یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

دانلود مقاله ولایت فقیه در حکومت اسلام

اختصاصی از یارا فایل دانلود مقاله ولایت فقیه در حکومت اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله ولایت فقیه در حکومت اسلام


دانلود مقاله ولایت فقیه در حکومت اسلام

 

مشخصات این فایل
عنوان: ولایت فقیه در حکومت اسلام
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 25

این مقاله درمورد ولایت فقیه در حکومت اسلام می باشد.

خلاصه آنچه در مقاله ولایت فقیه در حکومت اسلام می خوانید :

ولایت امام و تفسیر آیه: اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم
 از معانی‌ نزدیک‌ به‌ همان‌ أصل‌ و ریشة‌ لغوی‌ ـ که‌ در تمام‌ مصادیقش‌، آن‌ مُفاد و معنی‌ جاری‌ و ساری‌ است‌ ـ ولایتِ به‌ معنی‌ تصرّفِ در اُمور و پاسداری‌ و نگهداری‌ و سرپرستی‌ و تکمیل‌ و ترمیم‌ نقاط‌ ضعفی‌ است‌ که‌ بواسطة‌ ولایت‌ والی‌ در أفراد مُوَلـَّی‌ عَلَیْهم‌ جبران‌ می‌شود؛ خواه‌ آن‌ فرد، زن‌ باشد خواه‌ مرد، صغیر باشد یا کبیر، حاضر باشد یا غائب‌، یا ولایتِ در اجتماع‌؛ که‌ بواسطة‌ ولایت‌ والی‌، آن‌ نقاطی‌ که‌ از جهت‌ ربط‌ و ارتباط‌ بین‌ آن‌ مجتمع‌، مردم‌ نیاز به‌ ترمیم‌ و تتمیم‌ و تکمیلِ آن‌ دارند، بر أثر سرپرستی‌ و ولایت‌ والی‌ به‌ کمال‌ و تمامیّت‌ خود می‌رسند؛ و إمارت‌ و حکومت‌ بر اینها از شُعَب‌ ولایت‌ است‌.

در أثر ولایت‌ إمام‌ معصوم‌، خلائق‌ به‌ أقصی‌ درجة‌ کمال‌ إنسانیّت‌ میرسند
 ولایت‌ أمر بسیار عظیمی‌ است‌، و بسیار دارای‌ أهمّیّت‌ و جلالت‌ و عظمت‌ است‌؛ زیرا ولایت‌، حکومت‌ بر نفوس‌ و أموال‌ و أعراض‌ و نوامیس‌ و سائر شؤون‌ مردم‌ است‌، و والی‌ با إرادة‌ خود در شؤون‌ مردم‌ تصّرف‌ می‌کند؛ و در حقیقت‌، ولایت‌ قیادتی‌ است‌ بر عامّه‌ به‌ سوی‌ مصالح‌ اجتماع‌، که‌ نتیجة‌ آن‌ تمتّع‌ از جمیع‌ مواهب‌ إلهیّه‌ و فعلیّت‌ استعداداتی‌ است‌ که‌ در نفوس‌ مردم‌ مختفی‌ و مکنون‌ است‌، و در طبایع‌ آنان‌ ذخیره‌ می‌باشد؛ و بواسطة‌ ولایت‌ والی‌، تمام‌ استعدادات‌ و قابلیّتها به‌ مرحلة‌ ظهور و بروز می‌رسد، و مردم‌ از نهایت‌ درجة‌ فعلیّت‌ و کمال‌ خود بهره‌مند می‌شوند؛ یعنی‌ به‌ سبب‌ قیادت‌ و زعامت‌ و جلوداری‌ شخص‌ والی‌ است‌ که‌ مجتمَع‌ در صراط‌ مستقیم‌ به‌ حرکت‌ در می‌آید.
 بنابراین‌، اگر این‌ منصب‌ ولایت‌ و حکومتی‌ که‌ از لوازم‌ همان‌ ولایت‌ است‌، به‌ أهلش‌ سپرده‌ شود و در محلّ خود واقع‌ گردد، مردم‌ در دنیا و آخرت‌ متنعّم‌ خواهند بود، و بسوی‌ کمال‌ حقیقی‌ خود حرکت‌ می‌کنند.
 در دنیا به‌ بهترین‌ عیش‌ و زندگی‌، روزگار خود را می‌گذرانند؛ و به‌ بهترین‌ وجه‌ از مواهب‌ إلهیّه‌، کمال‌ استفاده‌ را می‌برند؛ و بدون‌ نگرانی‌ و اضطراب‌، عمر خود را به‌ پایان‌ می‌رسانند، مَعَ الْوُصُولِ إلَی‌ غَایَةِ الدَّرَجَاتِ الْمُقَدَّرَةِ لَهُمْ فِی‌ سَیْرِهِمُ الْکَمَالِیِّ. که‌ نهایةً وصول‌ به‌ أعلی‌ درجة‌ در سیر کمالی‌ را که‌ خداوند برای‌ بندگانش‌ مقدّر فرموده‌ تضمین‌ می‌نماید؛ و در آخرت‌ نیز به‌ ثمرات‌ مَساعی‌ خود در دنیا متلذّذ می‌شوند. رسول‌ خدا صلَّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلِّم‌ فرمود:«دنیا زراعتگاه‌ آخرت‌» یا «تجارتخانة‌ آخرت‌» یا «وسیله‌ و آلت‌ تجارت‌ برای‌ آخرت‌ است‌.»
 دنیا همانند ابزار و آلاتی‌ می‌ماند که‌ برای‌ وصول‌ به‌ آخرت‌ به‌ إنسان‌ ارزانی‌ داشته‌اند. بنابراین‌ در سایة‌ ولایت‌ ولیّ صالح‌، علاوه‌ بر اینکه‌ مردم‌ در دنیا از کمالات‌ خود به‌ نحو خوبی‌ بهره‌مند می‌شوند، به‌ آخرتِ نیکو و پسندیده‌ هم‌ خواهند رسید؛ متنعِّم‌ می‌شوند. و باید دانست‌ که‌ در قرآن‌ نیز وارد است‌: . «ما به‌ آنها چیزهائی‌ هم‌ إضافه‌ عطا می‌کنیم‌.»
 و بر همین‌ أساس‌ است‌ که‌ قرآن‌ مجید ولایت‌ را بر دوش‌ مردانی‌ إلهی‌ قرار داده‌ که‌ به‌ حقّ متحقّق‌اند، و هدایت‌ بسوی‌ حقّ می‌کنند؛ و قرآن‌ مردم‌ را فقط‌ به‌ تبعیّت‌ از این‌ أفراد إلهی‌ دعوت‌ می‌کند که‌ آن‌ أفراد فقط‌ معصومین‌ علیهم‌السّلام‌ می‌باشند، که‌ از هوای‌ نفس‌ أمّارة‌ بالسّوء خارج‌ شده‌؛ و از زَلَل‌ و خطاها بیرون‌ آمده‌؛ از خودبینی‌ و خودخواهی‌ و خودمِحوَری‌ و شخصیّت‌ طلبی‌ـ ولو در زوایا و نقاط‌ مُختَفی‌ قلب‌ ـ رها شده‌؛ و به‌ تمام‌ معنی‌ الکلمه‌ پاک‌ و پاکیزه‌ و مطهَّرند.
 این‌ أفرادند که‌ می‌توانند مردم‌ را به‌ همان‌ سرچشمة‌ مَعین‌ آب‌ زندگی‌ و حیات‌ جاودانی‌ حرکت‌ بدهند؛ و بدون‌ هیچ‌ آلودگی‌، مردم‌ را به‌ کمال‌ خودشان‌ برسانند؛ و این‌ مسأله‌، بسیار بسیار عالی‌ و راقی‌ است‌ .
 در قرآن‌ مجید آیه‌ای‌ به‌ عنوان‌ نبیّ و پیغمبر نداریم‌ که‌ خداوند آنان‌ را به‌ این‌ عنوان‌، وَلِیّ بر مردم‌ قرار داده‌ باشد؛ (بخلاف‌ لفظ‌ إمام‌ و خلیفه‌ که‌ همان‌ أئمّه‌ و پیشوایان‌ معصومند، و آیاتی‌ داریم‌ که‌ دلالت‌ بر عصمت‌ آن‌ أفرادِ وُلاَت‌ می‌کند) زیرا منصب‌ نبوّت‌ و عنوان‌ پیغمبری‌ مُساوِقِ عنوان‌ ولایت‌ و صاحب‌ اختیاری‌ و زمامداری‌ و قیادت‌ نیست‌.
 نبوّت‌ حالتی‌ است‌ شخصی‌ که‌ در بعضی‌ از أفراد پیدا می‌شود و بواسطة‌ آن‌، اتّصال‌ به‌ عالم‌ غیب‌ پیدا نموده‌، خداوند بر آنها وحی‌ می‌فرستد، و مطالبی‌ را از عالم‌ بالا إدراک‌ می‌کنند. این‌ معنی‌ نبوّت‌ است‌. نَبِیّ یعنی‌ آن‌ کسی‌ که‌ خبر می‌دهد؛ أعمّ از اینکه‌ دارای‌ مأموریّتی‌ برای‌ قیادت‌ و زمامداری‌ مردم‌ باشد یا نباشد. ولی‌ إمام‌ اینچنین‌ نیست‌؛ إمام‌ آن‌ کسی‌ است‌ که‌ إمامت‌ دارد، قیادت‌ دارد، ولایت‌ دارد، و أمر می‌کند، و نهی‌ می‌کند، و زمام‌ اجتماع‌ را در دست‌ می‌گیرد، و مردم‌ را به‌ مقام‌ کمال‌ خودشان‌ حرکت‌ می‌دهد.

فرق‌ بین‌ سنّی‌ و شیعه‌، جواز و عدم‌ جواز اجتهاد در برابر نصّ است‌
 و همین‌ مسأله‌ فارقِ بین‌ تشیّع‌ و تسنّن‌ است‌. مکتب‌ شیعه‌، از زمان‌ رسول‌ خدا تا به‌ حال‌ وجود داشته‌؛ و همینطور مکتب‌ عامّه‌ هم‌ از آن‌ زمان‌ تا کنون‌ بوده‌ است‌. شیعه‌، یعنی‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ و متابعین‌ او، اینها أفرادی‌ هستند که‌ تابع‌ نصّ می‌باشند، و اجتهاد در مقابل‌ نصّ را جائز نمی‌شمرند. و أمّا آنها در مقابل‌ نصّ، اجتهاد و إظهار نظر می‌کنند.
 و تمام‌ مسائلی‌ که‌ شیعه‌ با عامّه‌ از آن‌ زمان‌ تا بحال‌ در آنها اختلاف‌ دارند فقط‌ به‌ این‌ یک‌ أصل‌ بر می‌گردد که‌: شیعه‌ متعبّد به‌ نَصّ است‌؛ ولی‌ آنها از نصّ تجاوز می‌کنند و می‌گویند: ولو اینکه‌ در مسأله‌ای‌ نصّ وارد شده‌، و قر آن‌ است‌، نصّ است‌، یا سنّت‌ پیغمبر مسلّماً آمده‌ است‌، ولی‌ مصلحت‌ نیست‌ ما طبق‌ آن‌ رفتار کنیم‌؛ بلکه‌ ما هم‌ خودمان‌ فکر داریم‌؛ ما می‌بینیم‌ این‌ شخص‌ که‌ پشت‌ مسجد ایستاده‌ و پیغمبرأمربه‌ کشتن‌او می‌کند، مشغول‌ نماز است‌؛ مسلمان‌ را که‌ نمی‌شود کشت‌، نماز خوان‌ را که‌ نباید کشت‌! إظهار نظر و اجتهاد در مقابل‌ نصّ می‌کنند. این‌ مسأله‌ است‌ که‌ شیعه‌ و سنّی‌ در آن‌ اختلاف‌ دارند.
 عیناً مانند داستان‌ حضرت‌ موسی‌ و خضر ـ علی‌ نبیّنا وآله‌ و علیهما السّلام‌ ـ است‌ که‌:حضرت‌ موسی‌ با خضر روان‌ شدند تا اینکه‌ به‌ محلّی‌ رسیدند که‌ أطفال‌ مشغول‌ بازی‌ بودند. در آن‌ حال‌ حضرت‌ خضر یک‌ طفلی‌ را کشتند. حضرت‌ موسی‌ به‌ ایشان‌ اعتراض‌ کردند که‌: آیا تو یک‌ نَفْس‌ پاک‌ و بی‌ گناه‌ و جانداری‌ را بغیر حقّ و بدون‌ تلافی‌ و قصاص‌ کشتی‌؟! ـ در حالیکه‌ کسی‌ را نکشته‌ بود که‌ بعنوان‌ قصاص‌ کشتن‌ او جائز باشد ـ تو به‌ چه‌ جهت‌ او را کشتی‌؟ تو کار منکری‌ کردی‌، کار ناپسندی‌ کردی‌ ولی‌ حضرت‌ خضر، این‌ عمل‌ را انجام‌ داد؛ و بعد هم‌ مصلحتش‌ را برای‌ حضرت‌ موسی‌ مفصّل‌ بیان‌ نمود.
 حال‌، شاهد ما در این‌ است‌ که‌ کار حضرت‌ خضر (کشتن‌ آن‌ نوجوان‌ بدون‌ دِیَه‌ و بدون‌ قصاص‌؛ و بدون‌ اینکه‌ قتل‌ نفس‌ محترمه‌ای‌ کرده‌ باشد) بر أساس‌ إدراک‌ و دیدی‌ است‌ که‌ حضرت‌ خضر نسبت‌ به‌ عواقبِ أمر داشته‌ و برای‌ او روشن‌ بوده‌است‌ که‌ این‌ نوجوان‌ اگر بزرگ‌ بشود، پدر و مادرش‌ را کافر و مشرک‌ می‌کند، و از دین‌ بر می‌گرداند؛ و باید او را از سر راه‌ بردارد. این‌ إدراک‌ اوست‌.
 أمّا حضرت‌ موسی‌ نسبت‌ به‌ این‌ کار إشکال‌ دارد و می‌گوید: این‌ عمل‌، عملِ مُنْکَری‌ است‌ و نباید انجام‌ پذیرد. حال‌ آیا حضرت‌ خضر کار درستی‌ کرد و درست‌ می‌گفت‌؟ یا حضرت‌ موسی‌ درست‌ می‌گفت‌؟ـ با اینکه‌ می‌دانید حضرت‌ موسی‌ هم‌، دارای‌ مقام‌ نبوّت‌ است‌ و پیغمبر اُولوا العزم‌ و صاحب‌ شریعت‌ و معصوم‌ است‌ و در این‌ موارد در بارة‌ ایشان‌ شکّی‌ نیست‌ ـ پس‌ کدامیک‌ درست‌ می‌گفتند؟
 جواب‌ این‌ است‌ که‌ هر دو درست‌ می‌گفتند.
 حضرت‌ موسی‌ دارای‌ شریعت‌ است‌ و می‌گوید: هر کاری‌ که‌ می‌شود باید بر أساس‌ قانون‌ و دستور باشد. إنسان‌ بدون‌ دستور نمی‌تواند این‌ عمل‌ را انجام‌ دهد. در شریعت‌ نیامده‌ است‌ إنسان‌ کسی‌ را بدون‌ سبب‌ و علّت‌ بکشد، مگر اینکه‌ او کسی‌ را کشته‌ باشد. بر أساس‌ قتل‌ نفسی‌ که‌ کرده‌، إنسان‌ می‌تواند او را قصاص‌ کند؛ ولی‌ بدون‌ جهت‌ نمی‌شود کسی‌ را کشت‌.

 حضرت‌ خضر از یک‌ اُفق‌ دیگری‌ نگاه‌ می‌کند؛ و از آن‌ اُفق‌ که‌ علم‌ خاصّ خودش‌ بوده‌، نه‌ تنها قتل‌ آن‌ غلام‌ برای‌ او جائز بوده‌ بلکه‌ واجب‌ بوده‌ است‌. أمّا حضرت‌ موسی‌ که‌ باید نگهدار شریعت‌ باشد، نمی‌تواند از شریعت‌ خودش‌ تجاوز کند. آن‌ کسی‌ که‌ در میان‌ مردم‌، شریعت‌ و حکم‌ آورده‌، حکم‌ قصاص‌ آورده‌، و کتاب‌ تورات‌ را پروردگار بر او نازل‌ کرده‌، و گفته‌ است‌: باید بر أساس‌ این‌ کتاب‌ برمردم‌ حکم‌ کنی‌، او نمی‌تواند این‌ کار را انجام‌ دهد؛ او دستش‌ بسته‌ است‌؛ و بهیچ‌ وجه‌ نمی‌تواند به‌ آن‌ قِسم‌ کسی‌ را بکشد.
 فلذا حضرت‌ رسول‌ أکرم‌ صلَّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلَّم‌ هم‌ در بعضی‌ از موارد استثنائی‌، مثل‌ همین‌ قضیّة‌ ذُوالخُوَیصَرة‌ دستور دادند که‌ بروید و فلان‌ شخص‌ را بکشید؛ أمّا در بقیّة‌ موارد، مانند موارد قصاص‌ و منازعات‌ و مخاصمات‌، به‌ علم‌ غیب‌ خود رفتار نمی‌کرده‌، می‌فرمودند: من‌ درمیان‌ شما، فقط‌ روی‌ قواعد: قَسَم‌ و بَیّنَه‌ (دو شاهد عادل‌ و یا قَسَمی‌ که‌ منکِر، بواسطة‌ إقامة‌ دَعْوی‌ از طرف‌ مُدَّعِی‌، می‌خورد) حکم‌ می‌کنم‌
 و حتماً هم‌ باید همینطور باشد؛ زیرا که‌ شریعت‌، دارای‌ مَحکَمه‌ است‌؛ دارای‌ حکم‌ و قواعد و قوانین‌ است‌؛ اگر إنسان‌ بخواهد از آن‌ تجاوز و تخطّی‌ کند، در عالم‌ هرج‌ و مرج‌ می‌شود دزد را باید در مَحکَمه‌ بیاورند و دو مرد عادل‌ در نزد حاکم‌ شهادت‌ بر دزدی‌ او بدهند؛ به‌ اینصورت‌ که‌: ما دیدیم‌ او دزدی‌ نموده‌ است‌؛ آن‌ هم‌ با آن‌ شرائطی‌ که‌ در کتاب‌ حدود ذکر شده‌است‌. در اینصورت‌ باید فوراً حاکم‌ دست‌ او را قطع‌ کند. وإلاّ جائز نیست‌.

بخشی از فهرست مطالب مقاله ولایت فقیه در حکومت اسلام

مقدمه
تبیین جایگاه علمى - سیاسى فقیه در عصر حضور
ولایت ریشه لغوی و معنی اصطلاحی آن
تحقّق‌ معانی‌ مختلفة‌ ولایت‌ در مصادیقش‌، به‌ نحو اشتراک‌ معنوی‌ است‌؛ نه‌ لفظی‌
ولایت امام و تفسیر آیه: اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم
فرق‌ بین‌ سنّی‌ و شیعه‌، جواز و عدم‌ جواز اجتهاد در برابر نصّ است‌
منابع :

 

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله ولایت فقیه در حکومت اسلام