فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:15
فهرست مطالب:
1- مقدمه
2- چکیده مطالب
3- تعریف عنوان ( اصل شخصی بودن مجازات )
4- تاریخچه اصل شخصی بودن مجازات
5- متن اصلی تحقیق
6- استثنائات اصل شخصی بودن مجازات
7- ارتباط اصل با سایر موضوعات مرتبط
8- نقد و تحلیل شخصی
9- نتیجه گیری
مقدمه
با نام و یاد خداوند متعال و استعانت از نبی اکرم و ائمه معصومین ، اینجانب مریم مهرآئین ، دانشجوی سال آخر رشته حثقوق دانشگاه پیام نور مرکز ارومیه ، به دلیل علاقه وافری که به مباحث کیفری دارم و نیز گستردگی و تنوع بسیار زیاد اصول حاکم بر قوانین جزایی ایران و دنیا موضوع ( اصل شخصی بودن مجازاتها ) را جهت تحقیق و بررسی انتخاب نموده ام و علاقمندم به این موضوع نیز بپردازم که آیا اصل مذکور در دادگاههای ایران اجرا می شود یا خیر ؟! و اگر جواب مثبت بود چه عوامل و شاخص هایی در افراد یا خانواده فرد مجرم باید وجود داشته باشد تا دادگاهها با نظر مثبتی جهت تخفیف و کاهش و یا مناسب سازی مجازات برای مجرمان و کاهش بار منفی مجازات بر خانواده وی ارائه حکم مجازات دهد و در غیراین صورت یعنی در صورت منفی بودن اجرای اصل فوق به چرایی و چگونگی اجرای اصل شخصی بودن مجازاتهای کیفری بپردازم .
چکیده مطالب
در قوانین جزایی ایران و جهان ، در حالت کلی اصولی حاکم است کهب ییاری از آنها کاربردی و مثمر ثمر می باشد مانند
اصل قانونی بودن جرایم و مجازاتها که در قوانین حقوقی اکثر کشورهای جهان موجود است .
اصل شخصی بودن مجازات ها نیز بیان می دارد که مجازات فقط باید بر فرد مجرم اعمال گردد و نه بر نزدیکان و اعضای خانواده او و یا در مواردی هم گروهها یا هم حزب های او .
تعریفات بسیاری از اصل فوق در متون حقوقی ما به چشم می خورد که هر یک حاوی توضیحاتی است که ما را در فهم اصل یاری می دهد . تاریخچه اجرای اصل نیز به پس از ظهور ادیان آسمانی می رسد چرا که در جوامع درونی و در زندگی های قبیله ای ، این اصل به هیچ وجه رعایت نمی شده و همیشه در صورت ارتکاب جرم از سوی فردی از یکی از قبیله ها ، قبیله های دیگر خود آن فرد مجرم و افراد هم قبیله وی را نیز مورد مجازات و یا تعرض قرار می دادند .
این اصل علی رغم فواید بسیاری که دارد دارای استثنائاتی نیز هست که اغلب آنها دارای وجاهت قانونی هستند و در متن اصلی به این استثنائات اشاره نموده ایم .
این اصل به نحوی با مسئولین عاقله و سایر موضوعات مرتبط نیز ارتباط تام دارد .
در پایان نقد شخصی اینجانب را به مطالب افزوده ام و مزایا و معایب اصل فوق را از منظر خود بیان نموده ام و امید است در مباحث حقوقی نقدهای عالمانه و سازنده روز به روز بیشتر شود و هیچ مبحث حقوقی و جزایی موجود نباشد که به دلیل خلاء قانونی دچار بی توجهی شده باشد .
اصول حقوق جزای عمومی
طبق نظر اساتید حقوق اصول مسلم حقوق جزای عمومی عبارتند از :
1- اصل قانونی بودن جرایم و مجازات ها
2- اصل سرزمینی بودن قوانین جزایی
3- اصل فردی بودن مجازات ها
4- اصل شخصی بودن مجازات ها
5- اصل تساوی مجازات ها در قوانین جزایی
6- اصل عطف بماسبق نشدن قوانین جزایی
7- تفسیر مضیق قوانین جزایی
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:44
فهرست مطالب:
فلسفه و هدف زندگی
دو جنبه دیگر برای هدف :
اسلام و مسئله شناخت :
در حدیث دیگری از پیامب راکرم روایت شده است که :
منابع شناخت:
منبع اول شناخت :
ب منبع دوم شناخت
منبع سوم شناخت
الف ) معنای قلب:
ب ) شناخت های قلبی:
ج) فلق شناخت های قلبی و تعقلی :
این دو متبع شناخت در قرآن کریم بهاین شکل مطرح شده اند :
منبع قلب در قرآن وحدیث:
یده های دل :
آیا شناخت فطری ممکن است ؟
انواع شناخت های فطری :
ویژکی های شناخت فطری
شناختهای فطری دو ویژگی دارند :
شرایط شکوفایی فطرت
موانع شکوفایی فطری
نتیجه :
منابع و مآخذ:
فلسفه و هدف زندگی
پرسش از فلسفه و هدف حیات به هیچ وجه تازگی نداشته از دوران های قدیم در هر جامعه ای افراد فراوانی با اشکال گوناگونی از موضوع مزبور پی جویی کرده و با عقاید اعمالی که از آن دوران ها به یادگار مانده است پاسخ قانع کننده ای درباره آن موضوع تهیه شده ا ست
اگرچه سوال صریح و مستقیم در باره فلسفه و هدف حیات در دوران های ماقبل سه قرن اخیر چنان شیوع و رواج نداشته است که مانند امروز به عنوان یک مسئله جلوه ای داشته باشد و به طور کنایه و غیر مستقیم و فداکردن هستی خویش در راه ایدئولوژی ها به خوبی نشان داده اند که سوال مزبور با مطرح کردن مجموع کلی حیات که سپری می کردند برای آنان با اهمیت تلقی شده و به طور کلی می توان گفت هر گذرگاه تاریخ هر فرد هشیاری که در پهنه تلاقی خطوط ماده و حیات برای کمترین لحظات توانسته است من خود را از غوطه ور شدن د رشادی و اندوه و کشمکش های ضروری حیات بالاتر کشیده حیات را برای خود برنهد فورا سوال هدف و فلسفه زندگی برای او مطرح شده است
کوشش های درخشان فلاسفه یونان و اندیشمندان روم در بره توجیه و تفسیر حیات آدمی خد دلیل بارزی است که می تواند تعمق آنان را در فلسفه و هدف حیات اثبات کند کسانی که اطاع کافی از سرگذشت ایده ها و عقاید کلی دراره هستی دارند میدانند که بروز آن ها یکی از نتایج مطرح کردن خود به عنوان جزیی از هستبی صورت گرفته است کاین سوال حیاتی در فرهنگ اسلامی به وسیله پیشتاران آن ها چه در مقام پاسخ گویی به سوال صریح د رموضوع مزبور و چه به طور مستقل دیده می شود قرآن در 100 مورد حیات و تشبیه و تفسیر و توجیه و بیان هدف آن تذکر داده است بنارر ملاحظات فوق سوال از فلسفه و هدف حیات از نظر تاریخی مساوی تارخ ههوشیار آدمیان می باشد
پاسخ هایی که در آن دوران ها گفته می شد به جهت ابهت و عظمتی که دستگاه هستی برای آنان دارا بود متین و با شکوه و موقرانه بازگویی گشت
در صورتی که در دوران های اخیر بازشدن برخی از رموز طبیعت و پیشرفت های چشمگیر یا به عبارت شایسته تر به جهت افزایش روابط انسان با طبیعت به غلط چنین گمان رفته است هستی دارا ی آن ابهت و عظمت نیست لذا موال مزبور هم ص2صریخ تر و هم با احساس لزوم جدی طرح آن راج زیادی پیدا کرد
از طرف دیگر پاسخ های باشکوه و موقرانه گذشته هم محترممانه کنار گذاشته شدهو مردم در این ؟؟؟ برا آمدهاند که فلسفه و هدف حیات را مانند فلسفه و هدف آب خودرن در موقع تشنگی بدانند
نکته دوم که موجبات افزایش و تندی سوال مزبور شده است دگر گون شدن چهره حیات به وسیله غوطه ور شدن در عربده های ناخود آگاه ماشین است که از اواخر قرن هجده به این طرف رو به افزایش گذاشته است تمام حوزه های وجودی حیات که با ظرافت و هوشیاری و آ زدی با گسترش افق زیادی در مقابل دیدگان آدمی حیات را فروزان می شاخت به محاصره ماشین در آمده تدریجا محاصره تنگ تر گشت و حیات آدمی در نفطه تلاقی ماده و حیات با خشونت ماده آبی با شکست روبه رو شد
در نتیجه تفکر نماهایی که حاضر بودند برای بدست آوردن یک دستمال به قیصریه ها آتش بزنند میدا مناسبی برای خود دیده به جای این که در برداشتن سنگی که روی منبع حیات آدمیان افتاده اشت بکوشند فریاد بر آمدند که منبع آب ندارد یا آب منبع تمام شده است چون اینان حیات واقعی خود را چه در را بدست اوردن شهرت و به جهت خود باختگی واقعی زا دست داده بودند حیات کلی آدمیان برای آنان پوچ جلوه کرده
هیاهویی در این باره راه انداخته و از آ ب گل آلود جوامع ماهی ها بیرون کشیدند و حقیقت را به دست نیستی و نابودی سپردند و عناصر تشکیل دهنده سوال از هدف زندگی از نظر خود انسانها حقایقی هستند که مردم با اختلافاتی که در چگونگی و خصوصیات آنها دارند مفاهیم روشنی را از آن حقایق در نظر می گیرند حداقل مسئله ای به نام فلسفه زندگی که غایت و هدف تمام حرکات و سکنات زندگی را به طور مجموعی شاملل شود وجود دارد که در هر دوره و عصری برای همه اشخاص س که می توانند که از خصوصصیات واجزا و پدیده های شخصی زندگی بالاتر رفته مجموع آنها را به طور کلی برای خود برنهند و سپس سوال فوق را مطرح نمایند مورد توجه جدی قرار گرفته است برای توضیح این سوال دو مطلب با اهمیت را متذکر می شویم :
مسلم است که هدف از یک پدیده عبارتست از آن حقیقت منظور که آگاهی و اشتیاق به دست آوردن آن محرک انسان به سوی انجام دادن حرکات معینی است که آن حقیقت را ؟؟؟وصول مینماید بنابراین هر هدف درو جنبه دارد جنبه دورن ذاتی که می گوید و به یکی از جهات ملایم با طبییعت انسانی و مورد آگاهی و اشتیاق اوست .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:43
چکیده:
اخلاقی بودن
معنای « اخلاقی بودن » یک فعل چیست و چگونه است که یک کار انسان « اخلاقی » می شود ؟
مابجای آنکه اول ملاک های « اخلاقی بودن » را در « مکتبهای اخبلاقی » بیان کنیم . مواد بسیار ساده و روشنی را ذکر می کنیم و سپس به تفسیر می پردازیم چون قبل از آنکه موارد « فعل اخلاقی » روشن بشود ، تفسیر کردن آن صواب نیست .
فرق فعل اخلاقی با دیگر کارها این است که کارهای اخلاقی قابل ستایش و تحسین است و بشر یرای آن کارهال ارزش قائل است . کارهای اخلاقی دارای ارزش و قیمت گرانبهائی است ، ارزشی که در ذهن بشر نمی گنجد و چون نوع ارزش متفاوت است ما هرچه مقیاس بالا هم بگیریم نمی توانیم ارزش های اخلاقی را با مقیاس های مادی سنجش کنیم .
(۱) عفو و گذشت
خطاء و جنحه ای که یک شخص مرتکب می شود دو نوع است :
الف – آنکه به شخص مربوط می شود .
ب – خطایی که قسمتی از آن مربوط به شخص می شود و قمسمتی از آن مربوط به جامعه که هم جنبه حیاتی دارد و هم جنبهاجتماعی
متل قاتای که انسانی را می کشد و این دو جمله را دارد :
قسمتی از آن مربوط به اجتماع است و قسمتی از آن مربوط به شخص . در این صورت نسبت به حق شخصی آن شخصی که دربارة او جنایت شده است می تواند اغماز و گذشت کرد یعنی اگر قاتل تقاضای عفو کردو صاحب حق ( پدر و مادر یا فرزند مقتول ) هم او را بخشید این یک عمل اخلاقی و یک نوع عمل قهرمانانه تلقی می شود که مافوق عمل عادی است .
(۲) حق شناسی و وفا
عکس العمل انسان در برابر شخصی که به او احساس و نیکی کرده است دو گونه می تواند باشد ، بعضی اشخاص اینطورند که پس از آن که فهمیدند کارشان انجام شده و دیگر احتیاجی به لآن شخص احسان کننده ندارد اصلا اعتناء نمی کند و فراموش می کند ، بعضی دیگر در مقابل احسان ها و نیکی هاءی که به آنها شده است تا آخر عمر حق شناسی می کنند و هرگز آن نیکی ها را فراموش نمی کنند و پس از گذشت سالها هم اگر یک وقتی پیش بیاید که آن انسان احسان کننده احتیاجی داشته باشد فورادر مقام پاداش او بر می آیند که این یک اصل اخلاقی فکری است .
(۳) ترحم بر حیوانات
ترحم به حیوانات حتی حیواناتی که از یک نظر پلیدند یک کار اخلاقی است زیرا پلید بودن آن حیوان از یک جهت منافت با ترحم کردن به او ندارد .
در میان مردم ، اصلاح برقرار کردن و خوبی ها را افشاء کردنو بدی ها و عیب های مردم را پوشاندن همة اینها در مسائل اخلاقی است ، شامل مسائل اجتماعی که حق عموم در آنجا پیدا می شود نیست زیرا در آنجا دستورهای دیگری است .
کسانی که دوست دارند زشتی ها دربارة مؤمنین اشاعه پیدا کند برای آنها عذابی دردناک ایت این برای ان زشتی ها و گناهانی است که از انسان های مؤمن صادر شده است .
غیبت کردن یعنی افشاء بدی ها واقعی ، غیر از موارد استثناء که همه اش جنبههای اجتماعی است مثل آنجائی که مصالح مستشیر مطرح است .
انسان باید از افراط و تفریط دور باشد .
مکتب های غیر از اسلام خصوصا مکتب های فلسفی هرکدام اخلاق را به نحوی توجیه کرده اند که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم :
یکی از قدیمی ترین نظریات دربارة ملاک اخلاقی بودن کارها نظریة عاطفی است ، گروهی رمز عاطفی بودن کارها را در عواطف بشر می دانند و می گویند کار عادی و کار معمولی کاری است که از انگیزه های خود خواهانه و میلهای طبیعی انسان سرچشمه می گیرد و هرف از آن کار رسیدن به سود و نفع و لذتی برای خود است و هر کاری که اینچنین باشد باشد اخلاق نیست مثل اکثر کارهایی کهمردم انجام می دهند .
کار اخلاقی کاری است که از یک عاطفه عالی ترازتمایلات فردی سرچشمه میگیرد .
کار اخلاقی کاری است که از نظر مبدا از یکی میلی ناشی می شود که آن میل مربوط به شخص خودش نیست بلکه مربوط به دیگران است ، نام این میل « عاطفه » و از نظر هدف هم رسیدن خیر به خودش نیست بلکه هدفش رسیدن خیر به دیگران است .
طبق این نظریه « فعل طبیعی » از دایره خودوازدائرة « من » خارج نیست ، میلی که مبوط به « من » و به خود است خیری را می خواهد به خود برساند و حیوانات هم ایطورند اما « فعل اخلاقی » هم از نظر مبدا از دائرة خود خارج است و هم از نظر هدف ، زیرا میل برای دیگران است و هدف هم رساندن خیر به دیگران استت و انسان اخلقی انسانی است که ار دائرة خود پابیرون گذاشته و به غیر خود رسیده است .
این همان مسلکی است که اخلاق محبت را تبلیغ می کند ، اخلاق در این مسلک همین محبت است و معلم اخلاقی که اخلاقش بر این پایه است خودش را پیام آور محبت می داند .
این نظیرة تا یک اندازه اش نظیریة مشترکی است میان همه ادیانو در بیشتر مکاتب فلسفی عالم ، محبت وجود دارد و ما در دنیا دینی نداریم که توصعه به محبت نکرده باشد .
ایرادهائی که بر این نظریه وارد است چند ایراد است :
۱- هر محبتی را نمی توان « اخلاق » دانست ولواینکه قابل مدح و ستایش باشد ، هر چیزی که قابل مدح و ذم است ، اخلاق و ضد اخلاق نیست .
در اخلاق عنصر اختیار و اکتساب و غیر غیزی بودن نهفته است ، اگر یک چیزی فطری و مادر زااد بود و انسالن او را حصیل نکرده بود و به اختیار خودش آن را به دست نیاورده بود با شکوه و با عظمت و قابل مدح هست اما اخلاق نیست .
دائرة اخلاق از حدود غیر دوستی وسیع تر است .
یک سلسله کارهای با عظمت و با شکوه دیگجری که قابل تقدیس و قابل تقدیر است در انسان وجود دارد بدون آنکه ربطی به غیر دوستی داشته باشد ، مانند ایثار و احسان .
یا اینکه احترام خود را حفظ کردن کاری است اخلاقی و حال آنکه غیر در او نقشی ندارد.
۲- اینکه می گوند در جهان فقط یک نیکی وجود دارد و آن هم دوست داشتن دیگران است صحیح نیست ، چرا که در جهان ، نیکی دیگری هم غیر از دوست داشتن دیگران وجود دارد .
۳- محبت انسان و انسان دوستس احتیاج به تفسیر دارد ، آیا واقعا اگر انسان نسبت به یک حیوانی عاطفه به خرج بدهد .
این اخلاق نیست ، چون سگ انسان نیست و آیا جاندارهای دیگر را نباید دوستداشت یا آنکه نه ، همه را باید دوست داشت .
و اساسا این اخلاق که ذات الاضافه هست نسبت به چه موجوداتی است . آیا جمادات را شامل می شود یا خیر ؟ از آنجا که همان همگی با شعور علی القاعده باید اخلاق نسبت به آنها نیز معنی داشته باشد .
انسان دوستس احتیاج به تفسیر دارد و همین جا است که اگر مقداری افراط شود بجای انسان دوستی ، انسان دشمنی صورت می گیرد .
انسان بمعنای انسانیت و انسان دوستی و بخاطر انسانیت دوستی است ، انسان دوستی یعنی دوستی ارزش های انسان ، هر انسان به هر اندازه که یک انسان از انسانیت خلع شده باشد ولو بظاهر مانند انسان های دیگر باشد به همان اندازه از ارزش ساقط می شود و قابل ارزش نیست .
اگر می بینیم یک انسان کامل ، انسانی را که فاقد ارزشهای انسانی است دوست دارد از آن جهت است که او را نجات دهد و به ارزش های انسانی برساند .
بنابراین ، این معیار که در ابا اخلاقیات گفته شده است به نام محبت و دوستی ،بخشی از حقیقت در این معیار هست نه تمام حقیقت ، چرا که اخلاق اعم از غیر دوستی است و دائرة وسیع تری دارد .
حضرت استاد به نظرم جواب مبنائی تری باید می دادند و اگر بیشتر دقت بنماییم می گوییم که فی الواقع ابشان پاسخ بنائی داده اند .
اولا : خود دوستاهم مبضا اخلاق است
ثانیا : منظور از غیر چیست و کیست .
رابعا : اساسا عاطفه به تنهایی زیر ساخت اخلاقیست .
نظریه دیگری که در باب معیار های اخلاقی انسان آمده نظریة اراده است و آن احتیاج به اندکی توضیح دارد .
اراده هم دوش عقل است ، هر جا که عقل است اراده هست و آنجا که عقل نیست اراده هم وجود دارند ، انسان گاهی می تواند ماحرک بالاراده باشد نه آنکه همیشه متحرک بالاراده باشد ، گاتهی هم انسان متحرک بالا راده نیست و متحرک بالشوق والمیل است اما حیوان همیشه متحرک بالشوق والمیل است .
در کلمات دواقیون – افلاتون اشاره شده و بیشتر از همه در کلمات در سطوه جلوه شده است .
میل در انسان کششی است درونی که انسان را بسوی اشیاء خارجی می کشاند .
میل ، رابطه ایست میان انسان و عالم بیرون .
اما اراده : اراده ، مانند میل رابطه ای نیست میان انسان و عالم بیرون ، بلکه به درون مربوط است .
یعنی انسان ، پس از آنکه اندیشه می کند ، دور اندیشی و عاقبت اندیشی می کند ، با عقل خدش مصلحت ها و مفسده ها را با یکدیگر می سنجد ، بعد تشخیص می دهد که اصلح و بهتر ، این است و آنگاه آنچه را که عقل به او فرمان می دهد اراده می کند نه آنچه را که میل او به سویش می کشد . بسا در بسیار از اوقات ، آنچه که عقل مصلحت می داند و انسان اراده می کند کهخ بر طبق فتوای عقل آنرا اجام دهد ، ضد آن میلی است که در وجودش احساس می کند .
بنابر این اراده ، یعنی تحت کنترل قرار داده همة میلها و ضد میلهای نفسانی و خواستها و خوفها و ترسها ، و مطابق این نظریه ، اخلاق یعنی کاری که بر محور مصلحت سنجی ها وارد باشد نه کاری که ناشی از تسلط یک میل باشد.
یا این یک تعلیم است از جانب استاد و یا اینکه خود یک مصداق است از میل و طبیعت مقابل ارائه در عواطف ها و انسان دوستی ها هم همینطور است ، یعنی مرزها بدست عقل تعیین می شود ، چه بسا در مواردی عاطفه ،یک جور حکم می کند و عقل وارده ، طور دیگری حکم می کند ، عاطفه ، دلسوزی است ، دل انسان می سوزد ولی اراده و عقل باید بر او حاکم باشد .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:43
چکیده:
اخلاقی بودن
معنای « اخلاقی بودن » یک فعل چیست و چگونه است که یک کار انسان « اخلاقی » می شود ؟
مابجای آنکه اول ملاک های « اخلاقی بودن » را در « مکتبهای اخبلاقی » بیان کنیم . مواد بسیار ساده و روشنی را ذکر می کنیم و سپس به تفسیر می پردازیم چون قبل از آنکه موارد « فعل اخلاقی » روشن بشود ، تفسیر کردن آن صواب نیست .
فرق فعل اخلاقی با دیگر کارها این است که کارهای اخلاقی قابل ستایش و تحسین است و بشر یرای آن کارهال ارزش قائل است . کارهای اخلاقی دارای ارزش و قیمت گرانبهائی است ، ارزشی که در ذهن بشر نمی گنجد و چون نوع ارزش متفاوت است ما هرچه مقیاس بالا هم بگیریم نمی توانیم ارزش های اخلاقی را با مقیاس های مادی سنجش کنیم .
(۱) عفو و گذشت
خطاء و جنحه ای که یک شخص مرتکب می شود دو نوع است :
الف – آنکه به شخص مربوط می شود .
ب – خطایی که قسمتی از آن مربوط به شخص می شود و قمسمتی از آن مربوط به جامعه که هم جنبه حیاتی دارد و هم جنبهاجتماعی
متل قاتای که انسانی را می کشد و این دو جمله را دارد :
قسمتی از آن مربوط به اجتماع است و قسمتی از آن مربوط به شخص . در این صورت نسبت به حق شخصی آن شخصی که دربارة او جنایت شده است می تواند اغماز و گذشت کرد یعنی اگر قاتل تقاضای عفو کردو صاحب حق ( پدر و مادر یا فرزند مقتول ) هم او را بخشید این یک عمل اخلاقی و یک نوع عمل قهرمانانه تلقی می شود که مافوق عمل عادی است .
(۲) حق شناسی و وفا
عکس العمل انسان در برابر شخصی که به او احساس و نیکی کرده است دو گونه می تواند باشد ، بعضی اشخاص اینطورند که پس از آن که فهمیدند کارشان انجام شده و دیگر احتیاجی به لآن شخص احسان کننده ندارد اصلا اعتناء نمی کند و فراموش می کند ، بعضی دیگر در مقابل احسان ها و نیکی هاءی که به آنها شده است تا آخر عمر حق شناسی می کنند و هرگز آن نیکی ها را فراموش نمی کنند و پس از گذشت سالها هم اگر یک وقتی پیش بیاید که آن انسان احسان کننده احتیاجی داشته باشد فورادر مقام پاداش او بر می آیند که این یک اصل اخلاقی فکری است .
(۳) ترحم بر حیوانات
ترحم به حیوانات حتی حیواناتی که از یک نظر پلیدند یک کار اخلاقی است زیرا پلید بودن آن حیوان از یک جهت منافت با ترحم کردن به او ندارد .
در میان مردم ، اصلاح برقرار کردن و خوبی ها را افشاء کردنو بدی ها و عیب های مردم را پوشاندن همة اینها در مسائل اخلاقی است ، شامل مسائل اجتماعی که حق عموم در آنجا پیدا می شود نیست زیرا در آنجا دستورهای دیگری است .
کسانی که دوست دارند زشتی ها دربارة مؤمنین اشاعه پیدا کند برای آنها عذابی دردناک ایت این برای ان زشتی ها و گناهانی است که از انسان های مؤمن صادر شده است .
غیبت کردن یعنی افشاء بدی ها واقعی ، غیر از موارد استثناء که همه اش جنبههای اجتماعی است مثل آنجائی که مصالح مستشیر مطرح است .
انسان باید از افراط و تفریط دور باشد .
مکتب های غیر از اسلام خصوصا مکتب های فلسفی هرکدام اخلاق را به نحوی توجیه کرده اند که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم :
یکی از قدیمی ترین نظریات دربارة ملاک اخلاقی بودن کارها نظریة عاطفی است ، گروهی رمز عاطفی بودن کارها را در عواطف بشر می دانند و می گویند کار عادی و کار معمولی کاری است که از انگیزه های خود خواهانه و میلهای طبیعی انسان سرچشمه می گیرد و هرف از آن کار رسیدن به سود و نفع و لذتی برای خود است و هر کاری که اینچنین باشد باشد اخلاق نیست مثل اکثر کارهایی کهمردم انجام می دهند .
کار اخلاقی کاری است که از یک عاطفه عالی ترازتمایلات فردی سرچشمه میگیرد .
کار اخلاقی کاری است که از نظر مبدا از یکی میلی ناشی می شود که آن میل مربوط به شخص خودش نیست بلکه مربوط به دیگران است ، نام این میل « عاطفه » و از نظر هدف هم رسیدن خیر به خودش نیست بلکه هدفش رسیدن خیر به دیگران است .
طبق این نظریه « فعل طبیعی » از دایره خودوازدائرة « من » خارج نیست ، میلی که مبوط به « من » و به خود است خیری را می خواهد به خود برساند و حیوانات هم ایطورند اما « فعل اخلاقی » هم از نظر مبدا از دائرة خود خارج است و هم از نظر هدف ، زیرا میل برای دیگران است و هدف هم رساندن خیر به دیگران استت و انسان اخلقی انسانی است که ار دائرة خود پابیرون گذاشته و به غیر خود رسیده است .
این همان مسلکی است که اخلاق محبت را تبلیغ می کند ، اخلاق در این مسلک همین محبت است و معلم اخلاقی که اخلاقش بر این پایه است خودش را پیام آور محبت می داند .
این نظیرة تا یک اندازه اش نظیریة مشترکی است میان همه ادیانو در بیشتر مکاتب فلسفی عالم ، محبت وجود دارد و ما در دنیا دینی نداریم که توصعه به محبت نکرده باشد .
ایرادهائی که بر این نظریه وارد است چند ایراد است :
۱- هر محبتی را نمی توان « اخلاق » دانست ولواینکه قابل مدح و ستایش باشد ، هر چیزی که قابل مدح و ذم است ، اخلاق و ضد اخلاق نیست .
در اخلاق عنصر اختیار و اکتساب و غیر غیزی بودن نهفته است ، اگر یک چیزی فطری و مادر زااد بود و انسالن او را حصیل نکرده بود و به اختیار خودش آن را به دست نیاورده بود با شکوه و با عظمت و قابل مدح هست اما اخلاق نیست .
دائرة اخلاق از حدود غیر دوستی وسیع تر است .
یک سلسله کارهای با عظمت و با شکوه دیگجری که قابل تقدیس و قابل تقدیر است در انسان وجود دارد بدون آنکه ربطی به غیر دوستی داشته باشد ، مانند ایثار و احسان .
یا اینکه احترام خود را حفظ کردن کاری است اخلاقی و حال آنکه غیر در او نقشی ندارد.
۲- اینکه می گوند در جهان فقط یک نیکی وجود دارد و آن هم دوست داشتن دیگران است صحیح نیست ، چرا که در جهان ، نیکی دیگری هم غیر از دوست داشتن دیگران وجود دارد .
۳- محبت انسان و انسان دوستس احتیاج به تفسیر دارد ، آیا واقعا اگر انسان نسبت به یک حیوانی عاطفه به خرج بدهد .
این اخلاق نیست ، چون سگ انسان نیست و آیا جاندارهای دیگر را نباید دوستداشت یا آنکه نه ، همه را باید دوست داشت .
و اساسا این اخلاق که ذات الاضافه هست نسبت به چه موجوداتی است . آیا جمادات را شامل می شود یا خیر ؟ از آنجا که همان همگی با شعور علی القاعده باید اخلاق نسبت به آنها نیز معنی داشته باشد .
انسان دوستس احتیاج به تفسیر دارد و همین جا است که اگر مقداری افراط شود بجای انسان دوستی ، انسان دشمنی صورت می گیرد .
انسان بمعنای انسانیت و انسان دوستی و بخاطر انسانیت دوستی است ، انسان دوستی یعنی دوستی ارزش های انسان ، هر انسان به هر اندازه که یک انسان از انسانیت خلع شده باشد ولو بظاهر مانند انسان های دیگر باشد به همان اندازه از ارزش ساقط می شود و قابل ارزش نیست .
اگر می بینیم یک انسان کامل ، انسانی را که فاقد ارزشهای انسانی است دوست دارد از آن جهت است که او را نجات دهد و به ارزش های انسانی برساند .
بنابراین ، این معیار که در ابا اخلاقیات گفته شده است به نام محبت و دوستی ،بخشی از حقیقت در این معیار هست نه تمام حقیقت ، چرا که اخلاق اعم از غیر دوستی است و دائرة وسیع تری دارد .
حضرت استاد به نظرم جواب مبنائی تری باید می دادند و اگر بیشتر دقت بنماییم می گوییم که فی الواقع ابشان پاسخ بنائی داده اند .
اولا : خود دوستاهم مبضا اخلاق است
ثانیا : منظور از غیر چیست و کیست .
رابعا : اساسا عاطفه به تنهایی زیر ساخت اخلاقیست .
نظریه دیگری که در باب معیار های اخلاقی انسان آمده نظریة اراده است و آن احتیاج به اندکی توضیح دارد .
اراده هم دوش عقل است ، هر جا که عقل است اراده هست و آنجا که عقل نیست اراده هم وجود دارند ، انسان گاهی می تواند ماحرک بالاراده باشد نه آنکه همیشه متحرک بالاراده باشد ، گاتهی هم انسان متحرک بالا راده نیست و متحرک بالشوق والمیل است اما حیوان همیشه متحرک بالشوق والمیل است .
در کلمات دواقیون – افلاتون اشاره شده و بیشتر از همه در کلمات در سطوه جلوه شده است .
میل در انسان کششی است درونی که انسان را بسوی اشیاء خارجی می کشاند .
میل ، رابطه ایست میان انسان و عالم بیرون .
اما اراده : اراده ، مانند میل رابطه ای نیست میان انسان و عالم بیرون ، بلکه به درون مربوط است .
یعنی انسان ، پس از آنکه اندیشه می کند ، دور اندیشی و عاقبت اندیشی می کند ، با عقل خدش مصلحت ها و مفسده ها را با یکدیگر می سنجد ، بعد تشخیص می دهد که اصلح و بهتر ، این است و آنگاه آنچه را که عقل به او فرمان می دهد اراده می کند نه آنچه را که میل او به سویش می کشد . بسا در بسیار از اوقات ، آنچه که عقل مصلحت می داند و انسان اراده می کند کهخ بر طبق فتوای عقل آنرا اجام دهد ، ضد آن میلی است که در وجودش احساس می کند .
بنابر این اراده ، یعنی تحت کنترل قرار داده همة میلها و ضد میلهای نفسانی و خواستها و خوفها و ترسها ، و مطابق این نظریه ، اخلاق یعنی کاری که بر محور مصلحت سنجی ها وارد باشد نه کاری که ناشی از تسلط یک میل باشد.
یا این یک تعلیم است از جانب استاد و یا اینکه خود یک مصداق است از میل و طبیعت مقابل ارائه در عواطف ها و انسان دوستی ها هم همینطور است ، یعنی مرزها بدست عقل تعیین می شود ، چه بسا در مواردی عاطفه ،یک جور حکم می کند و عقل وارده ، طور دیگری حکم می کند ، عاطفه ، دلسوزی است ، دل انسان می سوزد ولی اراده و عقل باید بر او حاکم باشد .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:52
فهرست مطالب:
پیشگفتار
فصل اول: کلیات
فصل دوم: تحصیل حقوق بوسیله اشخاص ثالث
بخش اول: ثالث نمی تواند از قرارداد به عنوان یک دفاع استفاده کند
بخش دوم: وقتی عوض از سوی هر دوی متعهد و ثالث ارائه می شود
بخش سوم: اجرای قرارداد توسط متعهدله به نفع ثالث
1 – مطالبه اجرای عین تعهد
2- جبران خسارت
3- قرار منع برای جلوگیری از نقض تعهد توسط متعهد
بخش چهارم:حق شخص ثالث برای حفظ منفعت کسب شده
فصل سوم: تحمیل مسئولیت علیه اشخاص ثالث
منایع
پیشگفتار
عقد به عنوان موجودی انتزاعی محصول مشترک اراده دو، یا چند طرف است؛ بر همین اساس آثار و نتایج آن هم اصولاً متوجه طرفین آن می باشد وله یا علیه بیگانگان که اراده ی آنها در شکل این موجود اعتباری نقشی نداشته است بلا اثر است و این همان« اصل نسبی یا خصوصی بودن اثر قرارداد» می باشد.
اصل نسبی بودن اثر قرارداد متفاوت از اصل قابل استناد بودن قرارداد در برابر اشخاص ثالث است: هر قراردادی با انعقاد وضعیت حقوقی جدید را خلق می کند که اشخاص ثالث نمی توانند آن را نادیده انگارند. معتبر بودن قرارداد نسبت به اشخاص ثالث بدین معناست که طرفین می توانند به وجود آن در برابر اشخاص ثالث استناد کند و چه اینکه این قرارداد حقی عینی برای طرفین آن ایجاد نماید و چه حق دینی، دیگران مکلف به رعایت آثار حاصل از آن هستند و بایستی آن را محترم شمرده و از تجاوز به آن خودداری کنند. از این رو اصل نسبی بودن اثر قرارداد هیچ برخوردی با قابلیت استناد عقد در مقابل اشخاص ثالث ندارد. با وجود آن که قاعده نسبی بودن اثر قرارداد قاعده ای عام و کلی است اما از آنجا که « ما من عام الا و قد خص» این قاعده هم به خود استثناءاتی دیده است. این استثناءات هر چند اندک هستند، لیکن بررسی آنها از اهمیت ویژهای برخوردار است: « دو اراده بر عقدی توافق نموده اند و ثالثی از آثار آن متاثر گردیده است!» برخی اساتید در حقوق ایران با استقراء در قوانین سه استثناء بر این اصل مندرج در ماده 231 قانون مدنی ایران نام برده اند: تعهد به نفع شخصی ثالث، معامله به مال غیر (فضولی) و قراردادهای جمعی
اصل نسبی بودن- همان گونه که در ابتدای بحث ذکر گردید- اصلی است کاملاً مبتنی بر مبانی عقلی و از همین روست که در حقوق سایر ملل هم بدان پرداخته شده است. در سطور پیش رو، برآنیم تا پس از ترجمه ی متنی از حقوق انگلیس در خصوص اصل نسبی بودن اثر قرارداد به بررسی و تحلیل آن اصل بر مبانی حقوق انگلیس پرداخته و با سیری تطبیقی – تحلیلی راهکارهای مندرج در آن سیستم حقوقی را با حقوق کشورمان مقایسه نماییم. بدین منظور با مد نظر قراردادن و ذکر عناوین اصلی مندرج در متن، در ذیل هر عنوان ابتدا به تبیین دیدگاه حقوق انگلیس پرداخته و در این راستا جهت تدقیق هرچه بیشتر آراء مبین قواعد حقوقی کامن لا در پی نوشت مطلب مورد نظر قید گردیده و سپس با دیدی تحلیلی- تطبیقی جایگاه آن عنوان را در حقوق ایران را به نقد نشسته ایم.
در پایان ضمن عذرخواهی از استاد محترم به جهت خطاهای احتمالی موجود، امید است تلاش حاضر مورد قبول درگاه حضرت احدیت واقع گردد.
فصل اول: کلیات
همانطور که در صدر متن مترجَم مشهود است، در ذیل عنوان نسبی بودن قرارداد دو پرسش کلیدی مطرح گردیده است:
آیا شخصی که یکی از طرفین قرارداد نمی باشد می تواند حقوقی را بر اساس آن قرارداد کسب کند؟
آیا یک قرارداد می تواند بر شخصی غیر از طرفین آن تعهداتی تحمیل کند؟
متن با ارائه ابتدا به ساکن این دو پرسش بدون اینکه اصل نسبی بودن را در حقوق انگلیس تعریف و تفهیم کند مسقیماً سراغ استثناءات آن رفته است هر چند که در ادامه – در ذیل بحث از تحصیل حقوق بوسیله اشخاص ثالث»- اصل نسب بودن را این گونه تعریف می کند: « نسبی بودن قرارداد به این معنی است که تنها متعهد می تواند آن تعهد را اجرا کند.»
بررسی تحلیلی – تطبیقی:
ماده 231 ق . م ایران با این بیان که: « معاملات و عقود فقط درباره ی طرفین متعاملین و قائم مقام قانونی آنها موثر است…»به تبیین و تقنین این اصل در نظام حقوقی ایران پرداخته است. یکی از اساتید حقوق ایران این اصل را این گونه تعریف کرده است: « معنی اصل نسبی بودن قرارداد این است که قرارداد فقط درباره ی طرفین موثر است و نمی تواند نسبت به اشخاص ثالث اثری داشته باشد»
درخصوص دو پرسش مطروح در ابتدای بحث بایستی گفت، پاسخ به این پرسش ها مشخص کننده ی دامنه و محدوده اجرای اصل نسبی بودن و به عبارتی دیگر – همانطور که قبلاً نیز گفته شد- طرح استنائات وارد بر این اصل است. این نحو دسته بندی استثنائات وارد بر اصل نسبی بودن – به تعهد به نفع ثالث وتعهد به ضرر ثالث- به نحوی که در دکترین حقوقی ایران نیز سابقه دارد.
در ادامه همراه با متن به تحلیل این دو استثناء خواهیم پرداخت.
فصل دوم: تحصیل حقوق بوسیله اشخاص ثالث
قراردادی بین دو شخصی منعقد می گردد و بر اساس آن حق یا حقوقی به نفع ثالث درنظرگرفته می شود. در ذیل این عنوان در پی آنیم که آیا ثالث می تواند اجرای تعهد را از متعهد آن مطالبه کند؟ و به عبارتی دیگر آیا فرد می توان متعهد را ملزم به اجرای تعهدی کند که ناشی از عقدی است که او خود یک طرف آ ن نبوده است؟
در پاسخ به این سؤال متن به دو نکته اشاره می نماید:
الف) از آنجا که ثالث متعهد له نمی باشد هیچ حقی برای اجرای تعهد ندارد.
ب) متعهدله بایستی عوضی پرداخته باشد (نظریه ی عوض)
در ادامه به این نکته اشاره می کند که نکته دوم اعم از نکته اول بوده و اجرای آن عملاً مجالی را برای اجرای مستقل مورد اول باقی نمی گذارد. و در ادامه مبانی این نظریه را در آراء لازم الاتباع حقوق انگلیس بیان داشته است.
بررسی تحلیلی – تطبیقی:
در حقوق انگلیس – بر اساس آراء متعدد محاکم این کشور و به عبارتی قواعد کامن – ثالث هیچ حقی برای مطالبه اجرای تعهد از سوی متعاقدین ندارد در خصوص اینکه علت و مبانی این قاعده چیست به این پاسخ اشاره شده است که ثالث متعهدله نیست زیرا متعهدله کسی است که عوض را می پردازد.
درحقوق ایران با این که قانونی مدنی فاقد نص خاصی در این خصوص است لیکن دکترین حقوقی بر پایه مبانی حقوقی- با اندکی اختلاف- بر این عقیده اند که ثالث حق مطالبه اجرای تعهد را از متعهد دارد. اساتید در تایید این مطلب این گونه استدلال نموده اند که: « تعهد به نفع شخص ثالث یک رابطه حقوقی مستقیم بین متعهد و شخص ثالث – با این که در انعقاد قرارداد مداخله نداشته است- ایجاد می کند متعهد در برابر شخص ثالث بدهکار می شود و این شخص می تواند مستقیماً اجرای تعهد را از او مطالبه کند و در صورت امتناع متعهد، برای احقاق حق خود به مقامات مصالحه قانونی مراجعه نماید و از آنها کمک بگیرد. بدین ترتیب، شخص ثالث می تواند به دادگاه مراجعه کند و متعهد را از این راه مجبور به ایفاء دین خود نماید… .»