لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"
فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحات:19
چکیده:
موضوع ناتوانیهای یادگیری و یا به تعبیر دقیق تر استاد، «نارساییهای یادگیری»، ذهن آشفته ام را دوباره درگیر تمامی واژه ها و حقایق یک ماشین آموزشی در سرزمین ایران کرد؛ از چه می گویند؟ برای که و کجا می نویسند؟! تهران؟ اصفهان؟ و یا غروب غربی ساکنان آنسوی مرزهای بی مرز؟!
برای تکلیف درس «نارساییهای یادگیری » تصمیم گرفتم که حداقل صدای بی گفتار و در گلو مانده ی مشقهای نارسای ِ پر از اختلال و اذهان متواری و درمانده کودکانی از گوشه و کنار سرزمینم، «کُردستان» را به گوش استادم برسانم. در این نوشار نگارنده بر اساس تجربه خود در کار با دانش آموزان و با بررسی نوشته های آنان به بیان انواع نارساییهای یادگیری در آنان خصوصاً مشکل «دوزبانگی» پرداخته است و آنرا از زوایای مختلف با توجه واقعیتها مورد بحث قرار داده است.
مقدمه:
می خواهم تکلیفی برای درس استاد بنویسم؛ تکلیفی برای نانوشته های ناخوانده ی بی پاسخ!
از همین آغاز من خود نیز با اختلال نوشتن نانوشته هایم مواجهم، از همین آغاز برای پاس داشتن یک زبان بیگانه ونارس ، به تکاپویی سخت ودشوار افتاده ام و برای بینهایت درسهایی که در آستانه یادگیری به اختلالشان پی برده ام،
از سراحساس و گمان و پندار، جوابیه نوشتن آرزوهای یک مردم بی ملت را به تواتر کشانیده ام! از همین آغاز می خواهم برای حرمت استاد و به پاس اخلاص و تلاش و پشتکارشان ، در راستای اصلاح ، حل مشکلات و معضلات این نظام آموزشی ، نوشته ام را با چاشنی نقد و نقادی و تحلیل این مسایل به زیور زنگ خورده سکوت و خاموشی بیارایم!
دیرگاهیست که در اندیشه نوشتن راه به جایی نبرده ام؛ چرا که راه، راه دشواریست و راهیست سخت دور و بی پایان! و تا آنزمان که من سخنگوی آمال و آرزوها و نداشته های طبیعی یک ملت محکوم و گرسنه باشم ، دیگر پرداختن و ساختن و سازش با داشته های دیگران و اتفاقات ماورایی و اسرار زمینی، شبیه یک معمای یچیده و بن بست خواهد بود! تا آنزمان که من در استواری و قداست دردهای آنسوی مرزهای ساخته و سازش ناپذیر خدایان بی خدا، شرمسار نگاه های منتظر و نامفهوم ساکنانش نگشته ام، تکلیف استادم بلا تکلیف خواهد ماند!
آری! آنسوی مرزها من می توانم از ساکنان بی سکونش برای استاد بگویم:
آنسوی مرزها، باورهایی که تشنه خواندن و نوشتن و بودن هستند، برای منادیان این تحفه های تنیده از تارهای سست فراموشی و تسلیم و تقدیر، خیلی دیر از فرستادگانشان هورا می کشند! ساکنان آنسوی مرزها ازتعلیم و تعلم بی علم و عمل عاجز اند و خیلی زود تقاضای اجابت و خواستن را متکثر می کنند! و حکایت آنرا دیر گاهیست نانوشته و ناخوانده و نامفهوم، به پیشگاه بانیان و والیان این خاک بی آب و این آب بی خاک هدیه فرستاده اند!
ساکنان آنسوی مرزها نه حقیقت را می خوانند و نه شعار بی انسجام سال نامیمون نامتحد مرموز ملی را!
آنها حقیقت گفته ها را با حیصیت نوشته های کج و معوج و ناشناخته ذهن به تاراج رفته شان، همگام و همراه و همسان نمی یابند!
آری استاد! باورش سخت و طاقت فرساست، اما این بازمانده جوابش را خیلی خوب می داند؛ این سرنوشت یک زندگی بی نام و نشان است که قاضیانش حقیقت را ادا نکرده اند و این حقایق، بی معنی و بیمار به حقیقت دیگری از جنس مرگ رسیده است! دیگر برای کسی راز به پا داشتن اوامر معروف و نواهی منکر پوشیده و پنهان نیست و نخواهد ماند.
ما با حقیقت سر سازش نداریم چراکه با حقیقت زاده نشده ایم واین زایش نامبارک و ناخواسته و نامیمون ، نارسا و مختل و بی معنی خواهد بود.
مقاله درباره اختلالهای یادگیری و آنسوی مرزها