دانلود پایان نامه آماده
دانلود پایان نامه رشته جغرافیا مروری بر پیشینه و تحولات حزب کارگران کرد ترکیهبا فرمت ورد قابل ویرایش تعداد صفحات 85
مقدمه:
منطقه ای که محل زندگی و موطن کردهاست، از نظر جغرافیایی به طور عمده بین چهار کشور ترکیه، عراق، ایران و سوریه تقسیم شده است. از نظر سیمای عمومی این بخش از خاورمیانه، می توان گفت که محل تقاطع رشته کوه های البرز- زاگرس، توروس و قفقاز و کوهستان های حواشی این مناطق کردستان است. هر چند که بیشترین کردها در عمق رشته کوه های زاگرس (در ایران) توروس (در آناتولی شرقی ترکیه) زندگی می کنند. البته می توان بخش هایی از جمهوری های ارمنستان، آذربایجان، شمال استان خراسان و قسمت هایی از استان های گیلان و مازندران (ایران) و تعداد محدودی در افعانستان و پاکستان نام برد که جمعیت های مهاجرنشین اجباری کردها از چند سده پیش در آنجا زندگی می کنند و از جمعیت های اقلیت کرد سالکن اروپا و آمریکا که در چند دهة اخیر مهاجرت کرده اند، نیز می بایست نام برد. بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت که موطن اصلی کردها در بخشی از خاورمیانه قرار دارد که تمدن های آریایی (ایرانی) – سامی (عربی) و ترکی در تلاقی با یکدیگر قرار دارند و به علاوه هر چند دین عمدة کردها اسلام است، ولی مذاهب مختلف اسلامی از اهل تشیع و تسنن نیز در این نقطه با یکدیگر برخورد داشته اند. به نحوی که می توان گفت کردستان غربی و جنوبی ع مدتاً شیعه نشین و کردستان شمالی و مرکزی و شرقی عمدتاً سنی نشین هستند. در طی چهار قرن اخیر این اختلاط تمدن ها و مذاهب، کردستان را به کانون جوششی تبدیل کرده که تا به امروز ادامه داشته است.
تحقیقات اخیر در مورد توانایی ظهور برخی استعدادها و وجود نوعی مهارت اساسی در انسان است که از حیطه تشخیص آزمایشهای تست هوش خارج است و در عوض این مهارت به نوعی استعداد عاطفی، احساسی و هیجانی مربوط میشود که به آن شعور عاطفی میگویند، از این رو هوش عاطفی در پایان قرن 20 و اوایل قرن 21، رقیب جدید هوش منطقی در تحلیل روابط و فعالیتهای موفقیت آمیز انسان به شمار میرود که نقش مؤثری در بهبود روابط انسانی در مدیریت دارد.مبحث هوش عاطفی یکی از موضوعات جدید در عرصه روان شناسی است که مدتی است به عرصه مدیریت نیز وارد شده است. درباره این موضوع، مطالب، مقالات، تحقیقات و کتابهای زیادی در چند سال اخیر به چاب رسیده است. در بیشتر این مطالعات، بر این موضوع تأکید شده است که هوش عاطفی بعنوان عامل تعیین کننده موفقیت افراد در زندگی از جایگاه ویژهای برخوردار است. هوش عاطفی همان مدیریت بر هیجانات خود و دیگران است.
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:190
فهرست مطالب:
چکیده
مقدمه
فصل اول:
- کلیات
- مواد و روشها
- پیشینه تکاملی خرس
- بیولوژی و سیستماتیک خرس سیاه
- موقعیت سیستماتیک
- موقعیت گونه
- شرح گونه، مشخصات ظاهری
- نقشه گسترش جهانی خرس سیاه آسیایی
- نمای خرس سیاه آسیایی از روبرو و لکه هلال سفید رنگ روی سینه
- نمای کف دست و پا و ناخنها خرس سیاه آسیایی
- مشخصات جمجمه
- نمای بالایی درونی و کناری جمجمه خرس سیاه آسیایی (در ایران)
- نمای دندانهای فک بالا و پایین خرس سیاه آسیایی (در ایران)
- جدول بیومتریک خرس سیاه آسیایی زیرگونه Thibetanus
- جدول بیومتریک خرس سیاه آسیایی زیرگونههای Gedrasiaus, laniger
- پیشینه مطالعات خرس سیاه بلوچی (زیر گونه Gedrosianus)
- نقشه پراکندی خرس سیاه آسیایی در ایران
- تاریخچه مطالعات خرس سیاه آسیایی در ایران
فصل دوم
- کلیاتی در مورد استان سیستان و بلوچستان
فصل سوم
- گزارش سفر مطالعاتی به استان سیستان و بلوچستان حوزه شهرستان نیک شهر
- حرکت به منطقه مطالعاتی اول
- پرندگان
- خزندگان
- ماهیها
- پستانداران
- جمعبندی
- تصاویر
- حرکت به سمت منطقه مطالعاتی دوم
- پرندگان
- خزندگان
- گیاهان
- پستانداران جمعبندی
- تصاویر
- مقاله پل ماسلین (وضعیت خرس سیاه و محیط زیست آن)
فصل چهارم
- الگویی برای حفاظت و برنامهریزی
- رئوس کلی برنامهریزی و اجرای آن برای خرس
- مقدمه
- برنامهریزی
- جدول شماره 1-4
- شناسایی خطرات
- اولویت بندی خطرات
- تعیین آنچه برای مواجه با خطرات مورد نیاز است.
- شیوههای علمی- منطقی
- شیوه جامعهگرایانه
- عملیات برای خرسها
- عملیات برای مردم
- اجرا
- شکل شماره 1-4
- انتخاب اجرا کنندگان پروژه
- جدول شماره 2-4
- دولت
- جدول شماره 3-4
- پایهریز چهارچوب زمانی
- عملیات برای خرسها
- عملیات برای مردم
- تخصیص منابع مالی و انسانی
- کنترل / ارزشیابی
- کنترل جهت بهبود جمعیتهای خرس
- جعبه شماره 1-4
فصل پنجم
- برنامه عملیاتی حفاظت از خرس سیاه آسیایی در آسیا
- طبقهبندی IUCN
- مقدمه
- موقعیت و مدیریت خرس سیاه آسیایی در چین
- نحوة پراکنش
- موقعیت قانونی
- جمعیت و تمدیدهای زیستگاه
- مدیریت
- سفارشات حفاظتی
- موقعیت و مدیریت خرس سیاه آسیایی در هند
- زیستگاه مهم و نحوه پراکنش
- جامو و کشمیر
- جدول شماره 1و 5
- بنگال غربی و Sikkim
- Arunachal Pradesh
- ایالات و Mizoram و Meghalaya و Tripura
- اجتماعات خرس سیاه محبوس
- موقعیت قانونی
- تمدیدهای جمعیت
- روابط متقابل انسان و خرس
- تمدیدهای زیستگاه
- مدیریت
- دستورالعمل حفاظتی
- موقعیت و مدیریت خرس سیاه آسیایی در ژاپن
- مقدمه
- مناطق تاریخی و نحوه پراکنش
- موقعیت
- موقعیت قانونی
- تهدیدهای جمعیت
- تهدیدهای زیستگاه
- مدیریت
- روابط متقابل انسان و خرس
- نیازهای عمومی آموزش
- پیشنهادت حفاظتی
- سیستمهای اولیه مدیریت حیاتوحش
- کنترل شکار
- کنترل دیواری
- مدیریت زیستگاه
- توسعه مطالعات بیولوژیکی
- آموزش عمومی
- موقعیت خرس سیاه آسیایی در روسیه
- زیستشناسی
- تولید مثل
- ارتباطات جمعی
- انتخاب زیستگاه
- مناطق تاریخی و محدوده پراکنش
- موقعیت قانونی
- تهدیدهای زیستگاه و جمعیت
- مدیریت
- روابط متقابل انسان و خرس
- نیازهای عمومی آموزش
- پیشنهادات حفاظتی ویژه
- موقعیت و مدیریت خرس سیاه آسیایی Formosan در تایوان
- مناطق تاریخی و محدوده پراکنش
- موقعیت
- موقعیت قانونی
- تهدیدهای جمعیت
- تهدیدهای زیستگاه
- مدیریت
- روابط متقابل انسان و خرس
- نیازهای عمومی آموزش
- پیشنهادات حفاظتی
- موقعیت و مدیریت خرس سیاه آسیایی و خرس خورشیدی در ویتنام
- مقدمه
- زیست شناسی
- اهمیت و موقعیت
- موقعیت قانونی
- تهدیدهای جمعیت و زیستگاه
- مدیریت
- ارتباط متقابل انسان و خرس
- نیازهای عمومی آموزش
- پیشنهادات حفاظتی خاص
• بحث و نتیجهگیری
• پیشنهادات
• پیوست
• منابع و مأخذ
همراه با تصاویر
- مقدمه
خرسها نشانه قدرت مهار نشده طبیعت هستند! برای هر کسی که ارزش طبیعت را میداند، خرسها نشانهای از حیات و روح در طبیعت هستند که عمدتاً در نیمکره شمالی کره زمین باقیماندهاند.
طبیعت شناسان، عکاسان و انسانهایی که خود را نزدیک به زمین حس میکنند و حتی توریستها میتوانند به وسیله خرسها یک ارتباط عمیق با طبیعت برقرار کنند.
برای حفاظت از خرسها و زیستگاههای آنها ثبات سیاسی، اجتماعی – اقتصادی و بیولوژیکی مورد نیاز و توجه است، همچنین نیاز به مناطق حفاظت شده به شکلی که به اندازه کافی بزرگ بوده باشند تا بتوانند امکانات کافی را برای جمعیت خرسها داشته باشند.
پیشرفت زندگی انسانی در مناطق اطراف زیستگاههای خرس به طرز قابل ملاحظهای تعارض بین ایندو را بیشتر و یشتر مینماید و برای حفاظت از خرسها و زیستگاههایشان این پیشرفت باید به شکل دقیق و مستمر کنترل شود که به منابع زیستگاهی و محیطی زیستی که هم انسان و هم خرسها به آن وابستهاند لطمه نزند.
حفاظت از خرسها و شناسایی زیستگاههای آنها نهایتاً باعث سلامت زهکشهای طبیعی آب و اکوسیستمهای طبیعی و به همین ترتیب پیشبرد بقاء تنوع زیستی میشود.
ارزشهای علمی و دارویی خرسها نیز همچنین قابل توجه است خرسها عنصری کلیدی در مورد پیدا کردن راه حل بسیاری از مشکلات پزشکی که انسانها را تحت تأثیر قرار میدهند میباشند.
فهم مکانیزم خرسها در هنگام خواب بسیار طولانی میتواند به فضانوردان برای سفرهای طولانی کمک کند همچنین به پزشکان برای درمان مشکلات کلیدی و بهبود انواع سایر بیماریها راهکارهای نوینی را ارائه مینماید.
در بیشتر مناطق آسیایی شرقی کیسه صفرای خشک شده خرسهای سیاه برای درمان امراض مختلف انسانی استفاده میشود، بخصوص برای مواردی جدی و پیشرفته سرطان کبد و امراض دیگر کبدی استفاده بسیاری از آن میشود به همین دلیل درخواست برای کیسه صفرای خرسهای سیاه آسیایی (Ursus thibetanus) در آسیای شرقی بسیار زیاد است و حیات این گونه زیبا را با خطرات بسیاری از جمله انقراض کامل آنان مواجه ساخته است.
در طی تحقیقات در کره جنوبی دانشمندان متوجه شدهاند که کیسه صفرای خرسها بین 1000 تا 18000 دلار آمریکا در صورتیکه به طور تضمینی از خرسهای وحشی که در طبیعت زندگی میکنند تهیه شده باشند، میان دلالان اعضای بدن حیوانات معامله میشود (1995) این تقاضا موجب کاهش شدید و حتی نابودی کامل جمعیتهای خرس آسیایی در اکثر نقاط شرق آسیا شده است.
ارزش پزشکی صفرا (زردآب) خرس سیاه باعث شده که خرسهای وحشی اسیر شده و زردآب آنها را بوسیله سوندهایی که به طور دائمی به آنها وصل میشوند جمعآوری شود.
ماده موثر بخصوص زردآب خرس (Ursodeoxycholicacid) میباشد که در کشورهای مانند کره جنوبی و ژاپن به فروش میرسد ولی با این حال اکثر انسانهایی که از کیسه صفرای خشک شده خرسهای وحشی استفاده کردهاند باور دارند که طبیعی این ماده بسیار موثرتر از ساخته شده همین ماده میباشد!
موضوع پیچیده اجتماعی- پزشکی که در رابطه با کیسه صفرای خرسها وجود دارد نیز باید به عنوان یکی از نیازهای اساسی این گونه برای انجام برنامه حفاظتی خرسهای آسیایی در نظر گرفته شود. در شناخت ارزشهای مختلف خرسها نباید از ارزش زیستی خود آنها به هیچ عنوان چشم پوشی شود.
اکوسیستمهای که خرسها را در خود جای دادهاند باعث فراهم شدن آب سالم، هوای تمیز و منابع ژنتیکی میباشند که منابع اصلی برای بقای انسان نیز میباشند.
مطالب بین بقاء خرس و انسان ممکن است خیلی پیچیدهتر از آن باشند که انسانها باور دارند.
در این مجموعه، مطالعاتی در مورد پراکندگی و بررسی زیستگاههای خرس سیاه آسیایی در ایران به طور اخص در استان سیستان و بلوچستان شده است.
گرچه خرسهای سیاه آسیایی در ایران با خطر تجارت اعضای بدن به شکل ذکر شده آن در سایر نقاط آسیا مواجه نیستند ولی نبود مناطق خاص حفاظت شده و امنیت کافی و نبود منابع آبی و غذایی کافی در نتیجه آنها، بقاء این گونه را در ایران با موانعی مواجه ساخته است.
خشکسالی طولانی در استان سیستان و بلوچستان تا پایان سال 1383 صدمات بسیاری به حیات وحش گیاهی وجانوری این استان وارد ساخته است.
نبود اطلاعات اولیه در مورد اکولوژی زیتگاههای خرس سیاه، تواناییهای مدیریت و تحقیق را در مواجهه با خطرات و یا انتخاب یک روش دقیق جهت اصلاح آنها دچار مشکل میگرداند. از لحاظ بیولوژیک خرسها اعضا درشت جثه پستانداران در راسته گوشتخواران و خانواده خرسها میباشند.
آنها شکل تکامل یافتهای از اجداد شکارچیشان میباشند که در 25 میلیون سال پیش اندازهشان در حدی کوچک بوده که میتوانسته از درخت بالا بروند.
امروزه فقط خرسهای قطبی را از این خانواده را میتوان صرفاً گوشتخوار دانست.
خرسها شامل:
1- خرس قطبی (Ursus maritimus)
2- خرس قهوهای (Ursus arctus)
3- خرس سیاه آمریکایی (Ursus americanus)
4- خرس سیاه آسیایی (Ursus thibetanus)
5- پاندا (Ailuropoda melanoleuca)
6- خرس خورشیدی (عسل) (Helarctos malayanus)
7- خرس عینکی (termarcos ornatos)
8- خرس تنبل (Melursus ursinus)
این 8 گونه خرس از لحاظ غذایی بسیار مشابه همند.
این رژیم دامنه وسیعی دارد و منابع انرژی زایی چون میوه، سبزیجات، حبوبات، حشرات، ماهیها، پستانداران، و لاشهها را در بر میگیرد. سبزیجات قابل هضم با انرژی بالا زمانی که منبع غذایی دیگری در دسترس نباشد مورد استفاده قرار میگیرد.
در مناطق معتدل و نیمه قطبی یم کره شمالی اکثر گونههای خرس در صورت آماده نبودن منبغ غذایی به خواب زمستانی میروند.
خرسها از قطب تا جنگلهای گرمسیری و تروپیکال یافت میشدند خرسهای امروزی در همه قارهها به جز استرالیا، قطب جنوب و آفریقا زندگی میکنند.
به طور قابل ملاحظهای تعداد گونههای خرس در نیم کره شمالی بیشتر از جنوبی میباشد خرس عینکی (termarctos ornatus) در آمریکای جنوبی تنها گونه خرس است که به طور عمده در نیمکره جنوبی زندگی میکند.
مواد و روشها
فعالیتهای انجام شده در راستای این تحقیق شامل موارد زیر است:
الف) تحقیق کتابخانهای (داخلی و خارجی)
ب) جستجو در اینترنت
ج) بررسی میدانی
در بررسی میدانی سفری به شهرستان نیکشهر واقع در استان سیستان و بلوچستان انجام شد و گزارشی از منطقه بوسیله گشت زنی پیاده و با اتومبیل تا حدود 60 کیلومتر شرق این شهرستان، در زیستگاه خرس سیاه بدست آمد.
برای مشاهده میدانی از دوربین چشمی 50×12 و 50×70 استفاده گردید، همچنین دوربین عکاسی 135 میلیمتری Nikon F70 با لنزهای نرمال mm50 و تله m300-100 برای عکاسی از زیستگاه مورد استفاده قرار گرفت.
پیشینه تکملی خرسها:
خرسها اعضایی از راسته گوشتخواران (Carnivore) هستند. این راسته نه به جهت سبک زندگی گوشتخواری بلکه بیشتر به لحاظ ویژگیهای دندانی خود که قرابت اعضای راسته را نشان میدهد به این نام ملقب شدهاند.
طی تاریخ تکاملی گروه، 8 خانواده خکشیزی و سه خانواده آبزی در این راسته به وجود آمدهاند. اگرچه همگی این خانوادهها بایستی به همراه یکدیگر گروهبندی شوند اما طبق طبقهبندی سنتی، سه خانواده آبزی را در راستهای مجزا به نام (pinnipedia) جای میدهند. اکنون راسته گوشتخواران متشکل از 240 گونه است هر چند که تعداد دقیق گونههای راسته با افزوده شدن اعضای جدید تغییر میکند.
گوشتخواران به دو فوق خانواد تقسیم میشوند. فوق خانواده اول (Aeluroidea) یا انشعاب گربه سانان است که شامل (Felidae) (گربهها)، (Hyaenidae) (کفتارها)، (Viverridae) (سیوتها و جنتها) و Herpestidae (خدنگها) میشود. فوق خانواده دوم (Arctoidea) انشعاب سگسانان است که Canidae (سگ سانان)، procyonidae (راکونها)،Mustelidae (راسوها) و Ursidae (خرسها) را در بر میگیرد.
چنین به نظر میرسد که در گوشتخواران (Arctoidea) در دنیای جدید (New word) (قاره آمریکا) منشأ یافتهاند در حالی که (Aeluroidea) در دنیای قدیم.
خرسها (ursidae) تنها خانوادهای از راستهاند که تقریباً همگی اعضای آنها به طور عمده همه چیز خوار هستند. از سوی دیگر اغلب اعضای گوشتخواران به صورت (Digitigrade) راه میروند (راه رفتن روی نوک انگشتان) که این وضعیت باعث افزایش سرعت در آنها میشود اما خرسها روی پاشنه پای خود (شبیه ما) حرکت میکنند که این وضعیت کاملاً در میان پستانداران نادر است. (وضعیت کفروی) این وضعیت خاص راه رفتن و نیز نقشی که توسط چنگالها بر جای میماند، ردپای خرسها را متمایز و غیر مشابه سایرین میسازد.
از هشت گونه کنونی خرسها، شش گونه به جنس (ursus) تعلق دارند و چنین به نظر میرسد که این تعداد خویشاوندی نزدیکی با یکدیگر داشته باشند و از منشأ تکاملی متأخری برخوردار باشند. خرس عینکی (Tremarctos ornatus) و پاندای بزرگ (Ailuropoda melanoleuca) تنها افراد قدیمی خانواده خرسها هستند.
طی یکی دو دهه گذشته متخصصین علوم ملکولی در راستای تشخیص خویشاوندیهای بین گونههای کنونی و بر پایه این فرض که بیشتر بودن زمان تکاملی که دو گونه را از هم جدا میکند و این جدایی طولانی خود باعث تفاوتهای بیشتر در ترکیب مواد ژنتیکی، آنزیمها و پیچیدگیهای بافتی آنها میشود، تعدادی تکنیکهای جدید را ابداع کردهاند. به عبارت سادهتر گونههایی که نیای مشترک نزدیکتری (از نظر زمانی) با یکدیگر دارند نسبت به آنهایی که در گذشته دورتری از درختچه تکاملی انشعاب یافتهاند، شباهت فزونتری با یکدیگر دارند.
واضح است که نتایج این تحلیلها با افزایش تعداد ساختارهای ملکولی مختلفی که با یکدیگر مقایسه میوند ضریب اطمینان بیشتری مییابد. این پژوهشها علاوه بر مشخص کردن میزان خویشاوندی بین گونههای مختلف جانداری، هم چنین نشان میدهند که هر یک از گونهها چه مدت قبل تکامل پیدا کردهاند. این نوع زمانبندی بر اساس ایده «ساعت ملکولی» بنا شده است. (مقیاسی تکاملی با این فرض که تفاوتها در مواد ژنتیکی در یک نرخ ثابت افزوده شدهاند.)
در راستای یافتن خویشاوندیها بین خرسها، پانداها و راکونها، چهار ویژگی ژنتیکی ملکولی مستقل آنالیز شدهاند. کرومزومها، آنزیمها، ملکولهای ایمنی شناختی و DNA.
با استفاده از اطلاعات آمده از این ملکولها و با به کار بردن سگ به عنوان یک «برون گروه» (Out Group) فیلوژنیای اجماعی حاصل شده که نشان میدهد (procyonid)ها و (ursidae)ها بین 70 تا 40 میلیون سال پیش از یکدیگر جدا شدهاند و زمانی زود پس از این اشتقاق پاندای سرخ به عنوان یکی از اعضای اولیه خط راهه (procyonid)ها انشعاب یافته است.
از سوی دیگر محققان دیگر با استفاده از روشهای مشابه، انشعاب خط راهه (procyonid) و (ursid) را زمانی متأخرتر (نزدیکتر) از تخمینهای قبلی در زمانی بین 32 تا 20 میلیون سال پیش عنوان کردهاند که این فرضیه اکنون تخمین دقیقتری از زمان واقعی محسوب میشود.
پاندای بزرگ در میان خرسةا اولین گونه مدرن است که بوجود آمده (بین 22 تا 18 میلیون سال قبل) و پس از مدت زمان اندکی با خرس عینکی همراهی شده است. خرس عینکی از نظر ساختارهای ملکولی بسیار متفاوت از شش گونه جنس (Ursus) است و به نظر میرسد که از یک خط راهه آغازینی (پیشخرسی) بین 15 تا 10 میلیون سال قبل انشعاب یافته باشد سرگذشت سنگوارهای خانواده نیز موید این مطلب است.
شش گونه باقیمانده، خرسهای کنونی اعضای شاخه Ursus خانواده هستند. این اعضا عبارتند از: خرس سیاه آمریکایی (Ursus americanus)، خرس قهوهای (U.arctos)، خرس قطبی (U.martimus) و سه خرس کوچک آسیایی یعنی خرس خورشیدی (U.malayanus) خرس تنبل (U.ursinus) و خرس سیاه آسیایی (U.thibetauus). جدا از خرس قطبی دیگر اعضای تبار (ursine) از عمر تقریباً مشابهی برخوردارند و اولین بار بین 8 تا 4 میلیون سال قبل ظاهر شدهاند. اطلاعات ملکولی قادر به تشخیص خویشانوندی بین گونهای قاطعی بین اعضای گروه نیست. هر چند عدهای معتقدند که خرس قطبی تغییر تکامل یافته بسیار متاخر خرس قهوهای بوده در 2 تا 3 میلیون سال قبل برای اولین بار ظاهر شده است.
خرسهای کنونی
نتایج آنالیزهای فیلوژنتیکی نشان داده است که هشت گونه خرس کنونی به سه زیر خانواده تعلق دارند:Tremarctinae (خرس عینکی)، Ailuropodinae(پاندای بزرگ) و Ursinae(سایر اعضا).
همگی خرسها سری بزرگ، بدنی تنومند و حجیم داشته و پاهای قوی و دمی کوتاه دارند.
گوشها و چشمها کوچک و گوش در این جانوران راست و گرد است. همگی آنها پنج انگلشت روی هر عضو حرکتی خود دارند و هر انگشت توسط یک چنگال بلند، انحنا یافته و غیر جمع شونده مصلح شدهاند.
خرسها جانورانی کف رو (Plantigrade) هستند یعنی کل کف پا حین راه رفتن به زمین برخورد میکند و مابین گونههای خشکی در اکثریت گونهها کف پاها مودار و میان بیشتر گونههای درخت زیکف پاها برهنه است. به جز خرس عینکی که پوزه در آن کوتاه است در سایرین پوزه دراز و در کلیه گونهها لبها از لثهها جدا و تا حدودی ورقلمبیدهاند. جمجمه حجیم خرسها به خاطر فقدان صندوق صماخ پف کرده کاملاً قابل تشخیص است. همگی گونهها بین 34 تا 42 دندان دارند. فرمول دندانی آنها عبارتست از: پیشین ، نیش ، پیش آسیا و آسیا . همان گونه که مشخص است بین گونههای موجود در تعداد دندانهای پیش آسیا تنوع وجود دارد و در همگی دندانهای پیشین غیر تخصص یافته و دندانهای نیش دراز شده است.
دندانهای پیش آسیا بسیار محدود شده و برعکس دندانهای آسیا عریض و پهن هستند. تخصص یافتگی دندان گوشتخواری (Carnassial) در خرسها خیلی به چشم نخورده که حاکی از دور شدن از گوشتخواری و سبک زندگی شکارچیگری است.
خرسها به طور کلی متکی به حس بویایی خود هستند. بینایی و شنوایی در آنها ضعیف و این باعث غافلگیری آنها در طبیعت میشود. خرس تهییج شده حیوانی بسیار خطرناک است. هنگامی که در مکانهایی که امکان وجود خرس هست قدم میزنیم باید از ایجاد صدای بلند پرهیز کنیم تا باعث تهییج جانور نشود.
اکثر گونههای خرس معمولاً در یک مکان امن کنام مانند به خواب زمستانی میروند. اگر چه اغلب به این عمل آنها، زمستان خوابی (Hibernation) اطلاق میشود ولی در واقع این مورد صحیح نیست. زمستان خوابی حالتی از یک سکون متابولیک را شامل میشود که طی آن دمای بدن، شماره تنفس و سایر فرآیندهای متابولیک کاهش مییابند. اما معمولاً اعتقاد بر اینست که این ویژگیها در خرسها دیده نمیشود.
خرسها بر خلاف حیواناتی که زمستان خوابی واقعی دارند معمولاً هر از چند گاهی در میان زمستان از خواب بیدار میشوند. از طرفی برخی محققان معتقدند که تغییرات فیزیولوژیکی قابل ملاحظهای همچون کاهش پنجاه درصدی در ضربان قلب طی این دوره در خرسها رخ میدهند. عبارت رخوت (Torpor) یا شبه زمستانی خوابی (Semi- hibernation) به نظر کاربرد بهتری دارند.
تکامل خرسها
- منشأ گوشتخواران
با مرگ نهایی دایناسورها در 65 میلیون سال قبل، اکثر آشیانهای بوم شناختی مربوط به سبک زندگی شکارگری برای اشغالگران جدید مهیا شدند. یکی از این جانوران که برای بدست آوردن این موقعیتها به رقابت برخاسته بودند پستانداران کوچک و درختزیای از اعضای خانواده Miacidae بودند. آنها در سرتاسر دوره فرمانروایی دایناسورها به صورت درختزی و احتمالاً حیوانات شب فعال غیر محسوس برای میلیونها سال حضور داشتهاند. هر آنچه که باعث انقراض گروههای خزنده بسیار موفق شده، پستانداران غیرقابل دسترس را بر جای گذاشته است.
این وضعیت فرصتهای زیادی را برای این موجودات باقیمانده ایجاد کرده است. طی این دوره زمانی طولانی (Miacid) ها به گروهی از حیوانات بسیار موفق و متنوع که امروزه گوشتخواران نامیده میشوند تکامل یافتند. برخی اعضای این گونه به رفتار شکارگری مدبرانه تخصص پیدا کردند و سایرین که اکثریت را شامل میشد با رفتارهای عمومیتری باقی ماندند یعنی هر وقت میتوانستند به شکار سایرین میپرداختند، اما رژیم غذایی آنها عمده از گیاهان، میوهها، حشرات تأمین می شد. در این میان یکی از خانوادههایی که سرگذشت شکارگری خود را رها کرد و به سبک زندگی اساساً بر مبنای گیاه روی آورد، خرسها بودند.
ظهور (Miacid) ها خیلی زود (در مقیاس زمین شناختی) در 60 میلیون سال قبل با دو شقه شدن گروه از یک سو به انشعاب گربهها (viverravine یا aeluroid) و از سوی دیگر به سگها (vulpavine یا avctoid) همراه شد.
هر چند در این زمان این حیوانات یگانه حیوانات با آشیان بوم شناختی شکارگی نبودند در نیمکره شمالی (condy larthra) (نیاکان دور نهنگها و سم داران) و (Creodonta) نیز این روش زندگی را داشتهاند. در نیمکره جنوبی (hororhacoid) (مرغهای طوفان) و کیسهداران گوشتخوار همه چیز را تحت سلطه خود داشتند. آخرین کندیلارترها 34 میلیون سال قبل انقراض یافتند و کرودونتها نیز زمانی نزدیکتر در حدود 8 میلیون سال قبل به آنها پیوستند. در نیمکره شمالی گوشتخواران در نهایت در حدود 30 تا 20 میلیون سال قبل در میان سایر شکارچیان چیرگی یافتند. در قارههای جنوبی کیسهداران تنوع پیدا کرده و کلیه آشیانهای بوم شناختی را که پستانداران جفتدار در قلمروهای شمالی اشغال کرده بودند با موفقیت پر کردند. کیسهداران در سرزمینی که اکنون آمریکای شمالی نامیده میشود و در زمانی که از کلیه خشکیها یک خشکی منفرد حارهای را تشکیل میدادند منشأ پیدا کردهاند. با در هم شکسته شدن و از هم جدا شدن این خشکی واحد برخی قطعات بسمت شمال و برخی دیگر به سوی جنوب حرکت کردند. پستانداران جفتدار اما در نواحی شمالی تکامل یافتند. از زمانی که خشکیهای قارهای حرکت بسوی یکدیگر و وضعیت کنونی را داشتهاند کیسهداران در قارههای جنوبی ایزوله شده اند. کیسهداران در محلی که اکنون قاره جنوبگان (Antarctica) نامیده میشود میزیستهاند. این وضعیت تا زمانی ادامه داشته که حیوانات سرزمین آمریکای جنوبی با همتایان جفتدار شمالی روبرو شدند یعنی زمانی که پل خشکیها پاناما در حدود 2 میلیون سال قبل پیدا شود. پس از ورود پستانداران جفتدار به آمریکای جنوبی تنها چند گونه اندک از کیسهداران باقی ماندند. استرالیا جدا افتاده و در نتیجه از تهاجم مصون ماند تا این مکان تنها محل امن برای این پستانداران باشد.
در نیمکره شمالی حرکت خشکیهای از بزرگ قارهای باعث ایجاد یک ارتباط موقت بین نواحی که اکنون توسط آبها از هم جدایند شد. یکی از این ارتباطات مهم، پل خشکی بین آسیای شرقی و آمریکای شمالی غربی توسط تنگه برینگ بود که آلاسکا و سیبری کنونی را بهم متصل کرد این وضعیت باعث پراکنده شدن حیوانات بین دنیاهای قدیم و جدید شد. میاسیدهای (vulpavine) دنیای جدید به دنیای قدیم رفتند و برعکس (viverravine) های با منشأ دنیای قدیم به دنیای جدید.
کلیه گوشتخواران امروزی از این شکارچیان درختزی کوچک تکامل یافتند. از (viverravine) گربه های شکارگر (Felidae) کفتارهای فرصت طلب (Hyaenidae). جنتها و سیوتهای زیرک و نامشهود (viverridae) و خدنگهای باریک اندام و گاهی اجتماعی (Herpestidae) به وجود آمدند. انشعاب (vulpavine) (یا سگها) میاسیدها نیز به سگهای تیزرو و قوی (Canidae). راکوذهای همه چیزخوار فرصت طلب (Procyonidac) و راسوها کورگنها، سگهای آبی و ... (Mustelidai) و خرسهای اساساً گیاهخوار (Ursidae) تبدیل شدند.
- اولین خرسها
بخش خرس داستان تکاملی گوشتخواران 34 میلیون سال قبل با یک جانور چابک، شکارچی روی درخت و هم اندازه یک روباه به نام (cephalogale) آغاز شد که در جنگلهای آسیا به شکار میپرداخت. به علت شباهت این جانور به سگ سانان اولیه برای چندین سال از اعضای این خانواده محسوب شده و تنها همین اواخر بود که این حیوان به عنوان یک خرس شناسایی شد (Cephalogale) در میان درختان جنگلهای اولیه آسیا گوشتخواری بود که ردیف کاملی از دندانهای پیش آسیا و از همه مهمتر دندان گوشتخواری را دارا بود. خصوصیات دندانی خرسها بعدها ظاهر شده است. متأسفانه به مدت 15 میلیون سال بعد از ظهور (cephalogale) هیچ ردی از تاریخچه خرسها بدست نیامده است. علت حذف شدگی تکاملی این حیوانات نوع زیستگاههای جنگلی آنها بوده است. سنگواره شدن یک رخداد غیر معمول است که در شرایط خاصی روی میدهد و در جنگل شانل به وقوع پیوستن این پدیده تقریباً غیر ممکن است.
متخصصان دریافتهاند که طی دوره بین 30 تا 27 میلیون سال قبل شیرهای دریایی (Otarridae) و الدوسها (Odobenidae) از خط راهه خرسها تکامل یافتهاند (همچنانکه شباهتهای ریختی دندانی و مولکولی این موضوع را تأیید میکند) تصور تکامل یافتن این حیوانات از یک خرس اولیه که در زیستگاههای ساحلی میزیسته و عمدتاً در آب به شکار میپرداختند دشوار نیست. خرس قطبی کنونی سبک زندگی مشابه آنچه که برای نیای فرضی این و خانوادهی (pinniped) در نظر میگیرند دارد. تقریباً در زمانی مشابه رخدادهای مشابهای به وقوع پیوسته و به ایجاد فکهای حقیقی (Phocidac) از یک نیای موجود در خط راهه (Mustelid) منجر شده است. احتمالاً حیوان بینابینی آن دوره سبک زندگی مشابه سگهای آبی کنونی (Enhydra lutris) داشته است.
در حدود بیست میلیون سال قبل خرسی به اندازه یک سگ تریر به نام (Ursavus elemensis) در رشته داستان خرسها ایجاد گردید. احتمالاً این خرس کوچک جثه بیشتر زمان خود را روی درخت بوده و غذایش را هم با شکار در روی درخت تأمین میکرده است. این خرس یک ردیف کامل از دندانهای پیش آسیا و نیز گوشتخواری داشت. با این همه دندان گوشتخواری این حیوان اندازه کوچکی داشته و دندانهای آسیای عقبی آن سطح جویدنی و آسیایی زیادی داشته است. پس از طی تنها پنج میلیون سال (Ursarus) اکنون به وضوح رژیم غذاییاش که به گیاهخواری و حشرهخواری تغییر یافته بود.
از آنجایی که جنس (Ursavus) نیای همه گونههای زنده خانواده خرسها است از اهمیت بالایی برخوردار است. تاکسونومیستها این جنس را به همراه دو جنس دیگر (Agriothvium و Indarctos) و در زیر خانواده (Agriotheriinae) جای دادهاند. اگرچه همگی اعضای این زیرخانواده در پایان پلیوسن (5/2 میلیون سال قبل) منقرض شدهاند. در واقع چنین تصور میشود که هر سه زیرخانواده کنونی (Ursinae)، (Ailuropodinae) و (Tremarctinae) از اعضای متاخر جنس (ursavus) مشتق شده باشند.
Ursind Bears
در سرتاسر دوره میوسن که به تدریج جثه خرسهای (ursavine) بزرگتر شد و دندانبندی آنها با ظهور ویژگیهایی مثل پهن و صاف شن سطح آسیاها به مرور شبه خرس شد. طی این زمان خرسهای (Ursavine) شاهد تغییرات با مقیاس وسیعی در زیستگاهها و فون جهان بود. در حدود 18 میلیون سال قبل ماستودون آفریقا را ترک کرده و به اورسیا پا گذاشتند و در ضمن با کمک تنگه برینگ به دنیای جدید گام نهادند. سپس در 12 میلیون سال قبل (Hipparion) آخرین بازماندگان اسبهای سه انگشتی در جهت عکس حرکت کرده و آمریکا شمالی را به مقصد آسیا ترک گفتند. آنها در این محل جدید به مدت 10 میلیون سال دوام آورند تا این که اسبهای تک انگشتی جدید در ادامه در خارج از دنیای جدید ظاهر شدند.
فون (Hippavian) اولیه دنیای قدیم در زمانهایی با آخرین خرسهای (Ursavine) همراهی شدهاند. هر چند در همین زمان (ursavus) به نوع پیشرفتهای از خرسها به نام (protursus) گروه ابتدایی دودمان خرسها تبدیل شد.
جنس (protursus) در معدود سنگوارههایی از زمان خود بر جای مانده است. در واقع توصیف اولیه این جنس از روی یک دندان آسیای منفرد در سایتی نزدیکی بارسلونا انجام شده است. با این وجود دیرین شناسان نشان دادهاند که این گونه جدید خرس به اندازه یک گرگ بوده و نسبت به نیاکان و (Ursavine)های هم عصر خود پیشرفتهای قابل ملاحظهای داشته است.
در حدود 12-10 میلیون سال قبل اقلیم نیمکره شمالی شروع به خشکتر شدن کرد. جنگلهای انبوه تبدیل به زیستگاههای باز و بیابانی شدند که آنتلیوپها آنها را ترجیح میدادند و در این هنگام بود که دورهای دراماتیک از تنوع یابی تکاملی پدیدار شد. خرسها که به طور مشخصی ساکنین جنگل بودند طی این دوره وضعیت وخیمی پیدا کرد. و در نهایت (Ursavus) در 8-7 میلیون سال قبل منقرض شد.
چنین به نظر می رسد که (Protursus) هم خیلی عمر نکرده باشد و تنها پس از مدت زمان تکاملی اندکی بعد (Ursavus) منقرض شده باشد اما پیش از این واقعه میراثی به نام (Ursus minimus) که ابتداییترین خرس حقیقی شناخته شده است به جای گذاشته است. نهشتههای فسیلی 6-5 میلیون سال قبل مربوط به پلیوسن در جنوب فرانسه، مجارستان نشان دادهاند که (U.minimus) ابتداییترین گونه جنس بوده است. این گونه از لحاظ جثه به اندازه خرس خورشیدی بوده و دندانهای آسیایی آن شواهدی از بزرگ شدن را نشان داده وضعیتی، که در بقیه گونههای جنس(Ursus) نیز دنبال شده است. با این وجود دندانهای پیش آسیای کامل و دندان نیش نسبتاً بلند و باریکی را دارا بوده است.
در این زمان یعنی 6-5 میلیون سال قبل اورسیا در لبه عصر یخبندان بوده است. جنگلهای ناحیه مسیری محل زندگی (Ursavine) ها اکنون با زیستگاههای باز جایگزین شده و خرسهای (Ursine) جنگلهای معتدله تازه را اشغال کردند. هم چنانچه عصر یخبندان نزدیک میشد تغییرات فون و فلوری با سرعتی و فزاینده در حال رخ دادن بود. فیلها به دنبال ماستودونهای اولیه آفریقا را به مقصد اورسیا که قبلاً آنتیلوپهای چرنده در آن حضور داشتند ترک کردند. در حدود 4 میلیون سال قبل (Uminimus) اگرچه با فرمی متفاوت هنوز در اوراسیا وجود داشته و در همین زمان این گونه و یا گونههای بسیار مشابه آن در آمریکای شمالی مشاهده شده است.
برخی از پژوهشگران اعتقاد دارند که (uminimus) نیای هر دری خرس سیا آمریکایی و آسیایی بوده است اما گروهی دیگر از پژوهشگران بر این باورند که (uetruscus) خلف مستقیم (uminimums) نیای اس در خرس کنونی است. حضور زود هنگام گونه کوچکتر خرس سیاه در آمریکا به نام (uabstrusus) حاکی از آنست که نظر گرز اول دست تر مینماید. این گونه که تحت عنوان «خرس سیاه اولیه» معرفی شده، کمتر شناخته شده و در نهشتههای مربوط به دو میلیون سال قبل در منطقه بلانکان (Blancan) یافته شده است.
اما در اوراسیا گونه (umediterranus) که در غارهای پلیستوسن میانه در فلسطین یافته شده احتمالاً فرم اولیه (u.thiberanus) (خرس سیاه آسیایی) بوژ، حتی عدهای معتقدند که این تاکسون یک زیر گونه یا حتی نزدیکتر به خرس سیاه آسیایی بوده است.
(u.etruscus) نمونة تیپیک خرسهای این دورة اقلیمهای یخبندان سرد و گرمتر اروپا و آسیا است. با بزرگتر شدن جثه، در 5/1 میلیون سال قبل و هنگام ناپدید شدن آن این گونه جثهای به اندازه یک خرس قهوهای اروپایی داشته است.
کاملاً مشخص است که در حدود نیم میلیون سال قبل خرس اتروسکانی (u.etruscus) به خرس قهوهای (u.arctos) تبدیل شده است. اولین سنگوارههای خرس قهوهای در چین پیدا شه است چنین به نظر میرسد که جمعیتهای غربی (u.etruscus) به خرسهای غارزی بدل شده در حالی که جمعیتهای شرقی آن به خرس قهوهای تبدیل شده است. بودن در شرق نیمکره شمالی این امکان را فراهم کرده بود تا آنها به آمریکای شمالی و نیز اروپا مهاجرت کنند و این باعث شد تا امروزه خرس قهوهای یکی از گستردهترین پراکندگیها را در میان پستانداران پیدا کند. اولین بقایای حضور خرس قهوهای در آمریکا در سنگوارههای ناحیه ویسکانسین (2% میلیون سال قبل) و آلاسکا پیدا شده است.
متاخرترین خرسها تکامل یافته، خرس قطبی (u.maritimus) است که از یک جمعیت خرس قهوهای اشتقاق یافته است. منشاء خرس خورشیدی مالایایی (u.malayanus) و خرس تنبل (u.ursinus) نا معلوم است. سنگوارههای این دو گونه بسیار کمیاب و مطالعات روی خود این گونهها نیز بسیار کم انجام شده است.
بیولوژی و سیستماتیک خرس سیاه
موقعیت سیستماتیک
راسته: گوشتخواران Carnivora
خانواده: خرسها Ursidae
جنس: Ursus
گونه: Ursus thibetenus
زیرگونه: U.Hibetonus gedrosianus
خرس سیاه آسیایی نخستین بار در سال 1823 توسط (G.Cuvier) تحت نام (Ursus thibetanus) نامگذاری شد سپس در سال 1932 (Pocock) آنرا به جنس (Selenarctos) انتقال داد.
Baranova، Gromov در سال 1981 مجدداً آنرا به جنس (Ursus) انتقال داده و در زیر جنس (Selenarctos) قرار دارند.
بسیاری از منابع تاکسونومیک جدید از جمله R.M.NOWAK در کتاب معتبر Walkers (Mammals of the world) ویرایش ششم سال 1999 میلادی آنرا جزو جنس (Ursus) محسوب میدارد.
زیرگونه (gedrosianus) در سال 1887 توسط Blanford از 70 مایلی شمال گواتر در بلوچستان توصیف شد.
موقعیت گونه
گونه خرس سیاه آسیایی (Ursus thibetanus)
اولین بار از هندوستان، آسام و سیل هت معرفی شده است. پراکندگی آن از جنوب شرق و شرق آسیا تا ایران است. منطقه پراکنش گونه عبارت است از: مناطق جنگلی چین تا کامبوج و تایلند و از طرف شرق از طریق کوهپایههای هیمالیا تا کشمیر، شرق افغانستان، بلوچستان و جنوب شرق ایران میرسد. جزایر هونشو، شیکوکو و کیوشو در ژاپن و تایوان دارای اینگونه هستند. زیر گونههای (Clarki) و (formusanus) (از تایوان)، (gedrasianus) (از بلوجستان و ایران)، (Japonicus) (از ژاپن)، (laniger) (از کشمیر)، (ussuricus) (از شرق سیبری) و چندین زیر گونه دیگر توصیف شدهاند.
تصویف زیرگونهها چندان روشن و قابل تمیز از یکدیگر نیستند به همین دلیل بسیاری از متخصصان آنها را در یک گونه یا فقط چند زیر گونه قرار میدهند.
تغییر و تبدیل زیستگاه در بسیاری از نقاط، پراکنش اینگونه را محدود ساخته و باعث از بین رفتن آن شده است. (نقشه انتشار جهانی)
ضمیمه 1 لیست Cites(1979) خرس سیاه آسیایی را تحت نام (Selenarctos thibetanus) تحت حفظت و حمایت قرار داده است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:343
چکیده:
انسان آفریدهای ناشناخته؟
به گواهی تاریخ و دانشمندان تمامی عصرها، انسان همواره موجودی ناشناخته بوده است. فلاسفه و اندیشمندان و پیامبران در طی هزارهها آمدهاند، طرحها، نظریات و برنامههایی را هم ارائه نمودهاند. اما هرگز کسی نتوانسته است این عنصر مرموز و مشکوک را بشکافد و دریابد که انسان چیست، کیست و در این جهان چه میکند؟
درجهان کنونی ، پیشرفت سریع تمدن و تکنولوژی مدرن که تماماٌ آفریده انسان است، وی را به مرحلهای فراتر از آفریدههایش کشانده است. یعنی گنجایش و حجم آفریدگی انسان کنونی در رابطه با ماهواره و انفورماتیک و اینترنت و دیگر تکنولوژیهای مدرن بحدی گسترده است که تا سالیان سال برنامههایی را آماده دارد و هرروز هم بر آن افزوده میشود و امکان کاربرد تمامی آنها برای همه میسر و شناخته نیست. این انسان که امروز بر روی زمین چون خداوندی زندگی میکند و هر غیرممکن را ممکن و یا هر آرزویی را به واقعیت تبدیل میکند، باز در مرزهایی از ناتوانی گیر میکند و از راه می ایستد.
همین انسان پیشرفته و دانشمند، امروز دچار تنگدستی، فقر و سقوط مادی است که روز به روز بر آن افزوده میشود.
مشکلات بیکاری، بیخانمانی، شکست کمپانیها و شرکتهای بزرگ و کوچک و از بین رفتن قداست اندیشمندان و رهبران سیاسی جهان امروز، دردهایی هستند که همه با هم دست به دست میدهند تا این انسان خداوند زمین را به مرحله سقوط بکشانند. بی شک همزمان با این سقوط بخشهای فراوانی از بشریت که در رفاه، آرامش، آسودگی و بی دردسری زمانه را سپری میکنند، کوشندگان و آفرینندگانی هستند که هربامداد که از خواب برمیخیزند برنامه و طرحی برای آفرینشی نوین دارند و در همین آفریدن و یا ماندن و درجا زدن است که انسان امروزی چون انسان دیروزی به دو دسته و گروه تقسیم میشود. البته بسیاری داشتن و نداشتن شانس را در بهبود اوضاع آدمیان دخیل میدانند، این شانس را هم کسی نتوانسته است تاکنون کالبدشکافی کند تا دریابد براستی شانس یعنی چه؟ و گوهر این کلام و سخن چیست؟
آنانکه باور مذهبی دارند، خدارا جایگزین شانس نموده اند و هرخوب و بدی را از او میدانند و آنانکه اندیشمند هستند همه رفتها و آمدها و فراز و نشیبهای بشر را از اندیشه و خرد او میدانند.
درنگاهی واقع گرایانه به این سه نوع طرز تفکر و اندیشه، براستی میتوان این را گواهی داد که پیشرفت و ترقی و تمدن سازی بشر، همواره تکیه بر اندیشه فعال و باور داشتن به آفریدن و آفرینندگی بوده است و از آن طرف هر گاه انسان در پی پیروزی شانس و یا یاری رسانی غیبی بوده است، به هدف رسیدنش قدری دچار مشکل گشته و اندیشه از فعالیت و نوآوری دور شده است.
از سویی کسانیکه به اندیشههای محکم دینی باور دارند، دو نوعند:
نخست کسانی هستند که از این نوع باور برای خلاقیت و آگاهی بیشتر بهره میگیرند و اینگونه اندیشه را کوهی محکم و استوار پشت سرخود مییابند تا راه ترقی، پیشرفت و آفرینندگی را طی کنند و این گروه به فرهیختگی و خردمندی میرسند و عادتا هستی را با بینشی خردگرا مینگرند.
گروهی دیگر با داشتن تفکرات دینی خود را بخواب برده و هر آمد ورفتی را از سوی عنصری دیگر دانسته و یا به طرف بنیادگرایی و تعصب ورزی میروند و یا به سمت انفعال و راکد بودن یعنی مرده در تلاش! و ایستا در عقیده. و عادتا «تفکردینی» برای این افراد به منزلـه مواد مخدر میباشد که آنها را از خود بیخود مینماید…
درخشش ایران در هزارهها و تاریخ هفت هزار ساله ایران
سالنامههای جهان
بزرگترین و قویترین ادیانی که امروز مردم جهان را بخود مشغول نموده است، «ادیان ابراهیمی» و بگفتهای پیامبران از نسل « آدم» میباشند. « اسلام»، « مسیحیت و یهودیت» ادیانی هستند که از یک جایگاه، یک منشاء و یک مرکز برخاسته اند و هرکدام از اینها، تاریخی برای خود دارند.
- «تاریخ اسلام» که به تقلید از «تاریخگذاری پارسیان» در زمان خلافت «عمر» بثبت رسیده است اکنون سال 1424 میباشد این تاریخ از هنگامه هجرت(گریز) « پیامبر اسلام»، از « مکه» بسوی «مدینه» در نظر گرفته شده است که بر اساس ماه تنظیم گردیده و بعنوان هجری قمری مشهور است.
- « سالنامه هجری قمری» بعلت متغیر بودن ماهها فقط یک تاریخ سمبلیک برای مسلمانان است و هیچ کشور اسلامی، تاریخ اداری- سیاسی خود را براساس آن تنظیم نکرده و نمیکند، بجز « ایران» که سالنامه خویش را با « هجرت پیامبر اسلام» تطبیق داده است و بجای ماه، بر اساس خورشید آنرا تنظیم نموده است و با « نوروز» و«بهار» آغاز میشود.
- بخش وسیع و گسترده دیگری از ساکنان کره زمین « تاریخ میلادی» را استفاده میکنند که از هنگامیکه « میلاد عیسی مسیح» تا به امروز سال 2003 می شود.
- « سالنامه یهودیان» از هنگامیکه زندگی و یا « میلاد آدم» تعیین شده است. این سالنامه از سپتامبر امسال وارد 5763 میشود.
- « تاریخ فراماسونری» نیز که نشات یافته از «سالنامه یهودیان» است با سه هزار سالاختلاف « پیش از تولد مسیح» سال 6003 میباشد.
« آدم» و فرزندانش
از سویی باید در نظر داشت که ادیان یادشده (یهودیت، مسیحیت، اسلام) پیدایش حیات را از آغاز زندگی « آدم» میدانند. آنهم نه اینکه « زندگی متمدن»، بلکه زندگی کلی بشر که در حالت توحش میزیسته است.
اما چرا زندگی وحشی! بدلیل اینکه نشانههایی که در «قرآن»، «انجیل» و «تورات» در باره زندگی «آدم و حوا» بچشم میخورد، بیانگر توحش این «بشر اولیه» است، این «بشر» که «آدم» نام دارد.
- عریان زندگی میکند.
- ازگیاهان و میوه هایی درختی استفاده میکنند.
- هنوز آتش را نمیشناسند.
- همخوابگی زن و مرد و تولید مثل را نمیشناسند.
- پس از شناخت همخوابگی زن و مرد و دارای فرزندشدن، فرزندانشان با هم همخوابه میشوندو …
نشانه توحش «آدم» حتی قرنها پس از او نیز در «صحرای سینا» و دشت بین النهرین ادامه دارد.
فرزندان «آدم» برای هرنسلی، «رئیس قبیله ای» داشته اند که او را «پیامبر» برگزیده از سوی خدا می خوانده اند، این رهبران قبیله هر اشتباه و خلافی که مرتکب میشده اند را بحساس خدا میگذاشته اند.
بدون هیچگونه استثنایی هریک از این روسای قبیله خلافکاریهای بزرگی مرتکب شده اند که این خلافها در «قرآن»، «انجیل» و «تورات» آمده است.
- چنانچه در کتب دینی آمده است بزرگترین خلافکاری «آدم» عدم اطاعت او از خدا بوده است و استفاده از میوه درخت ممنوعه؟ یا بر اساس برخی از نظریات دیگر همخوابگی با «حوا»؟
پس از همخوابگی «آدم و حوا» این دو دارای فرزندانی میشوند که پسرانشان در رقابت گزینش همخوابه از میان خواهرانشان و بجان هم افتاده و «قابیل» برای تصاحب خواهر زیباتر برادرش «هابیل» را میکشد..
«نوح»
رئیس قبیله دیگری است که بخاطر مسئله جنسی با فرزندش مجبور به ترک او شده بود. (تورات – تکوین- - اصحاح 16 و قرآن سوره های 25 و 26)
«لوط»
با دو دختر خود همخوابه شده بود و ملت او همجنسگرا بودند که حتی مایل به دست اندازی به دو میهمان زیبا و جوان او بودند (تورات- تکوین- اصحاح 19 و قرآن)
مترجمان و مفسران کتب دینی مدعی شده اند که دو جوان زیبایی که مهمان « لوط» بوده اند، فرشتگانی از آسمان آمده بودند؟ ما نادرستی این سخن را در نوشتهها و مقالات پیشین ثابت نموده و توضیح دادهایم که خداوند برای سخن گفتن با انسان نیازی بفرستادن ملائکه در جسم انسانهای دیگر ندارد و از سویی اگر بخواهد دو جوان زیبا برای «لوط» و یا شخص دیگری بفرستد میتواند اینکار را محرمامه انجام بدهد تا بهانه ای بدست ملت همجنسگرای «لوط» ندهد؟
اما در اصطلاح عامیانه میدانیم که مردم به هر دختر و پسر زیبایی صفت فرشته می دهند و کلا خوشرویان و زیبایان را ملائکه و فرشته می نامند!!
«ابراهیم»
همسرش «سارا» را برای گاو، گوسپند، شتر و برده به «فرعون مصر» فروخت. (تورات – تکوین – اصحاح 12)
«ابراهیم » نیز هرچه کرده بحساب فرامین الهی گذاشته و آنرا دستور خدا نامیده است.
«ابراهیم» در پی بروز قطحی و وجود تنگدستی در میان خانواده اش بسوی مصر حرکت می کند زیرا شنیده است که فرمانروای مصر زنان زیبا را از پدران و برادران در برابر پرداختهای خوبی خریداری میکند… «ابراهیم» این معامله را بحساب فرمان خدا می گذارد.
«ابراهیم» با «هاجر» که هدیه «فرمانروای مصر» به «سارا» بوده است همخوابه گشته و «اسماعیل» ( نیای بزرگ قریش و پیامبر اسلام) را آورده است (گفته است فرمان خدا!)
«سارا» که بچه دار نمیشده است د رپی سفارشش چند جوان زیبا بخانه «ابراهیم» میآیند و باردار شدن «سارا» را به او خبر میدهند… «ابراهیم» مدعی میشود که این جوانان زیبا نه ملائکه، بلکه خود خدا بوده اند که در چهره جوان به خانه و حریم او وارده شده و مژده بارداری همسرش را دادهاند؟!
پس از این که «سارا» هم دارای فرزند میشود رقابتی سخت بین «سارا» و «هاجر» و فرزندان این دو پدید میآید. «ابراهیم» برای پایان بخشیدن به درگیری همسرانش تصمیم به نابودی یکی از فرزندان خود میگیرد با عنوان قربانی به امر خدا!؟
«ابراهیم» پس از اینکه خود را برای سربریدن فرزند رشیدش ناتوان مییابد از کشتن او اجتناب ورزیده و مدعی میشود که خداوند خواسته است او را امتحان کند!؟
در گیری زنان «ابراهیم» پایان نمیپذیرد و بدین رو «ابراهیم» بر آن میشود تا «هاجر» و فرزند او «اسماعیل» را در صحرای خشک و سوزان عربی رها سازد (گفته است فرمان خدا!)
«داود»
به همسر یکی از فرماندهان سپاهش تجاوز نمود پس از آنکه آن زن از داود حامله شد، شوهر او را به جنگ فرستاد و دستور داد تا او را از پشت بکشند و پس از مرگ شوهر، داود زن را به حریم خود آورد. (تورات – ساموئل اول – اصحاح 11)
«سلیمان»
با اینکه زن و فرزند بسیار داشت به عشق «بلقیس» ملکه صبا، به ان کشور لشگرکشی نمود و «بلقیس» را ربود. (تورات- پادشاهان اول اصحاح 11)
اما در برابر همه این مسائل و مشکلات و در تمامی این هنگامهها تمدن و مردم ایران بمراتب انسانی تر و آگاهتر میزیسته اند و همجنسگرایی و ازدواج میان «خواهر و برادر» و «پدر و مادر» هرگز در ایران وجود نداشته است و از سویی چنانچه در کتاب «دینداری و خردگرایی» نوشتیم حتی خدای آریاییان خدایی است داناو توانا در برابر خداوند فرزندان ادم که خدایشان، خدایی نادان و جاهل است!!
زیرا خدای آدمیان تمدن را نمی شناسد و و جود انسانها در آنسوی آبها را نمی داند و هر چه هست در آدم و از آدم می داند و کلا قصههایی که از آدم تا خاتم روایت می شود افسانههایی است که سخن از جهل و نادانی خدای آنها می گوید.
مثلا خدای آنها نمی داند که چهار قدم بالاتر از دشتی که آدم و حوا در آن سرگردانند تمدنهای بزرگ مصر و سیاهان آفریقا و ایران وجود دارد که فرزندانش میتوانند با آنها پیوند زناشویی ببندند بجای اینکه با خواهران خود همخوابه شوند، و برای گزینش خواهر زیباتر خون و خونریزی راه بیندازند!!
فلسفه قربانی
و اساسا در قصه درخت ممنوعه و توطئه ابلیس و غیره نیز خدای آدمیان خدای نادانی است که توانا و دانا به آینده نیست تا بداند آدم گول میخورد و ابلیس توطئه میکند!!
حتی در توجیهات فلسفی نیز که پس از قرنها فلاسفه دینی مایل به سرهم کردن قضیه بوده اند مسئله قیاس ابلیس را حمل بر نادانی او از جوهر و اصل و ذات آدم نموده اند غافل از آنکه ابلیس خود فرشته و ملائکه ایست بدون اختیار که تماما در فرمان خداوند است و این آدم است که قدرت اختیار و عصیان دارد نه هیچ فرشته و ملائکه دیگری!!
و علیرغم اینکه خدای آدمیان نادان به آینده و آنچه خواهد گذشت است ، بلکه نوکر و خدمتکاران و آفریده های او (ابلیس و آدم) تبدیل به رقبا و حریفان و همرزمان او میشوند!!
در برخی توجیهات فلسفی دینی مسئله ابلیس و آدم و کشتی نوح و قربانی کردن ابراهیم و غیره را، آزمودن این شخصیتها توسط خدا خوانده و دانسته اند و فلاسفه مدعی شده اند که مثلا خدا خواسته آدم را امتحان کند ببیند بحرفش گوش می کند یانه، و یا ابراهیم را می خواسته امتحان بکند که آیا فرزندانش را در راه خدا (چه راهی و چه خدایی؟) قربانی خواهد کرد یا نه د؟؟!!
این سخن و توجیه هم حمل بر جهل و نادانی این خدا میشود!! زیرا خداوند که خود آفریننده آدم و ابلیس و ابراهیم است و از سویی دانا و توانای کل نیز می باشد پس دیگر چه نیازی دارد که با جان و زندگی مردم چون عروسکانی بازی کند و از آنها امتحان بگیرد!!؟
یک معلم آنگاه از شاگردانش امتحان میگیرد که به توانایی و دانش او آگاه و دانا نباشد!! اگر بداند که شاگرد قبول و یا رفوزه خواهد شد دیگر جای امتحان ندارد! از طرفی خدا که یک معلم ساده نیست! خدا آفریننده زمین و زمان و بشر و هستی است!؟ خدا قادر و توانا به همه چیز و همه کس می باشد پس نیازی ندارد که کسی مثل گوسپندی فرزند دلبند خودرا سرببرد و یا درلباس دوجوان زیبا و ورزشکار به کسی مژده پدر شدن بدهد و یا با دیگری چنان و چنین کند!!؟
زردشت برای همین منظور است که اولا قربانی را ممنوع می کند و ثانیا خدایش را که «اهورا مزدا» یعنی «دانای توانا» می نامد. و قربانی گاو را نیر از هنگامه میترا متداول بوده است را نیز نفی میکند زیرا در هنگامه میترا چون زمین منطقه پامیر (واقع در تاجیکستان کنونی ) نیازمند کود بوده است، میترا برای حاصلخیزتر و پربارتر شدن زمین از مردم پامیر می خواهد که گاوان را سربریده و خون انها را برروی زمین پخش کنند، مردم چنان می کنند و زمین در پی این کوددهی حاصلخیز و پربار میشود و مردم از آن پس چون از بنیان و ریشه و فلسفه اصلی دستور میترایی آگاه نبوده اند گمان می کنند که نفس سربریدن حیوان «نیکو» و «بار» ده می باشد.
اما فراموش نکنیم که خدای ایران از همان هنگامه میترا و یا کیومرث، خدایی دانا، اگاه و توانا بوده است که مردم را به راستی درستی و نیکوکاری میخوانده است و برخلاف این خدای درستکار ایران ، خدای «آدمیان» خدایی بوده است « حلال مشکلاتِ» رهبران قبائل! که البته نام پیامبر هم برخود می نهاده اند!! این خدای حلال مشکلات هرگاه که رئیس قبیله (پیامبر) مشکلی داشته برای کمکش فرشته ای می فرستاده و تمامی جهل و نادانی این روسای قبائل (پیامبران) نیز بحساب خدا گذاشته میشده و رهبران قبیله بنام پیامبر خدا از قول و اراده او سخن میگفتهاند.
- «موسی» که فرد تحصیلکرده و دنیادیده و نجات دهنده «بنی اسراییل» از سرزمین «مصر» می باشد، پیامبر تصحیح و متمدن ساز این قوم است زیرا که وی با «ده فرمانی» که میآورد بسیاری از نشانههای بی تمدنی دیروز مردمش را منحل میکند.
- اما از «رب» و «پیامبرانش» چون «آدم»، «لوط»، «نوح»، «ابراهیم»، «سلیمان»، «داود» و غیره باید پرسید که اگر در هنگامه «آدم»، همخوابگی «خواهر و برادر» بعلت نبود بشردیگر، جبری بوده است، پس چرا در هنگامههای پس از او، همجنسگرایی و پیوند «پدر با دختر»و «خواهر و برادر» ملغی نشده است؟!
ازسویی اگرتمامی آنها «پیامبر»بوده و با خدا در تماس مستقیم بوده اند چگونه خداوند در قرنها و هزارههایی که میگذشت به پیامبران خود نمیگفت که همجنسگرایی و همخوابگی با «دختر» و «خواهر » نادرست است؟
هرچند «موسی» با «ده فرمان»، میتوانست تحولی در تفکر قوم خود پدید آورده و آنانرا بسوی «تمدن جهانی» نزدیک کند، اما فرزندان دیگر «ابراهیم» که در «صحرای عربستان و مکه» میزیسته اند همچنان صدها سال پس از «موسی» و«عیسی»، بر سنن توحش قبل از «موسی » میزیسته اند که سربریدن فرزندانشان، همجنسگرایی و همخوابگیهای بی رویه ادامه داشته است، بگونه ایکه کمتر بزرگمردی را از «قریشیان» میتوان سراغ گرفت که در دامان پدرومادر خود بزرگ شده باشد و اساس زندگی قبیله ای برزندگی خانواداگی برتری داشته و حتی «عبدالله» (پدر پیامبر اسلام) نجات یافته از قربانی شدن در پای بتهاست. زیرا پدرش نذر کرده بود که اگر ده فرزند بیاورد، یکی از آنان را در برابر بتها سرخواهد برید!
دیگر نشانه توحش «تازیان»، زنده بگور کردن «دختران» است که آن نیز بخوبی در «قرآن» نقل شده است.
بشنو از افسانه نوین «آدم»
از طرفی «هبوط» را درباره «آدم» میتوان تبعید معنی کرد شناخت تاریخ مفهوم تر می شودکه «آدم» یک عنصر خطاکاری بوده است که از شهرهای متمدن اطراف، در صحرا رها شده است. زیرا چنانچه میتوان از تاریخ استخراج کرده، بیشک «آدم» بشری بوده است که در «نجد ایران» زندگی میکرده است و بخاطر خطاهای جنسی بسیاری که مرتکب میشود، «رب» که همان «فرمانده » و «رهبر بزرگ» «شهر» شوش بوده است، حکم به تبعید «آدم» در «صحرای برهوت سینا» و یا … میدهد و چون «فرمانده شوش» (رب) نمیخواسته که «آدم» بتواند تولید مثل کند، تا فرزندان نابابی از خود پدید آورد، وی را بگونهای «مقطوع النسل» نموده و بهمراه همسرش «حوا» در صحرای آنسوی «بین النهرین» رها میکند.
اما گویا «آدم و حوا» تنها ساکنان «صحرای سینا» نبوده اند و چنانچه «ملت اولیه استرالیا» چهل هزار سال سابقه تمدن دارد. «سرخ پوستان آمریکا» پنجاه هزار سال سابقه زندگی دارند و «بومیان سیاهپوست آفریقا» و «صحرای سینا»نیز که از دهها هزار سال پیش وجود داشتنه اند در هنگامه تبعید «آدم»، افراد و یا فردی از سیاهان «آفریقا» با او آشنا شده و به طبابت و توصیه یکی از همین سیاهان غول پیکر توسط دارویی که از درختی تهیه شده بود، شفا می یابد که بعدها آن سیاه غول پیکر «ابلیس» نام گرفته است.
«آدم » از آن پس دیگر بار میتواند چون انسانهای عادی تولید مثل کند. اقدام به مداوای «آدم» برخلاف دستور «فرمانده شوش» (رب) بوده که مایل به تولید مثل این عنصر نبوده است.
البته پیش بینی «فرمانده شوش» «رب» درست از آب در می آید و چنانچه در تاریخ شاهدیم فرزندان «آدم» نه تنها هرگونه کارهای خلاف اخلاق و غیره ای را مرتکب میشوند بلکه همه آن کارها را بحساب خدا گذاشته و خودشان را هم «پیامبران خدا» معرفی نموده و «تاریخ تمدن بشر» را از میان برده و «تاریخ توحش صحرانشینان» را بجای «تاریخ کهن و متمدن : مصر- ایران و آفریقا» به جهانیان معرفی می نمایند و «پیدایش بشر» را که میلیونها سال سابقه حیات دارد را به «آدم وحوایی» که کمتر از ششهزار سال عمردارند نسبت می دهند..
باری بدینسان است که در یک سوی جهان، تمدنی با هفت و یا نه هزارسال سابقه «شهرنشینی» - «خانه سازی»- «ابزارسازی»- «تشکیل خانواده » و غیره پا میگیرد ودر آنسوی آبها، نسلی از یک انسان تبعیدی پدید میآید که قرنها دربی تمدنی و نادانی بسر میبرد… و تاریخ خودرا تاریخ کل بشر میسازد!!
جالب است بدانیم که تمامی نامهای استفاده شده در هنگامه «آدم» ، نامهای ایرانی است چون:
«آدم» : بشر، انسان
«رب»: سرور، آقا
«ابلیس»: نیرنگ باز، خشن، بدبو
«پادشاه و فرمانده بزرگ شوش» که در میان مردم از احترام و قدرت اهورایی خاصی برخوردار بوده است، «مظهر توانایی- دانایی» و سمبل انسان نمونه دوران خود بوده است0 که با نام «رب» از او یاد میشده است.
«آدم » که به جز «پادشاه شوش» که فرماندهی مقتدر و توانا بوده است، نیروی برتر دیگری را نمی شناخته است و «نیروی برتر» (شاه شوش) جایگاه خداوند را داشته است، برخلاف دستور «پادشاه شوش» (رب) به طبابت ابلیس گوش داده و پس از مداوا شدن با حوا همخوابه میشود و افسانه «درخت ممنوعه»، «ابلیس» و … از همان دوران در میان فرزندان آدم برجای می ماند و حالت افسانه های مذهبی میگیرد.
درست در همان مرحله تبعید و توحش «آدم»، در بخش غربی ایران کنونی تمدن خطی پدید می آید.
اسناد بدست آمده از پنج تا ششهزار سال پیش (هنگامه تبعید آدم) نشان میدهند که در «سلسله جبال کوهپایه غربی زاگرس» قبایل «هوریان»- «لولیان»-
«گوتیان»- «کاسیان» و نیز برخی قبایل دیگر که ظاهرا با «قبایل ایلامی» خویشاوند بوده اند، زندگی میکرده اند.
ظاهرا قبایل «هوریان» در پنجهزارسال پیش در حدود دره رودخانه «دیاله» و «گوتیان» در محل شرقی تر از «لولوبیان» زندگی میکردنده اند.
در چهاهزار سال پیش قبایل کاشی در بخش مرکزی «کوهستان زاگرس» در سرزمینی که امروز «لرستان» خوانده میشود، میزیسته اند. این تمدن تا مرز «کردستان» و «رود دیاله» امتداد داشته است.
از سویی، شباهت و همسانی تمدنهای مکشوفه در سرزمین ایران و تمدنهایی که در خاک «بین النهرین »- «آسیای صغیر»- «افغانستان»- «ترکمنستان» و غیره در زمانهایی بیش و کم نزدیک بوجود آمده، مسئله خویشاوندی و منشاء یگانه این تحولات را نزد باستانشناسان و خاور شناسان مطرح ساخته است.
در ایران که بیش از همه جا مورد کاوش قرارگرفته است، تمدن شهر نشینی و زراعتی را میتوان از هفت هزار سال پیش یا پنجهزار سال قبل از میلاد ثبت نمود که در همان هنگامه تمدنهای «حسونه» و اقع در جنوب «موصل» تمدن «تل حلف» واقع در دشت «دجله علیا» و تمدن «اریدو» در جنوب خاک «بین النهرین» در کنا رهم به طور مسالمت آمیز میزیسته اند.
بدین رو امروز با کشفیات تاریخی، ما بعنوان «عناصر ایرانی» میتوانیم تاریخ متمدن میهنمان را به هزاره هفتم پیوند بدهیم. زیرا که اولین نشانه های کشف شده از تمدن در «نجد ایران » حداقل به هفت هزارسال پیش می رسد و ما بعنوان عناصر ایرانی چرا باید در اسارت اندیشه های «آدم» تبعیدی و فرزندان بی تمدن او قرار بگیریم و تاریخ اصلی و قدیمی خویش را زنده نکنیم؟ وتاریخ گریز یک رهبر تازی ر ا از روستایی به روستای دیگر، تاریخ خود قرار دهید! بویژه اینکه آغاز این تاریخ، هنگامه تازش و غارت و ویرانی به سرزمین پرافتخار ماست که زنان وسرزمین ما مورد تجاوز مشتی صحراگرد قرار گرفته اند...
امروز برکسی پوشیده نیست که تاریخ پیدایش بشر اولیه به میلیونها سال پیش می رسد! و سرخ پوستان آمریکا و سیاهان آفریقا و بومیان استرالیا دهها هزار سال سابقه تمدن دارند و ایران ما بر اساس یافته های باستانشناسی حداقل هفت هزار سال تمدن دارد.
از سویی یادآوری این نکته ضروری است که ما همه جا از ساکنان نجد (فلات) ایران با عنوان ایرانی یاد کردیم هرچند در روزگاران قدیم در سرزمین شوش و حکومت ایلامیان و مادها و پارتها و پارسیان و غیره نام ایران کنونی هنوز متداول نبوده است.
بدین رو ی با تکیه براین توضیحات ویژه موضوعهای نوین و کوتاه از هزاره های ایران است که می توانیم سالنامه و گاهشمار ایران را با درخشش پرشکوه هفت هزارساله سرزمین خود پیوند داده و از تاریخ هفت هزارساله «آریایی - میترایی» در همه جا نام برده و از این تاریخ بجای هزاروسیصد هشتاد و اندی تازی استفاده کنیم.
سال7025 « آریایی، میترایی» برابر با 1383 تازی
اگردیروز را بیاد آوریم و خوبیهای گذشته را شعار کنیم تا به شعوری نوین دست یابیم و بتوانیم «فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم» کاری نیکوست.
اگر ملتی از سابقه و دستآوردهای کهن خویش سخن بگوید تا تجربیات گذشته چراغ راه امروز و فردا باشد، آنهم کاریست نیکو.
یک ملت چون خانواده ای میماند که میبایست به اصل و اصول خویش افتخار نموده وحتی بدیها را در جهت خوبی و نیکویی ترمیم کند.
ملیت در طول تاریخ برترین جایگاه پیوستن وهمبستگی مردم بوده است. هرچند درهنگامه هایی اندیشه ها و ادیان و مذاهبی بر این اصل پیشی گرفته اند، اما ره آوردهای جدید در هر سرزمینی بی تاثیر از داشته های کهن ملی هر ملتی نبوده است!
بهمین خاطر است که سوسیالیست چین با روسیه و روسیه با کوبا و همه اینها با سوسیالیست غرب بکلی فرق میکندو یا اسلام عربستان با اسلام لبنان، سوریه. مصر، شمال آفریقاوهمه اینها با اسلام ترکیه و ایران فرق میکند..
بدین رو در گاهواره امروز جهان که غرب «حاکمیت کلیسای مسیحی» و ما «حاکمیت فقاهت اسلامی» را (چقدر گران) تجربه کرده ایم، هر با خردی را بر آن میدارد تا با جهل، خرافه، نیرنگ و ریا با هرنام و به هرشکلی که بوده و هست مبارزه کند هرچند این نبرد بر تودههای مومن که مقدساتشان هرچند پوشالی اما پیوسته با عصبیتهایی ژرف می باشد، گران آید و سخت پذیر باشد، اما وظیفه هر عنصر خردگرایی که در جهت روشنگری جامعه گام برمیدارد آنست که «افشاگر و اگاهیبخش» باشد!
بدین روست که ما از این پس از «تاریخ هفت هزار ساله آریایی- میترایی» سخن می گوییم و چنانچه گفتیم با سنجشی که از اولین نشانههای زندگی و تمدن آریایی درنجد (فلات) ایران، و آن هنگامی است که تاریخ آن را میتوان درحدود هزاره پنجم پیش از میلاد قرارداد و میتوانیم پیشرفتی راکه درتمدن مادی ساکنان نجد ایران رخ داده تقریبا بدون انقطاع تعقیب کنیم و پیدایش میترا، اولین آئین و خداوند ایرانی بدست آورده ایم تا سقوط شاهنشاهی در ایران و حاکمیت ملایان که میشود 7000 سال (برابر با پنج هزار سال پیش از میلاد به اضافه دوهزار سال پس از آن) و از آن تاریخ (22 بهمن) تابه امروز را که 25 سال می گذرد برآن فزوده ایم که میشود سال 70025 آریایی – میترایی.
از این پس وظیفه هر ایرانی با شرف و میهن دوستی که از هر قبیله و قوم و آیین ایرانی آریایی است می باشد تا این تاریخ را استفاده، تبلیغ و معرفی نماید و هرجا که سخن از تقویم و تاریخ میآید می بایست که ایرانی از تاریخ هفت هزارساله سربلند خویش سخن گوید و بس!آئین میترا
اولین باور و آئین جهانگرای ایرانی
از میان ملل قدیم ایرانیان بیش از ملل دیگر درتمدن جهانی و بخصوص در تمدن عربی اسلامی تاثیر داشته اند . ایرانیان سراسر آسیای غربی تا دریای مدیترانه را تصرف کردند. حتی دامنه تصرفات خودر ا تا مصر نیز گسترش دادند.
امپراتوری مقدونی که در مقابل ایران قد علم کرد، پس از تصرف اسکندر نتوانست تمدن وفرهنگ یونای را چنانکه میخواست بر ایرانیان تحمیل کند. در ایران باستان مذاهب متعددی پدید آمده که قدیمی ترین آنها پرستش بعضی از قوای طبیعت بوده است ادیان قدیم که هریک را منشاء دیگری بود در آیین مزدایی که در سرتاسر ایران انتشار یافت حل شدند. مزدا به معنی دانااست. مزدا، خدای حکیم و عاقل از دیگر خدایان ممتاز شد و برآنان غلبه یافت همچنین خدای دیگر موسوم به اهورا قدرت یافت. اهورا مظهر نیرو بود و این نیرو به دانایی در پپوست و هر دو خدای توانایی برای عالم تشکیل دادند. موسوم به اهورامزدا یا اورمزد وقتی پارسیان به سرزمین ایران درامدند، اورمزد را برگزیدند و او را خدای بزرگ عالم خود قرار دادند ولی در مقابل او خدای دیگری ساختند که مظهر شر در عالم بود. زیرا اورمزد خدای عاقل حکیم تنها مبدا خیر بود وبدین طریق از روزگار کهن ثنویت پدید آمد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:66
فهرست مطالب:
بررسی شهر ستانهای استان کرمانشاه ۱۴
شهرستان اسلام آباد غرب ۱۵
شهرستان سر پل ذهاب ۱۶
بررسی فرهنگ, نژاد وگویش استان کرمانشاه ۱۷
جمعیت : ۱۷
نژاد : ۱۸
گویش کردی سوراانی : ۱۹
مذهب : ۲۰
محوطه تاریخی طاق بستان ۲۱
تکیه معاون الملک تاریخی بنای ۲۲
موقعیت طبیعی و جغرافیایی ۲۴
بادهای مهم استان کرمانشاه عبارتند از : ۲۶
کوههای دالاهو ۲۷
شاهو ۲۸
ارتفاعات اطراف قصرشیرین ۲۹
رودخانه قره سو ۳۰
رودخانه گاماسیاب ۳۰
رودخانه دینور آب ۳۱
رودخانه الوند ۳۲
جداول اقلیم کرمانشاه ۳۵
جغرافیایی طبیعی و اقلیم استان ۴۱
موقعیت جغرافیایی محوطهی تاریخی بیستون ۴۲
تاریخچه هواشناسی کرمانشاه ۴۳
تاریخچه هواشناسی ایران ۴۴
آثار طبیعی استان کرمانشاه ۴۶
کوه ۴۷
جنگل ۱. جنگلهای بلوط ۲. جنگلهای ون ۴۷
سراب ۱.نیلوفر ۲.تاقبستان ۳.صحنه ۴.هرسین ۵.خضرزنده ۴۷
۶.خضرالیاس ۴۷
تالاب ۱.هشیلان ۴۷
غار ۱.قوری قلعه ۲.شکارچیان ۳.چشمه سهراب ۴۷
پناهگاه حیات وحش ۴۷
۱-بیستون ۲.نواه کوه ۳.ورمنجه ۴.هشیلان ۵.بدر و پریشان ۴۷
۶.بوزین ۷.مرهخیل ۸.زلهزرد ۴۷
حیوانات ۴۷
۱.آهو ۲. کل ۳. بز وحشی ۴. پلنگ ۵. خرس ۴۷
۶. گربه وحشی ۷. شوکا ۴۷
آب و هوا ۴۸
شرایط اقلیمی : ۴۸
پوشش گیاهی ۵۱
مردم شناسی بیستون : ۵۳
امکانات روستا : ۵۴
ساخت خارجی خانه ها و کوچه ها : ۵۵
مجسمه هرکول * کرمانشاه ۶۴
غار مرخر * واقع در کرمانشاه * ۶۶
نقش برجسته و کتیبه های بیستون * کرمانشاه * ۶۸
چکیده:
استان تاریخی کرمانشاه همچون دیگر نقاط کشور کهنسال ما آثاری از روزگار مجد و عظمت ایران را در سینه کوه ها و پهن دشت های خود محفوظ کرده است . برخلاف سایر نقاط ایران که به صورت مقطعی مورد سکونت قرار گرفته اند . این استان بدون وقفه در ادوار مختلف تاریخ مورد سکونت قرار گرفته است ، شواهد و مدارک باستان شناختی نشان می دهد این منطقه از اولین زیستگاه های انسان اولیه به شمار می رفته و یکی از مراکز مهم جمعیتی در زاگرس میانی محسوب می شده است . تمامی مراحل و ادوار زندگی انسان از عهد حجر تا دوره های تمدنی پیش از تاریخ و سپس تا تشکیل حکومت های بزرگ سیر تطور خویش را در این محدوده طی کرده است . به طوریکه غار شکارچیان بیستون نکات جالبی را درباره سابقه زندگی بشری در دوران پارینه سنگی در ایران روشن می دارد . پس از این دوره در حدودو هزار سال پیش به علت گرم شدن هوا انسان غار را ترک کرده و روی به یکجانشینی می آورد که این حرکت موجب زراعت و دامپروری و براثر آن روستا نشینی می شود که بدون شک نخستین روستاها در این استان شکل گرفته که از جمله آنها می توان گنج دره هرسین ، گاکیه و تپه سراب اشاره کرد . انسان های پیش از تاریخ گنج دره جزء نخستین انسان هایی هستند که در ایران سفالگری را اختراع کرده و روی به فعالیت های صنعتی آورده اند .
در هزاره چهارم پیش از میلاد استان کرمانشاه یکی از مراکز مهم تجاری و بازرگانی بوده و بازرگانان آن با بازرگانان شوشی و بین النهرینی به داد و ستد و مبادله کالا مبادرت می ورزیدند . حضور بازارهایی در گودین کنگاور و چغاگاوانه اسلام آباد از آن دوره شاهدی بر این مدعا است .
به استناد کتیبه های بابلی و آشوری ، ساکنان زاگرس اقوام لولوبی و گوتی بودند . این مردمان سخت کوش و شجاع به منظور حفاظت از این خطه مرتب با بین النهرینی ها در جنگ و ستیز بوده اند که در این امر به پیروزی های چشمگیری نیز نایل شده اند و از آن پس دره های زاگرس قرن ها مرکز تمدن و حکومت های ایرانی و بین النهرینی بوده که سرانجام عنصر ایرانی تمدن خود را بر این سامان غالب ساخت . حضور نقش برجستههای این اقوام در سرپل ذهاب که یکی از قدیمی ترین نقش برجسته های خاورمیانه محسوب میشود بیانگر این موضوع است .
منطقه کرمانشاه به واسطه همجواری با دولت آشور ، پیوسته در معرض تهاجم دولت مقتدر آشور بود و شاهانی چون تیکلات پلیسر ، شلمانصر سوم ، بارها به محدوده کرمانشاه لشکرکشی کرده اند در کتیبه های به جا مانده از آشوریان از سرزمین های پارسوا ، زکروتی ، مادی ها و سرزمین نیشانی نام برده شده است ، نیشانی سرزمینی است که به اطراف کرمانشاه و ماهیدشت کنونی اطلاق می شد و به واسطه مراتع معروف خود برای پرورش و نگهداری اسب شهره بود .
در سالنامه های آشوری از شهری به نام الی پی نام برده شده که مورخان آن را بین کرمانشاه و همدان تشخیص داده اند و برخی دیگر از مورخان آن را در محل فعلی کرمانشاه معرفی کرده اند .
با شکل گیری حکومت ها ، این خطه نیز یکی از مراکز مادی محسوب می شده است که از این دوره یادمان هایی با ارزش چون دژ گودین در کنگاور برجای مانده است . در این دوره کرمانشاه یکی از شاهراهای حیاتی ایران بوده و جاده اکباتان به بابل از این استان عبور می کرده است .
در دوره هخامنشی با عبور جاده شاهی که یک رشته آن اکباتان را به بابل وصل می کرد بر رونق و آبادانی این منطقه افزوده شد . پس از انقراض هخامنشیان ، در دوره سلوکی مناطقی از کرمانشاه چون بیستون و دینور محل حضور کلنی های یونانی بوده ولی دیری نپائید که اشکانیان آنان را شکست داده و در این منطقه حضور پیدا کردند. نقش برجستههای اشکانی در بیستون بیانگر این موضوع است. در این دوره بیستون یکی از مراکز مهم دوره اشکانی محسوب می شده است.
استان کرمانشاه در دوره ساسانی بیش از هر دوره دیگری از اعتبار و رونق خاصی برخوردار بوده است. این منطقه همواره مورد توجه شهریاران ساسانی بوده و به علت نزدیکی با تیسفون پایتخت آنها ، ایام تابستان را در قصور ییلاقی اینجا می گذرانده اند. در اخبار مورخان اسلامی به کرات آمده که خسرو اول در نواحی طاق بستان قصوری ساخته بود که در آنها از فغفور چین ورای هند و قیصر روم و دیگر حکمرانان روزگار پذیرایی کرده است .
با احداث شهرهایی چون حلوان در این سو و سیاست شهر سازی پادشاهان ساسانی در غرب کشور که به بنیاد شهر کرمانشاه منجر گردید . این حوزه بیش از پیش اعتبار یافت و شاهان ساسانی با ایجاد پل هایی بر روی رودخانه ها و بناهای عام المنفعه رفاه و رونق اقتصادی را برای مردم این دیار به ارمغان آورده بودند .
با شکست ساسانیان توسط مسلمین ، مردم این منطقه برخلاف برخی مناطق دیگر جزء اولین مردمانی بودند که به دین مقدس اسلام ایمان آورده و به ترویج آن پرداختند .
مسجد عبدالله بن عمر در ریجاب که یکی از قدیمی ترین مساجد صدر اسلام است . یادگاری از آن زمان می باشد . از دوران آرامگاهی از یاران وفادار پیامبر اسلام که در جنگ ها وی را یاری می کردند به یادگار مانده که می توان به آرامگاه ابودجانه در ریجاب اشاره کرد . در دوره خلفای عباسی کرمانشاه یکی از چهار شهر مهم و معتبر ولایات جبال بود . هارونالرشید خلیفه معروف عباسی بدین سامان توجه خاصی داشت ، به طوریکه سیاحان و جهانگردان از آبادانی و زیبایی شهر یاد می کنند .
ابن حوقل و استخری از شهر کرمانشاه به عنوان شهرستانی زیبا که اشجار و آب فراوان دارد یاد می کنند . مقدسی این شهر را به همراه شهرهای همدان ، ری و اصفهان جزء چهار شهر معروف ایالت جبال معرفی می کند .
در سده سوم هجری کرمانشاه در قلمرو و حکومت صفاریان قرار داشت . در قرن چهارم سلسله کوچکی از اکراد بنام حسنویه د رولایات غرب استقلالی پیدا کردند ، مؤسس این سلسله حسنویه که معروفترین این خاندان نیز هست نزدیک پنجاه سال حکمرانی کرد و قلعه بزرگ سرماج را مقر خود نمود . در سال ۴۴۱ ساطان طغرل سلجوقی صد هزار سپاهی به تسخیر قلعه سرماج فرستاد که پس از چهار سال موفق به تسخیر قلعه گردید . در سده ششم هجری سلطان سنجر سلجوقی ، کرمانشاهان و توابع آن را در حوزه حکمرانی برادر زاده خود سلیمان شاه ملقب به « ایوه » قرار داد. در سده هفتم کرمانشاهان همچون مناطق خراسان و دیگر بخش های ایران از هجوم مغول آسیب فراوان دید به طوریکه سپاهیان هلاکو در این منطقه قتل و غارتی فجیع به عمل آوردند ولی در اواخر دوره ایلخانی در زمان حکومت ابوسعید این خطه مورد توجه قرار می گیرد به طوریکه در زمان حکومت وی شهر سلطانیه چمچمال نزدیک بیستون احداث گردید . در این زمان همان طوریکه حمدالله مستوفی اشاره می کند کرمانشاهان یکی از ایالت های ۱۶ گانه کردستان بوده است .
در قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری کرمانشاه مورد تجاوز عثمانیان واقع می گردد . در این زمان هرسین و ماهیدشت حکومت نشین بوده ولی از کرمانشاهان نامی پیدا نیست .
در زمان صفویه کرمانشاهان اهمیت و اعتبار زیادی پیدا کرد در دوره سلطنت شاه طهماسب اول حکومتی بنام کلهر و در زمان شاه صفی حکومتی تحت عنوان سنقر و کلهر در این حدود تشکیل شد و به خوانین زنگنه تفویض گردید . در حقیقت از این زمان تجدید بنای کرمانشاه و تشکیل ولایت فعلی شروع می شود .
همزمان با حمله افغان و سقوط اصفهان ، کرمانشاهان نیز با تجاوز عثمانی ها مواجه گردید و بار دیگر رو به خرابی نهاد . در زمان حکومت زندیه خوانین زنگنه و اهالی کرمانشاه نخست حکومت کریم خان را نپذیرفتند به همین جهت کرمانشاه مدتی با محاصره و خرابی مواجه گردید . در دوره قاجاریه کرمانشاه اعتبار و اهمیت زیادی پیدا کرد . فتحعلیشاه در سال ۱۲۲۱ ه.ق یکی از پسران خود به نام محمد علی میرزای دولتشاه را با سمت سرحدداری عراقین به این شغل منصوب کرد و ایالت خوزستان را نیز ضمیمه قلمرو او کرد و در حقیقت در این زمان کرمانشاه به یک پایگاه نظامی مجهز علیه دولت عثمانی تبدیل شد .
در جنگ جهانی اول کرمانشاه به تصرف قوای عثمانی درآمد ولی بعد از سقوط بغداد آنها شهر را تخلیه کرده ، عقب نشینی کردند . در جنگ جهانی دوم نیز به تصرف قوای نظامی انگلستان درآمد .