دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"
فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحات:169
چکیده:
«بالعدل قامت السموات و الارض»،قوام آسمانها و زمین به عدل است.چنانچه تعادل را از زندگی حذف کنیم، وجودی برای هستی باقی نخواهد ماند که عدل پایه و بنیانی است که قوام و استواری جهان به اوست.« العدل اساس به قوام العالم.»تعالی و ارتقاء جان آدمی به حیات طیبه الهی با ایجاد تعادل فردی در بستر تعامل جمعی است. تعادلی در مبدا، در مسیر و در مقصد.
توسعه ای که در عدل است در هیچ طرح و برنامه دیگری نمی توان یافت. از آن جایی که توسعه در اسلام تنها به معنای افزایش فیزیکی نیست و جنبه های معنوی و ارزشی نیز اهمیت دارد ، جهت گیری سیاستهای توسعه در اسلام به سمت اهداف خاصی است که در راستا و تامین کننده هدف اصلی خلقت انسان است.انسان به خاطر همین سعه و جامعیت وجودیش، بر همه عوالم، حتی بر فرشتگان نیز برتری دارد و تنها اوست که می تواند حامل عشق و طلب باشد.یک عارف با سعه وجودی خود با همه جهان و همه انسانها یگانه است.
قرآن کریم میفرماید: انسانی که در اثر حیات پاکیزه ،جانش به سمت الله حرکت کرد ، جاودانه خواهد بود و از ابدیت خاص برخوردار است چون عندالله می شود . این حیات طیبه باعث صعود و تکامل انسان می شود.برای تداوم حیات حقیقی و افزونی تاله آدمی، لازم است که انسان اولاً چیزی را روی اصول علمی ببیند و ثانیاً قواعد عملی آن را بپذیرد. ظهور برکات و عنایات، مرهون رشد علمی و عملی جامعه است و امت اسلامی در پرتو ایمان و عمل صالح به این فیوضات الهی بار می یابد.حیات واقعی که در یک فرد به جریان می افتد، با حیات دیگران نیز مشترک است. اساسی ترین مختص حیات، تعدیل و تصعید خودمحوری به سود انسان محوری است، که رو به کمال دارد.
با صدور فرمان مقام معظم رهبری ، حضرت آیه الله خامنهای مبنی بر تدوین و تنظیم برنامه پنجم توسعه جمهوری اسلامی ایران در چارچوب چشم انداز بلند مدت کشور (دو دهه آینده) و با عنایت به الزامات حاکم بر تحقق چشم انداز بلند مدت کشور و ویژگیهای کنونی رشد و توسعه کشور، در این پایان نامه سعی بر این است تا با طرح و تشریح کاربردی تعادل و توسعه انسانی بعنوان راهبردی به حیات طیبه الهی در کشور ایران طی دو دهه آینده از منظر عرفانی تبیین گردد.
مقدمه :
سپیده مشیت دمیده، آفتاب خلقت سرزده، معمار هستی دست اندر کار آفرینشی شگفت است و ... انسان از رحم غیب پای به دامان شهود مینهد.در جشن تولد این مولود مبارک، خدای تعالی خود صحنه آرا و میزبان است. کروبیان عالم بالا و ساکنان حرم سرّ و عفاف ملکوت را به مصلای قداست انسان فرامیخواند و فرمان میدهد تا بر او سجده برند. «فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین فسجدوا الا ابلیس...».
شرح این حادثه بدیع که میتوان آن را زیباترین رویداد و پرشکوهترین جلوه اراده ازلی در جهان خلقت نامید جانهای لطیف و ارواح طیبه را که اعجازهای بزرگ ایمان و اندیشهاند به اهتزاز آورده و معناهای ژرف در اندام الفاظ به سینه تاریخ سپردهاند. علی (ع) آن وجدان ملتهب حکمت الهی چنین به ترنم آمده:
اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر
و انت الکتاب المبین الذی باحرفه یظهر المضمر
و عارف رومی روح کلام علی (ع) را در قالب شعر پارسی بدین سان میدمد:
گر به ظاهر آن پری پنهان بود آدمی پنهانتر از پریان بود
نزد عاقل آن پری گر مضمر است آدمی صدبار خود پنهانتر است
راستی که آدمی زاده طرفه معجونی است و این راز وجود و پری پنهان باید سیمرغ آسا بال و پر آراید تااز محیط جاذبه ملک و طبیعت بیرون رفته و بر قله فاف «دنی فتدلی» نشیند و در هاله مغناطیس خود چنان مجذوب شود که بیش از دو هلال با مبدأ اعلی فاصله نداشته باشد و به افتخار «ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی» نائل آید.
انسان را حیوان ناطق یعنی جانور گویا میشناسیم، لکن با این فرق که او را دارای قوه و منّه و لیاقت و قابلیتی مییابیم که هر گاه آن دارایی را به فعلیت برساند، انسان حقیقی و واقعی خواهد بود. یعنی انسان واقعی و حقیقی در عرف عرفان آن کسی است که به فعلیت رسیده است و متصف به صفات ربوبی ومحاسن اخلاق و محامد آداب است وگرنه همان حیوان ناطق یعنی جانور گویا است.
آدم حقیقت انسانیت است که جامع و مظهر ذات و جمع اسماء و صفات الهی است که عالم خلق و آفرینش ظهور آنها محسوب میشود. و به این اعتبار آینه حق و خلق است و چون غرض از ایجاد، معرفت حق بوده و هیچ یک از مراتب وجود، استعداد آن را ندارند که حق را به نحو کمال و تمام بشناسند مگر انسان،بدین دلیل حقیقت انسانی، غایت ایجاد نیز هست و آفرینش محفوظ به بقا و دوام اوست. و هرگاه که این نوع از میان برخیزد – دوره عالم نیز به سر میرسد و دور آخرت آغاز میشود که رجوع آفرینش است به اسم اول که مصدر وجود است. حقیقت انسانی که کون جامع و آینه جمال و مظهر صفات قهر و لطف الهی است و به اعتبار خلافت و جانشینی خدا به ناچار باید دارای تمام اوصاف مستخلف باشد.
چون عقل اول را آفرید، سی صد و شصت نوع از انواع کمال در او ظاهر گشت و حق تعالی بر حسب استعداد و قوه عقل اول، چهل وشش هزار هزار نوع و ششصد هزار نوع و پانصد و شش هزار نوع از انواع کمال و فیض وجودی بر او افاضه کرد و به مقتضای این فیضی بخشیها عوالم متعددی خلق شد و انتشار فیض از عقل اول به اختیار صادر نگشت بلکه از راه فیضان سرزد.
در درون ما نیروهایی است که اگر به کار گرفته شوند و رودهایی است که اگر رهبری شوند و غنچههایی است که اگر شکفته شوند، ما را به وسعتها و رشدها و حرکتهایی میرسانند و سیراب و شاداب مینمایند. در حالیکه غفلت از این نیروها و رها کردن آنها ما را به رکود و ایستایی میکشانند و همین است که رسول باید ما را یادآوری کند و آگاه سازد.و این ما هستیم که باید به این سرمایهها و اندازه آنها پی ببریم و آنها را به جریان بیندازیم و زیانش را جبران کنیم که گفتهاند: رحم اله من عرف قدر نفسه * انسان سرمایههای زیادتری دارد. انسان فرزند تمام هستی است و تا بی نهایت راه در پیش دارد. لذا باید طوری تربیت شود که در تمام این عوالم و در تمام این مسیر بتواند چه بکند و چگونه بماند و چگونه برود. باید مرزها را برداریم و دیوارها را بشکنیم و با این دید وسیع به هستی و به انسان نگاه کنیم و انسان را به عظمتی بشناسیم که این هستی را زیر پا دارد.
روشن است که جزء اصلی در تشکیل اجتماع صالح انسانی خود انسان است. انسان محور اصلی برنامه ریزیها، قوانین، علوم و دیگر مسائل جامعه بشری است. اصلاحات و تحولات وانقلابها نخست باید از درون انسان آغاز گردد. و در حوزه وجودی او صورت گیرد و سپس به برون جامعه سرایت کند. اقتصاد، سیاست، جنگ، صلح، اخلاق، ضد اخلاق، ارزشها، ضد ارزشها، خوشبختی، بدبختی، ایثار، خودخواهی، مهرورزی، نظم، بی نظمی و ... همه و همه به انسان باز میگردد. بهترین برنامهها و آموزشها باید به دست انسانهای شایسته اجرا شود وگرنه سودی نمیبخشد و تحولی نمیآفریند. بهترین قوانین، بهترین مجریان را میطلبد، از این رو ساختن انسان و پرورش و رشد انسانیت انسان و تربیت اصولی افراد انسانی، مقدمه اصلی تشکیل هر نظام صالح و انسانی است و همین همواره هدف نخستین مصلحان واقع گرا و انسان شناس است.
باری! چون تا کنون چنین دوران پایدار و جهان گستر پدید نیامده است و در اکثریت قاطع اعصار و قرون ظلم و بیداد، نامردمی، نادانی، محرومیت و... حاکم بوده است و نیروهای انسانی هرز رفته است وانسانها به تکامل نرسیدهاند و در مجموع عصر مرگ انسان و میرش انسانیتها بوده است، نه عصر حیات و شکوفایی انسانیتها، پس حیات راستین هنوز تحقق نیافته است و انسان همواره در انتظار فرارسیدن حیات طیبه است و شکوفایی کامل معنویتها وانسانیتها.
استیصال و درماندگی علمی و عملی انسان کنونی از تسلط بر سرنوشتش در قرن معاصر، عصر جهانی شدن و انفجار اطلاعات یکی از ثمرات شومی که برای انسان به ارمغان آورده به انفعال کشیدن اوست.انسان عصر حاضر که ثمره سالیان سال پیشرفت تجربه و تکنولوژی است، امروز خود در حلقه مؤسسان به دام افتاده و خود به خدمت تکنولوژی درآمده و با مکیدن خون از شاهرگ حیات طیبه خویش دائما سرمایه وجود خود را با هدف تولید و مصرف بیشتر به سمت رضایت از حیات مدرن سوق میدهد و این همان نقطه جاودانه خواهی رو به پایین است. بحران هویت تعبیری است که شاهد مثالش انسان امروزی است، انسان گریزان از خود، از حقیقت خود،او هیچ گاه آغازکننده نیست، همیشه عکس العمل است. نمیداند چه باید بکند؟ و حتی نمیداند چه میتواند بکند؟«شرایط سوزشده نه شرایط ساز»!!!
تنبّه، توجه و بازگشت به حقیقت و اصل خویش، درک خسرانی که در آن واقع است و تهوّع علمی و عملی از زندگی موجود مقدمه بروز نیاز، درک نیاز و حرکت او به سمت و سوی حیات مطلوب است. حیاتی که انسان با تمام ابعادش مورد نظر است (حیات دینی) و این مهم او را در وضع زندگی عینی او و آنچه که باید انجام دهد (وضعیت مقدور) که توأم با مهار، تسلّط و فراغت می باشد قرار میدهد. الگوی امور جاری، موظف و ویژه پیشنهادی است در این جهت. امید است که قبول حضرت حق افتد .
تفکر سنگ اول رشد انسان و زیربنای تربیت او و سرنخ این کلاف سردرگم است. ادامه تفکر شناخت است و ادامه شناخت، محبت است و ادامه محبت، حرکت و عمل و آزادی و رشد و تکامل و آدم شدن و انسان شدن. شناخت نهایی به مقایسه و سنجش و به نظارت عالی عقل نیازمند است.حرکت و رشد مسائلی را مطرح میکنند:
1- جهت و حرکت: الله (انا الیه راجعون)
2- صراط مستقیم: نزدیکترین راه تا رشد استعدادها «توحید، عبودیت، اتباع».
3- مرکبهایی برای رسیدن: فکر، عقل، عشق و ایمان، فشار و بلا، عجز، اعتصام.
4- راهبر: (رسالت و امامت)
5- منزلها: رحم، دنیا، بهشت، که بهشت منزل است نه مقصد.
6- روش حرکت: شرایع و احکام، نظامها و قانونها.
با تفکر دراستعدادهای انسان به این همه میرسیم و ارتباط و هماهنگی آنها را حس مینماییم.با این تفکر، عظمت استعدادهای او را مییابیم و به کار عظیم او میرسیم که رفاه نیست و خوشی نیست، بلکه رشد و خوبی است. مییابیم که انسان چقدر ادامه دارد و در نتیجه هستی تا کجا گسترده میشود.با این شناخت انسان میخواهد تمام استعدادهای خود را بارور کند و تمام سرمایهها را زیاد کند. انسان میخواهد خودش را زیاد کند نه ثروت و قدرت و علمش و در این سطح است که میتواند امیر باشد و میتواند از اسارتها آزاد گردد.
چنین استدلال میگردد که علوم مختلف، قدرت تقویت و توسعه ظرفیت روانی را دارند و هر ظرفی در اثر مظروف خود، دچار محدودیت میگردد، جز روان انسان که در اثر اضافه شدن علم، توسعه بیشتری پیدا مینماید. «کلّ وعاء یضیق بما جعل فیه الّا وعاء العلم فانّه یتسع به» بر اساس نتایج حاصل از توسعه ظرفیت روانی، این حالت همواره مورد تقاضای پیامبران،از خداوند بوده و از او خواستهاند که به آنها شرح صدر بدهد و درنتیجه کارهایشان را آسان سازد. «قال رب اشرح لی صدری و یسّر لی امری» حداکثر شرح صدر و توسعه ظرفیت روانی حالتی است که مخصوص پیامبران الهی و برگزیدگان خدا است. به عنوان مثال خداوند با اعطای آن بر پیامبر اسلام (ص) منّت گزارده و آن را برتر از هر نعمت میداند. «الم نشرح لک صدرک و وضعنا عنک وزرک الذّی انقض ظهرک و رفعنالک ذکرک» و در اثر اعطای این حالت، پیامبر (ص) قدرت مقابله با مشکلات عظیم را پیدا نموده است.
نتیجه شرح صدر به خود فرد برمیگردد و آسان شدن کارها، احساس سبکبالی و جلب احترام عمومی، در حقیقت همگی نتیجه شرح صدر و توسعه ظرفیت روانی میباشند. علامت شرح صدر دستیابی به حلم است که در قرآن به عنوان صفات پیامبران خدا معرفی شده است و حتی خداوند خود را به این صفت خوانده است.