فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:62
فهرست مطالب:
صفحه عنوان
چکیده
1 فصل اول: لامپهای با میدان متقاطع مایکروویوی (Cross field)
2 مقدمه
3 1- اسیلاتورهای مگنترون
4 1-1- مگنترونهای استوانهای
6 2-1- مگنترون کواکسیالی
8 3-1- مگنترون با قابلیت تنظیم ولتاژ
10 4-1- مگنترون کواکسیالی معکوس
11 5-1- مگنترون کواکسیالی Frequency - Agile
13 6-1- VANE AND STARP
15 7-1- Ruising Sun
16 8-1- injection- Locked
16 9-1- مگنترون Beacom
17 2- CFA (Cross Field Ampilifier)
20 1-2- اصول عملکرد
25 فصل دوم: لامپهای با پرتو خطی (O- Type)
26 مقدمه
26 1- کلایسترونها
28 1-1- تقویتکننده کلایسترون چند حفرهای (Multi Cavity)
29 2-1- کلایسترونهای چندپرتوی (MBK)
29 1-2-1- کلایسترون چند پرتوی گیگاواتی (GMBK)
30 2- لامپ موج رونده (TWT)
31 1-2- تاریخچة TWT
33 2-2- اجزای یک TWT
35 3-2- اساس عملکرد TWT
37 4-2- کنترل پرتو
38 5-2- تغییر در ساختار موج آهسته
39 6-2- لامپهای TWT Couped Cavity
40 1-6-2- توصیف فیزیکی
41 2-6-2- اصول کار TWT Couped Cavity
43 3-6-2- تولید TWT Couped Cavity های جدید
47 7-2- لامپهای Helix TWT
56 8-2- TWT های پرقدرت
60 3- گایروترونهای پالس طولانی و CW
61 1-3- پیشرفتهای اخیر در تقویتکنندههای گایروکلاسترون موج میلیمتری در NRL
62 2-3- WARLOC رادار جدید پرقدرت ghz 94
چکیـده:
این مقاله تحقیقی در مورد بررسی لامپهای پرقدرت مورد استفاده در رادار از نظر پهنای باند، قدرت، بهره ، راندمان و غیره میباشد.
در فصل اول با مطالعه روی لامپهای با میدان متقاطع (M- Type) و توصیف انواع آن پیشرفتهای اخیر در این زمینه را ارئه نموده است.
در فصل دوم به بررسی لامپهای با پرتو خطی (O-Type) و انواع مختلف آن و بررسی عمکرد تکتک آنها و آخرین تکنولوژی روز جهان پرداخته شده است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:11
چکیده:
آموزش اثر بخش معلم از نظر گوردون
در حالت نخست،معلم رفتار دانش آموز را می پذیردو مانعی در برآورده کردن نیازهای دانش آموزتوسط معلم به وجود نمی آید.در اینجا هدف معلم عبارت است از کمک به دانش آموز.در حالت دوم رفتار دانش آموز برای معلم قابل قبول نیست؛ زیرا عملا در برآورده سازی نیازهای دا نش آموز مانع به وجود می آورد. در این حال معلم تنها می تواند به خودش کمک کند. در هر مورد باید مهارت خاصی داشت.آموزش اثر بخش معلم دارای الگویی است که به کمک آن می توان مشخص کرد که در هر مورد از چه شیوه ای استفاده شود.کتاب گوردون با عنوان آموزش اثربخش معلم راهنمای خوبی است
زمینه آموزش اثربخش معلم
خواننده نباید از مفهوم «آموزش اثربخش» معنایی کلی بر داشت کند.و یا هر معنایی را برای آن در نظر بگیرد ،بلکه این اصطلاح اشاره به خصوصیت ویژه الگویی ارتباطی دارد که توسط«توماس گوردون» طرح ریزی شد. الگوی او نمونه ا ی ا ز ا یدئولوژی ا نسان گرایانه است که به صورت مهارتهای عملی بیان شده است.
این الگو ابتدا در کتاب گوردون تحت عنوان «آموزش اثر بخش والدین»(1970)مطرح شد.سپس نام آن به «آموزش اثربخش معلم »تغییر یافت (1947)و اخیرا نیز«آموزش اثربخش رهبر»نام گرفته است (1977). کاربرد عمومی این الگوناشی از شباهتهایی است که در روابط بین انسانها دیده می شودونیز مهارتهایی که لازمه این ارتباط است. این الگوی آموزشی توصیف کننده فرایند ارتباط میان دو دسته از مردم است ،خواه این رابطه به صورت مادر –کودک،معلم-دانش آموزباشد وخواه مدیر-کارمند
الگوی آموزش اثربخش
این الگو را به بهترین وجه می توان از نگاه یا دید کسی که به رفتارهای همه مردم توجه می کند، نشان داد.از این دیدگاه،می توان رفتارهای قابل قبول را در قسمت بالای آن و رفتارهای غیر قابل قبول را در قسمت پایین نمایش داد. ا ین اولین تصمیم است که فرد استفاده کننده ا ز الگو باید بگیرد.آیارفتاردیگران«قابل قبول»یا«غیر قابل قبول»است؟
بر اساس نظریه گوردون«رفتار قابل قبول »رفتاری است که دیگران باانجام آن،در برآورده کردن نیازهای شما مانعی ایجاد نمی کنند. این نکته به این معنا نیست که شما دوست داریدچنین رفتاری ادامه یابد.«رفتار غیر قابل قبول» به این معنا است که دیگران با انجام آن در روند برآورده سازی نیازهای شما ایجاد مزاحمت می کنند.این هم به آن معنا نیست که رفتار آنان غیر اخلاقی است ، بلکه شما فقط دوست دارید این رفتار متوقف شود
ما برای شناخت نمونه های این دو گروه رفتار کمی مشکل داریم. خط مرز طبقه «قابل قبول» شناور،و به بالا و پایین در حال نو سان است.خود فرد،دیگران و محیط بر این نوسان تاثیر دارند. بعضی روزها شما احساس خوبی داریدوبنا براین همه چیزبه خوبی پیش می رود .بسیاری از رفتارهای دیگران نِز به عنوان «قابل قبول »توصیف می شود .بعضی روزها هم بنا به هر دلیلی شما احساس خوبی نداریدبنا بر این «خط افتراقی»بالا می رود. رفتارهای بسیار کمی «قابل قبول»تلقی می شود وبیشتر رفتارها«غیرقابل قبول»هستند.
گفتیم «دیگران»نیز در این نوسان دخالت دارند.از نظربعضی از معلمان ،دانش آموزان بخش زیادی از این عوامل ،یعنی «دیگران»را تشکیل می دهند و عده ایدیگر معتقدند که این طور نیست و دانش آموزان تاثیر کمی بر این عامل دارند.البنه پذیرش این ساده است. طرز لباس پوشیدن دانش آموزان ،رفتار آنان در کلاس و توجهشان به وضعیت بهداشت فردی باعث می شود که آنها سهم بیشتر یا کمتری در این موضوع داشته باشند و رفتار آنها نیز کمتریا بیشتر برای معلم قابل قبول باشد. ما نمی توانیم به طور یکسان در همه اوقات ،همه رفتارهای دانش آموزان خود را قابل قبول بدانیم؛ زیرا این امر از قدرت انسان خارج است.
محیط نیز در این نوسانات نقش دارد؛زیرا در محیط است که رفتار ها انجام می گیرد ،خواه رفتاری قابل قبول باشد یانباشد،مثلا"رفتار «قابل قبول» یک دانش آموز که با نبودن مدیر بالا ی سر او انجام پذیرد ،ممکن است با ورود ناگهانی مدیربه داخل کلاس «غیرقابل قبول»تلقی شود.
از این جهت بسیار مهم است که با استفاده از این الگو، فرد تصمیم بگیرد که آیا رفتار دیگران برایش قابل قبول است یا نه.گوردون شیوه ای را برای حالت نخست و شیوه ای دیگر برای حالت دوم در نظر می گیرد.این شیوه ها که همان مهارت های پاسخی هستند،باید با تصمیم اولیه فرد«قابل قبول»یا «غیرقابل قبول» همخوانی داشته باشند.
تفاوت بین نقش یک معلم اثر بخش و ناکارا درایفای نقش خود به عنوان تسهیل کننده یادگیری در کلاس درس
معلمان اثر بخش :
1-کارهایشان بخوبی سازمان یافته و آماده است ؛ یعنی از وقت و زمان خود بخوبی استفاده می کنند و می کوشند تا برنامه خود را از قبل تنظیم و از لحظه لحظه کلاس برای یادگیری استفاده کنند .
معلمان اثر بخش :
2-برای عوض کردن موضوع بحث و گفتگو از لحظه ها استفاده می کنند ؛یعنی در کلاس فعالیتهای متنوعی را باعث می شوند و هر حادثه یادگیری مقدمه و بهانه ای برای حادثه یادگیری دیگر می شود .
معلمان اثر بخش :
3-از برنامه یا جدول یادگیری سریع استفاده مناسب می کنند ؛ یعنی کلاس را به صورت زنده و شاد و فعال اداره می کنند و در عین حال ، بردانش آموزان فشاری بیش از حد ظرفیت آنان وارد نمی آورند .
معلمان اثر بخش :
4دانش آموزان را برای یادگیری انگیخته نگه می دارند ؛ یعنی آنچنان فضای روانی را ایجاد می کنند که دانش آموزان نسبت به یادگیری مطالب کنجکاو و انگیخته باقی می مانند .
معلمان اثر بخش :
5- موجباتی را فراهم می آورند که هر چند دانش آموزان در حال نشسته به یادگیری می پردازند ، اما برای انجام دادن فعالیت های یادگیری ،هیجان و انگیزه ی لازم را دارا باشند .
معلمان اثر بخش :
6- دانش آموزان را تشویق به انجام دادن فعالیتهایی می کنند که مکمل فعالیت های قبلی است یعنی هر مطلب جدید را چنان مطرح می سازندکه با موضوع قبلی در ارتباط و تکمیل کننده موضوع قبلی است .
معلمان اثر بخش :
7- آگاه هستند ؛ یعنی آنچنان کنترل کلاس را در اختیار دارند که گویی چشمی نیز در پشت سر دارند ، ولی دانش آموزان احساس نمی کنند که تحت کنترل یا فشار معلم هستند .
وقتی بحثی را مطرح می سازد زمان بندی آن را رعایت نمی کند و در نتیجه دانش آموزی را که اشتباه کرده است ، متهم می کند ، واکنشهای بیش از اندازه نشان می دهد ، آثارنامطلوب در دانش آموزان باقی می گذارد و بالاخره اعتبار خود را نزد آنان از دست میدهد .
معلمان ناکارا :
1- می گویند به اندازه ی کافی کارم منظم است ،ولی عملاً در این زمینه اقدام مؤثری به عمل نمی آورند و به واسطه نداشتن برنامه قبلی دچار بی نظمی در کلاس هستند .
معلمان ناکارا :
2-فواصل زمانی طولانی باعث سکوتهای طولانی در کلاس می شود ؛ یعنی هم دانش آموز و هم معلم به دلیل تغییر از یک حالت به حالت دیگر ، حواسشان پرت می شود .
معلمان ناکارا :
3- فضای روانی کلاس به نحوی است که یادگیری برای دانش آموزان به صورت کار خسته کننده ای در می آید ، معلم مسائل متعددی را برای حل ارائه می دهد و دانش آموزان نیز باجبار به کار مشغول می شوند .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:35
چکیده:
شهر سلطانیه از نظر جغرافیای تاریخی :
شهر سلطانیه در 30 کیلو متری جنوب شرقی شهر زنجان و در 54 کیلو متری ابهر قرار دارد . این محل طبق کتیبه هایی که از پادشاهان اشور به دست امده در قرن هشتم قبل از میلاد محل سکونت طایفه جنگ اور ساکاراتی ها بوده و درعهد فرمانروایان ماد به اسم " اریباد " خوانده میشده است. و پارتها ان را به نام نخستین پادشاه خود " ارساس " نامیدند.
از تاریخ سلطانیه تا حمله مغول اطلاع دقیقی در دست نیست. لیکن لازم به تذکر است تا پیش از تسلط مغول سلطانیه به نام " نیز اگامبی " و " شرویاز " معروف بوده است.
سلطانیه در دوره ایلخانان مغول :
حمد الله مستوفی مورخ نامی که در زمان سلطان محمد خدا بنده میزیسته است از سلطانیه چنین یاد کرده است:
( قبل از حمله مغول در سلطانیه فعلی هیچ گونه اثر ساختمانی نبوده و این ناحیه به شکل مرغزار و چمنزار بوده و سلاطین مغول پس از استقراردر ایران و پایتخت قرار دادن تبریز , برای شکار و گذرانیدن ایام تابستان بدان سو روانه میشدند به همین جهت این محل " قنقو اولانگ " یا به قولی " ایقرئولن " یعنی چمنزار یا شکارگاه شاهین نامیده میشده است.)
کم کم پادشاهان بعدی در مکان مذبور تصمیم به ایجاد ساختمانهایی برای اسکان خویش و اطرافیان خویش گرفتند . این فکر در زمانی تقویت شد که ارغون خان پسر اباقاخان چهارمین ایلخان مغول بر اریکه سلطنت تکیه زد وی تصمیم گرفت که در محل فعلی سلطانیه که دشت وسیع و سرسبز بود شهری را بنا نماید. لذا دستور داد که قلعه ای که دور باروی ان 12 هزار گام باشد از سنگ تراشیده بسازند وقتی پسرش غازان خان به پادشاهی رسید دستور داد تا بر قبر پدر ارامگاهی دوازده وجهی و از لحاظ معماری بس با شکوه بسازند .
نا گفته نماند که غازان خان ابتدا سعی به بازسازی بخش نیمه تمام کرد ولی بعدا بنا به عللی از انجام این کار انصراف حاصل کرد و تبریز را به پایتختی برگزید.
با به حکومت رسیدن اولجایتو در سال 702 هجری وی تصمیم گرفت که به ارزوی پدر جامه عمل بپوشاند به همین جهت دستور داد شهری بسازند که دور ان سی هزار گام باشد. قلعه کوچکتر به مساحت 2000 گام و به طول 500 گز و شامل 16 برج و یک دروازه ورودی بوده است.
سلطان ایلخانی پس از طرح شهر سلطانیه امر کرد که ارامگاهی با همان عظمت شنب غازان خان برای وی بسازند.
حافظ ابرو به این نکته اشاره کرده است و چنین مینویسد :
( اولجایتو برای مدفن خود در اندرون قلعه عمارتی ساخته است که ان را ابواب البر نام نهاده با گنبدی بزرگ که قطر ان 60 گز است و ارتفاع ان 12 گز. چنانچه در اقصی بلاد عالم مثل ان عمارتی نشان نمیدهند .)
نا گفته نماند که سلطان ایلخانی برای این کار تمام هنر مندان و صنعتگران و تجار ایران را به شهر سلطانیه کوچ داد و برای اسکان انها جا و مکان مناسب ساخت لذا نام " قنقورلنگ " به "سلطانیه" یعنی محل شاهنشین تغییر یافت.
انچه در شهر سازی سلطانیه جلب توجه میکند همکاری بزرگان و درباریان بوده است. چرا که سلطان خدابنده دستور داد تا هریک از بزرگان قوم و رجال برجسته محله ای که دارا ی مسجد , خانقاه , مدرسه , بیمارستان و مهمانسرا باشد به نام خود بسازند و این کار به سرعت صورت عمل به خود گرفت. اشراف برای جلب توجه شاه هرکدام محله ای به نام بنا کرده و عمارات عالی در ان ساختند و هر گونه وسایل رفاهی در ان فراهم نمودند . منجمله "چلبی اوغلو" که یکی از وزرای مغولی شاه بود محله ای در نزدیکی ارامگاه سلطان محمد خدا بنده در نظر گرفت.
از انجا که سلطان محمد خدابنده مانند بسیاری از حکمرانان گذشته در ایجاد شهر عجله ای زیاد داشت به همین دلیل در بنای سلطانیه امکانات فراوانی ایجاد شد تا انجا که شاه خودش موقتا زیر چادر مجللی به سر برد و انجام کارها و پیشرفت ان را مستقیما تحت نظارت قرار داد.
درسال 710 هجری قمری کار ساختمانی شهر سلطانیه پایان گرفت و به این مناسبت سلطان مغول جشن مفصلی برپا کرد و این شهر را سلطانیه یا " سلطان چمان " یا " سلطان نشین " نامید. از این فرمان به بعد با توجه وافری که سلطان محمد خدابنده به پایتخت جدید خود مبذول داشت این شهر بعد از تبریز بزرگترین شهر امپراطوری وسیع ایلخانی گردید.
این پادشاه به سال 716 هجری بعد از یک بیماری نسبتا طولانی در گذشت و چون هنرمندان و صنعتگران که از نقاط گوناگون کشور به انجا کوچ داده شده بودند باطنا ناراضی بودند بعد از مرگ اولجایتو شهر سلطانیه را ترک گفتند.
با مرگ سلطان محمد خدابنده و جانشین او "ابوسعید بهادر" در حقیقت سلطانیه نیز مرد . شهر از رونق افتاده بی مهری ها دید و رو به زوال رفت چرا که ابو سعید بهادر نتوانست قدرتی به خرج دهد و از زوال تدریجی پایتخت جلوگیری کند.
به همین جهت وزیر ابو سعید بهادر به نام علیشاه که متوجه زوال شهر سلطانیه گردید در تبریز شروع به ایجاد ساختمانهای مجلل کرد. شاید علیشاه قصد داشته شهر باعظمت دیگری در مقابل سلطانیه بر پا سازد. که این منظور به زودی رنگی از واقعیت به خود گرفت و شهر تبریز بار دیگر رونق یافت . افول قدرت مغول رمق از سلطانیه گرفت و دیری نپاییدکه سلطنت به دست ال مظفر افتاد .
سلطانیه در دوره تیموریان:
با حملات متوالی خونخوار بزرگ امیر تیمور گورکانی در سال 786 ضربه ای مهلک بر پیکر سلطانیه وارد امد . این شهر از سکنه خالی گردید. بسیاری ازابنیه واثار این شهر نابود شد . تنها یادگاری که ماند وباز مورد احترام قرار گرفت گنبد سلطانیه بود.
پس ازتیمور میران شاه پسروی حکومت را به دست گرفت. وی در صدد بر امد در شهر سلطانیه بناهای عالی بسازد لیکن هنگامی که فهمید این کار زمان زیادی طول میکشد وتلاشهای او در برابر عظمت سلطانیه بیثمر است دستور خرابی اثار وابنیه سلطانیه را صادر کرد . عده ایی نیز معتقد هستند که میران شاه به علت عارضه دیوانگی دستور ویرانی سلطانیه را داد.
" کلاویخو" سفیر هانری سوم پادشاه اسپانیا در دربار تیموری در بخارا که از سلطانیه دیدن کرده است وضع شهررا چنین توصیف میکند :
( شهر سلطانیه در دشتی واقع شده است و هیچ حصاری ندارد که درمیان ان دژی بزرگ است که از سنگ ساخته اند و برجهای محکم دارد . برجها و دیوارهای ان با کاشیهای ابی ارایش شده و زیبا است . در هر یک از این برجها یک عراده کوچک توپ قرار دارد.
سرانجام در نتیجه جنگی که بین قرایوسف و فرزند میرانشاه رخ داد شهر سلطانیه به کلی موجودیت سیاسی خود را از دست داد و تبریز دوباره جای ان را گرفت.)
سلطانیه در دوره صفوی:
در زمان صفویه شهر سلطانیه هر چند از اهمیت سابق افتاده بود مع ذالک یکی از منارل معتبر بین راه تبریز محسوب میشد و بسیاری از عمارات قدیم به صورت نیمه مخروبه وجود داشته است. "پیتر دلاواله " سیاح ایتالیایی در اوایل قرن 17 میلادی از سلطانیه بازدید نموده است از ویرانیهای سلطانیه در عهد صفوی سخن میگوید. :
( سلطانیه سابقا شهر بزرگی بوده ولی امروز خراب شده , دیوار قسمت اعظم خانه ها نیز به ویرانی گراییده است به قسمی که اکنون در شهر تعداد زمینهای بایر که بر روی ان چادر زده شده است خیلی بیشتر از تعداد محدود خانه های مسکونی است. )
" ادام اولاریوس " که در نیمه اول قرن 17 از سلطانیه دیدن کرده بود در سفرنامه خود شرح کوتاهی در باره سلطانیه اورده است و مینویسد:
( این شهر به مناسبت ساختمانهای بلند برجها و ستونهای بسیار از خارج زیبا به نظر میرسد . )
این مورخ تصویری از شهر سلطانیه تهیه کرده است که در ان ساختمانهای بلند را بسیار واضح نشان میدهد.
از طرف راست به چپ این بنا ها وجود دارند:
مسجدی که دو مناره ان دو طرف سردر ان واقع گردیده و بر همه شهر مسلط است. سپس یک مقبره استوانه ای که بر فراز ان گنبدی بیضی شکل هویدا است , در کنار ان دروازه ای ملاحظه میگردد که بر روی برجی با گنبدی مخروطی شکل تعبیه شده است . نزدیک این دروازه مسجدی با گنبدی بسیار زیبا مشاهده میشود. در وسط تصویر زیگوراتی عظیم ملاحظه میگردد و در کنار ان برجی استوانه ای که از ان بلندتر است از ابهت ارتفاعی ان کاسته است.بعد از یک ردیف ویلا و ساختمانهای ییلاقی مقبره سلطان محمد خدابنده با تمام ابهت خود نمودار میگردد.
شاردن و تاورنیه دو سیاح فوانسوی که در اواسط قرن 17 از این شهر دیدن نموده اند ان را زیبا , اباد و مصفا یاد کرده اند.
سلطانیه اگرچه براثر از مرکزت افتادن و دگرگونیهای سیاسی و لشکر کشیهای متعدد ملوک و عوامل طبیعی مانند زمین لرزه و طوفانهای شدید به سرعت رو به زوال و ویرانی نهاد لیکن تا پایان دوران صفویه به صورت شهر کوچکی با نعمت فراوان و عمارات نیمه ویران اما با شکوه خود , جلوه ای داشته است.
سلطانیه در دوره قاجار:
در اوایل سلطنت سلسله قاجار انچه از این شهر و بناهای رفیع ان از دستبرد عوامل ویران کننده طبیعی و دیگر عوامل بر جای ماند دچار هوسهای شاهانه فتحعلیشاه شد.
در زمان جنگ ایران و روس سلطانیه محل تجمع قوای ایران بود. فتحعلیشاه که برای ترتیب سپاه در ایام تابستانی مدتی را در انجا گذراند و طول اقامتش به اندازه ای بود که دستور داد عمارتی از مصالح گنبد سلطانیه برروی تپه های سلطانیه برای وی ساخته شود.
فعلا اثاری از این بنا جز پی ها و قسمتی از اشیا مکشوفه چیزی وجود ندارد.
به طور کلی میتوان گفت که سلطانیه بعد از دوره سلطنت سلطان محمد خدابنده , هرگز ان عظمت گذشته را نیافت. بنا ها ویران گشت . شهر باشکوهی که روزی پایتخت بزرگترین امپراطوری دنیا بود به ویرانی کشیده شد و امروز به صورت روستایی دیده میشود.
گنبد عظیم سلطانیه:
گنبد عظیم سلطانیه در حال حاضر در بین خانه های خشتی سلطانیه همچون نگینی میدرخشد. و گوشه اس از هنر و فرهنگ و معمای این مرزو بوم را یه نمایش میگزارد.
علت ایجادگنبد سلطانیه:
در مورد علل ایجاد گنبد سلطانیه در تواریخ این چنین آمده است:
( اولجایتو پس از طرح طهر سلطانیه تصمیم گرفت که به تقلید از اراگاه برادرش غازان خان آرامگاه رفیعی برای خود بسازد.به همین جهت برای برپایی این آرامگاه از هرسو به سلطانیه امدند تا یکی از بناهای بزرگ دوره مغول را بنا کنند.
بنای گنبد سلطانیه در سال 702 بر اساس طرح ارامگاه غازان خان که رد ان هم از بنای آرامگاه سلطان سنجر در مرو الهام گرفته شده بود ساخته شد. با این تفاوت که پلان ارامگاه سلطان سنجر مربع و پلان گنبد سلطانیه 8 ضلعی است.)
اگرچه تا حد زیادی معماری آرامگاه سلطان سنجر در بنای سلطانیه تاثیر گذاشته بود لیکن جنبه های ابتکاری در بنای اخیر یه حدی است که آن را به صورت یکی از بناهای شاهکار معماری ایران در اورده است که بعدها به عنوان الگو و نمونه برای احداث تعداد زیادی از ابنیه این دوره شد.
معمار گنبد سلطانیه شخصی به نام سید علی شاه بوده است. ظاهرا هنگامی که اولجایتو امر به احداث ارامگاه خود کرد هنوز یکی از مذاهب اسلام را به عنوان دین و مذهب رسمی انتخاب نکرده بود ور تقریبا در سال 709 یعنی وقتی که کار ساختمانی گنبد سلطانیه بو به اتمام بود سفری به عراق نمود و تربت پاک امام حسین و حضرت علی در کربلا و نجف زیارت نمود. بنا به قولی بر اثر ترغیب و تشویق علما و روحانیون بزرگ شیعه که در آن زمان در دستگاه مملکتی دارای نفوذ بودند اولجایتو مذهب رسمی را تشیع اعلام کرد و بعد از مدتی اعلام کرد که آرامگاه خود را به ائمه اطهار اختصاص میدهد . بدین منظور قصد انتقال اجساد مطهر آنان را به سلطانیه داشت تا بر رونق اقتصادی و اهمیت این شهر اضافه کند لذا دستور داد تا تزئینات داخلی بنا را که تا آن روز انجام نگرفته بود طوری بپردازند که در آن شعائر مذهب تشیع به خوبی مورد استفاده قرار گیرد. به همین جهت بود که کلمه علی به صورت مکرر با کاشی در متن آجر نوشته شد.
در همین اوان سلطنت محمد خدا بنده دستور ساختن آرامگاهی ساده برای خود در جنب گنبد اصلی را صادر کرد که به گفته مورخین این بنای آجری ظرف چند هفته به اتمام رسید .اما انتقال اجساد مطهر ائمه اطهار به سلطانیه به خاطر انتقاد و مخالفت علمای شیعه با این عمل و انجام نگرفت.
بنابراین سلطان ایلخانی مصمم شد تا دوباره این بنا را به اراگاه خود اختصاص دهد و به نظر میرسد که در همین ایام از مذهب تشیع به مذهب تسنن گروید.
و شاید به همین منظور بود که دستور داد تمام تزئینات معرق کاری را که کلمه علی بر آن نقش بسته بود و تمام تزئینات آجری و گره سازی را با پوشش های گچ اندود کنند و روی ان پوشش را با کتیبه ها و اشکال مختلف گل و بوته دار بارنگ آبی بر زمینه سفید گچبری کردند.( حدود سال 713 ه_ق ).
اولجایتو در سال 716 یعنی تقریبا 4 سال بعد از اتمام بنا در سن 36 سالگی درگذشت و جسد او در تابوتی از زر ناب در آرامگاه ابدی او دفن شد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:160
چکیده:
اشتباه، مبین ناهمخوانی است. مرتکب به گونهای فکر میکند و جامعه در کل، به نحوی دیگر. جامعه اصرار دارد که دیدگاهش صحیح است، نتیجه مجرمانه واقعا رخ داده و بزهدیده حقیقتا صدمه دیده است. متهم ادعا میکند که او به گونه دیگر بر مسئله مینگریسته و همچون سایر مردم به حقیقت امر واقف نبوده است. به عقیده وی، او هیچ کار خلافی انجام نداده و یا لااقل خلاف به آن شدت که به نظر میرسد انجام نداده است. ممکن است به عقیده دیگران او به سمت یک مامور حافظ صلح تیراندازی کرده و او را مجروح نموده باشد، ولی از دید مرتکب ممکن است موضوع، به گونهای دیگر جلوه کند.
1ـ ممکن است تمرین تیراندازی میکرده و فکر کرده که دارد به سمت یک ماکت مقوایی مامور حافظ صلح شلیک میکند.
2ـ ممکن است، تصور میکرده که مامور حافظ صلح یک مامور خصوصی است. حال آنکه در واقع افسر بینالملل بوده است.
3ـ ممکن است، تصور میکرده که مامور یک شهروند معمولی است که به او حملهور شده و او باید در قالب دفاع مشروع از خود دفاع کند.
4ـ ممکن است، تصور میکرده که مامور فاسد است و این وظیفه اوست که افسر را دستگیر کرده و از این رو ابتدا وی را ناتوان میسازد.
هنگام تیراندازی مرتکب به افسر پلیس هر کدام از این تصورات اشتباه ممکن است در ذهن او وجود داشته باشد. حال آنکه در واقع او، مرتکب قتل یک مامور حافظ صلح با لباس فرم آبی رنگ شده است. برخی از این تصورات ـ مخصوصا تصور تیراندازی به ماکت کاغذی سبب میشود که او به لحاظ اخلاقی نسبت به ایراد جراحت بی گناه دانسته شود و از این رو به اتهام شروع به قتل تحت تعقیب قرار نگیرد. سایر تصورات، چون تصور اینکه افسر پلیس فاسد است و این وظیفه مرتکب است که به وی شلیک کند، بیشتر مشکلساز هستند. اشتباه از ریشه شبه و در لغت به معنی مانند شدن و یا چیزی یا کسی را به جای چیزی یا کسی گرفتن آمده است. و آن عبارت است از تصور خلاف انسان از واقع، چندانکه امر موهوی را موجود ویا موجودی را موهوم بپندارد.
اشتباه در حوزه حقوق بینالملل کیفری نیز مطرح میشود. ماده 32 اساسنامه دادگاه بینالمللی کیفری در دو بند به بحث پیرامون اشتباه میپردازد. به هر حال با بررسی مختصر اساسنامه و توجه به نظام حقوق کیفری داخلی کشورها روشن میشود که برخی از اشتباهات مسئولیت کیفری را رفع میکند، حال آنکه برخی دیگر اینگونه نیستند. اشتباه از آنجا که تاثیری در عالم خارج نمیگذارد جزو علل رافع مسئولیت شمرده میشود. به دیگر سخن، در اشتباه ؟؟؟ عمل ارتکابی به قوت خود باقی مانده است.
برای بررسی بیشتر در این زمینه ابتدا به بررسی مختصر اشتباهات غیرقابل قبول و یا بنا به تقسیم فلچر اشتباه نابجا در مقابل اشتباهات بجا می کنیم. گفتار اول اشتباهات نابجا
الف) اشتباه در مکان
برای صدور حکم محکومیت متهم به یک جرم، دادستان باید ثابت کند که جرم در داخل یک ایالت یا در داخل حزه قضایی دادگاه ارتکاب یافته است.
برای محکوم ساختن یکفرد، بنا به قوانین ایالت کالیفرنیا، دادستان کالیفرنیا، جز در موارد استثنایی باید ثابت کند که جرم در آن ایالت واقع شده است. فرض کنید که تیراندازی به افسر پلیس در ایالت کالیفرنیا به وقوع پیوسته، ولی مرتکب ادعا میکند که وی تصور میکرده او و افسر پلیس در داخل قسمت حوزه قضایی نواداد در دریاچه تاهو قرار دارند، دریاچه تاهو در مرز دو ایالت کالیفرنیا و نوادا و در 37 کیلومتری شمال غربی شهر رنو، ایالت نوادا قرار دارد. یک قسمت از دریاچه تاهو جزو ایابت کالیفرنیاست و قسمت دیگر به ایالت نوادا تعلق دارد. متهم در قسمت مربوط به ایالت کالیفرنیا مرتکب جرم شده، ولی ادعا میکند که «فکر» می کرده در قسمت مربوط به ایالت نوادا به سمت افسر پلیس شلیک کرده است. آیا این اشتباه بجاست؟ متاسفانه خیر، مهم آن است که چه انجام شده، نه آنکه متهم فکر میکرده آن کار را کجا انجام میدهد.
اما در همین حالت میتوان تصور حالتی را کرد که زنی در یک تشتی واقع در آبهای دریاچه تاهو به رو ؟؟؟ گری میپردازد. رو ؟؟؟ گری در ایابت کالیفرنیا جرم محسوب میشود، ولی در ایالت نوادا این عمل جرم محسوب نمیشود.این زن در آبهای قسمت ایالت کالیفرنیا مرتکب رو؟؟ گری شده و تحت تعقیب قرار میگیرد. اما ادعا میکند که فکر میکرده در ایالت نوادا قرار دارد. در اینجا اشتباه وی به نظر رافع مسئولیت کیفری خواهد بود. ذکر این نکته ضروری است که درحقوق بینالملل کیفری با توجه بر اعمال صلاحیت جهانی و نوع اعمال جرمانگاری شده، فرض تحقق چنین اشتباهاتی وجود ندارد.
ب: اشتباه در مصونیت : فرض کنید که کارمند یک سفارتخانه تصور می کند که به خاطر شغلش، از مصونیت سیاسی در قبال جرایم ارتکابی برخوردار است. از این رو، در حال مستی رانندگی میکند، ولی واقعیت امر چیز دیگری است و کارکنان در آن سطح از مصونیت بهرهمند نیستند. آیا این اشتباه بجاست؟ خوشبختانه خیر. ما به دنبال آنیم که آیا وی واقعا مصونیت داشته یا خیر، نه اینکه تصوری داشته است. وجود این اشتباهات نابجا، ما را وا میدارد تا قواعدی برای اشتباهات بجا طرحریزی کنیم. براستی علت چیست که برخورد ما با اشتباه در مکان و اشتباه در تشخیص یک انسان به عنوان هدف و ماکن کاغذی با یکدیگر متفاوت است؟ ارسطو که اشتباه را در زمره علل رافع مسئولیت کیفری میدانست، دیدگاه خود در باب اشتباهات بجا را قاعدهمند کرده بود. وی معتقد بود که اشتباهات بجا اختیار انتخاب در عمل را از مرتکب سلب میکند. اگر شخص نداند که هدف او یک انسان است، دیگر نمیتوان گفت که او با اختیار خود وی را هدف گرفته است. اصل بر این است که در صورت ارتکاب غیرارادی عمل شخص مسئول و سرزنپذیر دانسته نمیشود.
برای اعمال این اصل در موارد فرضی فوق، باید سوال خود را از نو مطرح سازیم: چه هنگام غیرارادی بودن عمل، سبب از بین رفتن مسئولیت مرتکب میشود؟ اشتباه درباره مکان(کالیفرنیا و نه نوادا) نمیتواند هیچ نقشی،نه در تصمیم مرتکب و نه در عمل انجام شده، داشته باشد. ضربوجرح و قتل در هر ایالتی که باشد جرم است. اشتباه درباره مصونیت نسبتا متفاوت خواهد بود. رانندگی در حال مستی برای همه، چه دیپلمات و چه مردم عادی، خطا محسوب میشود. ولی اشتباه در اینجا برانگیزه مرتکب در نقض قانون تاثیر داشته است. او ممکن است مدعی شود که اگر از امکان تعقیب کیفری در رده خود آگاهی داشت، هیچگاه قوانین رانندگی را نقض نمینمود.
اگر اشتباه در امری ماهوی باشد، مثل اشتباه در تشخیص انسان به عنوان یک ماکت کاغذی، تردیدی نیست که اشتباه صورت گرفته در ارزیابی ما از مسئولیت مرتکب موثر خواهد بود، ولی اشتباه در امور شکلی، مثل اشتباه در صلاحیت دادگاه یا مصونیت از تعقیب، تاثیر کمی بر مسئولیت مرتکب در قبال ارتکاب جرم خواهد داشت.
ادعای راننده مست، همچون ادعای یک قاتل زنجیرهای در مدت مرور زمان قتل است. هیچ کدام از این اشتباهها به لحاظ اخلاقی قانعکننده نیستند. قانون مجازات آلمان عامل موقوفی تعقیب خاصی برای جرم سرقت در درون اعضای خانواده پیشبینی کرده است. این جرایم قابل گذشت بوده و تنها با شکایت شاکی قابل تعقیب هستند. شاید کسی استدلال کند که عضویت بزهدیده در خانواده مرتکب از شدت جرم میکاهد، ولی دیدگاه بهتر آن است که بگوییم: سرقت همان سرقت است، ولی خانواده در اینجا جایگزین نظام کیفری میشود و در گام نخست، این نظام خانواده است که باید پاسخگویی به این مشکل را بر عهده بگیرد. از این رو، اگر متهم مال را به تصور اینکه متعلق به یکی از اعضای خانواده است برباید و بعد معلوم شود که متعلق به شخص دیگری است، اشتباه وی ربطی به خطای موجود در سرقت نخواهد داشت. تحلیل عملی این ماده از قانون آلمان نشان می دهد که این ماده کاملا کیفیات مژده ؟؟ اشتباه در مناسب است، ولی اخیرا یک پرونده در آمریکا به ما نشان داد که چگونه قضاوت صحیح میتواند دست خوش ملاحظات سیاسی گردد. دومین مورد فرضی در موارد طرح شده در ابتدای این مبحث را در نظر بگیرید: «مرتکب تصور میکرده که بزهدیده یک مامور خصوصی است، حال آنکه در واقع وی یک مامور بینالمللی بوده است.»فرض کنید که ضرب و جرح یک افسر بینالمللی که بزه مشددی باشد که قابل محاکمه در دادگاههای بینالملل است. آیا موقعیت افسر بر درجه خلاف نیز تاثیر میگذارد یا تاثیر آن در همان حد صلاحیت دادگاههای بینالملل باقی میماند؟ این مسئله در پرونده ایالات متحده علیه فئولا مطرح گشت. متهمان برای ضرب و جرح اشخاصی که آنها را نمی شناختند و در حقیقت ماموران لباس شخصی فدرال بودند، تبانی نموده بودند. قبل از قضاوت درباره اصل اتهام تبانی، ابتدائا باید بررسی میشد که آیا جهل در مورد هویت افسر فدرال، بر جرم موضوع تبانی، یعنی«ضرب و جرح مامور فدرال» تاثیر میگذارد یا خیر. قاضی استوارت و قاضی داگلاس استدلال نمودند که بیتردید این جرم ماهیتا ضربوجرح مشدد است و از این رو جهل نسبت به شرایط مشدده در ارزیابی تقصیر مرتکب تاثیر خواهد داشت. با این همه، اکثریت قضات. در نظریه خود که قاضی بلکمن آن را تحریر مینمود، استدلال کردند که «عنصر فدرال» در این جرم مرتبط با صلاحیت دادگاه است، چنانکه لازمه تشکیل جرم«سرقت فدرال»، معامله اموال مسروقه است.
به نظر میرسد که بلکمن تاثیر اشتباه در خلاف تیراندازی به ماموران فدرال را پذیرفته، ولی در نتیجه گیری متناقض خود این نکته را اعمال نمیکند. اگر این گونه اشتباهات می توانست مسئولیت مرتکب را تضعیف کند، هدفی سیاسی زیر سوال میرفت؛ چرا که کنگره، همیشه از کارکردهای پلیس فدرال حمایت مینمود. این تدبیر آکنده از زبان بازی به خوبی نشان می دهد که چطور، دادگاه به سادگی ممکن است عدالت خواهی را قربانی اهداف کوتاه مدت سیاسی بنماید.
هـ) اشتباه در رضایت
سردرگمی در مورد تعیین دامنه اشتباهات بجا، بنا بر اصول سیاست، همیشه وجود داشته است؛ مخصوصاً در آمریکا که دادگاهها به علت تعارض میان عدالتخواهی و ضروریات سیاسی ضربة زیادی خوردهاند. یک نمونة خوب در این زمینه محاکمة ما یک تایسون مشتزن مشهور، در ژوئیه 1991 است. وی متهم بود که به دزایری واشینگتون که در یک قرار ملاقات دوستانه، به ملاقات او در هتل رفته بود، تجاوز به عنف کرده است. تایسون ادعا نمود که او رضایت داشته است. واشینگتون میگفت که او «نه» گفته بوده است. این محاکمه بهانة خوبی به دست فیمینیستها داد که به درستی اصرار داشتند که اگر زنی به اختیار خود، آخر شب به ملاقات مردی در هتل میرود، این بدان معنی نیست که به رابطة جنسی رضایت داده است. با این همه، ممکن بود که تایسون بر این «باور» بوده است که او رضایت داشته است.
به عبارت دیگر، حتی اگر رضایت هم نداشته است، لااقل میتوان گفت که تایسون در مورد تمایل زن به رابطة جنسی اشتباه میکرده است، ولی اهمیت سیاسی فرستادن این پیغام به مردان که «نه یعنی نه» و اینکه نباید رضایت جنسی زنان را مفروض بگیرند، سبب شد تا استدلالات مربوط به تأثیر ادعای اشتباه تایسون در ارزیابی مسئولیت کیفری وی به خاطر اجبار به رابطة جنسی نادیده گرفته شود.
پیامرسانی به مردم و اجرای عدالت در این پروندة بخصوص، بیانگر وجود اهداف متمایز و متعارض در محاکمات کیفری است. اولی رو به آینده دارد و دومی به دنبال یافتن حقیقت در حادثة منحصر به فردی است که قبلاً به وقوع پیوسته است. حکم هیأت منصفه باید میان این دو ملاحظة عینی، آشتی برقرار میکرد. آنها میتوانستند به مردم اعلام کنند که «نه یعنی نه» و در همان حال، مسئلة شخص متهم را به عنوان علت رافع مسئولیت کیفری تجاوز به عنف در نظر میگرفتند.
اگر زنی در واقع رضایت نداشته باشد، متحمل تعرض جنسی خلاف قانونی شده که «تجاوز به عنف» نام میگیرد، ولی این بدان معنی نیست که یک متهم بخصوص ـ فردی که در جایگاه متهم ایستاده ـ باید به اتهام تجاوز به عنف مسئول شناخته شود. اگر متهم در زمان ارتکاب عمل دیوانه بوده، پاسخگو نخواهد بود و به همین ترتیب، باید پذیرفت که اگر متهم اشتباه صادقانه و منطقی دربارة رضایت زن داشته باشد، مسئول شناخته نخواهد شد.
برخلاف این دیدگاه معقول درباب بجا بودن اشتباه تایسون، دادگاه از ارائة توصیه در این زمینه به هیأت منصفه خودداری ورزید. هیأت منصفه حتی در صورت احراز: «باور صادقانه و منطقی» مایک مبنی بر رضایت دزایری، باز هم هیچ راهی برای تبرئة وی نمییافت. با کمال تعجب، دادگاه فرجام ایالت ایندیانا هم تصمیم دادگاه مبنی بر عدم ارائة مشاوره به هیأت منصفه درباب ملاک ارزیابی، اشتباه تایسون را تأیید نمود. بسیاری از دادگاهها با مسئلة اشتباه، همین گونه برخورد میکنند و بخصوص در موارد «تجاوز به عنف قانونی» اشتباه منطقی مرتکب، دربارة سن دختر را نادیده میگیرند. این لغزش ایشان، بسیار اسفانگیز است. قبول اشتباه «صادقانه و منطقی» متهم جمع مناسب دو هدف عینی متضاد در محاکمه است: صحه گذاشتن بر یک اصل (نه یعنی نه) و اجرای عدالت در یک پروندة بخصوص.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:35
چکیده:
شهر سلطانیه از نظر جغرافیای تاریخی :
شهر سلطانیه در 30 کیلو متری جنوب شرقی شهر زنجان و در 54 کیلو متری ابهر قرار دارد . این محل طبق کتیبه هایی که از پادشاهان اشور به دست امده در قرن هشتم قبل از میلاد محل سکونت طایفه جنگ اور ساکاراتی ها بوده و درعهد فرمانروایان ماد به اسم " اریباد " خوانده میشده است. و پارتها ان را به نام نخستین پادشاه خود " ارساس " نامیدند.
از تاریخ سلطانیه تا حمله مغول اطلاع دقیقی در دست نیست. لیکن لازم به تذکر است تا پیش از تسلط مغول سلطانیه به نام " نیز اگامبی " و " شرویاز " معروف بوده است.
سلطانیه در دوره ایلخانان مغول :
حمد الله مستوفی مورخ نامی که در زمان سلطان محمد خدا بنده میزیسته است از سلطانیه چنین یاد کرده است:
( قبل از حمله مغول در سلطانیه فعلی هیچ گونه اثر ساختمانی نبوده و این ناحیه به شکل مرغزار و چمنزار بوده و سلاطین مغول پس از استقراردر ایران و پایتخت قرار دادن تبریز , برای شکار و گذرانیدن ایام تابستان بدان سو روانه میشدند به همین جهت این محل " قنقو اولانگ " یا به قولی " ایقرئولن " یعنی چمنزار یا شکارگاه شاهین نامیده میشده است.)
کم کم پادشاهان بعدی در مکان مذبور تصمیم به ایجاد ساختمانهایی برای اسکان خویش و اطرافیان خویش گرفتند . این فکر در زمانی تقویت شد که ارغون خان پسر اباقاخان چهارمین ایلخان مغول بر اریکه سلطنت تکیه زد وی تصمیم گرفت که در محل فعلی سلطانیه که دشت وسیع و سرسبز بود شهری را بنا نماید. لذا دستور داد که قلعه ای که دور باروی ان 12 هزار گام باشد از سنگ تراشیده بسازند وقتی پسرش غازان خان به پادشاهی رسید دستور داد تا بر قبر پدر ارامگاهی دوازده وجهی و از لحاظ معماری بس با شکوه بسازند .
نا گفته نماند که غازان خان ابتدا سعی به بازسازی بخش نیمه تمام کرد ولی بعدا بنا به عللی از انجام این کار انصراف حاصل کرد و تبریز را به پایتختی برگزید.
با به حکومت رسیدن اولجایتو در سال 702 هجری وی تصمیم گرفت که به ارزوی پدر جامه عمل بپوشاند به همین جهت دستور داد شهری بسازند که دور ان سی هزار گام باشد. قلعه کوچکتر به مساحت 2000 گام و به طول 500 گز و شامل 16 برج و یک دروازه ورودی بوده است.
سلطان ایلخانی پس از طرح شهر سلطانیه امر کرد که ارامگاهی با همان عظمت شنب غازان خان برای وی بسازند.
حافظ ابرو به این نکته اشاره کرده است و چنین مینویسد :
( اولجایتو برای مدفن خود در اندرون قلعه عمارتی ساخته است که ان را ابواب البر نام نهاده با گنبدی بزرگ که قطر ان 60 گز است و ارتفاع ان 12 گز. چنانچه در اقصی بلاد عالم مثل ان عمارتی نشان نمیدهند .)
نا گفته نماند که سلطان ایلخانی برای این کار تمام هنر مندان و صنعتگران و تجار ایران را به شهر سلطانیه کوچ داد و برای اسکان انها جا و مکان مناسب ساخت لذا نام " قنقورلنگ " به "سلطانیه" یعنی محل شاهنشین تغییر یافت.
انچه در شهر سازی سلطانیه جلب توجه میکند همکاری بزرگان و درباریان بوده است. چرا که سلطان خدابنده دستور داد تا هریک از بزرگان قوم و رجال برجسته محله ای که دارا ی مسجد , خانقاه , مدرسه , بیمارستان و مهمانسرا باشد به نام خود بسازند و این کار به سرعت صورت عمل به خود گرفت. اشراف برای جلب توجه شاه هرکدام محله ای به نام بنا کرده و عمارات عالی در ان ساختند و هر گونه وسایل رفاهی در ان فراهم نمودند . منجمله "چلبی اوغلو" که یکی از وزرای مغولی شاه بود محله ای در نزدیکی ارامگاه سلطان محمد خدا بنده در نظر گرفت.
از انجا که سلطان محمد خدابنده مانند بسیاری از حکمرانان گذشته در ایجاد شهر عجله ای زیاد داشت به همین دلیل در بنای سلطانیه امکانات فراوانی ایجاد شد تا انجا که شاه خودش موقتا زیر چادر مجللی به سر برد و انجام کارها و پیشرفت ان را مستقیما تحت نظارت قرار داد.
درسال 710 هجری قمری کار ساختمانی شهر سلطانیه پایان گرفت و به این مناسبت سلطان مغول جشن مفصلی برپا کرد و این شهر را سلطانیه یا " سلطان چمان " یا " سلطان نشین " نامید. از این فرمان به بعد با توجه وافری که سلطان محمد خدابنده به پایتخت جدید خود مبذول داشت این شهر بعد از تبریز بزرگترین شهر امپراطوری وسیع ایلخانی گردید.
این پادشاه به سال 716 هجری بعد از یک بیماری نسبتا طولانی در گذشت و چون هنرمندان و صنعتگران که از نقاط گوناگون کشور به انجا کوچ داده شده بودند باطنا ناراضی بودند بعد از مرگ اولجایتو شهر سلطانیه را ترک گفتند.
با مرگ سلطان محمد خدابنده و جانشین او "ابوسعید بهادر" در حقیقت سلطانیه نیز مرد . شهر از رونق افتاده بی مهری ها دید و رو به زوال رفت چرا که ابو سعید بهادر نتوانست قدرتی به خرج دهد و از زوال تدریجی پایتخت جلوگیری کند.
به همین جهت وزیر ابو سعید بهادر به نام علیشاه که متوجه زوال شهر سلطانیه گردید در تبریز شروع به ایجاد ساختمانهای مجلل کرد. شاید علیشاه قصد داشته شهر باعظمت دیگری در مقابل سلطانیه بر پا سازد. که این منظور به زودی رنگی از واقعیت به خود گرفت و شهر تبریز بار دیگر رونق یافت . افول قدرت مغول رمق از سلطانیه گرفت و دیری نپاییدکه سلطنت به دست ال مظفر افتاد .
سلطانیه در دوره تیموریان:
با حملات متوالی خونخوار بزرگ امیر تیمور گورکانی در سال 786 ضربه ای مهلک بر پیکر سلطانیه وارد امد . این شهر از سکنه خالی گردید. بسیاری ازابنیه واثار این شهر نابود شد . تنها یادگاری که ماند وباز مورد احترام قرار گرفت گنبد سلطانیه بود.
پس ازتیمور میران شاه پسروی حکومت را به دست گرفت. وی در صدد بر امد در شهر سلطانیه بناهای عالی بسازد لیکن هنگامی که فهمید این کار زمان زیادی طول میکشد وتلاشهای او در برابر عظمت سلطانیه بیثمر است دستور خرابی اثار وابنیه سلطانیه را صادر کرد . عده ایی نیز معتقد هستند که میران شاه به علت عارضه دیوانگی دستور ویرانی سلطانیه را داد.
" کلاویخو" سفیر هانری سوم پادشاه اسپانیا در دربار تیموری در بخارا که از سلطانیه دیدن کرده است وضع شهررا چنین توصیف میکند :
( شهر سلطانیه در دشتی واقع شده است و هیچ حصاری ندارد که درمیان ان دژی بزرگ است که از سنگ ساخته اند و برجهای محکم دارد . برجها و دیوارهای ان با کاشیهای ابی ارایش شده و زیبا است . در هر یک از این برجها یک عراده کوچک توپ قرار دارد.
سرانجام در نتیجه جنگی که بین قرایوسف و فرزند میرانشاه رخ داد شهر سلطانیه به کلی موجودیت سیاسی خود را از دست داد و تبریز دوباره جای ان را گرفت.)
سلطانیه در دوره صفوی:
در زمان صفویه شهر سلطانیه هر چند از اهمیت سابق افتاده بود مع ذالک یکی از منارل معتبر بین راه تبریز محسوب میشد و بسیاری از عمارات قدیم به صورت نیمه مخروبه وجود داشته است. "پیتر دلاواله " سیاح ایتالیایی در اوایل قرن 17 میلادی از سلطانیه بازدید نموده است از ویرانیهای سلطانیه در عهد صفوی سخن میگوید. :
( سلطانیه سابقا شهر بزرگی بوده ولی امروز خراب شده , دیوار قسمت اعظم خانه ها نیز به ویرانی گراییده است به قسمی که اکنون در شهر تعداد زمینهای بایر که بر روی ان چادر زده شده است خیلی بیشتر از تعداد محدود خانه های مسکونی است. )
" ادام اولاریوس " که در نیمه اول قرن 17 از سلطانیه دیدن کرده بود در سفرنامه خود شرح کوتاهی در باره سلطانیه اورده است و مینویسد:
( این شهر به مناسبت ساختمانهای بلند برجها و ستونهای بسیار از خارج زیبا به نظر میرسد . )
این مورخ تصویری از شهر سلطانیه تهیه کرده است که در ان ساختمانهای بلند را بسیار واضح نشان میدهد.
از طرف راست به چپ این بنا ها وجود دارند:
مسجدی که دو مناره ان دو طرف سردر ان واقع گردیده و بر همه شهر مسلط است. سپس یک مقبره استوانه ای که بر فراز ان گنبدی بیضی شکل هویدا است , در کنار ان دروازه ای ملاحظه میگردد که بر روی برجی با گنبدی مخروطی شکل تعبیه شده است . نزدیک این دروازه مسجدی با گنبدی بسیار زیبا مشاهده میشود. در وسط تصویر زیگوراتی عظیم ملاحظه میگردد و در کنار ان برجی استوانه ای که از ان بلندتر است از ابهت ارتفاعی ان کاسته است.بعد از یک ردیف ویلا و ساختمانهای ییلاقی مقبره سلطان محمد خدابنده با تمام ابهت خود نمودار میگردد.
شاردن و تاورنیه دو سیاح فوانسوی که در اواسط قرن 17 از این شهر دیدن نموده اند ان را زیبا , اباد و مصفا یاد کرده اند.
سلطانیه اگرچه براثر از مرکزت افتادن و دگرگونیهای سیاسی و لشکر کشیهای متعدد ملوک و عوامل طبیعی مانند زمین لرزه و طوفانهای شدید به سرعت رو به زوال و ویرانی نهاد لیکن تا پایان دوران صفویه به صورت شهر کوچکی با نعمت فراوان و عمارات نیمه ویران اما با شکوه خود , جلوه ای داشته است.
سلطانیه در دوره قاجار:
در اوایل سلطنت سلسله قاجار انچه از این شهر و بناهای رفیع ان از دستبرد عوامل ویران کننده طبیعی و دیگر عوامل بر جای ماند دچار هوسهای شاهانه فتحعلیشاه شد.
در زمان جنگ ایران و روس سلطانیه محل تجمع قوای ایران بود. فتحعلیشاه که برای ترتیب سپاه در ایام تابستانی مدتی را در انجا گذراند و طول اقامتش به اندازه ای بود که دستور داد عمارتی از مصالح گنبد سلطانیه برروی تپه های سلطانیه برای وی ساخته شود.
فعلا اثاری از این بنا جز پی ها و قسمتی از اشیا مکشوفه چیزی وجود ندارد.
به طور کلی میتوان گفت که سلطانیه بعد از دوره سلطنت سلطان محمد خدابنده , هرگز ان عظمت گذشته را نیافت. بنا ها ویران گشت . شهر باشکوهی که روزی پایتخت بزرگترین امپراطوری دنیا بود به ویرانی کشیده شد و امروز به صورت روستایی دیده میشود.
گنبد عظیم سلطانیه:
گنبد عظیم سلطانیه در حال حاضر در بین خانه های خشتی سلطانیه همچون نگینی میدرخشد. و گوشه اس از هنر و فرهنگ و معمای این مرزو بوم را یه نمایش میگزارد.
علت ایجادگنبد سلطانیه:
در مورد علل ایجاد گنبد سلطانیه در تواریخ این چنین آمده است:
( اولجایتو پس از طرح طهر سلطانیه تصمیم گرفت که به تقلید از اراگاه برادرش غازان خان آرامگاه رفیعی برای خود بسازد.به همین جهت برای برپایی این آرامگاه از هرسو به سلطانیه امدند تا یکی از بناهای بزرگ دوره مغول را بنا کنند.
بنای گنبد سلطانیه در سال 702 بر اساس طرح ارامگاه غازان خان که رد ان هم از بنای آرامگاه سلطان سنجر در مرو الهام گرفته شده بود ساخته شد. با این تفاوت که پلان ارامگاه سلطان سنجر مربع و پلان گنبد سلطانیه 8 ضلعی است.)
اگرچه تا حد زیادی معماری آرامگاه سلطان سنجر در بنای سلطانیه تاثیر گذاشته بود لیکن جنبه های ابتکاری در بنای اخیر یه حدی است که آن را به صورت یکی از بناهای شاهکار معماری ایران در اورده است که بعدها به عنوان الگو و نمونه برای احداث تعداد زیادی از ابنیه این دوره شد.
معمار گنبد سلطانیه شخصی به نام سید علی شاه بوده است. ظاهرا هنگامی که اولجایتو امر به احداث ارامگاه خود کرد هنوز یکی از مذاهب اسلام را به عنوان دین و مذهب رسمی انتخاب نکرده بود ور تقریبا در سال 709 یعنی وقتی که کار ساختمانی گنبد سلطانیه بو به اتمام بود سفری به عراق نمود و تربت پاک امام حسین و حضرت علی در کربلا و نجف زیارت نمود. بنا به قولی بر اثر ترغیب و تشویق علما و روحانیون بزرگ شیعه که در آن زمان در دستگاه مملکتی دارای نفوذ بودند اولجایتو مذهب رسمی را تشیع اعلام کرد و بعد از مدتی اعلام کرد که آرامگاه خود را به ائمه اطهار اختصاص میدهد . بدین منظور قصد انتقال اجساد مطهر آنان را به سلطانیه داشت تا بر رونق اقتصادی و اهمیت این شهر اضافه کند لذا دستور داد تا تزئینات داخلی بنا را که تا آن روز انجام نگرفته بود طوری بپردازند که در آن شعائر مذهب تشیع به خوبی مورد استفاده قرار گیرد. به همین جهت بود که کلمه علی به صورت مکرر با کاشی در متن آجر نوشته شد.
در همین اوان سلطنت محمد خدا بنده دستور ساختن آرامگاهی ساده برای خود در جنب گنبد اصلی را صادر کرد که به گفته مورخین این بنای آجری ظرف چند هفته به اتمام رسید .اما انتقال اجساد مطهر ائمه اطهار به سلطانیه به خاطر انتقاد و مخالفت علمای شیعه با این عمل و انجام نگرفت.
بنابراین سلطان ایلخانی مصمم شد تا دوباره این بنا را به اراگاه خود اختصاص دهد و به نظر میرسد که در همین ایام از مذهب تشیع به مذهب تسنن گروید.
و شاید به همین منظور بود که دستور داد تمام تزئینات معرق کاری را که کلمه علی بر آن نقش بسته بود و تمام تزئینات آجری و گره سازی را با پوشش های گچ اندود کنند و روی ان پوشش را با کتیبه ها و اشکال مختلف گل و بوته دار بارنگ آبی بر زمینه سفید گچبری کردند.( حدود سال 713 ه_ق ).
اولجایتو در سال 716 یعنی تقریبا 4 سال بعد از اتمام بنا در سن 36 سالگی درگذشت و جسد او در تابوتی از زر ناب در آرامگاه ابدی او دفن شد.