فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:47
فهرست مطالب:
مقدمه
تلویزیون و جهانی شدن ایران
مفهوم جهانی شدن
پیدایش و رشد :
تلویزیون خصوصی
تلویزیون ملی ایران
دوران رکود تلویزیون ( دوران انقلاب و سالهای جنگ )
قسمت دوم تلویزیون
نتیجه گیری :
منابع :
مقدمه
رادیو و تلویزیون ، دوست ، هم صحبت ، همدم و هم خانهی ما هستند و اگر چه ممکن است گاهی از آنها ناراضی باشیم ، رهایشان نمیکنیم ، یا درست بگوییم ، آنها را رها نمیکنند و ما هم نمیتوانیم بدون آنها سر کنیم .رادیو و تلویزیون فقط هم خانه و هم دم مردمان نیستند ، بلکه از وقتی به خانهای وارد میشوند ، خانه و صاحبخانه چیز دیگری میشود . اصولاً هر چیزی از تکنیک جدید که وارد زندگی مردم شده ، تغییر و تحولی در روابط و مناسبات میان ایشان پدید آورده و احیاناً دید و نگاهشان را تغییر داده است . درست است که ما رادیو و تلویزیون را از جایی که لوازم خانگی میفروشند میخریم و به خانه می بریم و اینها به یک اعتبار در زمرهی وسایل خانه هستند ، اما با اهل خانه نسبتی دارند که با آن نسبت ، از دیگر وسایل خانه ممتاز میشوند .
مسلماً نوع وسایلی که ما در خانه داریم با نحوه زندگی ما مناسبت دارد ، اما آن وسایل به جای ما فکر نمیکنند و تصمیم نمیگیرند و انتخاب نمیکنند . بسیارند کسانی که به میز ، مبل ، فرش و نقش دیوار خانه خود بسیار اهمیت می دهند و چه بسا که فکر وذکرشان مشغول آن باشد ؛ ولی نمی توان گفت که فرش و مبل فکر آنها را راه میبرد . مبل و میز بخصوص یخچال که وارد خانه میشود ، آداب ، طرز نشست و برخاست ، وضع تغذیه و نحوه و میزان خرید مواد غذایی تغییر میکند و این تغییر ، در شئون دیگر زندگی نیز موثر میافتد . اما هیچ یک از آنها اثر و اهمیت وسایل ارتباط جمعی و بخصوص تلویزیون را ندارد .
ما چون جعبه تلویزیون را به سلیقه خود انتخاب میکنیم و میخریم و مالک رسمی آن هستیم ، میپنداریم که مثل هر ملک دیگری میتوانیم هر تصرفی که بخواهیم در آن بکنیم . این پندار از جهتی نیز درست است ، زیرا ما میتوانیم آن جعبه را بفروشیم یا آن را به کسی ببخشیم یا از خانه بیرون بیندازیم . ولی در هر صورت ، دوباره باید دستگاه دیگری از این جعبهها را مقدم بر بسیاری از ضروریات دیگر زندگی بخریم و به خانه بیاوریم . یعنی آنچه در اختیار ماست جعبه گیرنده است ، ولی شاید ما اختیار داشتن و یا نداشتن تلویزیون را نداشته باشیم ، یا معمولاً مردم قدرت صرف نظر کردن از آن را ندارند .
خانه امروز با خانهی دیگر که تلویزیون نداشت بسیار فرق کرده است . خانه و زندگی امروز بدون تلویزیون قابل تحمل نیست . تلویزیون که آمد ، بشر زبان همزبانی را از یاد برده بود و با آمدن آن ، روابط و عادات و مشغولیتها و رفت و آمدها همه به تناسب عالم بیهمزبانی تغییر کرد اکنون اگر رادیو و تلویزیون نباشد چه پیش می آید ؟ مسلماً بشر نمیتواند به روابط و مناسباتی که در سابق داشت بازگردد و برای اینکه بتواند تنهایی خود را تحمل کند ، به تلویزیون نیاز دارد . الان اگر از اوصاف بشر بپرسند ، شاید کسی بتواند بگوید که بشر عصر ما ، جاندار تماشاگر تلویزیون است .
مراد از این سخنان این نیست که ما هر چه از تلویزیون میبینیم میپسندیم و هیچ رأی و نظری در مورد برنامهها نداریم . من با اینکه نگران سوء تفاهم هستم باید بگویم که نمی دانم چرا گاهی به نظرم میآید که نسبت ما با تلویزیون همان است که ایوان کارامازوف در رمان داستایوسکی با شیطان است . شیطان وقتی وارد اتاق ایوان میشد ، ایوان با او عتاب و خطاب می کرد و شیطان ناچار میشد از نزد او برود . اما به محض اینکه شیطان بیرون میرفت ، ایوان پریشان میشد ؛ او به مصاحبت شیطان نیاز داشت . من نمی گویم تلویزیون شیطان است ، اما هر چه هست ، ما از آن گله و شکایت بسیار داریم ؛ وقت ما را میگیرد و نمیگذارد بچهها درس بخوانند ، برنامههای بد و نامناسب دارد ؛ اما بدون تلویزیون هم نمیتوانیم باشیم .
تلویزیون اکنون تنها به ما اطلاعات لازم برای زندگی در جامه متجدد و پست مدرن نمیدهد ، بلکه تعیین میکند که مهم چیست و چه چیز بیاهمیت است و مطلوب و غیر مطلوب کدام است . طرز لباس پوشیدن و آداب معاشرت را نیز تلویزیون معین میکند .
حتی پاسخ دادن به این پرسش که صدا و سیمای مطلوب کدام است ، خود به خود و دانسته و ندانسته ، احیاناً به عهده ی تلویزیون گذاشته میشود . در این صورت ، دیگر نمیتوان تلویزیون را وسیله انگاشت . وسیله چیزی است که آدمی ، به اختیار ، آن را برای رسیدن به یک مقصد و مقصود به کار میبرد . ما از تماشای تلویزیون چه مقصودی داریم ؟ مقصود ما تماشاست . به این معنی ، تلویزیون خود مقصد و هدف است .
با این حال ، میدانیم که تلویزیون برنامههای بد و خوب دارد ، برنامههایی که با مهارت و ظرفیت تهیه میشود و ، در بعضی موارد آثار ناشیگری و بیسلیقگی در تهیه آنها پیداست . تلویزیون بد آموزی دارد ، اما ممکن است برنامههای آن را طوری ساخت که آثار تربیتی خوب بر آن مترتب شود . همچنین میتوان از طریق تلویزیون مطالب بسیار خوب و لازم علمی را آموخت . در این نکته هم تردید نیست که ما میتوانیم برنامههای تلویزیون را تغییر دهیم و اصلاح کنیم و این کاری است که همه موسسات رادیو و تلویزیون انجام میدهند . یعنی تمام موسسات رادیو- تلویزیونی ، مراکز نظر سنجی دارند و میزان رضایت و نارضایتی شنوندگان و بینندگان را اندازه میگیرند و برنامههای خود را با رعایت نظر بینندگان تغییر میدهند . شنوندگان و بینندگان نیز میتوانند میان مطالب و برنامههای متفاوتی که از ایستگاههای مختلف پخش میشود ، به میل و سلیقه خود چیزهایی را انتخاب کنند و اگر چنین نبود ، این همه رقابت میان دستگاههای فرستنده وجود نداشت و تا این اندازه برای بهتر کردن برنامه و راضی نگاه داشتن مشتریان کوشش نمیشد .
بنابراین ، مشکل این است که اگر میـوان برنامههای خوب و بد برای تلویزیون تهیه کرد و کسانی در این کار صاحب تخصص و مهارت میشوند و بعضی از آنان ذوق و ابتکار خاصی پیدا میکنند ، چگونه میتوان گفت که تلویزیون در اختیار ما نیست و بر ما حاکم است ؟ اشکال به این صورت رفع میشود که ما میان وجود تلویزیون و ماهیت آن فرق بگذاریم ؛ و تازه بعد از این تفکیک هم سوءتفاهمهایی پیش میآید ، زیرا به یک معنی ، معمولاً مردمی که اهل تفکر نیستند چنین میاندیشند که اگر به فرض ، ما در امر وجود و عدم تلویزیون بیاختیار باشیم ، تکلیف ماهیت آن به دست ماست و ما که جاعل ماهیت آن هستیم ، آن را به هر صورت که بخواهیم در می آوریم . به عبارت دیگر ، به فرض اینکه ما محکوم به داشتن تلویزیون باشیم ، مجبور نیستیم که هر برنامهای را تماشا کنیم ، بلکه چیزی را که خود میخواهیم و میپسندیم ، بر میگزینیم و تماشا میکنیم . البته که دایره انتخاب ما با افزایش ساعات برنامهها و تعداد فرستندهها وسیعتر میشود ؛ در این صورت ، طبیعی است که میتوان در باب رادیو و تلویزیون مطلوب فکر کرد .
این مطالب در جای خود درست است ، اما درست نیست که تصورشود که ما محکوم به داشتن تلویزیون هستیم ، ولی تعیین ماهیت آن به دست خودمان است و این ماهیت با تصرف ما خوب و بد و به طور کلی مشکک می شود. اتفاقاً تغییری که معمولاً ما میتوانیم بدهیم در وجود تلویزیون است نه در ماهیت آن . یعنی ما با پیدایش تلویزیون با آن در نسبتی وارد شدهایم که آن نسبت را به آسانی و با اصلاحات جزئی و صوری نمیتوانیم تغییر دهیم ، ولی چه بسا که در دو طرف نسبت تغییراتی به وجود می آید .
منتهی ما کمتر به نسبت نظر میکنیم و بیشتر به دو طرف نسبت که ما و رادیو و تلویزیون باشیم توجه داریم ، چنان که بیشتر از تاثیر تلویزیون درافکارو اخلاق و رفتار می گوییم و به بهتر کردن تلویزیون میاندیشیم و البته در این راه به نتایج عملی مهم میرسیم . اما باید دید با تغییراتی که در دو طرف نسبت پدید می آید ، آیا اصل نسبت هم دگرگون میشود یا نه . این یک مطلب فلسفی است . کسانی که نسبت را فرع بر وجود مضاف و مضافالیه می دانند ، به نسبت اهمیت نمی دهند . اما در مقابل آنان ، گروهی دو طرف نسبت را چندان مهم نمی شمارند و هر دو را محکوم حکم نسبت میدانند مارشال مکلوهان که میگفت وسیله پیام است ، مخالف استفاده از تلویزیون نبود و اصلاح آن را منکر نمی شد . او خود کارشناس وسایل سمعی – بصری بود . با این حال معتقد بود که حدود تصرف ما در دایره نسبتی که با تلویزیون داریم محدود است ، یعنی ما نمیتوانیم ماهیت آن را تغییر دهیم و با آن هر چه میخواهیم بکنیم .
قبلاً اشاره کردیم که تکنیک جدید وسیلهای نیست که برای رسیدن به مقصدی فراهم شده باشد . تکنیک عین قدرت است ، نه پاسخ به مسئله و مشکل . مگویید که تکنیک راهها را کوتاه و حل بسیاری از مسائل را آسان کرده است . من منکر این نیستم ، بلکه از اصل و ماهیت تکنیک سخن می گویم . مقصود این است که پیدایش تلویزیون گرچه با پیشرفت علم و در مرحلهای از این پیشرفت صورت گرفته است ، اما پاسخ به یک مسئله علمی و نتیجه سعی در رفع یک مشکل عملی نبوده است . تلویزیون امکانات ما را در عالمی که در آن بسر میبریم افزایش داده است . یعنی این طور نبوده است که روزی ناگهان کسانی به فکر افتاده باشند که فی المثل برای ایجاد مشغولیت یا رساندن خبر ، پیام و... وسیلهای بسازند و آن وسیله صرفاً در خدمت ابلاغ پیامها و رساندن اطلاعات باشد . چون رادیو و تلویزیون وسیله ابلاغ و ارسال پیام و اطلاعات است ، به اشکال میتوان پذیرفت که برای این مقصود اختراع نشده باشد . حتی اگر بگوییم که داشتن اطلاعات در جامعه جدید یک امر ضروری شده است و این ضرورت ، پیدایش وسایل مخابراتی جدید را اقتضا کرده است ، ظاهراً دعوی مدعی را اثبات کردهایم ، زیرا سخن این بود که اختراع تلویزیون در پاسخ به یک مسئله نظری یا برای رفع بعضی مشکلات عملی نبوده است ، اما بعد گفتیم که اطلاعات و وسایل اطلاع رسانی از ضروریات عالم کنونی است ، پس لابد نیاز به اطلاع رسانی ، انگیزهی پدید آوردن وسایل بوده است . رفع این تناقض دشوار نیست ، زیرا نیازی که اثبات کردیم ، نیاز عالم بود نه نیاز اشخاص ، ونیازی که منکر شدیم ، نیاز ناشی از مواجهه با مسائل و همچنین نیاز نفسانی بود .
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:41
فهرست مطالب:
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه 1
هدف 2
روش 3
توصیف وضعیت موجود 3
جمعآوری اطلاعات (شواهد / یک ) 4
تجزیه و تحلیل شواهد یک 12
انتخاب راه جدید موقتی یک 15
اجرا و ارزشیابی طرح 15
جمع آوری اطلاعات شواهد دو 16
تجزیه و تحلیل اطلاعات شواهد دو 22
انتخاب راه جدیدتر و ارزشیابی آن 23
حسن ختام 37
منابع 39
چکیده (کوتاه نوشت) 40
مقدمه:
از خدا جوییم توفیق ادب
هر کودکی نیاز به یادگیری نظم و انضباط دارد. خانواده اولین مکانی است که کودک در آنجا یاد می گیرد که چه رفتارهایی مورد قبول و پذیرش و چه رفتارهایی نا مطلوب است.
کودکان باید یاد بگیرند که:
کدام دسته از کارها خیر و سالم است و کدام کارها ناسالم و شر هستند.
چرا احترام به حقوق دیگران و حفظ حرمت افراد واجب است؟
و...
معمولاً کودکانی لوس، بد رفتار،خودخواه و نا امن، نامیده میشوند که با انضباط ناچیزی پرورش یافته اند و تربیت کودکان با انضباط سخت، کودکانی ترسو را به بار می آورد.
بعد از خانواده مدرسه، مکانی است که بصورت رسمی، مستقیم و غیر مستقیم به پی ریزی مبانی نظم و انضباط می پردازد.
و طی فرآیند تقریباً ده- دوازده ساله نوجوانان و جوانانی را وارد اجتماع می نماید که از آنها انتظار حداقل یک «شهروند خوب» که نظم اجتماعی را رعایت کند را داریم.
در این طرح پژوهشی سعی دارم ضمن بررسی مبانی نظم و انضباط کیفی و ایجابی به جای نظم و انضباط سلبی و تحمیلی راهکارهای عملی دستیابی به این امر خطیر را با توجه به بضاعت فکری و عملی و به استعانت از رب متعال که پرورش دهنده و بهترین نظم دهنده در جهان است را بیان کنیم.
تا ان شاء ا... جرقه ای باشد برای روشن کردن مشعل هدایت آینده سازانی که راهنمایی آنها بدست ما سپرده شده است.
ان شاء ا...
بیان مساله:
-مدارس ابتدایی تابع چه قوانین و مقررات انضباطی هستند؟
-دانش آموزان ابتدایی (مخاطبان) از نظر جسمی، ذهنی، عاطفی، اجتماعی، اخلاقی و ... دارای چه تواناییها و محدودیت هایی میباشند.
-سیر آموزش انضباط از خانواده و مدرسه چگونه باید طی گردد؟
-چگونه می توانم با طرحی نو انضباط کیفی و درونی با تاکید بر تربیت وجدان در مدرسه را گسترش دهم؟
هدف:
-آگاهی از قوانین و مقررات انضباطی که مدارس باید تابع آن باشند.
-آگاهی از تواناییها و محدودیت های مخاطبان که قصد منضبط نمودن آنها را داریم.
-مطالعه و سیر آموزش انضباط از خانواده تا مدرسه.
-ابداع طرح های نو، جهت تقویت انضباط کیفی و درونی با تاکید تربیت وجدان.
روش
مطالعه کتابخانه ای. مشاهده ثبت رفتار، استفاده از مبانی روانشناختی و مقتضیات زمان و شرایط.
توصیف وضعیت موجود
دانش آموزان می دانند در کارنامه موردی به نام انضباط وجود دارد. فاقد کتاب درسی، از سویی خارج از تاثیر معدل (بدین معنا که انضباط در جمع نمرات و معدل تاثیر ندارد)، و از سویی متاثر از نمرات درسی و معدل (بدین معنا که معلمان بر اساس نمرات درسی و معدل به قضاوت در مورد انضباط می پردازند)
معاونان تا حدودی می توانند در دادن نمرة انضباط دخالت داشته باشند اما آیین نامه های دست و پا گیر وجود اولیا و دانش آموزان پر توقع و جسور در این برهه از زمان که تنبیه به معنای آگاه شدن را نیز مورد حمله و محاکمه قرار میدهند و ... جز موانعی است که بر سر راه دارند.
به هر حال بنده به عنوان معاون با 22 سال سابقه خدمت 10 سال آموزگار مدرسه پسرانه و 10 سال آموزگار دبستان دخترانه و 2 سال سمت معاونت در نوبت عصر دبستانی که 175 دانش آموز پسر داشت و تعداد چشمگیری از آنها دچار مشکلات خانوادگی بودند مشغول خدمت شدم.
ناسزا گویی، زد و خورد و درگیری دانش آموزان با یکدیگر بسیار رواج داشت، و قدرت و زور وجه امتیاز دانش آموزان به یکدیگر تلقی میشود. در بین اولیا این منطق حاکم بود که پسرانمان باید بزنند و بتوانند حق خود را بگیرند تا در آینده کسی نتواند به آنها زور بگوید!
و بنده به عنوان معاونی ریز نقش و نحیف الجثه باید به این وضع انضباطی سامان می دادم.
جمع آوری اطلاعات (شواهد/1)
آگاهی از قوانین و مقررات انضباطی مهمترین نیاز برای نظم بخشیدن به مدرسه بود که حیطه عملکرد را مشخص می کرد و دستاوردهای آن به شرح زیر بوده:
آیین نامه اجرایی مدارس که در ششصد و پنجاه و دومین جلسه شورای عالی آموزش و پرورش مورخ 20/5/79 به تصویب رسیده و مورد اجرا گذاشته و امروزه در تمام مدارس حاکم میباشد به شرح زیر جمع آوری گردید.
مقررات انضباطی دانش آموزان فصل ششم
شامل:
الف: وظایف دانش آموز
ب: ترغیب و تشویق
ج: تنبیه
د: وظایف مدرسه در ارتباط با مقررات انضباطی
الف: وظایف دانش آموزان:
ماده 68: دانش آموزان در دوران تحصیلی موظفند موازین اسلامی و مقررات آموزش و پرورش را در اخلاق و رفتار خویش رعایت کنند که اهم آنها به شرح زیر است:
1-رعایت شعائر دینی
2-رعایت ادب و احترام نسبت به مدیر، معاون، مربیان و دیگر کارکنان مدرسه
3-رعایت حسن رفتار و اخلاق و همکاری با سایر دانش آموزان
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:38
فهرست مطالب:
مقدمه 5
بخش اول: طرح واگذاری قسمتی از امور اجرایی پیگیری وصول مطالبات بانک 10
بخش دوم: استفاده از خدمات مهندسین مشاور برای بررسی و تهیه گزارش توجیهی فنی، مالی و اقتصادی طرحها 23
بخش سوم
واگذاری امور پول رسانی به واحدهای بانک 34
بخش چهارم: سایر اموری که قابلیت واگذاری به بخش غیردولتی را دارند 34
نتیجه گیری 34
منابع و ماخذ 38
مقدمه:
یکی از اصول اقتصاد پویا و همچنین از پیش فاکتورهای توسعه اقتصادی کشورهای پیشرفته دنیا خصوصیسازی است خصوصی سازی فرایند سپردن اولویتها به دست مکانیزم بازار و بازارگرا کردن آنهاست و طیف گستردهای را شامل میشود که یک سوی آن خصوصی سازی کامل و سوی دیگر تجدید ساختار بنگاهها و بانکهای دولتی است. در نظام بانکی این امر نیازمند اصلاح ساختار مالی، اداری، تعدیل نیروی انسانی و بکارگیری نیروی توانمند، حذف یا کنار آمدن با قوانین و مقررات دست و پاگیر دولتی است که تنگناهای عمده اقتصادی موجود را رفع یا تعدی نماید و در نهایت موجب افزایش کارایی اقتصادی گردد. این امر مستلزم مدیریت کار آمد است.
خصوصی سازی بانکها جزء بزرگترین چالشهایی است که بیشتر دولتها در سرتاسر جهان با آن روبرو هستند سیستم بانکداری دولتی تقریباً در هر کشوری که مالکیت دولتی بانکها در آن کشورها فراگیر است امر خطرناکی است و در جهت اجرای آن رعایت حزم و احتیاط و وقوف کامل از شرایط بازار اجتناب ناپذیر است.
روز دهم تیر ماه سال 85 حضرت ایت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی با ابلاغ سیاستهای کلی بند (ج) اصل 44 قانون اساسی درباره توسعه بخشهای غیر دولتی از طریق واگذاری فعالیتها و بنگاههای دولتی منجمله بانکها، زمینه واگذاری 80 درصد از سهام این مؤسسات را فراهم نمودند. پس از ابلاغ سیاستهای کلی باید برنامههای عملیاتی برای خصوصیسازی تدوین شود تا وضعیت بانکها به طور شفاف مشخص گردد. اصلاح ساختار بانکها به عنوان نخستین نیاز در این مبحث مطرح میباشد.
در این تحقیق سعی شده خصوصی سازی بانکها و به ویژه بانک ملی ایران از دو منظر بررسی گردد 1- واگذاری کل سهام بانک به بخش خصوصی و در واقع خصوصی نمودن بانک 2- واگذاری امور اجرایی بخشی از فعالیتهای بانک که در حال حاضر و با توجه به شرح وظایف توسط واحدهای مختلف انجام میپذیرد به شرکتهای خصوصی.
الف: واگذاری بانکها به بخش خصوصی:
گذشته از مباحث کلی و عمومی که در مورد واگذاری تمامی بنگاههای دولتی صدق میکند و مشکلاتی که در مسیر خصوصی سازی آنها وجود دارد و بانکها به دلایل خاصی از شرایط ویژهای در این روند برخوردارند و واگذاری آنها مستلزم بسترسازیهای اساسی و مهمی است چرا به دلایلی که شرح داده میشود خصوصی سازی بانکهای دولتی تأثیر مستقیم و عمیقی بر وضعیت سایر بخشهای اقتصادی بر جای خواهد گذاشت.
در کشور ما حدود 90 درصد نقدینگی کل از سوی بانکها مدیریت میشود و عملکرد نهادهای عامل در خصوصیسازی آنها به طور مستقیم بر منافع گروههای سهامداران، سپرده گذاران، تسهیلات گیرندگان مشتریان و سایر شرکتهای قابل واگذاری تأثیر گذار است.
در عین حال بررسی آماری نشان میدهد تقریباً هر سال بانکها در ابتدای فهرست صد شرکت برتر کشور از لحاظ شاخصهای مختلف مانند حجم کاری قرار دارند و این مسئله در کنار تأثیر گذاری فراوان این بنگاهها بر سیاست پولی کشور لزوم تأمل بیشتر در ساز و کار خصوصی سازی را چندین برابر میکند.
شفاف سازی مالی بانکها در روند خصوصی سازی آنها شرط اساسی موفقیت است و بدون انجام اقدامات مناسب در این راستا نتایج مطلوب از این واگذاریها حاصل نمیشود روند مذکور از دو بُعد قابل بررسی است ابتدا از نقطه نظر چالشهای ساختاری موجود در بانکها مسائلی از قبیل بدهی دولت، کفایت سرمایه و مطالبات معوق باید مورد توجه قرار بگیرد چرا که به عنوان مثال تا زمانی که بدهی دولت به بانکها و یا مطالبات معوق آن توجه نشود شرایط لازم جهت استقبال بخش دولتی از آنها پیش نخواهد آمد از بعد دوم اصلاح ساختار مالی که هدف از آن باز نگری در نحوه تنظیم و ارائه صورتهای مالی و حرکت به سوی شفافیت بیشتر است از لازمههای لاینفک خصوصی سازی بانکها محسوب میشود چرا که هر چه شفافیت صورتهای مالی افزایش یابد و در تهیه آنها از استانداردها و ضوابط معتبر در حسابرسی گزارشها استفاده شود ریسک اطلاعات کاهش یافته و این امر بر روند خصوصی سازی آنها خواهد افزود.
آمارهای رسمی بانک مرکزی نشان میدهد که بدهیهای دولت به بانکها طی سالهای 79 تا 84 از روند حرکتی صعودی برخوردار بوده و طی این مدت متوسط رشد 41 درصدی را تجربه کرده است بدهی دولت به بانکها در سال 79 از 194/6 میلیارد به 539/34 میلیارد ریال در سال 84 رسیده است بدهی شرکتها و مؤسسات دولتی نیز طی این مدت رشد 13 درصدی را نمایش میدهد این بدهی از 476/41 میلیارد ریال در سال 79 به رقم 855/77 میلیارد ریال در انتهای سال 84 بالغ شده است ناگفته پیداست که این وضعیت توان پرداخت تسهیلات توسط بانکها را به شدت تحلیل داده و آنها را از انجام وظیفه اصلی خود که کمک به رشد اقتصادی با تقویت مالی بخش خصوصی میباشد بازداشته است همچنین بازپرداخت نکردن و معوق شدن این بدهیها که شامل اصل و سود بدهیهای سر رسید شده در تعهد و تضمین دولت است حجم این بدهیها را سال به سال افزوده است و با تأثیر منفی بر کفایت سرمایه بانکها سبب افت توان اعتباری بانکها شده است. شاخص دیگری که در اصلاح ساختار مالی بانکهای دولتی مشمول واگذاری تأثیر گذار بوده و شفاف کردن در تسهیل واگذاری مؤثر است وضعیت مطالبات معوق بانکهاست.