با سلام. دوستان عزیز در این مجموعه که در قالب آفیس وورد و در مجموع 40 صفحه میباشد به مطالعه و بررسی یکی از مهمترین و جدیدترین موضوعات وآسیب های اجتماعی دانشجویان و راههای مقابله با این آسیب انفعالی پرداخته شده است. تا کنون پروژه ای با این عنوان جز به تعداد انگشت های یک دست نگاشته و گردآوری نشده است و امیدواریم شما جز اولین انگشتها و نفرات دست دیگر باشید.قیمت این محصول در سایت های مشابه بالای 50 هزار تومن میباشد. حال خود تصمیم بگیردید چرا فروشگاه ما با اسم سرزمین آرزوها ثبت شده است. به امید حمایت و موفقیت شما.
دانلود پایان نامه آماده
دانلود پایان نامه رشته ادبیات جنبش فرمالیسم (شکل گرایی) روسی با فرمت ورد و قابل ویرایش تعدادصفحات 126
جنبش فرمالیسم (شکل گرایی) روسی یکی از جریان های ادبی است که علیرغم آنکه در اوایل قرن بیستم به وجود آمد و خیلی رود هم از بین برده شد. اما تاثیر انکارناپذیری بر جریان های ادبی گذاشت که سال های دوری بعد از آن پا گرفت.
بسیاری از اصولی که امروزه در بررسی و نقد و تحلیل شعد و ادبیات، اصول مسلم فرض می شوند، برای نخستین بار در جنبش فرمالیسم مطرح و تئوریزه شدند. فرمالیست ها در پس پاسخ به این سوال برآمدند که چه چیز باعث می شود که شعر یا متن ادبی از متون دیگر متفاوت باشد؟ در پاسخ به این سوال به سوی تعریف نوعی شعر ناب روآوردند که تأکیدش بر جنبه های صوری ادبیات و شعر و شکل های خاص آن است و به خصوص نوع زبانی که به کار می برد. و این به دلیل استفاده از تکنیک ها و شگردهایی است که به کار می برند.
در این بخش سعی در معرفی این شگردها داریم که به کاذر بستن آنها موجد شاعرانگی در زبان است.
آشنایی زدایی (بیگانه کردن) [Ostranenie]
یکی از مهم ترین و جذاب ترین مفاهیم در فرمالیسم که از اصلی ترین ویژگی هایی است که به شکل های مختلفی در بیان ادبی استفاده شده است، آشنایی زدایی یا بیگانه کردن است. شکلوفسکی (Victor Shkovsky) نخستین بار این مفهوم را مطرح کرد. پس از او یاکوبسن و «تینیالوف» در مواردی از این مفهوم به عنوان بیگانه سازی یاد کردند. ویکتور شکلوفسکی در رساله اش «هنر همچون شگرد» (هنر به مثابه فن) (Art Technique) 1917 برای اولین بار به این مفهوم اشاره می کند.
به گفته «شکلوفسکی» ما هرگز نمی توانیم تازگی دریافتهایمان از اشیاء را حفظ کنیم. الزام های وجود متعارف موجب می شود که آن ها تا حدود زیادی «خودکار» شوند. آن چشم انداز معصومانه ای که در آن طبیعت شکوه و تازگی یک رویا را حفظ می کند، حالت متعارف شعور انسانی نیست. این وظیفه خاص هنر است که آن اشیاء را که به موضوع های عادی آگاهی روزمره ما تبدیل شده است به ما بازگرداند (مسلون، ویدوسون (1377) ص 49)
هر ادراک حسی ما را دوباره سازمان یم دهد و در این مسیر قاعده های آشنا و ساختارهای به ظاهر ماندگار واقعیت را دگرگون می کند. هنر عادت هایمان را تغییر می دهد و هر جنبه آشنا را به چشم ما بیگانه می کند. میان ما و تمام چیزهایی که به آن خو گرفته ایم فاصله می اندازد و اشیاء را چنانکه برای خود وجود دارند به ما می نمایاند و خودکاری را که زاده ادراک حسی است از ما دور می کند.
این برداشت از آشنایی زدایی تاثیر پدیدارشناسی (هوسرل) بر شکلوفسکی است و آشکارا یادآور بحث نابسنده بودن رویکرد آغازین یا طبیعی ما به جهان و ضرورت راهیابی به خود چیزهاست (احمدی (1375) ص 47) شکلوفسکی در کتاب «هنر همچون شگرد» این نکته را آشکار می کند.
«هنر وسیله ای است برای تجربه ساختن شیء، اما شی ساخته شده اهمیتی در هنر ندارد»
«هنر هست تا به ما کمک کند حس زندگی را بازیابیم، هست تا واداردمان که چیزها را احساس کنیم، تا سنگ را سنگی کند. غایت هنر اعطای حی شی است آن گونه که دیده می شود، نه آن گونه که شناخته یم شود. تکنیک هنر ناآشنا کردن چیزهاست. مبهم کردن فرم هاست. تا دشواری و طول زمان ادراک را افزایش دهد. عمل ادراک در هنر فی نفسه غایت است و باید طولانی شود در هر تجربه ما از ساختن است که اهمیت دارد نه شی ساخته شده.
او می گوید «وقتی ادراک عادت یم کند، خودکار می شود.... سی را گویی پیچیده در کیسه می بینیم. از هیئتش می دانیم که چیست، اما فقط سایه ی آن را می بینیم.»
«شکلوفسکی» تعریف از روش «تولستوی» (Talstoy) سرمشق می گیرد یعنی «دیدن چیزها خارج از زمینه ی معمولی و طبیعی وجودشان» او در بررسی قطعه ای از یادداشتهای روزانه ی «تولستوی» به این نتیجه می رسد: عادت اشیاء، لباس ها، اثاث، همسر آدم و ... پس از جنگ را می بلعد. اگر کل زندگی پیبچیده بسیاری از انسان ها ناآگاهانه ادامه یابد، در این صورت این زندگی ها انگار هرگز نبوده است.
«شکلوفسکی» سپس با ذکر نمونه هایی از آثار «تولستوی» تکنیک آشنایی زدایی را به تفصیل تشریح می کند و نشانمان می دهد که تولستوی چگونه با استفاده از نظرگاه یک دهقان، یا حتی یک حیوان، می تواند امر آشنا را بیگانه بنمایاند. به نحوی که در باره آن می بینیم... در داستان، آشنایی زدایی البته از طریق نظرگاه و سبک انجام می پذیرد، اما نحوه ی تدارک طرح هم در نیل به آن سهیم است. طرح، با تنظیم در باره ی رخدادهای قصه، آن ها را آشنایی زدایی می کند. و چون هنر خود معرضو زمان است، تمهیدات خاص برای آشنایی زدایی هم تن به عادت می دهند و به قراردادهایی بدل می شوند که سرانجام همان اشیاء و رخدادهای را که هدف از ابداع این تمهیدات آشکار کردن آن ها بود تار و مبهم می کنند پس وجود یک تکنیک «واقعگرایانه»ی دائمی امکان پذیر نیست.
در نهایت، واکنشی که هنرمند به استبداد قراردادهای داستانی یا بازنمایی داستانی نشان می دهد واکنشی هجوآمیز است. او، چنان که «شکلوفسکی» می گوید، با مبالغه در تکنیک های متعارف، آن ها را «عریان» می کند. (اسکولر (1383) صص 122 و 123)
آشنایی زدایی در آثار «شکلوفسکی» به دو معنا به کار رفته است:
1-نخست به معنای روشی در نگارش که آگاهانه یا ناآگاهانه در هر اثر ادبی برجسته ای یافتنی است و حتی گاه شکل مسلط بیان است. این مفهوم، ریشه در بحثی قدیمی در نظریه ی ادبی در مورد کاربرد عناصر مجاز در متون ادبی و شعر دارد. کاربرد مجازی واژگان ذهن را متوجه معنای تازه ای می کند و معناهای آشنا بی اهمیت و ناپدید می شدند.
فهرست
شاعرانگی مبتنی بر شکل (فرم)
1-فرمالیست ها
-آشنایی زدایی
-هنر به مثابه تمهید
-طرح
-انگیزش (مقابله با عادی و طبیعی بودن)
-شکل رایج (عنصر غالب)
-کارکرد به جای تمهید
-قصه ی پرداخت شده
-فرم و محتوا
-بررسی اثر ادبی در نظام خاص خود (خود ارجاع بودن)
-جدایی اثر از نیت مولف
-اهست ریتم (ضرباهنگ) و آوا
-جدایی شعر (متن) از تاریخ، ملت و بیوگرافی
-جدایی زبان کاربردی و زبان شعر
-معنا و تمهیدات زبانی در شعر
-دو نوع ساختار در داستان های روایت گر
-نقد فرمالیسم
-دیگر ویژگی های فرمالیسم
2-یاکوبسن
معرفی
نظریه ارتباطی
-نقش عاطفی
-نقش ترغیبی
-نقش ارجاعی
-نقش همدلی
-نقش فرازبانی
-نقش شعری
-استعاره و مجاز
-نقد یاکوبسن
-استعاره و مجاز در پروست
-استعاره و مجاز در تحلیل نمایشنامه ی میمون پشمالو یوجین اونیل
3-بختین
-تک آوایی و چندآوایی
-کارناوالی شدن
4-ساختارگرایی و معنا
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:138
فهرست مقالات:
نگاهی به ( چه باید کرد ؟) م.چشمه 1
زاویه انحراف “راه توده ” از راه توده 5
تحقیر وترور شخصیت ، سنگ بنای استراتژی جمهوری اسلامی 7
لقمه گلوگیر.....؟ 10
مبارزه برای اتحاد 13
شورا آری یانه (قسمت اول) 15
شورا آری یا نه؟ 17
پروسه بغرنج تحولاتی که به نتایج ۹ اسفند انجامید 19
سه وظیفه مبرم 23
سه وظیفه مبرم ( 2 ) 25
سه وظیفه مبرم (3 28
بانگ افلاس اصلاح طلبان دولتی از زبان آ قای حجاریان 31
نگاهی به نقاط قوت و ضعف بیانیه 33
نگاهی به گفتگو های سران سیاسی ـ نظامی رژیم 35
درس های خیزش اعتراضی خرداد ٨٢ 38
نگاهی به شعار “ دفاع از جمهوریت ” راه توده 44
توفان در فنجان 49
پاسخی به مقاله «توفان در فنجان» 52
بر دست ها زنجیر، بر چشم ها دستار 56
ارگ به غمگساری بال افشانده است 59
عدالت شیخانه در انتخابات هفتم مجلس «1» 61
عدالت شیخانه در انتخابات هفتم مجلس شورا (2) 66
جوانان ایران انکار نخواهند شد . 69
کره شمالی از زاویه نزدیک 71
نسخه خطی آقای ادیب - قسمت اول 75
نسخه خطی اقای ادیب – قسمت دوم 81
نسخه خطی اقای ادیب – قسمت سوم 87
نسخه خطی اقای ادیب ـ قسمت چهارم 91
بقا: هم استراتژی هم تاکتیک (1) 96
بقا: هم استراتژی هم تاکتیک (2) 98
کشتار تابستان 67 برآمد حاکمیت استبداد 103
دوران ما وحکایت سرکارخانم مرادی 106
هفت تیرکشی مجمع مرده 110
این خاوران که می گویند چیست؟ 112
این خاوران که می گویند چیست؟ (2) 114
انتخابت نهم نقطه عطف مبارزه طبقاتی در سال های پس از انقلاب 118
حقیقت چیست ؟ (١) 121
حقیقت چیست (٢) 124
حقیقت چیست؟ (٣) 127
حقیقت چیست ؟ (۴ - قسمت پایانی) 131
پانوشت ها :
نگاهی به ( چه باید کرد ؟) م.چشمه
شرایط پر التهاب کنونی جامعه ایران افراد بسیاری را به صحنه حضور کشانده است . همه با سعی در پاسخ ((چه باید کرد؟)) مطالب وراهکارهایی را پیشنهاد می نمایند . سنجه ی این ((چه باید کرد ها ))در حوزه نقدی اگاهانه وصادق شاید راه گشای حل بسیار از گره هایی باشد که تاریخ تلنباری دیرینه ای دارند .
یکی از آخرین این ((چه باید کردها؟)) نوشته م .چشمه است که در سایت اخبار روز انعکاس یافته است . مواضع نویسنده درمسائلی که بدان پرداخته است قابل توجه وتاملند . اشاره ای هرچند کوتاه به برخی نکات این نوشته شاید خالی از لطف نباشد .
1ـ نویسنده محترم به درستی پس از احصائ شرایط کنونی نتیجه می گیرد که درشرایط کنونی آنچه که امروز میتوان بعنوان یک اقدام عملی و عاجل پیشنهاد نمود، ایجاد جبهه واحدی است که کلیه نیروهای ترقی خواه را با مرام های متفاوت بدور یک رشته مبارزات عملی ، و در این مرحله مسالمت آمیز، بمنظور سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در درون خود گرد آورد. ایشان نیروهای شرکت کننده در این جبهه واحد را سه طیف و یا نحله فکری مهم که میبایست در این جبهه شرکت داشته باشند عبارت می دانند از: یکم ، جریانات چپ. دوم ، جریانات مذهبی آزادیخواه ، از جمله بدنه اصلی جبهه دوم خرداد و نیروهای ملی- مذهبی و سوم ، جریانات جمهوریخواه ملی و طرفداران مشروطه سلطنتی.
حال ببینیم نظر ایشان در مورد سه نیروی تشکیل دهند جبهه واحد چیست ؟ نیروهای چپ طیف وسیعی را در داخل و خارج تشکیل میدهند. اشکالات و انحرافات سیاسی این طیف را میتوان چنین خلاصه کرد: جناحهائی از چپها بخاطر جزم اندیشی و عدم استقلال فکری ، در گذشته همواره بصورت آلت دست سیاست خارجی ابر قدرت سابق در آمده بودند و در اوایل انقلاب اسلامی نیز خمینی و رژیم او را "ضد امپریالیست" و مترقی ارزیابی نموده، در صدد سازش و همکاری با او بر آمدند؛ و البته بخاطر این اشتباه بهای سنگینی نیز پرداختند یعنی این طیف ول معطلند والبته چند سطر پیش تر هم ایشان حکمشان را درمورد برخی از این طیف چنین فورموله کرده اند در مورد ایران معاصر، بدلایلی که بحث آن از حوصله این مقاله خارج است سازمانهای مترقی ، تجدد گرا، منسجم و گسترده وجود نداشته و کماکان وجود ندارند. دو سازمان سیاسی مهم یعنی حزب توده و سازمان مجاهدین خلق که هر یک دردورانهای گذشته شانس نزدیک شدن به چنین تشکیلانی را داشتند، بخاطر مشی سیاسی نادرست و انحرافات عمیق رهبری ، یکی عملا متلاشی و دیگری با طرح ادعاهای باورنکردنی و مضحک خود را از بدنه جنبش آزادیخواهانه جدا کرده است.نویسنده محترم درحالیکه حزب توده ایران را عملا متلاشی می نامد وتلاشی ان راهم ناشی از مشی سیاسی نادرست وانحرافات عمیق رهبری می شمارد تاوان پرداختی راهم که بالغ بر ده هزار زندانی وبیش از سیصد اعدامی است به گردن رهبری ومشی نادرست می اندازد . شگفتا از این تحلیل .!نویسنده محترم شعاری راکه بعنوان اخرین دستاورد یافته هایش در تغییرات اجتماعی موثر می داند اگاهانه ویا نا اگاهانه فراموش می کند که طرح این شعار متعلق به حزب توده ایران انهم نه امسال وپارسال وبعد از دوم خرداد بلکه بیش از یازده سال قبل است . شعارجبهه واحد ضد دیکتاتوری برای طرد رژیم ولایت فقیه همانیست که از ابتدا هم با مخالفت ومقاومت های بسیار همراه بود ولی گذشت زمان حقانیت ودرستی ان را برهمگان اشکار کرده است . بگذریم !
طرح یک سئوال بد نیست ایا به زعم اقای نویسنده همه گروه هایی که در تور سرکوب وقهر رژیم گرفتار شدند همانند حزب توده ایران دارای مشی نادرست وانحرافات عمیق در رهبری بودند ؟
دیگر انکه نقش نیروی سرکوبگر در این میان چه بوده است ؟ ایا فقط برای اینکه مشی نادرست این نیروهارا اصلاح کند به سرکوب وانهدام انها دست زده است ؟ ایا شما روش بهتری برای دفاع از دیکتاتوری عریان قهروسرکوب وجنایت سراغ دارید ؟ به راستی که خود سردمداران رژیم هم چنین بی پروا قادر به دفاع از عملکرد خود نیستند و حتی اقایان
محترم اصلاح طلب هم علیرغم گذشت پنج سال از دوم خرداد جسارت نزدیکی به تاریخ وشرایط حاکم بر سرکوب هارا نداشته اند وبه عنوان سال های مقدس ترجیح داده اند سکوت نمایند .
حزب توده ایران در انقلاب 57 از موضع تعمیق انقلاب وفرارویاندن انقلاب سیاسی به انقلاب اجتماعی تعریف مشخصی از جبهه خلق داشت وبر اساس همین تعریف سیاست های ویژه ای را هم تدوین وبه اجرای انها می پرداخت .حزب توده ایران هیچگاه از تمامیت رژیم دفاع نمی کرد ودرست در همان زمان وشرایط پس از پیروزی انقلاب با صداقت تمام به طرح نظر گاه های خویش می پرداخت وسهم عمده واساسی در افشالیبرال ها، بورژوای بازاروهمپالگیهایش از قبیل احمد توکلی ها وعسگر اولادی ها داشت . تمام مواضع حزب توده ایران گویای واضح جهت گیری طبقاتی وانقلابی حزب بود . حزب در همان زمان از کسانی حمایت وپشتیبانی میکرد که امروز از خواب جستگانی که صابون دیدن واقعیت های اجتماعی به دور از اراده گرایی به تنشان خورده است پس از گذشت بیست سال از انها حمایت وانهارا رکنی از جبهه واحد ضد استبدادی معرفی می کنند . حمایت حزب توده ایران از انان زمانی بود که هنوز دستی الوده به جنایات رژیم نداشتند واز موضع دموکرات های انقلابی خواهان تعمیق انقلاب وحفظ دستاوردهای ان در مقابل یورش بورژوازی بازار بودند . وامروز نیز درگیرند وشاید یاداوری این نکته خالی از لطف نباشد که در فردای پیروزی اقای خاتمی هم حزب توده ایران صریحا اعلام کرد که هرگونه تغییرات واصلاح بنیادی در چهارچوب رژیم ولایت فقیه انجام گرفتنی نیست .
واما طیف دیگر از نگاه اقاویا خانم چشمه طیف اصلاح طلب که کماکان خود را دوم خردادی مینامد، آشکارا تمایلات متفاوتی را نشان میدهد، و در گذشته و حال نظرات منسجم و پایداری نداشته است. جناح راست آن یعنی مجمع روحانیون مبارز برهبری خاتمی و کروبی امروز عملا در اردوگاه خامنه ای-رفسنجانی خیمه زده است. جناح دیگری از آنان یعنی کارگزاران و برخی روشنفکران از جمله آقای شمس الواعظین، کماکان دل در گرو آقای رفسنجانی و "مدل چینی" او دارند. اما جناحهای میانه رو و چپ اصلاح طلبان چندی است با طرفداری از تز سکولاریسم و یا بزعم آنان سکولاریزاسیون و فاصله گرفتن از مواضع و عملکرد ارتجاعی و خونبار خود در اوایل انقلاب، اکنون کاندیدای بالقوه مهمی برای شرکت در این جبهه وا حد میباشند. وجالب انکه در سطر های قبل از این طیف چنین یاد شده است: خاتمی و سایر رهبران دوم خردادی در دوران پنج سال گذشته با پی بردن باینکه هر گونه اصلاحات بنیادی رژیم اسلامی را با خطر فروپاشی روبرو میکند و در نتیجه خود آنانرا نیز با خطر روبرو میکند، در عمل به وعده های خود به مردم پشت کردند و با استفاده از شیوه های "گفتار درمانی " در صدد آرام کردن مردم و منحرف کردن اذهان آنان از توجه به ارکان و مبانی استبدادی و مرتجعانه رژیم ولایت فقیه بر آمدند. آقای خاتمی که اکنون مدتهاست نقش بیمقدار مشاطه گری مافیای حاکم را بازی میکند، از همان آغاز در میان نا باوری عمومی از جلادی مانند لاجوردی با حرارت تقدیر کرد، تغییر قانون اساسی را خائنانه خواند، از پیگیری قتلهای زنجیره باز ایستاد و در سرکوب جنبش دانشجوئی با جناح تمامیت خواه هم نوائی کرد، در مقابل "حکم حکومتی " بستن مطبوعات و قلع و قمع روزنامه نگاران عکس العملی نشان نداد، و بالاخره با مشاهده کلیه تباهیها و جنایات جناح طالبانی حتی با نادیده گرفتن قانون اساسی خود رژیم در مقابل جامعه سکوت نمود؛ سکوتی مرگبار که در فرهنگ ما به علامت رضایت شناخته شده است.راستی ایا این چنین طیفی قابلیت حداقل ریسک را برای مشارکت در سر نگونی رژیم ولایت فقیه دارد .؟
واما طیف سوم : طیف طرفداران سلطنت در ایران عمدتا به دو جناح تقسیم میشوند. یکم، جناحی که آرزوی بازگشت به "دوران طلائی " گذشته و استقرار سلطنت استبدادی را در سر میپروراند. پایگاه اجتماعی اینان اساسا ثروتمندان و برخی از بوروکراتهای رژیم گذشته میباشد. دوم ، جناحی که خود را مشروطه خواه میداند و باطنا به این نتیجه رسیده است که سلطنت استبدادی پهلوی زمینه ساز و عامل اصلی روی کار آمدن رژیم ملایان است؛ لیکن هنوز شهامت انتقاد از خود و انتقاد صریح از استبداد سلطنتی را نداشته است. این جناح خواهان تعیین رژیم آینده ایران توسط یک رفراندوم است، و اعلام میکند که نتیجه این رفراندوم هر چه باشد بدان گردن خواهد نهاد. طرح چنین موضعی در صورتی که جنبه تبلیغاتی نداشته باشد البته مثبت است. آقای رضا پهلوی در واقع فعلا مابین این دو جناح قرار گرفته است و سعی بر آن
دارد که هر دو جناح را راضی نگاه دارد. ایشان دائما عنوان میکنند که نبایست به گذشته بازگشت. اما از آنجا که گذشته چراغ راه آینده است ، موضع گیری ایشان بر علیه سیاستهای استبدادی هر دو پادشاه پهلوی بدون شک با استقبال قشر روشنفکر و سایر مبارزین روبرو خواهد شد و به تشکیل جبهه واحد ضد استبداد ملایان کمک شایانی خواهد نمود. این انتقاد البته به معنای نفی پاره ای از دست آوردهای اقتصادی- اجتماعی دوران پهلوی از قبیل ایجاد دانشگا، اصلاحات ارضی ، پیشرفت در زمینه حقوق زنان و غیره نیست.اقای چشمه درگیر تناقضات بیشماریست . دلش ! میخواهد همه باهم رژیم را سرنگون کنند حال چه فرقی می کند که کی باشد . اقای چشمه فراموش کرده اند که مردم ایران یکبار با مشت ودندان رژیم اقتدارگرا وتوتالیتر وتمامیت خواه پهلوی را به زانو دراورده وبه زباله دان تاریخ انداخته اند . وامروز هم در مبارزه پیشاروی به باز تولید شرایط نا معاصری که دران به سر می برند چه از نوع سلطنتی وچه از نوع اسلامی ان تمایلی ندارند . گذشت 24سال از تجربه عظیم انقلاب وبازشناخت نیروهای درگیر در معادلات قدرت این همه سالها نتایج مبارکی به بار اورده است که فقط کمی تیز هوشی ودل سپردگی به ازادی وعدالت اجتماعی می تواند عینیت این نتایج را در روند مبارزه روزمره اشکار سازد !.
تناقض اصلی در تحلیل م. چشمه عدم باور به این نکته باریکتر ازموست که انحصار طلبی ، تمامیت خواهی واستبداد نه ناشی از تمایلات ذهنی افراد درگیر معادله قدرت بل نتیجه محتوم وضعیت طبقاتی ای است که دران به سر می برند .
اما درمورد اجرای جبهه واحد ضد استبداد مذهبی ( که اگر مثلا استبداد غیر مذهبی بود حرفی نیست ؟) م . چشمه پیشنهاد می کنند که : نگارنده معتقد است که در شرایط حساس کنونی ، کلیه مبارزین و سازمانهای سیاسی، بویژه آنان که در این زمینه تجربه دارند، میبایست در جهت پاسخگوئی به سوال فوق قدم بردارند.
نکات زیر نظراتی است در این زمینه که با جمع بندی از مبارزات یکی دو سال گذشته مردم ایران از جمله، تظاهرات چهارشنبه سوری ، فوتبال ، و سومین سالگرد سرکوب جنبش دانشجوئی عنوان شده اند:
ارتجاع طالبانی روز به روز حلقه اختناق را در ایران تنگتر میکند، و ما فاصله زیادی با توقیف کردن کلیه روزنامه های اصلاح طلب و منحل کردن مابقی سازمانهای اصلاح طلب نداریم. در چنین شرایطی اجبارا وزنه مبارزات مخفی سنگین تر خواهدشد. تصور اینکه یک تشکیلات مخفی سرتاسری و مرتبط بتواند با ساختار هرمی عمودی در زیر چتر اختناق رژیم فعالیت کند و رهبری آن از آسیب نیروهای سرکوبگر مصون بماند غیر واقع بینانه بنظر می آید. فاشیسم مذهبی در ایران ایجاب میکند که ساختار تشکیلاتی در ایران عمدتا دارای هسته های کوچک، بصورت افقی، غیر مرتبط، پراکنده و گسترده باشد و بخشی از رهبری آن نیز در خارج از کشور، مصون از دسترسی ارتجاع وظیفه ارتباط با سلولها و هسته های پراکنده را از طریق رادیو، فاکس، اینترنت و تلویزیون ماهواره ای بعهده گیرد. جامعه ایران در حال حاضر تشنه آگاهی سیاسی است. درست در چنین دورانی است که اگر روشنفکران مترقی بتوانند مکانیزم های صحیح ارتباطی و تشکیلاتی با مردم را بمنظور ارتقاء آگاهی سیاسی آنان پیدا کنند به سر چشمه عظیمی نقب زده اند و سیلی که در نتیجه کاربرد چنین مکانیزمی براه خواهد افتاد، بدون شک طومار ارتجاع را در هم خواهد نوردید. وظیفه هسته ها و سلولهای کوچک که با رهبری سیاسی از طریق ارتباطات مدرن فوق الذکر در تماس اند، حول دو محور دور میزند: یکم ، ارتقاء آگاهی سیاسی خود این هسته ها، و دوم، بردن این آگاهی سیاسی بدرون توده های پیرامون خود، متشکل کردن آنان و بسیج آنان برای دست زدن به مبارزه علیه رژیم. در شرایط اختناق آخوندی ، مبارزات گسترده و توزیع شده ، بصورتی که ارتجاع نتواند نیروهای سرکوبگر خود را برای سرکوب آنان در یک مکان بسیج کند، شاید شانس بیشتری داشته باشند.
بی رودر بایستی باید گفت که دل اقای چشمه برای دوش فنگ کردن وپافنگ کردن در خانه های تیمی لک زده است . ارزویشان مبارکشان باشد . مردم اتفاقا در طی دوسال گذشته شیوه های نوینی از مبارزه را به نمایش گذاشته اند که تانگردی اشنا زین پرده رازی نشنوی .اقای چشمه بحران عمیق تر از انست که به یاد پادگان های دو یا سه نفره باشیم . فقط در بسیج میلیونی مردم در راستای خواسته های مشخص اجتماعی ، اقتصادی وسیاسی است که میتوان دم از سرنگونی مسالمت امیز زد . اطلاعات کارکشته رژیم که در 24سال گذشته کاری جز پاییدن محافل ومجالس مردم نداشته
است فقط در مقابل سازمان دهی توده ای حول خواست های مشخص است که قادر به سرکوب همه جانبه نیست .شرایط جدید امکانات جدیدی پیش روی مبارزان پیگیر راه ازادی وعدالت اجتماعی قرار داده است با کشاندن افراد هیجان زده به خانه های تیمی بی محافظت توده ای وقراردادن انها در مقابل جلادان نظام اسلامی اب به اسیاب رژیم نریزید .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:38
فهرست مطالب:
مقدمه
فصل اول: تفکر جامعه شناسی آلمان
فصل دوم: تاریخچه مکتب فرانکفورت
فصل سوم: یورگن هابرماس
1-3-زندگینامه
2-3-اندیشه هابرماس
فصل چهارم: هابرماس در مقابل اثبات گرایی
1-4-مکتب اثبات گرایی
2-4-انتقاد از اثباتگرایی
3-4-دفاع هانس آلبرت
4-4-پاسخ هابرماس
فصل پنجم: هابرماس و جنبش دانشجویی
1-5-عوامل تشکیل جنبش دانشجویی
2-5-جنبش در نگاه هابرماس
3-5-اظهارات دوتچکه
4-5-انتقاد بر هابرماس
فصل ششم: هابرماس و سیستم
1-6-نظریه سیستم
2-6-انتقاد بر نظریه سیستم
3-6-پاسخ لومان به هابرماس
فصل هفتم: هابرماس و مارکسیسم
1-7-بازسازی ماتریالیسم تاریخی
2-7-نقد نظریه تکامل مارکس
فصل هشتم: نتیجه گیری
منابع و مآخذ
مقدمه:
در هر زمانی، جامعه شناسی خاصی شکل گرفته است که یا جمع گرا بوده، مثل نظریات دورکیم و یا فردگرا مثل اسپنسر، و یا بر تسلط ساختار وهنجار، تأکید میکردند، مانند پارسونز. آنچه مشخص است، هر گروه، ضمن بررسی یک بعد، ابعاد دیگر را فراموش کرده است. اما در عصر حاضر،تلفیق ابعاد مطرح است . از جمله:تلفیق فرهنگ و عاملیت، توسط مارگارت آرچر، جامعه شناسی چند بعدی جفری الگزندر، تلفیق کنش با نظام، توسط یورگن هابرماس که عضو برجستهای از مکتب فرانکفورت میباشد.
مکتب فرانکفورت، مکتبی انتقادی است، که در آلمان، پایه ریزی و تشکیل شد. مبنای اندیشه این مکتب بر اساس نقد و بررسی نظریات متفاوت، شکل گرفت. آن بر سرمایهداری ، اثباتگرایی، مارکسیسم و حتی خود جامعه شناسی هم ایراداتی وارد کرده است. در ضمن، بعضی از عناصر فراموش شده، مثل دیالکتیک و ذهن گرایی را دوباره مطرح نموده است . هابرماس اگرچه وارث این مکتب است، ولی در آن، تجدید نظرهایی را اعمال نموده ، وی از اندیشه های مارکس شروع کرد، تا به کنش ارتباطی رسید. او با انتقادات مختلف، نظرات خود را بسط داده است. وی نظریه اثباتی، جزمگرایی مارکسیسم، ایدئولوژی گادامر، نظریه سیستم پارسونز، جنبش دانشجویی و جوامع مدرن را مورد انتقاد قرار داده است. هابرماس، نقش بسزایی در جامعه شناسی آلمان ومکتب فرانکفورت و بقای آن داشته است. گرچه بینش انتقادی او، موجب شده که بعضی از فعالیت ها و اقدامات وی را نادیده گیرند.
تحقیق انجام شده، به حول تفکر انتقادی هابرماس میچرخد و از انتقادات او، نقد اثباتگرایی، مارکسیسم، جنبش دانشجویی و نظریه سیستم را برگزیده و به توصیف و تشریح آن، پرداخته است.
فصل اول : تفکر جامعه شناسی آلمان :
نویسندگان آلمانی عادت دارند، جامعه شناسان دایره المعارفی قرن 19، جامعه شناسان تحلیلی قرن 20 را از هم جدا کنند. عبارت دایره المعارفی به اثباتگرایان اطلاق میشود، از جمله اگوست کنت و دورکیم، اندیشه دورکیم . بدلیل واقعیت جوهری که برای جامعه قائل بود و مفهوم آگاهی جمعی(واجدان جمعی)، مشاجرات بسیاری را برانگیخت «اما بر عکس او، نظریه پردازان فردگرا، این مفهوم را ارایه میکنند که انسانها کارکرد جامعه خود را تأمین میکنند، اما جامعهای را که عضو عمل کننده آن هستند، نمیشناسند.(جامعه شناسی معاصر آلمان ص 6)
تا اواخر قرن 19، چندان اثری از جامعه شناسی در آلمان، به چشم نمیخورد. حقوقدانان و اقتصاد دانان با مسایل مطرح شده در جامعه شناسی، بطور حاشیهای رفتار میکردند. اما از آغاز قرن 20، بخصوص از جنگ جهانی اول به بعد، آلمانی ها کوشیدند تا علمیبنام جامعه شناسی را ایجاد کنند. جامعه شناسی از فرانسه و انگلستان به آلمان کشیده شد.
یکی از خصوصیات متمایز جامعه شناسی آلمان، گرایش فلسفی آن است.
«زومبارت، جامعه شناس غربی ، طبیعت گرایی را در مقابل روح گرایی آلمانی قرار میدهد»(جامعه شناسی معاصر آلمان ص 15)او عقیده دارد، که جوهر و اساس اندیشه آلمانی، قادر است تا پس از مرگ افراد هم باقی بماندو مارکسیسم ذرهای از روح آلمانی در خود ندارد. آنها تفاهم بکار گرفته شده را با شیوه علوم تجربی، مقایسه میکنند و جامعه شناسی را برابر با علم به قوانین میدانند. بر عکس آلمان ، جامعه شناسی فرانسوی، به تحصل گرایی تمایل دارد. آلمانی ها جامعه شناسی خود را، علم معرفتالنفس یا ذهن شناسی میدانند . بطور کلی جامعه شناسی آلمان به تفاهم گرایش دارد، که نماینده بارز آن را میتوان ماکس وبر دانست. اندیشه وبری، حتی بعد از مرگش، در سالهای بین دو جنگ جهانی، حاکم بود. «تمام آنها طرز فکر وبر را قبول دارند که یک رابطه آماری ، هر قدر هم قانع کننده باشد، برای ارضای کنجکاوی کافی نیست، ما میخواهیم پیوند میان انگیزه و کردار را که رفتار انسانها و در نتیجه خود رابطه آماری را تبیین میکند، بفهمیم»(جامعه شناسی معاصر آلمان ص 152)تفهیم، غالباً، آلمانی ها را از پژوهش قوانین معاف میدارد، آنها بدنبال تبدیل تاریخ به علم نیستندو علاوه بر تاثیر نهادهای اجتماعی ، کنش احتمالی افراد را در نظر دارند.
دومین خصوصیت جامعه شناسی آلمان، دغدغه های روشی، جستجوی بنیادی فلسفی و انگیزه خود شناسی است. بطوری که این تفکر بصورت یک بیماری ملّی، تجلی یافته است.(جامعه معاصر آلمان ص 159)بعنوان مثال، خود تحلیلی و خودشناسی به فهم و درک بیشتر علوم اجتماعی، کمک میکند و دوراندیشی فرد را تقویت میکند. از نظر جزموین، نگرانی روش، هیچ ثمری ندارد.
همین نگرش تفهمی، اساس نظرات وانتقادات اعضای مکتب فرانکفورت را پایه ریزی کرد.عقاید هابرماس و روشنفکران ، بیشتر در دوران نازی شکل گرفت، و با روی کار آمدن هیتلر، توسعه مکتب ها و تألیف ها ، با روش خشونت باری متوقف شد.
فصل دوم:تاریخچة مکتب فرانکفورت
سال 1922 فلیکس وایل، سردمدار تأسیس مؤسسه پژوهشهای اجتماعی آلمان گردید. این مکتب، پس از جنگ جهانی اول و بحران های فکری که بر روشنفکران و نگرش سوسیالیستی حاکم بود، به فعالیت پرداخت. هورکهایمر و پولوک، موثر ترین افراد این مکتب به شمار میروند. این مؤسسه بطور رسمیدر 3 فوریه 1923 تأسیس یافت. گرونبرگ در سخنرانی خود در افتتاحیه ساختمان مؤسسه در سال 1924، به جنبه پژوهشی فعالیت های مؤسسه تأکید کرد، هر چند خلاف وضعیت آن زمان آلمان بود، که آموزش را بر پژوهش ترجیح میداد. وی سخنرانی خود را با اعتراض مستقیم به مارکسیسم، به پایان برد. سپس مؤسسه شروع به جذب استادیاران جوان نمود، که اکثراً، درگیر سیاستهای چپ بودند، گرچه مؤسسان سعی میکردند، آنها را از حزبگرایی دور نمایند.
کارل آگوست و تیفوگل، فرانتس پورکنا، ویولیان گومپرز عضو حزب کمونیست بوذند، ولی در مورد عضویت هورکهایمر در این حزب ، جای تردید است. وی در یکی از آثار خود«مدهوشی طبقه بندی کارگر آلمان» علت های تردید خود، در مقابل حزب کارگر را توضیح داده بود .