فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:11
مقدمه :
نقش شگفت انگیز تعلیم و تربیت در زندگی انسانی (حتی حیوان)، بر هیچ خردمندی پوشیده نیست و تاکنون هم ضرورت آن مورد تردید قرار نگرفته است، چرا که تعلیم و تربیت صحیح می تواند فرد را به اوج ارزشها برساند و اگر غلط افتد، وی را به سقوط کشاند، زیرا آدمی در آغاز ولادتش فاقد علم و ادراک و تربیت و کمال است و به تدریج با تعلیم و تربیت مستقیم و غیر مستقیم، استعدادهای بالقوة او به فعلیت می رسد و رشد و تکامل می یابد چنانکه قرآن مجید می فرماید :
« واللهُ اَخْرَجَکُم من بُطُونِ اُمهاتِکم لا تَعْاَمُونَ شیئاً و جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ و الاَبْصارَ و الاَفئِدةَ لَعَلَکُم تَشکُروُنَ»
« و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد، در حالی که هیچ نمی دانستید و برای شما گوش و دیدگان و دلها قرار داد، تا شکرگزار باشید».
از این رو مکتب اسلام برای تربیت، در تمام مراحل و مقاطع زندگی، دستورهای ویژه ای داده است تا انسان از کودکی در کانون خانواده و در آغوش والدین، معلم و فرهنگ محیط، تعلیم و تربیت مناسب لازم را ببیند و برای مراحل عالیتر زندگی انسانی آماده شود و پرورش یابد.
بر این اساس شکوفایی استعدادها و ارزشهای والای انسانی مبتنی بر تعلیم و تربیت است و انسان شدن انسان و وصولش به کمال نهایی، همه مرهون تعلیم و تربیت صحیح است.
آری، آفرینش انسان به گونه ای است که سیما و سیرتش، دنیا و آخرتش، با تعلیم و تربیت ساخته می شود. و به کمال وجودی شایسته حال خود می رسد؛ زیرا تا انسان خویشتن را نشناسد و رابطه خود را با جهان و خلق و خالق نیابد و نداند که از کجا آمده و در کجاست و به سوی کدامین مقصود در حرکت است، و چه برنامه و راهی را باید دنبال کند، هرگز هدف و هویتی انسانی نخواهد داشت و این موهبت تنها در پرتو تعلیم و تربیت به دست می آید. به همین سبب «ابو حامد محمد غزالی» (450 ـ505) و «خواجه نصیر الدین» (597 ـ 672) و بسیاری از علمای دیگر، تعلیم و تربیت را «اشرف صناعات»و برترین دانشها دانسته اند.
تعلیم و تربیت از آغاز زندگی بشر بر فراز کره خاکی و تصرف او در طبیعت و تأثیر وی در جامعه وجود داشته است و همواره شناسایی نیازهای مادی و معنوی انسان و روش ارضای آنها از طریق تعلیم و تربیت به دست می آمده و به نسل بعد منتقل می شده است، تا رفته رفته دامنة این شناخت به رشد و دانش و تکنولوژی امروز رسیده است.
اسلام مکتبی غنی کامل و جامع بوده دارای نظامهای مختلف فکری اعتقادی، اجتماعی، سیاسی، تربیتی بوده است. اما نظام تربیتی اسلام بر دیگر نظام های آن اشرف داشته در حقیقت همة آن ها در طول نظام تربیتی قرار دارند.
هدف اسلام از افکار و عقاید قوانین اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ... همه آن است که افزایش در چارچوب نظام تربیتی آن تربیت شود و به توسعه واقعی و تعالی نهایی در سیر و تقرب «الی الله» نائل گردد. بنابراین توسعه به معنای ارتقا مستمر کل افراد جامعه و نظام اجتماعی به سوی زندگی بهتر و انسانی تری که مورد رضای پروردگار باشد هدف و منظور نظام تربیتی اسلام است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:20
چکیده لاتین مقاله :
American Philosophy
Narrativity, Modernity, and Tragedy:
How Pragmatism Educates Humanity
Sami Pihlström
University of Helsinki
sami.pihlstrom@helsinki.fi
ABSTRACT: I argue that the modernist notion of a human self (or subject) cannot easily be post-modernistically rejected because the need to view an individual life as a unified ‘narrative’ with a beginning and an end (death) is a condition for asking humanly important questions about its meaningfulness (or meaninglessness). Such questions are central to philosophical anthropology. However, not only modern ways of making sense of life, such as linear narration in literature, but also premodern ones such as tragedy, ought to be taken seriously in reflecting on these questions. The tradition of pragmatism has tolerated this plurality of the frameworks in terms of which we can interpret or ‘structure’ the world and our lives as parts of it. It is argued that pragmatism is potentially able to accommodate both the plurality of such interpretive frameworks—premodern, modern, postmodern—and the need to evaluate those frameworks normatively. We cannot allow any premodern source of human meaningfulness whatsoever (say, astrology) to be taken seriously. Avoiding relativism is, then, a most important challenge for the pragmatist.
۱٫ The idea that “grand metanarratives” are dead is usually regarded as the key to the cultural phenomenon known as postmodernism. We have been taught to think that the Enlightenment notions of reason, rationality, knowledge, truth, objectivity, and self have become too old-fashioned to be taken seriously any longer. There is no privileged “God’s-Eye-View” available for telling big, important stories about these notions. The cultural hegemony of science and systematic philosophy, in particular, is over.
Nevertheless, as even some postmodern thinkers themselves keep on insisting, we still have to be committed to the grand narrative of our individual life.(1) We cannot really dispense with the modernist notion of self, and the one who says we can forgets who she or he is. From the point of view of our own life, no postmodern death of the subject can take place. On the contrary, my death transcends my life; it is not an experienceable event of my life—as Wittgenstein also famously pointed out at Tractatus 6.4311. Most (perhaps all) of us feel that one’s own death is hardly even conceivable from within one’s life.
On the other hand, somewhat paradoxically, death must be postulated as the imaginary end point, the final event, of the story of my life. If there were no death (i.e., the annihilation of my self) to be expected, I could not even realize that I am leading a specific, spatio-temporally restricted human life. The fact that death is awaiting for me, even if I cannot fully understand what it is all about, enables me to think about my life as a coherent whole with a beginning and an end. Only with respect to such a life can the question of “meaning” or “significance” arise.
It seems, then, that no postmodernist talk about the disappearance of the subject, connected with the distrust felt toward grand narratives, can force us to give up this meta-level fact about our life. We might perhaps even say, echoing Kant, that the inescapability of death is a necessary “transcendental condition” of a meaningful (or, for that matter, meaningless) life. Human life as we know it is intelligible only under the circumstances in which death inevitably puts an end to it. Without death, our lives would be something entirely different, something about which we can have no clear conception whatsoever—not from the point of view of our present human condition, at least.
Death, then, plays a decisive role in the modern human being’s understanding of her or his life as a unified narrative. Let us explore the essentially modern notion of narrativity in some more detail. It is a central element of the modern outlook, of our typically modern conception of personal identity, to employ this notion in making sense of our lives. The modern person, often without noticing it, conceives of her or his life as a “story”, and this narrativist attitude to life has been conceptualized in various ways in the history of modern thought (cf. Taylor 1989). To see one’s life as a linear progression from a starting point, through various phases (corresponding to adventures in a novel), up to its final page, death, is to be a modern person. To go postmodern is to break this chain of narration, as in self-conscious fiction, in which the story itself somehow “knows”, and shows that it knows, that it is only a fictional story. The postmodern person could, or such a person thinks that she or he could, understand that the subjective life she or he leads is not really the life of a single, unified subject. Then, apparently, such a “subject” would not be a person in any normal sense of the term
چکیده ترجمه فارسی:
روایتگری، مدرنیته و تراژدی:
پراگماتیسم چگونه انسانیت را تعلیم میدهد
مترجم: حسین شقاقی
چکیده: استدلال من این است که مفهوم مدرن خود انسانی (human self) یا سوژه فاعل شناسا (subject) نمیتواند به سادگی و به شکل پست مدرنیستی رد شود، چرا که از جمله شرایط طرح پرسشهای از حیث انسانی مهم پیرامون معناداری (یا بی معنایی) زندگی، حاجت به نگریستن به زندگی فردی به مثابه روایتی منسجم و دارای آغاز و پایان (مرگ) است. چنین پرسشهایی مسائل محوری انسانیشناسی فلسفی هستند. به هر حال نه تنها شیوههای مدرن معنابخشی به زندگی مثل حکایت خطی در متون ادبی، بلکه شیوههای ماقبل مدرن مثل تراژدی نیز، باید به طور جدی در طرح این مسائل اخذ شوند. سنت پراگماتیستی جایز دانسته که با این تکثر چارچوبها، جهان و زندگی مان را بر حسب هر کدام از آنها که توانستیم. تفسیر کرده و به مثابه بخشی از آن چارچوب بسازیم. نتیجه این که پراگماتیسم بالقوه توانایی دارد که هم تعدد چنین چارچوبهای تفسیری (یعنی چارچوبهای ماقبل مدرن، مدرن و پست مدرن) و هم الزام به ارزیابی و سنجش هنجارین این چارچوبها را لحاظ کند. ما به هیچ وجه جایز نمیدانیم که هیچ یک از منابع ماقبل مدرن معنای انسان (مانند طالع بینی) جدی گرفته شود. اجتناب از نسبیگرایی، ادعایی مهم برای پراگماتیست است.
________________________________________
1. معمولا این ایده که «فراروایتهای بزرگ» دیگر مردهاند، به مثابه کلید پدیده فرهنگیای که با نام پست مدرنیسم شناخته شده است، محسوب میگردد.
به نظر میرسد معنایی که عصر روشنگری از عقل، عقلانیت، دانش، حقیقت [یا صدق عینیت (truth)] و خود [نفس (self)] ارائه میدهد، آنقدر کهنه و قدیمی شده که دیگر به طور جدی به کار نمیرود. دیگر هیچ دیدگاه انحصاری و از منظر خدایی [مطلق] جهت روایتهای برجسته و مهم پیرامون این مفاهیم وجود ندارد. سلطه فرهنگی علم و (مخصوصا) فلسفه سیستماتیک به پایان رسیده است.
مع هذا، هم چنان که برخی متفکران پست مدرن خود تاکید می کنند. ما هنوز ناچار به تسلیم در برابر روایتهای کلان در زندگی فردیمان هستیم. ما واقعا نمیتوانیم از مفهوم مدرنیستی نفس (خود) صرف نظر کنیم و فردی که میگوید می توانیم، کیستی خود را فراموش کرده است.
از منظر درون زندگی خود فرد، هیچ مرگ پست مدرنی برای سوژه (فاعل آگاهی) ممکن نیست رخ دهد. به عکس، مرگ من، از زندگیام، فراتر میرود. مرگ من حادثهای قابل تجربه در زندگیام نیست (همان طور که وینگشتاین در تراکتاتوس در بند 4311/6 بدان اشاره میکند) حتی اکثر (یا شاید همه) ما این احساس را داریم که مرگ انسان به سختی در درون زندگیاش قابل تصور است.
به عبارت دیگر، مرگ میباید به شکل نسبتا متناقض گونهای، نقطه فرضی پایانی یا آخرین حادثه زندگیام تلقی شود. اگر مرگ (یعنی فنا و نابودی نفسم) در انتظارم نباشد، نمیتوانم دریابم که حیاتی خاص و از حیث زمانی و مکانی محدود را پیش رو دارم. حتی اگر نتوانم معنای مرگ را کاملا درک کنم، این حقیقت که مرگ در انتظار من است، مرا قادر میسازد در مورد زندگیام به عنوان یک کلیت منسجم همراه با آغاز و پایان بیندیشم. تنها با توجه به چنین نحوه زندگی، مساله معنا و اهمیت [زندگی] مطرح میشود.
بنابراین به نظر میرسد هیچ گفتمان پست مدرنیستی پیرامون نابودی سوژه (فاعل شناسا) که به بیاعتمادی نسبت به روایت های کلان مربوط است، نمیتواند ما را وادار کند این حقیقت عالیمرتبه را در مورد زندگیمان رها سازیم. شاید حتی بتوان مانند کانت گفت: غیر قابل اجتنابی مرگ، شرط استعلایی ضروری زندگی با معنا (یا بیمعنا) است. زندگی انسان، آن گونه که میدانیم، تنها به شرطی قابل فهم است که در آن مرگ به شکل اجتناب ناپذیری پایانی برای آن (زندگی انسان) مفروض دارد، بدون مرگ، زندگی ما چیزی کاملا متفاوت است، چیزی که ما اصلا نمیتوانیم مفهوم روشنی از آن داشته باشیم. (دست کم از نظرگاه شرایط انسانی موجود.)
بنابراین مرگ، نقش تعیین کنندهای در فهمی که انسانهای مدرن از زندگیشان به مثابه یک روایت واحد، دارند، ایفا میکند. در اینجا بهتر است مفهوم ذاتا مدرن روایتگری را با جزییاتش شرح دهیم. به کارگیری این مفهوم (مفهوم روایتگری) در معنابخشی به زندگیمان عنصر محوری نگرش مدرن؛ یا به عبارت دیگر عنصر محوری دریافت نوعا مدرن از هویت فردی است. شخص مدرن، معمولا بدون توجه به این امر، حیاتش را مانند داستانی میبیند و این رهیافت روایت گونه به زندگی به شیوههای گوناگونی در تاریخ تفکر مدرن، مفهوم بندی شده است (تیلور 1989.)
نگریستن به زندگی انسان به مثابه پیشروی خطی، از نقطه شروع تا چند مرحله (مطابق با ماجراهای یک رمان) و تا واپسین صفحه و مرحله آن؛ یعنی مرگ، متعلق به شخص مدرن است. شخص پست مدرن میتواند بفهمد که زندگی ذهنی (یا انتزاعی)ای که او در پیش گرفته، در واقع زندگی یک سوژه منفرد واحد نیست و بنابراین آشکارا چنین سوژهای به هیچ متعارفی یک شخص نمیباشد.
من نمیگویم ما نباید به این معنا به پست مدرنیسم راه یابیم. اندیشمندان ضد انسانگرای فرانسوی (همانند همتایان امریکاییشان) چیزهای بصیرتی زیاد برای گفتن در مورد شیوههایی دارند که سوژه مدرن با آن شیوهها بر حسب ساختارهای اجتماعی و سیاسی (مثلا روابط قدرت) شکل گرفته است، ساختارهایی که روایتهای زندگی را در گام اول محتمل میسازد (به جای محوریت کاملا مستقلی که ما به شیوه مدرنیستی مایل به اندیشیدن به آن هستیم.) به علاوه تحولات جالب پساساختارگرایی این کاوشها را در پی میگیرد. برخی از آنها هنوز هم وجود دارند، هنوز از دیدگاه یک فرد، زندگی در محیط فرهنگی و طبیعیاش، نمیتواند کاملا از سوژه ناپیدا باشد، بیش از ناپیدایی کلیای که اعمال شخصیتها در روایت ادبی دارند. روایتها در مورد اعمال شخصیتها در روایت ادبی دارند. روایتها در مورد اعمال هستند، (معمولا در مورد اعمال انسانی، در برخی شرایط مشکلزا) برای ما انسانها به سهولت، روشی وجود ندارد تا از این واقعیت انسانی صرفنظر کنیم.
انجام این کار میطلبد که ما موجوداتی کاملا متفاوت از آنچه اکنون هستیم بشویم به میزانی که زندگی برای ما فهم پذیر باشد، ما قطعا به همان میزان قادر خواهیم بود و خود را مانند شخصیتهای یک داستان بینگاریم که در میان مسائلی که در محیط پیشروی آنها قرار دارد، اعمال نقش میکنند.
حتی خود نویسندگان پست مدرن (که من اکنون نمیتوانم به تشریح جزییات آثارشان بپردازم)، هم برای نوشتن نثر پست مدرن میباید خود را همچون سوژهای که ملتزم به فعل ارادی است در نظر گیرند. در واقع کمی مسخره است که فلاسفه و جامعهشناسان علم پست مدرن (مثلا جوزف روز (1996) در آخرین اثرش) قویا به نیاز به جدی گرفتن جنبه روایتی علم، تاکید میکنند و در نتیجه با پوزش از پست مدرنیسم، مفهومی به طور منسجم مدرنیستی را به کار میگیرند. فیلسوفهای مدرنیست علوم، لزوما نمیخواهند که با این ایده مخالفت کنند که علم مثل هر یک از دیگر فعالیتهای انسانی تا اندازهای به واسطه روایتهای گذشته شده در آن و در مورد آن، شکل میگیرد. بر عکس، آنها با اعطای جایگاه مهمی به روایت، در شکلدهی به جهانبینی علمی، به متفکران پست مدرن میپیوندند.
دانلود روش تحقیق بررسی اهمیت مطالعه کردن در تعلیم و تربیت با فرمت ورد و قابل ویرایش تعداد صفحات 116
مقدمه
به نام خداوندی که والاترین تعلیم خویش را برای برگزیدهترین مخلوق حضرت محمّد(ص) با امر بخوان آغاز نمود و به ایشان چنین وحی فرمود «اقرء بِسمِ رَبّکَ الذَّی خَلَق« بخوان به نام پروردگارت که تو را آفرید خواندن را آغاز تعلیم و کاملترین دین خویش قرار داد و قرائت را نخستین پایهای برای تکامل نهایی و رسیدن به آخرین مرحله تعلیم ضروری دانست و لوح قلم نگاشته بدان را چنان گرامی و مقدس دانست که سوگند مؤکد خویش را بر آن استوار نمود و فرمود «ن والقلم و ما یسطرون» سوگند به قلم و آنچه بدان نویسند و چنین شد که خواندن و آنچه از قلم عالمان مؤمن و متقی و متعهد تراوش نمود نخستین گام باروری و اعتقاد و ایمان آدمی و اولین مرحله گام نهادن در وادی آگاهی و سیر به سوی کمال و آراستگی انسان است و انوار حاصل از خواندن مشعل طریق سعادت و کامیابی بشر گردیده است و درود بر حضرت محمد مصطفی (ص) که با ظهور خود چراغ فروزان دانش و آگاهی و تقوا را فرا راه بشر قرار داد و آدمیان را از تپّة ظلمانی ضلالت و گمراهی به سوی بادیة منوّر فضل و دانش رهنمون گردانید و دعوت به آگاهی و امر به آموزش و خواندن را سرلوحة کلام خویش ساخت و فرمود «اطلبو العلم من المهد الی اللحد» خواند و آموختن را از گهواره تا گور بجویید.
در دو قرن اخیر که سرعت پیشرفت بشر به واسطة پیدایش ابزار جدید ارتباط جمعی از قبیل روزنامه، مجلات، رادیو و تلویزیون و... و دگرگونی عمیق و شیوة چاپ و نشر کتب بیشتر گردیده و آموزش به نوعی عمومیت تامی یافته است نقش کتاب و کتابخوانی اهمیت و درخشش ویژه داشته است و توجه این موضوع نظر علمای تعلیم و تربیت را به خود جلب نموده تا جایی که رشتة تخصصی روشهای مطالعه عنوان یکی از شاخههای آموزش گردیده است و عدهای از علمای تربیتی به تحقیق و بررسی آن مشغول شدند و نتایج پژوهشهای اکثر ایشان به صورت مختلف چاپ و نشر شده است آنچه را که اکثر محققین بر آن معتقدند این است که در جهان متغیر عصر حاضر که هر روز در زمینههای علمی – سیاسی – اقتصادی – هنری دگرگونی تازهای رخ میدهد کتاب و مطالعه دیگر کار افراد ویژه نیست بلکه هر شخصی در هر موقعیت و در هر مقام و شغلی نیازمند به مطالعه و خواندن مستمر است و باید بطور مرتب مقداری از وقت روزانة خود را به خواندن مطالب کتب و روزنامهها و مجلات اختصاص دهد شک نیست که اگر دانشآموزان به روزنامهخوانی و مطالعة کتب خود گیرند و هر روز که از عمرشان میگذرد مقداری بر سطح آگاهیشان افزوده گردد میتوانند به عنوان افرادی آگاه و بصیر جامعه خود را به سوی پیشرفت و ترقی سوق دهند.
کتابخوانی انسان را در تعیین سرنوشت خود و جامعة خویش شریک میکند حس همنوعدوستی و خیرخواهی را برمیانگیزد، قوة ابتکار و خلاقیت، روحیة آزادیخواهی و بزرگمنشی را تقویت میکند. خواندن و مطالعه در نزد انسان یک توانایی اکتسابی است که هر چه فرد در آن بیشتر تمرین کند تبحّر بیشتری کسب مینماید تمام کسانی که با سرعت و علاقه به خواندن میپردازند سالها تجربة مطالعه و کتابخوانی از همان دوران کودکی داشتهاند بنابراین هر چه انسان بیشتر مطالعه کند و با کتاب و سایر مطالب خواندنی بیشتر سر و کار داشته باشد بر فنون و روشهای درست و تسریع مطالعه تسلط بیشتری پیدا میکند و بهتر میآموزد که چگونه بر مشکلات سریعخوانی غلبه کند همچنین ایجاد علاقمندی و عادت به مطالعه بایستی قسمتی از برنامه مؤسسات آموزشی، کودکستانها، مدارس ابتدائی و متوسطه باشد و در هر سنی مطابق با امکانات و احتیاجات همان سن کار مداوم و مطابق با برنامة معین انجام گیرد.
2-1 بیان مسئله
علاقه به مطالعة کتاب که ریشه در حس کنجکاوی انسان دارد امری فطری و هماهنگ با انگیزههای درونی افراد است و کم و بیش در تمام کودکان وجود دارد کودکان در صورتی که در خانوادهای با هر موقعیت فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی باشند حداقل به تماشای تصویر کتاب علاقه دارند اگر چه این امر میتواند سرآغاز علاقه به مطالعة کتاب در بزرگسالی شود اما به مرور زمان با توجه به موقعیت خانواده این علاقه در دو جهت مختلف شکل میگیرد در عدهای نگرش مثبت به کتاب رشد کرده و علاقه آنها روز به روز بیشتر میشود تا آنجا که طبق برنامة منظم و دقیق مطالعة کتاب را در برنامه روزانه خود جای میدهند و در عدهای نگرش منفی ایجاد میگردد و آنچنان از کتاب گریزان میشوند که کتابهای درسی را میز برای کسب حداقل نمره قبولی مطالعه میکنند و با کتابهای دیگر هیچ رابطة دوستی و نزدیکی ندارند از دلایل عدم استفاده از مطالعه را میتوان گفت در کشور ما هنوز هیچ اقدام جدی در این زمینه صورت نگرفته است دلیل اصلی این بیتوجهی را میتوان در این دید که مطالعه هنوز در ایران یک موضوع جدی تلقی نشده و نیاز به مطالعه هنوز برای مردم یک نیاز واقعی به حساب نمیآید.
نظر به اینکه گرایش و انگیزه به مطالعه در خانواده و از دوران کودکی شکل میگیرد قطعاً برای یافتن علت اصلی ابتدا باید سراغ خانواده و سپس به دنبال عوامل دیگر رفت که به نوبة خود دارای اهمیت ویژهای هستند به همین دلیل به عنوان یک معلم که میتواند در تشویق دانشآموزان به مطالعه مؤثر باشد تحقیقی را در زمینة تاثیر مطالعات غیر درسی در کمک به تحصیلی دانشآموزان دورة ابتدائی، موضوع پژوهش قرار داده تا قدم کوچکی در راه تعالی بخشیدن فرهنگ مطالعه در میان آیندهسازان کشور برداشته شود.
3-1 اهداف تحقیق
هدفهای کلی تحقیق
1- آگاهی از تاثیر مطالعات غیر درسی در موفقیت تحصیلی دانشآموزان.
2- آگاهی از تأثیر کتابخانة مدارس در ایجاد عادت به مطالعه در دانشآموزان و زمینهسازی برای توسعة فرهنگی.
هدفهای جزئی تحقیق
1- آگاهی از تأثیر تشویق والدین و معلمان در گرایش دانشآموزان به مطالعه
2- آشنایی با عواملی که در مطالعة دانشآموزان نقش دارد.
3- آگاهی از ضرورت تهیة کتابهای ادبیات کودکان مطابق با سن و فهم و احتیاجات فعلی آنها از سوی متخصصان.
4- مشخص کردن میزان علاقة دانشآموزان نسبت به موضوعات مختلف مورد مطالعه
5- تحریک قوة خلاقیت و ابتکار دانشآموزان و تقویت و پرورش نیروی تخیل آنان.
6- آگاه نمودن والدین دانشآموزان به اهمیت مطالعات غیر درسی در کسب موفقیتهای تحصیلی.
7- آگاهی از تأثیر مطالعات غیر درسی در پیشرفت خواندن.
4-1 اهمیت موضوع تحقیق
انسان از زمانی که خط را اختراع کرد تا امروز که صفحة کامپیوتر منعکس کنندة افکار و امیال و جولانگاه فکر بشر است هیچگاه از کتاب و کتابخانه بینیاز نبوده است در دنیای معاصر که بوسیلة وسایل ارتباطی مثل دهکدهای کوچک و محدود شده است و چهار گوشة آن هر لحظه روشنتر و واضحتر و قابل رویت میشود هنوز کتاب و مطالعه جایگاه رفیع فرهنگی خود را حفظ کرده و به عنوان سرآمدترین و بهترین وسیلة انتقال پیام و اطلاعات محسوب میشود.
دربارة اهمیت مطالعه و نقشی که در سازندگی فرد و اجتماع و سرنوشت بشری دارد و اینکه مطالعه میتواند چه نقش عظیمی در تعلیم و تربیت ایفا کند صحبت فراوان شده است و امروزه کمتر کسی را میتوان یافت که با کتاب سر و کار نداشته باشد و به این نکتة مهم واقف نباشد شکی نیست که علاقمندی به مطالعه خصلتی است که باید در افراد بوجود آید و مدام تقویت شود تا زمانی که فرد خود بتواند این کار را ادامه دهد عادت به مطالعه اکتسابی است و باید از همان دوران کودکی در شخص تقویت گردد.
با توجه به اینکه یکی از وظایف آموزش و پرورش ایجاد عادت به مطالعة مستمر در دانشآموزان است و از طرفی نقشی که مطالعة مدام در شکلگیری شخصیت انسان دارد به اهمیت نقش والدین و مدرسه و جامعه در این امر مهم پی میبریم هدف آموزش و پرورش به معنای واقعی گذشته از تعلیم و تدریس، جستجو و کنکاش در روح دانشآموزان برای درک ذوق و استعدادهای نهفتة آنان و رهبری این استعدادها به سوی کمال است. در عصری که ما در آن زندگی میکنیم هدف آموزش و پرورش در آموزشگاهها به پایان رساندن برنامة درسی سالانه نیست امروز دیگر نمیتوان دانشآموزان را محکوم و محدود به خواندن چند کتاب درسی کرد ذهن کنجکاو و جستجوگر آنان پاسخ پرسشهای بیشماری را که پیشرفت حیرتانگیز دانش و اکتشافات بیشمار امروز برای او بوجود آورده است، طلب میکند و برآوردن این نیازها دسترسی به منابع و خدمات کتاب و کتابخانه میباشد.
متأسفانه امروزه دانشآموزان به مطالعات جانبی به علل گوناگون رغبت و علاقة چندانی نشان نمیدهند و شمار قابل توجهی از اولیاء و معلمان نیز با غفلت و عدم آشنایی از اهمیت و نقش اینگونه مطالعات، دانشآموزان را در این جهت تشویق و راهنمایی نمیکنند گاهی بر این باورند که این مطالعات باعث اتلاف وقت و موجب افت تحصیلی میگردد در صورتی که کتاب بهترین دوست انسان و موجب باروری اندیشه و غذای روح بشر است بنابراین کودکان و نوجوانان به کتابهایی نیاز دارند که جذاب و عمیق و شیرین بوده و با تجربههای آنان و نیز نیازها و علایق و تواناییهای آنها هماهنگ باشد و همچنین وسیلهای باشد برای کنجکاویهای خودانگیخته و آرمانهای بلندپروازانة آنها، خوراکی باشد برای تخیل سرشار و سیّال آنان و بر وسعت تجربههای آنان بیافزاید به آنها لذت خواندن و عمیق شدن را ارزانی دارد و سرانجام لذت را به علاقه و علاقه را به عادت مبدل سازد.
در جوامع مترقی دنیا که اهمیت مطالعه و خواندن مطالب به علت پیشرفت علم و تکنولوژی بر مردم آشکار شده است بهبود وضع مطالعه و افزایش سرعت خواندن و درک مطالب یکی از اقدامات مهم آموزشی به حساب میآید در این جوامع روشهای درست مطالعه در ضمن آموزش دروس مختلف آموزشگاهها به یادگیرندگان آموزش داده میشود متأسفانه در کشور ما هنوز هیچ اقدامی در این زمینه صورت نگرفته است بنابراین اهمیت تحقیق با توجه به موارد بالا و اهداف ، به خوبی آشکار است و نیازی به توضیح بیشتر ندارد.
فصل اول :
6 مقدمه
7 تعریف موضوع تحقیق
8 سؤالهای ویژه تحقیق
9 روش تحقیق
9 اهمیت و ارزش تحقیق
10 معنی لغوی تربیت
10 تربیت از نظر اصطلاحی
11 معنی تعلیم
11 معنی لغوی الگو
11 معنی اصطلاحی
11 فصل دوم
12 سابقة موضوع تحقیق
13 ضرورت و اهمیت تعلیم و تربیت
14 تعلیم و تربیت در اسلام
15 مهمترین مراکز تعلیم و تربیت
16 دین چیست؟
17 ویژگیهای روش اسلامی
19 تعریف تربیت
20 ویژگیهای تعلیم و تربیت اسلامی
21 تفاوتهای فردی از نظر قرآن کریم
25 انواع وراثت
27 ویژگیهای رفاقت جوانان
31 مراحل تربیت
32 اهمیت تربیت کودک در خردسالی
33 پرورش ایمان و اخلاق
33 اهمیت رورش و تربیت اسلامی
34 احترام به شخصیت کودکان
35 نتایج کرامت و یا حقارت شخصیت
37 تحولات فرهنگ و تعلیم و تربیت
38 احتیاجات جامعه و تعلیم و تربیت
40 فلسفه اجتماعی و تعلیم و تربیت
41 تنبیه غیر بدنی
42 تشویق
46 نیاز کودکان به تحسین
49 آیا تربیت امکان پذیر نیست
50 روش الگویی
52 تربیت در گذشته
53 تعلیم و تربیت نوین
54 بازیابی فکری
55 اجتماعی ساختن محیط تربیتی
55 تحول تربیتی چگونه به وجود آمد؟
56 پرورش
تربیت اجتماعی
59 نقش بازی در تربیت
60 مسؤولان تربیت و مسؤولیت سنگین آنها
61 عوامل مؤثر در تربیت و ضرورت هماهنگی بین آنها
62 فصل سوم
64 روش تحقیق
65 روش جمع آوری اطلاعات
65 فصل چهارم 66
یافته های تحقیق 67
فصل پنجم 68
پیشنهادها
69 فهرست منابع
مقدمه
سپاس فراوان آفریدگاری را سزا است که جهان هستی را همسان و هماهنگ با احتیاجات و نیازهای بشر سامان داده و با تدبیر حکیمانة خود آنرا پرورده است. تحیات و درود نامحدود بر والاترین معلم و مربی انسان یعنی پیامبر گرامی اسلام (ص) که با مدد وحی الهی و کتاب آسمانی، بشریت را به صراط مستقیم و رهنمودهای درخشان فرهنگ و تمدن آشنا ساخته است، و همچنین بر امامان و پیشوایان راه حق که همواره اهتمام و عنایات خود را بر تعلیم و تربیت جامعة بشری مصروف داشته اند. موضوع تعلیم و تربیت و روشهای آن ، مطلبی است که از دیر باز و زمانهای بسیار دور توجه بشر را به خود معطوف ساخته و در تمام عصرهای گوناگون زندگانی انسان ما از اهمیت والائی برخوردار بوده است. علاوه بر پیامبران الهی که رسالت و مسئولیت تعلیم و تربیت جوامع بشری را بعهده گرفته بودند دانشمندان و اندیشمندان هرجامعه و ملتی همگام با آنان در این رهگذر می کوشیدند دانشمندان آن کتابها و رساله های فراوانی در این زمینه ساخته و پرداخته اند، و پیوسته کوششهای آنان هنوز در این زمینه به وضوح چشمگیری ادامه دارد. این ادعا گزافه گوئی نیست زیرا دانش و بینش بنیاد و اساس هرگونه اصلاح و زمینه برای پیشرفت هر جامعه ترقی خواه می باشد. تعلیم و تربیت است که می تواند این بینش و دانش را برای جامعه تضمین نموده و رسالت نشر علم و تقویت عقل و تهذیب نفوس مردم را بخوبی اداء نماید.
تعریف موضوع تحقیق
تحقیق در زمینه تعلیم و تربیت و روشهای آن در تاریخ تعلیم و تربیت انسان بخصوص جهان معاصر تازگی ندارد ولی با توجه به اهمیتی که روشها برای دستیابی به اهداف تعلیم و تربیت دارند الخصوص از این نظر دیدگاه معصومین علیه السلام عنوان این تحقیق است. قسمت عمده ای از مشکلات اخلاقی بر اساس روشهای تربیتی نادرست و غیر اسلامی ایجاد می گردد . مطالعه تاریخ تعلیم و تربیت در اسلام نشان می دهد تربیت انسان متقی، مؤمن متعهد و خداجو بر اساس روشهای اصول الهی. اسلامی امکان پذیر است. در منابع معتبر اسلامی آیات و روایات بسیاری در زمینه های اصول و روشهای تربیتی اسلام آمده است.
فرمت ورد قابل ویرایش تعداد صفحات 77
فصل اول :
6 مقدمه
7 تعریف موضوع تحقیق
8 سؤالهای ویژه تحقیق
9 روش تحقیق
9 اهمیت و ارزش تحقیق
10 معنی لغوی تربیت
10 تربیت از نظر اصطلاحی
11 معنی تعلیم
11 معنی لغوی الگو
11 معنی اصطلاحی
11 فصل دوم
12 سابقة موضوع تحقیق
13 ضرورت و اهمیت تعلیم و تربیت
14 تعلیم و تربیت در اسلام
15 مهمترین مراکز تعلیم و تربیت
16 دین چیست؟
17 ویژگیهای روش اسلامی
19 تعریف تربیت
20 ویژگیهای تعلیم و تربیت اسلامی
21 تفاوتهای فردی از نظر قرآن کریم
25 انواع وراثت
27 ویژگیهای رفاقت جوانان
31 مراحل تربیت
32 اهمیت تربیت کودک در خردسالی
33 پرورش ایمان و اخلاق
33 اهمیت رورش و تربیت اسلامی
34 احترام به شخصیت کودکان
35 نتایج کرامت و یا حقارت شخصیت
37 تحولات فرهنگ و تعلیم و تربیت
38 احتیاجات جامعه و تعلیم و تربیت
40 فلسفه اجتماعی و تعلیم و تربیت
41 تنبیه غیر بدنی
42 تشویق
46 نیاز کودکان به تحسین
49 آیا تربیت امکان پذیر نیست
50 روش الگویی
52 تربیت در گذشته
53 تعلیم و تربیت نوین
54 بازیابی فکری
55 اجتماعی ساختن محیط تربیتی
55 تحول تربیتی چگونه به وجود آمد؟
56 پرورش
تربیت اجتماعی
59 نقش بازی در تربیت
60 مسؤولان تربیت و مسؤولیت سنگین آنها
61 عوامل مؤثر در تربیت و ضرورت هماهنگی بین آنها
62 فصل سوم
64 روش تحقیق
65 روش جمع آوری اطلاعات
65 فصل چهارم 66
یافته های تحقیق 67
فصل پنجم 68
پیشنهادها
69 فهرست منابع
مقدمه
سپاس فراوان آفریدگاری را سزا است که جهان هستی را همسان و هماهنگ با احتیاجات و نیازهای بشر سامان داده و با تدبیر حکیمانة خود آنرا پرورده است. تحیات و درود نامحدود بر والاترین معلم و مربی انسان یعنی پیامبر گرامی اسلام (ص) که با مدد وحی الهی و کتاب آسمانی، بشریت را به صراط مستقیم و رهنمودهای درخشان فرهنگ و تمدن آشنا ساخته است، و همچنین بر امامان و پیشوایان راه حق که همواره اهتمام و عنایات خود را بر تعلیم و تربیت جامعة بشری مصروف داشته اند. موضوع تعلیم و تربیت و روشهای آن ، مطلبی است که از دیر باز و زمانهای بسیار دور توجه بشر را به خود معطوف ساخته و در تمام عصرهای گوناگون زندگانی انسان ما از اهمیت والائی برخوردار بوده است. علاوه بر پیامبران الهی که رسالت و مسئولیت تعلیم و تربیت جوامع بشری را بعهده گرفته بودند دانشمندان و اندیشمندان هرجامعه و ملتی همگام با آنان در این رهگذر می کوشیدند دانشمندان آن کتابها و رساله های فراوانی در این زمینه ساخته و پرداخته اند، و پیوسته کوششهای آنان هنوز در این زمینه به وضوح چشمگیری ادامه دارد. این ادعا گزافه گوئی نیست زیرا دانش و بینش بنیاد و اساس هرگونه اصلاح و زمینه برای پیشرفت هر جامعه ترقی خواه می باشد. تعلیم و تربیت است که می تواند این بینش و دانش را برای جامعه تضمین نموده و رسالت نشر علم و تقویت عقل و تهذیب نفوس مردم را بخوبی اداء نماید.
تعریف موضوع تحقیق
تحقیق در زمینه تعلیم و تربیت و روشهای آن در تاریخ تعلیم و تربیت انسان بخصوص جهان معاصر تازگی ندارد ولی با توجه به اهمیتی که روشها برای دستیابی به اهداف تعلیم و تربیت دارند الخصوص از این نظر دیدگاه معصومین علیه السلام عنوان این تحقیق است. قسمت عمده ای از مشکلات اخلاقی بر اساس روشهای تربیتی نادرست و غیر اسلامی ایجاد می گردد . مطالعه تاریخ تعلیم و تربیت در اسلام نشان می دهد تربیت انسان متقی، مؤمن متعهد و خداجو بر اساس روشهای اصول الهی. اسلامی امکان پذیر است. در منابع معتبر اسلامی آیات و روایات بسیاری در زمینه های اصول و روشهای تربیتی اسلام آمده است.
فرمت ورد قابل ویرایش تعداد صفحات 77