فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:39
چکیده:
بر اساس شرع و قانون، زوجین وظایف مشترکی در برابر هم دارند، امّا به طور غالب و به خصوص در جوامع اسلامی و ایرانی، زنان به ویژه زنان خانهدار تمام یا بخش اعظم فعالیّتهای خود را در منزل شوهر صرف میکنند. تا زمانی که زندگی مشترک ادامه دارد، مشکلی رخ نمیدهد، اما همین که این زندگی دچار تزلزل شد و مسأله طلاق و جدایی مطرح گردید، وضع به گونهای دیگر خواهد شد. بر اساس رژیم مالی حاکم بر زوجین در حقوق ما, تمام درآمدهای به دست آمده توسط هر یک از زوجین در این مدت، به خودشان اختصاص دارد ولی زن در مقابل فعالیت خود در منزل شوهر, از هر درآمدی بینصیب مانده و دچار چالش جدّی میگردد. از این رو، مجمع تشخیص مصلحت نظام در سال 1371 قانونی را در مورد اجرتالمثل و نحله زن به تصویب رسانید که مقاله حاضر ضمن بررسی مبانی شرعی و ادله فقهی این دو نهاد، از جهت حقوقی آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد و در پایان نیز اشارهای کوتاه به پیامدهای اجتماعی آن دارد.
واژگان کلیدی: حق الزحمه، اجرتالمثل، بخشش، نحله
مقدمه:
در بیشتر جوامع اسلامی از جمله ایران، کانون خانواده و حفظ و نگهداری و گرمابخشی به آن از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و قرآن مجید این کانون را محل سکون و آرامش معرفی میکند (اعراف: 189). برای تحقق چنین فضایی, اغلب زنان با خانهداری و کار در منزل شوهر، زمینه فعالیتهای مرد را در خارج از خانه فراهم میکنند؛ کارهایی همانند تهیه غذا و شستن لباسهای مرد، نظافت منزل شوهر و غیره که جزء وظایف شرعی و قانونی زن نیست اما دارای ارزش اقتصادی است. از طرفی دیگر، در حقوق ایران، تنها یک رژیم مالی بر روابط زوجین حاکم است و آن رژیم استقلال مالی زوجین (جدایی کامل اموال) میباشد؛ یعنی زن و شوهر در دوران زندگی زناشویی از دو دارایی ممتاز و جدا از هم برخوردارند. به عبارت دیگر, اموال زن و مرد دارایی مشترکی را تشکیل نمیدهند و زن پس از عقد نکاح در اداره، تنظیم و تصرّف اموال و داراییهای سابق یا اموال مکتسبه در دوران زناشویی استقلال کامل دارد و ریاست شوهر بر خانواده، هیچگونه اختیاری در اموال زوجه، برای او به وجود نمیآورد. پس از انحلال نکاح نیز دارایی مشترک، آن گونه که امروز در حقوق کشورهای غربی و غیر آن مرسوم است، مطرح نیست و اگر اختلاطی بین اموال زن و مرد به وجود آید، در صورت عدم امکان اثبات مالکیّت از طرف هر یک از زوجین، باید همانند اموال مشاع قهری بین آنها تقسیم شود.
به رغم مطالب یاد شده، از آنجا که زنان خانهدار خود را شریک زندگی و خانه مرد را خانه خود میدانند، منتهای خدمت و تلاش را برای سر و سامان دادن به آن، به کار میگیرند و برای پایدار ماندن نهال خانواده حتی از حقوق اولیّه خود, یعنی خوراک و پوشاک و دیگر هزینههای زندگی صرف نظر کرده, آن را به حداقل میرسانند. همچنین به خاطر این که این زنان معمولاً به جدایی و طلاق و گسیخته شدن چنین کانونی که نیرو و جوانی و سلامت خود را فدای آن نمودهاند، فکر نمیکنند، سخنی از حق الزحمه و اجرت هم به میان نمیآورند و یا چون نمیخواهند فضای صمیمی و خالصانه زندگی را با این حرفها مکدر کنند، لب فرو میبندند. در این حالت است که اگر خود را در معرض طلاق ببینند، همه چیز را از دست داده و با آیندهای تاریک مواجه میشوند.
آیا میتوان این همه کار و زحمت زن را در خانه یا بیرون از آن، نادیده گرفت؟ آیا این نادیده گرفتنها ظلم آشکار نیست؟ آیا میتوان پذیرفت، خدایی که برای شیر دادن مادران به فرزندان خود اجرت در نظر گرفته است (طلاق: 6) این همه تلاش و زحمت زن را بیمزد بداند؟ آیا قاعده «حرمه مال المسلم» (کلینی، 1388: ج2, ص268) درباره زنان استثنا خورده است و در تمام دستآوردهایی که برای آینده زندگی مشترک (نه فقط برای شوهر) گرد آورده است، سهمی ندارد؟ آیا همان طوری که در صورت عدم تأمین هزینه زندگی زن از ناحیه مرد، حاکم موظف است در صورت امتناع مرد، زن را طلاق داده و رها سازد، برای احقاق و تضمین ارزش اقتصادی کار زن و اجرای قاعده مسلم فقهی فوق، حاکم وظیفهای ندارد و نباید برای آن، راهکارهایی پیشبینی کند؟ و بالاخره آیا مقرّرات پیشبینی شده برای پاسخ گویی به نیازها و خواستههای زنان کافی است یا خیر؟
بدین جهت در صدد بر آمدیم این موضوع را از جهات فقهی و حقوقی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم و به این سؤال پاسخ دهیم که آیا زنان از بابت این فعالیت استحقاق اجرت دارند یا خیر؟ از این رو تبصره 6 ماده اصلاحی مقرّرات مربوط به طلاق مصوب 28 آبان 1371 مجمع تشخیص مصلحت نظام را که برای تأمین این هدف وضع شده است, در سه فصل مورد بحث قرار میدهیم.
فصل اول: اجرتالمثل فعالیتهای زن در منزل
قبل از بررسی قوانین و مقرّرات مربوط، لازم است جایگاه بحث، شرایط استحقاق و مستندات شرعی و مبانی آن در فقه، بررسی شود.
گفتار اول: اجرتالمثل از نگاه فقه
الف_ طرح مسأله و جایگاه بحث
مسأله فوق در قالب و اشکال متفاوت یا طرح مصداقی از آن، در بسیاری ازکتابهای فقهی، از زمان شیخ طوسی تا عصر حاضر توسط بزرگانی از فقهای شیعه، چون مرحوم محقق و علامه حلی مورد توجه قرار گرفته است. مذاهب مختلف اهل سنت نیز این بحث را در باب اجاره اشخاص یا جعاله مطرح کردهاند.
صاحب عروه به شکلی جامع در باب اجاره میگوید:
«هنگامی که کسی به دیگری امر کند که عملی را انجام دهد و شخص مأمور آن را انجام دهد, اگر به قصد تبرع انجام دهد، مستحق اجرت نیست, هر چند آمر قصد پرداخت اجرت داشته باشد. اما اگر شخص مأمور، قصد اجرت داشته و نوع عمل هم از اعمالی باشد که به طور متعارف و عادتاً اجرت دارد، مستحق اجرت است, هر چند آمر قصد انجام تبرعی عمل را از طرف عامل داشته باشد. فرقی نمیکند که شأن عامل گرفتن اجرت باشد و یا شغل خود را برای آن قرار داده باشد یا خیر. همچنین است (مستحق اجرت است) در صورتی که نه قصد تبرع داشته باشد و نه قصد دریافت اجرت؛ به دلیل قاعده احترام مال مسلم…».[1][2]
در مورد عملی که شخص اجیر برای آمر انجام میدهد، چهار صورت قابل تصوّر است:
1_ هر دو (آمر و عامل) قصد تبرع داشته باشند که در این صورت به طور قطع، عامل مستحق اجرتالمثل نخواهد بود.
2_ هر دو قصد اجرت داشته باشند. در این صورت نیز اختلافی نیست که عاملمستحق اجرتالمثل است.
3_ عامل قصد تبرع امّا آمر قصد اجرت دارد. در این حالت هم به اتفاق فقها، عامل مستحق اجرت نیست.
4_ مورد آخر که منطبق بر موضوع بحث ما است، حالتی است که عامل، قصداجرت داشته امّا آمر، قصد تبرع دارد. آیا در چنین حالتی، عامل مستحق اجرت است یا خیر؟ و اگر استحقاق دارد چه شرایطی لازم است؟
ب_ شرایط استحقاق اجرتالمثل در فقه
در استحقاق اجرت برای عامل در فرضی که عامل قصد اجرت دارد و آمر خواهان انجام تبرعی آن است, دو شرط مطرح کردهاند: 1_ عمل در عرف و عادت دارای اجرت باشد. 2_ شأن عامل اقتضا کند که او برای چنین عملی اجرت بگیرد (محقق حلّی, 1403: ص188). در این که کدام یک از این دو شرط اصل و کدام فرع است و آیا اجتماع هر دو لازم است یا هر یک به تنهایی میتواند سبب استحقاق اجرت باشد، بین علامه حلی و محقق اختلاف نظر وجود دارد.
محقق حلی معتقدند اگر گرفتن اجرت در شأن عامل باشد، وی استحقاق اجرت دارد. همچنین اگر نوع عمل در عرف و عادت اجرتدار باشد، باز هم عامل، مستحق اجرت است در غیر این صورت به ادعای عامل توجهی نخواهد شد (همان). ولی علامه علت استحقاق اجرت را، تنها اجرتدار بودن نوع عمل در عرف و عادت میداند (علامه حلی، قواعد الاحکام: ج1, ص235). از این رو در کتاب ارشادالاذهان، آن را فرض مسأله قرار میدهد (علامه حلّی، 1410: ج1, ص425).
برای روشن شدن دقیق محل نزاع، لازم است چهار حالتی را که از موضوع قابل تصور است، بیان کنیم:1_ چنانچه هم نوع عمل در عرف و عادت اجرتدار باشد و هم شأن عامل، دریافت اجرت باشد, بنا بر هر دو قول، عامل مستحق اجرت است.2_ اگر هیچ یک از دو شرط وجود نداشته باشد, به اتفاق فقها، عامل نمیتواند مطالبه اجرت نماید.3_ در صورتی که نوع عمل در عرف و عادت اجرتدار باشد, امّا شأن و شغل عامل، اقتضای دریافت آن را نداشته باشد, بر مبنای هر دو قول, عامل مستحق اجرت است.4_ در موردی که شأن عامل مقتضی دریافت اجرت است امّا نوع عمل در عرف و عادت اجرتدار نیست, بر مبنای علامه به دلیل فقدان تنها شرط مورد نظر او، عامل نمیتواند مطالبه اجرت نماید، امّا بر مبنای قول محقق حلی، استحقاق مطالبه وجود دارد و این تنها نقطه افتراق علامه با محقق حلی است؛ مانند این که کسی چاقویی را برای باز کردن به آهنگر بدهد. این عمل, کار آسانی است و عادتاً اجرتی برای آن دریافت نمیشود، امّا به دلیل اینکه شغل آهنگر گرفتن اجرت است، محقق حلی و به تبع او بسیاری از فقها مانند صاحب حدائق و شهید ثانی قائل به اجرت شدهاند، به خلاف علامه که در قواعد او را مستحق اجرت ندانسته است (نجفی, 1366: ج27, ص336).
گفتنی است اجرتالمثل زوجه (حالت سوم)، از موارد اتفاقی این دو قول است باشد, زیرا در این که نوع عمل زوجه در عرف و عادت بدون لحاظ شأنیت عامل اجرتدار است، تردیدی نیست.
ج_ مستندات شرعی اجرتالمثل (ضمان استیفای مال غیر)
دلیل اول: قاعده «احترام مال مسلم»
از مهمترین دلایلی که فقها در اثبات این موضوع مطرح کردهاند، ضمان استیفای مال مسلم است. استدلال به این قاعده بر دو مقدمه مبتنی است: 1_ مالیت داشتن عمل انسان (مسلمان)؛ 2_ اقتضای استیفای از عمل (مال) غیر بر ضمان منافع آن.
در ارزش مالی داشتن منفعت عمل اشخاص، شکی نیست و مورد اتفاق فقها است. تمام کسانی هم که این مسأله را طرح نمودهاند، اثبات مقدمه اول را مفروغعنه گرفتهاند. برای نمونه امام خمینی می نویسند: عمل شخص حرّ، مال است و فرقی نیست بین این که عامل کاسب باشد یا نباشد» (خمینی, بیتا: ص20).
همچنین مقدمه دوم قریب به اتفاق فقها در اثبات دلالت استیفای مال غیر بر ضمان آن، به قاعده «احترام مال مسلم» که یک قاعده فقهی است استناد جستهاند (یزدی: ص 623؛ جبعی عاملی, 1403: ج5, ص331). آیا حرمت تصرف در مال غیر بر ضمان عوض آن، در صورت استیفای آن توسط غیر دلالت دارد یا این که این قاعده تنها ناظر بر حرمت تکلیفی است؟ در این خصوص اختلاف نظر وجود دارد که به اختصار آنرا بررسی میکنیم.
1_ مفهوم قاعده
در این که این قاعده تنها بر حکم تکلیفی دلالت دارد یا حکم وضعی نیز از آن استنباط میشود، برخی معتقدند: منظور از احترام مال مسلم، مصونیت از تصرف مجانی و تجاوز به آن است(مصطفوی، 1412: ص 23)؛ یعنی کسی حق ندارد از منافع اشخاص دیگر بدون پرداخت عوض آن بهرهمند شود. به عبارت دیگر, قاعده بر حکم تکلیفی و وضعی دلالت میکند. اما در مقابل برخی مفهوم قاعده را محدود به حکم تکلیفی کردهاند (یزدی, بی تا: ج5, ص 112).
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:32
فهرست مطالب:
عنوان
چکیده بحث……………………..
بخش اول: قواعد حل تعارض در مورد ازدواج در ایران
1- شرایط ماهوی ازدواج…………..
2- شرایط شکلی ازدواج……………
3- نکاح ایرانیان در خارجه……….
4- نکاح اتباع خارجه در ایران…….
5- نکاح زن و مرد با تابعیتهای مختلف در ایران
6- قوانین حاکم بر ازدواج در کنوانسیون 1978 لاهه
بخش دوم: قواعد حل تعارض در مورد طلاق در ایران
1- طلاق ایرانیان در خارج…………
2- طلاق اتباع بیگانه در ایران…….
3- طلاق بین زن وشوهری که تابعیت مختلف دارند
4- طلاق در کنوانسیون 1970 لاهه……..
نتیجه بحث……………………..
منابع و ماخذ…………………..
مقدمه:
خانواده یک نهاد بسیار مهم در اجتماع است در بحث اهمیت خانواده همین جمله کافی است که بدون خانواده هیچ اجتماعی شکل نمیگیرد و بحثی است که خواه و ناخواه در بعد جامعه شناسی، بعد حقوقی و …. مطرح می شود و لذا اهمیت موضوع طرح مباحث و مطالبی را میطلبد که در رابطه با این نهاد مهم و مقدس بتوانند راه گشای بعضی مشکل هایی که گریبان گیر این نهاد است بشوند.
در تعریف خانواده می توان گفت که خانواده متشکل از افرادی است که با هم قرابت دارند و از هم ارث میبرند و تحت ریاست پدر و اجتماع زندگی میکنند. البته خانواده مفهومی است که با تعریف چند کلمهای نمی توان آن را کاملا معرفی کرد ولی بازهم این تعریف می تواند در جاهایی به کمک ما بیاید.
با یک بررسی اجتمالی از تعریف خانواده و اهمیت آن در این مرحله باید یادآور شویم که این نهاد مهم با ازدواج شروع به کار کرده و با طلاق که یکی از اسباب انحلال نکاح است ختم می شود بنابراین دو موضوع ازدواج وطلاق در سایه اهمیتی که برای خانواده قائل شدیم، اهمیت خود را نشان خواهند داد.
در حقوق داخلی کشورمان ایران مفصلا بحث ازدواج و طلاق مطرح شده است و نیز در کتب فقهی هم زیر و بم این موارد شناسانده شده است ولی در این تحقیق ما برآنیم که این دو نهاد حقوقی را در روابط افراد و در سوی مرزها یعنی در بحث حقوق بین الملل خصوصی طرح کنیم و به بیان قواعدی بپردازیم که در مقام حل تعارض بین قوانین دو کشور بتوانند ما را یاری دهند.
ازدواج و طلاق تحت عنوان احوال شخصیه در مکتب گوناگون حقوقی مطرح شده اند یعنی ازدواج و طلاق یکی از احوال ؟؟ افراد هستند.
در این تحقیق به طور جداگانه دو مبحث ازدواج و طلاق در فصول مختلف مورد بررسی واقع می شوند تا بلکه بتوان قواعدی را از مجموعه قوانین کشورمان استخراج کنیم که یاری دهنده ما در بعد بینالمللی باشند و بعد از طرح مطاب نتیجهگیری بحث ارائه خواهد شد.
چکیده بحث:
در این قسمت از تحقیق خلاصه مطالبی که در خلال تحقیق مطرح میشوند ارائه خواهند شد تا بتوان با صرف وقتی اندک بر کلیات موضوع اشراف پیدا کرد.
مطلب در دو بخش عمده طرح میگردد بخث اول مربوط به ازدواج و بخش دوم مربوط به طلاق است. در بخش اول ابتدا شرایط ماهوی و صدری عقد نکاح به طور جداگانه بررسی می شوند و دراین قسمت مطالعهای تطبیقی مختصر در حقوق بعضی کشورها برای درک بهتر موضوع مطرح میشود سپس در مورد ازدواج دوتبعه خارجی با تابعیت مشترک در ایران و سپس در مورد ازدواج دو تبعه ایرانی در خارج و سپس در مورد ازدواج دو فرد با تابعیتهایی متفاوت در ایران مطالبی ارائه میگردد ودر انتهای بخش اول به خاطر اینکه آشنایی ما در بعد بین المللی موضوع بیشتر شود مختصری از کنوانسیون 1978 لاهه در مورد ازدواج بیان میگردد.
در بخش دوم در مورد طلاق ابتدا طلاق دو تبعه خارجی با تابعین یکسان در ایران و سپس طلاق دو ایرانی در خارجه و سپس طلاق دو نفر با تابعینهای گوناگون درایران مورد مطالعه قرار میگیرد و در انتهای بخش خلاصهای از مطالب کنوانسیون 1970 لاهه در مورد طلاق گفته میشود.
مبحث مربوط به وظایف کنسولگریها در مورد ازدواج و طلاق یا مباحث مربوط به نظم عمومی کشورها نیز در خلال فصول مورد مطالعه قرار میگیرند.
در انتهای بحث نتیجهگیری مختصری خواهیم داشت تا ما حصل بحث به صورت خلاصه دروقت کم بتواند مورد استفاده علاقهمندان قرار گیرد.
بخش اول: قواعد حل تعارض در مورد ازدواج در ایران
1- شرایط ماهوی ازدواج
بر حسب ماده 6 قانون مدنی ازدواج نمونهای از احوال شخصیه است و مانند دیگر قضایای مشمول عنوان احوال شخصیه تابع قاعده تعارض قوانین پیش بینی شده در ماده 6 و ماده 7 قانون مدنی میباشد یعنی در احوال خصیه فرد تابع قانون مملکت متبوعه خویش میباشد قاعده ماده 7 قانون مدنی علی رغم اینکه از ازدواج به صورت عام نامبرده است فقط ناظر به شرایط ماهوی ازدواج است و شرایط شکلی آن تابع قاعده دیگر است که بررسی خواهد شد.
شرایط ماهوی ازدواج همانگونه که در کتب حقوقی خوانده ایم افزون بر قصد و رضای طرفین شامل اهلیت آنان برای ازدواج نیز میباشد، اهلیت برای ازدواج دو نوع است یکی اهلیت عام است و آن رسیدن به سن یعنی است که از طرف قانونگذار مشخص گردیده است و دیگری اهلیت خاصبه معنای نبودن مانع قانونی برای ازدواج است مانند وجود قرابت نسبی و یا سببی که موجب حرمت نکاح بین زن و مرد میگردد یا مانند آنچه ماده 1059 قانون مدنی در مورد غیر مجاز بردن ازدواج مسلمان با غیر مسلمان گفته است یا موارد دیگر مثل مواد 1060 و یا 1061 قانون مدنی و ….
در حقوق فرانسه قاعده تعارض قوانین درباره شرایط ماهوی ازدواج مانند حقوق ایران مبتنی بر تابعیت است ولی در انگلستان این قاعده دو دوره متفاوت داشته است تا سال 18916 تابع قانن محل تنظیم سند ازدواج بود و بعد از آن تابع قانون اقامتگاه فرد گردید. در ایالات متحده آمریکا به اقتضای نظام حکومتی فدرال آن شرایط ماهوی ازدواج تابع قانون محل اجرای تشریفات نکاح باقی مانده است.
تعیین قانون صالح در مورد شرایط ماهوی ازدواج زن و مردی که هر دو دارای تابعیت یک کشورند چندان دشوار نیست و مشکل جایی است که زن و مرد دارای دو تابعیت متفاوت باشند و همچنین شرایط ازدواج در شورهای متبوعه آنهامتفاوت باشد. در این شرایط باید در نظر گرفت که حاکم ساختن قانون مملکت یکی از آنها به ویژه مرد کفایت می کند یا باید قانون مملکت هر دو را در نظر گرفت. این دشواری هنگامی هم که اقامتگاه هر دو نفر در یک کشور بوده و قاعده تعارض قوانین کشور متبوع یکی مبتنی بر عامل تابعیت و دیگری مبتنی بر عامل اقامتگاه باشد بروز می کند در این مورد نمی توان از یکی از قوانین چشم پوشی کرد و باید هر دو را در نظر گرفت.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:22
مقدمه:
یکى از راههاى جدایى زوجین، که در مدت عده زوج حق رجوع به زوجه را ندارد، خلع است. طبیعت این جدایى به گونهاى است که از طرفى تمام ارکان و شرایط اساسى عقد، مانند تراضى طرفین و یا ایجاب و قبول آنها، در آن لازم است و از سوى دیگر کیفیت اجرا و آثار آن شباهتبه ایقاع دارد و یا به بیان دیگر آثار طلاق که یکى از ایقاعات است را دارا مىباشد. بدین جهت همواره در ذهن اندیشمندان سؤالهاى گوناگونى در خصوص ماهیت این عمل حقوقى و آثار آن مطرح بوده و هست که اولا: آیا خلع از عقود معاوضى استیا ایقاع؟ ثانیا: در صورت ایقاع بودن آن از مصادیق طلاق استیا فسخ نکاح؟ ثالثا: نقش فدیه یا عوض در این عمل حقوقى چیست و آیا در صورتى که مالیت نداشته باشد و یا متعلق به غیر زوجه باشد چه تاثیرى در این توافق دارد؟ رابعا: آیا به صرف تراضى حاصل مىشود و یا باید تشریفات خاصى و صیغه و الفاظ ویژه استعمال شود؟ خامسا: آیا جزء دفعات طلاق که منجر به ممنوعیت رجوع زوجین مىگردد هست و یا نه؟ سادسا: آیا شرایطى که براى انجام طلاق در زوجه لازم است در این عمل حقوقى نیز ضرورى است؟ سابعا: اثر رجوع زوجه به فدیه چیست؟ از میان همه این سؤالها مهمترین و محورىترین آنها این مساله است که ماهیتحقوقى خلع چیست و پاسخ به این سؤال در توجیه حقوقى سایر مسایل نقش کلیدى دارد; به همین دلیل در این نوشتار سعى بر آن است که در خصوص ماهیتخلع و کیفیت اجراى آن و آثار تمییز این ماهیتبررسى و مطالعه صورت گیرد و کمتر به مسایل فرعى پرداخته شود.
1. تعریف خلع
خلع اسم مصدر از خلع به معناى کندن و بیرون آوردن و جدا کردن گرفته شده است و به جهت آنکه در قرآن کریم هر یک از زوجین مادام که رابطه زوجیتبرقرار است، لباس دیگرى قلمداد شدهاند (1) ،جدایى آنها از یکدیگر گویى به منزله در آوردن لباس و کندن آن است که در بیان روایات و کلام فقیهان و مسلمانان این جدایى با شرایط خاصى خلع نامیده شده است.
البته در قرآن از این جدایى با شرایط خاصى به افتداء تعبیر شده است لکن مفاد آیهاى که مستند جوازاین نوع جدایى است (2) ،در روایات و به تبع آن در کلام فقیهان خلع نامیده شده است.
در اصطلاح حقوقى، خلع آن است که زوجه به دلیل کراهتى که نسبتبه زوج خویش دارد و بیم مخالفت و نافرمانى شدید او مىرود، با توافق زوج مالى را به او مىبخشد تا از قید زوجیت رها گردد. (3)
بنابراین دو عنصر مهم در خلع وجود دارد: اول تنفر و کراهتى که زوجه نسبتبه زوج خویش دارد به گونهاى که دوام زندگى را براى او و شاید هر دو مشکل ساخته و منجر به نافرمانى و معصیت و بىتوجهى به تکالیف شرعى و قانونى و احساسات و عواطف انسانى مىشود. دوم بخشیدن مالى توسط زوجه به زوج تا او را از قید زوجیت رها سازد; به گونهاى که در زمان عده حق رجوع نداشته باشد.
به مالى که زوجه مىبخشد اصطلاحا فداء یا فدیه مىگویند و مىتواند عین یا منفعتیا دین باشد و در خصوص مقدار آن نیز ضابطه مشخص نیست و به نحوه توافق طرفین بستگى دارد که در این صورت ممکن است همان مهریه و یا غیر آن و یا مالى به ارزش کمتر و یا بیشتر از مقدار مهریه باشد.
در قانون مدنى ایران نیز طلاق خلع (4) به همین نحو تعریف شده است; ماده 1146 مقرر مىدارد:
«طلاق خلع آن است که زن به واسطه کراهتى که از شوهر خود دارد در مقابل مالى که به شوهر مىدهد طلاق بگیرد اعم از اینکه مال مزبور عین مهر یا معادل آن و یا بیشتر و یا کمتر از مهر باشد.»
فقهاى عامه نیز خلع را تعریف کردهاند، ولى وجود کراهت از ناحیه زوجه در تعاریف آنان به چشم نمىخورد; ذیلا به ذکر تعریف خلع در مذاهب چهارگانه مىپردازیم:
در دیدگاه حنفیه خلع عبارت است از آنکه زوج با قبول زوجه به وسیله لفظ خلع و الفاظى که در این معنا هستند مانند باراتک، بانیتک، فارقتک و حتى الفاظى که از بیع و شرا گرفته شدهاند، رابطه زوجیت را از بین ببرد. (5)
از نظر مذهب مالکى خلع در اصطلاح شرعى عبارت از طلاق به عوض است و با الفاظ صریح و کنایه واقع مىشود. گروه دیگرى از ایشان خلع را چنین تعریف نمودهاند:
«عقد معاوضهاى استبر بضع که زوجه به سبب آن خودش را مالک شده و از قید زوجیت رها مىگردد و در مقابل زوج عوض را مالک مىشود.» (6)
دردیدگاه شافعیه خلع دراصطلاح شرعى عبارت ازلفظى است که دال برجدایى زوجین درمقابل عوض باشد وهر لفظى که به طور صریح یاکنایه براین معنادلالت کند، کافى است. (7)
در مذهب حنابله خلع عبارت است از جدایى مرد با الفاظ مخصوص از زوجهاش در مقابل مالى که از او یا غیر او دریافت مىکند و این الفاظ یا صریح در خلع هستند و یا کنایه از آن. و در هر صورت نکاح فسخ مىشود. (8)
بنابراین به طور مسلم براى تحقق خلع زوج باید عوض را پرداخت کند و به دلیل آیه قرآن و روایات باید تنفر و کراهت هم وجود داشته باشد; هر چند در تعاریفى که از فقیهان عامه نقل شد به این نکته توجه نشده است و در تفصیل بحث، مساله مورد توجه و یا اختلاف نظر آنها واقع شده است.
2. کیفیت اجراى خلع
در خصوص کیفیت اجرا و تحقق خلع اتفاق نظر وجود ندارد; گروهى بر این عقیدهاند که خلع نیاز به صیغه مخصوصى ندارد و کیفیت اجراى آن به هر نحو که دال بر انشاى خلع باشد، صحیح است. (9)
این نظریه را مفاد آیه 229 سوره بقره، که قبلا نقل شد، تایید مىکند و علاوه بر آن برخى روایات، که به دو نمونه آن ذیلا اشاره مىکنیم، مؤید این نظر است که صرف توافق زوجین بر پرداخت مال و جدایى، براى تحقق خلع کافى است. (10)
الف – محمدبن مسلم در روایت معتبرى از امام صادق علیه السلام نقل مىکند که حضرت فرمود: (11)
«المختلفه التى تقول لزوجها، اخلعنى و انا اعطیک ما اخذت منک، فقال: لا یحل له ان یاخذ منها شیئا حتى تقول: والله لا ابر لک قسما و لا اطیع لک امرا …فاذا فعلت ذلک من غیر ان یعلمها حل له ما اخذ منها.»
به موجب این روایت هرگاه زوجه خطاب به زوج خویش تاکید بر نافرمانى و کراهت کند و براى رهایى خود مالى را به او پیشنهاد دهد، گرفتن مال توسط زوج جایز و زوجه به صرف توافق رها مىگردد.
ب – جعفربن سماعه نقل مىکند که:
«جمیل، که خود از بزرگان اصحاب ائمه است، قصد داشت که دخترش را از زوجیتیکى از اصحاب رها سازد بدین منظور برخى اصحاب را به عنوان شاهد دعوت کرد و آنگاه خطاب به زوج گفت: آیا به آنچه گرفتى راضى هستى که زن را رها سازى; آن مرد در پاسخ گفت: بلى آنگاه جمیل جلسه را پایان یافته تلقى نمود و از اصحاب خواست که متفرق شوند. لکن برخى از او پرسیدند آیا نمىخواهى پس از این اعلام رضایت، صیغه طلاق را جارى سازى؟ جمیل در پاسخ گفت: خیر; زیرا همین درجه این زوجین کافى است. (12)
صاحب حدائق در تایید همین نظریه مىگوید:
«در این گونه امور دلیل و مستندى بر اینکه الفاظ خاصى استعمال شود نداریم» و در ادامه مىافزاید که در کتاب بیع و عقود دیگر نیز ما این مطلب را متذکر شدیم که انحصارى به بیان لفظ و صیغه خاصى نیستبلکه هر عملى مقصود را برساند، کافى است و در مبحثخلع نیز این امر در حدیث جمیل مورد تایید قرار گرفته که پس از توافق بر جدایى در مقابل پرداخت مال با رعایتشرایط خاص به اقدام دیگرى نیاز نیست. (13)
ابن جنید (14) و سید مرتضى (15) نیز همین عقیده را دارند و در توضیح آن فقیه اخیر مىگوید:
«به محض توافق بر جدایى خلع حاصل به اجراى طلاق نیازى نیست و در این صورت خلع جایگزین طلاق است» و در ادامه کلام نام بسیارى فقها را که بر همین نظرند، ذکر مىکند و دلیل این ادعا را اجماع و روایت مربوط به جدایى زوجه قیس بن ثابت مىداند که به موجب آن به صرف توافق جدا شد و حضرت رسول صلى الله علیه وآله وسلم به زوجه او گفتند عده نگه دار.
در برابر این نظریه، مشهور بر این عقیدهاند که براى تحقق خلع در هر حال باید الفاظ و صیغههاى خاص به کار گرفته شود و صرف توافق کافى نیست; با این وجود در اینکه چه الفاظ و صیغههایى باید به کار گرفته شود در میان مشهور وحدتنظر وجود ندارد; برخى مىگویند: الفاظ دال بر معناى خلع مانند «خلعتک على کذا» یا «انت مختلعه» کافى است. (61) گروهى از ایشان بر این باورند که علاوه بر الفاظ مخصوص خلع نیاز به اجراى صیغه طلاق هست. (17)
و بعضى دیگر هرگونه لفظى که معناى طلاق یا خلع را برساند مجاز دانستهاند. (18) فقهاى عامه نیز وقوع خلع را با هر لفظى که این منظور را برساند پذیرفتهاند مشروط بر آنکه در الفاظ و صیغههاى غیر صریح قصد این عمل حقوقى شده باشد. (19)
3. ماهیت حقوقى خلع
همانگونه که از تعریف خلع برمىآید این عمل حقوقى با اراده زوج به تنهایى واقع نمىشود بلکه اراده زوجین در تحقق آن نقش اصلى دارد; به بیان دیگر این عمل حقوقى مانند طلاق ساده نیست که صرفا زوج در مورد جدایى تصمیم گیرد بلکه طرفین با یکدیگر توافق مىنمایند که به دلیل عدم تمایل زوجه در ادامه زندگى و کراهتى که نسبتبه زوج خویش دارد، مالى را به وى ببخشد و او نیز در برابر گرفتن آن مال زن را به گونهاى رها مىسازد که در زمان عده قابل رجوع نباشد.
بر این اساس اراده طرفین به صورت ایجاب و قبول دخالت دارد; یعنى یا زوجه پیشنهاد رهایى خویش را در مقابل پرداخت مالى مىکند و زوج او را قبول مىنماید و یا برعکس زوج پیشنهاد جدایى با پرداخت مال معینى را مىنماید و زوجه قبول مىکند. و حتى بسیارى تصریح نمودهاند که این ایجاب و قبول مانند سایر قراردادها باید توالى عرفى داشته باشد والا تحقق نمىیابد.
بنابراین به طرح نظریههاى موجود در خصوص ماهیتحقوقى خلع و نقد و بررسى ادله ارائه شده مىپردازیم و سرانجام نظریهاى که مقرون به صواب به نظر مىرسد را،2 عرضه مىداریم.
نظریه اول:
بنا به عقیده برخى فقیهان نامدار (20) ،پس از توافق زوجین بر جدایى در مقابل پرداخت مالى از سوى زوجه، زوج باید صیغه طلاق را جارى کند و زوجه را طلاق گوید و در غیر اینصورت به صرف توافق جدایى حاصل نمىشود; زیرا از طرفى اجماع بر این امر وجود دارد (21) و از سوى دیگر در روایتى که موسى بن بکر از امام کاظم علیه السلام نقل کرده است، آن حضرت تصریح نمودهاند که بایستى پس از خلع تا زمانى که زوجه در عده است طلاق اجرا گردد. (22)
بعلاوه شیخ طوسى با استناد به آیه 229 سوره بقره مىگوید اگر جدایى زوجین در عوض مالى که زوجه مىپردازد و بدون اتمام طلاق هم طلاق محسوب گردد مستلزم آن است که در این آیه تا چهار طلاق رجوع مجاز شمرده شود; در حالى که به اتفاق مسلم است که تا سه طلاق صورت نگرفته رجوع جایز و از طلاق سوم ممنوع است; بنابراین جدایى در عوض مال وقتى طلاق محسوب مىشود که اجراى طلاق در پى آن مىآید.
ابن ادریس در تایید این نظریه به اصل بقاى زوجیت استناد مىکند و مىگوید:
«هر کس مدعى استبه صرف خلع جدایى حاصل مىشود باید دلیل اقامه کند در حالى که در کتاب و سنت و اجماع دلیلى بر آن نیست. (23) »
طبق این نظریه همانگونه که بعضى از ایشان تصریح به این امر نمودهاند (24) در واقع دو عمل حقوقى جداگانه ولى مربوط به هم پدید مىآید و به بیان دیگر خلع مرکب از دو عمل حقوقى است: اول قرارداد بین زوجین مبنى بر آنکه زوجه به دلیل انزجارى که از زوج خود دارد مالى را که از مهریه کمتر یا بیشتر یا معادل آن استبه زوج مىبخشد و در مقابل زوج قبول مىنماید که او را اطلاق گوید به نحوى که قابل رجوع نباشد;
دوم: بر مبناى توافق، زوج اقدام به طلاق زوجه با اراده خویش مىنماید و در حال انشاى طلاق زوجه باید در حال طهر و پاکى بوده و دو مرد عادل شاهد بر این امر باشند. و بر این اساس خلع، طلاق نامیده مىشود.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:25
فهرست مطالب: صفحه
مرز و محدودیت طلاق.....................................................................................2
ازدواج زنان بعد از مرگ شوهران.................................................................... 4
طلاق زن قبل از زناشویی..................................................................................4
نباید زنان را وادار به بخشیدن مهر کرد............................................................ 6
مناسب ترین موقع ازدواج................................................................................8
تاثیر رضایت شوهر......................................................................................... 10
پاداش خدمت شوهر به همسر خود..................................................................10
خوشا به حال چنین زنانی................................................................................10
بهترین زنان................................................................................................... 11
طلاق در ملل و ادیان مختلف..........................................................................11
قانون طلاق در اسلام...................................................................................... 11
علل و انگیزه های طلاق..................................................................................12
حق زن در طلاق............................................................................................13
مهر و نفقه.......................................................................................................14
حق طلاق.......................................................................................................14
افزایش طلاق در زندگی جدید...................................................................... 15
طلاق در ایران............................................................................................... 16
چرا اسلام طلاق را تحریم نکرد؟.......................................................................17
چکیده:
مرز و محدودیت طلاق
دنباله ی این آیات در مورد طلاق آیه 228 بقره چنین می خوانیم زنان مطلقه باید به مدت سه مرتبه دیدن و پاک شدن عده نگهدارند و اگر ایمان به خدا و روز جزا دارند برای آن ها جایز و حلال نیست که آنچه را خدا در رحم آن ها آفریده کتمان کنند و همسران آن ها برای رجوع به آن ها و از سرگرفتن پیمان زناشویی در این مدت از دیگران سزاوارترین در صورتی که به راستی خواهان اصلاح باشند و برای زنان همانند وظایفی که بر دوش آن ها است حقوق شایسته ای قرار داده است و مردان بر آن ها برتری دارند و خداوند توانا و حکیم است.
فلسفه محلل بعد از سه طلاق: در آیه ی بعد یعنی 230 ادامه می دهد اگر سه طلاق داد دیگر بر او حلال نیست مگر این که زن او همسر دیگری انتخاب کند و با او آمیزش جنسی نماید در این صورت اگر همسر دوم او را طلاق گفت گناهی ندارد که بازگشت کنند و زن با همسر اول مجدداً ازدواج نماید، در صورتی که امید داشته باشد که حدود الهی را محترم می شمردند و این ها حدود الهی است که برای افرادی که آگاهند بیان می نماید.
زنی خدمت پیامبر اکرم (ص) آمده و عرضه داشت من همسر پسر عمه ام بودم او مرا سه مرتبه طلاق داد من پس از او با مردی به نام عبدالرحمن ازدواج کردم اتفاقاً او هم مرا طلاق داد بدون آن که در این مدت عمل آمیزشی بین من و او انجام گیرد آیا می توانم به شوهر اولم باز گردم؟ حضرت پاسخ منفی داده و فرمود ازدواج با شوهر اولت در صورتی صحیح است که با همسر جدیدت آمیزش کرده باشی و سپس آیه فوق نازل شد. که اولاً باید عقد دائمی باشد با شوهر دوم ثانیاً باید نزدیکی انجام شود. کسی که می خواهد دست به طلاق سوم بزند با توجه به اینکه یقین دارد و با این طلاق همسرش برای همیشه از آن دیگری خواهد بود این عمل وجدان او را جریحه دار ساخته تا مجبور نشود معمولاً دست به چنین کاری نخواهد زد. در حقیقت موضوع محلل و یا صحیح تر ازدواج مجدد با همسر دیگر مانعی است که بر سر راه مردان بوالهوس و فریبکار گذارده شده است تا زن را بازیچه هوسهای سرکش خود نسازد و به طور نامحدود و از قانون طلاق و رجوع استفاده نکنند و باید توجه داشت محل به عنوان یک مسئله مطرح نیست بلکه سخن از ازدواج مجدد است ازدواج واقعی و جدی لیکن اگر فجر به طلاق شود تمایل بین زن و شوهر اول باشد می توانند باز زندگی را از سر گیرند.
هنگامی که زنان را طلاق دادی و به آخرین روزهای عده رسیدند یا به طرز پسندیده ای رها سازید و هیچ گاه به خاطر زیان رساندن و تحدی کردن با آن ها آشتی نکنید و هر کس که چنین کند به خویشتن ستم کرده، آیه ای در مورد نادیده گرفتن حقوق و احترام زن هشدار داده آیه می گوید تامدت عده بپایان نرسیده گرچه روز آخر آن باشد مرد فرصت دارد یا با همسرش آشتی کند و صمیمانه زندگی نماید «فَامسِکُو هُّنَ بِه مَعرُوفٍ» و یا اگر زمینه را مساعد نمی بینید او را رها سازد «سَرِّ حُو هُنِّ بِمَعروفٍ» ولی باید توجه داشت که هر یک از رجوع یا جدایی باید با احسان و نیکوکاری توام بوده و از انتقام جویی خالی باشد (بقره 231) «وَلا تُمسِکوهُنَّ مِیذراً لِتَغتدوُا و مَن یفعَلُ ذالک ظَلَمَ نَفسِه» نباید برای زیان رساندن زنان را نگاه دارید که بخودتان ظلم می کنید زیرا رجوعی که بر اساس حق کشی باشد دیگر هیچگونه آرامشی در آن نیست و چون از نظر قرآن زن و مرد در توام خلقت جزء یک پیکرند بنابراین پایمال کردن حقوق زن تعدی به استقبال کیفر الهی رفته و بخویشتن ظلم کرده است. از آیه 232 بقره استفاده می شود، زنان که یک بار ازدواج کرده اند در ازدواج مجدد خود چه آن ها که می خواهند با شوهر اول ازدواج کنند مجدداً و یا با شوهر دیگر هیچگونه نیازی به جلب موافقت اولیاء خود ندارند و حتی مخالف آنان بی اثر است و در مورد ازدواج دختران باکره که چنین آیا نیاز به اجازه ولی دارد یا نه شرح آن در کتب فقهی و رسائل علمیه آمده است و این آیه ساکت است.
ازدواج زنان بعد از مرگ شوهران:
کسانی که از شما می میرند و همسرانی باقی می گذارند باید چهار ماه و ده روز انتظار بکشند و عده نگهدارند و هنگامی که به آخر مدتشان رسیدند گناهی بر شما نیست که هر چه می خواهند درباره خودشان به طور شایسته انجام دهند و با مرد دلخواه خود ازدواج کنند و خدا به آنچه عمل می کنید آگاه است.
طلاق زن قبل از زناشویی:
اگر زنان را قبل از آمیزش جنسی و تعیین مهریه به عللی طلاق دهید گناهی بر شما نیست و در این موقع آن ها رابا هدیه ای مناسب بهره مند سازید آن کس که توانائی دارد به اندازه توانائیش و آن کس که تنگ دست است به اندازه خودش هدیه ای شایسته و این نیز به نیکوکاران الزامی است هدیه در صورتیکه مهریه تعیین نشده باشد در وقت طلاق مناسب شئون بزن داده می شود که جلوگیری کند از حس انتقام جویی و دچار شدن زن بعقده های روانی یعنی این هدیه لازم است بر نیکوکاران، هر کس زن شوهر دار با علم وجود حلقه زوجیت و حرمت نکاح و یا زنی را که عده طلاق یا در عده وفات است با علم به عده و حرمت نکاح برای خود عقد کند عقد باطل و آن زن مطلقات بر آن شخص حرام موبد است.
مهریه های سنگین امروز: با توجه به این که مهریه های سنگینی که در این زمان متداول است، مشکلی را از سر راه ازدواج بر نمی دارد چه بسا سختگیریهای شوهرانی که موجب بخشیدن مهریه زن شده بلکه اضافه بر آن چیزی حاضر شده اند بدهند و خود را آزاد سازند. و نیز چه بسا پدران و مادران سودجو و فرصت طلب پیگیر مهریه دخترانشان بوده اند تا از این راه ولو منجر به طلاق فرزندانشان بشود آب و نانی بدست آورند و پدری را دیدم می گفت حساب کرده ام مهریه دخترم را گر وصول کنم مطابق است با حقوق تمام عمر کارمندیم!!!
و چه بسیار دخترانی که در خانه ماندند و پسرانی که حاضر به ازدواج نشدند و جداییهایی بین زنان و مردان بدون جهت رخ داد که تنها حکایت و شکایت بسیار فراوان است که باید اولیاء امور چاره اندیشی نمایند و این سبک ناروا و خانمانسوز را بر اندازند و تسهیلات ازدواج جوانان را در اسرع وقت و بدون فوت اوقات فراهم سازند. اعراب جاهلیت با رسم غلط و ظالمانه ای که داشتند زنان و فرزندان خردسال را از حق ارث محروم می ساختند آیه نازل شد. برای مردان از آن چه پدر و مادر و خویشاوندان از خود می گذارند و سهمی است برای زنان نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان می گذارند سهمی خواه آن حال کم باشد یا زیاد این سهمی است تعیین شده و لازم الاداء. عبدالرحمن بن ثابت انصاری برادر حسان بن ثابت شاعر معروف صدر اسلام از دنیا رفت در حالیکه همسر پنج برادر داشت برادران میراث را در میان خود قسمت کردند و به همسر او چیزی ندادند او جریان را به حضرت پیامبر (ص) عرض کرد و از آن ها شکایت نمود در این هنگام آیات ارث نازل شد که برای زنان شما یک چهارم میراث شما است اگر فرزندی نداشته باشید و اگر برای او فرزندی باشد یک هشتم از آن ها است بعد از انجام وصیتی که کرده اید و ادای دین.
نباید زنان را وادار به بخشیدن مهر کرد:
ای کسانی که ایمان آورده اید برای شما حلال نیست که از زنان از روی اکراه و ایجاد ناراحتی ارث ببرید و آن ها را تحت فشار قرار ندهید که قسمتی از آن چه به آن ها پرداخته اید از مهر و تملک کنید مگر این که عمل زشت آشکاری انجام دهند و با آنان به طور شایسته رفتار کنید و اگر از آن ها به جمعاتی کراهت داشتید فوراً تصمیم به جدایی نگیرید چه بسا از چیزی کراهت دارید و خداوند در آن نیکی فراوان قرار داده است. چند دستور در این آیه آمده است.
1- زنان را به خاطر اموالشان زندانی نکنید که یکی از رفتارهای ظالمانه این بود. با زنان ثروتمندی که بهره ای از زیبایی نداشتند ازدواج می کردند سپس آن ها را به حال خود وا می گذاشتند نه طلاق می دادند و نه همچون یک همسر رفتار می کردند به امید این که مرگشان فرا رسد و اموالشان را تملک کنند.
2- زنان را برای حلال کردن مهر خود تحت فشار قرار ندهید تا مهرشان را ببخشند که یکی از عادات زشت جاهلیت بود البته استثناء شده موردی که اعمال منافی عفت و کار زشت انجام دهد در این صورت مرد می تواند چنین زنی را تحت فشار قرار دهد تا مهرش را به بخشد و از شر زن بدکار نجات یابد که امروز بعهده دادگاه های اسلامی است در صورت اثبات رابطه نامشروع و یا زنا مناسب است بر زن سخت بگیرند تا مهریه اش را ببخشد و مرد مومن نجات یابد نه این که اینگونه زنان را مبری سازند بگوید زن اگر چه حد بر او جاری شود می تواند مطالبه مهریه اش را بنماید و می تواند طلاق نخواهد که چنین روشی فعلاًَ معمول است مرد گاهی بزنش تجاوز شده هم باید مخارجش را بدهد و هم مهریه اش را و اگر موافقت در طلاق نداشته باشد نمی تواند از شر او راحت شود. در آیه 20 بدنبال مطلب قبل می فرماید:
و اگر تصمیم گرفتید که همسر دیگری به جای همسر خود انتخاب کنید و مال فراوانی به عنوان مهر به او پرداخته اید چیزی از آن نگیرید آیا برای باز پس گرفتن مهر زنان متوسل به تهمت و گناه آشکار می شوید؟ و چگونه آن را باز پس می گیرید در حالی که شما با یکدیگر تماس و آمیزش داشته اید و از این گذشته آن ها پیمان محکمی هنگام ازدواج از شما گرفته اند. پیش از اسلام رسم بر این بود که اگر می خواستند همسر سابق را طلاق گویند و ازدواج جدیدی نماید برای فرار از پرداخت مهر همسر خود را به اعمالی منافی عفت متهم می کردند و بر او سخت می گرفتند تا حاضر شود مهر خویش را که معمولاً قبلاً دریافت می شد بپردازد و طلاق گیرد و همان مهر را برای همسر دوم قرار می دادند آیه بشدت از این کار زشت جلوگیری کرده و آن را مورد نکوهش قرار می دهد «اَتا خُزُونَهُ بَهَناناً وَ اِثماً مُبیناً» که همسر خود را متهم به رابطه نامشروع می کردند تا مهریه را ببخشد متاسفانه در اوضاع و احوال کنونی این روش در برخی موارد و افراد عمل می شود چه بسا شوهرانی که با حیله ها از قبیل شمرد و ضبط صوت و دست نویس و اخذ امضاء اعترافاتی از زنان بی گناه می گیرند و بدینوسیله در تحت این فشار وضعی درست می کنند که مهریه آن ها بخشیده و بتوانند بحیات شهوانی خود و حیوانی با زنان فریب خورده دیگری ادامه دهند لذا در این موارد قرآن از این زنان حمایت فرموده و مردان را دعوت به تعهد و وفاداری به پیمان عقد ازدواج می نماید.
مناسب ترین موقع ازدواج:
طبیعت و آفرینش ویژه انسان، سن ازدواج را تعیین کرده و آن، سن بلوغ است. چون پسر در سن شانزده سالگی و دختر در سن ده سالگی به سن بلوغ می رسند، شرعاً می تواند ازدواج کنند. لیکن بهتر است ازدواج را تا سنین 17 یا 18 سالگی در پسر و 14 یا 15 سالگی در دختر به تاخیر بیندازند. زیرا پسر و دختر در اوائل بلوغ از رشد و تعقل کافی برخوردار نیستند و برای انجام مسئولیتهای خانوادگی آمادگی ندارد و ازدواج در این سنین ممکن است مشکلاتی را به همراه داشته باشد. به علاوه، در دو یا سه سال اول بلوغ غریزه جنسی کاملاً بیدار نشده و چندان فشاری بر نوجوان وارد نمی سازد و تحمل آن، چندان برایش دشوار نخواهد برد. بنابراین می توان گفت، مناسب ترین سنین برای ازدواج در پسران 17 یا 18 سالگی و برای دختران 14 یا 15 سالگی می باشند. لیکن تاخیر ازدواج از سنین مذکور صلاح نیست و ممکن است عوارض سوء جسمانی یا روانی یا اجتماعی را به همراه داشته باشد، در این سنین غریزه جنسی کاملاً بیدار شده، با تمام قدرت تحریک می شود و جوان را تحت فشار قرار می دهد و جز ارضاء مشروع چاره ای نیست.
نیاز جنسی مانند نیاز به آب و غذاست. مگر به یک انسان گرسته یا تشنه میتوان گفت: از خوردن آب و غذا خودداری کن؟ مگر کار دیگری، حتی ورزش و تفریح و بازی می توانند انسان گرسنه و تشنه را از فکر آب و غذا منصرف سازد؟ نیاز جنسی هم مانند گرسنگی و تشنگی، بلکه به مراتب شدیدتر و نیرومندتر از آن ها می باشد و اگر از طریق مشروع ارضاء نشد ممکن است جوان را به سوی انحراف و گناه بکشد و مهار کردن آن بسیار دشوار است. از عواقب سو دنیوی و اخروی انحرافات مبنی نباید غفلت کرد. برفرض این که جوان توانست با نیروی ایمان و عفت و حیاء، غریزه جنسی را مهار کند و دامن خود را به گناه آلوده نسازد، اما با عواقب سوء روانی و جسمانی آن باید چه کرد؟
بنابراین در سنین معین جز ازدواج چاره ای نیست و باید هر چه زودتر ازدواج کرد مناسب ترین زمان برای ازدواج هنگامی است که غریزه جنسی در پسر و دختر بیدار می شود و آنان را تحت فشار قرار می دهد. پسر و دختر در چنین زمانی باید خجالت را کنار بگذارند و خواسته ها و فشارهای درونی خود را با پدر و مادر در میان بگذارند و تقاضای ازدواج کنند. پدر و مادر نیز وظیفه دارند به یاری فرزندشان بشتابند و به وسیله ازدواج جوانان خود را از عوارض سوء انحرافات جنسی مصون سازند.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:60
فهرست مطالب:
مقدمه
فصل اول : کلیات ومفاهیم
مبحث اول: طلاق
گفتار اول : تعریف طلاق
۱- تعریف لغوی طلاق
۲- طلاق از نظر اصطلاحی و شرعی
۳- طلاق از نظر حقوقی
مبحث دوم : ارکان طلاق و شرایط صحت آن
گفتار اول : صیغه طلاق ، شرایط مرد طلاق دهنده ، ( مطلق ) ، شرایط زن
طلاق داده شده ( مطلقه) گواه گرفتن بر اجرای صیغه
۱- صیغه طلاق
۱-۱الفاظ طلاق
۲-۱ مستندات قول فقها درباره صیغه طلاق
۳-۱ آرای حقوقدانان اسلامی
۲- شرایط طلاق دهنده ( مطلق )
۱-۲ بلوغ
۲-۲ عقل
۳-۲ اختیار
۴-۲ قصد
۳- شرایط مطلقه ( طلاق داده شده )
۳-۱ زوجیت
۳-۲ دوام
۳-۳ طهارت از حیض و نفاس
۴- اشهاد
شرایط شهود
۴-۱ مرد باشد
۴-۲ عادل باشد
۴-۳ استماع صیغه طلاق
فصل دوم : اقسام طلاق
مبحث اول : طلاق سنت – طلاق بدعی ، طلاق غیر امامی ، طلاق بائن
طلاق سنت
طلاق بدعت
طلاق غیر امامی
نظر حقوقدانان اسلامی
طلاق بائن
طلاق رجعی
مبحث دوم : آثار طلاق نسبت به طلاق بائن
گفتار اول : قاعده جدایی کامل دو همسر
گفتار دوم : مسکن زوجه در طلاق بائن
منابع و مآخذ
مقدمه : طلاق
بنام حضرت دوست که خانه فلک را بیمدد بر افراشت و چرخ عظیم آسمان را بیعروض بپا داشت و در سرزمین تابناک عقل نهالی را بارور ساخت که ریشهاش را اندیشه ساقه و برگش را سخن و میوهاش را نگارش نام نهاد . خانواده به عنوان باقداستترین نهاد اجتماعی در عرضه مناسبات فردی و گروهی است و از اهمیتی ویژه برخوردار است . و در تاریخ مستمر ملتها بحدی مهم بوده که هیچیک از مکاتب سیاسی ، اجتماعی ، فلسفی از پرداختن به آن بینیاز نبودهاند خصوصاً در عصر حاضر با تدوین وتصویب مقررات در مقام حفظ این نهاد اهمیت دادهاند .
کسیکز عشق خالی شد فسرده است گرش صد جان بود بیعشق مرده است
طلاق در شرع اسلام از احکام تاسیسی است و قبل از اسلام بدون قید و شرط بوده است و قرآن به این مطلب اشاره دارد اعراب از زنان خود جدا میشدند و زن را جزء اسباب و اثاثیه خود میپنداشتند لذا اسلام اصل حکم طلاق را احیاء نمود و شرع مقدس فرمود طلاق به خواسته مرد است ولی اگر عسر و حرج زن ثابت شد طبق قانون اسلام و حاکم شرع بررسی میشود .
اسلام کراراً متذکر شده است « بغض حلال البغض الی الله من الطلاق »
تا توانی پا منه اندر فراق ابغض ، الاشیاء عندی الطلاق
طلاق منفورترین حلالهاست اصل مسئله طلاق یک ضرورت است اما ضرورتی که باید به حداقل ممکن تقلیل یابد و تا آنجا که راهی بر ادامه زوجیت است . کسی سراغ آن نرود به همین منظور قرآن به چند حکم اشاره میکند نخست می فرماید چون عده آنها سرآمد آنها را بطرز شایستهای نگه دارید یا بطرز شایستهای از آنها جدا شوید سپس به دومین حکم اشاره میکند میفرماید : هنگام طلاق و جدایی دو مرد عادل از خودتان را گواه بگیرید تا اگر در آینده اختلافی روی دهد هیچیک از طرفین نتوانند واقعیتها را انکار کند .
در مورد چگونگی طلاق چند نظریه است .۱- طلاق به کلی ممنوع این نظریه طرفداران کلیسا است که زن باید تا آخر عمر بسوزد . ۲- طلاق به دست زن باشد که موجب میشود آمار طلاق بالا رود.۳- طلاق به دست مرد در چارچوب قانون اسلام
عوامل و زمینههای طلاق شامل بد اخلاقی ، هراسانی بیتوجهی زن و مرد به نیازهای یکدیگر راه حل اختلاف پیش از طلاق. دادگاههای خانوادگی،حضور ۲ شاهد عادل قرار دادن عده وفلسفه عده حفظ حریم زوجیت شناسایی نسب فرزندان،مهلتی برای بازگشت دوباره به زندگی حال اگر زوجین سوار بر مرکب نور عشق شوند و در ساحت مقدس زندگی حرکت نمایند و با آب مهر و محبت که از سرچشمه زلال و صاف میجوشد کام تشنه خود را با طراوت و شاداب کنند و مرکب عشق را در میدان صفا وصمیمیت بهمراه شکوفههای گذشت، ثمره این تلاش را در سبد صداقت ومحبت گذاشته بهم هدیه کنند وبیادآورند لحظات خداحافظی نزدیکان که با چشمانی پرفروغ وبا بوسههایی غنچه محبت و عاطفه را هدیهمیکردند ومبارک میگفتند دیگر ناظر بهم ریختن آن حلقههای مهر نخواهیم بود پس با صبر و گذشت و محبت و اراده و همتی والا پیش بسوی خوشبختی …