چکیده :
غذا نیاز انسان را به ماده و انرژی تأمین می کند ماده برای ساختن بافتهای جدید و رشد بدن لازم است و به این علت تغذیه مقوله بسیار مهمی است مخصوصاً در نوجوانان که هم در سن رشد هستند و هم دارای فعالیت بسیار زیاد.
غذاها شامل موارد زیر است :
1- هیدراتهای کربن 2- چربی ها 3- پروتئین 4- مواد معدنی و ویتامین ها و آب هیدارت های کربن انرژی زا هستند و مقدار آنها در غذاهای مختلف متفاوت است. چربی ها هم مانند هیدراتهای کربن انرژی زا هستند و به دو نوع گیاهی و جانوری وجود دارد چربی ها برای بدن ضروری هستند زیرا بدن را گرم نگه می دارد و درساختار سلول هم شرکت دارند اما مصرف بیش از حد آنها خطر ابتلاء به بیماری های قلبی عروقی را افزایش می دهد. بدن انسان قادر به ساختن همه پروتئین های مورد نیاز بدن نیست به این علت باید حتماً از پروتئین استفاده شود زیرا کمبود پروتئین باعث بروز بیماری کواشیورکور می شود.
نیاز حیاتی بدن به آب که بسیار آشکار است انسان بیشتر آب موردنیاز بدنش را از آشامیدن آب و مابقی را از آب موجود در غذاها بدست می آورد انسان بدون آب زنده نخواهد ماند.
هرچند بدن املاح معدنی را به مقدار کم و اندک نیاز دارد اما نبود این مواد باعث بوجود آمدن بیماریهایی مثل: آنمی( کمبود آهن) گواتر( کاهش ید)
بدن قادر به ساختن هیچیک از ویتامینها نیست اما منابع غذایی که ویتامن ها در آب یافت می شود فراوان است کمبود ویتامین باعث بیماریمختلف( جسمی و روانی) می شود که درا دامه به شرح آنخواهیم پرداخت.
اهداف تحقیق :
در این بخش تلاش ما بر مطالعه اهداف زیر بوده استک
1- بررسی مواد غذایی موردنیاز بدن
2- گروههای غذایی و میزان نیاز بدن به آنها
3- نقش مواد غذایی در جسم نوجوانان
4- نقش مواد غذایی در روح و روان نوجوانان
5- – بررسی بیماری هایی که در اثر تغذیه نادرست بوجود می آیند.
سئوالات تحقیقی :
تحقیق ما در جهت پاسخ به سئوالهای زیر بوده است:
فهرست مطالب :
کلیات
مقدمه
فصل اول : تغذیه
تغذیه
تاریخچه غذا
عهد قدیم تا دوران آگاهی
هرم غذایی
فصل دوم : گروههای غذایی
ویتامین ها
کربوهیدارتها
چربی ها
امگا - 3 و امگا - 4
پروتئین ها
املاح معدنی
آهن
سدیم و پتاسیم
کلسیم
ید
روی
آب
فصل سوم : اهمیت تغذیه
تغذیه در دوران بلوغ
ویژگی های رفتاری تغذیه در نوجوانان
اهمیت تغذیه در دختران
تأثیر تغذیه در خوجوانان در موفقیت جامعه
توصیه های تغذیه ای
اهمیت صبحانه و میان وعده ها
فصل چهارم : عوارض ناشی از تغذیه نادرست
جسمی :
مشکلات ناشی از تغذیه ناسالم
چاقی
منشاءچاقی
عوارض رژیم های نادرست
کم خونی ناشی از فقر آهن
کم خونی مگالوپلاستیک
کم خونی پرنی سیوز
کم خونی همولتیک
کم خونی ناشی از کمبود مس
کربوهیدارت ها و پوسیدگی دندان
گواتر
کمبود ویتامین A
کمبود ویتامین B
کبمود پروتئین
روانی :
افسردگی
افسردگی جوانان
افسردگی و تغذیه
فصل پنجم : مصاحبه
مصاحبه با دکتر حسینی متخصص تغذیه
فصل ششم : جمع بندی
فصل هفتم : پیوست
منابع
فرمت: پاورپوینت و ورد
تعداد اسلاید ها :200
تعداد صفحات word: 64 صفحه
تحلیل روستای روح آباد
فهرست مطالب
تحلیل روستای روح آباد
موقعیت شهرستان رشتخواردر خراسان رضوی
واقعیت محیطی روستا
بررسی وطبقه بندی مباحث جغرافیایی
موقعیت جغرافیایی
وضع موجود
موقعیت دهستان رشتخوار در بخش مرکزی
مرکز دهستان
موقعیت روستای روح اباد در دهستان رشتخوار
موقعیت روستای روح آباد نسبت به شهرستان رشتخوار و تربت حیدریه
موقعیت روستای روح آباد نسبت به شهرستان رشتخوار
نقشه هوایی روستای روح آباد
وضعیت موجود روستای روح اباد
جدول شماره (5) خدمات موجود درروستای روح آباد
واقعیت محیطی روستا
بررسی وطبقه بندی مباحث جغرافیایی
موقعیت جغرافیایی
_ویژگی های طبیعی
الف) توپوگرافی
_ارتفاعات :
_دشت ها:
-بارندگی
صنعت:
خدمات:
-درجه حرارت
منابع آب
کشاورزی:
دامداری:
مطالعات پایه روستا
واقعیت محیطی
واقعیت انسانی
تعیین محدوده اراضی کشاورزی و منابع طبیعی
حفاظت خاک و آبخیزداری
بررسی منابع تامین آب آشامیدنی
نمایی از روستا(بافت فشرده و متراکم)
پلان ها و نقشه ها
-بازشوها در سمت حیاط مرکزی با حداکثرمساحت
-استفاده از کانال های عمودی هوابرای تهویه غیر مستقیم در روز(بادگیر)
تاریخی
خانه ی خان روستا
اصل تقارن
خدمات
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:41
فهرست مطالب: صفحه
گناه و اندیشه 1
گناه و عمل 2
گناه و توجیه اقتصادی 4
گناه و توجیه روانی 5
گناه و توجیه فرهنگی 6
گناه و توجیه سیاسی 7
گناه و تشخیص حق و باطل 8
گناه وراثت 11
گناه و تربیت خانوادگی 14
گناه و تغذیه 16
گناه و اقتصاد 17
گناه و محیط نا پاک 20
کناه و دوستان بد 22
گناه و جهل 24
گناه و فرهنگ جامعه 25
گناه و تداوم گناه 27
گناه و آیات 28
گناه و روایات 28
گناه از دیدگاه سایر ادیان و مکاتب 34
گناه و عرفیات 35
گناه و خود شناسی 35
گناه و یاد خدا 36
گناه و تفکر 38
گناه و عبادت 41
منابع 41
ارزیابی گناه از دیدگاه اندیشه و عمل
گناه و اندیشه
در قرآن آیاتی یافت می شود که اندیشة گناه را گناه می داند مانند: «ان الذین یحبون ان تشیع الفحاشه فی الذین امنوا لهم عذاب الیم فی الدنیا و الاخره» ؛ کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت می باشد.
قابل توجه اینکه آیه نمی گوید: کسانی که رواج زشتیها دهند، بلکه می گوید: دوست دارند که چنین کاری را انجام دهند، همین دوست داشتن، گناه است که عذاب دردناکی است، پس اندیشة گناه هم، گناه می باشد.
امام صادق (ع) می فرمایند: «اینکه دوزخیان در دوزخ جاودانه اند، بدان جهت است که نیاتشان در دنیا این بوده، که اگر تا ابد در دنیا بمانند نافرمانی خدا را بکنند، و بهشتیان نیز در بهشت جاودانه اند، بدان جهت است که نیاتشان در دنیا این بوده که اگر تا ابد زنده بمانند، اطاعت خدا را بنمایند. هر دو دسته به خاطر نیت های خود در دوزخ و بهشت جاودانند.»
حضرت مسیح به پیروان خود می فرمود: «موسی بن عمران به شما دستور داده که زنا نکنید و من به شما امر می کنم که، فکر زنا را نیز در خاطر نیاورید، تا چه رسد به عمل زنا، هر که فکر زنا کند، مانند کسی است که در عمارت زیبا و رنگ آمیزی شده، آتش بیفروزد که با این عمل دود آتش، رنگ خانه را تباه می کند، اگر چه خانه هم نسوزد.» با این بیان روشن شد که، اندیشة گناه، گناه محسوب می شود. زیرا اندیشه به گناه بستر را برای به فعلیت درآمدن آن می گستراند.
گناه و عمل
آیات متعددی از قرآن تصریح دارد که، گناه فقط با عمل تحقق می یابد؛ از آن نمونه: «فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره» پس هر کس به اندازة سنگینی ذره ای کار خیر انجام داده، آن را می بیند و هر کس به اندازة ذره ای کار بد کرده، آن را می بیند.
این آیه انسان را به تفکری عمیق وا می دارد، و نشان می دهد که حسابرسی در قیامت فوق العاده دقیق و حساس است، که حتی کوچکترین اعمال انسانی را وزن می کنند، و به حساب می آورند.
«ابوسعید خدری نقل می کند که وقتی آیة فوق نازل شد، عرض کردم یا رسول الله: آیا من همة اعمالم را می بینم؟ فرمود: آری، گفتم: آن کارهای بزرگ را؟ فرمود: بله، گفتم: کارهای کوچک کوچک را؟ فرمود: بله، عرض کردم: ای وای بر من! مادرم به عزای من بنشیند . فرمود: بشارت باد تو را ای ابوسعید! چرا که اعمال نیک ده برابر حساب می شود تا هفت صد برابر و خدا برای هر کس بخواهد آن را هم دو چندان می کند. اما عمل گناه به اندازة یک گناه مجازات دارد، یا خداوند آنرا عفو می کند، بدان هیچ فردی به عملش نجات نمی یابد (جز اینکه کرم خدا شامل او گردد)، عرض کردم: حتی شما هم ای رسول خدا؟! فرمود: حتی من، مگر اینکه خداوند مرا مشمول رحمتش سازد.»
با این بیان روشن شد، میزان محاسبه در قیامت، اعمال بندگان است و نیت گناه، گناه محسوب نمی شود، با توجه به مدارک قبل که اندیشة گناه را گناه معرفی می کرد، می توان نتیجه گرفت که ، اندیشة گناه نزدیک شدن به قرقگاه و مرزهای الهی است، با یک غفلت ممکن است انسان قدم در آن طرف منطقة ممنوعه بگذارد، و دچار هلاکت شود؛ لذا حضرت علی (ع) می فرماید: «کسی که در مورد گناهان زیاد فکر کند، گناهان او را به سوی خود می کشانند» بنابراین اندیشة گناه، خلاف ادب نسبت به خداوند رحمن، و جرات نمودن بر نافرمانی اوست؛ لذا باید مواظب بود آیینة پاک دل انسان، بافکر گناه هم، آلوده نشود.
در پایان این بحث می توان نتیجه گرفت: گاهی اندیشة گناه به شکل تصورات ذهنی است و استقراری هم ندارد، این قسم یقیناً گناه نمی باشد. حضرت رسول (ع) در این مورد می فرمایند: «خداوند بر امت من چیزهائی را که در نیاتشان بگذرد، اگر به گفتار یا عمل منجر نشود، بخشیده است.»
ولی گاهی اندیشة گناه به معنی عزم و تصمیم جدی بر گناه است، و دنبال آن رنگ احتیاط می زند. حرص و طمع به دنیا را تحت عنوان تامین زندگی معرفی می کند، اگر حادثة ناگواری پیش آید، عدم احتیاط در امور را به قضا و قدر نسبت می دهد، زیر پوشش اینکه شخص فاسق است، غیبت می کند ، و گناه کبیره غیبت را توجیه می کند، پوشاندن حق را با تقیه تفسیر می کند. خلاصه اینکه با تحریف مفاهیم، گناهان خود را تحت پوشش شرعی و درست، پنهان می کند. اکنون به چند نمونه از ابعاد مختلف توجیه اشاره می کنیم:
1. گناه و توجیه اعتقادی
انسان مومن باید معتقد به اصول دین اسلام، و کلیة معارف و قوانینی که خداوند توسط حضرت رسول (ص) برای هدایت بشر آورده، باشد و به این اعتقادات در عمل هم پایبند باشد. ولی گاهی بعضی افراد دست به توجیهاتی در مسائل اعتقادی، می زننند که برای ارتکاب گناه خود دلیل داشته باشند؛ به نمونه هائی از آن اشاره می کنیم: (تقدم اعتقادات شخصی بر اعتقادات اسلامی و شرعی)
خداوند متعال، هیچ انسانی را به کفر و شرکت وادار نکرده، و او را در پذیرش راه، آزاد قرار داده. خداوند در قرآن می فرماید: «ما راه را به انسان نشان دادیم، خواه شاکر و پذیرا باشد، یا کفران کننده و ناپذیرا».
تردید انسان در بعضی کارها، و اینکه انسان می تواند اعمال نیک یا بد را به اختیار خود انتخاب کند، دلیل بر آزادی اوست، ولی این آزادی در تحت قاعده «جبر و اختیار» می باشد؛ نه جبر کامل درست است که بگوئیم: ما هیچ اراده ای نداریم، و نه اختیار کامل صحیح است که بگوئیم: همه چیز در اختیار ما می باشد، بلکه با قدرت و قوه ای که خدا به ما داده، می توانیم با اراده آزاد خود، عمل خوب یا، بد را انجام می دهیم. اگر در کارها مجبور بودیم، خلقت بهشت و دوزخ لغو و بی فائده بود. با این مقدمه می توان گفت: بسیاری از افرادی که کافر یا مشرک می شوند، عمل خود را این گونه توجیه می کنند: ما پدران خود را بر این راه یافتیم، چون پدران ما کافر یا مشرک بودند، ما هم همان گونه شدیم، گرگ زاده به جرم گرگ بودن مواخذه نمی شود، خواست خدا این بود، اگر خدا می خواست، ما را هم هدایت می کرد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:56
فهرست مطالب:
1- پیشگفتار
2- ایده روح از کجا آمده است؟
3- بررسی علمی و فلسفی روح
3.1- تاریخچه مختصری از روح و تعاریف آن.
3.2- تناقضات در تعریف روح.
3.3- آیا حیات انسان به روح وابسته است؟
3.4- آیا هوشیاری انسان به روح وابسته است؟
4- پیامبر اسلام و قرآن و نظرات اسلامی پیرامون روح
5- بررسی دلایل رایج برای باور به روح
5.1- احضار روح
5.2- دژاوو
5.3- رویا دیدن در هنگام خواب
5.4- رویاهای صادقه
6- نتیجه گیری
7- توضیحات
1- پیشگفتار
مسئله وجود روح از مسائل بسیار اساسی در میان باورهای دینی و همچنین از کهن ترین باورهای انسانی است که در میان بسیاری از ملل رایج بوده و هنوز هم رایج است. بسیاری از دین خویان اعتقاد دارند حیات آنها تنها محدود به جسم آنها نمیشود و هر انسانی علاوه بر وجود مادی خود وجودی فرا مادی نیز دارد که به آن روح گفته میشود. بر اساس باورهای اسلامی این روح در هنگامی که انسان خلق میشود به بدن او وارد میشود و بعد از مرگ او از بدن خارج میشود. این در حالی است که انقلاب علمی که در تاریخ بشر شکل گرفت تمام مفاهیم ماوراء طبیعی را از دنیای علم بیرون انداخت و به همین دلیل چیزی به نام روح در هیچ یک از رشته های علمی امروز به رسمیت شناخته نمیشود. از آنجا که زیر سوال رفتن روح باعث به زیر سوال رفتن بسیاری از باورهای دینی میشود و از آنجا که وجود روح باعث میشود افراد زیادی به وجود "دنیایی فراتر" (1) از دنیای حقیقی که روبروی ما است میشود و از آنجا که مسئله وجود روح همواره از خداناباوران و خردگرایان پرسش میشود، شایسته است که پیرامون آن توضیحاتی داده شود.
وجود روح توسط بسیاری از خداناباوران و خردگرایان انکار میشود. اثبات عدم وجود پدیده ای مثل روح بسیار دشوار است. تصور کنید عده ای به موجودی نامرئی و غیر مادی به نام "گوراگورا" اعتقاد داشته باشند و ادعا کنند گوراگورا موجودی است که در هنگام عطسه کردن نزد انسانها می آید و انسانها را میبوسد. و بوسه او سبب عطسه انسانها میشود. هیچ کس نمیتواند گوراگورا را ببیند و یا او را لمس کند. حال آیا کسی میتواند اثبات کند که گوراگورا وجود ندارد؟ این باورمندان به گوراگورا ممکن است به شما بگویند هر گاه او شما را ببوسد شما عطسه کرده اید و هر گاه شما را نبوسد عطسه نخواهید کرد، و اگر شما این باور آنها را انکار کنید، آنها از شما خواهند پرسید، پس انسان برای چه عطسه میکند؟ اگر دلیلی علمی برای عطسه پیدا کنید و به آنها بگویید که عطسه کردن به این دلیل و به آن دلیل علمی است که اتفاق می افتد، ممکن است معتقدان به گوراگورا به شما بگویند "خوب ما نیز منکر این دلایل علمی نیستیم، اما گوراگورا هم همزمان با آن دلایل علمی شما را میبوسد، و اگر گوراگورا وجود نداشته باشد و شما را نبوسد شما هرگز عطسه نخواهید کرد."
قضیه روح هم بسیار شباهت به مسئله گوراگورا دارد. روح از نظر گروهی از کسانیکه به وجود آن اعتقاد دارند دلیل اصلی و جوهر حیات است یعنی حیات وقتی آغاز میشود که روح به بدن وارد میشود و وقتی پایان میگیرد که روح از بدن خارج میشود، و از آنجا که روح پدیده ای طبیعی (Natural) نیست در حوزه بررسی علمی قرار نمیگیرد، و از نظر کسانیکه به ماوراء طبیعت (Supernatural) (فراطبیعت گرایی، سوپر ناچورالیسم چیست؟) اعتقاد ندارند چون مدارک و دلایلی برای اعتقاد به چنین موضوعی وجود ندارد، همین ماوراء طبیعی بودن روح دلیل خوبی است برای انکار وجود آن. اما اگر وجود ماوراء طبیعت را ممکن فرض کنیم، نمیتوان اثبات کرد که روح وجود ندارد، مگر اینکه در وجود و تعریف روح تناقضی با خود آن و یا با سایر اصول استوار یافت شود و از اصل محال بودن اجماع نقیضین (تناقض چیست؟) اثبات کرد که وجود روح محال است. اما این نوشتار به یافتن و بحث کردن پیرامون چنین تناقضاتی نخواهد پرداخت، این نوشتار بیشتر تحلیلی علمی، تاریخی و فلسفی است از پدیده روح و همچنین تلاشی است برای پاسخ دادن به پرسشهای رایج در این زمینه و رد دلایل رایج غلطی که معمولاً برای اثبات وجود روح از آنها استفاده میشود.
زیرا همانگونه که در مورد گوراگورا یک انسان خردگرا (خردگرایی چیست؟) میتواند به دلیل اینکه مدارک علمی معتبر یا دلایل صحیح فلسفی برای اثبات وجود آن وجود نداشته باشد و در نتیجه به دلیل اینکه ایده وجود گوراگورا از فیلتر خرد عبور نمیکند منکر وجود گوراگورا شود، در مورد روح نیز دقیقاً مسئله به همین صورت است. در این نوشتار این واقعیت را که آنچه باورمندان به وجود روح معمولاً به عنوان دلایل خود برای اعتقاد به وجود روح بیان میکنند دلایل درستی نیستند نشان خواهیم داد، و نتیجه آن خواهد بود که در خواهیم یافت دلایل معتبری برای اعتقاد به روح وجود ندارد. بنابر این وجود روح را میتوان تنها به دلیل اینکه دلایل معتبری برای اعتقاد به آن وجود ندارد انکار کرد و نشان داد که این اعتقاد برخواسته از نادانی قدما بویژه افلاطون است که وارد باورهای دینی شده است. لذا خردمندانه ترین جایگاه نسبت به قضیه روح، جایگاه انکار است، مگر اینکه دلایل معتبری برای نفی وجود آن انکار شود.
2- ایده روح از کجا آمده است؟
نخستین چیزی که باعث شد انسانها به روح روی بیاورند مسئله حیات بود. انسانها همواره بدنبال این بوده اند که ببینند حیات چیست و از کجا آمده است و پاسخ این پرسش خود را در یافتن فرق انسان زنده و انسان مرده جستجو میکردند تا اینکه بتوانند حیات را توضیح دهند و درک کنند. باورهای دینی اکثراً برخواسته از تلاش انسانهای بدوی و اولیه هستند، برای توضیح دادن چیزهایی که امروز علم به توضیح آنها میپردازد. بشر اولیه همواره در تلاش برای توضیح این مسئله و پاسخ به سایر پرسشهای اساسی اش دست به خلقت موجوداتی تخیلی و غیر طبیعی زده است که ارواح یکی از آن چیزها هستند.
در نظر انسانهای اولیه ابتدائی ترین و آشکار ترین تفاوتی که بین موجودی زنده و موجودی غیر زنده دیده میشود این است که انسان زنده نفس میکشد و انسان مرده نفس نمیکشد. لذا این تنفس در نظر بسیاری از انسانهای اولیه بعنوان جوهر اصلی حیات مطرح شد، یعنی هرآنچه نفس بکشد از نظر ایشان زنده مینمود و هر آنچه زنده نبود نفس نمیکشید. برای همین است که روح همواره بطور مستقیم یا بطور غیر مستقیم در کتابهای دینی با تنفس در ارتباط است. در تورات روح با کلمه نشاما (נפשׁ) توصیف شده است، این کلمه دقیقاً همان کلمه ای است که برای نفس نیز استفاده میشود. در انجیل نیز که اصل آن به زبان یونانی نوشته شده است برای روح از کلمه سوکی (ψυχή) استفاده شده است و این کلمه دقیقاً به معنی نفس و نفس کشیدن است. این کلمات هم در تورات و هم در انجیل بارها با معانی و مفاهیم دیگر همچون تنفس و حیات نیز استفاده شده اند. کلمه (Spirit) در زبان انگلیسی نیز خویشاوند با تنفس در زبان لاتین است. مصریان باستان نیز کلمه "کا" را برای توصیف ارواح استفاده میکردند که این کلمه نیز به معنی "تنفس" است، حتی در آیین هندو و همچنین در آیین بودایی نیز روح را (Ātman) میخوانند که برابر با تنفس است. روح حتی در قرآن نیز با نفس کشیدن درآمیخته است. الله بر اساس قرآن روح خود را درون کالبد انسان می دمد، یا بعبارت دیگر "فوت" میکند.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:38
مقدمه
مسأله روح، از قدیمی ترین زمان ها و شاید از پیدایش انسان، توجه آدمی را به خود مشغول داشته با مطالعاتی که در آثار اقوام بدوی به عمل آمده از روی تصاویری که در غارها به جای گذاشـته اند و از طرز تدفـین امـوات آنها، چنین برمی آید که اقوام مختلف ولو آنکه وحشی بوده اند به چیزی پس از مرگ عقیده داشته اند و کم و بیش برای انسانی که می مرده روح یا چیزی شبیه به آن قائل بوده اند.
به هر نسبت که انسان پیشرفت کرده، این عقیده راسخ تر شده و روح و معاد، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته. در آثار ظهور بشر، طبعاً اندیشه درباره روح یا چیزی از این قبیل، در ذهن انسان راه یافته، چون وقتی یک آدم، هم نوعش را می دید که ناگهان بی علت و یا به علتی خشک و سرد به زمین افتاده خواه از خود می پرسید چرا این فرد به این صورت درآمد؟ او هم اکنون چه فرقی با من دارد؟ و همین فرق –بین زنده و مرده- او را به این اصل هدایت می کرده: که چیزی وجود داشته و اینک از آن مرده گرفته شده و در نتیجه از همان اوایل این «چیز» به هر نام نامیده شود او را به اندیشه های دور و درازی فرو برده … بعدها در این خصوص جواب هائی به ذهنش رسیده که هنوز هم می رسد.
مردم عهد باستان برای این پدیده که با نبودنش انسان به مرده نبدیل می شود.تعبیرات و تشبیهات و فرضیاتی آورده بودند و مثلاً بعضی آن را مثل وزش باد می دانستند که وجود دارد، ولی دیده نمی شود و به هر حال می توان وجودش را حس کرد. و همین طور آن را مثل هوا می دانستند در قاره اروپا، زبان «سانسکریت» قدیمی ترین زبان است و در این زبان برای روح و هوا یا باد یک کلمه وجود دارد. یعنی در مورد این هر سه کلمه آلمان به کار برده می شود.
در جاوه در میان اقوام قدیمی غرب استرالیا و همین طور در بین سرخپوستان آمریکای شمالی نیز وضـع به همین منوال است یعنی چه بخواهند بگویند روح و چه هوا، یک کلمه را به کار می برند. بنابراین قدیمی ها، روح را عین هوا، یا چیزی شبیه به آن می دانستند.
در تمدن های قدیم قاره اروپا هم با چنین وضعی برخورد می کنیم. مثلاً یونانی ها از یک فعل که معنی تنفس کردن می دهد کلمه پسیک را مشتق کرده اند. که به معنی روح است. سپس از همین کلمه لفظ پیس کیکوس را گرفته اند که منی نفس یا روح را می دهد. و بعدها در زبان های اروپایی کلمه مشتق از معنی علم النفس یا روانشناسی می دهد. همچنین در اشتقاق لغات به یک کلمه دیگر لاتینی می رسیم که عبارت است از «پنوتو» که معنی (هوا) می دهد. و به معنی (روح) به کار رفته و در فلسفه کلمه ای از آن آمده که عبارت است از پنوتولوژی به معنی «علم روح».
در بیـان اینکه روح با هوا در نظر قدیمی ها وجه اشتراکی داشته اند یک لغت دیگر به کمک می آید و آن کلمه «دریح» به معنی باد است. که از نظر تلفظ با روح مناسبتی دارد. و این لغت ریشه عربی دارد. و به عربی وارد شده. خلاصه این مطلب، آنکه اسنان های اولیه با توسل به اندیشه و تجربه دریافتند که جسم انسان یک عنصر مادی است ولی زندگی، یک امر غیر مادی و چیزی است به سبک و هوائی مثل باد. (۱)
همین اندیشه انسان را به ادراک (روح) رهبری کرد و در این مرحله هم، مثل هر مسأله دیگر کم کم به مدارج ترقی رسید.
وجود روح از دیدگاه انسان های اولیه
۱- انسان از همان مراحل بدویت متوجه شد که گردا شده و نگهدارنده ی بدن چیزی است غیر مادی و از همان جا بود که برای آن تعبیرات و تشبیهاتی آورد.
۲- به این کشف قانع نشد و به هر نسبت که در فکرش پیشرفت حاصل آمد و فهمیده تر و متفکرتر شد به یک مسئله دیگر اندیشید و آن اینکه گرداننده بدن هر اسمی که داشته باشد و هر مشخصاتی که دارا باشد، ابدی است و این فکر به طور خیلی ساده در ذهنش حلول کرد و بیدار شد.
اما طول این مسأله فکر انسان به خاطر خوابها و رویاهایی بود که می دید و در بیداری آنها را نمی دید و این امر آدمی را به اندیشه فرو می برد که علت و منشأ چنین امری را دریابد. گاهی به خاطرش می رسید که این خواب و عوالم آن، مربوط به روح است که در جسدش دمیده و مستقل از بدن است. بر اثر این طرز فکر، بین جدا شدن روح از جسم در دو حالت مقارنه و پیوستگی می دید، ژیکی خواب و دیگری مرگ. به عبارت دیگر بر او ثابت می شد که روح بدن مرده را ترک می کند. همان طور که از بدن شخص در حالت خواب به بدن بازمی گردد. ولی پس از مرگ بازگشتی نیست. از همین جا انسان ابتدایی با عقل و خردی که خداوند به او داده بود، کم کم به یک مسأله پی برد و آن عبارت بود از: بقای روح؛ با پی بردن انسان به بقای روح متوجه شدند که بین روح و جسم هر کسی حتی پس از مرگ او رابطه ای است و ارواح در همان حفره ای که اموات به خاک سپرده شدند در کنار اجساد به سر می برند و حتی عقیده پیدا کردند که گاهی روح هر کسی به محل هایی مانند خانه او رفت و آمد می کند و از این رو بستگان هر کس بعد از مرگ او وظیفه داشتند در خانه را تا مدتی بعد از مردنش بار بگذارند که مانع ورود روح به خانه اش نشوند.
بدین طریق بود که انسان های اولیه نه تنها برار هر موجود زنده ای روح می شناختند و کارشان به عبادت روح رسیده بود، بلکه کم کم معتقد شدند که در دنیا هر چیزی که حرکت می کند و جنبشی دارد، دارای روح است و نیز عامل حرکت اشیاء بیجان روح می باشد. مثلا می گفتند درخت ها بعد از خشک شدن، باز سبز می شوند و این دلیل برداشتن روح است. حتی حرکاتی که ب برگها و شاخه ها به هر علتی وارد می شود. اگرچه از راه باد می باشد باز علتش روح است. رودخانه ها که بین صخره ها به حرکت می آیند.
صریح ترین جمله دربارة روح آیه ای است که متن آن این است . « یسالونک عن الروح ، قل الروح من امرربی » از ظاهر آیه چنین استنباط می شود که روح امری است که هیچ کس نمی تواند از حقیقت ونوع و چگونگی آن آگاه شود تنها خداست که ازآن اطلاع دارد. وآن را می شناسد .
ولی گفته اند : چنین استنباطی آن چنان درست هم نیست چون خداوند می فرماید : روح از امور خدایی است یعنی مربوط به خدای بزرگ است ولی در پایان یا در متن آیه تصریح نشده که انسان حق ندارد . ونباید ویا نمی تواند درباره روح به تحقیق بپردازد وکوشش کند آن را بشناسد ویا اینکه روح برای همیشه درنزد بشر یک امر مرموز ونشناخته وعجیب باقی خواهد ماند .
در قرآن مجید ، همچنین از نفس که خود در معرفت از روح بحث مفصلی دارد. سخن ها گفته شده .
باز در مورد روح خداوند به هنگامی که سخن از آدم به میان می آورد ، می گوید : «ونفخت فیه من روحی» پس روح خدایی در میان آدمیان ومیده شده وروح خدا است که موجب زندگی افراد است . وهمچنین پیامبر اسلام ، بارها سخن از عدالتی روحانی وخارج از حدود چشم وگوش انسان به میان آورده وبه طور مثال فرموده است «لی مع الله لا یحتملها ملک مقرب ولا نبی مرسل » : وبنابراین چنین فهمیده می شود که پیامبر می گوید از عوالم مخصوصی که آدمیان از آن بی خبرند ، خبر وارد والبته منظور عالم غیب وشهود : وامثال اینها مسئله معراج یعنی صعود پیامبر به آسمان ولقاد ذات خداوند ودریافت عوالم معنوی وغیر مادی نیز چیزی است که باروحانیت وعوالم غیبی ومسائلی که از دید و قدرت ودریافت انسان خارج است ، ارتباط دارد.
به هر حال شاید : بیش از هر چیز در قرآن واحادیث پیامبر (ص) وائمه (ع) سخن از روح و نفس وقیامت وعالم دیگر به میان آمده باشد . در مقام دلیل بر اینکه جز آن چه می بینیم واحساس می کنیم عوالم وچیز های دیگری نیز وجود دارد سراسر قرآن واقوال پیامبر و امامان پراز دلایل متقن است که نمی توان همه رادر این جا نقل کرد ، تنها کافی است یک دلیل که خود با سه دلیل همراه است از یکی از پیشوایان دین ذکر شود . او می گوید : به سه دلیل عالم دیگر وجود دارد . ودنیا ومخلوقات آن منحصر به همین عناصر حس کردنی نیست .
یکی از دلایل عالم روحانیت است که بسیار سابقه دارد به این معنی که اگر کسی از علائق مادی بگسلد ووارد عوالم روحانی شود . دلیل دوم بر وجود عالمی مارا خواب دانستند چنان که دراین نشاه آدمی به مسیر وحرکت می پردازد معاشرتها می کند چیزهای می بیند وبه عواملی وارد میشود که در بیداری مشاهده آن محال است .ولی دراین حال از جای خود حرکت نکرده ودر رختخواب بسر می برد . پس لابر عالمی جز عالم تن وجود دارد که شد حض می تواند به آن پا می نهد و وجود خود راازیاد می برد. وباز به عالم خود باز گردد. دلیل سوم دریافت علم ودانش است به این معنی که دریافتها واندیشه ها ، هیچ یک از امور مادی وزمینی مقصود نمی شود.
مثلاً غذا نیستند که شخص بخورد ویا چیزی لمس کردنی ودیدنی نمی باشد با این حال ، فردی که در ده آنها ست به همه می رسد . و بر معلومات خود می افزاید . بادی ، اسلام می گوید: (تن) چیز دیگری است و (روح) چیز دیگر ، این دو بهم وابسته اند ودر عین حال از هم جدا … روح در بدن جای دارد وبه هنگام رسیدن اجل محتوم از آن مفارقت می کند . واذا جاء اجلهم لا یستقدمون ساعه ولا یستاخرون . از نظر اسلام روح را عزرائیل یا ملک الموت به هنگام مردن قبض می کند یعنی این فرشته ماموراست که موقع مردن هر فرد ، جانش را بستاند واین سرنوشت از آغاز معین شده ومسافتی طی می کنندراهنما وبه حرکت در آورنده آنها روح است :
همین طور دریا با آن امواج خروشان ومتحرک روح دارد. وخلاصه حرکت در اشیاء پیا نمی شود مگر اینکه پای روح در میان باشد . حتی در این مورد کار را به افراط کشاندند وبطور مثال اگر سنگی از کوه رها می شود وبه زمین سقوط می کرد ، همین حرکت آن از بالا به پایین را دلیل برداشتن روح می دانستند ، یک دلیل از نظرآنها ، کوه آتش فشان بود که می دیدند گاهی طغیان می کند ، از آن دود به آسمان می رود واجسام مذاب را به اطراف پراکنده می سازد وبه هنگام آتش فشانی صداهایی از آن به گوش م یرسد . از نظر آنها ای ، دلیل بر آن بود که کوه روحی دارد.
حتی بیابان ها هم بعقیده آنها روح داشتند ودلیلشان ریگ های روان بود که «حرکت می کردند»وصدای باد که این ریگها را به حرکت در می آورد ، در واقع صدای ارواح بیابان ها بود.
اسلام وروح :
در اسلام نیز راجع به روح بحث های بسیاری پیش آمده قرآن کریم بارها کلمه «روح» اگر به میان کشیده همچنانکه از «نفس »سخن گفته واشارات بسیار به عالم غیب وآخرت وجن ومانند اینها دارد.
کسی را که در برابر آن چاره ای جز تسلیم نیست . پس از مرگ ، درست است که تن آدمی می پوسد واز میان می رود وجز استخوان چیزی از آن باقی نمی ماند ولی روح او تا ابد زنده است پس روح عنصری است جاوید که می توان با گرویدن به خدا وبا پیروی از تعالیم پیشوایان دین وهمچنین با نیکوکاری واجتناب از بن ها موجب صفا وشادی آن شد وپس از مرگ هم ، تا وقتی که روز رستاخیز می رسد ارواح مراحل کمال دارند ودر دنیایی جز دنیای مادی به سیر وارتقاء می رسند وبنابراین یک مسلمان حق ندارد پس از مرگ کسی را او بد بگوید : هر چند او در زندگی فرد شایسته ای نبوده باشد.
بیماریهای روح :
در مقام مقایسه جسم وروح بزرگان گفته اند همان طور که بدن دچار بیماری می شود روح نیز بیماریهایی دارد که عبارتند از صفات بد ، اخلاق رذیله ، بد اندیشی وبد کرداری ، حسد ، کینه ، خشم و امور نفسانی دیگر که روح را خسته وفرسوده وفاسد می سازد . برای این بیماری ها ، معالجه ای که در نظر گرفته شده اجتناب از بدن ها وخدمت به خلق واعتقاد راسخ به دین و توسل به خداوند و بی توجهی به امور دنیا است. که یک فرد مؤمن و مسلمان را رستگار می کند.
مرگ از دو دیدگاه :
بی شک یکی از واقعیت های بزرگ زندگی مرگ است . در طول اعصار وقرون این پدیده توجه بشر را به خود جلب کرده وبه موضع گیری ها ی گوناگون واداشته . به طور کلی می توان دو دیدگاه عمده ای درباره مرگ تشخیص داد :
۱- دیدگاه کسانی که یا مرگ را پایان بخش زندگی انسان می دانند ، ویا به علت غوطه ور شدن در هوسها همة ارزشهای انسانی را زیر پا گذارده ودنیا را معبود و معشوق خود قرار داده اند . این هر دو دسته مرگ را نا گوار می دانند و از آن هراس دارند. برای آنها مرگ پایان همه چیز است .
۲- دیدگاه دیگر ، دیدگاه الهیون است . از این دیدگاه ،ئ مرگ پایان بخش دفتر زندگی نیست ، بلکه غروب از یک جهان وطلوع در جهان دیگر است . مرگ نسبت به دنیا مرگ است و نسبت به جهان پس از دنیا تولد در نتیجه ، آدمی مطلق ندارد.
۳- پیامبر اسلام (ص) فرمودند :
« برای بقا خلق شده اید نه برای نابودی وفنا ، وبا مرگ تنها از عالمی به عالم دیگر منتقل می شوید.»
روح از دیدگاه قر آن :
قرآن برای مرگ وقبض روح انسان تعبیر خاصی به کار برده است که نشان دهندة غیر مادی بودن روح است .
قرآن در حدود بیست مورد از مرگ تعبیر به «توفی» نموده وفرموده است خداوند یا مأمورین او انسان را هنگام مرگ «توفی»می کند.
توفی در لغت یعنی دریافت چیزی بی آنکه کوچکترین نقصانی در آن روی وهر یا چیزی از آن بر جای ماند . وقتی گفته می شود وکسی تمام حق خود را توفی نموده واستیهای حق ، منظور این است که تمام حق خود را بی کم وکاست ، دریافت نمود.
آیه : « وگفتند آنگاه ما که (با مرگ )در زمین نا پدید شدیم آیا دوباره آفریده خواهیم شد ؟ حقیقت این است که آنها (ازروی غیا و) ملاقات پروردگار خویش را انکار می کنند . بگو فرشته مرگ که بر شما گماشته شوه ، جان شما را هنگام مرگ می گیرد پس به سوی پروردگار تان باز گردانده می شوید. »
آیا شما نیز که مکالمه انسان را در زمین مگ وبعد از آن با مامورین الهی بیان می کند ونیز آیه بالا مؤیداین مطلب است .