فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:41
فهرست مطالب:
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه 1
هدف 2
روش 3
توصیف وضعیت موجود 3
جمعآوری اطلاعات (شواهد / یک ) 4
تجزیه و تحلیل شواهد یک 12
انتخاب راه جدید موقتی یک 15
اجرا و ارزشیابی طرح 15
جمع آوری اطلاعات شواهد دو 16
تجزیه و تحلیل اطلاعات شواهد دو 22
انتخاب راه جدیدتر و ارزشیابی آن 23
حسن ختام 37
منابع 39
چکیده (کوتاه نوشت) 40
مقدمه:
از خدا جوییم توفیق ادب
هر کودکی نیاز به یادگیری نظم و انضباط دارد. خانواده اولین مکانی است که کودک در آنجا یاد می گیرد که چه رفتارهایی مورد قبول و پذیرش و چه رفتارهایی نا مطلوب است.
کودکان باید یاد بگیرند که:
کدام دسته از کارها خیر و سالم است و کدام کارها ناسالم و شر هستند.
چرا احترام به حقوق دیگران و حفظ حرمت افراد واجب است؟
و...
معمولاً کودکانی لوس، بد رفتار،خودخواه و نا امن، نامیده میشوند که با انضباط ناچیزی پرورش یافته اند و تربیت کودکان با انضباط سخت، کودکانی ترسو را به بار می آورد.
بعد از خانواده مدرسه، مکانی است که بصورت رسمی، مستقیم و غیر مستقیم به پی ریزی مبانی نظم و انضباط می پردازد.
و طی فرآیند تقریباً ده- دوازده ساله نوجوانان و جوانانی را وارد اجتماع می نماید که از آنها انتظار حداقل یک «شهروند خوب» که نظم اجتماعی را رعایت کند را داریم.
در این طرح پژوهشی سعی دارم ضمن بررسی مبانی نظم و انضباط کیفی و ایجابی به جای نظم و انضباط سلبی و تحمیلی راهکارهای عملی دستیابی به این امر خطیر را با توجه به بضاعت فکری و عملی و به استعانت از رب متعال که پرورش دهنده و بهترین نظم دهنده در جهان است را بیان کنیم.
تا ان شاء ا... جرقه ای باشد برای روشن کردن مشعل هدایت آینده سازانی که راهنمایی آنها بدست ما سپرده شده است.
ان شاء ا...
بیان مساله:
-مدارس ابتدایی تابع چه قوانین و مقررات انضباطی هستند؟
-دانش آموزان ابتدایی (مخاطبان) از نظر جسمی، ذهنی، عاطفی، اجتماعی، اخلاقی و ... دارای چه تواناییها و محدودیت هایی میباشند.
-سیر آموزش انضباط از خانواده و مدرسه چگونه باید طی گردد؟
-چگونه می توانم با طرحی نو انضباط کیفی و درونی با تاکید بر تربیت وجدان در مدرسه را گسترش دهم؟
هدف:
-آگاهی از قوانین و مقررات انضباطی که مدارس باید تابع آن باشند.
-آگاهی از تواناییها و محدودیت های مخاطبان که قصد منضبط نمودن آنها را داریم.
-مطالعه و سیر آموزش انضباط از خانواده تا مدرسه.
-ابداع طرح های نو، جهت تقویت انضباط کیفی و درونی با تاکید تربیت وجدان.
روش
مطالعه کتابخانه ای. مشاهده ثبت رفتار، استفاده از مبانی روانشناختی و مقتضیات زمان و شرایط.
توصیف وضعیت موجود
دانش آموزان می دانند در کارنامه موردی به نام انضباط وجود دارد. فاقد کتاب درسی، از سویی خارج از تاثیر معدل (بدین معنا که انضباط در جمع نمرات و معدل تاثیر ندارد)، و از سویی متاثر از نمرات درسی و معدل (بدین معنا که معلمان بر اساس نمرات درسی و معدل به قضاوت در مورد انضباط می پردازند)
معاونان تا حدودی می توانند در دادن نمرة انضباط دخالت داشته باشند اما آیین نامه های دست و پا گیر وجود اولیا و دانش آموزان پر توقع و جسور در این برهه از زمان که تنبیه به معنای آگاه شدن را نیز مورد حمله و محاکمه قرار میدهند و ... جز موانعی است که بر سر راه دارند.
به هر حال بنده به عنوان معاون با 22 سال سابقه خدمت 10 سال آموزگار مدرسه پسرانه و 10 سال آموزگار دبستان دخترانه و 2 سال سمت معاونت در نوبت عصر دبستانی که 175 دانش آموز پسر داشت و تعداد چشمگیری از آنها دچار مشکلات خانوادگی بودند مشغول خدمت شدم.
ناسزا گویی، زد و خورد و درگیری دانش آموزان با یکدیگر بسیار رواج داشت، و قدرت و زور وجه امتیاز دانش آموزان به یکدیگر تلقی میشود. در بین اولیا این منطق حاکم بود که پسرانمان باید بزنند و بتوانند حق خود را بگیرند تا در آینده کسی نتواند به آنها زور بگوید!
و بنده به عنوان معاونی ریز نقش و نحیف الجثه باید به این وضع انضباطی سامان می دادم.
جمع آوری اطلاعات (شواهد/1)
آگاهی از قوانین و مقررات انضباطی مهمترین نیاز برای نظم بخشیدن به مدرسه بود که حیطه عملکرد را مشخص می کرد و دستاوردهای آن به شرح زیر بوده:
آیین نامه اجرایی مدارس که در ششصد و پنجاه و دومین جلسه شورای عالی آموزش و پرورش مورخ 20/5/79 به تصویب رسیده و مورد اجرا گذاشته و امروزه در تمام مدارس حاکم میباشد به شرح زیر جمع آوری گردید.
مقررات انضباطی دانش آموزان فصل ششم
شامل:
الف: وظایف دانش آموز
ب: ترغیب و تشویق
ج: تنبیه
د: وظایف مدرسه در ارتباط با مقررات انضباطی
الف: وظایف دانش آموزان:
ماده 68: دانش آموزان در دوران تحصیلی موظفند موازین اسلامی و مقررات آموزش و پرورش را در اخلاق و رفتار خویش رعایت کنند که اهم آنها به شرح زیر است:
1-رعایت شعائر دینی
2-رعایت ادب و احترام نسبت به مدیر، معاون، مربیان و دیگر کارکنان مدرسه
3-رعایت حسن رفتار و اخلاق و همکاری با سایر دانش آموزان
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:44
فهرست مطالب:
برهان نظم:
خلاصه برهان
برهان نظم از منظر شهید مطهری
منبع:
برهان نظم:
برهان نظم (به انگلیسی: Teleological argument) یکی از مهمترین، رایجترین و آشناترین برهانهای اثبات وجود خدا است، و در کنار برهانهای مبتنی بر علیت، دو رکن مهم از باور استدلالی به خدا را تشکیل میدهند.
خلاصه برهان
معمولاً منظور از نظم در برهان نظم، نظم غایی است و به همین خاطر به آن برهان غایی (teleological) نیز گفته میشود. از دیدگاه مدافعین این برهان، مجموعهای منظم است که هدفمند باشد و اعضای آن مجموعه به گونهای در کنار یکدیگر قرار گرفته باشند که آن مجموعه در مسیر نیل به آن هدف رفتار کند.
از نظر مدافعین این برهان، جهان یک مجموعه منظم است که نمیتواند اتفاقی به وجود آمده باشد و باید ناظم باشعوری داشته باشد. جهان ما نشان دهندهٔ وجود نوعی انتخاب است، نه اتفاقی کور. این انتخاب کننده خداست.
با آنکه در کلام اسلامی به آن توجه چندانی نمیشود و بیشتر به مسیحیت تعلق دارد، مفسرین بسیاری از آیات قرآن را بیان کنندهٔ این برهان میدانند. برهان سادهاست، و برای همین عمومیت زیادی دارد:
در جهان شکلهای مختلفی از نظم وجود دارد، و میدانیم که نظم بدون ناظم ممکن نیست، و یک مجموعهٔ منظم نمیتواند اتفاقی شکل گرفته باشد، پس جهان ناظمی دارد.
بدون شک مثالهای زیادی در این مورد وجود دارد. مثلاً میگویند، ساعت به آن کوچکی طوری است که نمیتوان قبول کرد سازندهای نداشته باشد، حال چطور میتوانیم قبول کنیم که کل جهان با عظمتی بسیار بیشتر از آن بتواند سازندهای نداشته باشد؟
برهان نظم از منظر شهید مطهری
برهان نظم از منظر شهید مطهری: مقدمه: عمومی ترین و ساده ترین طریقت در اثبات وجود خداوند برهانی است که از آن به برهان نظم یا غایت شناختی یاد می کنند. معمول ترین ادله بر وجود خداوند در تمامی ادیان و مذاهب الهی در طول تاریخ همواره برهان نظم بوده است. از این رو چه در تفکر اسلامی و چه در تفکر غربی مناظرات و جدلهای فراوانی حول این برهان شده است. بسیاری بر این اعتقادند که برهان نظم اساسا یک برهان فلسفی نیست بلکه ریشه و پایه ی تجربی دارد. زیرا اساس شکل گیری برهان نظم را روش تمثیل می دانند. از اینرو ادله ی نظم را دارای استحکام کمتری نسبت به سایر براهین خداشناختی می دانند. ویلیام پالی معاون اسقف کارلیسل و فیلسوف برجسته ی قرن هجدهم برهان نظم را در کتاب " الاهیات طبیعی " اینگونه تقریر کرده است: " فرض کنید در حال عبور از صحرایی پای من به سنگی برخورد کند و با این سوال رو برو شوم که چگونه این سنگ در آنجا قرار گرفته است. ممکن است پاسخ دهم که تا آنجا که من می دانم، این سنگ همواره اینجا بوده است. احتمالا اثبات نامعقول بودن این پاسخ چندان آسان نخواهد بود. اما فرض کنید که بر روی زمین ساعتی یافته ام و باید بررسی شود که بودن ساعت در آن مکان چگونه اتفاق افتاده است. بسیار بعید است که پاسخ قبلی به ذهن من خطور کند. یعنی اینکه تا آنجا که می دانم این ساعت همواره اینجا بوده است. اما چرا این جواب نباید آنگونه که برای سنگ مفید بود برای ساعت مفید باشد؟ چرا جواب مذکور آنگونه که در مورد اول قابل قبول بود در مورد دوم پذیرفتنی نیست؟ تنها دلیل آن است که وقتی ساعت را وارسی می کنیم می بینیم اجزای گوناگون آن برای هدفی پرداخته و به یکدیگر مرتبط شده اند. ( چیزی که در مورد سنگ نمی توان کشف نمود. ) مثلا این هدف که اجزای مذکور آنگونه طرح ریزی و به هم پیوند داه شده اند که تولید حرکت کنند و حرکت مذکور چنان تنظیم شده است که زمان را در شبانه روز نشان دهد. یعنی اگر اجزای مختلف به گونه ای متفاوت از آنچه هستند ساخته می شدند، مثلا در اندازه ای متفاوت با آنچه که دارند یا به هر روش یا ترتیب دیگری غیر از وضعیت کنونی تعبیه شده بودند، در این صورت یا اساسا هیچ حرکتی در ساعت به وقوع نمی پیوست و یا هیچ حرکتی که تامین کننده ی کاربرد کنونی آن باشد، واقع نمی شد. " در حقیقت پالی برهان خود را اینگونه مطرح می کند: او می پرسد اگر ساعتی را در بیابان ببینید در مورد آن چه فکری می کنید؟ مسلما هیچوقت فکر شما به این سمت سوق پیدا نمی کند که به طور اتفاقی این ساعت در بیابان و با کمک پدیده های طبیعی ساخته شده است. بلکه تصور می کنید این ساعت با این نظم و هماهنگی بین اعضایش باید صانعی آگاه و مدبر داشته باشد. زیرا عوامل طبیعی دارای خصیصه و ابزار مناسبی برای ایجاد این تدبیر نیستند. مهمترین عاملی که وجود صانع را تایید می کند وجود هدف و غایت به خصوصی ( نمایش زمان ) برای این شئ است که تعیین آن تنها از عهده ی شعوری آگاه بر می آید و امکان شکل گیری تصادفی این ساعت را منتفی می کند. بدین سبب حتی اگر هماهنگی و نظم موجود در شئ تصادفی و وابسته به خصائل ذاتی طبیعت باشد غایتمندی آن تنها می تواند معلول شعوری مدبر باشد. بنابراین هماهنگی ای که غایتمند باشد دلالت بر وجود ناظمی آگاه دارد و این هماهنگی متناسب با نوع و میزان آگاهی و تدبیر ناظم است. در نتیجه نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم آگاه تر است. با توجه به این دانسته ها پیلی به اقامه ی برهانی می پردازد: 1- هر نظمی (هماهنگی غایتمندی ) دال بر وجود ناظمی است و نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم بزرگتر است. 2- با توجه و دقت به ساختار اجزای عالم به این نتیجه می رسیم که نظمی بس عظیم و سترگ در عالم موجوداست. 3- بنابراین وجود عالم حاکی از وجود ناظم بزرگی است. روش تمثیل در تفکر غربی دست مایه ی انتقادات محکم بسیاری از فیلسوفان برجسته ی اروپایی شد و این باعث شد تا از قدرت برهان نظم به مرور زمان بیشتر و بیشتر کاسته شود.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:40
چکیده:
برهان نظم
معمولاً منظور از نظم در برهان نظم، نظم غایی است و بههمین خاطر به آن برهان غایی(teleological) نیز گفته میشود. از دیدگاه مدافعین این برهان، مجموعهای منظم است که هدفمند باشد و اعضای آن مجموعه بهگونهای در کنار یکدیگر قرار گرفته باشند که آن مجموعه در مسیر نیل به آن هدف رفتار کند.
از نظر مدافعین این برهان، جهان یک مجموعه منظم است که نمیتواند اتفاقی به وجود آمده باشد و باید ناظم باشعوری داشته باشد. جهان ما نشان دهندهٔ وجود نوعی انتخاب است، نه اتفاقی کور. این انتخاب کننده خداست.
با آنکه در کلام اسلامی به آن توجه چندانی نمیشود و بیشتر به مسیحیت تعلق دارد، مفسرین بسیاری از آیات قرآن را بیان کنندهٔ این برهان میدانند. برهان ساده است، و برای همین عمومیت زیادی دارد :
در جهان شکل های مختلفی از نظم وجود دارد، و میدانیم که نظم بدون ناظم ممکن نیست، و یک مجموعه ی منظم نمی تواند اتفاقی شکل گرفته باشد، پس جهان ناظمی دارد.
برهان نظم
در تقسیمبندیای که در جلسه گذشته عرض شد گفتیم که راههایی که برای اثبات وجود خدا وجود دارد مجموعا سه نوع راه است : راه دل یا راه فطرت ، نوع دوم راههای حسی یا راههای علمی و به اصطلاح نیمه فلسفی ، نوع سوم راههای فلسفی
بحث ما در جلسه گذشته راجع به راه دل و فطرت بود که آن مربوط به علم و فکر و عقل و استدلال و اینجور چیزها نبود ، مربوط به این بود که یک پیوند به معنی یک جاذبه و کشش در وجود هر انسانی هست که او را به حسب طبع و غریزه به سوی مبدأ میکشاند . بحث ما راجع به آن تمام شد . فقط من یک نکتهای در دنباله عرایض آن جلسه خودمان عرض میکنم برای اینکه مطلبمان ناتمام نمانده باشد ، بعد وارد بحث دیگرمان میشویم ، و آن این است که ممکن است بعضی از افراد خیال کنند که این مسأله احساس درونی که اخیرا علمای روانشناس از طریق علمی و تجربی و روانشناسی آن را کشف کردهاند ، آن جاذبه معنوی را کشف کردهاند ، یک چیز بسیار تازهای است و سابقه نداشته است ، در صورتی که این مطلب سابقه دارد ، البته نه به این طرز بیان ، به طرزهای دیگری که بیان شده است . همین را حکما و فلاسفه از طریق فلسفه اثبات میکردند نه از طریق روانشناسی و آزمایشهای تجربی ، یعنی آنها این جور ادعا میکردهاند که اگر عالم مبدأ و خدایی داشته باشد که دارد ، یعنی وجودش را اثبات میکردند و اگر در دنیا حرکت و جنبشی وجود داشته باشد - که البته آن هم وجود دارد باید بازگشت مخلوقات به همان مبدئی باشد که از آن مبدأ پیدا شدهاند ، یعنی امکان ندارد که توجهی در وجود مخلوقات به سوی مبدأشان وجود نداشته باشد .
جمله خیلی شیرینی تعبیر میکردند ، میگفتند : " النهایات هی الرجوع الی البدایات " یعنی آخرها و نهایتها همان بازگشت به اولهاست و چون خدا اول همه اوایل هست آخر همه آخرها هم هست ، نهایت موجودات هم هست . منتها آنها تعمیم میدادند ، میگفتند در هر موجودی این میل و توجه به حق هست و نمیتواند نباشد . انسان به همان نسبت که کاملتر است این جاذبه در او قویتر و نیرومندتر است . مولوی چند بیت خیلی پرمغز و پرمعنا در همین زمینه دارد ، به صورت شعر میگوید ولی همین فلسفه بزرگ را میگوید :
جزءها را رویها سوی کل است ( 1 )
بلبلان را عشق با روی گل است
آنچه از دریا ، به دریا میرود ( 2 )
از همانجا کامد آنجا میرود (3(
از سر که سیلهای تیزرو
وز تن ما جان عشق آمیز رو
این یک بیان فلسفی برای همین مطلب بوده ، همین مطلب را بیان فلسفی کرده . عرفا که دیگر در این قضیه بیداد کردهاند و حتی علیه حکما و فلاسفه قیام میکردند و میگفتند شما ارزش این نیروی معنوی را که در انسان هست که آنها اسمش را نیروی عشق میگذاشتند [ درک نمیکنید ] . عشق ، که اینهمه در زبان شعرا آمده است ، همین حقیقت است . [ عرفا میگفتند ] شما که اینهمه به عقل استناد و استدلال و اتکا میکنید درست نیست ، بیایید همان نیروی معنوی را که در انسان هست و در هر کسی وجود دارد ، تقویت کنید . و نقطه اصلیای که راه عرفان را از فلسفه جدا میکند همین است ، عرفان معتقد است همین حس درونیای را که در انسان است باید پرورش داد ولی فیلسوف بیشتر به پرورش دماغ و پرورش عقل و فکر و استدلال معتقد است ، که دیگر در این زمینه عرفا چون اهل زبان و شعر و ادب بودند قیامت و بیداد کردند .
قبلا هم عرض کردیم که این جزء حقایقی است که قرآن مجید پذیرفته است ، هم به آن مفهوم عام خودش که همه موجودات رو به سوی خدا هستند ، آنجا که میفرماید : " « ا فغیر دین الله یبغون و له اسلم من فی السموات و الارض »" یا آنجا که میفرماید : " « سبح لله ما فی السموات و الارض »" و هم به مفهوم خاصش درباره خصوص انسان . این آیه قرآن حقیقتا نمونهای از اعجاز است که میفرماید : " « الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله ، الا بذکر الله تطمئن القلوب »" آنان که ایمان آوردند و قلبهای آنها به یاد حق آرامش پیدا کرد . آن وقت در جمله دوم به صورت یک اصل کلی آنهم به صورت حصر [ میفرماید ] : " « الا بذکر الله تطمئن القلوب »" بدانید تنها با یاد خداست که دلها آرامش پیدا میکند ، یعنی این دل انسان ، روح انسان ، قلب انسان جوری ساخته شده است که هیچ چیزی قدرت ندارد به او طمانینه و آرامش بدهد . این معنایش این است که آن هدف اصلیای که در بشر وجود دارد که دنبال او میرود و خودش هم کاملا توجه ندارد ، او جز خدا چیز دیگری نیست و لهذا به هر چیز دیگر برسد طولی نخواهد کشید که آن گرمی و حرارت و شوق مبدل به سردی خواهد شد و تنها یک چیز است که انسان اگر به او برسد آرزوی تغییر دادن و تبدل و تنوع در آن نیست
یکی از اشتباهات بزرگ همین است : بعضیها خیال میکنند انسان طبعا طالب تنوع است ، اصلا تنوع را دوست دارد یعنی اینکه از نوعی به نوع دیگر لذتهایش را عوض کند ، محبوبهایش را عوض کند ، خود تنوع مطلوب است ، در صورتی که این جور نیست . علت اینکه تنوع مطلوب است ، این است که هیچ مطلوبی قدرت ندارد مطلوبیت خودش را برای همیشه حفظ کند و جهتش این است که آن مطلوب مطلوب مجازی بشر است ، مطلوب واقعی و حقیقی نیست . اگر یک شیء مطلوب واقعی و حقیقی باشد ، انسان از او سرد نمیشود و اگر از او سرد نشد طالب تنوع نیست .
ما میبینیم در قرآن راجع به نعمتهای بهشتی و آن دنیایی این نکته هست : " « لا یبغون عنها حولا »"
نه این است که بشر به هر نعمتی که میرسد دلش را میزند ، خسته میشود ، باز میخواهد تحولی ، تنوعی ، چیزی به وجود بیاورد ؟ ولی فقط آنجا هرگز بشر طالب تحول و تنوع نیست . رازش همین است که مطلوب واقعی است
از این بگذریم
اما راههای حسی یا علمی به تعبیر دیگر ، و به تعبیر دیگر شبه فلسفی ، چرا اینها را ما علمی میگوییم ، شبه فلسفی میگوییم ، بعد برایتان توضیح عرض خواهم کرد . عرض کردیم این نوع راه باز منشعب میشود به سه راه : یکی آنجاست که از نظم عالم بر وجود خالق و آفریننده حکیم علیم استدلال میشود ، دیگری از خلقت عالم و سومی از هدایتی که در مخلوقات و موجودات عالم وجود دارد . اول ما راجع به نظم عالم بحث میکنیم
نظم عالم
نظم عالم ، نظام عالم دلالت میکند بر وجود خدا . این همان مطلبی است که در قرآن کریم به این تعبیر آمده است : " اتقان صنع " ، متقن بودن مصنوعات عالم ، در آن آیه است که : " « و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمر مر السحاب صنع الله الذی اتقن کل شیء »" ( 2)
در بعضی از آیات از همین مطلب تعبیر به " تقدیر " میشود : اندازهگیری ، یعنی یک نوع حسابگری در نظم و ترتیب مخلوقات وجود دارد
به تعبیر دیگر میگوییم حکیمانه بودن خلقت
اینجا ما باید در سه مرحله بحث کنیم : یکی اینکه یک توضیح بیشتری در اطراف همین نظم و نظام بدهیم ، اصلا مقصود از این نظم و نظام چیست ؟
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:86
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
دیباچه 6
بخش اول: نظم عمومی در حقوق 11
فصل اول تاریخچه 12
فصل دوم: مبانی نظم عمومی 19
مبحث اول: نفی و اثبات مفهوم نظم عمومی 21
فصل سوم: تعریف نظم عمومی 24
مبحث اول: نظریه نوعی 24
مبحث دوم: نظریه شخصی 25
مبحث سوم: تعریف نظم عمومی در حقوق داخلی 28
مبحث چهارم: تعریف نظم عمومی در حقوق بینالملل خصوصی 30
فصل چهارم: نسبیت نظم عمومی 32
مبحث اول: از لحاظ زمان 32
مبحث دوم: از لحاظ مکان 33
فصل پنجم: منابع نظم عمومی 35
مبحث اول: منابع مدون نظم عمومی 35
گفتار اول- قانون 35
الف - مفهوم نظم عمومی مخصوص حقوق خصوصی است 35
ب- قوانین محلی یا درون مرزی 36
ج- همه قوانین راجع به نظم عمومی هستند 36
د- نظریه تفکیک قوانین 36
ه- قوانین راجع به نفع عمومی 36
و- قوانین آمره و ناهیه 37
ز- مفهوم نظم عمومی مخصوص حقوق بینالملل خصوصی است 37
گفتار دوم: قردادها و اساسنامههای بینالمللی 37
مبحث دوم: منابع غیر مدون نظم عمومی 39
گفتار اول: اخلاق حسنه 39
گفتار دوم: عرف و عادت 39
گفتارسوم: رویه قضائی 40
گفتار چهارم: رابطه نظم عمومی و الزام 41
فصل ششم: اقسام نظم عمومی 44
مبحث اول: از نظر رشتههای علم حقوق 44
مبحث دوم: از نظر روابط بینالمللی افراد 44
مبحث سوم: از لحاظ حدود تاثیر 47
مبحث چهارم: از لحاظ انواع قوانین 47
مبحث پنجم: از لحاظ تابعیت 48
مبحث ششم: از لحاظ مقامات تعیین کننده 49
فصل هفتم: نظم عمومی و اخلاق حسنه 51
مبحث اول: نظریه انفکاک 51
مبحث دوم: نظریه ارتباط 52
بخش دوم: نظم عمومی در حقوق بینالملل خصوصی 54
فصل اول: موقعیت نظم عمومی در حقوق بینالملل خصوصی 55
نظم عمومی در حقوق بینالملل خصوصی ایران 57
فصل دوم: نظم عمومی و اداره فردی در حقوق بینالملل خصوصی 59
تاثیر اراده خود در حقوق و حدود آن 63
الف: در حقوق داخلی 63
ب: از نظر نظم عمومی 63
فصل سوم: مصایق نظم عمومی در حقوق بینالملل خصوصی 67
مبحث اول: قوانین خارجی 67
مبحث دوم: احکام خارجی 69
مبحث سوم: اسناد تنظیم شده در خارجه 71
مبحث چهارم: حقوق مکتسبه 72
فصل چهارم: آثار نظم عمومی در حقوق بینالملل خصوصی 74
مبحث اول: اثر منفی و مثبت نظم عمومی 74
مبحث دوم: اثر نظم عمومی در مرحله ایجاد حق و اثرگذاری حق 76
فصل پنجم: شرایط دخالت نظم عمومی در حقوق بین الملل خصوصی 79
نتیجهگیری و پیشنهادات 81
منابع پروژه 86
دیباچه
مفهوم نظم عمومی یکی از مفاهیم مهمی است که در حقوق و قوانین اغلب کشورهای اروپائی و غیراروپائی پیشبینی شده و وجود دارد.
دراروپا نسبت بدان چه از طرف حقوقدانان و چه از طرف دادگاهها توجه فوقالعادهای مبذول گردیده دانشمندان کشورهای مختلف به خصوص فرانسویان که خود مبتکر اصطلاح مذکور بودهاند در این زمینه بحث مفصل به عمل آوردهاند و محاکم فرانسه ضمن آراء عدیده از آن استعانت جستهاند. این مفهوم همراه با افکار حقوقی فرانسه در قوانین مدنی کشورهای دیگر اروپائی و غیر اروپائی وارد شد وخواهناخواه دامنه مباحثه و گفتگو به میان حقوقدانان غیر فرانسوی نیز کشیده شده ولی بر اثر اختلاف عقاید آراء علما و رویه قضائی ممالک مختلف راجع به این موضوع از یکدیگر فاصله آشکاری گرفتهاند.
مثلاً دیوان کشور بلژیک با دیوان کشور فرانسه و مقنن آلمانی با مقنن فرانسوی دراینباره اختلاف نظرهای بارزی به هم رساندهاند با عدهای علیرغم دسته دیگر، مفهوم نظم عمومی را جزء یک زائده حقوقی و موجب گمراهی چیز دیگری ندانستهاند. نه تنها اصطلاح نظم عمومی در فرانسه و کشورهای مشابه دچار این سرنوشت شده بلکه معادل آن در حقوق انگلیس و آمریکا که به سیاست عمومی معروف شده نیز به همین سرنوشت دچار گردیده است دانشمندان و قضات انگلیس و آمریکایی مانند فرانسویان درباره نظم عمومی اتفاق نظر ندارند و نوعاً آن را تعریف نشدنی میدانند.
نقادیها و گفتگوهای موافق از قلمروحقوق داخلی کشورها گذشته و در محافل بینالمللی مباحث عمدهای را بوجود آورده است. از نیمه دوم قرن نوزدهم به بعد مساله نظم عمومی مرتباً در کمیتهها و مجامع و کنفرانسهای حقوق بینالملل خصوصی دقیقاً مورد مطالعه و بحث و انتقاد واقع گردیده و طرحهای مهمی از طرف علمای بزرگ حقوق بینالملل تهیه و به معرض شور گذارده شده و گاهی طرحهای مذکور به تصویب مجامع صلاحیتدار نیز رسیده است و دولتهای مختلف در معاهدات و قراردادهای بینالمللی همیشه به مفهوم نظم عمومی اشاره نمودهاند. توجه عمیق دانشمندان و مراجع بینالملل به جایی رسیده که دیوان دائمی داوری لاهه چند بار به استناد نظم عمومی آرائی صادر نموده و مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 1945 آزادی و اعمال افراد را به نظم عمومی محدود ساخته است.
پس با عنایت به همه این مراتب تردید نمیتوان داشت که مفهوم نظم عمومی در حقوق معاصر جنبه جهانی داشته و از واقعیات مسلم حقوقی به شمار میآید. هر قدر در اروپا و امریکا به این مفهوم دقیقتر شدهاند در ایران توجهی بدان نکردهاند و به حکایت مجموعههای رویه قضائی هنوز دادگاهای ایران و حتی دیوان کشور در هیچ قضییهای به نظم عمومی استناد ننموده است. نه فقط در محاکم بلکه در تألیفات حقوقدانان هم کمتر بدان عنایت گردیده و در مواقع ضروری را اشاره سادهای اکتفا شده است. عدم التفات دانشمندان حقوق و قضات کشورما به مفهوم نظم عمومی در قبال علاقه فوقالعاده حقوقدانان و محاکم خارجی جالب توجه است. هر چند میتوان گفت که این عدم توجه تا حد زیادی معلول تازگی مفهوم مزبور در حقوق ایران است. اما به نظر میرسد این بیاعتنائی علت اصطلاحشناسی دارد. اصطلاحات حقوقی هر ملتی میراث مدنیت و مولود حیات اجتماعی آن ملت است و اصطلاحات تقلیدی که از خارج مانند کالاهای تجارتی وارد حقوق کشوری میشود خود به خود جالب توجه و منشاء آثاری نخواهند بود. بلکه باید قبلاً وسیله اهل اصطلاح و نویسندگان حقوقی مورد بحث و انتقاد کافی قرار گرفته و به افکار عمومی عرضه شوند. تا آنکه تدریجاًدر اذهان جایگیر شده و شکل پذیرند. اصطلاح نظم عمومی شاید به همین سبب تاکنون نتوانسته است چنانچه باید و شاید افکار حقوقدانان ایرانی را به خود معطوف سازد.
راجع به تعریف نظم عمومی و وظیفهای که در حقوق برای آن وجود دارد اختلاف نظرهائی میان دانشمندان به وجود آمده. آنهائی که با آزادی فردی بیشتر علاقهمندند در تهدید قلمرو و نفوذ آن کوشاترند بعکس کسانی که به سوسیالیسم متمایلترند برای توسعه حدود آن تعصب بیشتری به خرج دادهاند.
حقوقدانان داخلی و بینالمللی بر سر این مطلب در منازعهاند که مفهوم نظم عمومی به کدام رشته از حقوق داخلی و بینالملل خصوصی ارتباط دارد و از مفاهیم اختصاصی کدام یک محسوب میگردد.
برخی از متخصصین حقوق بینالملل آن را متعلق به حقوق بینالملل خصوصی دانستهاند و حال آنکه دیگران اکثراً از آن حقوق داخلی محسوبش داشتهاند.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:86
دیباچه ۶
بخش اول: نظم عمومی در حقوق ۱۱
فصل اول تاریخچه ۱۲
فصل دوم: مبانی نظم عمومی ۱۹
مبحث اول: نفی و اثبات مفهوم نظم عمومی ۲۱
فصل سوم: تعریف نظم عمومی ۲۴
مبحث اول: نظریه نوعی ۲۴
مبحث دوم: نظریه شخصی ۲۵
مبحث سوم: تعریف نظم عمومی در حقوق داخلی ۲۸
مبحث چهارم: تعریف نظم عمومی در حقوق بینالملل خصوصی ۳۰
فصل چهارم: نسبیت نظم عمومی ۳۲
مبحث اول: از لحاظ زمان ۳۲
مبحث دوم: از لحاظ مکان ۳۳
فصل پنجم: منابع نظم عمومی ۳۵
مبحث اول: منابع مدون نظم عمومی ۳۵
گفتار اول- قانون ۳۵
الف – مفهوم نظم عمومی مخصوص حقوق خصوصی است ۳۵
ب- قوانین محلی یا درون مرزی ۳۶
ج- همه قوانین راجع به نظم عمومی هستند ۳۶
د- نظریه تفکیک قوانین ۳۶
ه- قوانین راجع به نفع عمومی ۳۶
و- قوانین آمره و ناهیه ۳۷
ز- مفهوم نظم عمومی مخصوص حقوق بینالملل خصوصی است ۳۷
گفتار دوم: قردادها و اساسنامههای بینالمللی ۳۷
مبحث دوم: منابع غیر مدون نظم عمومی ۳۹
گفتار اول: اخلاق حسنه ۳۹
گفتار دوم: عرف و عادت ۳۹
گفتارسوم: رویه قضائی ۴۰
گفتار چهارم: رابطه نظم عمومی و الزام ۴۱
فصل ششم: اقسام نظم عمومی ۴۴
مبحث اول: از نظر رشتههای علم حقوق ۴۴
مبحث دوم: از نظر روابط بینالمللی افراد ۴۴
مبحث سوم: از لحاظ حدود تاثیر ۴۷
مبحث چهارم: از لحاظ انواع قوانین ۴۷
مبحث پنجم: از لحاظ تابعیت ۴۸
مبحث ششم: از لحاظ مقامات تعیین کننده ۴۹
فصل هفتم: نظم عمومی و اخلاق حسنه ۵۱
مبحث اول: نظریه انفکاک ۵۱
مبحث دوم: نظریه ارتباط ۵۲
بخش دوم: نظم عمومی در حقوق بینالملل خصوصی ۵۴
فصل اول: موقعیت نظم عمومی در حقوق بینالملل خصوصی ۵۵
نظم عمومی در حقوق بینالملل خصوصی ایران ۵۷
فصل دوم: نظم عمومی و اداره فردی در حقوق بینالملل خصوصی ۵۹
تاثیر اراده خود در حقوق و حدود آن ۶۳
الف: در حقوق داخلی ۶۳
ب: از نظر نظم عمومی ۶۳
فصل سوم: مصایق نظم عمومی در حقوق بینالملل خصوصی ۶۷
مبحث اول: قوانین خارجی ۶۷
مبحث دوم: احکام خارجی ۶۹
مبحث سوم: اسناد تنظیم شده در خارجه ۷۱
مبحث چهارم: حقوق مکتسبه ۷۲
فصل چهارم: آثار نظم عمومی در حقوق بینالملل خصوصی ۷۴
مبحث اول: اثر منفی و مثبت نظم عمومی ۷۴
مبحث دوم: اثر نظم عمومی در مرحله ایجاد حق و اثرگذاری حق ۷۶
فصل پنجم: شرایط دخالت نظم عمومی در حقوق بین الملل خصوصی ۷۹
نتیجهگیری و پیشنهادات ۸۱
منابع پروژه ۸۶