فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:37
فهرست مطالب:
ماهیت هنر
سه مرحله هنر
هنر و واقعیت
سینما هنری که به دنیا آمد
ماشین بهتر دیدن
تئاتر صحنه را می سازد.
اولین فیلم هنری
سلطان کمدی آمریکایی
چارلی چاپلین و پیدایش ستارگان
رشد هنر سینما
انحطاط سینما بعد از جنگ در انگلستان و ایتالیا
افول سینمای اسکاندیناوی
هالیوود، از 1920 تا 1930
هالیوود «هنر» وارد می کند.
طبقه بندی کارگردانان
راههای جهانی
فرانسه : تردید و نومیدی
آلمان : فیلمهای تبلیغاتی
تحولات سینمای امریکا
رقابت تلویزیون
سینمای آینده
نتیجه گیری:
ماهیت هنر
ابتدا مثال مادی و مجسم نقاشی را در نظر بگیریم که فرضا کلبه ای محقر را در محله ای فقیرنشین تصویر می کند. اهل محل که این کلبه را در زندگی روزمره می شناسند شاید نقاش را به خاطر انتخاب چنین موضوعی دیوانه تصور کنند کلبه ای کثیف و قدیمی و رو به ویرانی که سالهاست رنگ آمیزی به خود ندیده است. ولی همین اشخاص اگر کار نقاش را تماشا کنند متوجه می شوند کلبه آنطور که به نظر نقاش می رسد، با رنگهای آفتاب خورده و طرحی پشت علفهای هرزه درز آجرها اندکی محو شده چیز زیبایی است. فیلمساز امریکایی، نیز کار خود را به همین صورت تلقی کرده می نویسد: «وظیفه ای که من می خواهم به انجام برسانم آن است که شما را وادار به دیدن کنم». «والترپی تر» هم، از نقطه نظری اندکی متفاوت، هنرمند را کسی می داند که استعداد و امکان ماده خامی را که در دست گرفته است می شناسد و آن را آزاد می کند. وی در تأیید نظر خود این گفته از «میکلانژ» را نقل می کند.
«هنر چیزی جز برداشتن و کنار گذاشتن «مازاد» نیست ... به نظر میکلانژ، اثر تمام شده هنری جایی در دل پاره سنگ نتراشیده نهفته است.»
سه مرحله هنر
تعریف مشخصات هنر و حدودی که بر آن قائل هستیم هر چه باشد مهم آن است که مفهومی که برای هنر قائل هستیم شامل تمام سلسله مراتب باشد.
الف) تجربه یا ادراک هنرمند
ب) بیان این ادراک با یک وسیله بیان هنری
ج) تمتع مخاطب و، در غایبت عالی اش، ایجاد تجربه مشابه در مخاطب.
در عین حال که سلسله مراتب آفرینش هنری، دارای تمامیت و تداوم است، این که مراحل مختلف سلسله مراتب فوق تا چه حد از یکدیگر قابل تفکیک هستند و در کجا یکی ختم و دیگری آغاز می شود، جای حرف و بحث دارد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:156
فهرست مطالب:
فصل اول – تاریخچه فیلم های مونق انیمیشن
آمریکا
اروپای شرقی
اتحاد جماهیر شوروی
اروپای غربی
بریتانیا
کانادا
آسیا
چین
ژاپن
کره
فصل دوم – عوامل مکمل موفقیت هنر و صنعت انیمیشن
انیمیشن کامل در انیمیشن محدود
پاراگراف بندی
حرکت
روتوسکوپی
متامورخز
صدا
گفتگو در انیمیشن
جلوههای صوتی
نمی خواستیم آنها را گیج کنیم
شخصیت سازی
فیلمنامه
بازار یابی از طریق نوآوری
ب) بررسی بازار
مجموعه های تلویزیونی
فیلم های سفارشی
فیلم های بلند و سینمایی
بازار انیمیشن در ایران
ج) راهکارهای تجارت
چکیده:
موضوع این پروژه « راهکارهای موفقیت تجاری و هنری» (در بخش نظری) و ساخت فیلم « واینجاست» ( در بخش علمی) برای اخذ درجه کارشناسی ارشد در رشته ارشد در رشته تصویر متحرک است که مطلب آن در فصل اول شامل تاریخچه فیلم های موفق انیمیشن در جهان و در فصل دوم شامل عواملی است که باعث این موفقیت شده اند از قبیل صدا، حرکت، شخصیت سازی، فیلمنامه نویسی، بازاریابی وغیره ...........در پایان کار هم به نتیجه گیری و گزارش کار عملی پرداخته شده است که امید است مورد توجه و عنایت دوستداران هنر قرار گیرد.
فصل اول
تاریخچه فیلم های مونق انیمیشن
آنچه در این فصل مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. بررسی فیلم ها و سریال های انیمیشن موفق در جهان است و هدف آن علاوه بر جمع آوری انیمیشن های موفق در کنار یکدیگر است، بررسی عمل موفقیت های آنها نیز می باشد که به صورت کامل تری در فصل های بعدی به آن پرداخته شده است.
از آنجا موفق بودن یک انیمیشن از دو دیدگاه سنجیده می شود و آن موفقیت از لحاظ هنری و دیگری از جهت تجاری می باشد هر فیلمی که حتی از یکی از جهات بالا دارای پیشرفتی تا موفقیتی بوده نام برده شده است.
به دلیل اینکه در این قسمت از رساله هدف جمع آوری انیمیشن های موفق در سراسر جهان بود و چنین اطلاعاتی به صورت موثق در منابع زیادی وجود ندارد و بیشتر کتابها و جود داشت به ناچار از یک منبع استفاده کردم.
آمریکا
و نیزور زینس کی کارتویست با استعدادی است که در پستامبر سال 1871 م در ایالت میشگان آمریکا به دنیا آمد. وی مانند بسیاری از معاصرین و همکارانش هنرمندی خود آموخته بود که کار خود را با طراحی تابلوهای عظیم تبلیغاتی و طراحی صحنه تاتر ونکاهی عصور آغاز کرد. وقتی که او به عنوان بازیگر به عرصه نمایش گذاشت برنامه ای به نام « هفت دوره زندگی انسان» را اجرا کرد.
عک کی به دلیل استمرار در ا جرای نمایش های صحنه ای توان تولید منیم انیمیشن را به دست آورد. وی با تکنیک های محدود موجود در آن زمان و نیز به پیشنهاد جمیز استورات بلکتون فیلم « نموی کوچک» را در سال 1910 م ساخت و در اوایل سال 1911 م آن را به نمایش های صحنه ای خود افزود. این فیلم به طور همزمان در سالهای سینما به نمایش در آمد. شرکت تولید کننده آثار بلکتون این فیلم را به همراه یک فیلم بیش نمایش از هنرمند درحین کار به طور سراسری توزیع کرد.
او در ژانویه 1912 م داستان در پشه در حین نیش زدن را ساخت اما این بار تصمیم گرفت. مادامی که آن را روی صحنه تاتر اجرا می کند. این فیلم برای نمایش های عمومی توزیع نشود.
اولین تولیدات مک لی از نظر طراحی و انیمیشن، شخصیتی بسیار شفاف و مشخص دارند. رعایت ظرافت در هنر جدیدی مثل نکاهی مصور اگر چه ساده ولی از ارزش های کار محسوب می شود. حرکات نرم و روانی که با طبیعت هنرمند کاملاً همخوانی دارد، نوعی گرافیک ظریف و دقیق را پدید آورده که در تاریخ انیمیشن کم نظیر است.
شاهکار بزرگ عک کی « دایناسورگرتی» است که رفتار باور نکردنی یک دایناسور مطیع، با رام کننده خود را مرور می کند.
نه تنها طراحی فیلم بلکه اجرای انیمیشن آن قابل تقدیر است. شخصیت گرتی به نوعی تعجب همگان را بر می انگیزد. بی تردید در این فیلم حرکت های گرتی با زمابندی مناسب طراحی شده است.
هنر وصنعت انیمیشن کشور امریکا ریشه های عمیقی دارد. اگر چه در ابتدا تولیدات آن محدود به فیلم های انیمیشن تبلیغاتی وکمک می شد. همه فعالیتها به عده کمی از انیماتورهای نیویورکی خلاصه می شد که از یک استودیو به استودیوی دیگر در رفت و آمد بودند به اصطلاح بازار انیمیشن را داغ نگه می داشتند.
در پی اولین دهه های فعالیت انیمیشن آمریکا جان راندولف بری شخصیتی سرشناس مصمم تاثیر گذار و درونگر بود. او بنیاد انیمیشن آمریکا و جهت گیری های آن را پایه گذاشت. او به عالم سینما با این ترتیب وارد شد که از وینزور عک کی تقلید کند. اما به هر حال باورهای او کاملاً با خلاقیت های عک کی تفاوت داشت.
بری به تعبیری صرفاً برای کسب در آمد به طراحی انیمیشن می پرداخت و از اولین روزهای فعالیتش برای بهینه سازی نیروی کار، جلوگیری از کارهای بیهوده و نیز سریع در زمان تولید تلاش می کرد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:40
فهرست مطالب:
مقدمه: ۲
فصل اول. ۳
تئوری هنر. ۳
تعریف هنر ۴
۲-۱- چرابه هنر رو میکنیم؟ ۸
۳-۱ درآمدی به مبانی تئوری هنرتولستوی. ۱۱
۴-۱ تنوع هنر ۱۸
۵-۱ عنصر شخصی. ۱۸
۶-۱ احساساتیگری. ۱۹
۷-۱ زیبایی در هنر ۲۰
۸-۱ حس زیبایی. ۲۹
۹-۱ تمایز هنر و زیبائی. ۳۰
فصل دوم ۳۱
طراحی BILBORD. 31
BILBORD 1 : 32
2 BILBORD : ۳۲
۳ BILBORD : 32
4 BILBORD : 33
5 BILBORD : 33
6 BILBORD : 33
7 BILBORD : 33
نتیجه: ۳۴
منابع و مأخذ. ۳۶
مقدمه:
این رساله به صورت یک متن کلاسیک فروتن در توضیح مفاهیم اساسی هنر و تشریح جنبشهای عمدة هنری درآمده است. این از آن موارد فرخندهای است که یک کوشش اتفاقی به پدید آمدن یک اثر ماندنی منجر می شود.
معنی هنر، ساده و روشن است اما کسانی که با مباحث هنری بنحوی سر و کار پیدا کرده باشند خواهند دانست که در این مباحث نقل مطلب به زبان روان و ساده از هر مبحث دیگری دشوارتر است. منتها من گمان میکنم که این دشواری کمتر در محدودیتهای زبان ما است ، و بیشتر در این است که ما زبانمان را به اندازة کافی در این مباحث برای مقاصد جدی بکار نبردهایم.
فصل اول
تئوری هنر
1-1 تعریف هنر
کلمة ساده» هنر«1 غالباَ مربوط به آن هنرهایی است که ما آنها را به نام » هنر تجسمی«2 یا » بصری«3 میشناسیم اما اگر درستش را خواسته باشیم باید هنر، ادبیات، و موسیقی را هم در برگیرد به این دسته از هنرها، هنرهای غیر تجسمی گویند پارهای از خصائص میان همه هنرها مشترک است و هر چند که در این یادداشتها ما سروکارمان بیشتر با هنرهای تجسمی خواهد بود تعیین اینکه چه چیزی در میان همه هنرها مشترک است بهترین آغاز تحقیق ماست.
شوپنهاور نخستین کسی بود که گفت همه هنرها میخواهند به مرحلة موسیقی برسند. این گفته بارها تکرار شده و منشأ اشتباهات فراوانی بوده است و لیکن حقیقت مهمی را بیان میکند شوپنهاور کیفیات انتزاعی موسیقی را در نظر داشت در موسیقی و تقریباَ فقط در موسیقی هنرمند میتواند مستقیماَ با مخاطبان خود طرف بشود بی وساطت وسیلهای که عموماَ برای مقاصد دیگر هم بکار برده شود معمار باید غرض خود را به زبان عمارت بیان کند که بعضی فوائد مصرفی هم دارند شاعر کلمات را بکار میبرد که در مجاورت روزمره نیز بکار میروند نقاش معمولاَ به زبان تصاویر جهان قابل رؤیت سخن میگوید فقط آهنگساز است که به آزادی کامل میتواند از ضمیر خویش اثری پدید آورد که هدف آن چیزی جز لذت بخشیدن نیست. اما همه هنرمندان نیتشان لذت بخشیدن است سادهترین و معمولیترین تعریف هنر این است که بگوئیم هنر کوششی است برای آفرینش صور لذت بخش. این صور حس زیبائی ما را ارضاء میکند و حس زیبائی وقتی راضی شود که ما نوعی وحدت یا هماهنگی حاصل از روابط صوری در مدرکات حسی خود دریافت کرده باشیم.
هنر فعالیتی است که در قلمرو حیوانیت، از احساس جنسی و تمایل به بازی پدید آمده است و همراه با تهییج لذت بخش انرژی عصبی است( تعریف گرانت آلن). این، تعریفی مبتنی بر اساس تکامل تدریجی وظائف الاعضاء( فیزیولوژیک) خواهد بود . یا : هنر تجلی خارجی احساسات نیرومندیست که انسان آنها را تجربه و آزمایش کرده است. این تجلی ظاهری بوسیلة خطها، رنگها، حرکات، و اشارت، اصوات و کلمات صورت میپذیرد (تعریف درون). تعریف مذکور یک تعریف تجربی خواهد بود. بنا بر آخرین تعریفی که »سولی«، آنرا بیان کرده است، هنر» بوجود آوردن موضوعی ثابت یا عملی ناپایدار است که نه تنها قابلیت فراهم ساختن لذت مؤثر را برای بوجود آورنده دارد، بلکه تأثر لذت بخش را قطع نظر از هر گونه سود شخصی که از آن بدست آید، به گروهی بیننده یا شنونده انتقال میدهد« . نادرستی همة این تعاریف، بدین سبب است که در تمامی آنها درست نظیر تعاریف متافیزیکی- هدف هنر، در لذت ناشی از آن جستجو شده است نه در سر منزل مقصودی که هنر در حیات انسان و بشریت دارد. برای آینکه هنر را دقیقاَ تعریف کنیم، پیش از همه لازم است که بدان، همچون یک وسیلة کسب لذت ننگریم، بلکه هنر را یکی از شرایط حیات بشری بشناسیم. آنگاه که به زندگی این چنین نگریستیم، ناگزیریم که هنر را یکی از وسایل ارتباط میان انسانها بدانیم.
هر یک از محصولات هنر ، این نتیجه را دارد که گیرنده تأثیر آن محصول هنری، با بوجود آرورندة هنر ، و با تمام کسانی که در عصر او، پیش از او، و یا بعد از او، همان تأثیر هنری را گرفتهاند و یا خواهند گرفت، رابطة خاصی پیدا میکند.
صفت ویژه این وسیلة ارتباط ، که آن را از وسیلة دیگر یعنی سخن متمایز میسازد، این است که انسان به یاری» کدام« افکار خویش و توسط هنر احساسات خود را به دیگری انتقال میدهد.
فعالیت هنر، بر بنیاد این استعداد آدمی قرار دارد که انسان، با گرفتن شرح احساسات انسان دیگر، از راه شنیدن یادیدن، میتواند همان احساسی را که شخص بیان کننده و شرح دهنده تجربه کرده بود، وی نیز همان احساس را تجربه نماید.
مثال بسیار سادهای میآوریم: مردی میخندد، از خنده او، مرد دیگری، احساس شادمانی میکند، او میگرید، آنکس که صدای گریهاش را میشنود، احساس اندوه میکند. بر این خاصیت انسانها، یعنی پذیرفتن سرایت احساسات انسانهای دیگر است که فعالیت هنر بنیان دارد.
هنر آنگاه آغاز میگردد که انسانی، با قصد انتقال احساسی که خود آنرا تجربه کرده است، آن احساس را در خویشتن برانگیزد و به یاری علائم معروف و شناخته شده ظاهری ، بیانش کند. احساسات بسیار متفاوت، قویترین و ضعیفترین، مهمترین و ناچیزترین، خوبترین و بدترین آنها ، تا آن زمانی که به خواننده و تماشاگر و شنونده سرایت میکنند، موضوع هنر را میسازند.
فعالیت هنر یعنی: انسان احساسی را که قبلاَ تجربه کرده است در خود بیدار کند و برانگیختن آن بوسیلة حرکات و اشارات و خطها و رنگها و صداها و نقشها و کلمات ، بنحوی که دیگران نیز بتوانند همان احساس را تجربه کنند، آنرا به سایرین منتقل سازد. هنر ، یک فعالیت انسانی و عبارت از این است: که انسانی آگاهانه و به یاری علائم مشخصه ظاهری احساساتی را که خود تجربه کرده است به دیگران انتقال دهد. بطوریکه این احساسات به ایشان سرایت کند و آنها نیز آن احساسات را تجربه نمایند و از همان مراحل حسی که او گذشته است بگذرند. هنر، چنانکه متافیزیستها میگویند، تجلی هیچ تصور مرموز ، تجلی زیبایی یا خداوندنیست؛ هنر، چنانکه زیبایی شناسان فیزیولوژیست عقیده دارند،» بازی« نیست که در آن انسان به مازاد انرژی متراکم خویش میدان میدهد؛ هنر، تظاهر احساسات سرکش که با علائم ظاهری جلوهگر شده باشد نیست، مهمتر از همه، لذت نیست؛ بلکه وسیله ارتباط انسانها است؛ برای حیات بشر و برای سیر به سوی سعادت فرد و جامعة انسانی، موضوعی ضرور و لازم است؛ زیرا افراد بشر را احساساتی یکسان، به یکدیگر پیوند میدهد.1
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:28
فهرست مطالب:
مقدمه
ایران باستان :
هخامنشیان :
یابسارگاد
تخت جمشید :
گفتگوی فرهنگها :
فصل سوم :
کاشیکاری :
فلزکاری :
نوع پوشش اخلاقی در زندگی :
راستگویی
فصل چهارم
فهرست تاریخی در مود تاریخ ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی
نتیجه گیری :
مقدمه:
آشنایی با هنر تمدنهای باستانی و حوزه های فرهنگی کهن شاید از ضروری ترین دانشهای بشری محسوب می شود ، چرا که هنر آینة تمام نمای هویت فرهنگی انسانها در هر جامعه و هر عصر است و انسان برای شناخت خود و آگاهی به تحولاتی که از ابتدا ترین نوع زیست تاکنون سیری نموده نیاز به این دانش دارد . امروز ما در کشورهای متعدد و جوامع بی شمار با فرهنگها و آداب و رسوم متنوع و گسترده ای روبه رو هستنم که هر یک از از این فرهنگها بر پایه های یک یا چند تمدن کهن استوار است . شناخت این تمدنها تنها از راه مطالعه اثار هنری بجای مانده ازآنها میسر است . در این بررسی زمینه های مختلفی از آثار هنری و میراث فرهنگی به جای مانده و همینطور این تحقیق پس از مطالعة کتابها و منابع در دست و و با کسب دانش اجحالی ثبت به هنرهای دوران باستان به توان نسبی تنجزیه و تحلیل آثار و درک ارتباط آنها با خاستگاهشان پابند . با توجه به این که هنر بازتاب زحمات ، تلاش و حاصل زندگی انسانهاست و نقش بزرگی از تمدن جوامع مختلف را تشکیل می دهد ، بررسی و شناختآندر گذشته های دور و نزدیک بسیار مفید و ضروری است . ایران باستان : ایران یکی از اولین کشورهای متمدن جهان بوده که مردمی را نادرآنسکونت داشته و دارند . سرزمینی که هیچگاه مرمانآنبت پرست بودند . مردمانی که نخستین فرمان جهانی حقوق بشر را نوشتند و با شعری از سعدی (بنی آدم اعضای یکدیگرند) سر در سازمان ملل را زینت بخشیده اند . ایران باستان قبل از اسلام ، است اولسومریها و سپس عیلامیها در این سرزمین حکومت و زندگی می کردند که حدود سه هزار سال پیش آریاییها به درون فلات ایران آمدند و بر ساکنان ایران غلبه کردند . دینآنها نوعی یکتاپرستی بود و به اهورا فردا اعتقاد داشتند آنان سرزمین خودرا اریاتوویچ ( ایران و پچ )یعنی مسکن آریائیان خوانده ، ایران تغییر یافته همین نام است ، مادها و پاریسها توصیه بزرگ آزاریاییها بودن که ابتدا مادها به قدرت رسیدند ، سپس کوروش بزرگ با تشکیل حکومت پارسیان و متعد کردن مادها و سایر ملل و کشورها با خود بزرگترین و درخشانترین دولت اجتماعی و جهانی آنروز را به نام هخامنشان پایگذاری کرد . هخامنشان 130 سال پس از سلوکیان 100 سال ، اشکانیان 400 سا و ساسانیان440 سال ، حکومت کردند در نهایت بدلیل بی منطقی و بی عدالتیهاغی حاکم بر ایران در زمان قبل از اسلام و استفاده از ابزاری از دین زرتشت کشور اهورایی ، متمدن و با فرهنگ ایران برعت مسلمانان فتح شد و دین ذرتشتش به اسلام و زبان پارسی به عربی تغییر کرد . هخامنشیان : بنیانگذار سلسله هخامنشان کورش بود که حقوقدانان جهان او را به عنوان نخستین بنیانگذار حقوق بشر ومنشور آزادی او را نخستین فرمان جهانی حقوق بشر می دانند که بخشی ازآنبه شرح زیر است : بخشی از نخستین فرمان جهانی حقوق بشر : منم گوروش ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه دادگر آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم همة مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند ، ارتش بزرگ من آرامی وارد بابل شد . نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و سرزمین وارد آید من برای صلح کوشیدم . من برده داری را بر اندلختم به بدبختیهایآنها پایان بخشیدم . فرمان دادم که همة مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند من همة شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم ، فرمان دادم تمام نمایشگاه هایی را که بسته شدهبود بگشایند همه خدایان این نمایشگاه های را بجای باز گردانم ، همة مردم را که پراکنده و آواره شده بودند به جایگاه های خود بر گردانم و خانه های ویران آنان را آباد کردم . من برای همة مردم جامعه ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم . افلاطون او را می ستاید و دربارة او می گوید : کوروش سرداری بزرگ و دوستی عالیقدر برای وطن خود بود به هنگام فرمانروایی او ایرانیان ملتهای زیادی را زیر فرمان خود در آوردند ، وی به همة مردمان حقوق مردم آزاد بخشید . یابسارگاد در شمال غربی استان فارس بر دامنة کوه ها و تپه های منشعب از جبال زاگرس جلگه ای ذوزنقه ای شکل در امتداد شرق به غرب به فاصلة 70 کیلومتر از تخت جمشید قراردارد که بهآنیابسارگاد می گویند . مکانی مقدس و خارق العاده کر از دید باز به مقبره ای ما در شاه سلیمان مشهور بوده است . که مکانی است که مهمترین اثر این مجموعة مقبرة کوروش کبیر . مؤسس سلسلة هخامنشیان است . تخت جمشید : رمز و رازی است میان انسان و زمان که پیوسته می آیند تا بگذرند . می آیند و می گذرند و لحظه های یانندنی با او با خود می برد و خاطره های ماندگار در باور روزگار می ماند . نزدیک به هزار سال قبل از میلاد مسیح قبایلی از نژاد و قفقازی که آرین خوانده می شدند از جنوب روسیه افرادی به جلگه ای وسیع در جنوب کوچ کردند که ازآنپس ایران نامیده شد . قبایل تازه وارد خود به سه شاخه تقسیم شدند . مادها در بخشهای عمدة بالای زاگرس مطلوب . در شمال غربی و مغرب ایران زمین ماندند . و مرکز فرمانروایی خود را اکتابان یا همان همدان کنونی قراردادند . و پارسها که تا جنوب فلات ایران راه آمدند و سر انجام در آشان و پرسوناش استقلال یافتند و گروه سوم پارتها بودند دیده اند سال مادها همچون سایر اقوام همجوار گرفتار تاخت و تاز قومی خونخار و جنگجو به نام آشوریها به سر آوردند و به ناگیر در کنار گله داری و چراخبگاوری آموختند و نیرومند شدند و سر انجام بر دشمن غلبه یافتند هرگه قوم آشود در قرن هفتم پیش از میلاد مسیح اتفاق افتاد و هم در این قرن پر اشوب پارسیان به قوم ایلام تسلط یافتند و از میان امیران خویش رهبری هوشمند برگزیدند که هخامنتل نام داشت وی همراه فرزندش کوج را از میان طوایف پارسی برداشت و بنای پادشاه کوچکی گذاشت که آرمانهای بلند در سر داشت .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:20
چکیده:
امپرسیونیسم
از پانزدهم آوریل تا پانزدهم مه سال 1874، گروهی از نقاشان جوان و مستقل فرانسوی: مونه(1)، رنوار (2)، پیسارو(3) ، سیسلی(4) ، سزان (5) ، دگا(6) ، گیومن(7) ، برت موریزو(8) ، که یک انجمن بی نام تشکیل داده بودند، در محلی سوای سالن رسمی، یعنی در استودیوی عکاسی نادارNadar نمایشگاهی برپا داشتند. نمایشگاه غوغایی به پا کرد و روزنامه نگاری به نام لورواLeroy پس از مشاهده ی تابلویی از مونه به نام «تأثیر، طلوع آفتاب» در مجله ای به طعنه نمایش دهندگان را تأثیر گرایان امپرسیونیست خواند.
این نام که توسط خود نقاشان پذیرفته گشت، بسیار متداول گشت و در سراسر جهان مورد استفاده قرار گرفت. اما، معنای این اصطلاح در ابهام باقی ماند.
امپرسیونیسم نظری منتقدان، جایگزین امپرسیونیسم خودروی ِنقاشان شد و این اندیشه ی زنده به اصولی ثابت مبدل گشت. سپس واکنش های پی در پی بر علیه امپرسیونیسم سریعاً حدود و قلمروی آن را تثبیت کرد و مجال گسترش را از آن گرفت. بنابراین بازستاندن اقلیم واقعی آن و تشخیص حدود و حیطه ی این نهضت که بدعتی در دید و حساسیت نوین پدید آورد، بسیار مشکل است. امپرسیونیسم هنرمندان نامتشابه بسیاری را متحد کرد. هر یک از آنها آزادانه و بنابر نبوغ خویش، خود را از اصول متشکله ی امپرسیونیسم انباشتند و کمال بخشیدند.
نقاشان امپرسیونیسم عموماً بین سال های 1830 تا 1841 متولد شدند: پیسارو – مسن ترین آنها – در 1830، مانه (9) در 1832، دگا در 1834، سزان و سیسلی در 1839، مونه در 1840، رنوار بازیل(10) ، گیومن و برت موریزو به سال 1841. این بدعت گذاران جوان در حدود سال 1860 از نقاط مختلف به پاریس آمدند و گردهم جمع شدند. پیسارو، سزان، گیومن، در آکادمی سویس و مونه، رنوار، بازیل و سیسلی در آتلیه ی گلیر(11) یکدیگر را ملاقات کردند اما در نهایت، آنان به جنگل فونتن بلو روی آوردند و در آنجا با شیوه ی ناتورالیستی مکتب بار بیزون(12) به نقاشی پرداختند.
از آنجا به حوالی مصب رودسن و سواحل دریای مانش که بین سال های 1860 تا 1870 مهد امپرسیونیسم گردید، کوچ کردند. در آن فضای مملو از آب و روشنایی بود که مونه در مجاورت بودین (1898-1824)(13) و ژونکن (1891-1819)(14) شیوه ای را در نقاشی ارایه داد که بسیار سیال، اثیری و رنگ آگین بود.
پبسارو و سیسلی همچنان باکوروCorotصمیمی ماندند. سزان و دگا، یکی زیر نفوذ رومانتی سیسم و دیگری تحت استیلای کلاسی سیسم، هنوز سهمی در مرحله ی ابتدای امپرسیونیسم نداشتند. مانه به علت نوگرایی موضوعات در سال 1863پرچمدار مکتب نویی شد که پیشروان آن در کافه ی گره بوا یکدیگر را ملاقات می کردند.
در سال 1869، مونه و رنوار که فیگورها و کمپوزیسیون های هوای آزادشان ملهم از کوربه Courbet بود، در بوژیوال (دهکده ی کوچک کنارسن) بارانداز خوش منظره ی گره نور را نقاشی می کردند. در آنجا همه چیز از قایق ها تا لباس های رنگین پرزرق و برق در آمیزشی بیقرار بود و از میان شاخ و برگ ها هزاران بازتاب اشعه ی خورشید در سطح مواج رودخانه می شکست. کوشش برای القای تحرک و سرور این چشم انداز که پیوسته آنها را برمی انگیخت، موجب کشف بـِلا اراده ای اصول تکنیکی ی امپرسیونیسم شد: تقسیم سایه ها و درخشش ناثابت لکه های رنگ، دید جدیدی به وجود آورد که نه از یک تئوری، بلکه از مشاهده ی بی درنگ انعکاس نورخورشید در کناره های رود سن ناشی می شد.
بلاشک سبک این نقاشان، هنوز به وحدت نرسیده بود و تا سال 1873 شیوه ی کاملاً آگاهانه یی نبود، ولی تازگی ی این کارهای اولیه را هرگز نباید نادیده انگاشت. جنگ بین فرانسه و آلمان در سال 1870، این گروه را درست هنگامی که تجربیاتشان در شرف شکل گرفتن بود، پراکنده ساخت. مانه، رنوار، دگا و بازیل به جنگ احضار شدند. بازیل در جنگ «بون لا رولاند» کشته شد. مونه، پیسارو و سیسلی به لندن پناه بردند و در آنجا توسط دوبینی به «دوران روئل» - فروشنده ی تابلو - که بعدها مدافع اصلی آنها شد، معرفی گشتند. کشف ترنر(15) و کنستبل(16) ، تکامل تکنیکی آنها را تسریع کرد. در سال 1872، مونه در آرژانتوی، نزدیک پاریس، و پیسارو در پونتواز به شیوه ی جدیدی از منظره سازی در هوای آزاد پرداختند. کار مونه که در مقیاسی وسیع و جهانی، شیفته ی جادوی آب و صُـوَر فریبنده ی نور بود، رنوار، سیسلی و مانه را مجذوب خود کرد. کار پیسارو ناشی از کیفیتی زمینی و روستایی، با تأکید بیشتری در ارزش های ساختی، در سزان و گیومن اثر گذاشت.
به سال 1873، با تغییر روش مانه، سزان و تا حدودی دگا و تمایل آنها به رنگ های روشن، سبک امپرسیونیسم گسترش یافت و مفهوم کلی تری پیدا کرد. ضربات کوچک قلم که تا به حال برای ارائه ی انعکاس ها در آب استفاده می گردید، اکنون در درختان، خانه ها، آسمان، تپه ها و تمام عناصر منظره، به کار گرفته شد.
رنگ ها به طور سیستماتیک روشن تر و سایه ها نیز رنگ آمیزی شدند. رنگ های مرتبط کننده ی خاکستری و قهوه یی مورد استفادهکورو، به رنگ های خالص طیف نور که بنابر قانون رنگ های مکمل به طور هماهنگ و یا متضاد به کار می رفت، تبدیل گردید. ارتباط و پیوستگی دید، تشدید و ارتعاش نور را به عنوان اصلی عمده وارد وحدت آگاهانه ی تکنیکی خویش کردند. و در نتیجه به علت صرف نظر کردن از خطوط پیرامون و طرح ریزی و سایه زدن اشیاء و نیز به علت عدم پرداخت به جزئیات غیر صریح و کمپوزیسیون کلی ابقا کننده ی نیرومندی طرح، و به دلیل نمود ناکامل و ناتمام آثار، خشم معاصرین برانگیخته شد.
منتقدی به نام «آرمان سیلوستر» تفاوت باریک بینانه ای بین سه نقاش قایل شد: مونه ماهرترین و جسورترین، سیسلی موزون ترین و ترسوترین، پیسارو صادق ترین و طبیعی ترین.
در سال 1874، به استثنای مانه که به سالن رسمی وفادار ماند، کلیه ی نقاشان گروه در معرض توهین و شماتت عامه قرار گرفتند. تا سال 1876، هفت نمایشگاه مشترک برگزار شد. در همین سال دورانتی نویسنده و منتقد هنری، کتاب نقاشی نو را – که عنوانی در خور توجه است – انتشار داد و جهت گیری نقاشان جوان را زیرکانه تجزیه و تحلیل کرد: اینان با طی طریق کشف و شهود، به تدریج نور خورشید را به اشعه و عناصر آن تجزیه کردند و با هماهنگی کلی رنگ های قوس و قزحی* که به روی بوم پراکندند، وحدت آن را، از نو می سازند.
در سال 1877، که شاید سال تعالی امپرسیونیسم و لحظه ی یکپارچگی و کامل ترین تظاهرات آن بود،به مناسبت سومین نمایشگاه و به پیشنهاد رنوار، ژرژ ری ویز نشریه ی کوچکی به نام امپرسیونیست ها منتشر کرد و در آن، به نحوی هوشمندانه و آتشین، به توجیه کوشش های دوستانش پرداخت: دقت در موضوعی به خاطر رنگ ها ی آن و نه به خاطر خود موضوع، مطلبی است که امپرسیونیست ها را از سایر نقاشان متمایز می کند. و به این ترتیب او بر پیروزی استقلال تصویری، تأکید کرد. نمایش و ارائه ی سنتی «موضوع» که به وسیله ی اسطوره شناسی یا تاریخ و یا اصول قراردادی بورژوازی تعیین می شد، جای خود را به تفکر درباره ی موتیف: درخت، کلبه گلی، افق و غیره داد و این اندیشه مبرا از زمان و مکان، ولی دارای یک منشأ کلی از ارزش ها بود. به این ترتیب نقاشی بدون بهره گیری از بار ادبیات، محتوای خویش را القا می کرد.
در سال 1878 جزوه ای به نام نقاشان امپرسیونیست به وسیله ی «تئودور دوره»، نویسنده و منتقد هنری منتشر شد. این نوشته همراه با کتاب دورانتی اولین بررسی جامع این نهضت بود. عدم شرکت مونه، رنوار، سیسلی در پنجمین نمایشگاه، به سال 1880، بحران عمیقی را چه از نظر فردی و چه از نظر استتیکی، آشکار ساخت.
بعد از ده سال پایداری دلیرانه در مقابل اهانت های مداوم، و ارائه ی آثار گرانقدر، امپرسیونیسم درست در لحظه یی که به شناخت دستیابی پیدا می کرد، موجودیتش به عنوان یک آرمان خودرو و بلااختیار دچار وقفه شد، هر یک از مؤسسین نهضت که به حد کمال می رسیدند، راه خاص خود را در پیش می گرفتند، در حالی که وفاداری خویش را نسبت به آیین مشترکی که آنها را گرد هم آورده بود – آیین طبیعت و آزادی – ابقا می کردند.
همزمان با مرگ مانه در سال 1883 – که پس از آن نسل جدیدی ظهور کرد : سورا(17) ، وان گوک (18) گوگن(19) ، لوترک(20) با آن که از امپرسیونیسم تغذیه کرد ولی بر علیه آن بپاخاست – علیرغم همه ی کوششهای «دوران روئه»، گروه اصلی، کاملا از هم پاشید.
پراکندگی مکانی (پیسارو در ارانی، مونه در زیورنی، سیسلی در سن مامه، سزان در «اکس آن پرووانس» و رنوار، پس از رفت و برگشت بسیار در پرووانس اقامت کرده بودند) با اختلاف در اصول استتیکی آنها همراه بود. در آن هنگام، به گفته ی «لونلوونتوری»(21) مونه به سمبولیسم رنگ و نور می گرایید، پیسارو مجذوب پوان تیلیسم(22) می شد (پوان تیلیسم یا دیویزیونیسم (23) شیوه ای که در تکنیک بعضی از امپرسیونیست های بعدی نضج گرفت و عبارت بود از الحاق تکه های کوچک رنگ های روشن و مکمل روی بوم. به این ترتیب در آثار این نقاشان، هیچگاه اختلاط رنگ صورت نمی گرفت بلکه ترکیب دو رنگ به وسیله ی کنار هم قرار دادن آنها حاصل می آمد.)، رنوار در پی تشبیه سازی عناصر فرم آکادمیک بود، سزان توجه خود را به مسایل ساختی معطوف می داشت و سیسلی با شیوه ی موجود، خود را ارضاء می کرد. رنوار و سزان با بهره مندی از نبوغ خویش و در مسیری همواره رو به تعالی، خود را بارور ساختند بی آنکه تزلزلی به خود راه دهند. مونه، سیسلی و پیسارو، سه منظره سازی که هر چند پیوستگی و تقرب بیشتری با امپرسیونیسم داشتند ولی دچار اغتشاش افزون تری نیز بودند. در کار آنها دگرگونی های بیشماری ظاهر شد که گاهی به ارائه ی آثار صرفاً تزئینی انجامید، ولی آنها حتی نتوانستند موازنه ی لطیف و بـِلا اختیار آثار اولیه شان را تجدید کنند. بلا شک اینان، هنوز هم از امکانات بی شماری برخوردار بودند ولی روح نظم و قاعده و تأثیرات ادبی و علمی اغلب آزادی و کیفیت کشف و شهودی آثارشان را محدود می کرد. بعد از 1895، پیسارو قدرت خلاقه ی شگفت انگیزی را بازیافت و آخرین شاهکارهایش، مانند آثار مونه، رنوار و سزان، به علت جنبش زاینده، ارتعاش نور و احساس مستقیم در برابر طبیعت، هنوز از امپرسیونیسم - به معنی وسیع کلمه - سرچشمه می گرفت.
بنابراین، امپرسیونیسم مشمول کار یک گروه انعطاف ناپذیر با برنامه ای منجمد و یا نوعی رابطه ی استاد و شاگردی نمی شد، بلکه تطابق سلیقه ای آزادانه، تجربه ای زنده و یک لحظه برادری بود که هنرمندانی جوان و بی توجه به عقاید، ولی برخوردار از غنای احساسی در آن سهم داشتند. اینان، به ناگهان، دنیا را آنقدر وسیع و گونه گون یافتند که هر کدام بی هیچگونه قید و جبر، می توانستند آن را نقاشی کنند. و چون نقاشی برای آنها مفهوم امری بدون اختیار و خود بخودی و نه مشتق از یک تئوری داشت، توانستند علیه قوانین سنتی و قراردادی طغیان کنند و اگر تقریباً همه ی این هنرمندان پیشرو – هر چند با طبایع متفاوت – بین سال های 1860 تا 1870 گردهم آمدند تا در تشکل امپرسیونیسم، شرکت جویند، به علت اطاعات تدریجی از چند اصل ثابت یا چند دستورالعمل تکنیکی نبود، بلکه نتیجه ی خواست بی صبرانه ی آنها در آزاد کردن شخصیت خود برای تماس دینامیک با طبیعت و زندگی و - در پیروی از پیشوایی مانه - برای درهم شکستن تمام آیین های قراردادی و تمام قیود آکادمیک بود. مانه می گفت: تأثیر خلوص و صداقت این است که به کار شخص کیفیتی اعتراض آمیز می بخشد. چه نقاش فقط به انتقال تأثرات خود وابسته است، او در پی آنست که فقط خودش باشد و نه شخص دیگر.
در حقیقت، نقاش امپرسیونیست منحصراً توسط کشف و شهود فردی خویش هدایت می شد و تنها بر صداقت خود اعتماد می کرد و هر یک از آثارش - به عنوان یک کار خلاقه - اثبات و کشف دوباره ی نقاشی بود. از نظر او، دنیا، یکباره و برای همیشه در یک قالب ثابت زیست نمی کرد، بکله با هر نظر، در تازگی احیا شده یی دوباره کشف می شد، و کمترین جلوه ی آن، جزیی از زیبایی متغیر آن بود. چنین آزادی ای، جز به خشم آوردن مردم آن زمان، چه می توانست کرد؟ مردمی که دیدشان توسط مدرسه ی هنرهای زیبا (به عنوان نمودی از تحجر اجتماعی) منجمد شده بود.