فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:52
فهرست مطالب:
مقدمه............................................................................................................ 3
تاریخچه........................................................................................................ 5
تعریف عقب ماندگی ذهنی.................................................................. 8
طبقه بندی................................................................................................ 13
علل عقب ماندگی ذهنی .................................................................... 25
فراوانی شیوع عقب ماندگی ذهنی................................................... 28
تشخیص و ارزیابی کودکان عقب ماندگی ذهنی........................ 37
اقدامات آموزشی...................................................................................... 44
نکات لازم برای آموزش کودمان عقب مانده ذهنی.................... 49
منابع............................................................................................................. 52
مقدمه
عقب مانده ذهنی یا به اصطلاح دیگر نارسایی رشد قوای ذهنیموضوع تازه و جدیدی نیست بلکه در هر دوره و زمان افرادی در اجتماع وجود داشته اند که از نظر فعالیت های ذهنی در حد طبیعی نبوده اند.بدون شک همۀ ما در طول زندگی خود با واژه هایی چون احمق، کودن، ابله، عقب مانده، بی عقل، کم عقل و ... روبه رو شده ایم. پسامد بالای چنین واژه هایی حکایت از پیوستگی عمیق حیات اجتماعی ما با مسأله ای به نام «عقب مانده ذهنی» است.
حضور تعداد زیادی از این عقب مانده گان ذهنی در جامعه باعث شده که همه ی ما به گونه ای با این دسته از افراد آشنائی مختصری داشته باشیم .متاسفانه ضعف و فقر فرهنگی عمومی گاه سبب می شود که عقب ماندگان ذهنی به عنوان افرادی ساده لوح ،دلقک،وسیلهای برای تفریح و خنده دیگران باشند.گاه مردم به آنان همچون دیوانه و مجنون می نگرند و گاه نیز با دیدی ترحم آمیز و افراطی موجبات طرد هر چه بیشتر آنان را فراهم می آورند. برای حل چنین معضلی لاجرم می باید در گام نخست به اصلاح فرهنگ جامعه در خصوص عقب ماندگی ذهنی اقدام در چنین سطحی اولا موجبات کاهش تعداد عقب ماندگان ذهنی را فراهم می سازد؛چرا که افزایش دانش عمومی در خصوص عقب ماندگی ذهنی و عوامل ایجاد کننده ان ،راههای جلوگیری از بروز آن ،افزایش مراقبت های دوران بارداری
فتهیه و تدارک حداقل امکانات بهداشتی و پزشکی....که در سایه دانش افزایی عمومی به دست می آید از جمله عوامل محدود کننده بروز عقب ماندگی ذهنی است.
ثانیا اقدام در سطح فرهنگی ،تدارک امکانات ،فراهم آوردن تسهیلات و ارائه خدمات مورد نیاز را در پی خواهد داشت؛در نتیجه با اقدامی به موقع در سطح پیشگیری ثانویه می توان با جلوگیری از گسترش ناتوانیهای ثانوی و صرف انرژی ها،هزینه ها و اوقات بعدی آموزشهای مفید و موثر را به نحو احسن برای این دسته کودکان فراهم و بدین سان محیطی مطلوب تر برای رشد و تحول آنان ایجاد نمود،خانواده ای دارای کودکان عقب مانده ذهنی محتاج حمایت های فرهنگی ،اقتصادی و اجتماعی جامعه هستند ،باید به آنها کمک کرد تا در برنامه ریزیهای فردی برای فرزندانشان بتوانند به بهترین نحو ممکن عمل کنن.
حفظ بهداشت روانی خانواده شاید در درجه اول اهمیت قرار گیرد.تولد یک طفل عقب افتاده معلولا بیشترین میزان توجه،سرمایه و وقت و انرژی را به خود معطوف می دارد و این همان عامل ضربه زایی است که می تواند به بهداشت روانی سایر فرزندان خانواده و خود والدین لطمه اساسی وارد سازد.وجود مایتهای گسترده اجتماعی می تواند در این گونه موارد به قدام منطقی والدین دامن زند و بدین ترتیب به طور اعم و کودکان عقب مانده ذهنی به طور اخص یا تاکید بیشتر بر آموزش های پیش دبستانی همراه است .به هر حال عقب ماندگی ذهنی پدیده ای اجتماعی،اقتصادی،فرهنگی،پزشکی ،تربیتی و آموزشی است که از هر نظر لازم است به آن توجه خاص شود.
تاریخچه
عقب ماندگی ذهنی یا باصطلاح دیگر نارسائی رشد قوای ذهنی موضوع تازه و جدیدی نیست بلکه در هر دوره و زمان افرادی در اجتماع وجود داشته اند که از نظر فعالیتهای ذهنی در حد طبیعی نبوده اند ، بخصوص از روزی که بشر زندگی اجتماعی را شروع کرده موضوع کسانی که به عللی قادر نبوده اند خود را با اجتماع هماهنگ سازند مطرح بوده است.اجتماع برای مصلحت ،تعصب یا سالم سازی ،بعضی از این افراد را تحمل کرده، عدهای را محبوس می ساخت یا به مرگ محکوم می نمود.از مجموعه مدارک بدست آمده چنین استنباط می شود که تا قرن هیجدهم این افراد مورد توجه و لطف نبوده و حتی پزشکان از پذیرفتن آنان خودداری می کردند.))
((تاریخچه آموزش و پرورش معلولین ذهنی از حدود سال 1800میلادی آاز شد.در این میان بر خلاف انتظار همگان پرچمداران عمده چنین نهضتی به طور عمده پزشکان بوده اند؛افرادی همچون ایتارد،سگوین،مونته سوری،و کردلی همه حرفه پزشکی داشته اند.))
در اواخرقرن هجدهم روشهای اموزش و پرورش ویژه به طور موفقیت آمیزی برای ناشنوایان به کار برده می شد.تقریبا در همین زمان بود که ژان مارک ایتارد، فیلسوف و پزشک فرانسوی که در یک موسسه مربوط به ناشنوایان کار می کرد،اظهار نمود که روشهای تربیتی مشابه ناشنوایان ممکن است در آموزش و پرورش افراد دارای نقص ذهنی منشا اثر باشد.وی از فلسفه اصالت حواس و همچنین از عقیده بعد از انقلاب فرانسه که میگویند انسان دارای امکانات نامحدود است و محیط و آموزش و پرورش عامل تعیین کننده رشد ذهنی است،الهام گرفته بود.))
((ادوارد سگوین نیز از جمله کسانی است که سهمی مهم در پیشبرد آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی داشته است.وی در سال 1846 کتابی تحت عنوان ((درمان اخلاق،بهداشت و آموزش و پرورش کودکان کانا و کودکان عقب مانده دیگر)) منتشر کرد.وی پس از انقلاب فرانسه به آمریکا رفت،مدتی را در پنسیلوانیا سپری کرد و سپس برای همیشه به نیویورک رفت.او آزمودنی را طراحی کرد هنوز هم برای این این کودکان مورد استفاده قرار می گیرد که در بخش ارزیابی به آن اشاره خواهیم کرد.
دکتر ماریا مونته سوری نیز یکی دیگر از علاقه مندانی بود که با ارائه روش آموزشی جدیدی از حدود 1897 به بعد پرچمدار اصلاحگر روشهای آموزشی و پرورشی کودکان عقب مانده ذهنی شد. مونته سوری روش آموزشی خود را مبتنی بر مراکز رغبت طرحریزی کرده بود.به همین علت این روش در نظام پیش دبستانی عادی کار آیی بسیار زیادی را از خود نشان می دهد.دکتر دکرولی نیز هنگام فعالیت در بروکسل متوجه کودکان عقب مانده ذهنی شد و چاره آن را در آموزش خلاصه کرد .دکرولی نیز همانند مونته سوری نظام آموزشی خود را مبتنی بر مراکز رغبت کودکان طراحی کرده بود،با این تفاوت که فضای آموزشی دکرولی یک فضای طبیعی بود اما مونته سوری به دلیل تاکید خاص بر کاربرد ابزارهای کمک آموزشی خاص به ناچار این فضا را به صورتی تصنعی شکل می داد. به طور کلی در طول دهه دوم و سوم نیمه اول قرن بیستم نظریه های ارائه شده بر روشهای تدریس مبتنی بر عمل تکیه داشته اند.اینسکیپ در دهه 1920بر تعدیل کیفیت برنامه تحصیلی دوره ابتدائی از راه همخوان کردن مواد و محتوای درسی مقطع ابتدائی با سطح ذهنی کودکان عقب مانده تاکید می کرد.به دنبال وی شخص دیگری به نام دونکن با تاکید بر ارائه دروس علمی در مدرسه با نظامی شبیه به تحلیل تکلیف می گوید که قبل از این که محتوای مواد ارائه شده دارای ارزش و اهمیت باشند،یاد گیرنده و این که آیا مطلب را می آموزند یا خیر ،دارای اهمیت است.ریچارد هانگر فورد در حدود دهه چهارم قرن بیستم بر ضرورت حرفه آموزی کودکان عقب مانده ذهنی و مسائل حاشیه ای آن تاکید می ورزد.به دنبال وی و شاید قبل از او ،باید از اندیشمندی دیگر به نام کریستین اینگرام نام برد که در دهه سوم قرن بیستم بر ارائه آموزشهای لازم از راه واحد های تجربی تاکید می کرد.
پرداختن با تاریخچه آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی امری است که در عین این که نمی توان فارغ از جنبه های قانونی،اجتماعی،فرهنگی،پزشکی و...بدان نگریست،در عین حال می توان بدون توضیحات گسترده و تنها اشاره وار به این امر پرداخت که در این مقدمه ما چنین کرده ایم،ضمنا آموزش و پرورش کودکان عقب مانده فارغ از روند کای خود در هر کشور دارای تاریخچه خاص خویش است که در این زمینه اطلاعات موجود در باره آموزش و پرورش کودکان عقب مانده ذهنی ایرانی بسیار اندک و ناکافی می باشد.این نیز نتیجه اهمال گذشتگانمان در ضبط و ثبت فعالیتهای علاقه مندانی بوده است که در این راه ایامی را سپری کرده اند.
به هر حال قدیمی ترین اسناد موجود در این زمینه ،جدا از ادیان موجود (زرتشت و اسلام)گویا حداکثر به اوایل قرن چهاردهم هجری شمسی بر می گردد.
دانلود کنش پژوهی بررسی سطح اضطراب معلمان دانش آموزان استثنایی (عقب مانده ذهنی) و معلمان دانش آموزان عادی با فرمت ورد و قابل ویرایش تعدادصفحات104
مقدمه:
فرض براین است که هر موقعیتی که بهزیستی جاندار را به خطر می اندازد و حالت اضطراب به وجود می آورد. منظور از اضطراب، هیجان ناخوشایندی است که با اصطلاحاتی مانند «نگرانی»، «وحشت» و «ترس» بیان می شود و همه ما آدمیان درجاتی از آن را گاه به گاه تجربه می کنیم. از آنجا که اضطراب به درجات گوناگونی از دلشورة خفیف گرفته تا وحشت روی می دهد، بنابراین آگاهی آدمی نسبت به سبب ناراحتی خویش نیز احتمالاً درجات گوناگونی دارد (اتکینسون و اتکینسون و هیلگارد، ترجمه براهنی، شاملو، کریمی، هاشمیان 1379).
روان رنجوریها اختلالاتی مبتنی بر اضطراب هستند که در آنها آگاهی از واقعیت پابرجاست ولی این آگاهی اغلب تحریف شده است. این اختلالها در نبود اختلال عضوی مغز ظاهر می شوند، اگر چه برخی از اختلالهای عضوی مغز مانند صرع، در کنار این اختلالها شیوع بیشتری دارند (ریچارد پی. هالجین ـ سوزان کراس ویتبورن، ترجمه: سیدمحمدی 1384).
اضطراب به منزلة بخشی از زندگی هر انسان، در همة افراد در حدّی اعتدال آمیز وجود دارد. و در این حد، به عنوان پاسخی سازش یافته تلقی می شود. بالعکس، اضطراب مرضی نیز وجود دارد، چرا که اگر حدی از اضطراب می تواند سازنده و مفید باشد و اگر اغلب مردم اضطراب را تجربه می کنند، اما این حالت ممکن است جنبة مزمن و مداوم بیابد که در این صورت نه تنها می توان پاسخ را سازش یافته دانست بلکه باید آن را به منزلة منبع شکست، سازش نایافتگی و استیصال گسترده ای تلقی کرد که فرد را از بخش عمده ای از امکاناتش محروم می کند، وقتی اساس راهبردهای محدودکنندة آزادی و انعطاف فردی کاهش می یابد و طیف گستردة اختلالهای اضطرابی را که از اختلالهای شناختی و بدنی تا ترسهای غیرموجه و وحشتزدگیها گستردهاند، به وجود می آورد (ریچاردپی، هالجین ـ سوزان کراس ویتبورن، ترجمة :سیدمحمدی، 1384).
بیشتر معلمان از اضطراب و دلواپسیهایی که از منابع بسیاری نشئت می گیرد در عذاباند. این اضطرابات از هر منبعی که باشد، کار تدریس را برای آنها دشوار کرده از درجة موفقیت آنها به میزان قابل توجهی می کاهد(فرهنگی، 1378).
کیفیت شغل، سازش با محیط کار و همکاران، توجه به مقررات کار و وظایفی که به دلیل داشتن حرفه خاصی فرد را مقید و مجبور به اطاعت می نماید امر عادی و شایان توجه است. در صورت عدم انطباق با چنین شرایطی ممکن است اختلالات رفتاری و روانی در فرد بروز نمایند. بین ثبات شغلی و ثبات روانی رابطه مستقیم وجود دارد(میلانی فر، 1376).
معلمی حرفه ای است که نیازمند انرژی و توان زیادی است، با وجود این، توانایی جسمی اگر چه لازم است اما کافی نیست، چه معلم به توانایی عقلی ـ ذهنی، روانی ـ عاطفی و اجتماعی نیز نیاز دارد (سیف، 1384).
هنوز هم کنترل کلاس درس و مسایل و مشکلات انضباطی، یکی از اصلیترین مشغله های ذهنی اکثر معلمان است و یا به قول «بیلز» و «پاجاک» (1985) باید گفت، مشکلات انضباطی یکی از عمده ترین دلیل شکست معلمان و فشار روحی آنهاست. یک موقعیت استرس (فشار روانی) دائمی مربوط به نقش معلم، وی را مجبور می کند تا به منظور حمایت و حفظ شخصیت خود به جستجوی سازگاری با انواع فشارها برآید (سیف، 1384).
هدف از برنامه آموزشهای ویژه ارائه خدماتی به کودکان استثنایی است که نتوان آن خدمات را در کلاسهای عادی فراهم نمود. برنامه های آموزشی ویژه به این علت که سعی دارند تفاوتهای میان گروهی و میان فردی را مورد توجه قرار دهند، با برنامههای کلاسهای عادی مختلف می باشند. معلمان کلاسهای معمولی اصولاً قادر نمی باشند.به نیازهای کودکان استثنایی به طور کامل پاسخ دهند. آنها نه وقت این کار را دارند و نه منابع لازم را در اختیار دارند (میلانی فر، 1385).