این فایل در قالب ورد و قابل ویرایش در 275 صفحه می باشد.
پیش گفتار ۷-۱
نشانه¬های اختصاری ۸
فصل اوّل: زندگی و مشرب عرفانی احمد ۳۵-۹
یادداشت¬ها ۳۸-۳۶
فصل دوم: مدخل¬ها ۲۷۱-۳۹
ابدال ۴۳-۴۰
احسان ۴۶-۴۴
اخلاص ۵۱-۴۷
ادب ۵۸-۵۲
بیداری ۶۱-۵۹
پیر ۶۶-۶۲
تقوی ۷۰-۶۷
تفویض ۷۳-۷۱
توبه ۷۹-۷۴
توحید ۸۵-۸۰
توفیق ۸۷-۸۶
توکّل ۹۳-۸۸
جذبه ۹۷-۹۴
حال ۱۰۲-۹۸
حرص ۱۰۶-۱۰۳
حقیقت ۱۱۰-۱۰۷
حیرت ۱۱۲-۱۱۱
خانقاه ۱۱۶-۱۱۳
خوف ۱۲۱-۱۱۷
درویش ۱۲۶-۱۲۲
دنیا ۱۳۰-۱۲۷
دولت ۱۳۲-۱۳۱
رجا ۱۳۶-۱۳۳
رحمت ۱۳۸-۱۳۷
روح ۱۴۱-۱۳۹
ریاضت ۱۴۲-۱۴۴
زهد ۱۵۱-۱۴۵
سرّ (اسرار) ۱۵۵-۱۵۲
سماع ۱۶۲-۱۵۶
شریعت ۱۶۳
شکر ۱۶۷-۱۶۴
صبر ۱۷۳-۱۶۸
صوفی ۱۷۴
طاعت ۱۷۷-۱۷۴
طلب ۱۸۱-۱۷۸
عشق ۱۸۷-۱۸۲
عقل ۱۹۰-۱۸۸
علم ۱۹۸-۱۹۱
فقر ۲۰۳-۱۹۹
قناعت ۲۰۷-۲۰۴
کرامت ۲۱۴-۲۰۸
کشش ۲۱۵
مؤمن ۲۱۸-۲۱۵
مجاهدت ۲۲۲-۲۱۹
محبّت ۲۲۹-۲۲۳
مرید ۲۳۵-۲۳۰
معرفت ۲۴۲-۲۳۶
ناز ۲۴۶-۲۴۳
نصیحت ۲۴۹-۲۴۷
نفس ۲۵۳-۲۵۰
نیاز ۲۵۴
وجد ۲۵۸-۲۵۴
وقت ۲۶۳-۲۵۹
همّت ۲۶۴
هوی ۲۶۶-۲۶۴
یقین ۲۷۱-۲۶۷
فهرست منابع و مآخذ ۲۷۵-۲۷۲
۱- آژنگ، نصرالله؛(۱۳۸۱)، گنجینه لغات، چاپ اوّل، دو جلد، انتشارات گنجینه، تهران.
۲- ابن عربی، شیخ اکبر محمّد الدین؛ (۱۳۸۲)، ترجمه فتوحات مکیّه،ترجمه محمّد خواجوی،چاپ اوّل، انتشارات مولی، تهران.
۳- الهامی، داوود؛ (۱۳۷۴)، عرفان و تصوّف( عرفان اسلامی و عرفان التقاطی)، چاپ اوّل، انتشارات مکتب اسلام، قم.
۴- انصاری، خواجه عبدالله؛ (۱۳۸۳)، ترجمه متن منازل السائرین و علل المقامات، ترجمه عبدالغفور روان فرهادی، چاپ اوّل، نشر مولی، تهران.
۵- انصاری، خواجه عبدالله؛ (۱۳۸۶)، صد میدان، تصحیح سهیلا موسوی سیرجانی، چاپ اوّل، زوّار، تهران.
۶- انصاری، خواجه عبدالله؛ (۱۳۷۲)، مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، تصحیح محمّد سرور مولایی، چاپ اوّل، دوجلد، انتشارات توس، تهران.
۷- انصاری، قاسم؛ (۱۳۷۵) مبانی عرفان و تصوّف، چاپ دوم، کتابخانهی طهوری، تهران.
۸- جامی، شهاب الدّین ابوالمکارم؛ (بیتا) خلاصه المقامات، چاپ اوّل، انتشارات بنگاه کتاب، مشهد.
۹-جامی، عبدالرّحمن؛ (۱۳۳۶)،نفحات الانس من حضرات القدس، تصحیح مهدی توحیدی پور، چاپ اوّل، کتابفروشی سعدی، تهران.
۱۰- جامی نامقی، شیخ احمد؛ الف (۱۳۶۸)؛ انس التائبین، تصحیح علی فاضل، چاپ اول، انتشارات توس، تهران.
۱۱- جامی نامقی، شیخ احمد؛(۱۳۷۲) روضه المذنبین و جنّه المشتاقین، تصحیح علی فاضل، چاپ دوم، مؤسّسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران.
۱۲- جامی نامقی، شیخ احمد؛ ب( ۱۳۶۸) منتخب سراج السّائرین، تصحیح علی فاضل، چاپ اوّل، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد.
۱۳- جرجانی، میرسیّد شریف؛ (۱۳۷۷)،تعریفات( فرهنگ اصطلاحات معارف اسلامی)، ترجمه حسن سیّد عرب و سیما نوربخش، چاپ اوّل، انتشارات فرزان، تهران.
۱۴- حقیقت، عبدالرّفیع( ۱۳۷۲)، تاریخ عرفان و عارفان ایرانی(از بایزید تا نورعلیشاه گنابادی)، چاپ دوم، نشر کومش، تهران.
۱۵- حلبی، علی اصغر؛(۱۳۷۶) مبانی عرفان و احوال عارفان، چاپ اوّل، انتشارات اساطیر، (تهران).
۱۶- خوانساری، میر سیّد محمّد باقر( ۱۳۳۶)، روضات الجنات، ترجمه محمّد باقر ساعد خراسانی، چاپ اوّل، جلد اوّل، چاپ خانه اسلامیه، تهران.
۱۷- دشتی، علی(۱۳۶۲)، در دیار صوفیان، چاپ سوم، انتشارات جاویدان، تهران.
۱۸- دهخدا، علی اکبر؛ (۱۳۷۷)، لغت نامه، چاپ ششم، انتشارات دانشگاه تهران، تهران.
۱۹- رازی، نجم الدّین ابوبکر؛ (۱۳۵۲)، مرصاد العباد، به اهتمام محمّد امین ریاحی، چاپ اوّل، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران.
۲۰- زرّین کوب، عبدالحسین(۱۳۵۷) ، جستوجو در تصوّف ایران، چاپ اوّل، امیرکبیر، تهران.
۲۱- زرّین کوب، عبدالحسین؛(۱۳۸۵) ارزش میراث صوفیه، چاپ یازدهم، امیرکبیر، تهران.
۲۲- زنگنه قاسم آبادی، ابراهیم، (۱۳۸۴)، سرزمین جام و رجال آن، چاپ اوّل، انتشارات شیخ الاسلام احمد جام، تربت جام.
۲۳- سجّادی، سیّد جعفر؛ (۱۳۵۴)، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، چاپ دوم، کتابخانه طهوری، تهران.
۲۴- سجادی، سید ضیاء الدین؛ ( ۱۳۷۲)، مقدّمهای بر مبانی عرفان و تصوّف، چاپ دوم، انتشارات سمت، تهران.
۲۵- سعیدی،گل بابا؛ (۱۳۸۳) فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ابن عربی، چاپ اوّل ، انتشارات شفیعی، تهران.
۲۶- سراج توسی، ابونصر؛ (۱۳۸۲)، اللمع فی التصوّف، تصحیح رینولد آلن نیکلسون، ترجمه مهدی محبّتی، چاپ اوّل، انتشارات اساطیر، تهران.
۲۷- شوشتری، قاضی نورالله(۱۳۷۶) مجالس المؤمنین، دو جلد، چاپ اوّل، کتاب فروشی اسلامیه، تهران.
۲۸- شیمل، آن ماری؛ (۱۳۷۶)، ابعاد عرفانی اسلام، ترجمه عبدالرحیم گواهی، چاپ اوّل، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران.
۲۹- صفا، ذبیح الله( ۱۳۸۴)، گنجینهی سخن، چاپ اوّل، انتشارات دانشگاه تهران، تهران.
۳۰- عبّادی، قطب الدّین ابوالمظفر منصور بن اردشیر؛ (۱۳۶۸)، التصفیه احوال المتصوّفه (صوفی نامه)، تصحیح غلامحسین یوسفی، چاپ دوم، انتشارات علمی، تهران.
۳۱- غزّالی، احمد؛ (۱۳۵۹)، سوانح، تصحیح نصرالله پورجوادی، چاپ اوّل، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بیجا.
۳۲- غزنوی، سدیدالدین؛ (۱۳۴۱) مقامات ژنده پیل، مقدّمه و تصحیح حشمت الله مؤیّد سنندجی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران.
۳۳- غنی، قاسم(۱۹۷۲) تاریخ التصوّف فی الاسلام، چاپ اوّل، نشر مکتبه النهضه المصریه، بیجا.
۳۴- فاضل، علی،(۱۳۷۳) شرح احوال و نقد و تحلیل آثار احمدجام، چاپ اوّل، انتشارات توس، تهران.
۳۵- فاضل، علی(۱۳۸۳) کارنامهی احمد جام نامقی،چاپ اوّل، انتشارات توس، تهران.
۳۶- قرآن کریم،(۱۳۷۴) ترجمه عبد المحمّد آیتی، چاپ چهارم، انتشارات سروش ، تهران.
۳۷- قشیری، ابوالقاسم؛ (۱۳۶۱)، ترجمه رساله قشریه، ترجمه ابوعلی ابن احمد عثمانی، چاپ دوم، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.
۳۸- قیصری، ابراهیم؛ (۱۳۸۳) از همیشه تا جاویدان( گزیدهی متون عرفانی)، چاپ اول، نشر توس، تهران.
۳۹- کاشانی، عزّالدّین محمود بن علی؛ (۱۳۲۳)، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح جلال الدّین همایی، چاپ اوّل، چاپخانه مجلس، تهران.
۴۰- کیانی( میرا) محسن؛ (۱۳۸۰) تاریخ خانقاه در ایران، چاپ دوم، نشر کتابخانهی طهوری، تهران.
۴۱- گوهرین، سیّد صادق؛ ج۲و۱(۱۳۶۷)- ج۴و۳ (۱۳۶۸)- ج۶و۵(۱۳۸۰)- ج۸و۷ (۱۳۸۲)-ج۹و۱۰(۱۳۸۳) شرح اصطلاحات تصّوف، چاپ اوّل، ده جلد، انتشارات زوّار، تهران.
۴۲- مدرّس چهاردهی، نورالدّین( ۱۳۸۲)، سلسلههای صوفیهی ایران، چاپ دوم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.
۴۳- معصوم شیرازی، محمد؛(بیتا)، طرایق الحقایق، تصحیح محمّد جعفر محجوب، چاپ اوّل و نشر کتاب خانه باران، تهران.
۴۴- هجویری، علی بن عثمان؛ (۱۳۸۳)، کشف المحجوب، تصحیح محمود عابدی، چاپ اوّل، انتشارات سروش، تهران.
۴۵- همدانی، عین القضّات(ابوالمعالی عبدالله)؛ (۱۳۴۱)، تمهیدات، تصحیح عفیف عسیران، چاپ اوّل، انتشارات دانشگاه تهران، تهران.
۴۶- همدانی، عین القضّات(ابوالمعانی عبدالله)؛ (۱۳۳۷)، رساله لوایح، تصحیح رحیم فرمنش ،چاپ اوّل، بینا، تهران.
۴۷- همدانی، عین القضّات(ابوالمعالی عبدالله)؛ (۱۳۷۷)، نامههای عین القضّات همدانی، تصحیح علینقی منزوی و عفیف عسیران، سه جلد، چاپ اوّل، انتشارات اساطیر، تهران.
۴۸- یوسف، محمّد کاظم؛ (۱۳۸۰)، نقد صوفی، چاپ اوّل، انتشارات روزنه، تهران.
شیخ الاسلام معین الدّین ابونصر احمدبن ابوالحسن احمد معروف به «ژنده پیل» و «شیخ جام»از عارفان نیمه ی دوم سده ی پنجم و نیمه ی نخست سده ی ششم، به سال ۴۴۰ هـ . ق ( ۳۹۸ هـ .ش) در روستای نامق از توابع ترشیز( کاشمر) در خراسان دیده به جهان گشود.
سلسله نسب وی به جریر بن عبدالله بجلی صحابی معروف می رسد. کنیه ی او ابونصر بود که به مناسبت نام یکی از فرزندانش اختیار کرده است. لقب های وی عبارت اند از:« شیخ الاسلام، قدوة الابدال، شهاب الدین، قطب الاوتاد، سلطان الاولیا، معین الملة و الدین ، پیر جام و ژنده پیل» ( فاضل، ۱۳۸۲: ۳۷) . در باب شهرت او به « ژنده پیل » باید گفت: لفظ «ژنده» ( با فتح اول) در زبان فارسی به معنی بزرگ، مهیب، عظیم، شگرف، با صلابت و کلان است، و از این رهگذر دور نیست که شیخ احمد را یا به جهت ظاهری یعنی بلند بالایی، زورمندی و درشتی جثه و اندام، یا از نظر عظمت و والایی درجه و مقامش در راهبری راهروان از جهت معنوی و عرفانی، و یا شاید به لحاظ این که در پند و نصیحت و تذکیر سالکان و روندگان طریقت و تصفیه و تهذیب و ارشاد نابسامانان، بسیار سختگیر و بی مهابا بوده است، به این اسم ملقب شده است. گفته شده که اجدادش از عشیره بجیله در روزگار پیشین به ایران کوچ کرده بودند و ابوالحسن، پدر احمد، در نامق سکونت اختیار کرد. به همین سبب وی و به مناسبت زادگاهش « نامق» او را نامقی و پس از انتقال به « جام» او را نامقی جامی خواندند. ( ر. ک: همان: ۳۸) [۱]
سرآغاز ظهور و نشأت شیخ احمد و آغاز حرکت های تعلیمی و ارشادی وی در هاله ی غلیظی از افسانه های خیالی و روایت های عجیب و غریب پوشیده شده و به خصوص درباره ی دوران کودکی و عهد جوانی وی، سخنان عجیبی پرداخته و روایت هایی نامعقول و غیر منطقی نقل شده است که بسیاری از آن ها، ادّعاهایی پوچ و بی اساس است که عدّه ای از مریدان متعصب او همچون سدیدالدین محمد غزنوی نقل کرده اند.( همان: ۳۹)
در بین صوفیه کسانی بودند که در واقع از دنیا – دنیای بی بند و باری خویش – به تصوف می گریختند. ابراهیم ادهم و شبلی حکومت را رها کردند، شقیق بلخی مشغله ی تجارت را رها کرد، ابو محمد سنبکی از راهزنی توبه کرد و شیخ احمد جام هم گویند از شراب خواری و تبهکاری خویش به تصوف گریخت. ( ر.ک:زرین کوب، ۱۳۸۵: ۱۶۶)
جوانی شیخ احمد تا هنگام توبه در عشق و شراب و مستی گذشت. او با گروهی از دوستان و همسالان فاسد و میگسار خویش، حلقه ای داشت که به نوبت گرد هم می آمدند و باده گساری می کردند. این دوستان هم پیاله، در سال های پس از توبه نیز گاه مزاحم شیخ می شدندو شیخ را منغّص عیش خود می دانستند. گویند:«شبی در حلقه ی یاران، کرامتی مشاهده کرد که شراب او مبدّل به شربت شد، او از این حادثه، هوشیار و بیدار دل شد و از دوستان گذشته خویش کناره گرفت و روی به عبادت و دینداری نهاد» ( زنگنه قاسم آبادی. ۱۳۸۴: ۶۸) [۲]
پیش از توبه، به گفته ی خود شیخ احمد در کتاب سراج السائرین، او حتی دو رکعت نماز کامل نمی توانسته به جا بیاورد. « بیست و دو ساله بودم که توبه کردم،… و از انواع علوم هیچ چیز ندانستم، و الحمد برنتوانستم خواند و دو رکعت نماز راست نتوانستم کرد.» ( جامی نامقی ب ، ۱۳۶۸: ۱)
او پس از توبه مدت دوازده سال در کوه نامق و سپس شش سال در کوه بزد درخلوت و انزوا گذراند و پس از آن گویی سفر من الحق الی الخلق را آغاز کرد و برای ارشاد وتوبه گناه دادن گناهان به میان مردم بازگشت.
او از توبه فرمایانی بود که ابتدا خودش فضیلت توبه ی خالصانه را دریافته بود. او برای تقویت مفهوم توبه در ذهن شنونده و خواننده، جای جای در مجالس و تصانیف خود به مضامین دلکش و حکایاتی شورانگیز متوسل می شود.
احمد جام در مقاله های ارزشمندی از توبه و گرانبهایی آن بسیار سخن رانده است. او تن توبه کنندگان را به اسبی نو زین مانند می کند که نیازمند به مراقبت رایض وتعهد و تربیت وی است. « تن تائب همچون اسبی نوزین است، اگر رایضی وی را بر زین و لگام راست کند، روز حرب گاه خطا نکند، هم نظاره میدان را شاید و هم غنیمت را شاید و هم هزیمت را. اما اگر اسب ، ریاضت نیافته باشد، سرکشی کند … .» ( جامی نامقی الف ، ۱۳۶۸: ۴۷)
او در چند اثر خویش بابی جداگانه به مبحث توبه اختصاص داده است. از جمله روضة المذنبین و جنة المشتاقین( باب چهارم)، سراج السائرین (باب ششم)، مفتاح النجات( باب سوم) و حتی کتاب انس التائبین را به پاس خاطر توبه کنندگان و به درخواست آنان نگاشته است.[۳]
برخلاف نظر بعضی از صوفیه که ازدواج را نهی می کردند، شیخ احمد جام چهار بار ازدواج کرده و تعداد زنان او را هشت نفر ذکر کرده اند. ( ر.ک : فاضل، ۱۳۸۳: ۱۴۹) افراد خانواده ی وسیع شیخ احمد که بیشترشان عنوان « خواجه» و شهرت « جامی» یا «جامی الاحمدی» داشته اند، غالباً از زاهدان پاک رو و پارسا مردان و عارفان پاکیزه سیرت عصر خویش بوده و به «مشایخ جام» حسن شهرت یافته اند. شیخ جام سی و نه پسر و سه دختر داشته و پس از مرگ آن بزرگوار، چهارده پسر از او باقی مانده است: ۱- شیخ ظهیر الدین عیسی. ۲- عبدالرشید. ۳- جمال الدین ابوالفتح. ۴- قطب الدین محمد. ۵- صفی الدین محمود.۶- ضیاء الدین یوسف. ۷- شمس الدین مطهر. ۸- برهان الدین نصیر. ۹- فخر الدین ابوالحسن. ۱۰- عمیدالدین عبدالله. ۱۱- نجم الدین ابوبکر. ۱۲- بدرالدین ساعد. ۱۳- شهاب الدین اسماعیل. ۱۴- عمادالدین عبدالرحیم.( ر. ک : معصوم شیرازی، بی تا: ۲/۵۸۶)
اعقاب شیخ احمد، پس از جدّ خود در خراسان، فارس و سایر نقاط ایران و همچنین در کشور های افغانستان، هند و پاکستان علاوه بر داشتن سمت ارزشمند ارشاد و راهبری خلق به لحاظ زهد و ورع بسیار و اشتهار واقعی و وارستگی و طهارت نفس، اعتباری زایدالوصف داشته اند. بسیاری از آنان به سبب شهرت و اعتبار شیخ جام غالباً به حرمت و عزّت و گاهی هم به مقامات سیاسی رسیدهاند(ر.ک: کیانی، ۱۳۸۰: ۳۲۳).
مؤلّفان برخی از منابع کوشیدهاند که احمد جام را شیعی مذهب معرّفی کنند؛ از جمله آنها« قاضی نورالله شوشتری مؤلّف روضات الجنات فی احوال العلما و السادات است. او در جلد یکم کتاب، صفحه هشتاد شیخ جام را شیعی معرفی می کند. و صاحبان اعیان شیعی و ریحانةالادب نیز شیخ احمد را در شمار رجال شیعی ذکر کرده اند . اوّلاً با توجه به این که اصولاً مردان بزرگ صوفیه و مشایخ آزاد اندیش این طریقت در مباحث شرعی، خود را چشم بسته در قید تابعیت از مصدر و مرجع به خصوصی درنمی آورده، بلکه با جمع بین آرا و سخنان بزرگان مذاهب به مصلحت حال و مقتضای مقام عمل می کرده اند. دوم این که شیخ احمد از نظر تفکر، ابتکار را می ستایدو از محصور شدن در محدوده رسوم کهنه و معتقدات بی اساس گذشتگان بیزار و گریزان و به اصل صلح با تمام ملل و مذاهب دیگر معتقد است و به گبر و یهود و ترسا و بت پرست و مسلمان یکسان می نگرد. « مطیع هرجا که باشد عزیز است، اگر چه در میان گبر و جهود و ترسا است و بدکار هرکجا که هست بدکار است اگر در کعبه است.» ( جامی نامقی ب ، ۱۳۶۸: ۱۷)
سوم این که او همه جا با استشهاد به آیات و استناد به احادیث و روایات و ذکر تمثیل و قصه های دل انگیز دینی و عرفانی همواره در پی آشتی بین دین و عرفان است و مکتب خود را هوشیارانه به دین و مذهب نزدیک می کند. او در واقع خواهان تفکیک تصوف مذهبی است از تصوفی که به نوعی رنگ تشکیک یا الحاد داشته است. کلام او بر پایه ی قرآن و سنت و بر مبنای شریعت در مفهوم صوفیانه استوار است.
اینک با این مقدّمه اگر شیخ احمد جام را یک سنّی معتقد و نسبت به عقاید شیعه با نظری منصفانه برشماریم کاملاً پذیرفتنی است البته باید یادآور شدکه او در میان مذاهب چهارگانه تسنّن بدون تردید پیرو طریقه ابوحنیفه نعمان بن ثابت ( م ۱۵۰ هـ .ق) بوده است. ( ر.ک: فاضل: ۱۳۷۲: ۱۱۲- ۹۹)
با توجه به این که نژاد شیخ احمد را عرب و جدّ اعلای او را جریر بن عبدالله بجلی از صحابه ی پیامبر (ص) دانسته اند، او فردی بلند قامت و نیرومند و دلیر بوده چنان که در زادگاه خویش – نامق – بر همهی همسالان خود برتری داشته است. موی سر و محاسنش میگون و چشمانش شهلا و روی هم رفته رنگ و روی ظاهری او به عرب ها شباهت کاملی نداشت. چنان که گفته شد شاید لقب ژنده پیل را به مناسبت همین اندام کشیده و توانمند و موافق با رفتار خشم آلود و تندش به او داده اند( ر. ک: غزنوی، ۱۳۴۰: ۹).
بااین که والدین و خویشاوندان شیخ احمد زراعت پیشه بوده و شیخ مدعی است که حتی خواندن و نوشتن را به او نیاموخته اند، ولی از جست و جو و کاوش در مقالات و مجالس او نیک پیداست که شیخ در دوران طولانی گوشه نشینی، به موازات تربیت نفس و ریاضت، به مطالعه در زندگی پیامبران و تفحّص در آثار مفسّران و متکلمان سرگرم بوده و احوال زاهدان، صالحان و مشایخ صوفیه را با حوصله ی تمام از نظر گذرانیده است.
اشتمال آثار وی با آیات و بازتاب مباحث الهیه در آن و استناد به اقوال و آرای مفسران بزرگ، آگاهی او بر مراتب عرفان و اخبار و قصه هایی از احوال پیروان راستین و استشهاد وی به شعر شاعران و امثال و حکم گران بهای زبان فارسی و نیز شیوه ی استادانه ی وی در انتخاب واژه های اصیل و اصطلاحات سره و پاکیزه ی زبان فارسی از جمله قراینی است که حاکی از این می تواند باشد که اگرچه شیخ احمد در ابتدای عمر به مکتب نرفت و خط ننوشت، اما در این فرصت مساعد و طولانی به یقین سرگرم مطالعه و تحقیق بوده و با خودآموزی در آن تربیت کده ی روحانی و انسان ساز، توانسته به مراتب بالا و والایی از آگاهی و شناخت برسد.( ر.ک: همان: ۲- ۹۱) [۴]
با گذشت چهل سال از عمر شیخ احمد و در حالی که از پس گوشه نشینی و عزلت به پالودگی و صفا رسیده بود به نیت تعلیم و هدایت گمراهان و پند و موعظه ی تبهکاران به میان مردم آمد.
او به منظور آشنایی بیشتر با مردم، به سیر در اطراف سرزمین ها و صحبت با گروه های مختلف پرداخت و سفرهای متفاوتی کرد.
نخستین جایی که شیخ انتخاب کرد، سرخس بود. در آن شهر ابتدا منزلت او برای مردم ناشناخته بود ولی پس از افازه ی فیض به تدریج شهرت یافت و پیروانی فراهم آورد. از آن جا به روستای معدآباد( نزدیک تربت جام کنونی) رفت و آن جا مقیم شد و به تعلیم شاگردان و تألیف کتاب و ارشاد مردم پرداخت. شیخ همچنین به تایباد، بیهق، نیشابور، هرات، مرو، زورآباد، باخرز و بسطام سفرهایی داشته و در پایان عمر نیز سفری به مکه داشت. ( ر.ک: زنگنه قاسم آبادی، ۱۳۸۴: ۶۸) در خلال این سفر ها، نفوذی کم نظیر در طبقات مردم به دست آورد و مردمان گروه گروه با ارادت قلبی و خلوص نیت بر او گرد آمدند.[۵]
با توجه به این که نسب شیخ به عرب می رسد و در عصر او زبان عربی در میان صوفیان و عرفا رواج داشته است، اما نکته ی جالب توجه این که شیخ احمد هیچ اثری به زبان عربی نداردو اصلاً ادّعایی در عربی دانی نداشته است و همه ی کتاب های او به زبان فارسی نگارش یافته است چنان که تذکره ها و کتاب های گوناگون بر می آید، او در مجموع یک رساله و دوازده کتاب به نثر داردکه در ذیل مختصراً به آن ها اشاره می کنیم:
۱- رسالهی سمرقندیه: این رساله مختصر و فشرده، مشتمل بر نامه های شیخ احمد است که در پاسخ پرسش هایی که از جانب مریدان و معتقدان وی به خصوص از شهر سمرقند برای او فرستاده می شده، نگاشته است.
۲- انس التّائبین: عنوان کامل این کتاب « انس التائبین و صراط الله المبین» است. البته در برخی از تذکره ها انیس التائبین ضبط شده است. تاریخ نگارشی آن دقیقاً مشخص نیست. ولی با استناد در دو اثر مفتاح النجاة و بحار الحقیقه از آثار شیخ، درباره ی این کتاب آمده می توان آن را مربوط به اواخر سده ی پنجم و یا سال های نخستین سده ی ششم هجری دانست. در علت تصنیف این کتاب آمده است که پس از ارشاد شیخ احمد، عدهّ ی بسیاری از جوانان با شنیدن سخنان شیخ و اندرز های دلنشین او، توبه کردند و این کتاب بنا بر خواست این گروه نوشته شد. اهتمام شیخ پس از مبحث توبه، بیشترموقوف بر مباحث صوفیانه و توضیح و تعریف اصطلاحات عرفانی و تبیین مسایل اعتقادی متصوفه و شرح نکته ها و اشاره های لطیف عارفان و وصف جلوه های گوناگون عرفان اسلامی است. لذا او در این کتاب به بحث در «مسایل شرعی» نمی پردازد.
در جایی شیخ هدف خود را از نگارش کتاب این گونه بیان میکند: « کسانی هستند که در راه بدعت افتادهاند، و نمی دانند که در راه بدعت می روند، مقصود ایشان نه بدعت است، این عذر از بهر ایشان می خواهیم و این کتاب را از بهر ایشان می کنیم تا بو که در نگرند و دراندیشند و بازگردند… ما این کتاب را از بهر سود ایشان می کنیم نه از برای زیان ایشان.» ( جامی نامقی، الف ۱۳۶۸: ۱۱)
انس التائبین متنی است صوفیانه با نثری نرم، پخته و روان، آمیخته با چاشنی مطبوع و دلپذیر از اصطلاحات و ترکیب های شیرین متداول در محاوره ی مردم خراسان. لحن منبری و شیوه ی خطابی شیخ در بیان مطالب این کتاب تأییدی است بر قبول این نظر که کتاب باید از « امالی» شیخ باشد یعنی شاگردان و مریدان از مجالس شیخ که عمده ی آن ها به صورت سؤال و جواب در بحثی آزاد ترتیب میافته، یادداشت بر می گرفته و سپس در فرصتی مناسب آن ها را مرتب کرده و می نوشتند و البته برای اصلاح نیز یک بار دیگر برای شیخ خوانده می شده است.
نثر این کتاب، ساده و غیر مصنوع است. از ویژگی های نثر این کتاب می توان به این موارد اشاره کرد: کوتاهی جمله ها، به کار نگرفتن واژه های مهجور، به کار بردن پیشوند ها و پسوندهای کهن، دور بودن از سجع و موازنه و صنعت بازی در کلام و نزدیک بودن به لهجه ی محاوره و به کار بردن واژه های سره و اصطلاحات اصیل زبان فارسی.
از خصوصیّات دیگر سبک شیخ در این کتاب، لحن دوستانه ی اوست با خواننده ی کتاب خود، به ویژه در هنگامی که مطلب رو به پایان است و وقت آن است که نویسنده توجه خواننده را برای نتیجه گیری از مطلب جلب کند.« الحذر الحذرای دوستان و مؤمنان! هیچ عیبی نیست بنده ی مؤمن را بتر از حبّ دنیا» ( جامی نامقی الف، ۱۳۶۸: ۱۴۶) « النصیحه ! النصیحه ! ای برادران و عزیزان من! هرچه مرا به شما می باید در دو جهان به من باد.» (همان: ۱۱۱)
از هنر نمایی شگرف نویسنده در این کتاب، به کار بردن تشبیهات بسیار ملموس و مثل های نغز و دلاویز در انشای مطلب است که او توانسته با بکار بردن این شیوه به سهولت اندیشه ی خویش را به ذهن خواننده القا کند.« با مار در سوراخ به از آن که با قرّا در صومعه، زیرا که مار که گزد، زیان جان بیش نبود، اما قرّا که گزد، هم جان بگزد هم ایمان.» ( همان، ۱۷۷)
۳- سراج السّائرین: شیخ این کتاب را در سن ۷۳ سالگی( ۵۱۳ هـ .ق) در سه جلد و ۷۵ باب تصنیف کرده است. بعد ها یک مجلد از آن در حادثه ی هجوم مغول مفقود شد. شیخ انگیزه ی خود را از تصنیف کتاب این گونه بیان می کند:« … اما بدانید برادران ما که ما این کتاب را بر این ترتیب از این نهادیم که در نماز، روزه، زکات، حج، صدقه … کتاب های بسیار ساخته اند، مگر در این نوع کتاب نساخته اند و اگر ساخته بودند ما ندیده بودیم و به ما نرسیده است…» ( جامی نامقی ب، ۱۳۶۸: ۱۰) چنان که از عنوان این کتاب پدیدار است، شیخ با القای اندیشه های ژرف و روشنگر خویش این گونه یاد می کند: پیران کرکس طبع، مریدان شکم باره، خانقاهیان دکّان دار، عالمان سازش کار، قرآن خوانان حرام خوار، شب خیزان بی تمییز، نمازگزاران ریا کار و…
۴- روضه المذنبین و جنه المشتاقین: این کتاب از آثار گرانبهای صوفیانه در قرن ششم هجری است. در ۵۲۰ هـ .ق در روزگار سلاجقه،در عصر سلطان سنجر و به نام او نوشته شده است این کتاب مشتمل بر ساختی زیبا و ارزنده با لحنی گیرا و برادرانه و سبکی دلنشین و آموزنده در: امیدوار ساختن نومیدان شکسته دل و عاصیان بشولیده روزگار و به ویژه تازه جوانان گنه کار که اکنون دست از بی راهی و نابسامانی پاک شسته و آگاهانه جویای راست کاری و بهروزی شده اند. شیخ احمد در این کتاب همه جا روی سخن با چنین آدمیان دارد. او در تصنیف با آوردن تمثیلات نغز و دلپذیر و از راه توسل به آیات و اخبار رسول اکرم(ص) و استناد به قصه ها و مثلهای پر مغز به جان میکوشد تا توبه کاران را از توبه ی خویش پشیمان و دلسرد نکند بلکه ایشان را دل و جرأت دهد و در این راه یاریشان کند.
احمد جام مقصود از ساختن این کتاب را این گونه بیان می کند:
«… و این کتاب را روضه المذنبین نام نهادیم تا مذنبان در این مرغزار چَرا میکنند و مشتاقان در این جنّت تماشا می کنند. و این کتاب از بحر شکسته دلان و گناه کاران عارف مخلص راست، تا ایشان در این مرغزار لطف لطیف چرا می کنند… و ما را به دعا یاد می کنند… این کتاب چنان کسی راباید که هیچ کس در ایشان ننگرد و او گنده ی همه ی خلق باشد و دست تهی و آلوده ی گناه، همه خلق از ایشان اعراض کرده… و رد کرده ی همه ی رد کردگان باشند…» ( جامی نامقی،۱۳۷۲: ۶و ۲۲۲)
شیخ احمد حتّی انگیزهی خود را از این که این کتاب را به فارسی نوشته است، بیان کرده و می گوید: « اگر این کتاب را به تازی کردمی خاصّ را و اهل فضل را فایده بودی و عام بی نصیب ماندی…» ( همان:۶) لذا برای این که هم خواص هم مردم کم سواد بتوانند از آن بهره ی کافی ببرند او کتاب را به فارسی مینویسد.
روضه المذنبین، متنی است صوفیانه و کما بیش واجد همان خصوصیات که در سایر آثار احمد جام آمده است، یعنی دارای نثری غیر مصنوع، با جمله های کوتاه، روان، ساده، پخته و عاری از پیرایه های نازیبای لفظی و بیشتر نزدیک به زبان محاوره.
۵- مفتاح النجات: شیخ این کتاب را به مناسبت توبهی فرزندش خواجه نجم الدین ابوبکر نوشته است. «… چون ایزد تعالی به فضل و مشیّت خود فرزند ما« خواجه ابوبکر» را لباس توبه پوشانید… از ما درخواست کرد تا آن چه حالی وی را بدان حاجت افتد از مقامات راه دین،… آن چه به لفظ موجرتر و مختصرتر بنوشتم…» ( جامی نامقی، ۱۳۴۷: ۳- ۶۲) شیخ جام این مباحث را به طور کلی در این کتاب مورد توجه و ارزیابی عارفانه قرار داده است: توبه کاران و روش ایشان، کیفیت امر و نهی، کسب و کار، قناعت، تفویض، توکّل، سماع زاویه داری و آیین آن، پیران راستین، روش صدّیقان، وصف ارباب حقیقت، اهمیّت علم آموزی و ارزش آن، علایم عالمان راستین، درویشان ناپیراسته و خرقه پوشان ریاکار.
۶- بحارالحقیقه: تصنیف آن به سال ۵۲۷ هـ.ق یعنی هشتاد و اند سالگی از عمر شیخ جام صورت گرفته است. نام کتاب در مقدمه در دو جای به صورت « بحارالحقیقه» یک بار به عنوان « گنج حکمت» و جایی دیگر به صورت« کنوز حکمه» و « بحارالحقیقه» یا حداقل بخشی از آن ها سهواً جا به جا شده است. استناد به آیه های قرآن به منظور توضیح و تأیید مطالب، در آثار شیخ جام سابقه دارد و بعضی از اسلوب کار وی به شمار می رود.
کار شیخ در بحارالحقیقه و کنوزالحکمه یعنی کتابهایی که در واپسین سالهای زندگی شیخ نوشته شده، شیوه ی متفاوت با کتاب های پیشین او دارد. اهتمام او. در این دو کتاب بیشتر معطوف به طرح مباحث و مسایل قرآنی است تا بتواند در پرتو تابناک آن ها، آرا و معتقدات خویش را در زمینه ی تصوف و عرفان اسلامی به مناسبت بازگوید. تا آن جا که یک باب از این کتاب را به شرح آداب خواندن قرآن اختصاص داده (باب۱۳) همچنین در هریک از باب های ۱، ۱۰، ۱۱، ۱۲ آیه یا آیه هایی از قرآن کریم که در صدر باب عنوان شده توسط شیخ جام تفسیر می کند. او در این کتاب بیت هایی پراکنده از شاعران مختلف را در ضمن مطالب آورده است. حتی غزلی با تخلص «احمد» دیده می شود که احتمالاً از آن خود شیخ احمد است.
اسناد شیخ جام به حکایت های ظریف و نکته آموز که مضمون غالب آن ها زندگی عادی و روزمره ی عامه گرفته شده. در کتاب بحارالحقیقه بیش از سایر آثار شیخ مشهود است، او برای آماده ساختن ذهن خواننده جهت دریافت هرچه بهتر و بیشتر مباحث و مفاهیم، به نقل دوازده حکایت شیرین و آموزنده می پردازد.
۷- کنوزالحکمه: این کتاب در نیمه ی جمادی الآخر سال ۵۳۳ هـ.ق در آخر عمر شیخ احمد نوشته شده است. موضوع کتاب شامل مباحثی در زمینه ی« علم سرّ» ، « اسرار ربوبیت»، « معرفت»، « فقر» و مسایلی از این قبیل است که در ضمن بیست باب پرداخته شده است. نیمی از ابواب این کتاب به ترجمه و تفسیر و توضیح آیاتی از قرآن کریم اختصاص یافته که شیخ احمد دلیل این اختصاص را این گونه بیان کرده است: «هرکه را این مطیع آمد و بدین کار کرد، او از جمله ی اهل روزگار و بر اقران خود پیشی گرفت. خاصّه که بر بصیرتی و هدایتی و علمی و معرفتی و اخلاصی فرا دست گیرد و به کار بستن این آیت ها مشغول گردد»(فاضل، ۱۳۷۳: ۵۲)
در این جا باید یادآور شد که در منابعی که از احوال و آثار شیخ جام سخن گفتهاند، با اتّفاق تعلق دیوان شعری را به او تصریح کرده اند. دلیل این ادعا، سخن شیخ قطب الدّین محمّد مطهّر در کتاب حدیقه الحقیقه و سخن خواجه ابوالمکارم علاء الملک در کتاب خلاصة المقامات است.
چنان که در آثار مختلف ذکر شده است، پیر شیخ جام، شیخ بوطاهر کردو پیر ابوطاهر، شیخ ابوسعید ابوالخیر و پیر ابو سعید شیخ حسن سراج بود و او نیز مرید شیخ الاسلام جنید بغدادی بود و جنید، مرید سریّ سقطی بود و سریّ سقطی مرید معروف کرخی و کرخی مرید داود طاعی و او مرید حبیب عجمی مرید شیخ حسن بصری و او هم مرید امیرالمؤمنین علی(ع) و او مرید سرور کائنات محمد مصطفی(ص) بوده است. (ر.ک: زنگنه قاسم آبادی،۱۳۸۴: ۷۱)
از مقایسهی شواهدی که در دو کتاب نفحات الانس جامی و خلاصة المقامات آمده است چنین میتوان نتیجه گرفت که خرقهی شیخ ابوسعید ابوالخیر به وصیت او و به دست فرزند او، شیخ ابوطاهر، به شیخ جام تحویل و تسلیم شده است. گرچه این طرز عمل در بین صوفیه سابقه دارد؛ یعنی با از دنیا رفتن یک شیخ و تهی شدن خرقه ی او، طبق وصیت او خرقه اش را به شیخ دیگری عرضه می کردند، زرین کوب در کتاب جست و جو در تصوف ایران معتقد است که شیخ جام بیشتر اویسی بوده و از روحانیت ابوسعید کسب فیض می کرده است و تسلیم خرقه ی ابوسعید را به شیخ جام درست نمیداند.( زرّینکوب، ۱۳۵۷: ۸۱) در آثار منثور شیخ جام نیز در ضمن اشاره به آغاز پیدایی آیین« ژنده پوشی» در بین زاهدان و متنسّکان اسلام از اهل صفّه و فقر و توصیف این تارکان دنیا، نیز درباره ی پوشیدن خرقه و آداب و شرایط و رسوم آن نکته هایی گیرا و خواندنی آمده است. در خلال همین نکته ها او با بیانی ساده و آموزنده به سالکان طریقت صوفیه توصیه نموده است تا در گزینش این تن پوش مقدس اهتمام تام و مجاهدت تمام نمایند و به عنوان مثال در مراسم« خرقه اندازی» در حین وجود سماع، با درویشان دیگر رفتاری نیکو و مناسب با حال و مقام آن مجلس داشته باشند و از ابراز تعصّب عوامانه و شور و هیجانات دروغین پرهیز کنند.« اگر کسی را وقف خویش گردد، او را بدان بازگذارند… و اگر کسی را جامه ی او خرقه شود، ملک وی از آن برنخیزد، و در جامه ی او طمع نکنند، مگر که او در کار ایشان کند. بدان که جامه ی کسی مجروح شود، به زور از وی نکشند،… آن هیچ راه نیست، چنان نباید کرد و اگر کند حرام است.» ( جامی نامقی،۱۳۴۷: ۱۹۶) [۶]
الف – ویژگی های شخصیّتی شیخ: درباره ی رفتار اخلاق شیخ احمد در کتاب های مختلف، اقوال و سخنان متفوات و متناقضی نقل شده است. اگرچه احمد جام هجده سال را در عزلت و گوشه نشینی به سر برده و برای تربیت نفس، ریاضت ها و سختی های بسیاری را تحمل کرده بود، با پایان این دوره، نوعی دگرگونی در رفتار او ایجاد می شود.« … زیرا که ما در معنی نه درویشیمو نه صوفی، از هر دو دوریم و در دعوی هرچند خواهی تمامیم. و هرچه درویشان و صوفیان اختیار کردند، ما شادی و طرب نفس اختیار کردیم… . اکنون ما هریکی بر ضدّ آن بدلی بنهادیم: به جای روزه ی روز، خان آراسته و الوان طعام… و به جای گرسنگی، سیری… و به جای حلاوت عبادت، برّه های بریان… و به جای برهنگی، پیراهن های تراز بنهادیم.» ( جامی نامقی الف ۱۳۶۸: ۲- ۱۱۱) به این صورت او زاهدی گوشه نشین و تارک لذّات دنیوی و گرفتار اندوه و رنج و به اصطلاح دچار « قبض» نبود، بلکه از همه ی خوشی های زندگی ظاهری بهره می گرفت و دیگران را نیز در حدود شریعت در تمتع از نعمت های این جهان آزاد می گذاشت…
از خصوصیات دیگر شیخ احمد، دشمنی سخت او با می و میخواری است و در تمام عمر کوشیده است که میگساران را توبه دهد و خمهای شراب را بشکند. گویند او در امر به معروف و نهی از منکر و اجرای دستورات شرع بسیار سخت گیر بوده است. گفته شده برای رسیدن به هدف خویش که ترویج شریعت و توبه دادن گناه کاران بود از هیچ وسیله و هیچ گونه مجازات که اجرای آن در قدرت او بود، روی گردان نبود. عفو و گذشت به ویژه نسبت به جوانان را جایز نمی دانست. از خصوصیات منفی دیگری که به شیخ نسبت داده شده غرور و تکبّر است، چنان که حشمت الله مؤید در مقدمه ای که در کتاب مقامات ژنده پیل نوشته و خانم آن ماری شیمل، شرق شناس معاصر آلمانی در کتاب ابعاد عرفانی اسلام(۱۳۷۴: ۴۰۶) احمد جام را فردی مغرور به قدرت عرفانی خویش خوانده اند. در مناظره ای که زمانی بین شیخ احمد و شخصی به نام سید ضیاء الدّین روی میدهد، احمد جام شاید به واسطهی همین تکبر به آن شخص پرخاش کرده و می گوید:« خاموش ای بی ادب! علم تو از میان پای مستحاضه فراتر نشود، تو با احمد علم توحید می گویی؟!» (کیانی، ۱۳۸۰: ۵۱۹)
البتّه در این میان، افرادی نیز بسیار تند و یک جانبه برخورد کرده و در بد گویی از شیخ جام بسیار افراط کرده اند یکی از آنان داود الهامی است که در کتاب عرفان و تصوف همه ی کرامات و بزرگواری های شیخ را شایعه دانسته و انکار کرده است. ( الهامی، ۱۳۷۴: ۳- ۴۶۰) یا آقای دشتی در کتاب در دیار صوفیان، حکایاتی از کتاب مقامات ژنده پیل در باره ی کرامات شیخ نقل کرده و با تحلیل و نقد آنها ، شیخ را مورد نکوهش و ملامت قرار داده و او را صوفی قدّاره بند نامیده است.(دشتی،۱۳۶۲: ۶۴- ۲۳۹) همه ی نظرات این افراد مستند به کتاب مقامات ژنده پیل و مقدمه ی آن است.[۷] البته ما منکر آن نیستیم که هر انسانی می تواند خصوصیّات شخصیتی متفاوتی داشته اما این گونه، یک تنه به قاضی رفتن هم کار شایسته ای نیست، ما می توانیم به حکم« الانسان مخبوء تحت لسانه» « و حال ما اگر خواهی در گفته ی ما جست و جو کن» به سخنان و نوشته های شیخ مراجعه کنیم و پس از تفحص و تفکر در آن ها،دیدی روشن و شفاف از جلوه های شخصیتی او بدست آوریم. از بیان خود شیخ به چنین افرادی پاسخ می دهیم:
اما برادران ما بدانید که هیچ کار نیست که در آن قال و قیل نگفته اند
که خدای عزّ و جل داند، قومی را آن خوش آمد و هیچ کس نه دست از
کــار بــازداشـت ونه زبان از گفتار فروگذاشت ما نیز این کتاب [ها]
بساختیم؛ هرکه را خوش آیدبرگیرد، و برخواند و دراندیشد و راه صواب
برگیرد و ما را به دعا یاد دارد وهر که را خوش نیاید در این ننگرد، از
ایـن کتـاب و نـفع این بی بهره ماند، و مارا بس زیانی ندارد، و خدای
عزّ و جلّ هــر دو قــوم را بر حسب اعتقاد ایشان جزادهد. اما تا کـسی
نــباشــد کـه او را قبله ی فضل وجود و کرم او باشد او این سخن قبول
نکند . . . هیچ طاعت بین و هیچ مقلّد از این سخن فایده نتواند برد،… زیرا
که از آب ،تشنه لذت یابد و از طعام، گرسنه لذت یابد، سیرخورده، از آب
وطعام چه لذت یابد: ( جامی نامقی، ۱۳۷۳: ۳- ۱۲).
از خصوصیّات دیگر شیخ ظلم ستیزی او بود. او که مردی عارف و بی نیاز بود و در عین حالی که پیوسته در خانقاهش به عب
این کتاب به عنوان کتاب برگزیده زیستشناسی هفدهمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران معرفی شده است و یکی از منابع آزمون های کارشناسی ارشد میباشد. لازم به ذکر است که نسخه حاضر، ناقص است و تا صفحه ۵۹۹ کتاب را دارا میباشد. دانلود کتاب زیست شناسی سلولی و ملکولی به علاقمندان زیست شناسی سلولی ملکولی و دانشجویان رشته زیست شناسی توصیه می شود.
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:55
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
مقدمه 1
چکیده 2
زندگی نامه جلال (مثلاً شرح احوالات) 3
اندیشه های جلال 9
پایگاه اجتماعی جلال 11
پدیدة غربزدگی از دیدگاه جلال 17
زنان از دیدگاه جلال 21
مذهب و روحانیت از دیدگاه جلال 21
جلال از دیدگاه سیمین دانشور (شوهر من جلال) 23
خاطره ای از جلال (ویلیام میلوارد) 35
آثار جلال 40
مرگ جلال 42
مرثیه ای در سوگ جلال (مهدی اخوان ثالث) 43
جمع بندی 45
منابع و مأخذ 53
مقدمه
نزدیک به چهار دهه از خاموشی جلال آل احمد نویسنده و روشنفکر مبرز ما می گذرد. با گذشت هر چه بیشتر زمان حضور اندیشه های وی در عرصه فکر و نقد مسایل اجتماعی بویژه رابطه ما با غرب، روشنفکران و وظایف آن، آزادی قلم و … بیشتر و بحث انگیزتر مطرح میشود. از فردای تشکیل جمهوری اسلامی که تحقق برخی از نظریه های آل احمد را به نوعی دربرداشت جنبة سیاسی و اجتماعی دکترین وی مورد توجه قرار گرفت و شاید بتوان گفت که جنبة ادبی شخصیت و آثار وی در حاشیه قرار گرفت.
حضور جلال آل احمد در جریانات روشنفکری دهه های سی و چهل نمودار شرف و حیثیت جامعه روشنفکران بود. مردی که تمامی حجم درد و عظمت رهبری روشنفکران زمان خودش را بر دوش کشید و در چهل و شش سالگی دیگر تاب نیاورد و خاموش گشت.
چهل و شش سال زندگی کرد و در این میان نزدیک به سی سال نوشت و حدود پنجاه اثر از خود باقی گذاشت. این بخشی از کارنامة زندگی جلال است.
جلال آل احمد روشنفکری بود که حتی مخالفانش در وطن پرستی و عشق او به فرهنگ ملی ایران تردید ندارند. نوشتن برای او عبادت بود. زبان و قلبش صریح بود و صراحتی که در کمتر کسی میتوان سراغ گرفت.
زنده یاد جلال آل احمد با عشق به حقیقت زیست. زندگی ادبی و اجتماعیش سراسر است از این شیفتگی به حق و تا آخر عمر خویش اینچنین زیست. آثار جلال آل احمد و زندگی پرفراز و نشیبش آنچنان گسترده و گوناگونند که پرداختن به تمامی جنبه ها، در حوصلة این صفحات نمی گنجد.
چکیده
« جلال آل احمد» متفکری است که مهمترین دغدغة او در دوران حیاتش ، « بررسی مسائل اجتماعی ایران» بوده است انجام این مهم را قالب داستانها ، مقالات وگزارشهای او می توان به وضوح مشاهده نمود. هر چند رشتة تحصیلی آل احمد « ادبیات فارسی » بوده ، تعریف او از « ادبیات» با دیگران متفاوت است.
آل احمد به جدال «سنت» و «مدرنیسم» در ایران توجه دارد، جامعة ایران را دچار به هم ریختگی و «آنومی» می داند وبه دنبال ارائة راه حلی برای این جدال است.
آل احمد به نوعی « بومی – جهانی » می اندیشد وهویتی برای ایرانی قائل است و خواهان آن می باشد که ایرانی بتواند حرفش را به تمام جهان بزند.
آل احمد با « غربی شدن» به شدت مخالف است، اما با « نوسازی » از این باب که برنامه ریزی نشده وبرون تدبیر در ایران در حال پیاده شدن است، مخالف می ورزد، نه بانوسازی به فضای مطلق آن .
اهمیت خاص غربزدگی از حیث دوران رژیم پهلوی، در این است که جلال، دو واقعیت مهم را که به عقیدة او تحصیل کردگان ایرانی از آن غافل بوده اند ، فهمیده بود .
در مقولة «زنان» آل احمد در آثار داستانی خود ، به دو تیپ از زنان توجه دارد. زن خرافی سنت زده ، و زن غربزده که به نقد هر دو تیپ می پردازد .
زندگی نامة جلال (مثلاً شرح احوالات)
در خانواده ای روحانی (مسلمان- شیعه) برآمده ام. پدر و برادر بزرگ و یکی از شوهر خواهرهایم در مسند روحانیت مردند. و حالا برادرزاده ای و یک شوهر خواهر دیگر روحانی اند. و این تازه اول عشق است. که الباقی خانواده همه مذهبی اند. با تک و توک استثنایی. برگردان این محیط مذهبی را در «دید و بازدید» میشود دید و در «سه تار» و گله به گله در پرت و پلاهای دیگر.
نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال 1302 بی اغراق سرهفت تا دختر آمده ام. که البته هیچکدامشان کور نبودند. اما جز چهار تاشان زنده نمانده اند. دو تاشان در همان کودکی سر هفت خان آبله مرغان و اسهال مردند و یکی دیگر در سی و پنج سالگی به سرطان رفت.
کودکیم در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. تا وقتیکه وزارت عدلیة «داور» دست گذاشت روی محضرها و پدرم زیر بار انگ و تمبر و نظارت دولت نرفت و در دکانش را بست و قناعت کرد به اینکه فقط آقای محل باشد. دبستان را که تمام کردم دیگر نگذاشت درس بخوانم که: «برو بازار کار کن» تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من بازار را رفتم. اما دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعت سازی؛ بعد سیم کشی برق، بعد چرم فروشی و ازین قبیل … و شبها درس. و با درآمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگذاری سیم کشی های متفرق. بر دست «جواد» ؛ یکی دیگر از شوهر خواهرهایم که اینکاره بود. همین جوریها دبیرستان تمام شد. و توشیح «دیپلمه» آمد زیر برگه وجودم- در سال 1322- یعنی که زمان جنگ. به این ترتیب است که جوانکی با انگشتری عقیق به دست و سر تراشیده و نزدیک به یک متر و هشتاد، از آن محیط مذهبی تحویل داده میشود به بلبشوی زمان جنگ دوم بین الملل. که برای ما کشتار را نداشتو خرابی و بمباران را. اما قحطی را داشت و تیفوس را و هرج و مرج را و حضور آزار دهندة قوای اشغال کننده را.
جنگ که تمام شد دانشکدة ادبیات (دانشسرای عالی) را تمام کرده بودم. 1325 و معلم شدم. 1326 در حالیکه از خانواده بریده بودم و با یک کراوات و یکدست لباس نیمدار امریکایی که خدا عالم است از تن کدام سرباز به جبهه رونده ای کنده بودند تا من بتوانم پای شمس العماره به 80 تومان بخرمش. سه سالی بود که عضو حزب توده بودم. سالهای آخر دبیرستان با حرف و سخنهای احمد کسروی آشنا شدم و مجله «پیمان» و بعد «مرد امروز» و «تفریحات شب» و بعد مجلة «دنیا» و مطبوعات حزب توده … و با این مایه دست فکری چیزی درست کرده بودیم به اسم «انجمن اصلاح». کوچه انتظام، امیریه. و شبها در کلاسهای مجانی فنارسه درس می دادیم و عربی و آداب سخنرانی. و روزنامة دیواری داشتیم و به قصد وارسی کار احزابی که همچو قارچ روییده بودند هر کدام مامور یکیشان بودیم و سرکشی می کردیم به حوزه ها و میتینگهاشان … و من مامور حزب توده بودم و جمعه ها بالای پسقلعه و کلک چال مناظره و مجادله داشتیم که کدامشان خادمند و کدام خائن و چه باید کرد و ازین قبیل … تا عاقبت تصمیم گرفتیم که دسته جمعی به حزب توده بپیوندیم. جز یکی دو تا که نیامدند. و این اوایل سال 1323. دیگر اعضای آن انجمن «امیرحسین جهانبگلو» بود و رضای زنجانی و هوشیدر و عباسی و دارابزند و علینقی منزوی و یکی دو تای دیگر که یادم نیست. پیش از پیوستن به حزب، جزوه ای ترجمه کرده بودم از عربی به اسم «عزاداریهای نامشروع» که سال 22 چاپ شد و یکی دو قران فروختیم و دو روزه تمام شد و خوش و خوشحال بودیم که انجمن یک کار انتفاعی هم کرده. نگو که بازاریهای مذهبی همه اش را چکی خریده اند و سوزانده. اینرا بعدها فهمیدیم. پیش از آن هم پرت و پلاهای دیگری نوشته بودم در حوزة تجدیدنظرهای مذهبی که چاپ نشده ماند و رها شد.
در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیتة حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره. و ازین مدت دو سالش را مدام قلم زدم. در «بشر برای دانشجویان» که گرداننده اش بودم و در مجله ماهانة «مردم» که مدیر داخلیش بودم. و گاهی هم در «رهبر» اولین قصه ام در «سخن» درآمد. شمارة نوروز 24. که آنوقتها زیر سایة صادق هدایت منتشر میشود و ناچار همة جماعت ایشان گرایش به چپ داشتند. و در اسفند همین سال «دید و بازدید» را منتشر کردم؛ مجموعة آنچه در «سخن» و «مردم برای روشنفکران» هفتگی درآمده بود. به اعتبار همین پرت و پلاها بود که از اوایل 25 مامور دشم که زیر نظر طبری «ماهانة مردم» را راه بیندازم. که تا هنگام انشعاب 18 شماره اش را درآورم. حتی ششماهی مدیر چاپخانه حزب بودم. چاپخانة «شعله ور» . که پس از شکست «دموکرات فرقه سی» و لطمه ای که به حزب زد و فرار رهبران، از پشت عمارت مخروبة «اپرا» منتقلش کرده بودند به داخل حزب. و به اعتبار همین چاپخانه ای در اختیار داشتن بود که «از رنجی که می بریم» درآمد. اواسط 1326. حاوی قصه های شکست در آن مبارزات و به سبک رئالیسم سوسیالیستی! و انشعاب در آذر 1326 اتفاق افتاد. بدنبال اختلاف نظر جماعتی که ما بودیم- به رهبری خلیل ملکی- و رهبران حزب که به علت شکست قضیة آذربایجان زمینة افکار عمومی حزب دیگر زیر پایشان نبود. و به همین علت سخت دنباله روی سیاست استالینی بودند که می دیدیم که به چه بواری میانجامید. پس از انشعاب، یک حزب سوسیالیست ساختیم که زیر بار اتهامات مطبوعاتی حزبی که حتی کمک رادیو مسکو را در پس پشت داشتند، تاب چندانی نیاورد و منحل شد و ما ناچار شدیم به سکوت.
پایان نامه فرهنگ تحلیلی موضوعی آثار منثور شیخ احمد جامی 275 ص - فایل بصورت word میباشد