فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:11
مقدمه :
نقش شگفت انگیز تعلیم و تربیت در زندگی انسانی (حتی حیوان)، بر هیچ خردمندی پوشیده نیست و تاکنون هم ضرورت آن مورد تردید قرار نگرفته است، چرا که تعلیم و تربیت صحیح می تواند فرد را به اوج ارزشها برساند و اگر غلط افتد، وی را به سقوط کشاند، زیرا آدمی در آغاز ولادتش فاقد علم و ادراک و تربیت و کمال است و به تدریج با تعلیم و تربیت مستقیم و غیر مستقیم، استعدادهای بالقوة او به فعلیت می رسد و رشد و تکامل می یابد چنانکه قرآن مجید می فرماید :
« واللهُ اَخْرَجَکُم من بُطُونِ اُمهاتِکم لا تَعْاَمُونَ شیئاً و جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ و الاَبْصارَ و الاَفئِدةَ لَعَلَکُم تَشکُروُنَ»
« و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد، در حالی که هیچ نمی دانستید و برای شما گوش و دیدگان و دلها قرار داد، تا شکرگزار باشید».
از این رو مکتب اسلام برای تربیت، در تمام مراحل و مقاطع زندگی، دستورهای ویژه ای داده است تا انسان از کودکی در کانون خانواده و در آغوش والدین، معلم و فرهنگ محیط، تعلیم و تربیت مناسب لازم را ببیند و برای مراحل عالیتر زندگی انسانی آماده شود و پرورش یابد.
بر این اساس شکوفایی استعدادها و ارزشهای والای انسانی مبتنی بر تعلیم و تربیت است و انسان شدن انسان و وصولش به کمال نهایی، همه مرهون تعلیم و تربیت صحیح است.
آری، آفرینش انسان به گونه ای است که سیما و سیرتش، دنیا و آخرتش، با تعلیم و تربیت ساخته می شود. و به کمال وجودی شایسته حال خود می رسد؛ زیرا تا انسان خویشتن را نشناسد و رابطه خود را با جهان و خلق و خالق نیابد و نداند که از کجا آمده و در کجاست و به سوی کدامین مقصود در حرکت است، و چه برنامه و راهی را باید دنبال کند، هرگز هدف و هویتی انسانی نخواهد داشت و این موهبت تنها در پرتو تعلیم و تربیت به دست می آید. به همین سبب «ابو حامد محمد غزالی» (450 ـ505) و «خواجه نصیر الدین» (597 ـ 672) و بسیاری از علمای دیگر، تعلیم و تربیت را «اشرف صناعات»و برترین دانشها دانسته اند.
تعلیم و تربیت از آغاز زندگی بشر بر فراز کره خاکی و تصرف او در طبیعت و تأثیر وی در جامعه وجود داشته است و همواره شناسایی نیازهای مادی و معنوی انسان و روش ارضای آنها از طریق تعلیم و تربیت به دست می آمده و به نسل بعد منتقل می شده است، تا رفته رفته دامنة این شناخت به رشد و دانش و تکنولوژی امروز رسیده است.
اسلام مکتبی غنی کامل و جامع بوده دارای نظامهای مختلف فکری اعتقادی، اجتماعی، سیاسی، تربیتی بوده است. اما نظام تربیتی اسلام بر دیگر نظام های آن اشرف داشته در حقیقت همة آن ها در طول نظام تربیتی قرار دارند.
هدف اسلام از افکار و عقاید قوانین اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ... همه آن است که افزایش در چارچوب نظام تربیتی آن تربیت شود و به توسعه واقعی و تعالی نهایی در سیر و تقرب «الی الله» نائل گردد. بنابراین توسعه به معنای ارتقا مستمر کل افراد جامعه و نظام اجتماعی به سوی زندگی بهتر و انسانی تری که مورد رضای پروردگار باشد هدف و منظور نظام تربیتی اسلام است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:21
چکیده:
همانطور که اشاره شد مثنوی شرح کلمات آسمانی عارفی بصیر است که پرده از اعماق حقیقت انسان برمی گیرد و بیان الهاماتی است که دست ناتوان دنیا پرستان و تن پویان از آن کوتاه است او در تک تک ابیات خود، تلاش می کند تا دریچه هایی از معرفت را بر ما بگشاید تا ما از آن چشم انداز بهتر خود را بشناسیم و راه های کمال و نقص را بهتر ببینیم . خوب در این مسیر عواملی هستند که به حرکت ما در راه رسیدن به خود شناسی سرعت می بخشند و در مقابل هم آفاتی وجود دارد که سرعت ما را کند می کند – کسی که می خواهد در این مسیر گام بردارد باید این عوامل را نیز خوب بشناسد با نگاهی نه چندان عمیق می توان این عوامل را از لابه لای ابیات مثنوی پیدا نمود.
آفات و موانع معرفتی کمال
۱- پیروی از هوی و هوس و نفس پرستی
بزرگترین مانع رشد و کمال انسان خودپرستی است. آن نیرویی که موجب به تباهی کشانده شدن انسان می شود از نظر مولانا «نفس اماره» است و اهمیت این مسأله در انسان شناسی مولانا تا آنجاست که هیچ چیز به اندازه آن مورد توجه مولانا قرار نگرفته است.
نفس آدمی دوزخی است که چون شراره ای از آن دامن او را به چنگ آرد همة هستی او را بسوزاند و هر لحظه اشتهای سیری ناپذیرش افزونی گیرد. کشور وجود انسان به هنگام فرمانروایی نفس چنان ویران و ناتوان است که نه فریاد رسولان را بشنود و نه پیامبر خرد در آن سرزمین پای حضور دارد، مستی جاودانه نفس مانع از به هوش آمدن و دیدن حقایق آن سوی خودکامگی و تقاضای خویش است و دادگاه وجدان به گونه ای تعطیل است که در این سرزمین نامش نیز نا آشنا است.
پندارها و کابوس های کاذب چنان بازاری به پا کرده اند که هر انسانی بدان پای نهد شیفته مظاهر زیبا و دل انگیز آن گردد و عجولانه همة سرمایة خویش را به منظور خرید آن اجناس خرج کند این سرمایه هرچه می خواهد باشد، عقل و خرد، دین و وجدان، جان و دل و … با این همه چگونه می توان انتظار داشت که کسی بتواند در کشوری که تحت حکومت نفس است زیست کند و امکان دیدن و یا شنیدن حقایق را داشته باشد؟
به نظر مولانا و همه بزرگان بشریت، نفس آدمی اژدهایی است که در سرمای روح بیهوش افتاده است و چون در گرمای غرایز قرار گیرد بهوش آید و همه چیز و همه کس را چون لقمه ای فرو بلعد – امروز غم فقدان اسباب او را افسرده ساخته است و چون به اسباب و آلات خویش دست یابد خدا داند چه کند!
نفس اژدهاست او کی مرده است از غـم بی آلتی افسرده است
گــر بـیابـد آلـت فــرعون او که به امر او همی رفت آب جو
آنـگه او بنـیاد فـرعـونی کند راه صد موسی و صد هارون زند
دفتر ۳ – ب ۱۰۵۳ تا ۱۰۵۵
سخنان مولانا در خصوص ما دیگری اخلاقی و چگونگی ممانعت آن از دریافت حقایق فراوان است و اگر بیشتر سوزد درد مولانا را در مثنوی و حکایات آن عبارت از بیان این مصیبت و تلاش او در جهت رهایی از این تنگنا بدانیم شاید سخن به گزاف نگفته باشیم
کشش ها و مظاهر نفس اماره همه رهزن طریق معرفتند اما جلال الدین محمد از میان آنها به برخی از جلوه های بارزتر نفس نظیر شهوت و خشم و حرص و طمع بیش از دیگر نمودهای آن می پردازد، به اعتقاد او شهوت یعنی اشتهایی فزاینده، نفس به مال و جاه و نان و غریزه نوازی چنان مستی ای در انسان ایجاد می کند که عقل و هوش را بدرود می کند و نسبت به حقیقت چنان کوری و کری حاصل می کند که نه بیم جان او را باز می دارد و نه امید نان.
دان که هر شهوت چو خمرست و چو بنگ پردة هوشست و عاقل زوست رنگ
خمر تنها نیست سرمستی هوش هرچه شهوانیست بندد چشم و گوش
دفتر ۴ – ب۳۶۱۲
خشم و شهوت مرد را احول کند ز استقامت مرد را مبدل کند
چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد
دفتر یک – ب۳۴-۳۳۳
۲- خیال و بدگمانی
مولانا نیز وهم و خیال را به صورت های مختلف استعمال کرده است. گاه آنها را به معانی فلسفی به کار گرفته و گاه همانند دیگر عارفان این دو را مترادف و به معنی پندارهای سست و بی بنیاد و گاه در تعبیر اصولیان و همراه حالت چهارم ذهن نسبت به قضایا دانسته و در برابر تعیین ظن و شک استعمال کرده و خیال را نیز در تعبیری فیلسوفانه به معنی جهان فراتر از ماده و فزونتر از مجردات محض به کار برده است.
تنگتر آمد خیالات از عدم زان سبب باشد خیال اسباب غم
باز هستی تنگ تر بود از خیال زآن شود روی قمرها چون هلال دفتریک – ب ۹۶- ۳۰۹۵
ناتوانی ها و کاستی های وهم و خیال در نقطه نظر معرفت شناسی و کژ نمایی هایی که این دو در راه دریافت حقایق موجب می شوند در چشم مولانا گوناگون و مختلفند که مهمترین آنها را می توان طی تقسیمات زیر عنوان کرد:
مهمترین دردی که خیال از آن رنج می برد دوری و جدایی از واقعیت و حقیقت است. کوچه ها خیال همه به بن بست عدم می رسند و هیچ یک از آنها را راهی به شهر هستی نیست. آنگاه مولانا هشدار می دهد که دنیا همانند گردوی پوسیده است که می باید از آن پرهیز کرد و شاید چنین تعبیری از دنیا با تعبیر بزرگان دیگری که می گفتند «کلما فی الکون وهم او خیال» از جهاتی یکسانی داشته باشد.
مولانا در موانع چندی از مثنوی خویش تأثیر شگرف خیال را بیان می کند برای مثال در دفتر سوم مثنوی آنجا که حکایت تلقین بیماری استاد مکتبی را توسط کودکان بیان می کند علاوه بر تأثیر تلقین بر این حقیقت اصرار دارد که این تأثیر بواسطة ایجاد خیال و وهم است و چون بر تلقین تأکید شود و به تکرار انجام گیرد می تواند چنان ریشه هایی در دل آدمی پیدا کند که با هزار تبر واقعیت از جای برکنده نشود تأثیر عظیم خیال چنان است که می تواند جهانی را گلستان و یا عالمی را بر هم زند و موجب فربهی کاذب انسان گردد.
۳- تقلید
مولانا بر آن است که تقلید نیز همانند بسیاری از وابستگی های جهان مادی امری اجتناب ناپذیر و گسترة حضور آن چنان فراخ است که آن را می توان ستون جهان نامید ولی البته باید توجه داشت که روی سخن مولانا با تقلید در مسائل فرعی دین و آنچه را که فقیهان در باب احکام شرایع می گویند نسیت که این همه مسائل فقه اصغر است و مولانا با آن سر ستیزی ندارد در حالیکه عمده سخن همة عارفان و بویژه مولانا با فقه اکبر یعنی آن دسته از معارف الهی است که بیش از همه دل وجان آدمی را روشن می سازد و با پالایش همه وجود انسان او را پله پله به مراتب عالیه کمال می خواند تا سرانجام بنده را مستهلک از صفات بشری و پیوسته به حق کند.
لذا تقلیدی که مولانا از آن سخن می گوید ویژه عوام و جاهلان نیست بلکه هرکس جانش روشن به نور الهی نباشد و از بند استکبار خویش نرسته باشد حتی اگر صاحب استدلالهای باریکتر از مو نیز باشد در دیدة حقیقت چون طفل علیلی است که به خیالی دل خوش داشته است.
اینجا سخن از تقلیدی است که جاهلان و عالمان و فیلسوفان و صوفیان هم ممکن است به نحوی در آن غلتند. مقلدی که بر اساس محفوظات و ذخیرة ذهنیات خویش ادعای سخن دانی می کند به جوی آبی می ماند که ممکن است تشنگانی را سیراب کند ولی خود از آب بهره ای نمی برد شاید هم به این دلیل که او اصلاً احساس تشنگی نمی کند، این خرد و دانش وبال جان آدمی است چرا که سدی است در برابر پرواز روح، پس به قول مولوی از این خرد می باید دست کشید و دست در جهالت و جنون باید زد اما جهالتی که تنها نفی این دانش تقلیدی می کند نه آنکه جان را تاریک نگه می دارد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:35
فهرست مطالب:
مقدمه 1
انسانی شناسی در مکتب عرفانی مولوی 6
مراحل خلقت انسان 7
درباره سلوک مولانا 12
وضع انسانی و دریافت خود 14
در جستجوی انسان 14
نور ایمان 16
انسان کامل 20
سیر تکاملی انسان 23
وضع انسانی و دریافت خود 32
برداشت 34
منابع و ماخذ 35
مقدمه :
جلال الدین محمد بن بهاء الدین محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی معروف به مولوی یا ملای روم ، که نسبت وی به ابوبکر صدیق خلیفه و پدرش از سوی مادر، دخترزاده سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه می باشد. حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی خداوندگار، رومی و ملای روم، در ششم ربیع الاول سال 604 هـ. ق در بلخ، در یکی شهرهای افغانستان، پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش بهاء الدین ولد (543-628 ه.ق) ملقب به سلطان العلماء ، یکی از بزرگان صوفیه و اعاظم عرفا بود که افلاکی خرقه او را به احمد غزالی نسبت میدهد و پدر مولانا مردی به حال و با ذوق کمال بوده است. کتاب مدّونی از مجالس و مواعظ او به نام «معارف بها ولد» به جا مانده که از نظر زیبایی و لطافت بیان، یکی از بهترین کتب نثر در زمینه عرفان به حساب میرود. این کتاب، مبانی خمیر مایههای فکری مولانا را تشکیل می داده است. بطوریکه در مناقب العارفین از قول همسر مولانا نقل شده است : «در خانه ی ما چراغ پایهیی بود که به طول قد آدمی ساخته بودند، همانا که حضرت مولانا از اول شب تا طلوع فجر، بر سر پای ایستاده، معارف حضرت بهاء ولد را مطالعه می کرد.
شیخ بهاء الدین ولد مانند دیگر عارفان، منافشات کلامی و فلسفی را اسباب وصول به حقایق نمیدانست و معتقد بود که برای حصول معرفت و کشف حقیقت، باید به مسلک طریقت پیوست.
سلطان العلماء در سال 617 هـ.ق با اعضای خانواده و جمعی از دوستان و مریدان خود بلخ را به مقصد زیارت بیت الله الحرام ترک نمودند بهاء الدین و همراهان پس از زیارت خانه خدا، به دیار روم رسیدند و مورد استقبال قرار گرفتند.
چندی نگذشت که سلطان العلماء به تدریس و ارشاد مستعدان و طالبان پرداخت و همگان از سخنان گهربار و تاب دار او بهره کافی و وافی را بردند. سرانجام آن ستاره آسمان در سال 628هـ.ق در قونیه درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. بعدا مولانا به جای او نشست و زمام تربیت و هدایت مریدان را به عهده گرفت.
همه کــردند رو به فرزنــدش کـــه تویـــی در جمــال مــاننــدش
شاه مازین پس، تو خواهی بود از تو خواهیم جمله مایه و سود (ولد نامه)
مولانا در این زمان جوان 25 ساله ای بود که در همه علوم و معارف متداول آن زمان از علوم و فنون عقلی و نقلی، سرمایه کافی را اندوخته بود. همچنان در فقاهت و اجتهاد دست بالا و توانائی داشت.
مولانا در آستانه چهل سالگی بود که در حوالی سال 642 هـ.ق ، حادثه شگرفی رخ داد و بنیاد هستی مولانا را به کلی زیر و رو کرد.
ایام به آرامی می گذشت، قونیه در آرامش و سکوت کامل بود، مولانا بر مسند تعلیم و ارشاد و قوم مغول در تاراج.
فرمت فایل : docx(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:32
مقدمه.. ۴
بررسی پروتکل « پیشگیری، منع و مجازات قاچاق انسان بویژه زنان و کودکان ».. ۸
قاچاق انسان» » تعریف… ۱۱
بررسی ارکان جرم قاچاق انسان.. ۱۵
رکن مادی… ۱۶
رکن روانی… ۱۹
مجازات جرم قاچاق انسان.. ۲۰
نتیجه گیری و پیشنهادات… ۲۶
فهرست منابع.. ۳۱
مقدمه:
واژه ی قاچاق در اصل یک واژه ی ترکی است و در زبان ترکی به معنای فراری است. همچنین در فرهنگ لغت به این معانی آمده: « کاری بر خلاف قانون که پنهانی انجام شود» « متاعی که معامله یا ورود آن به کشور ممنوع است»[1] و « آنچه ورود آن به کشور و یا معامله آن از طرف دولت ممنوع است»[2].
و اما در فرهنگ واژگان حقوقی در تعریف قاچاق گفته شده است. :« حمل و نقل کالا از نقطه ای به نقطه دیگر ( خواه دو نقطه مزبور در داخل کشور باشد ( قاچاق داخلی) خواه یک نقطه در داخله و یک نقطه در خارجه باشد( که آنرا قاچاق خارجی می گویند) بر خلاف مقررات مربوط به حمل و نقل به طوری که این عمل ناقض ممنوعیت یا محدودیتی باشد که قانوناً مقرر شده است ( خواه عمل مزبور ناقض امتیاز یا انحصاری باشد خواه نه)».[3]
پس از ذکر این تعریف باید گفت که از جمله موارد قاچاق که امروزه در سطح جهان به شکلی گسترده صورت می گیرد قاچاق انسان می باشد که البته با توجه به نحوه ی انجام این جرم باید آن را تحت عنوان یکی از جنایات سازمان یا فته ی فرا ملی بررسی کرد. این جنایات توسط گروه های جنایی که دارای سه عضو یا بیشتر ، سلسله مراتب ، وحدت فرماندهی، نظم شدید و اهداف مادی می باشند ارتکاب می یابند و با توجه به آثار سوء سیاسی ،اقتصادی، اجتماعی که به بار می آورند، حیات ملتها و دولت ها را به خطر می اندازند.
حمل و نقل و قاچاق اتباع خارجی ارزش و کرامت بشری را هم در دولت مبدا هم در دولت مقصد به شدت تهدید می کند. افزایش فحشای بین المللی و تولید تصاویر مستهجن هرزه نگاری(pornography ) آثار اجتماعی و بهداشتی شدیدی برجای می گذارد. سالانه صدها هزار نفر زن و مرد و کودک در دنیا قاچاق
می شوند و سپس به ارتکاب انواع اعمال غیر اخلاقی وادار می شوند. این افراد معمولا مورد بهره برداری
اقتصادی ، جنسی و جسمی قرار می گیرند. آن ها گاهی مبالغ قابل توجهی پول برای فرستاده شدن به کشوری دیگر به منظور رسیدن به شرایط اقتصادی و اجتماعی بهتر می پردازند و ناگاه خود را در شرایطی می یا بند که یا مجبور به کار اجباری هستند یا فحشا.
در ایالات متحده ی آمریکا حد اقل 100000 نفر مهاجر به فحشا اشتغال دارند و حسب گزارش جهانی ملل متحد که اخیرا انتشار یافته 40000 تا 50000 زن تایلندی در ژاپن به فحشا اشتغال دارند. و نیز تعداد افرادی که به طور غیر قانونی در کشور های اتحادیه اروپا به فحشا به عنوان حرفه مشغول هستند از 200000 تا 500000 نفر تخمین زده می شود که دو سوم از این تعداد از کشور های اروپای شرقی و یک سوم دیگر از سایر کشور های در حال توسعه به اروپا قاچاق شده اند. از زمان خاتمه ی جنگ سرد و گشایش مرزها قاچاق انسان گسترش و افزایش یافته است.
برده داری اقتصادی و جنسی امروزه صنعتی پر منفعت است که توسط سازمان های قدرت مندی مانند مافیا صورت می گیرد. گفته می شود این گروه ها سالانه مبلغی در حدود 7 میلیارد دلار از طریق این گونه فعالیتها بدست می آورند.
با توجه به اهمیت این جنایات و خطری که از این جرایم متوجه افراد و جامعه ی بین المللی است تلاش های فروانی از طریق وضع قوانین کیفری هم از سوی جامعه ی بین المللی و هم از سوی قانون گذاران داخلی صورت گرفته است که در این نوشتار به بررسی اجمالی بعضی از این قوانین می پردازیم.
در فصل اول به پروتکل « پیشگیری، منع و مجازات قاچاق انسان، بویژه زنان و کودکان» می پردازیم و در فصل دوم به نقد و بررسی قانون مبارزه با قاچاق انسان (مصوب مجلس شورای اسلامی). بدیهی است این گونه جنایت ابعادی بسیار گسترده تر از آن دارند که بتوان در چنین بررسی ساده ای و با صرف اندک زمانی همه ی آن ها را مورد توجه قرار داد.
فصل اول
بررسی پروتکل « پیشگیری، منع و مجازات قاچاق انسان بویژه زنان و کودکان »
کشور آرژانتین در سال 1998 در هفتمین اجلاس کمیسیون پیشگیری از جرایم و عدالت کیفری پیشنهاد کرد که کنوانسیون جدیدی علیه قاچاق کودکان تدوین گردد. جامعه ی بین المللی بر آن شد که موضوع این قانون به قاچاق اشخاص گسترش یابد و سر انجام در این راستا پروتکل پیشگیری، منع و مجازات قاچاق انسان بویژه زنان و کودکان در سال 2000 به تصویب مجمع عمومی و همچنین به امضای دولت های حاضر در کنفرانس پالرمو رسید.
مواد 1، 2 و 4، ربط این قرار داد را با « کنوانسیون سازمان ملل بر علیه جنایت سازمان یافته » و هدف اصلی پروتکل و حوزه عمل آن را بیان می دارد. پرو تکل به خودی خود قابل اجرا نیست، بلکه با یستی به همراه کتوانسیون مربوطه در نظر گرفته شده و اجرا گردد، و هر کشوری وظیفه دارد به عضویت کنوانسیون مربوطه در آید تا بتواند عضو پروتکل شود. نقض پروتکل در زمینه ی استرداد مجرمین و دیگر اشکال همکاری به مثابه ی نقض کنوانسیون مربوطه شمرده شده و و اکثر مقررات بایستی که در مجموعه خود مورد توجه قرار گیرد.
کنوانسیون مربوطه توانایی های لازم برای رویارویی با جنایت سازمان یافته فراکشوری را دارد در حالیکه این پروتکل موادی فزون در جهت تکمیل کنوانسیون دارد که بر روی موضوع خاص پروتکل تکیه می کند . این پروتکلها از آن رو برای مجالس قانونگزاری و دادستان ها و نیروهای مجری قانون کشورها اهمیت دارد که سازمان های جنایی عظیم دارای پیچیدگی و گستردگی گونه های جنایت می باشند . ترکیب کنوانسیون و یک یا چند پروتکل این امکان را برای کشورها فراهم می آورد که با مسئله قاچاق در چارچوب فعالیت های گسترده تر باندهای سازمان یافته جنایی، و نه فقط یک عرصه مشخص از فعالیت جنایی، برخورد کنند.
فرمت فایل : docx(قابل ویرایش)
مقدمه:
براساس معارف اسلامی انسان از کرامت برخوردار میباشد و این امتیاز و کرامت او ناشی از برخورداری او از اختیار، آزادی، علم و اندیشه است. این ویژگیها به او امتیاز بخشیده و موجب گردیده است که انسان تنها خلیفه الهی بر روی زمین باشد و مورد توجه و تکریم پروردگار واقع شود و بر سایر مخلوقات برتری و فضیلت یابد. خداوند در قرآن کریم میفرماید:
لقد) کرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البرّ و البحر و رزقناهم من الطیّبات و فضّلناهم علی ؛ ما آدمیزاد را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا(کثیر ممن خلقنا تفصیلا (بر مرکبهای راهوار) حمل کردیم و از انواع روزیهای پاکیزه به آنان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کردیم برتری بخشیدیم.
از آنجا که به لحاظ منطقی، همه مجازاتها متضمن تحمیل درد و رنج بر مجرم است و طبع انسانی آن را نمیپسندد و در شرایط عادی آن را انتخاب نمیکند و معمولاً اثری ناخوشایند بر مجازاتشونده دارد، این پرسش مطرح میشود که اگر انسان موجودی دارای کرامت است، پس چرا در اسلام به جای بازپروری مجرم، دست به مجازات و تنبیه او میزنند؟ از این رو، برخی از مجازاتها، با منزلت و کرامت انسانی در تنافی میباشد و اعمالی مانند شلاقزدن، حبس نمودن، شخصیت و کرامت انسان را زیر سوال میبرد؛ زیرا انسان مجرم به صرف ارتکاب جرم از انسانیت ساقط نمیگردد، علاوه بر آنکه میتوان گفت: مجازات با اختیار و آزادی انسان که از صفات و ویژگیهای کرامتبخشی او است، منافات دارد؛ زیرا ترس از مجازات، موجب ایجاد محدودیت در اختیار و آزادی انسان میگردد و انسان مجبور میشود در بسیاری از خواستههایی که دارد، آزادانه رفتار نکند.
از آنجا که امام خمینی(ره)، اسلامشناسی ژرفاندیش و فقیهی متبحّر بودند، دیدگاهایشان در تبیین فلسفه مجازات در اسلام و نگاه خاصی که در فلسفه مجازات دارند و آن را برخاسته از نگاه کریمانه و سرشار از رحمت خداوند به انسان میدانند، حائز اهمیت است.
در این مقاله، فلسفه مجازات در اسلام را با تکیه بر سخنان و نوشتههای امام راحل(ره)، در چند بخش بررسی میکنیم. در آغاز با توضیحی اجمالی در مورد فلسفه دین و فلسفه احکام، به معنای فلسفه مجازات میپردازیم. پس از تبیین آن، خلاصهای از نظریات مختلف را در فلسفه مجازات، ذکر میکنیم و با یاریگرفتن از بیانات امام راحل(ره) به بررسی فلسفه مجازات از دیدگاه اسلام میپردازیم تا روشن شود که نگاه اسلام در تشریع مجازات، نگاهی در راستای مصلحت شخص مجرم و جامعه و تکریم آنها است.
اما در آغاز بحث، لازم به ذکر است که بر خلاف بسیاری از دیدگاههای موجود در فلسفه مجازات که بر حفظ کرامت مجرم استوار نیست و به صراحت بیان میکنند که دغدغه آن را ندارند ـ که در صفحات بعدی ذکر میگردد ـ در دیدگاه امام(ره) ـ که مبتنی بر آموزههای دین مبین اسلام و برخاسته از مبانی عرفانی ایشان است ـ مجازات مجرم نیز در فرایند نگاه انسانی به او و از باب لطف و رحمت بر او بهشمار میآید و دیگر اساس مجازات با کرامت انسانی او در تنافی نمیباشد، هر چند در پارهای از موارد، رعایت مصالح عموم جامعه برای خود اقتضاءاتی دارد که در جای خود به تفصیل طرح میشود.
فلسفه دین و فلسفه احکام
واژه فلسفه به صورت مضاف به واژههای دیگر استعمال میشود، مانند فلسفه علم، فلسفه حقوق، فلسفه اخلاق، فلسفه هنر و فلسفه زبان، پس واژه فلسفه، هم به علم اضافه میشود و هم به غیر آن. مجازات و کیفر نیز یکی از نهادهای هر جامعه است که میتوان از فلسفه و حکمتهای نهفته در آن سخن گفت.
منظور از فلسفه در اینجا معنای عام آنکه بحث از هستیشناسی باشد، نیست، بلکه مراد، تأمل نظری و تحلیل و کنکاش عقلانی درباره یک پدیده است.
فلسفه دین به مثابه کوششی برای بررسی دقیق عقلانی دعاوی یک دین معین، تلقی میشود و همواره از تعلق خاطر به یک دین خاص یا قسمتی از دین آغاز میگردد، ولی در حقیقت هدف از آن، داوری درباره آن دین خواهد بود. یک فیلسوف ممکن است خود را مستقیماً به مباحث بنیادیای همچون، سرچشمه نهایی موجودات، سرنوشت انسان و غایت عالم هستی، که در دعاوی دینیِ مورد نظر، مندرجند، دل مشغول کند و بدون درنظرگرفتن پاسخهایی که از سوی دین عرضه شده است، به حل و بررسی این مسائل بپردازد.
بحث از فلسفه احکام یعنی کوششی عقلانی برای دستیابی و شناخت مصلحت و مفسده نوعیهای که زیربنا و اساس یک حکم شرعی است؛ زیرا در اسلام احکام بر اساس مصالح و مفاسد بنا شدهاند، البته این نکته حائز توجه است که این یک کوشش عقلانی است، اما ابزار و شواهدی که عقل با کنکاش و تأمل در آنها به مقصود نائل میشود، همواره از قضایای مستقل عقلی نیست، بلکه عقل برای شناخت درست فلسفه احکام و مصون ماندن از آنچه شاید رهزن آن گردد، از خود دین و بیانات وارد در آن کمک میگیرد تا بتواند به فلسفهای که مدّنظر شارع مقدّس در تشریع این حکم بوده است، پی ببرد. همانگونه که در روایات متعددی به فلسفه و حکمت یک حکم اشاره شده است. پس فلسفه احکام، الزاماً به معنای بررسی عقلانی جدا از شرع نیست، به خلاف فلسفه دین که آن را کوشش عقلانی بروندینی تعریف میکنند؛ البته سخن از فلسفه احکام و فلسفه مجازات در اسلام، بحثی دروندینی، اما برونفقهی خواهد بود.
از آنجا که به تصریح امام راحل(ره) و دیگر اندیشمندان شیعه، مصالح و مفاسد نوعیه مورد توجه قانونگذار بوده است، عدم تحقّق آنها در یک یا چند مورد، خدشهای به عمومیّت و کلّیّت آن حکم وارد نمیکند و در صورت تعارض مصلحت افراد با مصلحت عمومی، راهی جز تقدیم مصلحت اهم بر مصلحت مهم وجود ندارد. شارع نیز احکام خود را براساس همین قاعده عقلی تشریع نموده است.
فصل اول: ضرورت مجازات و فلسفه آن
در این فصل، بحث را از ضرورت مجازات ـ که خود پاسخی اجمالی به چرایی مجازات است ـ آغاز میکنیم و در ادامه به فلسفه مجازات و بیان دیدگاههای مختلف میپردازیم.
1ـ ضرورت مجازات
با تأمل در ضرورت مجازات که در ذیل بیان میشود، این نکته اجمالاً روشن میگردد که همه اقوام و ملل به نوعی مجازات را پذیرفتهاند و به صرف این شبهه که مجازات تحقیر مجرم است و با کرامت او سازگار نیست، دست از مجازات نکشیدهاند. پس هر جامعهای برای افراد خود حقوق ویژهای را در نظر میگیرد، مانند حق حیات، حق آزادی، حق برخورداری از امنیت، حق مالکیت و دهها حق دیگر که مجموعه آنها در راستای تحقق سعادت فرد و جامعه است و برخی از این حقوق، ناشی از برخورداری انسان از کرامت میباشد. فلسفه مجازات براساس هدایت افراد به سوی سعادت و پرهیز از جرایم و مفاسد است، همچنین برپایی نظام اجتماع و قوام آن، منوط به رعایت آن حقوق است و اگر در جامعهای اجازه نقض این حقوق داده شود، دیگر نظم و تعادل جامعه از دست خواهد رفت و حقوق فردی و اجتماعی افراد پایمال میشود. در نتیجه، جامعه و افراد آن از نیل به سعادت باز میمانند.
این نکته روشن است که همه جوامع به نوعی به مجازات تن میدهند و به بهانه کرامت انسان، مجرم را مطلقالعنان رها نکردهاند که هر کاری که بخواهد، انجام دهد. علاوه بر آنکه انسانهای دیگری که در جامعه زندگی میکنند نیز دارای کرامت میباشند و ما نمیتوانیم به صرف حفظ کرامت یک فرد به او اجازه دهیم که به دلخواه عمل کند و در این میان متعرض حق حیات، حق مالکیت، حق آزادی و سایر حقوق افراد شود. همانطور که انسان از اختیار و قدرت انجام عمل، است در قبال آن نیز مسئول است و باید پاسخگوی اعمال خود باشد.