فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:52
فهرست مطالب:
مقدمه............................................................................................................ 3
تاریخچه........................................................................................................ 5
تعریف عقب ماندگی ذهنی.................................................................. 8
طبقه بندی................................................................................................ 13
علل عقب ماندگی ذهنی .................................................................... 25
فراوانی شیوع عقب ماندگی ذهنی................................................... 28
تشخیص و ارزیابی کودکان عقب ماندگی ذهنی........................ 37
اقدامات آموزشی...................................................................................... 44
نکات لازم برای آموزش کودمان عقب مانده ذهنی.................... 49
منابع............................................................................................................. 52
مقدمه
عقب مانده ذهنی یا به اصطلاح دیگر نارسایی رشد قوای ذهنیموضوع تازه و جدیدی نیست بلکه در هر دوره و زمان افرادی در اجتماع وجود داشته اند که از نظر فعالیت های ذهنی در حد طبیعی نبوده اند.بدون شک همۀ ما در طول زندگی خود با واژه هایی چون احمق، کودن، ابله، عقب مانده، بی عقل، کم عقل و ... روبه رو شده ایم. پسامد بالای چنین واژه هایی حکایت از پیوستگی عمیق حیات اجتماعی ما با مسأله ای به نام «عقب مانده ذهنی» است.
حضور تعداد زیادی از این عقب مانده گان ذهنی در جامعه باعث شده که همه ی ما به گونه ای با این دسته از افراد آشنائی مختصری داشته باشیم .متاسفانه ضعف و فقر فرهنگی عمومی گاه سبب می شود که عقب ماندگان ذهنی به عنوان افرادی ساده لوح ،دلقک،وسیلهای برای تفریح و خنده دیگران باشند.گاه مردم به آنان همچون دیوانه و مجنون می نگرند و گاه نیز با دیدی ترحم آمیز و افراطی موجبات طرد هر چه بیشتر آنان را فراهم می آورند. برای حل چنین معضلی لاجرم می باید در گام نخست به اصلاح فرهنگ جامعه در خصوص عقب ماندگی ذهنی اقدام در چنین سطحی اولا موجبات کاهش تعداد عقب ماندگان ذهنی را فراهم می سازد؛چرا که افزایش دانش عمومی در خصوص عقب ماندگی ذهنی و عوامل ایجاد کننده ان ،راههای جلوگیری از بروز آن ،افزایش مراقبت های دوران بارداری
فتهیه و تدارک حداقل امکانات بهداشتی و پزشکی....که در سایه دانش افزایی عمومی به دست می آید از جمله عوامل محدود کننده بروز عقب ماندگی ذهنی است.
ثانیا اقدام در سطح فرهنگی ،تدارک امکانات ،فراهم آوردن تسهیلات و ارائه خدمات مورد نیاز را در پی خواهد داشت؛در نتیجه با اقدامی به موقع در سطح پیشگیری ثانویه می توان با جلوگیری از گسترش ناتوانیهای ثانوی و صرف انرژی ها،هزینه ها و اوقات بعدی آموزشهای مفید و موثر را به نحو احسن برای این دسته کودکان فراهم و بدین سان محیطی مطلوب تر برای رشد و تحول آنان ایجاد نمود،خانواده ای دارای کودکان عقب مانده ذهنی محتاج حمایت های فرهنگی ،اقتصادی و اجتماعی جامعه هستند ،باید به آنها کمک کرد تا در برنامه ریزیهای فردی برای فرزندانشان بتوانند به بهترین نحو ممکن عمل کنن.
حفظ بهداشت روانی خانواده شاید در درجه اول اهمیت قرار گیرد.تولد یک طفل عقب افتاده معلولا بیشترین میزان توجه،سرمایه و وقت و انرژی را به خود معطوف می دارد و این همان عامل ضربه زایی است که می تواند به بهداشت روانی سایر فرزندان خانواده و خود والدین لطمه اساسی وارد سازد.وجود مایتهای گسترده اجتماعی می تواند در این گونه موارد به قدام منطقی والدین دامن زند و بدین ترتیب به طور اعم و کودکان عقب مانده ذهنی به طور اخص یا تاکید بیشتر بر آموزش های پیش دبستانی همراه است .به هر حال عقب ماندگی ذهنی پدیده ای اجتماعی،اقتصادی،فرهنگی،پزشکی ،تربیتی و آموزشی است که از هر نظر لازم است به آن توجه خاص شود.
تاریخچه "
عقب ماندگی ذهنی یا باصطلاح دیگر نارسائی رشد قوای ذهنی موضوع تازه و جدیدی نیست بلکه در هر دوره و زمان افرادی در اجتماع وجود داشته اند که از نظر فعالیتهای ذهنی در حد طبیعی نبوده اند ، بخصوص از روزی که بشر زندگی اجتماعی را شروع کرده موضوع کسانی که به عللی قادر نبوده اند خود را با اجتماع هماهنگ سازند مطرح بوده است.اجتماع برای مصلحت ،تعصب یا سالم سازی ،بعضی از این افراد را تحمل کرده، عدهای را محبوس می ساخت یا به مرگ محکوم می نمود.از مجموعه مدارک بدست آمده چنین استنباط می شود که تا قرن هیجدهم این افراد مورد توجه و لطف نبوده و حتی پزشکان از پذیرفتن آنان خودداری می کردند.))
((تاریخچه آموزش و پرورش معلولین ذهنی از حدود سال 1800میلادی آاز شد.در این میان بر خلاف انتظار همگان پرچمداران عمده چنین نهضتی به طور عمده پزشکان بوده اند؛افرادی همچون ایتارد،سگوین،مونته سوری،و کردلی همه حرفه پزشکی داشته اند.))
در اواخرقرن هجدهم روشهای اموزش و پرورش ویژه به طور موفقیت آمیزی برای ناشنوایان به کار برده می شد.تقریبا در همین زمان بود که ژان مارک ایتارد، فیلسوف و پزشک فرانسوی که در یک موسسه مربوط به ناشنوایان کار می کرد،اظهار نمود که روشهای تربیتی مشابه ناشنوایان ممکن است در آموزش و پرورش افراد دارای نقص ذهنی منشا اثر باشد.وی از فلسفه اصالت حواس و همچنین از عقیده بعد از انقلاب فرانسه که میگویند انسان دارای امکانات نامحدود است و محیط و آموزش و پرورش عامل تعیین کننده رشد ذهنی است،الهام گرفته بود.))
((ادوارد سگوین نیز از جمله کسانی است که سهمی مهم در پیشبرد آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی داشته است.وی در سال 1846 کتابی تحت عنوان ((درمان اخلاق،بهداشت و آموزش و پرورش کودکان کانا و کودکان عقب مانده دیگر)) منتشر کرد.وی پس از انقلاب فرانسه به آمریکا رفت،مدتی را در پنسیلوانیا سپری کرد و سپس برای همیشه به نیویورک رفت.او آزمودنی را طراحی کرد هنوز هم برای این این کودکان مورد استفاده قرار می گیرد که در بخش ارزیابی به آن اشاره خواهیم کرد.
دکتر ماریا مونته سوری نیز یکی دیگر از علاقه مندانی بود که با ارائه روش آموزشی جدیدی از حدود 1897 به بعد پرچمدار اصلاحگر روشهای آموزشی و پرورشی کودکان عقب مانده ذهنی شد. مونته سوری روش آموزشی خود را مبتنی بر مراکز رغبت طرحریزی کرده بود.به همین علت این روش در نظام پیش دبستانی عادی کار آیی بسیار زیادی را از خود نشان می دهد.دکتر دکرولی نیز هنگام فعالیت در بروکسل متوجه کودکان عقب مانده ذهنی شد و چاره آن را در آموزش خلاصه کرد .دکرولی نیز همانند مونته سوری نظام آموزشی خود را مبتنی بر مراکز رغبت کودکان طراحی کرده بود،با این تفاوت که فضای آموزشی دکرولی یک فضای طبیعی بود اما مونته سوری به دلیل تاکید خاص بر کاربرد ابزارهای کمک آموزشی خاص به ناچار این فضا را به صورتی تصنعی شکل می داد. به طور کلی در طول دهه دوم و سوم نیمه اول قرن بیستم نظریه های ارائه شده بر روشهای تدریس مبتنی بر عمل تکیه داشته اند.اینسکیپ در دهه 1920بر تعدیل کیفیت برنامه تحصیلی دوره ابتدائی از راه همخوان کردن مواد و محتوای درسی مقطع ابتدائی با سطح ذهنی کودکان عقب مانده تاکید می کرد.به دنبال وی شخص دیگری به نام دونکن با تاکید بر ارائه دروس علمی در مدرسه با نظامی شبیه به تحلیل تکلیف می گوید که قبل از این که محتوای مواد ارائه شده دارای ارزش و اهمیت باشند،یاد گیرنده و این که آیا مطلب را می آموزند یا خیر ،دارای اهمیت است.ریچارد هانگر فورد در حدود دهه چهارم قرن بیستم بر ضرورت حرفه آموزی کودکان عقب مانده ذهنی و مسائل حاشیه ای آن تاکید می ورزد.به دنبال وی و شاید قبل از او ،باید از اندیشمندی دیگر به نام کریستین اینگرام نام برد که در دهه سوم قرن بیستم بر ارائه آموزشهای لازم از راه واحد های تجربی تاکید می کرد.
پرداختن با تاریخچه آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی امری است که در عین این که نمی توان فارغ از جنبه های قانونی،اجتماعی،فرهنگی،پزشکی و...بدان نگریست،در عین حال می توان بدون توضیحات گسترده و تنها اشاره وار به این امر پرداخت که در این مقدمه ما چنین کرده ایم،ضمنا آموزش و پرورش کودکان عقب مانده فارغ از روند کای خود در هر کشور دارای تاریخچه خاص خویش است که در این زمینه اطلاعات موجود در باره آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی ایرانی بسیار اندک و ناکافی می باشد.این نیز نتیجه اهمال گذشتگانمان در ضبط و ثبت فعالیتهای علاقه مندانی بوده است که در این راه ایامی را سپری کرده اند.
به هر حال قدیمی ترین اسناد موجود در این زمینه ،جدا از ادیان موجود (زرتشت و اسلام)گویا حداکثر به اوایل قرن چهاردهم هجری شمسی بر می گردد.
تعریف عقب ماندگی ذهنی:
((در تعریف عقب ماندگی ذهنی تاکنون تلاشهای زیادی صورت پذیرفته است.افراد، انجمنها،سازمانها و جمعیتهای متفاوت هر یک کوشیده اند به گونه ای این معضل را حل کنند اما تاکنون تلاشهای آنان موفق نبوده است،چرا که غالبا کوشیده اند از زاویه ای خاص به مساله بنگرند و آن را تعریف کنند.کسانی که به عقب ماندگی ذهنی از دریچه پزشکی نگریسته اند،بیشتر بر جنبههای علت شناختی و راههای پیشگیری و درمان آن و نیز مبانی فیزیولوژیک عقب ماندگی پرداخته اند بدون آنکه به جنبه های آموزشی ،تربیتی،فرهنگی،اجتماعی و اقتصادی مساله تکیه نمایند.به همین علت تعاریفی یک بعدی را ارائه می کنند.دانشمندان تعلیم و تربیت به عقب ماندگی بیشتر از آموزش و پرورش نگریسته و در نتیجه در تعریف خود بر آن جنبه تاکید می ورزند و ...به همین روال هر دسته و جمعیتی به گونه ای به تعریف عقب ماندگی ذهنی می پردازند.تعریف های یاد شده در عین حال که می توانند صحیح باشند،کامل و وافی مقصود نیستند. واقعیت این است که عقب ماندگی ذهنی ،متکی با ابعاد متفاوت است،بنابر این در تعریف آن هم باید بر جنبه های فرهنگی ،پزشکی،اقتصادی،اجتماعی،آموزشی و تربیتی و هم سایر ابعاد مربوطه تاکید شود.در این جا به ارائه چند تعریف در خصوص عقب ماندگی ذهنی می پردازیم و سپس با ارائه یک جمع بندی ،درباره جامع ترین تعریف بحث می کنیم .یکی از محققان آمریکائی به نام((ترد گلد))عقب ماندگی ذهنی را چنین تعریف می کند:
عقب ماندگی ذهنی عبارت است از رشد ناقص ذهنی که شخص را در تطابق یا سازش با محیط خود ناتوان ساخته ،به طوری که بدون نظارت و کمک غیر ،قادر به زندگی نمی باشد.
فرد دیگری به نام ((ریک هبر))معتقد است:
عقب ماندگی ذهنی عبارت است از فعالیت عمومی ذهنی که پائین تر از حد طبیعی باشد و در دوران رشد ایجاد می گردد و باعث به وجود آمدن اختلال در جهت قبول رفتار سازگارانه می شود.
((پیاژه))روانشناس نامی سوئیس نیز عقب ماندگی را بر حسب نظام شناختی خود چنین تعریف می کند:
((هوش،نتیجه دائمی و متقابل فرد با محیط است و اگر این رابطه متقابل به صورت متعادلی صورت گیرد ،موجب توانائی سازگاری با محیط و پیشرفت هوش می شود.در مراحل مختلف رشد تصاویر ذهنی مختلفی را دارد که از تصاویر ساده شروع می شود و به تصاویر پیچیده تر می رسد.گذشتن از این مراحل پایین و رسیدن به مراحل بالاتر بستگی به رشد هوش و ساختمان عصبی و بدنی،روابط اجتماعی و تجارت زندگی او دارد)).
بر همین اساس پیاژه عقب مانده ذهنی را فردی از جامعه می داند که در مراحل پایین رشد هوشی متوقف شده است و دارای کششهای قوی و زیاد((نهاد))می باشد ۀسازمان بهداشت جهانی عقب ماندگی ذهنی را چنین تعریف می کند:
عقب ماندگی ذهنی عبارت است از رشد ناقص یا متوقف شده ذهنی (غیر از عقب ماندگی ذهنی شدید)که شامل عقب ماندگی هوشی بوده و به نحو و درجه ای است که حساس یا ملزم به درمان طبی یا سایر مراقبتهای مخصوص بیمار است.
قانون بهداشت روانی انگلستان عقب مانده ذهنی را چنین تعریف می کند:
عقب ماندگی ذهنی به حالتی گفته می شود که رشد مغز و هوش و روان از هنگام تولد و یا از مراحل اولیه زندگی متوقف می ماند یا تکامل ناقص می یابد.
((کانر))دو طبقه از اشخاص قبلا مبتلا به نقص را،مجددا بر حسب موقع و منزلت بزرگ سالیشان،تعریف کرد ۀتعاریف او،میزان معلولیت را با توجه به طبیعت محیطی که فرد معلول برای انطباق با آن تحت فشار قرار می گیرد،در نظر می گیرد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:30
مقدمه :
عموماً مردم گمان می کنند بین مشکلات روانی و بزهکاری رابطه نزدیکی هست. اما باید گفت به جز ارتباط بزهکاری با اختلال شخصیت ضد اجتماعی در دیگر موارد, اختلالات روانی با میزانهای بالاتر جرم و جنایت ملازمه ندارند البته گاهی روابط بسیار اختصاصی وجود دارد برای نمونه بزهکاری نادری چون مادر کشی با اسکیزوفرنیا و قتلهای خانوادگی توام با خود کشی قاتل , با افسردگی و کشتن نوزاد با روان پریشی پس از زایمان مرتبط هستند در این مقاله کوشش بر این است که بر پایه اطلاعات موجود رابطه بین عقب ماندگی ذهنی و بزهکاری معلوم گردد.
تشخیص عقب ماندگی ذهنی بر پایه ترکیبی است از نارسایی هوش و عدم کفایت اجتماعی برای کاربرد روزانه بالینی , عقب ماندگی ذهنی بر پایه تقسیم بندیهای سازمان جهانی بهداشت و انجمن روان پزشکان آمریکا به چهار طبقه تقسیم می شود.
این چهار محدوده بر مبنای آزمون هوش بهر (وکسلر) با میانه 100 و انحراف معیار 15 است. عقب ماندگی خفیف ذهنی , هوش بهر 50 _ 55 تا 70 عقب ماندگی متوسط ذهنی , هوش بهر 35 _ 40 تا 50 _ 55 عقب ماندگی شدید ذهنی هوش بهر 20 _ 25 تا 35 _ 40 و عقب ماندگی عمیق ذهنی هوش بهر پایین تر از 20 _ 25 را شامل می شود.
جرم در معلولان ذهنی , همچون کل جمعیت , در اصل پدیده یی مرتبط با جنسیت مذکر است. بزهکار معمولی عقب مانده ذهنی مردی است در ابتدای سالهای دهه سوم زندگی , که در محدوده نارسایی هوشی خفیف تا مرزی جای دارد. از یک محیط شهری فقیر بر می خیزد , دوران کودکی او در محرومیت و جو بی اطمینانی گذشته است احتمال دارد که سابقه یی از اختلال رفتار, محکومیت قبلی , و اقامت در موسسات درمانی یا کانونهای تربیتی داشته باشد و شواهدی از اختلال روان پزشکی ( به جز عقب ماندگی) و اختلال شخصیت نیز در او به دست آید . به این ترتیب , بزهکاران معلول روانی ویژگیهای مشترک زیادی با خلافکاران غیر معلول روانی دارند. اما آنان با بیماران روانی بزهکار که رفتار مجرمانه شان به طور عمده ثانویه به اختلال روان پزشکی است متفاوت هستند. گروه اخیر در هنگام نخستین محکومیت خود مسنتر هستند. سوابق بستری بیشتری در بیمارستانهای روانی دارند, موارد تهاجم در آنان فراوانتر است, دوره نگهداری آنان در موسسات درمانی _ تربیتی کوتاهتر است و در دوره پیگیری پس از آزادی , کمتر مرتکب جرایم سنگین می شوند.
جرایم جنسی و آتش افروزی در معلولان ذهنی نمود فراوانتر دارد جرایم شامل تهاجم شدید شخصیتی از جمله قتل کمتر دیده می شود در بررسی 1160 بیمار عقب مانده ذهنی که به علت ارتکاب جرم محکوم به اقامت اجباری در بیمارستان شده بوند دیده شده که یک سوم مردان این گروه به علت جرایم جنسی محکوم شده بودند در حالی که این میزان برای کل مردانی که در مدت زمانی مشابه به دلیل ارتکاب همه نوع جرایم قابل تعقیب قانونی , زندانی شده بودند 5% بود در بررسی دیگری در آمریکا معلوم شد که از 1300 مورد آتش افروزی در طول یک سال, 50% آنها به وسیله معلولان ذهنی صورت گرفته است در کل , هوش بهره بزهکاران جنسی به گونه یی چشمگیر پایین تر از دیگر بزهکاران است حتی در بین عقب ماندگان ذهنی آتش افروز, نیمی از موارد ایجاد حریق به وسیله یک سوم از زنان و مردانی انجام می شود که شدیدترین درجه عقب ماندگی ذهنی را دارند. البته لازم به ذکر است که در گروه معلولان ذهنی بزهکار , اکثر جرایم به وسیله عقب ماندگان خفیف انجام می شود و بزهکاری در میان عقب ماندگان شدید ذهنی نادر است.
بررسی بر روی گروهی از زندانیان که دارای محکومیت کیفری یا حقوقی بودند نشان داد که 6/2% آنان دچار عقب ماندگی ذهنی و
6/11% دارای هوش مرزی هستند این افراد بیشتر از دیگر زندانیان مرتکب سرقت شده بودند, سوابق شغلی ضعیفتر و بی ثباتی هیجانی افزونتری داشتند.
مجرمان دچار عقب ماندگی ذهنی رویه بزهکارانه خود را زودتر از مجرمان بیمار روانی آغاز می کنند , آنان از سرقت جزئی در ایام نوجوانی شروع می کنند و دامنه جرایم خود را به ورود به عنف جهت دزدی و سپس جرایم جنسی (که در قیاس با کل مجرمان میزان بالاتری دارد) گسترش می دهند.
تعریف بزه، بزهکار و بزهکاری
بزه عبارت است از اقدام به عملی که برخلاف موازین، مقررات و قوانین و معیارهای ارزشی و فرهنگی جامعه باشد. (فرجاد، ،1372 ص 69 ) .
بررسی های جرم شناسی نشان می دهد که هر معلولی علتی دارد و هیچ چیز به خودی خود به وجود نمی آید. بنابراین هر جرمی هم دارای علت های سازنده ای است که، برافراد جامعه اثر می گذارد و آنان را به سوی ناسازگاری و ناهنجاری سوق می دهد. پیامد این سوق دادن ها: ارتکاب بزه است و کسی که مرتکب بزه می شود (بزهکار) نامیده می شود. (ستوده و میرزایی ، ،1381 ص 142 ) .
بزهکاری مجموعه ای از جرم ها است که در یک زمان و مکان معین به وقوع می پیوندد. در واقع بزهکاری شناخت عامل هایی است که، جرم ایجاد می کند. یا به عبارت دیگر مطالعه این پدیده مورد بررسی قرار می گیرد، در حقیقت کلیه پدیده های اقتصادی، فرهنگی، بهداشتی، سیاسی، مذهبی، خانوادگی و مانند آنها را در جامعه شامل می شود، (ستوده و میرزایی ص 143 ) .
در ایران بزهکاری به کل جرم هایی گفته می شود که، در صورت ارتکاب، به موجب قوانین قصاص، دیات، حدود و تعزیرات دارای مجازات هستند. حداقل سن بزهکاری در جامعه های مختلف فرق می کند: حداقل سن در آمریکا ،7 انگلستان ،10 یونان ،12 فرانسه و لهستان ،13 اتریش ، آلمان ، ایتالیا، بلژیک و یوگسلاوی 14 سال است . حداقل سن بزهکاری در زندان اصفهان 12 سال گزارش شده است. در کانون اصلاح و تربیت تهران و مشهد حداقل سن 10 سال بوده است . (کوراسوس ، ،1369 ص 605 ) .
از نظر اجتماعی بزهکاری را به سه دسته تقسیم کرده اند:
بزهکاری درباره اشخاص عادی جامعه مانند ضرب و جرح، تجاوز به عنف، کشتن به عمد یا غیرعمد.
بزهکاری برضد دارایی و مالکیت دیگران مانند دزدی، جعل اسناد.
بزهکاری برضد نظم عمومی مانند فحشا و خرید و فروش موادمخدر.
بزهکاری را نباید منحصر به طبقه خاصی دانست. شاید عده ای راه فرار از قانون را بدانند و با حیله و دسیسه از چنگ قانون فرار کنند و طبعا جزو آمار محسوب نشود. آنچه مسلم است بزهکاری در تمام طبقه ها وجود دارد ولی میزان آن در طبقه های پایین اجتماع بیشتر است. (فرجاد، ،1372 ص 170 )
عوامل زمینه ساز جرم در معلولان ذهنی
عواملی که زمینه جرم را در معلولان ذهنی مهیا می کند یا در آن مشارکت دارد به شرح زیر است :
1 _ کارکرد نارسای شناختی : معلول روانی کمتر قادر به پیش بینی و استدلال درباره عواقب اعمال خویش است و توان کمتری برای مقاومت در برابر خواسته ها دارد و خیلی ساده تر به وسیله دیگران به ارتکاب جرم سوق داده می شود تکانش و ری و تلقین پذیری ساده لوحانه از نشانه های همیشگی ارتکاب جرم در معلولان ذهنی است.
2 _ ضایعه مغزی و ناهنجاری مخ : رابطه بین رفتار بزهکارانه با ناهنجاری مخ و تشنج صرعی از دیرباز مورد توجه بوده است. اکثر بررسی ها درباره مجرمان معلول روانی , فراوانی زیاد ضایعه مغزی را نشان می دهد در یک بررسی راجع به مجرمان معلول روانی 9% آنان به صرع دچار بودند. در بررسی دیگر 30% مجرمان معلول روانی یا شواهد قطعی ضایعه نورولژیک و یا شواهد الکتروانسفالو گرافی از ضایعه مغزی داشتند, 15% دچار صرع قطعه گیجگاهی 15% دیگر دارای سابقه حاکی از ضایعه مغزی در هنگام تولد بودند. مکانیسم رابطه بین ضایعه مغزی و رفتار مجرمانه به خوبی معلوم نیست. در این مورد چهار فرضیه قابل طرح است:
الف _ ضایعه مغزی هم مسئول صرع و هم مسئول رفتار ضد اجتماعی است.
ب _ صرع مسائل روانی _ اجتماعی ایجاد می کند که منجر به رفتار ضد اجتماعی می شود.
ج _ عوامل مضر و مخرب روانی _ اجتماعی , منجر به شیوع بالاتر صرع و شیوع بالاتر رفتارهای ضد اجتماعی می شود.
د _ مشکلات رفتاری, استعداد ابتلا به بیماری از جمله صرع را میافزایند که ممکن است تاثیرات درمان دارویی از دراز مدت ضد صرعی نیز به آنان اضافه گردد.
در ضایعه مغزی منجر به رفتار بزهکارانه در معلول ذهنی دو مکانیسم مستقل اما مرتبط را می توان فرض کرد: نخست نارسایی در یاد گیری اجتماعی دوم , کاهش در مهارتکانه .
ضایعه وارد به قطعه پیشانی و سامانه لیمبیک , اضطراب اجتماعی را می کاهد و موجب رفتار بی مهار از نظر اجتماعی میشود, کاهش تحمل ناکامی و افزایش تحریک پذیری همراه با واکنشهای بیش از حد و اغلب انفجاری نسبت به تحریک جزئی , از ویژگیهای برجسته در مجرمان معلول روانی است.
3 _ نا بهنجاریهای کروموزومهای جنسی : رابطه بین کروموزومهای جنسی اضافی با نارسایی خوش و تمایل به بزهکاری از دیده پژوهشگران پنهان نمانده است.
افرادی با ژنوتیپهای xxy و xxy در قیاس با افراد xy همسان و هم سن , سابقه بیشتری از محکومیت کیفری و نمره های پایین تری در آزمونهای هوش دارند. طبیعت این رابطه به خوبی معلوم نیست و به هر حال بسیاری از افراد xyy و xxy بدون ارتکاب خطا در جامعه زندگی می کنند.
4 _ سلامتی جسمی و روانی (به جز عقب ماندگی ذهنی) بیش از نیمی از معلولان روانی مجرم دچار اشکالات جسمی همچون صرع, آسیب شنوایی , لکنت , آسم مزمن, ناشنوایی و گنگی , در رفتگی مادرزادی مفصل ران با لنگی چشمگیر , جثه بیش از حد کوچک یا بیش از حد بزرگ می باشند. این اشکالات ممکن است سهمی در بیگانه شدن فرد از جامعه داشته باشد و مانع از فرایند اجتماعی شدن و یادگیری اجتماعی گردد, یا امکان دارد احساس حقارتی ایجاد کند که شاید به وسیله رفتار ضد اجتماعی جبران شود تصحیح این اشکالات از رفتارهای مجرمانه می کاهد. در سابقه معلولان ذهنی مجرم, در 25% موارد ارجاع به روان پزشک برای اختلالات رفتاری و مشکلات یادگیری و 30% بیماری آشکار روان پزشکی (از جمله روان پزشکی و روان نژندی) در حدی که محتاج مراجعه به روان پزشک باشد موجود است.
5 _ عوامل روانی _ اجتماعی : عواملی چون طبقه اجتماعی _ اقتصادی پایین , میزان بالای جرم در همسایگی , خانه های آشفته , بیکاری مزمن , فقر , خاستگاه حاشیه شهر , روشهای نادرست , پرورش کودک, تاریخچه خانوادگی جرم و آسیب شناسیهای روانی دیگر که با رفتار بزهکارانه در کل مرتبط است در معلولان ذهنی خلافکار نیز دیده می شود در معلولان ذهنی بزهکار , شیوع بسیار بالاتری از سوابق خانوادگی نامطلوب نسبت به معلولان ذهنی غیر خلافکار وجود دارد. در حدود 50% معلولان روانی خلافکار از خانواده های از هم گسیخته بیرون می آیند 35% موارد هم گرچه در خانواده های گرم و با ثبات پرورش می یابند اما تربیت نادرست به صورت لوس کردن و نیاموختن مهار خواسته ها در آنان بارز است.
از نظر تبیین این امور باید گفت که معلولان روانی آسیب پذیری بیشتری در برابر عوامل مضر و روانی _ اجتماعی نسبت به همسالان بهنجار خود دارند و امکانات جبرانی آنان نیز در برابر این عوامل کمتر است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:30
مقدمه :
عموماً مردم گمان می کنند بین مشکلات روانی و بزهکاری رابطه نزدیکی هست. اما باید گفت به جز ارتباط بزهکاری با اختلال شخصیت ضد اجتماعی در دیگر موارد, اختلالات روانی با میزانهای بالاتر جرم و جنایت ملازمه ندارند البته گاهی روابط بسیار اختصاصی وجود دارد برای نمونه بزهکاری نادری چون مادر کشی با اسکیزوفرنیا و قتلهای خانوادگی توام با خود کشی قاتل , با افسردگی و کشتن نوزاد با روان پریشی پس از زایمان مرتبط هستند در این مقاله کوشش بر این است که بر پایه اطلاعات موجود رابطه بین عقب ماندگی ذهنی و بزهکاری معلوم گردد.
تشخیص عقب ماندگی ذهنی بر پایه ترکیبی است از نارسایی هوش و عدم کفایت اجتماعی برای کاربرد روزانه بالینی , عقب ماندگی ذهنی بر پایه تقسیم بندیهای سازمان جهانی بهداشت و انجمن روان پزشکان آمریکا به چهار طبقه تقسیم می شود.
این چهار محدوده بر مبنای آزمون هوش بهر (وکسلر) با میانه 100 و انحراف معیار 15 است. عقب ماندگی خفیف ذهنی , هوش بهر 50 _ 55 تا 70 عقب ماندگی متوسط ذهنی , هوش بهر 35 _ 40 تا 50 _ 55 عقب ماندگی شدید ذهنی هوش بهر 20 _ 25 تا 35 _ 40 و عقب ماندگی عمیق ذهنی هوش بهر پایین تر از 20 _ 25 را شامل می شود.
جرم در معلولان ذهنی , همچون کل جمعیت , در اصل پدیده یی مرتبط با جنسیت مذکر است. بزهکار معمولی عقب مانده ذهنی مردی است در ابتدای سالهای دهه سوم زندگی , که در محدوده نارسایی هوشی خفیف تا مرزی جای دارد. از یک محیط شهری فقیر بر می خیزد , دوران کودکی او در محرومیت و جو بی اطمینانی گذشته است احتمال دارد که سابقه یی از اختلال رفتار, محکومیت قبلی , و اقامت در موسسات درمانی یا کانونهای تربیتی داشته باشد و شواهدی از اختلال روان پزشکی ( به جز عقب ماندگی) و اختلال شخصیت نیز در او به دست آید . به این ترتیب , بزهکاران معلول روانی ویژگیهای مشترک زیادی با خلافکاران غیر معلول روانی دارند. اما آنان با بیماران روانی بزهکار که رفتار مجرمانه شان به طور عمده ثانویه به اختلال روان پزشکی است متفاوت هستند. گروه اخیر در هنگام نخستین محکومیت خود مسنتر هستند. سوابق بستری بیشتری در بیمارستانهای روانی دارند, موارد تهاجم در آنان فراوانتر است, دوره نگهداری آنان در موسسات درمانی _ تربیتی کوتاهتر است و در دوره پیگیری پس از آزادی , کمتر مرتکب جرایم سنگین می شوند.
جرایم جنسی و آتش افروزی در معلولان ذهنی نمود فراوانتر دارد جرایم شامل تهاجم شدید شخصیتی از جمله قتل کمتر دیده می شود در بررسی 1160 بیمار عقب مانده ذهنی که به علت ارتکاب جرم محکوم به اقامت اجباری در بیمارستان شده بوند دیده شده که یک سوم مردان این گروه به علت جرایم جنسی محکوم شده بودند در حالی که این میزان برای کل مردانی که در مدت زمانی مشابه به دلیل ارتکاب همه نوع جرایم قابل تعقیب قانونی , زندانی شده بودند 5% بود در بررسی دیگری در آمریکا معلوم شد که از 1300 مورد آتش افروزی در طول یک سال, 50% آنها به وسیله معلولان ذهنی صورت گرفته است در کل , هوش بهره بزهکاران جنسی به گونه یی چشمگیر پایین تر از دیگر بزهکاران است حتی در بین عقب ماندگان ذهنی آتش افروز, نیمی از موارد ایجاد حریق به وسیله یک سوم از زنان و مردانی انجام می شود که شدیدترین درجه عقب ماندگی ذهنی را دارند. البته لازم به ذکر است که در گروه معلولان ذهنی بزهکار , اکثر جرایم به وسیله عقب ماندگان خفیف انجام می شود و بزهکاری در میان عقب ماندگان شدید ذهنی نادر است.
بررسی بر روی گروهی از زندانیان که دارای محکومیت کیفری یا حقوقی بودند نشان داد که 6/2% آنان دچار عقب ماندگی ذهنی و
6/11% دارای هوش مرزی هستند این افراد بیشتر از دیگر زندانیان مرتکب سرقت شده بودند, سوابق شغلی ضعیفتر و بی ثباتی هیجانی افزونتری داشتند.
مجرمان دچار عقب ماندگی ذهنی رویه بزهکارانه خود را زودتر از مجرمان بیمار روانی آغاز می کنند , آنان از سرقت جزئی در ایام نوجوانی شروع می کنند و دامنه جرایم خود را به ورود به عنف جهت دزدی و سپس جرایم جنسی (که در قیاس با کل مجرمان میزان بالاتری دارد) گسترش می دهند.
تعریف بزه، بزهکار و بزهکاری
بزه عبارت است از اقدام به عملی که برخلاف موازین، مقررات و قوانین و معیارهای ارزشی و فرهنگی جامعه باشد. (فرجاد، ،1372 ص 69 ) .
بررسی های جرم شناسی نشان می دهد که هر معلولی علتی دارد و هیچ چیز به خودی خود به وجود نمی آید. بنابراین هر جرمی هم دارای علت های سازنده ای است که، برافراد جامعه اثر می گذارد و آنان را به سوی ناسازگاری و ناهنجاری سوق می دهد. پیامد این سوق دادن ها: ارتکاب بزه است و کسی که مرتکب بزه می شود (بزهکار) نامیده می شود. (ستوده و میرزایی ، ،1381 ص 142 ) .
بزهکاری مجموعه ای از جرم ها است که در یک زمان و مکان معین به وقوع می پیوندد. در واقع بزهکاری شناخت عامل هایی است که، جرم ایجاد می کند. یا به عبارت دیگر مطالعه این پدیده مورد بررسی قرار می گیرد، در حقیقت کلیه پدیده های اقتصادی، فرهنگی، بهداشتی، سیاسی، مذهبی، خانوادگی و مانند آنها را در جامعه شامل می شود، (ستوده و میرزایی ص 143 ) .
در ایران بزهکاری به کل جرم هایی گفته می شود که، در صورت ارتکاب، به موجب قوانین قصاص، دیات، حدود و تعزیرات دارای مجازات هستند. حداقل سن بزهکاری در جامعه های مختلف فرق می کند: حداقل سن در آمریکا ،7 انگلستان ،10 یونان ،12 فرانسه و لهستان ،13 اتریش ، آلمان ، ایتالیا، بلژیک و یوگسلاوی 14 سال است . حداقل سن بزهکاری در زندان اصفهان 12 سال گزارش شده است. در کانون اصلاح و تربیت تهران و مشهد حداقل سن 10 سال بوده است . (کوراسوس ، ،1369 ص 605 ) .
از نظر اجتماعی بزهکاری را به سه دسته تقسیم کرده اند:
بزهکاری درباره اشخاص عادی جامعه مانند ضرب و جرح، تجاوز به عنف، کشتن به عمد یا غیرعمد.
بزهکاری برضد دارایی و مالکیت دیگران مانند دزدی، جعل اسناد.
بزهکاری برضد نظم عمومی مانند فحشا و خرید و فروش موادمخدر.
بزهکاری را نباید منحصر به طبقه خاصی دانست. شاید عده ای راه فرار از قانون را بدانند و با حیله و دسیسه از چنگ قانون فرار کنند و طبعا جزو آمار محسوب نشود. آنچه مسلم است بزهکاری در تمام طبقه ها وجود دارد ولی میزان آن در طبقه های پایین اجتماع بیشتر است. (فرجاد، ،1372 ص 170 )
عوامل زمینه ساز جرم در معلولان ذهنی
عواملی که زمینه جرم را در معلولان ذهنی مهیا می کند یا در آن مشارکت دارد به شرح زیر است :
1 _ کارکرد نارسای شناختی : معلول روانی کمتر قادر به پیش بینی و استدلال درباره عواقب اعمال خویش است و توان کمتری برای مقاومت در برابر خواسته ها دارد و خیلی ساده تر به وسیله دیگران به ارتکاب جرم سوق داده می شود تکانش و ری و تلقین پذیری ساده لوحانه از نشانه های همیشگی ارتکاب جرم در معلولان ذهنی است.
2 _ ضایعه مغزی و ناهنجاری مخ : رابطه بین رفتار بزهکارانه با ناهنجاری مخ و تشنج صرعی از دیرباز مورد توجه بوده است. اکثر بررسی ها درباره مجرمان معلول روانی , فراوانی زیاد ضایعه مغزی را نشان می دهد در یک بررسی راجع به مجرمان معلول روانی 9% آنان به صرع دچار بودند. در بررسی دیگر 30% مجرمان معلول روانی یا شواهد قطعی ضایعه نورولژیک و یا شواهد الکتروانسفالو گرافی از ضایعه مغزی داشتند, 15% دچار صرع قطعه گیجگاهی 15% دیگر دارای سابقه حاکی از ضایعه مغزی در هنگام تولد بودند. مکانیسم رابطه بین ضایعه مغزی و رفتار مجرمانه به خوبی معلوم نیست. در این مورد چهار فرضیه قابل طرح است:
الف _ ضایعه مغزی هم مسئول صرع و هم مسئول رفتار ضد اجتماعی است.
ب _ صرع مسائل روانی _ اجتماعی ایجاد می کند که منجر به رفتار ضد اجتماعی می شود.
ج _ عوامل مضر و مخرب روانی _ اجتماعی , منجر به شیوع بالاتر صرع و شیوع بالاتر رفتارهای ضد اجتماعی می شود.
د _ مشکلات رفتاری, استعداد ابتلا به بیماری از جمله صرع را میافزایند که ممکن است تاثیرات درمان دارویی از دراز مدت ضد صرعی نیز به آنان اضافه گردد.
در ضایعه مغزی منجر به رفتار بزهکارانه در معلول ذهنی دو مکانیسم مستقل اما مرتبط را می توان فرض کرد: نخست نارسایی در یاد گیری اجتماعی دوم , کاهش در مهارتکانه .
ضایعه وارد به قطعه پیشانی و سامانه لیمبیک , اضطراب اجتماعی را می کاهد و موجب رفتار بی مهار از نظر اجتماعی میشود, کاهش تحمل ناکامی و افزایش تحریک پذیری همراه با واکنشهای بیش از حد و اغلب انفجاری نسبت به تحریک جزئی , از ویژگیهای برجسته در مجرمان معلول روانی است.
3 _ نا بهنجاریهای کروموزومهای جنسی : رابطه بین کروموزومهای جنسی اضافی با نارسایی خوش و تمایل به بزهکاری از دیده پژوهشگران پنهان نمانده است.
افرادی با ژنوتیپهای xxy و xxy در قیاس با افراد xy همسان و هم سن , سابقه بیشتری از محکومیت کیفری و نمره های پایین تری در آزمونهای هوش دارند. طبیعت این رابطه به خوبی معلوم نیست و به هر حال بسیاری از افراد xyy و xxy بدون ارتکاب خطا در جامعه زندگی می کنند.
4 _ سلامتی جسمی و روانی (به جز عقب ماندگی ذهنی) بیش از نیمی از معلولان روانی مجرم دچار اشکالات جسمی همچون صرع, آسیب شنوایی , لکنت , آسم مزمن, ناشنوایی و گنگی , در رفتگی مادرزادی مفصل ران با لنگی چشمگیر , جثه بیش از حد کوچک یا بیش از حد بزرگ می باشند. این اشکالات ممکن است سهمی در بیگانه شدن فرد از جامعه داشته باشد و مانع از فرایند اجتماعی شدن و یادگیری اجتماعی گردد, یا امکان دارد احساس حقارتی ایجاد کند که شاید به وسیله رفتار ضد اجتماعی جبران شود تصحیح این اشکالات از رفتارهای مجرمانه می کاهد. در سابقه معلولان ذهنی مجرم, در 25% موارد ارجاع به روان پزشک برای اختلالات رفتاری و مشکلات یادگیری و 30% بیماری آشکار روان پزشکی (از جمله روان پزشکی و روان نژندی) در حدی که محتاج مراجعه به روان پزشک باشد موجود است.
5 _ عوامل روانی _ اجتماعی : عواملی چون طبقه اجتماعی _ اقتصادی پایین , میزان بالای جرم در همسایگی , خانه های آشفته , بیکاری مزمن , فقر , خاستگاه حاشیه شهر , روشهای نادرست , پرورش کودک, تاریخچه خانوادگی جرم و آسیب شناسیهای روانی دیگر که با رفتار بزهکارانه در کل مرتبط است در معلولان ذهنی خلافکار نیز دیده می شود در معلولان ذهنی بزهکار , شیوع بسیار بالاتری از سوابق خانوادگی نامطلوب نسبت به معلولان ذهنی غیر خلافکار وجود دارد. در حدود 50% معلولان روانی خلافکار از خانواده های از هم گسیخته بیرون می آیند 35% موارد هم گرچه در خانواده های گرم و با ثبات پرورش می یابند اما تربیت نادرست به صورت لوس کردن و نیاموختن مهار خواسته ها در آنان بارز است.
از نظر تبیین این امور باید گفت که معلولان روانی آسیب پذیری بیشتری در برابر عوامل مضر و روانی _ اجتماعی نسبت به همسالان بهنجار خود دارند و امکانات جبرانی آنان نیز در برابر این عوامل کمتر است.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:121
دررشته علوم تربیتی – آموزش و پرورش کودکانعقب مانده ذهنی
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
فصل اول
مقدمه 3
تاریخچه کودکان ع.ذ 10
تعلیم و تربیت چیست؟ 21
مراحل هدف های آموزشی 22
طبقه بندی هد فهای تربیتی در حیطه یادگیری 24
سطوح یادگیری در حیطه شناختی 26
سطوح یادگیری در حیطه عاطفی 26
سطوح یادگیری در حیطة روانی – حرکتی 27
تعریف آموزش 28
تعریف یادگیری 28
مقایسه آموزشی و یادگیری 29
فصل دوم:مشخصات محل کارورزی
مشخصات محل کارورزی و مدرسه 33
مشخصات دانش آموزان 36
برنامه هفتگی کلاس 37
مشخصات کلاس 37
سطح تحصیلات معلمان و کارکنان مدرسه 38
فصل سوم: درس علوم
مشاهدة تدریس درس علوم 40
فعالیتهای مربوط به ارائه درس 44
جدول طرح درس علوم 46
تدریس علوم 47
جدول طرح درس علوم 53
سؤالات امتحان 54
فصل چها رم درس فارسی
مشاهده تدریس درس فارسی 57
فعالیتهای مربوط به ارائه درس 60
جدول طرح درس فارسی 63
گزارش تدریس فارسی 64
جدول طرح درس 70
سؤالات امتحانی و نتایج آن 71
فصل پنجم: درس ریاضی
مشاهده تدریس درس ریاضی 74
جدول طرح درس ریاضی 77
فعالیتهای مربوط به ارائه درس 78
گزارش تدریس ریاضی 80
جدول طرح درس ریاضی 84
سؤالات امتحان ریاضی و تحلیل آنها 85
نتیجه گیری 91
مقدمه
در مورد کودکان استثنایی باید گفت که به طور کلی دستگاه عصبی کودک به درجه رشد و کمال بزرگسالان نرسیده و چون رشد ادامه دارد و به عبارت در حال تغییر و تحول است لذا رفتار نیز به همان منوال در تحول و تغییر خواهد بود. در کودکان استثنایی واکنشها ویژگی های خاص دارند، چون کودک رشد فکری کامل ندارد لذا نمی تواند بر رفتارهای خود مانند بزرگسالان کنترل داشته باشد یا اگر عمل خلافی از او سر زند احساس گناه و تقصیر کند.
این کودکان در مقابل فشارهای زندگی واکنشهای نسبتاً سریع و شدید نشان می دهند و به همان سرعت هم وقتی نشانه های زندگی از بین رفت بهبود می یابند. از آنجا که وابسته و متکی به دیگران هستند و در واقع از نظر شخصیتی نارس و نابالغند لذا در مقابل فشار و ناراحتی تنها کاری که خواهند کرد اختلالات رفتاری است که وسیله بیان کودک است.
اگر کودک سن کمتری داشته باشد در ارتباط با دیگران بیشتر در زحمت بوده و حتی وقتی قادر به تکلم است چون دایره اطلاع بر لغات محدود است و اصولاً قادر به درک و بیان مفاهیم کلی نیست و در بیان احساسات خود دچار مشکل است لذا اختلالات رفتاری و روانی شدیدتری از خود نشان می دهد.
زبان کودک را نه دیگران می فهمند و نه پزشک معالج. کودک نمی تواند از احساسات خود مانند ترس و اضطراب، احساس محرومیت و شکست صحبت کند ولی می تواند آنها را به زبان علائم جسمانی مانند بیقراری، امتناع از رفتن به مدرسه بهانه گیری و نظایر آن بیان کند.
پس پررفتار غیر عادی کودک یا علائم جسمانی را به خصوص اگر علت بخصوص نداشته باشد باید به عنوان واکنش نسبت به شرایطی که در اطراف اوست در نظر گرفت.
کودک باید از مراحل مختلف رشد عبور کند، توقف یا عدم رشد کافی و به اصطلاح تثبیت که در کودک خیلی شایع است موجب اختلال به درجات مختلف می شود و کودک در مقابله با مرحله بعدی رشد دچار مشکل می شود، که بررسی و کشف اختلالات رفتاری کودکان و تغییر علائم روانی آنان یکی از مشکلات مهم روان شناسی و روان پزشکی کودک است.
لغت استثنایی اصولاً یک اصطلاح آموزشی است و مربیان آموزش و پرورش و مشاوران راهنمایی در زمره اولین کسانی هستند که به محدودیتهای یادگیری، عاطفی، شخصیتی، اجتماعی و مشکلات این افراد پی می برند و باید نسبت به رفع آنها با روشهای موجود و همچنین پیشگیری از اقدامات آتی اقدام نمایند.
در اینکه تمام کودکان افراد استثنایی هستند شکی نیست. هیچ کودکی عیناً شبیه کودک دیگر نیست و هر کودکی خصوصیات منحصر به فرد خود را دارد، اگرچه این وضع تنها در کودکان صدق نمی کند ولی عده ای از کودکان به اندازه ای با کودکان دیگر فرق دارند که باید توجه مخصوص به آنها مبذول داشت. این انحراف به طور کلی در تمام خصوصیات جسمانی، عاطفی، عقلانی و اجتماعی آنها دیده می شود که باعث اشکال و مانعی بزرگ در سازگاری آنها با محیط اجتماع می گردد و به همین منظور به این دسته از افراد اجتماع استثنایی می گویند.
به طور کلی این کودکان را از 3 نظر مورد مطالعه قرار می دهند:
1) آنهایی که از بدو تولد به علت ناراحتی های ارثی واختلالات مادرزادی بیماری مشخصی دارند مانند سندرم دان، هیدروسفالی، میکروسفالی و …
2) کسانی که از ابتدا با وسایل تشخیص می توان به بیماری آنها پی برد مانند:
دررفتگی مادرزادی لگن، اختلالات متابولیکی و اختلالات غدد مترشحه داخلی (هیپوتیروئیدیسم)
3) افرادی که نقص عضو و بیماری آنها در طول رشد کودک مشخص می شود مانند: فلج مغزی، عقب ماندگی ذهنی، اختلالات شنوایی، بینایی و وجود ضایعات و آسیبهای مغزی مختصر که باعث اختلال در عملکرد مغز مانند اختلال Minimal brain dysfunction در خواندن، نوشتن، حافظه و سازگاری و … کودک می شود.
نکته مهم این که پیروزی و موفقیت بیمار فقط به میزان معلولیت بستگی ندارد بلکه میزان تواناییهای بیمار در به حرکت در آوردن اعضای سالم برای جبران قسمتهای ناتوان، میزان فعالیت و پشتکار، محیط خانواده و کاردانی مربیان نیز در این امر دخالت دارند.
در میان کودکان استثنائی، یعنی افرادی که به لحاظ ویژگیهای خاص جسمانی، ذهنی، عاطفی و روانی، در برخورداری مطلوب از تسهیلات و امکانات مختلف جامعه، بویژه آموزش و پرورش نیازمند توجه و حمایت فوق العاده می باشند. کودکان و دانش آموزان عقب مانده ذهنی به واسطه همان پیچیدگی خاص پدیده هوش و عقب ماندگی هوشی جایگاه قابل ملاحظه ای دارند.
تاریخ گذشته ما نشان می دهد که وظیفه کودکان عقب مانده ذهنی به عهده خانواده او و مؤسسات خصوصی بوده است ولی امروزه عرفا به عنوان یک وظیفه مدرسه پذیرفته است.
آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی با استفاده از روش های مناسب هم برای فرد و هم برای جامعه ارزشمند است.
عقب مانده های ذهنی در سایه یک برنامه آموزشی که مطابق نیازها و استعدادهای آنها تعیین شده باشد می توانند: 1) زندگی کاملتر و از نظر شخصی رضایت بخشتری را بگذرانند.
2) شناخت بهتری از مسائل خود به دست آورده و سازگاری بیشتری نسبت به آنها از خودشان نشان دهند.
3) از نظر اجتماعی پیشرفت کنند.
4) از نظر اقتصادی استقلال بیشتری کسب نمایند.
آموزش دادن کودکان عقب مانده ذهنی هم از نظر دولت و هم از نظر جامعه کاری است مقرون به صرفه هزینه هایی که دولت برای تهیه برنامه های آموزشی این کودکان متحمل می شود تا بتواند در آینده به طور کامل یا به طور نسبی از خود مراقبت نماید کمتر از مبالغی است که برای نگهداری آنها در مؤسسات و انجمن های دولتی ویژه عقب مانده ها اختصاص داده می شود.
مطالب موجود درباره کودکان استثنایی از منابع گوناگون تهیه شده است زیرا این کودکان مورد علاقه پزشکان روان شناسان و جامعه شناسان و سایر کسانی می باشند که در زمینه های مربوط کار می کنند.