غوکان افلاطون
8-1- چون اقیانوس اطلس و جبلطارق را پشت سر گذاریم و به آرامترین دریاها، مدیترانه، پانهیم، بیدرنگ به صحنهی تاریخ یونان میرسیم. افلاطون گفته است: «ما، به سان غوکان گرد برکه، در کنارههای این دریا ساکن شدهایم.» یونانیان، قرنها قبل از میلاد، در کنارههای این دریا، و حتی در دورماندهترین سواحل آن، کوچ نشینهایی ناپایدار، که در میان بر بریان محاط بودند، بر پا کردند. از آن جملهاند: همروسکوپیون و امپوریون در اسپانیا، مارسی (ماسالیا) و نیس (نیکایا) در فرانسه، و تقریباً همه جا در ایتالیای جنوبی و سیسیل. کوچ نشینان یونانی شهرهایی پر رونق در کورنه (آفریقای شمالی) و نوکراتیس (دلتای رود نیل) به وجود آوردند، و تلاش بیآرام آنان، در آن زمان نیز مانند قرن ما، جزیرههای دریای اژه و سواحل آسیای صغیر را به شور افکند. اینان برای بازرگانی پردامنهی خود شهرها و آبادیهایی در کرانههای داردانل (هلسپونتوس) و دریای مرمره (پروپونتیس) و دریای سیاه بنیاد نهادند. از اینرو دنیای یونان باستان بسیار پهناور بود، و شبه جزیرهی یونان فقط بخشی کوچک از آن به شمار میرفت.
اگر تاریخ گذشته را مرور کنیم به این نتیجه میرسیم که دومین گروه تمدنها در مدیترانه ظهور یافت، همچنان که قبلاً نخستین گروه در امتداد رودهای مصر و بینالنهرین و هند و پارس و هند به بار آمد، و مقدر بوده است گروه سوم تمدنها در سواحل اقیانوس اطلس (تمدن مدرنیته) درخشیدن گیرد، و محتملاً گروه چهارم بر کنارههای اقیانوس آرام پدیدار شود. چه شد که چنین شد؟ آیا پیدایش تمدن مدیترانهای زادهی آب و هوای مساعد سواحل این دریاست؟ در آن زمان هم، مانند اکنون، بارانهای زمستانی خاک سرزمینهای پیرامون مدیترانه را میپروردند و یخبندانهای ملایم مردم را بر میانگیختند. تقریباً در تمام سال، آدمی میتوانست در فضای باز، زیر آفتاب گرمی که هیچ گاه طاقت فرسا نمیشد.، به سر برد. با این همه، خاک جزایر و سواحل مدیترانه به هیچ روی، از لحاظ حاصلخیزی، با درههای رسوبی گنگ و سند و دجله و فرات و نیل برابری نمیکند، و امکان دارد که کم آبی تابستان بسی زود آغاز شود یا بسیار دیرنده شود.
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:40
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
مقدمه 1
تحولات فکری و هنری 3
تحولات ادبی 6
تاریخ ملل شرق و یونان 8
مردم اسپارت 8
تربیت در اسپارت 8
نقد و بررسی تربیت اسپارت 15
مردم آتن 17
آموزش و پرورش آتن 18
آموزش و پرورش جدید و سوفسطائیان 20
آموزش و پرورش هلنی 22
خانه و مدرسه 23
آموزش و پرورش ایرانیان باستان از دیدگاه یونانیان 28
نتیجهگیری 39
منابع 40
مقدمه
کسانی که گذشته را مرور میکنند و آنرا مورد مطالعه و تأمل قرار میدهند و از آندرس عبرت میگیرند، سود سرشاری از کار خود میبرند، مخصوصاً اگر این مطالعه وتوجه در مورد تمدن انسان و مسائل مربوط به تربیت باشد.
از روزگار کهن پرورش جوانان برای زندگی یکی از مهمترین اشتغالات نوع بشربوده است. تاجایی که میتوان گفت: «تربیت هرگز مانند آنچه که جامعههای بدوی بهجوانان خود میدادهاند مؤثر نبوده است.» کودک به محض اینکه توانایی شرکت درزندگی بزرگتران خود را داشت و میتوانست خدمتی برای انان انجام دهد، آنها را دنبال وتقلید میکرد. تربیت ناخودآگاه برای ارضای تمایلات طبیعی به شکل بازی کودکانه وتقلید و شرکت در زندگی عمومی و جشنها و تشریفات دینی هزاران سال صورت مدرسةواقعی برای کودکان قبایل وحشی را داشته است.
مطالعة تاریخ اقوام بدوی به ما میفهماند که آشنا کردن جوانان به کار و فرهنگ واخلاق آداب و رسوم، همیشه قسمت مهمی از تربیت بوده و در آینده نیز هرگز نمیتواند ازقلمرو آن خارج گردد.
و بهترین وسیله برای آن است که وضع موجود آنها را بشناسیم و سیر تحول آنان رادریابیم و تکامل بشر را تا زمان حاضر درک کنیم.
آنچه در پیش رو دارید:
بررسی آموزش و پرورش و تعالیم تربیتی آن در تمدن یونان میباشد.
یونانیان آموزش و پرورش اروپایی را آغاز کردند آنان سعی داشتند که بین فرهنگو تعلیم و بین ارزش و واقعیت فرق بگذارند. آنان طبیعت آدمی را با بصیرت حیرتانگیزیبررسی کردند و با شجاعت از منطق افکار خود پیروی کردند.
یونانیان هنرمندان و متخصصانی والا بودند و علوم غرب را بنیان نهادند، اما دربرابر این آیین فکری خطرناک مقاومت ورزیدند که آموزش و پرورش بیشتر وسیلهایبرای ساختن اشیا باشد تا برای تربیت کودکان که مردان شایستهای شوند. این مایة فکریپایدار در اندیشة یونانیان که آموزش و پرورش همان است که فرد را میسازند، هنوزمسئلة امروزی ماست و ما را یادآور میشود که اگر وسایل مهارکردن ماشینهای مصنوعدست بشر را به کنار نهیم، بیگمان جوابگوی نیازهای نیمة دوم قرن بیستم نخواهیم بود.
جان استوارت میل (John Stuart mill) معتقد است یونانیان تقریباً بنیانگذار همهچیز بودهاند جز مسیحیت که دنیای جدید بدان مباهات میکند. بیگمان یونانیان نخستینمربیان واقعی دنیای غرب بودند هیچ تاریخ آموزش و پرورشی نمیتواند وجود یونانیانرا نادیده انگارد زیرا آنان اولین قوم غربی بودند که به طور جدی و با تعمق دربارة آموزشو پرورش نسل جوان، ماهیت و هدف آن و اینکه کودکان و مردان چگونه باید تربیت شوندمیاندیشیدند. اما درست به همین علت که یونانیان به امر آموزش و پرورش بسیارعلاقهمند بودند، دربارة آن هم رأی نبودند. مثلاً در اسپارت و آتن، با دو آرمان سختمتضاد تربیتی مواجه میشویم که در عمل آموزش و پرورش امروزی به آسانی میتوانآنها را باز شناخت.
قبل از آنکه بحث آموزش و پرورش یونان را آغاز کنیم لازم میبینم دربارة تحولاتفکری و هنری و ادبی اشارهای داشته باشیم.
تحولات فکری و هنری
همینکه یونانیان توانستند ایرانیان را پس از نبردهای خونین از خاک خود براننددوران آرامش نسبی، مخصوصاً در دوران رهبری پریکلس در یونان شروع شد و آتنصحنة فعالیتهای فکری، علمی، هنری قرار گرفت و نوابغ بزرگی پیدا شدند که تحولاتبزرگی در دنیای متمدن آنروزی پدید آوردند و در حقیقت بنیانگذاران تمدن امروزی بهشمار رفتند.
در این دوران که به عصر پریکلس معروف شد، یونان برجستهترین ادوار تاریخیخود را طی کرد، بزرگترین شاهکارهای فلسفی، علمی و ادبی که دنیا به خود دیده بود بهوجود آمد و بزرگترین نوابغ ادبی و فلسفی دوران باستان پا به عرصة وجود گذاشتند.
در این زمان است که هنرهای زیبای یونانی به منتهی درجة عظمت و شکوه خودرسید خالق علوم، آزادی، بشریت یونان خود را خالق زیبایی معرفی کرد و در تمام شعبهنری شاهکارهای جاویدانی از خود به یادگار گذاشت که نظیر ان تاکنون دیده نشده بود،چون وسایل مادی کار کاملاً مهیا بود هنرمندان آزادانه توانستند از تصورات و تخیلاتخود الهام بگیرند.
مانند شعرا و ادبا دراماتیک، هنرمندان از طبیعت تقلید کردند و مانند آنها حالاتمتنوعی به هنر خود دادند.
خاتمة جنگهای مدیک و راندن دشمن از خاک خود نیروی اخلاقی جدیدی در آنهاتولید نمود که آنها را به آتیة درخشانی امیدوار میساخت.
برای تشکر از خدایان که آنها را از خطر خارجی رهانده بود تمام معابدی که خرابشده بود مرمت نمودند و در قلب خود سعی کردند که آنها را زیباتر و باشکوهتر جلوهدهند. هنر حجاری و نقاشی و تزئینی با هنر ساختمانی ترکیب یافت. در کنار معابد،ساختمانهای زیبای شهری، محلهای ورزشی نباشد و شهرها با یکدیگر به رقابتپرداختند.
در این عصر علاوه بر تکامل هنرهای زیبا بواسطة پیدایش فلاسفة بزرگی نبوغیونانی صورت حقیقی به خود گرفت و فلسفه وارد مرحلة جدیدی شد. اهمیت تحولاتفلسفی در این عصر این بود که نفوذش در تمام تحولات فکری و عقلانی دوران بعدی حسمیشود و در نزد شعرا، مورخان، ناطقین آن زمان اثرات آن مشاهده میگردد.
از فلاسفة بزرگی که در این عصر پیدا شدند نخست بایستی نام سقراط را ذکر کردکه در رأس تحولات فکری جامعة یونانی قرار گرفت و دوران درخشندگی یونان نیزمدیون این مرد بزرگ بود.
به عقیدة وی مردم از روی علم به دنبال کارهای بد نمیروند، به این جهت برایخوبی و درستی مبنای عقلی و علمی میجست و اصل تعلیمات او این است که بشر همیشهجویای خوشی و سعادت است ولی در نظر او این سعادت بالذات و شهوات نفسانی بدستنمیآید، بلکه با جلوگیری از خواهشهای نفسانی میسر است. بالاخره فضیلت جز با دانشو حکمت بدست نمیآید.
افلاطون دیگر فیلسوف عالیقدر، و یکی از نویسندگان برجستة دوران باستانی باآثار کتبی تقریباً سی ساله که اصول عقاید وی در رسالة جمهور بیان شده است وی درنوشتههایش کوشیده است در روابط بشری بنیان جدیدی که تاکنون وجود نداشته،برقرار سازد.
و ارسطو نخستین پایهگذار علوم جدید، و از بزرگترین فلاسفة دنیای باستانی استکه مدت مدیدی دنیای متمدن را تحت تأثیر عقاید و آراء خود قرار داد. و تصنیفاتش بهزبانهای سریانی، پهلوی و عربی ترجمه شده است. وی شعب علوم مختلف را از یکدیگرمتمایز ساخته و همة علوم و فنون را جزء حکمت میداند.