مطالعه نشان میدهد که علاوه بر بیولوژیکی و محیط زیست شاخصهای سلامت از قبیل طول عمر، مرگ و میر و بیماری با وضع اجتماعی – اقتصادی از قبیل طبقات اجتماعی (بر اساس میزان درآمد خانواده، شغل و میزان آموزش)، محل زندگی (شهری – روستایی) مسکن و امکانات خدمات بهداشتی – درمانی و استفاده از آنها رابطه دارد. در حقیقت این ضوابط از جمله عواملی است که امکان اندازهگیری جوامع پیشرفته را از لحاظ اجتماعی و اقتصادی در مقایسه با کشورهای در حال توسعه ممکن میسازد.
طول عمر
یکی از مهمترین شاخصهای بهداشتی طول عمر جمعیت یا گروههای اجتماعی و بالاخره جامعه است. انسان قبل از قرون وسطی به طور متوسط 20-30 سال عمومی کرده است. در قرن 17 این میزان تا 32 سال بوده است با انقلاب صنعتی و کشاورزی اروپا و تأثیرات تدریجی آن در وضع زندگی مردم در کشورهای اروپای غربی، در سال 1850 میانگین طول عمر به 40 سال و در حال حاضر در حدود 80 سال میباشد.
با توسعه و پیشرفت اجتماعی و اقتصادی، مخصوصاً توسعه خدمات بهداشتی درمانی در کشورهای در حال توسعه، میانگین طول عمر با سرعت رو به افزایش گذاشته است. در حالی که در اروپای غربی پس از انقلاب صنعتی مدت زمان (حدود یک قرن) طول کشید تا میانگین عمر از 30 تا 40 سال افزایش یابد، در کشورهای در حال توسعه مدت یک دهه برای این افزایش کافی بود. برای مثال میانگین طول عمر در ایران در دهه گذشته از 50 به 60 سال افزایش یافته است.
اختلافات میزان طول عمر در کشورهای پیشرفته در مقایسه با کشورهای در حال توسعه در ارتباط با نحوهی زندگی مردم، درآمد خانواده و درامد سرانه کشور، امکانات رفاهی از جمله خدمات بهداشتی درمانی میباشد. حتی میتوان گفت که در مورد عوامل غیرطبیعی ژنتیکی و بیولوژیکی که امکان دارد شانس زندگی در افراد را کاهش دهد نیز با مراقبتهای پزشکی امکان زنده ماندن و افزایش طول عمر وجود دارد. بطور خلاصه هرچه امکانات و شرایط اجتماعی – زیستی جامعهای پیشرفتهتر باشد شانس اینکه مردم آن بیشتر عمر کنند زیادتر میشود.
برای دانلود کل مطلب به لینک زیر مراجعه کنید.
روانشناسی اجتماعی در زمره سایر بررسیها به مطالعه افراد در حالی که با دیگران در کنش متقابل هستند، میپردازد. روانشناسی معمولا انسان را به عنوان افرادی منحصر به فرد یا مجزا از دیگران مطالعه میکند، اما آشکار است که هر کس با دیگران زندگی میکند، قسمتی از اموخته های خود را از آنان فرا میگیرد، و معمولا مهمترین انگیزههای او برخاسته از روابط اجتماعی است. بدین ترتیب، انسان همواره با دیگران است، با آنان زندگی میکند و اجتماعی بودن بخشی از ماهیت انسانی اوست.
ارسطو (1328 ق.م ) نوشته است: «انسان ماهیتاً یک حیوان اجتماعی است... هر کس که نمیتواند یک زندگی عادی داشته باشد، یا به قدری خودکفاست که نیازی به دیگران ندارد و بنابراین در اجتماع شرکت نمیکند، یا یک حیوان وحشی یا یک الهه است.»
انسانها به یکدیگر نیازمندند، همدیگر را دوست دارند و عمیقاً از یکدیگر تاثیر میپذیرند. روانشناسان اجتماعی این جذابیتها، نیازها و تاثیرات را مطالعه میکنند.
کنش متقابل اجتماعی
یکی از ویژگیهای خاص انسان، توانایی و مهارت او در برقراری ارتباط با دیگران به پیچیدهترین وجه است. ارتباط عبارت است از «فرایند ارسال اطلاعات از طریق یک شخص به شخص دیگر و درک آن توسط شخص گیرنده، یعنی انتقال و سهیم شدن در اندیشهها، عقاید و واقعیتهای مورد نظر فرستنده پیام به گونهای که گیرنده آنها را دریافت و کمک کند.»
استعداد تکامل یافته انسان در برقراری ارتباطات نمادی، اکتساب فرهنگ را آسان و انتقال فرهنگ را از نسلی به نسل دیگر ممکن میسازد. جامعه شناسان و انسان شناسان بر این عقیدهاند که چنانچه انسان استعداد و مهارت وسیع فراگیری زبان و برقراری ارتباط با دیگران را نداشت، نمیتوانست به حیات خود ادامه دهد. ارتباط نمادی آدمیان به شیوه زیر صورت میگیرد:
برای دانلود کل مطلب به لینک زیر مراجعه کنید.
مقدمه
آدمیان مغزهای شگفت انگیزی دارند که پرتوان و کارآمد هستند، لیکن این مغزها با وجود شگفت انگیز بودن، به هیچ وجه کامل نیستند. یکی از پیامدهای این نارسایی این است که اکثر ما درباره بسیاری از چیزها اطلاعاتی کسب می کنیم که به هیچ وجه حقیقت ندارند. اجازه دهید مثالی معمولی بزنیم: بسیاری از مردم بر این باورند که زوجهای نسبتا نازا که کودکی را به فرزندی می پذیرند، نسبت به زوجهای نسبتا نازاکی که چنین نمی کنند، به احتمال بیشتری بعدها خودشان بچه دار می شوند. استدلال انها چیزی شبیه این این است: پس از پذیرش فرزند فشار مربوط به صاحب فرزند شدن از بین می رود و زوج ارامش پیدا می کنند و این آرامش بچه دار شدن را آسانتر می سازد. اما بر اساس نظر تام گیلوویچ این موضوع با وجود پذیرش عام صحت ندارد، زیرا احتمال بچه دار شدن زوج های نسبتا نازایی که کودکی را به فرزندی می پذیرند بیشتر از زوج های نسبتا نازایی نیست که فرزندی را نپذیرفته اند. چار اغلب مردم این وضوع را باور دارند؟ به دو دلیل: اول این که این فکر چنان زیباست که می خواهیم حقیقت داشته باشد و دوم اینکه ما گرایش داریم توجه خود را روی ان معدود مواردی متمرکز کنیم که والدین فرزندپذیر خودشان بچه دار می شوند و به مواردی که بچه دار نمی شوند یا والدین فرزندناپذیری که بچه دار می شوند، توجهی نمی کنیم. بدین سان به دلیل توجه و حافظه انتخابی مطمئنا این موضوع درست به نظر می رسد. در واقع همان گونه که بسیاری از شما ممکن است توجه کرده باشید سانی که به چیزهای نادرست اعتقاد دارند، خیلی سخت به نادرستی آنها گردن می نهند.
برای دانلود کل مطلب به لینک زیر مراجعه کنید.
مقدمه
ما نیازمندیم خود را متقاعد سازیم که مردمی پاک و خردمندیم، و ملاحظه کردیم که چگونه این موضوع سبب میشود نگرشهای خود را نسبت به مسائلی که برایمان مهم هستند، تغییر بدهیم. مثلاً ملاحظه کردهایم که اگر شخص، با توجیه بیرونی اندم، برخلاف نگرش خود، نطقی به نفع مصرف و قانونی ساختن ماری جوانا ایراد کند و بفهمد که فیلم آن سخنرانی برای گروهی از جوانان مستعد متقاعد شدن، نمایش داده میشود، مایل است به خود بقبولاند که ماری جوانا چندان هم بد نیست، تا بدین وسیله کمتر احساس پلیدی کند.
در این قسمت، شکل دیگری از این موضوع را مورد بحث قرار خواهیم داد: فرض کنید به کاری دست بزنیم که آسیب زیادی به یک شخص بیگناه وارد سازد. همچنین، فرض کنید که این آسیب و گزند، واقعی و عینی باشد. این شناخت که «من شخصی پاک، عادل و خردمند هستم» با شناخت دیگر که «من به شخص دیگری آسیب رساندهام» مغایر خواهد بود. اگر آسیب و گزند وارد شده، روشن و واقعی باشد، آنگاه نمیتوانید با تغییر عقیده خود نسبت به یک مساله مانند کاری که در آزمایش ماری جوانا انجام شده- ناهماهنگی را کاهش دهید. در این موقعیت، شیوه موثر کاهش ناهماهنگی این است که تقصیر قربانی عملتان را به حداکثر برسانید، تا خدو را مجاب سازید که قربانی شما، سزاوار آن آسیب و گزند بوده، یا عملش او را مستوجب آزار شمار کرده است، یا وی شخصی بد، شرور، کثیف و سزاوار سرزنش است.
حتی اگر مستقیماً موجب آزار قربانی نشده باشید، ولی از اول او را دوست نداشته و آرزو کرده باشید که به او گزندی برسد، باز هم ممکن است این ساز و کار[1] کارگر افتد. مثلاً، پس از اینکه چهار دانشجو در دانشگاه کنت به ضرب گلوله پاسداران ملی ایالت اوهایو کشته شدند، چندین شایعه به سرعت منتشر شد، مبنی بر اینکه: 1- هر دو دختر مقتول، آبستن بودند (بنابراین هوسباز و بیبند و بار بودند)، 2- بدنهای هر چهار نفر پر از شپش بود، 3- قربانیان چنان مبتلا به سیفلیس بودند که به هر حال در عرض دو هفته میمردند.
همانطور که در فصل اول خاطرنشان ساختم، این شایعات به کلی بیاساس بودند.
دانشجویان مقتول، همه پاک، منزه و هوشمند بودند. در واقع، دو نفر از آنها حتی در تظاهراتی که منجر به آن واقعه اسفناک شد، شرکت نداشتند؛ بلکه در حینی که در محوطه دانشگاه قدم میزدند، به گلوله بسته شدند. چرا مردم شهر اینگونه مشتاق بودند که این شایعات را باور کنند و منتشر سازند؟ دانستن این موضوع به طور قطع و یقین غیرممکن است، لیکن گمان من این است که این شایعات، به همان دلایلی پخش شد که شایعات پراساد و سینها[2]، در میان مردم هند پخش شد؛ یعنی به دلیل آرامش بخش بودن آنها، موقعیت را مجسم کنید: کنت شهری سنتگرا است. بسیاری از مردم شهر از رفتار افراطی بعضی از دانشجویان، خشمگین و غضبناک بودند، احتمالاً بعضی امیدوار بودند که دانشجویان جزای خود را ببینند، اما آنها را سزاوار مرگ نمیدانستند. در چنین شرایطی، هر اطلاعاتی که قربانی را بد جلوه دهد، به کاهش ناهماهنگی کمک میکند, چه این نکته استنباط میشود که در واقع، مردن آنها چیز خوبی بوده است. به علاوه، تمایل به باور کردن اینکه قربانیان، گناهکار و مستوجب آن سرنوشت بودند، به طرق مستقیمتر هم ابزار میشد. چند نفر از اعضای پاسداران ملی ایالت اوهایو سخت معتقد بودند که قربانیان سزاوار کشتن بودند و یک خانم دبیر شهر کنت که جیمز میچنر با او مصاحبه کرده بود، تا آنجا پیش رفت که اظهار داشت «هر کس در خیابانهای شهری مانند کِنت، با موی بلند، لباس کثیف یا پای برهنه ظاهر شود، مستحق کشته شدن است.» وی ادامه داد که این حکم درباره فرزندان خود وی هم قابل اجراست.
مقدمه
وقتی جامعه شناسان از فرهنگ سخن میگویند، مقصودشان آن دسته از جنبه های جوامع بشری است که آموخته میشوند، نه آنهایی که به صورت ژنتیکی به ارث میرسند. اعضای جامعه همه در این عناصر فرهنگ سهیم هستند و به همین دلیل امکان همکاری و ارتباط متقابل به وجود میآید. این عناصر فرهنگی متن و زمینه همگانی و مشترکی تشکیل میدهند که افراد جامعه زندگی خود را در آن میگذرانند. فرهنگ یک جامعه هم شامل جنبه های نامحسوس- عقاید، اندیشها و ارزشهایی که محتوای فرهنگ را میسازند- و هم جنبه های ملموس و محسوس است – اشیاء، نمادها یا فنآوری که بازنمود محتوی یادشده است. (گیدنز، 1385، 34)
واژه جامعه مفهوم بسیار وسیعی دارد. بدین جهات تعاریف به عمل آمده توسط جامعهشناسان گوناگون است. با این همه بین اکثر آنان درباه این مفهوم تقریبا اتفاق نظر حاصل شده و کوشیدهاند تا آن را تفسیر نمایند.
فرهنگ
تعریف فرهنگ و بخشهای مختف آن
آنان که افراد جامعه را به دو گروه با فرهنگ و بیفرهنگ تقسیم میکنند، تصور نادرست و عامیانه از فرهنگ دارند. دیدگاه جامعهشناسی هیچ فرد بزرگسال و طبیعی بیفرهنگ نیست. فرهنگ را میتوان به مجموع رفتارهای اکتسابی و ویژگی اعتقادی اعضای یک جامعه معین تعریف کرد. کلمه اساسی و مهم در تعریف یاد شده کلمه اکتسابی است که فرهنگ را از رفتارهای برخاسته از وراثت و ویژگیهای زیستی متمایز میکند. (بروس، 1379، 59)
واژه فرهنگ از دو بخش "فر" که پیشاوند است و در فارسی هخامنشی و اوستا به صورت Fra به معنی پیش آمده است و "هنگ" از ریشه اوستایی ثنگ به معنی کشیدن و با پیشاوند آ که به معنی قصد و نیت متداول است تشکیل شده و در زبان پهلوی نیز فراهنگ بوده است.
همچنین فرهنگ در معانی مختلفی نظیر کتاب لغت، شاخه درخت که در زمین میخوابانند و در جای دیگر سر بر میآورد و آن را در جای دیگر میکارند، دهنه قنات، دهنه کاریز، جایی که آب از آن محل بیرون میآید و به اصطلاح محل آفتابی شدن قنات نیز به کار رفته است.
فرهنج بر وزن شطرنج هم به معنی علم و فضل و دانش و عقل و ادب است. فرهنگیدن و فرهنجیدن به معنی آداب و تربیت است. فرهنجیده یا فرهنگیده، تربیت پذیرنده، ادب کرده شده، فرهنجه به معنی مردم با ادب و خوشرو و نیکو سیرت و صورت نیز به کار رفته است.
فرهنگستان به معنی مکتب و مدرسه بوده است. امروز به معنی کآدمی یعنی انجمن عالی ادیبان و نویسندگان است.
فرهنگ در اصطلاح جامعه شناسی و مردم شناسی ترجمه واژه کولتورCulture فرانسوی و کالچر انگلیسی است. این واژه که از ریشه لاتینی گرفته شده است، در اصل به معنای کشت و کار، آباد کردن کاشتن زمین و بارور ساختن بود که به تدریج مفهوم آن در ادبیات و علوم راه یافت و در قرن 18 نویسندگان آن آن را به معنی پرورش روانی و معنوی به کار میبردند.
از این تاریخ فرهنگ Culture بر اساس تعریف فرانسوی آن به معنی پرورش روح و جسم به کار برده شده و به تدریج از زبان فرانسه به آلمانی راه یافت و با تغییراتی مواجه شد و به عنوان پیشرفت فکری و اجتماعی انسان و بشریت تلقی شد. اصطلاح تاریخی مبادله فرهنگ بین آلمانیها، فرانسویها و انگلیسی زبانها آن را از تعریف اولیهاش که کاشتن و شخم زدن زمین بوده است، دور کردن و مفهوم جدیدی بدان بخشید.
فرهنگ و جامعه
اصطلاح فرهن به معنی جامعه شناختی و مردم شناختی آن نخستین بار به وسیله مردمشناس انگلیسی، ادوارد بارنت تایلور در سال 1871 در کتابی تحت عنوان فرهنگ ابتدایی به کار رفت.
برای دانلود کل مطلب به لینک زیر مراجعه کنید.