادی کلروپلاست است و از اینرو مهمترین بافت سنتزکننده مواد در گیاهان می باشد. این بافت در لایههای خارجی سافههای سبز علفی و نیز در برگها به دو صورت پارانشیم نرده ای (Palisade parenchyma) و پارانشیم اسفنجی (Spongy parenchyma) دیده می شود. فواصل زیادی بین سلول ها وجود دارد
2 – پارانشیم ذخیره ای Storage parenchyma
این نوع پارانشیم وظیفه ذخیره مواد را در گیاهان به عهده دارد و در ریشه، ساقه، دانه و میوه یافت می شود. این مواد ذخیره ای غالباً هیدرات کربن و گاه پروتئین و چربی است. سلولهای تشکیل دهنده این بافت معمولاً شکل مشخصی ندارند و دارای دیواره سلولی نازک می باشند. این سلولها فاقد کلروپلاست بوده و در عوض آمیلوپلاست و لوکوپلاست های دیگری دارند.
3 – پارانشیم آبی
سلولهای بزرگ این بافت دارای واکوئل های درشتی می باشند که محتوی آب می باشد. این نوع پارانشیم در ساقهها و برگهای گیاهان گوشتی (Succulent) وجود دارد. آب ذخیره شده با موسیلاژ (مواد قندی) همراه بوده و گیاه در مواجهه با خشکی از آن استفاده می کند.
4 – پارانشیم هوایی Aerenchyma
بین سلولها فضای زیادی وجود دارد که حفرههای پیوسته ای را بوجود می آورند که باعث سبک وزنی و تخلخل اندام ها می گردد و به این ترتیب نفوذ و جریان اکسیژن را در بخش های مختلف گیاه میسر می سازد. در واقع حجم فضاهای خالی بیشتر از حجم سلولهاست. این نوع پارانشیم بیشتر در گیاهان آبزی دیده میشود.
5 – پارانشیم زمینه ای Ground parenchyma
پارانشیمی است که فضای بین سایر بافتها و اندام ها را پر می کنند و زمینه ای برای استقرار آنها می باشد. گاه نیز سلولهای مریستمی مثل کامبیوم از آنها منشاء می گیرند. بافت زمینه ای بسته به محل استقرار دارای اشکال و محتویات مختلفی است.
نکته
برخی از سلولهای بافت پارانشیمی در ترمیم زخمها و بهبود سلامتی گیاه نیز نقش دارند
برخی دیگر از سلولهای بافت پارانشیم در انتقال مواد در فواصل کوتاه نقش داشته و مواد مختلف را در مقیاس سلولی انتقال میدهند، به این سلولها، Transfer cells نیز گفته می شود.
کلانشیم Collenchyma
این بافت ساده که منشاء آن، مریستم انتهایی است، بافتی مقاوم و استحکام بخشنده برای همه بافتهای جوان و در حال رشد است و دارای سلولهایی زنده با دیواره سلولی ضخیم و شکلی کم و بیش کشیده و یکنواخت می باشد. این سلولها فاقد دیواره ثانوی بوده و تنها دیواره سلولی اولیه در آنها وجود دارد. از اینرو این سلولها زنده و فعال اند. ضخامت دیواره سلولی که از جنس پکتوسلولزی است، در ابعاد مختلف سلول غیر یکنواخت بوده و از اینرو براساس نحوه تجمع مواد در دیواره سه نوع مختلف از بافت های کلانشیمی وجود دارد :
انواع بافت کلانشیم
1 – کلانشیم حلقوی : Circular collenchyma
دیوارههای سلولی تقریباً به طور بکنواختی ضخیم می شوند.
2 – کلانشیم گوشه دار یا زاویه ای : Angular collenchyma
رسوب و تجمع مواد در گوشههای سلول دیده می شود. فضای بین سلولی در آنها وجود ندارد.
3 – کلانشیم صفحه ای یا لایه ای : Lamellar collenchyma
سلولها در لایههای منظم تری قرار دارند و در دیواره برخی از این سلولها تجمع مواد صورت گرفته است.
4 – کلانشیم حفره ای : Lacunar collenchyma
در این نوع کلانشیم در بین سلولها فضاهای خالی نسبتاً کوچکی وجود دارد که دیواره اطراف این فضاها به شدت سلولزی و ضخیم شده است.
بافت کلانشیم معمولاً بلافاصله در زیر اپپدرم یا چند ردیف پایین تر قرار دارد. این بافت بیشتر در ساقهها دیده میشود و در ریشهها نیز بندرت دیده می شود. در دمبرگ برگها نیز این بافت توسعه قابل توجهی یافته است. کلانشیم معمولاً در تک لپهها دیده نمی شود.
نکته :
برخی سلولهای بافت کلانشیم دارای کلروپلاست بوده و قادر به انجام عمل فتوسنتز می باشد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:19
چکیده:
جامعه شناسی کشاورزی
گرچه جامعه شناسی کشاورزی قدیمی ترین شاخه تخصصی جامعه شناسی روستایی است، اما تا اواسط دهه 1350 هیچگاه این مفهوم بکار گرفته نشد. در عمل یک تداوم بین جامعه شناسی روستای اولیه و آنچه امروز جامعه شناسی کشاورزی خوانده می شود وجود دارد در دهه 1360 جامعه شناسان روستایی در نظریات و تحقیقات خود تأکید بیشتری بر جامعه شناسی کشاورزی نهادند.
به طور کلی سه دوره اساسی در مفهوم بندی مسائل کشاورزی در جامعه شناسی روستایی وجود دارد. دوره اول از پیدایش جامعه شناسی روستایی تا پایان دهه 1320 می باشد که در این دوره مطالعه مسائل کشاورزی یکی از عناصر اصلی فهم اساسی اجتماعی زندگی روستایی بوده است. دوره دوم مربوط به دهه های 1330 و1340 و نیمه اول دهه 1350 است و معروف به رهیافت روانشناسی- رفتار گرایی اجتماعی می باشد. در این دوره همچنین به شیوه های تزریق نوآوری در جامعه کشاورزی اهمیت زیادی داده شده است. دوره سوم از نیمه دوم دهه 1350 شروع شده و معروف به «جامعه شناسی کشاورزی جدید» است. در این دوره بیشترین توجه به «ساختار کشاورزی» شده است- مفهومی که تا قبل از دهه 1350 توجه خاصی به آن نشده بود. در چارچوب جامعه شناسی کشاورزی جدید، بیشتر دیدگاه اقتصاد سیاسی در ساختار کشاورزی بکار گرفته شده است. در این دوره محیط شناسی کشاورزی مورد توجه قرار گرفته و به همین خاطر تحقیقات از زاویه این دیدگاه نیز بررسی خواهد شد. جامعه شناسی کشاورزی همچنان پابه پای سایر شاخه های تخصصی جامعه شناسی روستایی به عمق مسائل اجتماعی در جامعه کشاورزی رسوخ می کند. در دهه 1370 با بکارگیری نظریات جامعه شناختی جامع و روشها و ابزار تحقیقاتی پیچیده شاهد یافته های علمی فراگیرنده خواهیم بود. در آینده کشورهای مختلف با توجه به یافته های جامعه شناسی کشاورزی می توانند خط مشی های کاملی برای کشاورزی خود طراحی کنند.
تحقیقات اولیه جامعه شناسی روستایی در ساختار کشاورزی، 1280 تا 1330
در این دوره جامعه شناسان روستایی جنبه هایی از ساختار کشاورزی- مانند اجاره دارای زمین و انواع مزارع- را مورد بررسی قرار داده اند. بررسی ها بیشتر جنبه توصیفی داشته و تمرکز بر روی سیستم تولید مواد غذایی و سایر محصولات کشاورزی بوده است. موضوع ساختار کشاورزی در واقع جزئی از مطالعه کلی در مورد سازمان اجتماعی ز ندگی روستایی قلمداد می شد و عرضه کننده اطلاعات لازم برای فهم هرچه بیشتر سازمان اجتماعی بوده است. بحران دهه 1310 توأم با رکورد در کشاورزی باعث گردید تا تحقیقات جامعه شناسی روستایی و کشاورزی بر روی راهبرد دریافت واقعیت ها تأکید داشته باشند. در همین رابطه تحقیق درباره بخشی از مسائل ساختار کشاورزی مانند کشاورزان کم درآمد، کارگران کشاورزی، مزارع اجاره داری و کشتمانیها رایج گردید. در دهه 1320 محققین روستایی، ساختار کشاورزی را به عنوان تغیر مستقل در نظر می گرفتند و بر اساس آن فرهنگ و سازمان اجتماعی زندگی روستایی را بررسی می کردندو یا زمینه ای را برای مطالعه مقایسه ای جوامع روستایی فراهم می نمودند.
در ابتدای قرن بیستم تحقیقات میدانی در مورد زندگی روستایی توسط یک جامعه شناس سیاه پوست آمریکایی به نام دوبویس شروع شد. این جامعه شناس به دنبال شناخت شرایط اقتصادی کشاورزان سیاه پوست، ضمن جمع آوری اطلاعات از طریق مطالعه میدانی، از داده های موجود در مورد اندازه مزارع در سرشماریهای 1159 و 1269 آمریکا استفاده نمود. برای اولین بار 25 خانوار کشاورز اجاره دار سیاه پوست آمریکایی به طور جامع از لحاظ سیستم اجاره داری، اندازه مزرعه و درآمد ناشی از فعالیت کشارزی مورد بررسی قرار گرفتند. تا قبل از دهه 1310 بیشتر مطالعات مورد جوامع کوچک روستایی در بسیاری موارد ارائه یک تقسیم بندی برای شناخت کشاورزان بوده است. برای مثال جامعه شناس دیگری به نام ویلیامز در تحقیق خود به این نتیجه می رسد که کشاورزان را می توان به دو طبقه تقسیم کرد:
1- کشاورزان بی پروا
2-کشاورزان محافظه کار
بر اساس تقسیم بندی او دسته اول آنهایی هستند که (منفعت جو) می باشند و تمام کوش خود را به کار می گیرند تا حداکثر منفعت را از زمین خود ببرند. دسته دوم آنهایی هستند که هدف نهایی آنها معیشت است و نه منفعت.
در تحقیقات اولیه جامعه شناسی روستایی برای اولین بار مطالعات موردی با پرسشنامه شروع شد.
در این پرسش نامه ها معمولاً وضعیت عمومی اجتماعی، اقتصادی، آموزشی و شرایط کار خانوارهای روستایی مورد بررسی قرار گرفت. نتیجه یک چنین مطالعاتی این بود که نوع واحد کشاورزی در شکل گیری سازمان و رفتار اجتماعی روستایی بسیا ر موثر است. بعبارت دیگر نظام بهره برداری کشاورزی نوع گرایش اجتماعی وسازمان بندی جامعه روستایی را مشخص می کند.
یکی از مشخصات تحقیقات جامعه شناختی روستایی در این دوره بکار گیری روش های تحقیق مقایسه ای است. لایولی برای اولین بار جامعه دامداری را با جامعه زراعی مقایسه کرد. پس از مقایسه، او چنین نتیجه گرفت که نوع شرایط کشاورزی در زندگی اجتماعی به اندازه پراکندگی و تحرک اجتماعی جمعیت، درآمد سالانه و تغییرات فصلی در عرضه نیروی کار اهمیت دارد. همچنین او بیان داشت که دسته ای از گرایشات اجتماعی با نوع فعالیت کشاورزی یا دامداری همبستگی دارند. برای مثال جوامعی که تولید کننده غلات هستند پویا تر ولی در عین حال بی ثبات تر از جوامع تولید کننده لبنیات می باشند. در همین رابطه او دریافت که کشاورزان بیش از دامداران در پی نوع آوری هستند. او کشاورزی را به عنوان عامل مشروط در سازمان اجتماعی در نظر گرفته و تأثیر میراث اجتماعی را بر روی نوع فعالیت کشاورزی بررسی کرده است. تعیین واحد تحلیل در مطالعه جامعه کشاورزی یکی دیگر از خصوصیات جامعه شناسی کشاورزی در اواخر این دوره است. وی لند و همکارانش در دانشگاه کلمبیا مزرعه و گرداننده آن را به عنوان واحدتحلیل در طبقه بندی نمونه های آرمانی بکار برده اند . این طبقه بندی مزارع کشاورزی شامل مزارع خانوادگی، مزارع معیشتی و مزارع کارخانه ای است. هدف ازاین طبقه بندی بدست آوردن گروه های مزارع هم گون جهت تسهیل نمودن امر تحلیل بوده است . سه عامل در ایجاد این طبقه بکار رفته است.
1- واحد اجتماعی بکار گرفته شده در راه اندازی مزرعه که شامل نیروی کار خانوار یا کارگر کشاورزی بوده است.
2- کارکردهای واحدی زراعی برای خانوار نظیر تهیه معیشت روزانه، محلی برای ایام بازنشستگی، و با تولید تمام وقت برای بازار.
3- حجم عملیات مزرعه بر اساس مقدار تولیدات فروخته شده و ارزش زمین و ساختمان.
در پایان سنخ شناسی با ده نوع مزرعه با نام های زیر عرضه شده است:
1- مزرعه استخدام کننده
2- مزرعه خانوادگی تجاری بزرگ
3- مزرعه تجاری متوسط
4- مزارع خانوادگی سکونتی-تجاری
5- مزارع پاره وقت
6- مزارع مسن ها
7- مزارع معیشتی
8- مزارع خانوادگی تجاری کوچک
9- مزارع مسکونی
10- مزارع صوری
یکی دیگر از مقوله های عمومی در بررسیهای اولیه جامعه شناسی کشاورزی، تحقیق در مسائل بسیار تخصصی مربوط به گرایشهای اجاره داران، کارگران کشاورزی، کشاورزان پایگاه اجاره داری کشاورز و شکل خاصی از زندگی روستایی یک همبستگی وجود دارد. یافته های او باعث گردید تا تعدادی جامعه شناس روستایی بعد از او اجاره داری را به عنوان متغیر مستقل در نظر بگیرند و سایر عوامل را بررسی کنند.
بعضی از جامعه شناسان مانند سوروکین و زیمرمن تأکید بر روی مسائل تخصصی را آنقدر مهم می دانستند که حتی معتقد بودند جامعه شناسی روستایی چیز یجز مطالعه مشاغل کشاورزی نیست.
به طور خلاصه در نیمه اول قرن بیستم، موضوعات مورد نظر جامعه شناسی کشاورزی هنوز به صورت مشخص از موضوعات جامعه شناسی روستایی مجزا نشده بودند. در اواخر این دوره موضوعات و مسائل خاص کشاورزی در عرصه جامعه شناسی روستایی نمایان گردید و یک دسته از مطالعات روستایی به جوامع زراعیاختصاص داده شد. یکی از عوامل موثر در تفکیک تحقیقات جامعه شناسی کشاورزی از جامعه شناسی روستایی توسعه تکنیک های پیمایشی و کمی است که محققین را قادر ساخت تا بطور مشخص روی کشاورزان و خانوارشان از دیدگاه روان شناسی اجتماعی تحقیق نمایند. از این زمان به بعد محققین متعددی به مطالعه جوامع کشاورزی و جماعت روستایی پرداختند.
تحقیقات رفتار گرایی و روان شناسی اجتماعی در مورد فعالیت های کشاورزی، 1330 تا 1355
تا قبل از 1330 گرایش نظری در جامعه شناسی روستایی بیشتر زمینه زنجیره روستا- شهر داشت که
عمدتاً توسط سوروکین و زیمرمن ارائه می شد و تحت تأثیر دیدگاه نظری تونیس بود. از ابتدای دهه 1330 یک دسته جامعه شناسان روستایی جوان فارغ التحصیلان از دانشگاه های کرنل ویسکانسین مینی سوتا، میسوری، کنتاکیو ایالتی آیووا که در چارچوب روان شناسی اجتماعی آموزش دیده بودند. پا به عرصه تحقیقات جامعه شناسی روستایی نهادند. این جامعه شناسان ضمن حفظ محتوای روان شناسی اجتماعی در سنت دیدگاه زنجیره روستا- شهری، گرایش های نظری ویلیام اف آگبرن و روبرت مرتن و نوآوری های روش شناختی پل لازارسفلد را در تحقیقات خود بکار گرفتند. در حالی که از ابتدای این دوره کشاورزی به عنوان یک عنصر اساسی در نهادها و فعالیت های روستایی مطرح بود. بطور اختصاصی تر آن را به عنوان زمینه ای در نظر گرفتند که کشاورزان و اعضای خانوار آنها به عنوان کنشگران در چارچوب آن به تکنولوژی کشاورزی جدید، و مسائل ارتباط جمعی، فرصت های تحصیلی و شغلی و امثالهم واکنش نشان می دهند. در این دوره دیدگاه نظری جامعه شناسان کلاسیکی نظیر امیل دورکیم و ماکس وبر بر تحقیقات جامعه شناسی روستایی تأثیر زیادی داشت و پژوهشها بیشتر در چارچوب «نظریه کنش» تالکوت پارسنز و یا « نظریات میان گستره» روبرت مرتن انجام می گرفت. تفکر به شیوه نظریات، جامعه شناسان روستایی قادر شدند تا قضایای بسیار انتزاعی کارکردگرایی پارسنز را به فرضیه های قابل آزمون در سطح خرد در مورد افراد، خانوارها، سازمانها و سایر واحد های تحلیلی تبدیل نمایند. بطور کلی ترکیب نظریات دورکیم و مارکس وبر توسط پارسنز و بسط بکارگیری آن در روان شناسی اجتماعی توسط مرتن، نسل جدید جامعه شناسان روستایی را به سمت تحلیل های علمی در سطح خرد و مطالعات مقایسه ای کشاند. این سنت تحقیقاتی هنوز تا به امروز در بین بسیاری از جامعه شناسان روستایی و کشاورزی رایج است.
این شیوه جدید گرایشهایی نظیر - روش شناختی در جامعه شناسی روستایی منجر به پیدایش دیدگاه «تزریق و اقتباس نوآوری» گردید. از بسیاری جنبه ها دیدگاه تزریق و اقتباس و نوآوری همان نظریه میان گستره است که در آن استدلال روان شناختی در تحلیل کارکردگرایی بکار گرفته شده است. عده ای را عقیده بر این است که تحقیقات این دوره در ابتدا ضعف چارچوب نظری داشته، اما به تدریج این ضعف با بکارگیری نظریات میان گشترده رفع شده است. همچنین در ابتدای این دوره تحقیقات کمتر به مسأله گرایش های ارزشی کشاورزان توجه می نمود، اما با پیشرفت و تخصصی شدن هرچه بیشتر تحقیقات، روی مسأله گرایش های ارزشی تأکید گذاشته شد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:12
فهرست مطالب:
پیش درآمد:
مواد تشکیل دهندة سفال:
آقای دکتر ملک شهمیرزادی در این زمینه می نویسند:
پیدایش چرخ سفالگری:
شناخت دوره استقراری:
مطالعه سیر تاریخی سفال:
کلام آخر:
پی نوشت:
پیش درآمد:
اصولاً هدف از علم باستان شناسی شناسائی تمدنهای باستانی و کهن از طریق کاوشهای علم ی در محوطه های استقراری می باشد. مشخص کردن نوع معماری و مصالح مورد استفاده در ساخت بناء نوع تدفین موجود در محل، نوع اقتصاد معیشتی، مذهب و آداب و رسوم و بسیاری موارد دیگر در نتیجه کاوشهای باستان شناسی آشکار می گردد.اما شناخت دوره ای که این استقرار در آن دوره صورت گرفته از راههای گوناگونی چون بررسی و آزمایش با استفاده از روش کربن 14 ( surveypottery ) بررسی سفال بررسی مصالح و فرم بناها صورت می پذیرد.بررسی علمی سفالها یکی از راههای مهم شناخت دورة استقراری در هر محوطة باستانی به شمار می رود. علاوه بر این با توجه به اهمیت سفال درباستان شناسی که به عنوان الفبای باستان شناسی نیز معرفی شده است لازم دیدم مطالبی را فهرست وار از ابتدای استفاده بهتر از سفال و مراحل تکاملی آن در اختیار خوانندگان و دانشجویان عزیز قرار دهم.
مواد تشکیل دهندة سفال:
مواد تشکیل دهندة سفال شامل خاک و آب و مادة چسباننده یا شاموت ( shamoot ) می باشد. بشر به تجربه دریافت در صورت ترکیب مواد اولیه مذکور می تواند اشکال و ظروف متنوعی را بسازد که از لحاظ عملکرد به مانند اشیاء و ظروف سنگی بوده و گل را به هر
شکلی که می خواست فرم می داد. اما از چه زمانی بشر موفق به ساخت و استفاده از سفال شد. در تقسیم بندی های انجام شده در عصر سنگ، دوره نوسنگی را با نام نوسنگی بدون سفال و ن وسنگی باسفال تقسیم کرده اند.
آقای دکتر ملک شهمیرزادی در این زمینه می نویسند:
((... از ویژگیهای تکنولوژی در پایان این مرحله و در اوائل مرحله استقرار دائم در یک مکان ساخت و استفاده از سفال است. ساختن سفال در مقایسه با ابزار و ادوات سنگی که تماماً از تغییر شکل دادن به مواد اولیه صورت می گرفت یک نوع صنعت ترکیبی محسوب می شود.حداقل اعمالی را که برای ساختن سفال یک سفالگر باید انجام دهد عبارت اند از مخلوط کردن آب و خاک و مادة چسباننده و سپس ورز دادن و سرانجام پخت آن ...))
فرم و شکل مورد نظر، طرحها و نقوش مختلف هنری، جانوری، گیاهی، موضوعات انسانی مرحله بعد از فرم دادن به شمار می روند. این نقوش ، زمانی که ظرف سفالین هنوز کاملاً خشک نشده بود بر روی ظرف به روشهای مختلف تثبیت می شد و در نهایت ظرف به کوره می رفت پس از پخت ظرف براساس فرم ساخت آن مورد استفاده قرار می گرفت. ظروف عمدتاً شامل خمره، کاسه های مختلف و بشقاب بودند. ظروف سفالین قبل از اینکه به کوره برده شوند در ابتدا با لعاب گلی پوشش داده می شدند که بعدها شاهد کشف لعاب در سفالگری و معماری هستیم. لعاب از ذوب مواد معدنی خاصی بدست می آید و خاصیت آن علاوه بر جلوگیری از نفوذ مایعات و تخریب زود هنگام ظرف به عنوان زیبائی هنری نیز بوده است.