فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات36
امام غایب
علامة مجلسی ره در جلاء العیون فرموده اشهر در تاریخ ولادیت شریف آن حضرت آن است که در سال ۲۵۵ هجرت واقع شد و بعضی ۵۶ و بعضی ۵۸ نیز گفتهاند و مشهور آن است که روز ولادت شب جمع پانزدهم ماه شعبان بود و بعضی هشتم شعبان هم گفته اند و باتفاق ولادت آن جناب در سر من رای واقع شد، و باسم و کیفیت با حضرت رسالت صلی الله علیه و آله موافق است و در زمان غیبت اسم آن جناب را مذکور ساختن جائز نیست و حکم آن مخفی است و القاب شریف آن جناب مهدی و خاتم و منتظر و حجه و صاحب است.
این بابویه وشیخ طوسی بسندهای معتبر روایت کردهاند که بشر بن سلیمان برده فروش که از فرزندان ابوایوب انصاری بود و از شیعیان خاص امام علی نقی (ع) و امام حسن عسکری (ع) و همسایةایشان بود در شهر سر من رأی، گفت که روزی کافور خادم امام علی نقی به نزد من آمد و مرا طلب نمود، چون به خدمت آن حضرت رفتم و نشستم فرمود که تو از فرزندان انصاری، ولایت و محب ما اهلبیت همیشه در میان شما بوده است از زمان حضرت رسول تا حال و پیوست محل اعتماد ما بودهاید و من تو را انتخاب میکنم و مشرف میگردانم به تفصیلی که به سبب آن بر شیعیان سبقت گیری در ولایت ما و تو را به رازهای دیگر مطلع می گردانم و به خریدن کنیزی میفرستم پس نامة پاکیزه نوشتند به خط فرنگی و لغت فرنگی و مهر شریف خود بر آن زدند و کینه زری بیرون آوردند که در آن دویست و بیست اشرقی بود،
فرمودند بگیر این نامه وزرا و متوجه بغداد شو و در چاشت فلان روز بر سر جسد حاضر شد چون کشتیهای اسیران به ساحل رسد جمعی از کنیزان در آن کشتیها خواهی دید و جمعی از مشتریان از و کیلان امراء بنی عبا و قلیلی از جوانان عرب خواهی دید که بر سر اسیران جمع خواهند شد پس از دور نظر به برده فروشی که عمر و بن یزید نام دارد در تمام روز تا هنگامیکه از برای مشترین ظاهر سازد کنیزکی را که فلان و فلان صفت دارد و تمام اوصاف او را بین فرمود و جامةحریر آکنده پوشیده است و ابا و امنتاع خواهد نمود آن کنیز از نظر کردن مشتریان و دست گذاشتن به او خواهی شنید که از پس پرده صدای روی از او ظاهر می شود، پس بدانکه به زبان رومی میگوید وای که پردة عفتم دریده شد، پس یکی از مشتریان خواهد گفت که من سیصد اشرفی میدهم به قیمت این کنیز، عفت او در خریدن مرا راغبتر گردانید، پس آن کنیز بلغت عربی خواهند گفت به آن شخص که اگر به زی حضرت سلیمان بن داود ظاهر شوی و پادشاهی او را بیابی من به تو رغبت نخواهم کدر مال خود را ضایع مکن و به قیمت من مده. پس آن برده فروش گوید که من برای تو چه پاره کنم که به هیچ مشتری راضی نمیشود و آخر از فروختن تو چارهای نیست،
پس آن کنیزک گوید که چه تعجیل میکنی البته باید مشتری به هم رسد که دل من با و میل کند و اعتماد بر وفا و دیانت او داشته باسم. پس در این وقت تو برو به نزد صاحب کنی و بگو که نامهای با من هست که یکی از اشراف و بزگواران از روی ملاطفت نوشتهای به لغت فرنگی و خط فرنگی و در آن نامه کرم و سخاوت و وفاداری و بزرگواری خود را وصف کرده است، این نامه را به آن کنیز بدن که بخوابند اگر به صاحب این نامه راضی شود من از جانب آن بزرگ وکیلم که این کنیز را از برای او خریداری نمایم. بشر بن سلیمان گفت که آنچه حضرت فرموده بود واقع شد و آنچه فرموده بود همه را به عمل آوردم.
چون کنیز در نامه نظر کرد بسیار گریست و گفت به عمر بن یزید که مرا به صاحب این نامه بفروش و سوگند های عظیم یاد کردند که اگر مرا به او نفروشی خود را هلاک میکنم پس با او در باب قیمت گفتگوی بسیار کردم تا آنکه به همان قیمت راضی شد که حضرت امام علی نقی (ع) به من داده بودند پس زر را دادم و کنیز را گرفتم و کنیز شاد و خندان شد و با من آمد به حجرهای که در بغداد گرفته بودم و تا بحجره رسید نامة امام را بیرون آورد و میبوسید و بر دیدهها میچسبانید و بر روی زمین میگذاشت و به بدن میمالید،
پس من از روی تعجب گفتم نامهای را میبوسی که صاحبش را نمیشناسی، کنیز گفت ای عاجر کم معرفت ببزرگی فرزندان و اوصیای پیغمبران گوش خود به من بسپارد و دل برای شنیدن سخن من فارغ بدار تا احوال خود را برای توشرح دهم. من ملیکه دختر شیوهای فرزند قیصر پادشاه رومم و مادرم از فرزندان شمعون بن حمون بن الصفا وصی حضرت عیسی (ع) است ترا خبر دهم بامر عجیب: بدانکه جدم قیصر خواست که مرا به عقد فرزند برادر خود درآورد و در هنگامیکه سیزده ساله بودم پس جمع کرد در قصر خود از نسل حواریون عیسی و از علمای نصاری و عباد و ایشان سیصد نفر و از صاحبان قدر و منزلت هفتصد کسی و از امرای لشکر و سرداران عسکر و بزرگان سپاه و سرکردهای قبائل چهار هزار نفر، فرمود تختی حاضر ساختند که در ایام پادشاهی خود بانواع جواهر مرصع گردانیده بود و آن تخت را بر روی چهل پایه تعبیه کردند و بتها و تعبیه کردند و تبها و چلیپاهای خود را بر بلندیها قرار دادند و پسر برادر خود را در بالای تخت فرستاد، چون کشیشان انجیلیها را بر دست گرفتند که بخوانند بتنها و چلیپاها سرنگون همگی افتادند بر زمین و پاهای تخت خراب شد بر زمین افتاد و پسر برادر ملکه از تخت افتاد و بیهوش شد،
پس در آن حال رنگهای کشیشان متغیر شد و اعضایشان بلرزید. پس بزرگ ایشان به جدم گفت ای پادشاه ما را معاف دار از چنین امری که به سبب آن نحوستها روی نمود که دلالت میکند بر اینکه دین مسیحی به زودی زائل گردد. پس جدم این امر را به فال بد دانست و گفت به علماء و کشیشان که این تخت را بار دیگر بر پا کنید و چلیپاها را به جای خود قرار دهید. و حاضر گردانید برادر این برگشته روزگار بدبخت را که این دختر را به او ترویج نمائیم تا معاونت آن برادر دفع خوست این برادر بکند.
چون چنین کردند و آن برادر دیگر را بر بالا تخت بردند، و چون کشیشان شروع به خواندن انجیل کردند باز همان حالت اول روی نمود و نحوست این برادر و آن برادر برابر بود و سر این کار را نداشتند که این از سعادت سروری است نه نحوست آن دو برادر، پس مردم متفرق شدند و جرم غمناک به حرم سرای بازگشت و پردههای خجالت در آویخت، چون شب شد بخواب رفتم و در خواب دیدم که حضرت مسیح و شمعون و جمعی از حواریون در قصر جدم جمع شدند و منبری از نور نصب کردند که از رفعت بر آسمان سربلندی می کرد و در همان موضع تعبیه کردند که جرم تخت را گذاشته بود.
پس حضرت رسالت پناه محمد (ص) با وصی و دامادش علی (ع) و جمعی از امامان و فرزندان بزرگواران ایشان قصد را به قدوم خویش منور ساختند پس حضرت مسیح به قدوم ادب از روی تعظیم و اجلال به استقبال حضرت خاتم الانبیاء (ص) شتافت و دست در گردن مبارک آن جماب در آورد، پس حضرت رسالت پناه (ص) فرمود که یا روح الله آمدهایم که ملیکه فرزند وصی تو شمعون را برای این فرزند سعادتمند خود خواستگاری نمائیم و اشاره فرمود به ماه برج امامت و خلافت حضرت امام حسن عسکری (ع) فرزند آن کسی که تو نامهاش را به من دادی پس حضرت نظر افکند به سوی حضرت شمعول و فرمود شرف دو جهانی به تو روی آورده، پیوند کن رحم خود را برحم آل محمد. پس شمعون گفت که کردم، پس همگی بر آن منبر برآمدند و حضرت رسول (ص) خطبه ای انشاء فرمودند و با حضرت مسیح مرا به حسن عسکری (ع) عقد بستند و حضرت رسول (ص) با حواریون گواه شدند،
چون از آن خواب سعادت مآب بیدار شدم از بیم کشتن آن خواب را برای جدم نقل نکردنم و این گنج را یگان را در سینه پنهان داشتم و آتش محبت آن خورشید فلک امامت روز بروز در کانون سینه ام مشعل میشد و سرمایة صبر و قرار ما به باد فنا میداد تا به حدی که خوردن و آشانیدن بر من حرام شد و هر روز چهره کافی میشد و بدن میکاهید و آثار عشق نهانی در بیرون ظاهر میگردید، پس در شهرهای روم طبیبی نماند مگر آنکه جدم برای معالجة من حاضر کرد و از دوای درد من از او سئوال کرد و هیچ سودی نمیداد. چون از علاج درد من مأیوس ماند روزی به من گفت ای نور چشم من آیا در خاطرت چیزی و آرزوئی در دنیا هست که برای تو به عمل آورم؟ گفتم ای جد من درهای فرج بر روی خود بسته میبینیم اگر شکنجه و آزار از اسیران مسلمانان که در زندان توند دفع نمائی و بندها و زنجیرها از ایشان بگشائی و ایشان را آزاد کنی امیدوارم که حضرت مسیح و مادرش عایتی به من بخشند، چون چنین کرد اندک صحتی از خود ظاهر ساختم و اندک طعامی تناول نمودم پس خوشحال و شاد شد و دیگر اسیران مسلمان را عزیز و گرامی داشت. پس بعد از چهارده شب در خواب دیدم که بهترین زنان عالمیان فاطمة زهرا (س) بدیدن من آمد و حضرت مریم با هزار کنیز از حوریان بهشت در خدمت آن حضرت بودند، پس مریم به من گفت این خاتون بهترین زنان و مادر شوهر تو امام حسن عسکری (ع) است. پس به دامنش درآویختم و گریستم و شکایت کردم که امام حسن (ع) به من جفا میکند و از دیدن من ابا می نماید،
پس آن حضرت فرمود که چگونه فرزند من به دیدن تو بیاید و حال آنکه به خدا شرک میآوری و بر مذهب ترسائی و اینک خواهرم مریم و دختر عمران بیزاری میجوید به سوی خدا از دین تو اگر میل داری که حق تعالی و مرم از تو خشنود گردند و امام حسن عسگری (ع) به دیدن تو بیاید پس بگو: اشهدان لا اله الا الله و آن محمد رسولالله چون به این دو کلمة طیبه تلفظ نمودم حضرت سیده النساء مرا به سینة خود چسبانید و دلداری فرمود و گفت اکنون منتظر آمدن فرزندم باشد که من او را به سوی تو میفرستم. پس بیدار شدم و آن دو کلمه طیبه را بر زبان میراندم و انتظار ملاقات گرامی آن حضرت میبردم، چون شب آینه در آمد به خواب رفتم خورشید جمال آن حضرت طالع گردید گفتم ای دوست من بعد از آنکه دلم را اسیر محبت خود گردانیدی چرا از مفارقت جمال خود مرا چنین جفا دادی؟ فرمود که دیر آمدن به نزد تو نبود مگر برای آنکه مشرک بودی اکنون که مسلمان شدی هر شب به نزد تو خواهم بود تا آنکه حق تعالی ما و تو را در ظاهر یکدیگر برساند و این هجران را به وصال مبدل گرداند،
پس از آن شب تا حال یک شب نگذشته است که درد هجران مرا به شدت وصال دوا نفرماید. بشر بن سلیمان گفت چگونه در میان اسیران افتادی؟ گفت مرا خبر داد امام حسن عسکری (ع) در شبی از شبها که در فلان روز جدت لشکری به جنگ مسلمانان خواهد فرستاد، پس از عقب ایشان خواهد رفت، تو خود را در میان کنیزان و خدمتکاران بینداز به هیئتی که تو را نشناسند و از پی جد خود روانه شو و از فلان راه برو چنان کردم طلایه لشکر مسلمانان به ما برخوردند و ما را اسیر کردند و آخر کار من آن بود که دیدی و تا حال کسی به غیر از تو ندانسته است که من دختر پادشاه رومم و مردی پیر که در غنیمت من بحصة او افتادم از نام من سوال کردن و گفتم نرجس نام دارم، گفت این نام کنیزان است. بشر گفت این عجیب است که تو از اهل فرنگی و زبان عربی را نیک میدانی؟ گفت از بسیاری محبتی که جدم نسبت به من داشت می خواست مرا به یاد گرفتن آداب حسنه بدارند،
زن مترجمی را که زبان فرنگی و زبان عربی هر دو میدانست مقرر کرده بود که هر صبح و شام می آمد و لغت عربی به من آموخت تا آنکه زبانم به این لغت جاری شد. کلینی و این بابویه و شیخ طوسی و سید مرتضی و غیرایشان از محمد بین عالی شأن سندهای معتبر روایت کردهاند از حکیمه خاتون که روزی حرت امام حسن عسکری (ع) به خانة من تشریف آوردند و نگاه تندی به نرجس خاتون کردند، پس عرض کردم که اگر شما را خواهش او هست به خدمت شما بفرستم، فرمود که ای عمه این نگاه تند از روی تعجب بود زیرا که در این زودی حق تعالی از او فرزند بزرگواری بیرون آورد که عدل را پر از عدالت کند بعد از آنکه پر شده باشد از ظلم و جور، گفتم او را بفرستم به نزد شما؟ فرمود که از پدر بزرگوارم رخصت بطلب در این باب حکیمه خاتون گوید که جامه های خود را پوشیدم و به خانة برادرم امام علی نقی (ع) رفتم، چون سلام کردم و نشستم بیآنکه من سخنی بگویم حضرت از ابتدا فرمود که ای حکیم نرجس را بفرست برای فرزندم، گفتم ای سید من، من از همین مطلب به خدمت تو آمدن که در این امر رخصت بگیریم فرمود: که ای بزرگوار صاحب برگت خدا میخواهد که تو را در چنین ثوابی شریک گردند و بهرة عظیمی از خیر و سعادت به تو کدامست فرماید که تو را واسطةچنین امری کرد. حکیمه گفت: بزودی به خانه خود برگشتیم و زفاف آن معدن فتوت و سعادت را در خانة خود واقع ساختم.
بعد از چند روزی آن سعد اکبر را با آنزهره منظر به خانة خورشید انور یعنی والد مطهر او بردم و بعد از چند روز آن آفتاب مطلع امامت در مغرب عالم بقاء غروب نمود و ماه برج خلافت امام حسن عسکری (ع) در امامت جانشین او گردید، و من پیوسته به عادت مقرر زمان پدر به خدمت آن امام البشر میرسیدم. پس روزی نرجس خاتون آمد و گفت ای خاتون پا دراز کن که کفش از پایت بیرون کنم، گفتم توئی خاتون و صاحب من بلکه هرگز نگذارم که تو کفش از پای من بیرون کنی و مرا خدمت کنی بلکه من تو را خدمت میکنم و منت برد دیده می نهم، چون امام حسن عسگری (ع) این سخن را از من شیند گفت خدا تو را جزای خیز دهد ای عمه: پس در خدمت آن جناب نشستم تا وقت غروب آفتاب پس صدا زدم به کنیز خود که بیاور جامع های مرا تا بروم، حضرت فرمود ای عمه امشب نزد ما باش که در این شب متولد می شود فرزند گرامی که حق تعالی به او زنه میگرداند زمین را به علم و ایمان و هدایت بعد از آن که مرده باشد به شیوع کفر و ضلالت، گفت کی به هم میرسد ای سید من و من در نرجس هیچ اثر حملی نمییابم، فرمود که از نرجس به هم میرساند از دیگری .
پس چیستم پشت و شکم نرجس را و ملاحظه کردم هیچگونه اثری نیافتم، پس برگشتم و عرض کردم حضرت تبسم فرمود و گفت چون صبح شود اثر حمل بر او ظاهر خواهد شد و مثل او مثل مادر موسی است که تا هنگام ولادت هیچ تغییری بر او ظاهر نشد واحدی بر حال او مطلع نگردید زیرا که فرعون شکم زنان حامله را می شکافت برای طلب حضرت موسی و حال این فرزند نیز در این امر شبیه است به حضرت موسی و در روایت وارد شده که حکمیه خاتون گفت که بعد از سه روز از ولادت حضرت صاحبت الامر (ع) مشتان لقای او شدم رفتم به خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع) پرسیدم که مولای من کجا است؟ فرمود که سپردم او را به آن کسی که از ما و تو به او احق و اولی بوده چون روز هشتم شود بیا به نزد ما و چون روز هفتم رفتم گهوارهای دیدم بر سر گهواره دویدم مولای خود را دیدم چون ماه شب چهارده بر روی من می خندید و تبسم میفرمود، پس حضرت آواز داد که فرزند مرا بیاور چون به خدمت آن حضرت بردم زبان در دهان مبارکش گردانید و فرمود که سخن بگو ای فرزند ، حضرت صاحبت الامر (ع) شهادتین فرمود و صلوات بر حضرت رسالت پناه و سایر ائمه صلوات الله علیهم فرستاد و بسمالله گفت و آیه ای که گذشت تلاوت فرمود.
پس حضرت امام حسن عسکری (ع) فرمود که بخوان ای فرزند آنچه حق سبحانه و تعالی بر پیغمبران فرستاده است پس ابتدا نمود از صحف آدم و به زبان سرمایی خواند و کتاب ادریس و کتاب نوح و کتاب هود و کتاب صالح و صحف ابراهیم و توریه موسی و زبور داود و انجیل عیسی و قران جدم محمد (ص) را خواند پس قصههای پیغمبران را یاد کرد. پس حضرت امام حسن عسکری (ع) فرمود که چون حق تعالی مهدی این است را به من عطا فرمود و ملک فرستاد که او را به سرا پردةعرض رحمانی برند پس حق تعالی به او خطاب نمود که مرحبا به تو ای بندةمن ه تو را خلق کردهام برای یاری دین خود و اظهر امر شریعت خود و توئی هدایت یافتةبندگان من قسم به ذات خودم می خورم که با طاعت تو ثواب میدهم و بنا فرمانی تو عقاب می کنم مردم را و به سبب شفاعت و هدایت تو بندگان را میآموزم و به مخالفت تو ایشان را عقاب میکنم مردم را و به سبب شفاعت و هدایت تو بندگان را میآمرزم و به مخالفت تو ایشان را عقاب میکنم، ای دو ملکه برگردانید او را به سوی پدرش و از جانب من او را سلام برسانید و بگوئید که او در پناه حفظ و حمایت من است او را از شر دشمنان حراست می نمایم تا هنگامی که او را ظاهر نمایم و حق را با او بر پا دارم و باطل را با او سرنگون سازم و دین حق برای من خالص باشد. نسیم و ماریه کنیزان حضرت عسگری (ع) روایت کرده اند که چون حضرت قائم (ع) متولد شد بدو زانو نشست و انگشتان شهادت را به سوی آسمان نود و عطسه کرد و گفت الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله پس گفت گمان کردند ظالمان که حجت خدا برطرف خواهد شد اگر مرا رخصت گفتن بدهد خدا، شکی نخواهد ماند.
و ایضاً نسیم روایت کرد که که یک شب بعد از ولادت آن حضرت به خدمت او رفتم و عطسه کردم فرمود که یر حمکه الله- من بسیار خوشحال شدم پس فرمود میخواهی بشارت دهم تو را در عطسه گفتم بلی، فرمو امان است از مرگ تا سه روز.
اسماء و القاب شریفه آن حضرت (ع):
بقیةالله – حجه – خل و خلف صالح- شدید – عزیزم- قائم- م ح م د – صلی الله و علی آبائه و اهل بیته ( اسم اصلی و نام اولی الهی آن حضرت است) – مهدی – مآء معین یعنی آب ظاهر جاری بر روی زمین –
ذکر حملهای از خصائص حضرت صاحب الزمان (ع):
اول- امتیاز نور ظل و شبح آن جناب است در عالم اظله بین انوار ائمه علیهم السلام چنانکه در جملة اخبار معراجیه و غیره است که نور آن جناب در میان انوار ائمه علیهم السلام مانند ستارةدرخشان بود در میان سائر کواکب.
بخشی از متن اصلی :
حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام سی سال بعد از عام الفیل، روز جمعه سیرده رجب در خانة خدا متولد شد، و در سال چهلم از هجرت شب نوزدهم ماه رمضان المبارک، وقت طلوع فجر با شمشیر ابن ملجم مرادی ضربت خورد و شب بیست و یکم همان ماه به شهادت رسید.
بنابراین عمر با برکت حضرت شصت و سه سال بود. ده سال قبل از بعثت و بیست و سه سال در حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله، و سی سال بعد از رحلت حضرت اکرم زندگی کرد. زندگی علی زندگی پر برکتی بود برای اسلام بلکه برای بشریت. و اگر آن بزرگوار نبود تاریخ، تاریخ نبود گوشههای درخشندة تاریخ، روزهای عمر امیرالمؤمنین علیه السلام است.
سخن گفتن دربارة امیرالمؤمنین(ع) کار آسانی نیست و ما فقط به ذکر فرازهایی کوتاه از زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام در این نوشته می پردازیم.
لقب:
امیرالمؤمنین، یعسوب الدّین، یعسوب المؤمنین، قائد الغرُّ المحجَّلین، امام المتّقین، سیّد الاوصیاء، اسدالله، مرتضى، حیدر، أَنزع، قَضْم، وصىّ، ولىّ و ... .
کنیه: ابوتراب، ابو الائمّه، ابوالحسن و ... .
پدر: عمران عبدمناف معروف به ابوطالب.
مادر: فاطمه بنت اسد، نوه هاشم، اولین زن هاشمیهاى که با مرد هاشمى، ابوطالب ازدواج کرد؛ و چون در پرورش حضرت رسول دخالت داشت، حضرت او را به عنوان مادر خطاب مىنمود.
علی کیست ؟
راستی جواب این سؤال چیست؟ اگر نگوییم ممکن نیست، کاری است دشوار. جاحظ که یکی از بزرگان اهل تسنن است می گوید: »سخن گفتن دربارة علی ممکن نیست. اگر قرار است حق علی ادا شودـ گویند غلو است، و اگر حق او ادا نشود دربارة علی ظلم است.«
خلیل نموی که یکی از بزرگان اهل تسنن است می گوید: »چه گویم دربارة کسی که دوست و دشمن فضایل او را انکار نمودند. دوست به واسطة ترس، و دشمن به واسطة حسد. و مع الوصف عالم از فضایل او پر شد.« نظیر این گونه کلمات دربارة امیرالمؤمنین از غیر شیعه فراوان است و چه بهتر که دربارة فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام از زبان قرآن سخن بگوییم.
این فایل به همراه چکیده ، فهرست مطالب ، متن اصلی و منابع تحقیق با فرمت word در اختیار شما قرار میگیرد
تعداد صفحات : 14
تحقیق آماده
بررسی حقانیت امام علی (ع) در قرآن
( با فرمت ورد آماده چاپ و صحافی)
امام علی (ع) از منظر قرآن و ایات شریفش
تعداد صفحات : 24 صفحه
فرمت فایل : ورد 2003 قابل اجرا در ورژن های بالاتر و قابل ویرایش
فهرست تحقیق :
مقدمه
آیه هاى ویژه حضرت على(ع)
1) جان برکف
2) سخنگوى محشــر
3) منادى برائت از مشرکان
4) شاهد همگام با پیامبر(ص)
5) على معجزه هم تراز قرآن
6) هارون امت اسلام
مفهوم جرى و تطبیق
تاریخچه جرى و تطبیق
نمونه هایى از جرى و تطبیق
فضایل على(ع) از دیدگاه تفسیر قرآن به قرآن
اشارتى به چند آیه
الف: اهدناالصراط المستقیم
ب: على مجتباى غربال کننده
على(ع) در نهان آیات
ظهر وبطن و تفسیر و تإویل
هشــدار
نمونه اى از تفسیر باطن
على(ع) قرآن ناطق
على(ع)برترین مصداق فضایل مومنان
آیات ناظر به اکمل صفات مومنان.
روایات غیر منقح و نامربوط
ریشه ماجرا
منابع
منابع تحقیق :
. بقره (2): 207.
5. ر.ک: شواهدالتنزیل, ج1, صص 132 ـ 123, نورالثقلین, الدرالمنثور و سایر تفاسیر, زیر همین آیه.
6. شواهد التنزیل, ابوالقاسم حسکانى, ج1, صص 268-267, نورالثلقین, ج2, ص 32.
7. ر.ک: تفسیر ابن کثیر, ج2, ص322, الدرالمنثور, ج4, صص 125-122, نورالثقلین و... زیر آیه
8. هود (11): 17.
9. نهج البلاغه, خطبه قاصعه به شماره 192, بخش پایانى خطبه.
10. اهل بیت در قرآن, نقى پورفر, صص 160-158, با اندکى تصرف.
11. رعد (13): 43.
12. سنن ابن ماجه, ج1, ص44, باب فضایل على(ع) - نقل از ((اهل بیت در قرآن)), ص 173.
13 . المیزان, ج14, ص 221. ر.ک: الدرالمنثور, ج5,ص 566, زیر همین آیه شریفه.
14. احادیث زیادى در نزول آیه شریفه ( انما ولیکم الله و...) (مائده (5): 55) در مورد صدقه دادن انگشترى که حضرت امیر(ع), در حال رکوع انجام داده اند, از شیعه و سنى وارد شده است. امامان(علیهم السلام) و افرادى چون ابوذر, عمار, جابر, ابن عباس, انس بن مالک, سلمه بن کمیل, ابورافع و عمروعاص, آن را روایت کرده اند. مفسران روایى چون احمد, نسایى, طبرى, طبرانى, عبدبن حمید آن را نقل کرده اند. فقها در کتاب ((صلات)) مسإله فعل کثیر و در کتاب ((زکات)) مسإله اطلاق زکات بر صدقه مستحب, متعرض آن شده اند, بزرگانى از ادبا نظیر زمخشرى در کشاف و ابوحیان در تفسیر خود آیه را با روایات منطبق دانسته اند. ر.ک: المیزان, ج6 ص ;25 مجله میراث جاویدان سال 4, ش 1, ص 50.
15. مائده (5): 55.
16. آل عمران (3): 7.
17. المیزان, ج3, ص 70.
18. ر.ک: المیزان, ج1, ص 42.
19. تفسیر عیاشى, ج1, ص11.
20. المیزان, ج 1, ص 42 .
21. نهج البلاغه, خطبه 198.
22. تفسیر فرات کوفى, ص 138, حدیث 166.
23. رعد (13): 7.
24. بحارالانوار, ج2, ص 279.
25. بینه (98): 7, یعنى: در حقیقت کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کرده اند, آنانند که بهترین آفریدگانند.
26. شواهدالتنزیل, ج2, ص ;161 حضرت استاد, محمدباقر محمودى مصحح این کتاب, از ص 457 تا ص 474, ده ها روایت و مإخذ معتبر از اهل سنت درباره این حدیث ذکر کرده است.
27. فجر (89): 27, یعنى: اى نفس مطمئنه خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد و در میان بندگان من درآى و در بهشت من داخل شو.
28. جن (72): 16, یعنى: و هر کس از یاد پروردگار خود دل بگرداند, وى را در قید عذابى روز افزون درآورد.
29. شواهدالتنزیل, ج2, ص 386.
30. واقعه (56): 10, یعنى: و سبقت گیرندگان مقدمند; آنانند همان مقربان.
31. شواهدالتنزیل, ج2, صص 297-291.
32. واقعه (56): 13, یعنى: و اندکى از متإخران.
33. زمر (39): 9, یعنى: آیا کسانى که مى دانند با کسانى که نمى دانند, یکسانند.
34. ر.ک: تفسیر القرآن بالقرآن عند العلامه الطباطبائى, دکتر خضیر جعفر, ایران, قم, دارالقرآن الکریم, 1411.
35. نهج البلاغه, خطبه 133, ص 132, با ترجمه دکتر شهیدى.
36. بقره (2): 185.
37. ر.ک: التفسیر و المفسرون فى ثوبه القشیب, محمدهادى معرفت, ج2, ص 22.
38. نقد و نظر آراى این نویسنده و بررسى این که تا چه اندازه به سر منزل مقصودشان دست یافته, فرصتى فراتر مى طلبد. 39. بررسى شخصیت اهل بیت(علیهم السلام) در قرآن, نقى پورفر, صص 6-5.
40. همان, ص 40.
41. نحل (16): 43.
42. الدرالمنثور, ج7, ص 349.
43. اهل بیت(علیهم السلام) در قرآن, ص 186.
44. الدرالمنثور, ج5, ص ;544 شواهد التنزیل, ج1, صص 477 - 464, با 22 حدیث.
45. کنزالعمال, ج13, ص 152.
46. همان, ص 178.
.47. التفسیر والمفسرون, محمدهادى معرفت, ج1, ص 21. حضرت استاد چهار معناى ((تإویل)) را نزدیک به همین اصطلاح دانسته است.
48. بصائرالدرجات, ص 195.
49. تفسیر عیاشى, ج1, ص 15, شماره 6.
50. تفسیر صافى, فیض کاشانى, ج1, صص 34-30.
51. همان.
52. همان.
53. نحل (16): 90.
54. القاب الرسول و عترته, قطب راوندى, ص ;30 بحارالانوار, ج35, ص 411.
55. بقره (2): ;118 همچنین زیر آیات: یونس (10): ;101 قمر (54): 43.
56. تفسیر البرغانى, جزء اول صص 327-326.
57. تفسیر البرغانى, جزء اول, ص 329.
58. ملک (67): 30.
59. تفسیر صافى, فیض کاشانى, ج2, ص ;727 ر.ک: تإویل الایات الظاهره, ج2, ص 708.
60. التفسیر والمفسرون, محمدهادى معرفت; ج1, صص 27-26, با اختصار.
61. این اثر از تازه هاى نشر دارالحدیث, به اهتمام آقاى رى شهرى و بسیار سودمند و فراگیر است.
62. بررسى شخصیت اهل بیت(علیهم السلام) در قرآن, دکتر نقى پورفر, ص 8.
63. نبإ (78): 31.
64. شواهد التنزیل, ج2, ص 419, زیر همین آیه.
65. نازعات (79): 41-40.
66. شواهد التنزیل, ج2, ص 422.
67. بقره (2): 17 و 19.
68. حج (22): ;73 عنکبوت (29): 41.
69. بقره (2): 26.
70. بقره (2): 27-26.
71. تفسیرالقمى, ج1, صص 35-34.
72. البرهان فى تفسیر القرآن, سیدهاشم حسینى بحرانى, ج1, صص 161-160.
73. البرهان فى تفسیرالقرآن, سیدهاشم حسینى بحرانى, ایران, قم, موسسه البعثه, ط 1, 1415ق, رحلى, گالینگور, ج1 صص 161-160.
74. آل عمران (3): 143.
75. القاب الرسول و عترته, قطب الدین راوندى (م573) در مجموعه میراث شیعه, دفتر اول, ص 47.
76. ر.ک: تفسیر نمونه, ج3, ص 112.
77. تفسیرالقمى, ص 112, زیر آیه.
78. الرحمن (55): 17.
79. تفسیر القمى, ج2, ص 344, زیر آیه.
80. الرحمن (55): 31.
81. التفسیر والمفسرون, محمدهادى معرفت, ج1, ص 485.
فونت های مورد نیاز : b titr و b trafic
فرمت فایل : word 2003
رمز فایل : docfarsi.com
تحقیق آماده
ماجرای ازدواج أم کلثوم دختر امام علی (ع) با عمر
(با فرمت ورد 2003 آماده چاپ و صحافی)
، تعداد صفحات : 19 صفحه
، فرمت فایل : ورد 2003 قابل ویرایش و قابل اجرا در ورژن های بالاتر
از موضوعات سؤال برانگیز دیگر در تاریخ اسلام،
ازدواج جناب امّ کلثوم(علیها السلام) با خلیفه دوم عمربن خطّاب است.
فهرست
مقدمه
امّ کلثوم کیست؟
سخن دانشمندان پیرامون این ازدواج
تأمّلاتى پیرامون ازدواج
افسانه سرایى و زشتى هاى خبر
سنّ امّ کلثوم به هنگام ازدواج
تندخویى
انگیزه این ازدواج
بررسى اسناد این خبر در کتب اهل سنّت و امامیه
تهدیدها و ضرورت ها
جمع بندى و نتیجه
سنّ امّ کلثوم به هنگام ازدواج
منابع
1. قرآن کریم
2. نهج البلاغه (با تحقیق صبحى صالح)
3. الإرشاد، شیخ مفید، مؤسسه آل البیت، قم، چاپ دوم، 1414ق.
4. إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، شاه ولى الله دهلوى، چاپ لاهور، پاکستان.
5. ازدواج امّ کلثوم با عمر، آیت الله سید على حسینى میلانى، مرکز حقایق اسلامى، قم، چاپ دوم، 1386ش.
6. الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، ابوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، تحقیق على محمد البجاوى، دارالجیل، بیروت، چاپ اوّل، 1412ق.
7. اسدالغابة فى معرفة الصحابة، عزّالدین بن الاثیر الجزرى، دارالفکر، بیروت، 1409ق.
8. الاصابة فى معرفة الصحابة، احمد بن على بن حجر عسقلانى، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1415ق.
9. اعلام النساء، على محمد على دخیل، دارالاسلامیة، بیروت، چاپ سوم، 1412 ق.
10. إفحام الاعداء والخصوم، علاّمه سید ناصرحسین موسوى هندى، تحقیق دکتر محمد هادى امینى، مکتبه نینوا، تهران.
11. الامامة والسیاسة، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى، تحقیق على بشرى، دارالأضواء، بیروت، چاپ اوّل، 1410ق.
12. أنساب الاشراف، احمد بن یحیى بن جابر بلاذرى، تحقیق سهیل زکار، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، 1417ق.
13. بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسى، مؤسّسة الوفاء، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
14. البدایة والنهایة، ابن کثیر دمشقى، دارالفکر، بیروت، 1407ق.
15. تاریخ بغداد، خطیب بغدادى، تحقیق مصطفى عبدالقادر عطاء، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1417ق.
16. تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالتراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.
17. تاریخ الیعقوبى، احمد بن ابى یعقوب بن جعفر بن واضح، دار صادر، بیروت.
18. تذکرة الحفّاظ ذهبى، دار احیاء التراث العربى، بیروت.
19. تذکرة الخواص، سبط بن جوزى، مؤسّسة اهل البیت، بیروت، 1401ق.
20. تهذیب الاحکام، شیخ طوسى، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.
21. جامع بیان العلم و فضله، ابن عبدالبر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1398 ق.
22. حیاة سیّدة النساء فاطمة الزهراء، شیخ باقر شریف القَرَشى، تحقیق مهدى باقر شریف القرشى، دار الذخائر الاسلامیة، قم، چاپ اوّل، 1427ق.
23. رسائل المرتضى، سیّد مرتضى، تحقیق سید احمد حسینى، دارالقرآن الکریم، قم، 1405ق.
24. سیر اعلام النبلاء، شمس الدین محمد بن احمد ذهبى، تحقیق شعیب ارنؤوط، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ نهم، 1413 ق.
25. السیرة النبویة، ابن هشام حمیرى، تحقیق مصطفى السقا وهمکاران، دارالمعرفة، بیروت.
26. صحیح بخارى، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخارى، دارالجیل، بیروت.
27. صحیح مسلم، مسلم بن حجّاج نیشابورى، دارالفکر، بیروت.
28. الطبقات الکبرى، محمد بن سعد، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1410ق.
29. عقدالفرید، ابن عبد ربّه، دارالکتاب العربى، بیروت، 1406ق.
30. الغارات، ابراهیم بن هلال ثقفى، تحقیق سید جلال الدین حسینى.
31. قاموس الرجال، علامه محمدتقى شوشترى، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اوّل، 1425ق.
32. الکافى، ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینى، دار صعب ـ دارالتعارف، بیروت، چاپ چهارم، 1401ق.
33. الکامل فى التاریخ، عزّالدین على بن ابى الکرم (معروف به ابن اثیر)، دار صادر، بیروت، 1385ق.
34. کنزالعمّال، متقى هندى، مؤسّسة الرسالة، بیروت، 1409ق.
35. المبسوط، شمس الدین ابوبکر سرخسى، دارالمعرفة، بیروت، 1406ق.
36. مجمع الزوائد، على بن ابى بکر هیثمى، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1408ق.
37. المجموع، محیى الدین نووى، دارالفکر، بیروت.
38. المسائل السرویة، شیخ مفید، دارالمفید، بیروت، چاپ دوم، 1414ق.
39. المسائل العکبریة، شیخ مفید، تحقیق على اکبر الهى خراسانى، دارالمفید، بیروت، چاپ دوم، 1414 ق.
40. المستدرک على الصحیحین، حاکم نیشابورى، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشلى.
41. مسند احمد، احمد بن حنبل، دار صادر، بیروت.
42. المصنف، ابن ابى شیبه کوفى، تحقیق سعید اللحام، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، 1409ق.
43. المعجم الکبیر، الطبرانى، تحقیق حمدى عبدالمجید السلفى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ دوم، 1404ق.
44. المغنى، عبدالله بن قدامه، دارالکتاب العربى، بیروت.
45. مغنى المحتاج، محمد بن احمد شربینى، داراحیاء التراث العربى، بیروت، 1377ق.
46. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، مطبعة الحیدریة، نجف اشرف، 1376ق.
47. المنتظم فى تاریخ الامم والملوک، عبدالرحمن بن على بن محمد بن الجوزى، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1412ق.
48. یورش به خانه وحى، آیت الله جعفر سبحانى، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، 1383ش.
منابع تحقیق از معتبرترین کتب فقهی می باشد
فونت های مورد نیاز : b titr و b trafic
فرمت فایل : word 2003
رمز فایل : docfarsi.com
تحقیق آماده
عدالت از دیدگاه امام علی (ع)
آماده صحافی و چاپ
تعداد صفحات 13 صفحه است .
آماده چاپ و صحافی ، فقط کافی ست در محل های مشخص شده مشخصات خود را وارد نمایید و تحویل دهید .
تحقیق هیچ گونه تگ تبلیغاتی و غیره را دارا نمی باشد.
کلیه صفحات دارای شماره صفحه و کادر دور صفحه هستند .
منابع تحقیق از کتب متبر می باشد و از منابع نا معتبر و سایت ها استفاده نشده است .
فهرست مطالب موجود در تحقیق :
منابع تحقیق :
فونت های مورد نیاز : b titr و b trafic
فرمت فایل : word 2003
رمز فایل : docfarsi.com