لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
مقدمه:
دکتر کاظم معتمدنژاد، استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی: مطالعات فرهنگی به معنای دقیق کلمه، مطالعاتی است که محتوای آن ارتباطات است . مطالعات فرهنگی یعنی مطالعه ارتباطات. مطالعات فرهنگی به معنای دقیق کلمه، مطالعاتی است که محتوای آن ارتباطات است. من در سال 1976 در کنفرانس انجمن بین المللی تحقیق در ارتباطات جمعی در انگلستان شرکت داشتم. آنجا برای نخستین بار با آقای استیوارت هال ملاقات کردم. در کنار آقای هربرت شیلر آمریکایی بودم که کتاب جدیدشان را به عنوان «ارتباطات و سلطه فرهنگی» منتشر کرده و با خود آورده بودند. آقای دکتر مولانا هم بودند. آقای هال از من دعوت کردند که بعد از کنفرانس به دانشگاه بیرمنگام سری بزنم و خدمت ایشان برسم. بعد از کنفرانس به آن دانشگاه رفتم و با ایشان صحبت کردم. از آن تاریخ به بعد توجه من به موضوع مطالعات فرهنگی جلب شد. به همین جهت در کارهای مطالعاتی و تحقیقاتی ودر دروس خودم و به ویژه در سالهای اخیر همیشه به مبحث مطالعات فرهنگی پرداختهام. بر پایه آن آشنایی و مطالعاتم و با توجه به آنچه استنباط کردهام، مکتب مطالعات فرهنگی را یکی از شاخه های مطالعات انتقادی در ارتباطات میدانم. سرچشمه مطالعات انتقادی را میتوان در ادبیات مارکسیسم ارتودوکس جست و جو کرد. ابتدا در آثار مارکس، انگلس، لنین و سپس در مباحث و رویکردهای نوتر آنتویو گرامشی.
مکتب دوم در مطالعات انتقادی، مکتب فرانکفورت است. زمانی که مکتب مطالعات فرهنگی در بیرمنگام تأسیس شد هنوز آثار مکتب فرانکفورت جمع آوری و به انگلیسی ترجمه و معرفی نشده بود. به همین دلیل با آنکه مکتب فرانکفورت از لحاظ تاریخی مقدم بر مکتب مطالعات فرهنگی است، ولی دیرترشناخته شد. مکتب دیگر، مکتب ساختارگرایی فرانسوی است، که کسانی همچون آلتوسر نظریه پرداز آن بودند. آخرین مکتب هم مکتب مطالعات انتقادی اقتصاد سیاسی ارتباطات است که از جمله چهرههای شاخص آن هربرت شیلر است .
ما در سالهای اخیر وقتی به مبحث مطالعات انتقادی در ارتباطات میپرداختیم، همه این مباحث و مکاتب را در کنار هم بررسی میکردیم و مطالعات فرهنگی را یکی از شاخه های مهم این مطالعات میدانیم. می خواهم خدمت دوستان عرض کنم که ما تاکنون توجه خاصی به این رشته داشتهایم. اما در ایران مفهوم مطالعات فرهنگی مبهم باقی مانده است. اگر به عناوین برخی نهادها توجه کنیم، مانند پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در می یابیم که معنای عامی را برای مفهوم مطالعات فرهنگی در نظر گرفتهاند و آن را تنها معطوف به مطالعه در حوزه ارتباطات جمعی نمیدانند. در هرصورت مکتب مطالعات فرهنگی انگلستان در شرایط خاص تاریخی به وجود آمد که باید به آن اوضاع توجه داشت.
تأسیس مکتب فرانکفورت:
تأسیس این مکتب بعد از جنگ جهانی دوم بود؛ در انگلستان دولت کارگری روی کار آمده بود و قصد داشت اصلاحاتی انجام دهد. به همین خاطر نخستین اقدامی که بعد از جنگ جهانی دوم انجام داد، تشکیل کمیسسیون تحقیق مربوط به مطبوعات بود. قرار بود حزب کارگر با انحصارهای مطبوعاتی مقابله کند. سپس نیاز به تحقیق در باره مطبوعات مطرح شد تا بر پایه آن دولت بتواند قانونگذاری کند و برای اصلاح وضع، بخصوص مقابله با انحصارهای مطبوعاتی و تمرکز اقتصادی مطبوعات، راه حلی پیدا شود. این مطالعات از سال 1947 تا 1949 ادامه داشت. البته در عمل، به علت مخالفتهای زیادی که صورت گرفت، گزارش خوبی تهیه نشد. امکان مقابله با تراستها و انحصارهای مطبوعاتی اندک بود و جمعی که مطالعات را انجام میدادند ناچار بود جانب احتیاط را بگیرد. در نهایت شورای مطبوعات تشکیل شد. این شورا، به تقلید از کشورهای اسکاندیناوی از نمایندگان روزنامه نگاران، صاحبان و مدیران مطبوعات و نمایندگان جامعه مدنی تشکیل شد و از سال 1953 شروع به کار کرد. فعالیت این شورا تا اواسط دهه 1990 با همین نام ادامه داشت تا اینکه به کمیسیون شکایتهای مطبوعاتی تغییر نام داد.
بنیانگذاران مکتب مطالعات فرهنگی :
آغاز فعالیت مکتب مطالعات فرهنگی در چنان اوضاع واحوالی بود. گرچه تعدادی از کسانی که مکتب مطالعات فرهنگی را پی ریزی و رهبری کردند از دانشگاههای معروفی مثل آکسفورد و کمبریج فارغ التحصیل شده بودند، اما به دلیل افکار چپ و نئومارکسیستی خود به دانشگاهها راه داده نشدند. آنها کوشیدند فرهنگ را از منظری متفاوت و غیرمرسوم مطالعه کنند. در این میان چهار نفر شاخص بودند:
استوارت هال، ریمون ویلیامز، ادوارد تامسون و ریچارد بوگارت. این چهار نفر بنیانگذاران مکتب مطالعات فرهنگی هستند که هرکدام مطالعات ارتباطی خاصی نیز دارند. برای مثال آقای بوگارت کتاب معروفی با عنوان «بررسی درباره چگونگی تاثیر نشریات و سرگرمیها در جامعه انگلستان». هدف مطالعات آن ها پی بردن به تأثیر وسایل ارتباط جمعی بر فرهنگ مردم بویژه کارگران بود. قصد آنها دقت در سلطه فرهنگی غیرمستقیم مؤسسات مطبوعاتی و انتشاراتی در جامعه انگلستان بود. باز یادآوری می کنم که این چهار نفر رادیکال بودند، اندیشه های سوسیالیستی داشتند و با تجربه شوروی هم مخالف بودند. در سال 1964 مرکز مطالعات فرهنگی در دانشگاه بیرمنگام تأسیس شد که ابتدا آقای بوگارت رئیس آن بود. بعد از مدتی، چون بوگارت به معاونت مدیر کل یونسکو منصوب شد و کار خود را در پاریس دنبال میکرد، آقای استوارت هال مسئولیت او را برعهده گرفت. مطالعات این افراد تا دهه 1980 مبتنی بر تجزیه و تحلیل محتوای مطبوعاتی بود و به همین خاطر آنها به متنها توجه خاصی داشتند. کم کم به بررسی مخاطبان هم توجه کردند و موضوع تأثیر پیام بر مخاطبان را مورد توجه قرار دادند. این موضوع، زمینه انشعاب در مکتب مطالعات فرهنگی را فراهم کرد. به این ترتیب که خانم ایزابل آنگ تحقیقی درباره یک سریال معروف آمریکایی انجام داد و بر اساس آن نظریه مخاطب فعال را مطرح کرد، درحالی که اکثر نظریه پردازان مکتب انتقادی بیرمنگام یا مکتب انتقادی اقتصاد سیاسی با این نظریه موافق نبودند و عقیده داشتند که از طریق وسایل ارتباطی جمعی، مستقیم و غیرمستقیم، سلطه بر جامعه حاکم میشود و باید با آن مقابله کرد. ولی خانم ایزابل آنگ و آقای الیو کاتز، استاد قدیمی دانشگاه کلمبیا، در اواخر 1970 بر این موضوع پافشاری میکردند که امپریالیسم فرهنگی معنا ندارد و وسایل ارتباط جمعی قادر نیستند به طور مستقیم بر مخاطبان تأثیر بگذارند، بلکه مخاطبان عکسالعمل نشان میدهند و این عکسالعمل مخاطبان فعال، آثار منفی پیامهای ارتباطی را از میان میبرد.
مقاله درباره گزارش در مورد مطالعات فرهنگی