فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:15
فهرست مطالب:
نظرسنجی تلفنی از مردم درباره محلهها
پیشگفتار
چکیده:
روش نظرسنجی
زمان اجرای نظرسنجی
جنس پاسخگویان
سن پاسخگویان
سطح تحصیلات
پاسخگویان خود را متعلق به محله خاصی می دانند؟
پاسخگویان در کدام یک از امور محله خود مشارکت می کنند ؟
از نظر پاسخگویان مزایایی هم محلی بودن کدام است؟
از نظر پاسخگویان معایب هم محلی بودن کدام است؟
همراه با جداول و نمودار
نظرسنجی تلفنی از مردم درباره محلهها
رفتارها- یکی از ابعاد محله گرایی احساس تعلق افراد به یک محله و ارزیابی ایشان از این مفهوم است. مرکز مطالعات وتحقیقات روزنامه همشهری تحقیقی را در این زمینه انجام داده است.
پیشگفتار
پیدایش محله های نوساز وتازه شکل گرفته بخشی از فرایند شتابناک توسعه در بیشتر شهر هاست. این فرآیند در ایران خارج از ضابطه واصول شهرسازی شکل گرفت و شرایط را به گونه ای تغییر داد که منجر به حذف محله های اصیل و قدیمی، به خصوص در شهر تهران، شد.
در شهرهای سنتی، کوچه ومحله به عنوان اولین رکن شهر به حساب میآید. هر محله، سنتا، دارای تاریخچه، سابقه و معروف به نامی است که برگرفته از موقعیت منطقهای آن، موقعیت صنفی محله، یا موقعیت و معروفیت افراد آن محله بوده است،( همان طور که از اسامی محله های تهران قدیم برمی آید محله طیب، محله گود، محله بازار،محله بارفروش هاو ....) این محلات هر کدام دارای قوانین نانوشته ای بودند که حافظ و مبلغ آن بزرگترهای محل بودند وتخطی ازآنها مساوی با انزوای خاطی یا اخراج وی از محله بود؛ حتی جاهلان وافرادی که شاید به نحوی جزو اشرار به حساب می آمدند در حریم محله خود حرمت ناموس وهمسایگان و آن قوانین نانوشته را حفظ می کردند و مطیع قوانین محله شان بودند.
اهالی محل یا اصطلاحا "بچه محل ها" تحت تاثیر نظام های حمایتی و نظارتی فوق الذکر (همان قوانین نانوشته) هویت فرهنگی واحدی مییافتند، به محله خود احساس تعلق می کردند، در فرآیندهای ارتباطات محلی ارزش های خاصی را درونی می کردند، و به شیوه های سنتی در فعالیت های محلی مشارکت می کردند.
گذشته از این، میان شناخت تعاملی بسیار قوی در بین افراد ساکن در یک محله برقرار باعث می شد تا بسیاری از مشکلات جمعی محل و مسائل فردی اهالی در محل، حل شود و اختلافات توسط معتمدان و ریش سفید محل فیصله یابد،
در هر مراسمی قبل از هر کس دیگر ساکنان محله دعوت می شدند. ورود و سکونت افراد جدید در محل مبتنی بر و دست کم متاثر از تفاهم عمومی و صلاحدید ریش سفیدان محل بود. هر محله دارای حدود و مرزی بود و افراد درحین گذر از محله کاملا زیر نظر بودند.
خروج ساکنان محل از محله به مثابه خارج شدن از موطن شان بود و با رفتن از آن جا هرگز روابط شان با هم قطع نمی شد. اغلب ساکنان محلات بیشتر از دو نسل را در آن جا گذرانده بودند و در نهایت محله برای هر فرد به غیر اززادگاه، هویت ش بود که نسبت به آن تعلق خاطر عمیقی داشت.
در این باب به غیر از سفارش بزرگان دین که به حفظ حرمت همسایگان تاکید کرده اند: " الجار ثم الدار"، به مثل های بسیاری نیز در فرهنگ محاوره تهرانی ها بر می خوریم :"همسایه خوب از فامیل نزدیک تراست." و...
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:16
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
مرحله اول: 1
1) مقدمه 1
2) جمع آوری داده ها 2
3) بررسی سئوالات مورد نظر 2
4) بخش نمودارها و جداول 7
5) منحنی نرمال 8
6) بررسی مشکلات 19
7) نتیجه گیری کلی 20
پرسشنامه
مرحله اول
انتخاب موضوع : هدف از این پروژه بررسی ارتباطات درون شهری و میزان رضایت مردم از عملکرد سازمان اتوبوسرانی می باشد.
جامعه :سازمان اتوبوسرانی
نمونه : شهروندان ایستگاه ابوتوس
متغیر تصادفی: گروه سنی افراد مسن وجوان
نوع متغیر : کیفی اسمی
روش نمونه گیری : به صورت اعداد تصادفی ساده
روش جمع آوری داده ها : از طریق پرسشنامه کتبی
مرحله دوم
مقدمه:
برای یک فرد عادی کاملاً طبیعی است که در مورد برخورداری از یک سازمان اتوبوسرانی موفق و هماهنگ، سئوالاتی را در ذهن داشته باشد.
ما بطور کلی در چهار موضوع اصلی رفاه و آسایش شهروندان و هزینه بهره مندی از امکانات سازمان اتوبوسرانی و پراکندگی مسیرهای حمل و نقل و مدت زمان مفید رفت و آمد تحقیقات گسترده ای در سطح شهر انجام داده ایم.
این تحقیق اتوبوسرانی در سال 1384 صورت گرفته است که این پرونده با توزیع پرسشنامه در مکانهای مختلف شهر آغاز گشت. در این رابطه داده ها جمع آوری شده و مورد ارزشیابی و تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.در این بررسی از محاسبات آماری، نمودارها و غیره استفاده شده است.
پرسشنامه
آیا افراد مسن (سالخورده ) در داخل اتوبوس از لحاظ رفاهی رضایت چندانی دارند؟
بله خیر متوسط ضعیف
2- از لحاظ بهداشت و ظاهر داخل اتوبوس چگونه می باشد؟
عالی خوب متوسط ضعیف
3- نوع برخورد رانندگان با مسافرین چگونه است؟
عالی خوب متوسط ضعیف
4-در مورد فاصله زمانی رسیده اتوبوسها چه روندی را دارا می باشند؟
ساعتی شبانه روزی
5- آیا مردم از نظر پراکندگی مسیرها حمل ونقل درسطح شهر رضایت کافی را دارند؟ عالی خوب متوسط ضعیف
6- آیا مسافرین از لحاظ روند افزایش قیمت ،بلیط رضایت کافی دارند؟
بله خیر متوسط ضعیف
7- آیا در مورد کاهش هزینه ها مسافرین رضایت از سازمان اتوبوسرانی رادارند؟
بله خیر متوسط ضعیف
8- روند افزایش قیمت بلیط در چند سال اخیر چگونه می باشد؟
بله خیر متوسط ضعیف
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:77
فهرست مطالب:
چکیده
مقدمه
خرافات
بلوچستان
زارها
باد ها
جن ها
دیو ها
مشایخ
خراسان
بخت گشایی
اعمال قبل از سال تحویل
آبستنی و زایمان
دوران حاملگی
ویار
پسر یا دختر شدن فرزند
بوشهر
داغ کردن
داغ بر بالای پیشانی زن
انگیزه ی پسر دوستی در خانواده ی بوشهری
گوناگون
خواب
تفائل ، نفوس ، مروا ، مرغوا
ساعت ،وقت ، روز
احکام عمومی
دستورها و احکام عملی
چکیده:
تحقیق حاضر بخش ناچیز و کوچکی است از اعتقادات مردم بلوچستان، خراسان و بوشهر به طور اخص و مردم دیگر مناطق واستانهای کشور و یا حتی در موارد ضروری دیگر کشورها، به مضامینی که امروزه به علت پیشرفت علم و تکنولوژی از نظر ما چیزی نیست جز خرافات. در این تحقیق از روش کتاب خانه ای استفاده شده ولازم به ذکر است که تقریباً همه ی آداب و رسوم نوشته شده دیگر در میان مردم جایگاهی ندارند و فقط رگه های ضعیفی از آنها در ذهن عوام به صور مختلف متبلور می شود.
به طور کلی باید گفت :
1-چنین افکار و عقایدی خاص مردم کشور ما نبوده بلکه در بین سایر ملت ها نیز وجود داشته و دارد.
2-بسیاری از این اعتقادات از جانب ملل بیگانه به سمت کشور ما روانه شده و کم کم رنگ و بوی سنت به خود گرفته است.
3-بخشی از افکار خرافی نیز در پی سودجویی قشر خاصی از افراد یک اجتماع، به منظور کسب قدر و منزلت و تامین منافع مادی در میان عوام رواج داشته است.
واژه های کلیدی:
خرافات، اعتقادات، آداب و رسوم، دانش عوام
مقدمه
فولکورfolklore) ( در اصل یک کلمه انگلیسی است و به مجموعه آداب و رسوم و عقاید و عادات وافسانه ها و حکایات و امثال و ترانه ها و اشعار عامیانه اطلاق می شود که در آداب و سنن و ادب و فرهنگ عامه بحث می کند. این کلمه را اولین بار در سال 1846 یک نفر انگلیسی به نام W.J.Thomas به کاربرد. قبل از او افسانه ها و اشعار و آداب و رسوم و توده مردم را به نامpopular antiquities می خواندند ولیکن از سال 1846 به بعد کلمه فولکور در همه کشورها مصطلح شد و امروز عموم نویسندگان آن را به همین لفظ به کار می برند. فولکور(folklore ) مرکب از دو کلمه است یکی Folk به معنی (مردم، خلق، توده) و دیگرLore به معنی (دانش، معرفت) و بنابراین کلمه فولکور را می توان به «فرهنگ و دانش عوام» یا «افسانه ها و اشعار و آداب و رسوم و عقاید توده مردم ترجمه کرد». تحقیق در فرهنگ عامه و جمع آوری فولکور یک محل و دقت در آن ها موجب می شود که بر احوال و افکار و ذوق و هنر و روحیات و حدود فرهنگ و تربیت مردم آن محل و دقت در آن ها موجب می شود که بر احوال و افکار و ذوق و هنر وروحیات و حدود فرهنگ و تربیت مردم آن محل معرفت پیدا کنیم و بسیاری از حقایق و حوادث گذشته و نیز عقاید پیشینیان بر ما روشن گردد. مثلاً وقتی که می شنویم که در بین عوام ایرانی گفته می شود :«مهمان که در خانه باشد نباید جاروب کرد» یا به «لقمه مهمان نباید نگریست» یا «نان برکت خداست نباید به زمین بیفتد» یا «بریدن نان گناه دارد» یا «هرکس دور نان را قیچی کند روز قیامت کناره های نان مار می شود و به گردنش می پیچد» یا این که گفته می شود «در موقع دیدن چراغ باید گفت: سلام علیکم شاه چراغ!» فوراً متوجه می شویم که مردم سرزمین ما قومی مهمان نواز بوده و نان را مقدس می شمرده و به فروغ و روشنی احترام می گذاشته اند و چون این عقاید هنوز هم باقی و عبارات فوق در بین عامه مردم رایج است معلوم می شود که هنوز این سه خصلت نیکو در میان توده مردم ایران وجود دارد. مردم عامی با ذوق گاهی برای بیان یک اندیشه اخلاقی و فلسفی یا دادن یک دستور بهداشتی و راهنمایی و تربیت خلق متوسل به مثل و شعر و حکایات و حتی آش و غذای نذری شده اند و یا مقصود و منظور خود را در قالب افسانه ای لطیف بیان داشته اند و بسا که یک مطلب فلسفی و اخلاقی عمیق را در
لا به لای حوادث یک داستان یا یک نذر گنجانیده و با زبانی بسیار ساده و روشن برای مردم عامی که مانند خواص، خواندن و یا نوشتن نمی دانسته اند بیان داشته اند و از همین راه هزاران نکته دقیق و دستور اخلاقی از قبیل توکل به خدا و اتکا به نفس و مقابله با دشمنان و احتزار از غدر و خیانت و گناه و کسب هنر و ادب و داشتن صفات و خصائل نیکو به هموطنان و همنوعان خود آموخته و نیکوکاران را مدح و بدکاران را قدح کرده اند. ولیکن این داستان ها و امثال همیشه از زبان و نغز مردم نیک اندیش و با ذوق تراوش نکرده است و چه بسا که عده ای به سبب محرومیت در عشق و ناکامی و فقر مادی و تحمل جفای زمانه یا ضعیف و رنجوری و برخورد با حوادث بد روزگار سبب پیدایش بعضی افکار و عقاید باطل شده است به این معنی که حال تجارب تلخ خود را به صورت عقیده و حکمی غلط و یا شعر و افسانه های زشت بیان داشته و دانسته یا ندانسته آن ها را بین مردم رواج داده اند. این عقاید سخیف و غلط در هر کشوری وجود دارد و منحصر به ایران نیست. بنابراین عقاید و افکار عامه بر دو قسم است: یکی افکار و عقایدی که به تجربه برای مردم عاقل و فهمیده و خوش نیت حاصل شده است و آنان نیز برای نشر این عقاید افکار و عقاید افسانه ها و امثال و اشعاری پرداخته و حتی برای ایام و ساعات مختلف سال از خود رسوم و آدابی وضع کرده اند و افکار حکیمانه و دستورهای اخلاقی و اجتماعی خود را برای هدایت و تربیت خلق در ضمن این افسانه ها و اشعار و امثال و آداب و رسوم گنجانیده اند. دیگر اعتقادات و خرافاتی که بد اندیشان و شکست خوردگان جامعه به عمد یا به غیر عمد ساخته و پرداخته و در میان مردم رواج داده اند مانند افسانه ها و امثال زشت و مستهجن و طلسم جادو و عقاید مربوط به آل و بختک و غول بیابانی و مراسم بخت گشایی دختران و بعضی ادعیه و اوراد عجیب و غریب که در هیچ کتاب و حدیث معتبری وجود ندارد و بعضی از آن ها زیان های بزرگ بهداشتی و اخلاقی و اجتماعی وارد از آن قبیل است دستوری که برای معالجه بچه عوضی و اعمال و مراسمی که به نام فال و طالع بینی در ذهن مردم عوام و ساده جای داده اند.
البته باید سعی کرد که این گونه عقاید غلط و زیان آور از ذهن مردم محو و به کلی معدوم گردد و به عکس عقاید و رسوم سود بخش و دل انگیز از قبیل مراسم عید نوروز و مراسم شب چله و صفت مهمان نوازی و احترام به نان و آب و فروغ و روشنی و اشعار و تمثیلات و حکایات اخلاقی و سودمند را باید نگاه داشت.
خرافات
بگیر طره مه طلعتی وقصه مگوی که سعد ونحس ز تاثیر زهره وزهل است . (حافظ)
گویا مردمان کهن و ملت های قدیمی بیش از ملت های جوان و تازه به دوران رسیده اعتقادات و خرافات عوامانه داشتند، به خصوص آن هایی که با نژادهای گوناگون اصطکاک پیدا کرده و در نتیجه آمیزش و تماس عادات، اخلاق وآیین شان افکار وخرافات تازه تری تراوش نموده که پشت در پشت سر زبان ها مانده است.
سر زمین ایران علاوه بر این که چندین قرن تاریخ پشت سر دارد،مانند کاروان سرایی است که همه قافله های بشر از ملل متمدن و وحشی دنیای باستان مانند کلدانی، آشوری، یونانی، رومی، یهودی، ترک، عرب ومغول پی در پی در آن بار انداخته و یا با هم تماس و آمیزش داشته اند. از این رو کاوش و تحقیق درباره اعتقادات عوام نه تنها از لحاظ علمی و روان شناسی قابل توجه است بلکه برخی از نکات تاریک فلسفی و تاریخی را برایمان روشن خواهد کرد و پس از تحقیق و مقایسه این خرافات با خرافات سایر ملل می توانیم به ریشه و مبدأ آداب، رسوم، ادیان، افسانه ها واعتقادات مختلف پی ببریم. زیرا همین قبیل افکار است که همه مذاهب را پرورانید، ایجاد نموده و از آنها نگهداری می کند، همین خرافات است که گله آدمیزاد را در دوره های گوناگون تاریخی قدم به قدم راهنمایی کرده و تعصب ها، فداکاری ها، امیدها و ترس ها را در بشر تولید نموده است و بزرگترین و
قدیمی ترین دلداری دهنده آدمیزاد به شمار می آید و هنوز هم در نزد مردمان وحشی و متمدن در اغلب وظایف زندگی دخالت تام دارد- چون بشر از همه چیز می تواند چشم بپوشد مگر از خرافات و اعتقادات خودش. به قول یکی از دانشمندان «انسان یک جانور خرافات پرست است». و هر گاه تحقیقات وکاوش مفصل تری راجع به اینگونه افکار بنماییم به حقیقت این مطلب پی خواهیم برد ولی این کار از موضوع ما خارج است.
در موضوع اعتقادات، بشر برای راهنمایی خودش به عقل اتکا نمی کند، ولی به واسطه میل و احتیاجی که به دانستن علیت وجود اشیا دارد به قلب واحساسات و قوه تصور خودش پناهنده می شود. فیلسوف سر شناس ارنست هگل در خصوص پیدایش خرافات و افسانه ها نزد اقوام اولیه بشر معتقد است که مبدا واصول آنها هم از یک احتیاج طبیعی ناشی می شود که به صورت اصل علت و معلول در قوانین عقلانی بروز کرده و به خصوص این خرافات در اثر حوادث طبیعی مانند رعد و برق، زمین لرزه، خسوف وکسوف و غیره که تولید ترس یا تهدید خطری را می نماید ایجاد می شود. لزوم وجود این حوادث طبیعی که محکوم قانون علت ومعلول است نزد مردمان اولیه ثابت شده و می رساند که آنها این خاصیت را از نیاکان خودشان، به ارث برده اند، چنان که در نزد سایر جانوران مهره دار نیز دیده می شود. مثلاً یک سگ وقتی که در مهتاب عوعو می کند و یا اینکه صدای زنگی را می شنود و تکان خوردن چکش میان آن را می بیند و یا اهتزاز بیرقی را در اثر وزش باد مشاهده می کند، از این آثار نه تنها حس ترس به او دست می دهد بلکه یک احتیاج مبهمی در او تولید می شود که علت این حوادث و آثار مجهول را پیدا بکند- یک قسمت از باورهایی را در نزد مردمان ابتدایی مخصوصاً در این خرافات که بازمانده افکار موروثی اجداد آنها است باید جستجو کرد و قسمت دیگرش مربوط می شود به نیایش اجداد و احتیاجات مختلف روح وآداب ورسومی که به آنها خوی گرفته اند.
هر گاه خرافات و اعتقادات و افکار ملل وحشی، نیمه متمدن ومتمدن را با هم مقایسه بکنیم به این مطلب بر می خوریم که تقریباً همه آنها از یک اصل و چشمه جاری شده و به صورت های گوناگون بروز کرده. دانشمند بزرگ ادوارد تیلر که تحقیقات مفصلی در مقایسه آداب و رسوم و خرافات ملل متنوعه کرده می گوید:
«وقتی که ما عادات و اعتقادات چادرنشینان وحشی را با ممالک متمدن بسنجیم، تعجب خواهیم کرد که چقدر از قسمت های متمدن پست با تغییر جزیی در تمدن عالی دیده و شناخته می شود وگاهی هم مشابهت تام دارند».
ولی چیزی که مهم است باید دانست همه این افکار عجیب و غریب و متضاد گاهی خنده آور و زمانی شگفت انگیز که به نام خرافات شهرت دارد آیا در اثر تراوش فکر ملی پیدا شده یا نه و رابطه آنها با یکدیگر چیست؟
پیداست که توده ملت در همه جای دنیا تنها به فکر زندگی است و هیچ وقت چیزی را اختراع نمی کند، ولی در هر زمان حتی در محیط های خیلی بدوی و اولیه در میان توده مردم که تشکیل اکثریت را می دهد کسانی پیدا می شوند که فکر می کنند و اختراع می نمایند یا به عبارت دیگر افکار واحساسات توده مردم را گرفته به صورت جمله های احکام آمیز در می آورند و از همین طبقه است که توده عوام دانش و اعتقادات خودش را می گیرد. ولی باید دانست که یک قسمت این عادات و خرافات که امروزه در نظر جامعه زشت و ناپسند می آید بی شک فکر ایرانی ها آنها را ایجاد نکرده است بلکه در نتیجه معاشرت با نژادهای بیگانه و بواسطه فشارهای مذهبی وخارجی تحمیل شده است چنان که اینک به طور اختصار اشاره خواهیم کرد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:17
هدف : معرفی شهرداری بعنوان یک سازمان مردمی به مخاطبان جهت برقراری ارتباط بهتر و شفاف تر و صمیمی تر با مردم شریف شهر قدس و همچنین بازنگری و مروری بر محیط کاری جهت شناخت ببشتر مشکلات مردم و ارائه راهکارهای مناسب بر اساس آموخته هایی از استاد گرامی و تجربیات خودمان و درس ارتباط جمعی و ارائه اطلاعات در زمینه ارتباط با دانشجویان محترم و سایر مخاطبان که امیدواریم مورد توجه و استفاده همه عزیزان قرار گیرد .
نحوه برقراری ارتباط با مردم در محیط کاری
مقدمه :
شهرداری همانند دولت کوچکی است که با تمام توان خود باید مطابق قانون درآمد کسب و در چارچوب مقررات هزینه و به مردم خدمات ارائه نماید . محلی که ما در آن کار می کنیم شهرداری قدس است . شهر قدس با جمعیتی بالغ بر سیصد هزار نفر سومین شهر استان تهران به شمار می رود و حدود 2400 هکتار (240 کیلومتر) مساحت دارد و جزء شهرستان شهریار محسوب می شود . موقعیت جغرافیایی آن عبارت است از : از شمال جاده مخصوص کرج – حوزه استحفاضی منطقه 9 شهرداری تهران – از غرب به کرج و اندیشه از شرق به منطقه 21 شهرداری و از جنوب شرقی به محدوده شهرداری منطقه 18 و از جنوب به شهرستان شهریار محدود است .
مردم شهر قدس اکثراً از قشر کم درآمد جامعه کارگر یا کارمند هستند و تعدادی دیگر کاسب مغازه دارند . بخش دیگری از شهر منطقه صنعتی است که محل درآمدی برای شهرداری و فرصت شغلی را برای مردم منطقه بوجود آورده است . از لحاظ قوم و نژادی اکثریت مردم شهر قدس مهاجرند و از قوم های مختلف از جمله ترک ها ، شمالی ها ، لرها ، کردها و … را تشکیل می دهند . در واقع از تمام نقاط ایران افرادی را می توان در این شهر پیدا کرد و همگی با هم تشکیل کلکسیونی را داده اند .
عواملی که باعث جذب مردم به این منطقه شده را می توان بطور خلاصه بشرح ذیل اشاره نمود :
1-نزدیکی و دسترسی آن به موقعیت های شغلی
2-نزدیکی به شهر بزرگ تهران و کرج
3-خوش آب و هوا بودن منطقه (کم بودن آلودگی هوا – و ترافیک شهری)
4-ارزان بودن مسکن – زمین و …
5-فراهم بودن بستر شغل های کاذب و بعضی از کارهای غیرقانونی
6-ارائه خدمات ارزان از طریق دولت و بعضی از مراکز همچون شهرداری (رفاهی – تفریحی – خدماتی – آموزشی)
7-تفکیک راحت وغیرمجاز زمین ها و ساخت آلونک و ساختمان های کوچک
عواملی که باعث شد این شهر نتواند همانند شهرهای تهران – کرج توسعه و رشد نماید بشرح ذیل می باشد :
1-نداشتن سند رسمی که مشکلات زیادی را برای مردم بوجود آورده و در واقع ریشه اصلی تمام مشکلات است .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:23
چکیده:
“”مردم سالاری”” از مفاهیم بحث برانگیز در حوزه فلسفه سیاست و حقوق است. با توجه به گرایشی که در کشورهای گوناگون به این نظریه وجود دارد، این پرسش مطرح شده است که آیا می توان مردم سالاری را منطبق با فرهنگ و ارزش های هر ملت بومی ساخت یا مردم سالاری نظریه ای یکپارچه است که نفی مطلق یا تسلیم کامل تنها چاره مواجهه با آن است؟
در کشور ما این پرسش تحت عنوان چگونگی جمع بین جمهوریت و اسلامیت آغاز شده و با طرح نظریه “”مردم سالاری دینی”” ادامه یافته است، این در حالی است که در برابر طرفداران، برخی نیز اساسا منکر چنین ماهیتی شده و حتی آن را بدعت آمیز خوانده اند.
مقاله حاضر در صدد آن است تا پس از بررسی مبانی ونتایج نظریه مردم سالاری در غرب، اثبات نماید که در حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، این نظریه به مثابه روش اداره جامعه پذیرفته شده است اما به مثابه یک جهان بینی، نه !
واژه های کلیدی : مردم سالاری، جمهوریت، اعلامیه جهانی حقوق بشر، قانون اساسی، مردم سالاری دینی
مقدمه:
مردم سالاری نظریه ای است که ، به رغم پیشینه طولانی ، هنوز هم در کانون گفت وگوهای علمی ، به ویژه در حوزه فلسفه سیاست و حقوق قرار دارد.از جمله پرسشهایی که در سالهای اخیر در این زمینه مورد توجه جدی است موضع دین و نظام های سیاسی مبتنی بر آن ، و به طور خاص جمهوری اسلامی ایران ، در برابر این نظریه است.
مسلمانان در مواجهه با این مفهوم و سایر مفاهیم جدید شیوه های متفاوتی داشته اند که در این نوشتار مورد بررسی قرار خواهد گرفت. به عقیده ما ، نه «انکار یا تسلیم محض» و نه « ترکیب و التقاط» شیوه درستی برای مواجهه با مفاهیمی نیست که در دامن منظومه های فکری بیگانه زاییده شده و تکامل یافته اند. « نقد منطقی» و البته « اصول گرایانه» شیوه مورد قبولی است که تلاش می شود در این مقاله ارایه شود..
بخش اول:شیوه های مواجهه مسلمانان با مفاهیم جدید
پیشرفت دانش بشری زایش اندیشه ها و مفاهیم نوینی را در پی دارد که بر بستر اصول و مبانی فکری خاص خود استوار است .توسعه ارتباطات فرهنگی نیز به تبادل این اندیشه ها و راهیابی مفاهیم جدید به سایر منظومه های فکری و اجتماعی می انجامد . این دو واقعیت می تواند برای رشد و کمال بشری میمون و با برکت باشد؛ مشروط بر آنکه از یکجانبه گرایی و جریان یکسویه اطلاعات خودداری گردد و تهاجم فرهنگی، جایگزین تبادل داده ها نگردد.
متأسفانه در دنیای امروز ، افزون بر فرهنگ استکباری که موجب القای متکبرانه و یک طرفه باورها و خواسته های جهان غرب به جهان سوم گشته است، خود باختگی برخی ملت ها و دولت های اسلامی نیز زمینه ساز تجّری بیگانگان و پس رفت و سستی خودی ها شده است ؛ واقعیت تلخ و دردناکی که استاد فرزانه ، شهید آیـت الله مرتضی مطهری از آن به “استسباع”[1] تعبیر کرده اند. شیوه مواجهه،درک و پذیرش مفاهیم و اصطلاحاتی نظیر آزادی، حقوق بشر، مدیریت، مشارکت، جامعه مدنی، خشونت، تساهل و تسامح، تکثرگرایی و عقلانیت مصداق های بارز و قابل مطالعه در این زمینه هستند.
1- انکار یا تسلیم محض
برخی متفکران و نویسندگان به “صراحت” تأکید می کنند که اینگونه مفاهیم ، “مفهوم های فلسفی یکپارچه ای هستند که یا پذیرفته می شوند یا رد می شوند. وابسته کردن این مفهوم ها به پسوندهای معینی چون غربی یا اسلامی تحریف فلسفه سیاسی و اشتباه و خطایی است که زندگی اجتماعی را دچار سردرگمی و گمراهی می کند. مردم ایران بر سر دو راهی هستند. یا باید این مفاهیم را بپذیرند یا آنها را ردّ کنند و به عواقب خطرناک این رد کردن تن دهند. راه سوم وجود ندارد.”(مجتهد شبستری، 1379، ص 78) اینان معتقدند” بخش قابل قبولی از آن موضوعات و مفاهیم جدید وارد قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شده و در آن قانون تلفیقی صورت گرفته است…فصل حقوق ملت، حق حاکمیت ملت و قوای ناشی از آن ، ماده ها و اصول متعددی هست به منظور تفکیک قوای سه گانه که فلسفه اش کنترل قدرتهای سیاسی با یکدیگر است؛ در قانون اساسی ایران تصریحاتی شده درباره آزادی مطبوعات ، آزادی تحزّب ، آزادی اجتماعات، آزادی بیان و… مهم این است که این قانون اساسی با این مفاهیم و موضوعات، مهر دینی خورده و مورد تأیید علمای دین قرار گرفته است . این نکته به لحاظ معرفت شناسی و از نظر چالش میان مدرنیته و دین مهم است…این تصور که ریشه های این مفاهیم در متون دینی اسلامی وجود دارد نادرست است. ریشه های این مفاهیم در متون دینی اسلامی وجود ندارد زیرا اینها اصولاً مفاهیم و موضوعات جدیدی هستند که در زندگی بشر پدید آمدهاند” . (مجتهد شبستری، 1379، ص 78)
نتیجه طبیعی این باور آن است که گفته شود ” در مسائل حکومت و سیاست، فعل و قول معصوم حجت نیست”(مجتهد شبستری، بهمن 77) و بالاتر اینکه مثلاً “در تعارض تکالیف دینی و حقوق بشر، حقوق بشر مقدم است”2 چنین دیدگاهی در میان ما ، نو پیدا نیست.از آن زمان که نخبگان و اعیان با غرب آشنا شدند،برخی به این نظر متمایل گردیدند و برخی به نظرات دیگر.تقابل این دیدگاهها در حوادث پس از مشروطیت به آسانی قابل درک است.
2- ترکیب و التقاط
نوع دیگر برخورد با مفاهیم مورد بحث، که آثار و خطرات آن کمتر از نوع اول نیست، برخورد التقاطی با آنهاست.در مقابل گروه نخست،عده ای در تلاش هستند تا به خیال خود ضمن پذیرش قطعی و تام این مفاهیم ، از اصول و ارزشهای مورد احترام خود نیز دست بر ندارند و چاره کار را در این می بینند که به هر بهای ممکن رنگ دین را به آن مفاهیم زده و به خیال خود دین را “عصری” و هماهنگ با مقتضیات زمان سازند.
مقصود این گروه از “مردم سالاری دینی” ،نگاه دینی به مردم سالاری نیست تا احیاناً موجب قبول یا ردّ بخش هایی از آن نظریه گردد.مراد این دسته انضمام مردم سالاری به دینداری و برقراری سازش بین آن دو است ؛ به گونه ای که ممکن است در برخی اصول و احکام دینی نیز به سود مردم سالاری به مفهوم رایج آن در غرب تجدید نظر شود تا اسلام توان ماندگاری داشته باشد.
چنین برخوردی از آن جهت خطرناک تر است که ناخواسته گوهر دین را به بدعت ها می آلاید و افزون بر تهی کردن آموزه های دینی از محتوی و روح اصلی خود ,تمیز حقیقت را برای دیگران نیز دشوارتر می سازد. باید توجه داشت که این شیوه , حتی ممکن است از سوی علاقمندان و با انگیزه دلسوزی نیز دنبال شود, امّا این امر نباید مرزبانان حریم دین را از پیامد های ویرانگر آن غافل کند.
“گاهی پیروانِ خود مکتب به علت ناآشنایی درست با مکتب مجذوب یک سلسله نظریات و اندیشه ها ی بیگانه می گردند و آگاهانه یا ناآگاهانه آن نظریات را رنگ مکتب میدهند و عرضه می نمایند…امروز…گروهی را می بینیم که واقعاً وابسته به مکتب های دیگر بالخصوص مکتب های ماتریالیستی هستند و چون می دانند با شعارها ومارکهای ماتریالیستی کمتر می توان جوان ایرانی را شکار کرد,اندیشه های بیگانه را با مارک اسلامی عرضه می دارند… واین خطرناک تر است که افرادی مسلمان ,امّا ناآشنا به معارف اسلامی و شیفته مکتب های بیگانه ,به نام اسلام اخلاق می نویسند و تبلیغ می کنند اما اخلاق بیگانه. فلسفه تاریخ می نویسند همانطور.فلسفه دین ونبوت می نویسند همانطور. اقتصاد می نویسند همانطور . سیاست می نویسند همانطور . جهان بینی می نویسند همانطور.تفسیرقرآن می نویسند همانطور و…”(مطهری، بیتا ،ص92) استاد شهید مطهری ,این را یکی از آفات نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر دانسته ونقص عمده نواندیشان ومصلحانی مانند اقبال را در این می داند که ” با فرهنگ اسلامی عمیقاً آشنا نیست”( مطهری، بیتا، ص55) بر خلاف کسانی نظیر سید جمال که “متوجه خطرهای تجدد گرایی افراطی بود . او می خواست مسلمانان علوم وصنایع غربی را فرا گیرند امّا با اینکه اصول تفکّر مسلمانان یعنی جهان بینی آنها جهان بینی غربی گردد وجهان را با همان عینک ببینند که غرب می بیند مخالف بود. او مسلمانان را دعوت می کرد که علوم غربی را بگیرند امّا از اینکه به مکتب های غربی بپیوندند آنها را بر حذر می داشت. سید جمال همانگونه که با استعمار سیاسی غرب پیکار می کرد با استعمار فرهنگی نیز در ستیزه بود”(همان،ص20), “نه مجذوب تمدن غرب بود ونه مرعوب”(همان،ص33) و آرزو می کرد که مسلمانان “تمدن غربی را با روح اسلامی , نه با روح غربی اقتباس نمایند. اسلام حاکم همان اسلام نخستین باشد بدون پیرایه ها و ساز و برگ ها”(همان، ص36)
بر همین اساس است که استاد مطهری می گوید که “من به عنوان یک فرد مسئول به مسئولیت الهی به رهبران عظیم الشان نهضت اسلامی که برای همه شان احترام فراوان قائلم هشدار می دهم و بین خود و خدای متعال اتمام حجت می کنم که نفوذ ونشر اندیشه های بیگانه به نام اندیشه اسلامی وبا مارک اسلامی ,اعم از آنکه از روی سوءنیت ویا عدم سوءنیت صورت گیرد ,خطری است که کیان اسلام را تهدید می کند”(همان،ص92)
3_ نقد منطقی و اصول گرایانه
از نظر نگارنده هر دو شیوه مواجهه با تمدن و فرهنگ غرب که ذکر شد نمونه بارز همان ” استسباع”وغفلت از این نکته است که نهاد ها و اصطلاحات نو پیدا ,از جمله در عرصه حقوق و فلسفه سیاست ,بر مبانی و در بسترهای خاص تولید می شوند و از این رو در تحلیل ,نقد وتصمیم گیری عالمانه درباره آنها نباید در خلأ اندیشید .این نکته اصل مهمی است که در تعامل فرهنگ ها ، بطور کلی،صادق است.برای مثال کسانی را در نظر بگیرید که اصولاً مادّی می اندیشند و معتقدند “هر چه هست همین زندگی (و لذات) دنیوی است و حیاتی پس ازمرگوجودندارد.”3، آیا چنین کسانی می توانند مفاهیمی مانند “حیات طیبه” 4،و”سعادت” 5 را از فرهنگ اسلام،همانگونه که هست، درک کنند؟آیا می توانند این مفاهیم را کاملاً بپذیرند و یا رنگ و پسوند “دهری” به آن بیفزایند؟ مفاهیم متولد در فرهنگ غرب و هر تمدن دیگری نیز چنین هستند. این اصطلاحات لباس هایی هستند که بر اندام های فکری خاص پوشانده شده اند و پوشاندن بی چون وچرای آن بر اندام های دیگر نمی تواند نشانه روشنفکری و پویایی باشد . خردمندی اقتضاء می کند که نه خود و نه مردم را بر سر این دو راهی نبینیم که ” یا باید این مفاهیم را بپذیرند یا آنها را رد کنند” و آنها در معرض این تهدید خود ساخته و موهوم قرار دهیم که در صورت عدم پذیرش باید” به عواقب این رد کردن تن دهند” و”راه سوم وجود ندارد. “
باید تصریح کرد که: راه سوم و عاقلانه آن است که پس از شناسایی و درک عمیق ودرست مفاهیم نو پیدا در همان بستر و با همان مشخصاتی که با آن زاییده شده اند ,به مبانی و اصول فکری و عقیدتی خود مراجعه کنیم , آنچه را در تعارض با این مبانی و اصول نیست , بپذیریم و به هنگام تعارض نیز بدون تردید و وحشت ,به باورهای درست خود پای بند بمانیم و صد البته این گفته منافاتی با پویایی تفکر دینی و نویابی در اقیانوس بی انتهای معارف الهی نیست و نباید به تجویز تحجر وخشک اندیشی تأویل شود .مشکل آن است که براثر نا آشنایی یا غفلت با آنچه خود داریم، آن را از بیگانه تمنا می کنیم و از کسانی جویای هدایت و خوشبختی می شویم که خود سرگردان وادی جهل و شقاوتند. 6
بخش دوّم: مطالعه موردی؛ نظریه مردم سالاری
داستان مردم سالاری و دموکراسی نیز در کشور و میان اندیشمندان ما حلقه ای از زنجیره همین ماجرای غم انگیز و طولانی است. در حالی که این مفهوم نیز مانند مفاهیم دیگر در زادگاه خود نیز دارای قرائت و معنای واحدی نیست ، طرفداران و مروّجان قرائت های گوناگون و مخالفان سرسخت قرائت رسمی ، تلاش می کنند تا همگان را ناگزیر از پذیرش و پیروی شیوه خاصی از آن نشان دهند و ثابت کنند که “راه سوم وجود ندارد.”
این مقاله در صدد آن است که پس از اشاره ای کوتاه به این مفهوم وتلقی فرهنگ غرب از آن ، به تحلیل و ارائه دیدگاه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در این زمینه پرداخته و به نقد نظیر این ادعا بنشیند که ورود این مفاهیم به قانون اساسی “چالش میان مدرنیته و دین ” است و چون “ریشه های این مفاهیم در متون دینی اسلامی وجود ندارد” باید در این چالش، مدرنیته را پیروز و مقدم دانست.
1ـ بستر و دلیل پیدایش
نیاز به حکومت برای اداره زندگی بشر برای هیچ خردمندی قابل تردید و انکار نبوده ونیست. امّا پذیرش این واقعیت،نه تنها مشکلی را حل نمی کند، که آغازگر پیدایش پرسش های فراوان است. پرسش هایی که در طول قرن های متمادی ذهن کنجکاو و اندیشه نقّاد بشر را به خود مشغول داشته و علوم جذّاب و پر دامنه ای چون فلسفه سیاست و حقوق را پدیدار ساخته است.
نخستین و اصلی ترین پرسش ، پس از پذیرش اصل لزوم برپایی حکومت آن است که حاکم کیست و چگونه باید حکومت کند. طبع رهایی طلب و فزونی خواه فرزند آدم؛ گر چه خود را ناچار به قبول محدودیتها و پیروی از قواعد “حاکم” می بیند، امّا همواره از خود پرسیده است که چه کسی و چرا می تواند آزادی های مرا محدود ساخته و با وضع قوانین و لازم الاجرا کردن آن دایره خواست و انتخاب شهروندان را تنگ و کوچک کند. به چه دلیل اراده تقنینی و یا اجرایی کسی به عنوان “حاکم” بر اراده و آزادی فردی مقدم باشد. منبع این قدرت ومنشأ این برتری چیست؟ این پرسش هنگامی که در حوزه تقنیین مطرح می شود، مباحث مربوط به “منابع حقوق” را بنیان مینهند و آن گاه که در عرصه سیاست و فلسفه حکومت خود نمایی میکند، گفت و گوهایی تحت عنوان “منبع مشروعیت” را در پی دارد و از این رو دیرینه این مباحث به درازا و قدمت تاریخی پیدایی آن پرسشها ، یعنی تفکر انسانی ، است.
در پاسخ به این سؤال که چرا و چه کسی حق حکمرانی بر جامعه بشری را دارد، ذهن ساده و فطرت انسان، او را به قدرتی برتر حواله می داد که به صرافت می دانست که اصل خلقت و وجود وی نیز از همان جا نشأت گرفته است.
به همین جهت “کهن ترین اعتقاد در باب سرچشمه قدرت، منشأ ماوراء الطبیعه ای از آن است” که بر اساس آن “قدرت فرمانروایان منبعث از خالق و آفریننده جهان هستی است و اراده ذات پروردگار در سپردن کار فرمانروایی و سر چشمه قدرت به فرد یا به گروه یا طبقه ویژه ای مدخلیت دارد. این همان نظریه ای است که در چهار چوب حقوق الهی، به عنوان حاکمیت تئوکراتیک7 مشهور شده است” و البته “در طول تاریخ سه شکل متفاوت به خود گرفته است”(قاضی ،1375،ص231)
امّا با گذشت زمان، آلوده شدن فطرتها و عملکرد ناصواب حاکمانی که با کنار نهادن فرمانروایان راستین الهی، به ناحق از این پشتوانه فکری سود می جستند ، این نظریه مهجور واقع شد و جای خود را به اندیشه هایی داد که با فرض حذف نقش ماوراء الطبیعه ای در حکومت به دنبال پاسخی دیگر می گشتند.
این چرخش که در نوع تکامل یافته خود حذف دین از زندگی اجتماعی و محدود کردن آن به جنبه های فردی (سکولاریسم)8 نامیده می شود، گرچه گاه ناشی از الحاد و سوء فهم و نیّت بوده است،امّا در بسیاری از موارد نتیجه همان سوء استفاده های زشت و کارکردهای ناموجّهی است که از آن یاد شد. آدمیان که دین و پشتوانه مذهبی را دستمایه توجیهات خنک و نادرست روش و منش حاکمان متظاهر می دیدند، تلاش کردند تا با قطع عقبه فکری آنان، هاله دروغین تقدس را از اطراف حکمرانان بزدایند و با نقد پذیر کردن آنان روزنه ای به سمت صلاح و فلاح خویش بگشایند. متأسفانه “حکومت خلفا در صدر اسلام نیز از این گونه بوده است. حکومت هایی از نوع خلافت اموی و عباسی و عثمانی و همچنین حکومت پاپها در اروپای قرون وسطا نیز مدعی همین گونه حکومت بوده اند؛ اگر چه، در واقع، نوع حکومت آنها، با دستگاه پرشکوه شاهانه ای که داشته اند، به پادشاهی خود کامه همانندتر بوده است، بویژه که جانشینی نیز در این خلافت ها موروثی بوده است.”(آشوری، 1378،ص329)
بدین ترتیب است9 که اندیشمندان، بویژه غربی ها که از بنیه و علقه ضعیف تر اعتقادی برخوردار بوده واز طرف دیگر رنج های بیشتری از حکومت به نام خدا را تجربه کرده بودند، برای پاسخ به پرسش نخستین ، راه دیگری را جستجو کردند. نقطه عزیمت و مفروض اولیه آنان در این سیر جدیدِ فکری نادیده گرفتن نقش دین در حکومت و سیاست بود و با همین فرضیه ، دوباره پرسیدند که چه کسی حق دارد بر ما حکومت کند؟
در پاسخ به این سؤال سه نظریه کلی ارائه شد:
الف-گروهی تحت تأثیر گذشته فکری به دنبال فردی گشتند که ذاتاً از دیگران برتر است، حق دارد بر دیگران فرمان براند و نظارتی بر قدرت نامحدود او وجود ندارد.در این شیوه که یکّه سالاری یا اتو کراسی نامیده می شود “یکه سالار(اتوکرات) ممکن است قدرت خود را از راه رسوم و سنت های اجتماعی کسب کرده باشد یا به زور به دست آورده باشد که در صورت اول یکّه سالاری مشروع از راه وراثت یا پذیرش فرمانگزاران است ودر صورت دوم دیکتاتوری است”(آشوری، 1378،ص330)
ب- درمقابل،گروه دیگری کوشیدند تا اندکی از فردگرایی فاصله گرفته و مطلوب خود را در طبقه یا گروهی برتر بیابند. آریستوکراسی یا مهانسالاری نتیجه تلاش این دسته محسوب می شود. معنای اصلی این کلمه، که در عین حال توجیه اخلاقی آن را نیز در بر دارد،حکومتِ سرآمدان است که برتری ایشان بر اساس وراثت و شرف خونی است و، بنابراین، می توان آن را ” نژاد سالاری” یا ” مِهانسالاری” (حکومت نژادگان و اشراف) ترجمه کرد. البته یافتن یک معیار کلی (جز وراثت) برای برتری سخت دشوار است و در عمل تاکنون کمتر معیاری برای گزینشِ بهترین کسان به کار رفته است….در عرف،حکومتی را “مهانسالار” (آریستو کراتیک) می خوانند که قدرتِ دولت در آن مطلق و در دست طبقه ی ممتاز باشد و آن طبقه ،حاکمیت را از راهِ وراثت و امتیازهای طبقه ای در دست گرفته باشد و دیگر طبقات را در آن راه نباشد.” (آشوری، 1378،ص19)
ج_ و سرانجام گروه سومی نیز پاسخ در خور را ،نه یکه سالاری و نه مهانسالاری،که مردم سالاری یا دموکراسی دانستند.آنان دلیلی نمی دیدند تا فرد یا طبقه و گروهی را ذاتاً برتر از دیگران و شایسته حکومت بدانند،همه مردم را در حق حکومت مساوی می دانستند؛به گونه ای که اگر “فرض کنیم که دولت – کشور از ده هزار شهروند ترکیب یافته باشد،سهم هر عضو دولت –کشور،یک ده هزارم قدرت حاکم است”(قاضی ، 1375،ص194)
طرفداران مردم سالاری، منشأ حقانیت و واگذاری حکومت به فرمانروایان را مردم دانسته و به همین جهت نیز معتقدند آرای مردم یگانه منبع مشروعیت حکومت،خواست آنان تنها معیار تعیین کننده و رضایت آنان هدف و آرمان منحصر به فرد حاکمان است.