مقدمه
چرا ما با برخی از مردم دوست میشویم و با بعضی دیگر نه؟ و چطور با دیگران دوست میشویم؟ این سوالات برای ما اغلب مهم هستند (هر چند نتوانیم پاسخهای قاطعی درباره آنها ارائه دهیم). آیا تا به حال برایتان پیش نیامده ک صرفاً دیگران را به این جهت تایید میکنید که نمیخواهید با آنها مخالفت کرده باشید؟ آیا زمینه این توافق در اجتناب از عدم تایید دیگران نهفته است؟ شاید شما هم نمیخواهید با چنین مخالفتی وجاهت خود را کاهش دهید. از سوی دیگر ممکن است دوستیهای شما زمانی به سمت کسب وجاهت نیز میل کند.
نبایستی چنین تمایلی را به کسب وجاهت یا تایید اجتماعی تحت عنوان عدم رشد اجتماعی یا عدم اتکاء به نفس یا دورویی مقوله بندی کنید. بیشتر ما هنگام همراهی با دوستان احساس خوشایندی داریم. تصور دوستی با دیگران علاوه بر ایجاد احساس خوشحالی، از اضطرابات روحی نیز جلوگیری میکند. مزایای دیگری نیز بر دوستی مترتب است. مردم وجیه بیش از افراد غیروجیه جاذب مزایای اجتماعیاند. نظرات، اعمال و تاثیرات آنها راحتتر از سوی گروه پذیرفته شده و از این رو غالب انسانها تمایل دارند جهت کسب این جاذبه با دیگران دوست شوند.
این بخش با تبیین فرایند دوستی آغاز میشود. در اینجا دوباره نقش ارزیابیهای عقلی و نیتمند (مثل وجود جاذبه یا مزیت در دوستی) یا خودکار و غیرمعقول را در فرایند مزبور مشاهده خواهید کرد. آنگاه با چنین زمینهای به سایر روابط شخصی مانند دوست یابی و عشق ورزی خواهیم پرداخت.
عوامل و زمینه های جاذبه میان فردی
هنگامی که افراد با یکیدگر ارتباط برقرار می کنند جاذبه شروع می شود. اغلب این گونه تماس ها به طور تصادفی پیش می آید؛ مانند مسیری که در پلکان آپارتمان یا کوچه ها در میان همسایگان است، محل نشستن در کلاس، هم اتاقی در خوابگاه یا محل کار یا غیر از اینها. چون در محلی خاص زندگی می کنیم یا در محل خاصی اشتغال به کار داریم به ناچار با برخی افراد بیش از دیگران برخورد خواهیم داشت. اغلب همجواری نخستین گام در جاذبه نسبت به دیگران محسوب می شود. عامل موثر دیگر در جاذبه هنگام ملاقات حالت عاطفی ماست. بدون توجه به این حالت عاطفی هنگامی که عواطف ما مثبت است تمایل داریم دیگران را دوست بداریم و هر گاه عواطف ما منفی است تمایل ما خلاف ان است. عواطف و احساسات ما ممکن است از رفتار همین شخص مخاطب ناشی شده باشد (مثلا یک شوخی بیجا به عواطف منفی بیانجامد) یا منبعث از موضوعی باشد که ارتباطی هم با این شخص مخاطب نداشته باشد (مثلا بدی آب و هوا یا به وجود آمدن یک مشکل شخصی) حتی با وجود تماسهای مکرر و عواطف مثبت رابطه ممکن است تداوم نیابد مگر انکه هر دو نفر انگیزه برای ایجاد رابطه داشته باشند و هر یک به ویژگی های قابل مشاهده دیگری واکنش مثبت نشان دهد. یعنی دو نفر غریبه باید خواهان ایجاد رابطه باشند و با واکنش های اولیه خویش به قیافه ظاهری، رنگ پوست، سن و سال و هر عامل دیگر که ممکن است تصورات قالبی و پیشداوری را فعال سازد این اشتیاق را کم نکنند. به هنگام تعامل دو نفر استمرار دوست داشتن در مقابل دوست نداشتن به وسیله وجود یا عدم تشابه در نگرشها، باورها، ارزشها و دیگر خصوصیتها تعیین می شود. هنگامی که دوستی متقابل از طریق ارزیابی های مثبت در کلمات و رفتار آشکار می شود رابطه می تواند به طور فزاینده ای مثبت باشد. امور دیگری از قبیل مکمل هم بودن و شایستگی یا خصوصیات شخصی مثبت نیز در شکل گیری رابطه و جاذبه میان فردی موثرند که در این قسمت به بررسی آنها می پردازیم.
برای دانلود کل مطلب به لینک زیر مراجعه کنید.
نفوذ اجتماعی عبارت است از تغییر شکل رفتار یا باورهای فرد بر اثر فشار واقعی یا خیالی، ارادی یا غیرارادی، که از طرف یک شخص یا گروهی از اشخاص اعمال می شود. با این تعریف نفوذ اجتماعی از یکدستی رفتار متمایز می شود. منظور از یکدستی رفتار این است که افراد مستقل از یکدیگر در مقابل یک رفتار معین واکنش یکسانی نشان می دهند، مثلا در زمستان لباس گرم می پوشند. اما ترجیح نوع، مدل یا رنگ لباس، اغلب از نفوذ اجتماعی ناشی می شود.
بهجارسازی
هنجار چگونه به وجود میآید؟ هنجار یا نورم عبارت از قاعده ای است که از طرف اجتماع دیکته می شود و معیارهای تایید یا عدم تایید اجتماعی را منعکس می کند. برای برقراری هنجار لازم است که گروهی از اشخاص در مورد برداشت از واقعیت به توافق برسند. در زندگی روزمره هنجارهای فرهنگ خود را تا آن اندازه می شناسی که بدانیم آنها، رفتارها، باورها و نگرشهای بهنجار را چگونه تعریف می کنند. بنابراین فرهنگ یا حتی تجربه شخصی، به عنوان معیار، برای ارزیابی واقعیت مورد استفاده قرار می گیرد.
در یکی از نوشته های بسیار مشهور روانشناسی اجتماعی، مظفر شریف، از خود می پرسد که اگر اشخاص را در موقعیتی قرار دهیم که در آن معیاری برای رهنمایی رفتار آنها وجود نداشته باشد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا این افراد به آنجا خواهند رسید که واقعیت را مستقل از یکدیگر در نظر خواهند گرفت؟ یا برعکس در مورد شیوه بهنجار تفسیر واقعیت، به توافق خواهند رسید؟ برای بررسی آزمایشی این سوال، پژوهشگر به پدیده ای متوسل می شود که در آن عصر خیلی خوب شناخته شده بود: حرکت خودزاد. حرکت خودزاد یا حرکت خودبه خودی یک نوع خطای ادراکی است، که وقتی شخص در اتاق کاملا تارکی قرار می گیرد، معیارهای عادی خود را از دست می دهد. اگر از او بخواهند که به یک نقطه روشن خیره شود، خیال خواهد کرد که نقطه حرکت می کند، در حالی که واقعا ثابت است.
شریف، ابتدا افراد را به تنهایی در این شرایط قرار می دهد. نقطه روشن به مدت چند ثانیه نشان داده می شود. پس از انکه نقطه محو می شود، از آزمودنی ها می خواهد که بگویند ان نقطه چند سانتی متر جابجا شده است. بدین ترتیب 100 تخمنی متوالی به دست می آورد. در این آزمایش شریف متوجه می شود که به هنگام فقدان معیار بیرونی، آزمودنی ها برای خود معیار می سازند. وقتی فرد به تنهایی در اتاق تاریک قرار می گیرد، ابتدا سعی می کند که یک معیار جابجایی تعیین کند و از روی ان به ارزیابی سایر جابجایی ها بپردازد. برخی آزمودنی ها اولین جابجایی را به عنوان معیار در نظر می گیرند و سعی می کنند تا برابری، بزرگتر یا کوچکتر بودن سایر جابجایی ها با جابجایی اول را براورده کنند. بنابراین هر آزمودنی یک هنجار و یک انحراف متوسط از ان هنجار برای خود خلق می کند. مثلا اگر میانگین برآوردهای یک شخص معین، هفت سانتی متر باشد، اکثر برآوردهای او از این میانگین بیشتر از سه سانتی متر تفاوت نخواهد داشت.
برای دانلود کل مطلب به لینک زیر مراجعه کنید.
مقدمه
در این فصل میخواهیم ساز و کارهای روانشناختی اقناع[1] را بررسی کنم که عبارت است از فرایند تغییر هشیارانه نگرشها بر اثر انتقال پیام. از همین ابتدا میخواهم بدانید که تمام انسانها این کار را انجام میدهند اگر شک دارید با خواندن این فصل خواهید دید که ذهنیت شما را عوض خواهم کرد.
واگیری رسانهای
شاید قدرت رسانههای همگانی را بتوان به بهترین وجه از طریق پدیدهای نشان داد که به واگیری هیجانی[2] معروف است. مثلاً در اکتبر 1982، هنگامی که در نایه شیکاو هفت نفر بر اثر خوردن کپسولهای سردرد تایلنول[3] با لعاب سیانید[4] جان خود را از دست دادند، رسانههای ملی خبری این رویداد را به صورت یک فاجه در سطح گستردهای تبلیغ کردند. در واقع، دشوار بود که چند روز، تلویزیون یا رادیو را روشن کرد یا روزنانهای را برای مطالعه برداشت، بدون اینکه مطلبی در خصوص مسمومیت با تایلنول در آنها باشد. البته، این واقعه، هم غم انگیز بود و هم عجیب، و از این رو، نمونه بسیار خوبی برای تقلید بود. تاثیرات این پوشش خبری برجسته، فوری و بی درنگ بودند: مسمومیتهای مشابهی مشتمل بر آلوده بودن محلول دهان شو، قطره چشم، اسپری بینی، نوشابههای غیر الکلی و حتی ساندویچهای سوسیس در شهرهای سرتاسر کشور گزارش شد. این مسمومیتها که به نحو برجستهای به عنوان مسمومیتهای تقلیدی[5] اعلام شدند، به نوبه خود، توجه گسترده رسانههای همگانی را به خود جلب کردند. واکنش عمومی، تمام ویژگیهای حلقهای فزاینده از رویدادها را پیدا کرد: بسیاری از مردم وحشت زده شده بودند و هنگامی که به مواردی مانند گلودرد و شکم درد مبتلا میشدند، برای سوزش و مسمومیت، کمک پزشکی میطلبیدند. نسبت هشدارهای دروغین درباره آلودگی فراوردهها، هفت به یک بود. از آنجا که این وقایع درست گیش از عید هالووین[6] روی داده بود، مسئولان نگران از ترس اینکه مبادا بسیاری از افراد با مسموم کردن شیرینی و شکلات بچهها، این قتلها را تقلید کنند، در تعدادی از مناطق شهری رسم قاشق زنی[7] را ممنوع کردند.
مسمومیتهای اولیه در شیکاگو، مسلماً کار یک نفر بود. حوادث بعدی به دلیل تبلیاتی که درباره مسمومیتهای شیکاگو شد، روی داد. لیکن، به گفته یک مرکز خبری، این اعتقاد شایع شده بود که موج مسمومیت، به شکل یک بیماری واگیردار بدون درمان در آمده است و خود نشانهای از یک جامعه بیمار است، کشوری که رو به دیوانگی میرود. بسیاری از روزنامهها موقعیت تمسخرآمیزی پیدا کردند، بدین معنا که نخست به رویدادهای مسمومیت حساسیت و هیجان بخشیند و سپس به اشهار نظرهای انتقاد آمیز بعدی کارشناسان رسانه های
برای دانلود کل مطلب به لینک زیر مراجعه کنید.
مقدمه
آنچه تحت عنوان جامعه شناسی دین شناخته و در زمره ادبیات انحصاری آن پذیرفته شده است، چیزی نیست جز بحثهایی در اصراف چهار محور اصلی موضوع-شناسی، روششناسی، نظریه پردازی و بررسی مسائل ناشی از مواجهات میان دین و جامعه. جامعه با تعریف خاصی که از موضوع میدهد و روشهای کشف و ارزیابی ویژه و مساله شناسی خاص خود، از دیگر رشتههای دین پژوهی متمایز میگردد و جایگاه مستقلی را میان آنها احراز مینماید. به همین نحو جامعه شناسی دین با مسائلی که دین برای آن رقم میزند قلمرو خاصی را ذیل جامعهشناسی و در کنار دیگر شاخه های دیگر شاخههای آن پدید میآورد.
تحولات جامعه شناسی دین در اطراف موضوع خویش آن را به جانب بحثهای مطرح درباره منشا دین و ریشه دینداری میکشاند و به سوی مجادلات از پیش موجود بر سر تعریف دین جلب می-کند و برای تعمیق بحث ناگزیر به سراغ دیگر رشته ای دین پژوهی میبرد و با ادبیات و مکتوبات غیرجامعه شناسانه قرین میسازد. گونهشناسی به مصابه سنت رایج در علم و به عنوان راهکاری برای غلبه بر تکثر و تنوع موجود در مصادیق شناخته شده دین، جامعهشناسی دین را همچون دیگر شاخه های هم عرض، به تامل در انواع دین فرا میخواند. با این وجود آنچه برای جامعه شناسی موضوعیت دارد، صورت تجلی یافته دین است در حیات اجتماعی انسانها. لذا به تعبیر برخی، گام نخست آن نه با دین که با تامل در اطراف دینداری است که برداشته میشود. در هر صورت چه بدین سبب و از این طریق و چه از پس مباحث مطرح در اطراف دین به مثابه موضوع، سر فصل تعملات بعدی جامعه شناسان دین، دینداری است.
بحثهای پیشین اگر جامعه شناسی دین را به فلسفه دین، مردمشناسی دین و تاریخ ادیان نزدیک میساخت، تامل در دینداری به مثابه متغییری فردی آن را با روانشناسی دین قرین میسازد. با این وجود جامعه شناسی دین در هیچ یک از فصول مشترک، در همان سطح مالوف باقی نمیماند. مطالعه پیرامون میزان، انواع و تغییرات دینداری و مدلها و چارچوبهای سنجش آن، از عناوین مشترک و موضوعات مورد علاقه جامعه شناسان و روانشناسان دین است.
با حصول کیفیات نسبی در موضوع شناسی و به انجام رسیدن بحثهای فوق، نوبت به روششناسی و آشنایی با انواع روش تحقیق در جامعه شناسی دین میرسد. اگرچه مرزبندیهای مشخصی از این حیث میان جامعه شناسی و دیگر رشتههای دین پژوهی وجود دارد؛ لیکن نه چندان قاطع که هیچ اخذ و اقتباسی میانشان برقرار نگردد؛ خصوصا در ادوار اخیر که از نقار و جداییها کاسته و بر اعتماد و همکاریهای میان رشته ای افزوده گشته است.
دین
رهیافتهای نظری به دین در تمام مباحث پیش گفته حضور و آثار خود را داشته اند و رویکردهای متفاوتی را در هر یک از فصول جامعهشناسی دین پدید آوردهاند؛ با این حال بررسی دستگاهمند و جامع آنها در یک نگاه مقایسهای، جامعه شناسی دین را ملزم می سازد تا فصل مستقل و مشبعی را به آن اختصاص دهد. مرور نظریهها و تبیینهای مختلف از دین، مهمترین و شاخصترین بحثی است که جامعه شناسی دین را با تمام تحولاتش مجددا با عقبه آن در جامعهشناسی کلاسیک مرتبط میسازد و مایه های نظری آن را تقویت مینماید.
جامعه شناسی دین پس از عبور از فرازهای بلندی چون موضوع شناسی و روش شناسی و مرور تفصیلی بر ادبیات نظری جامعهشناسان درباره دین، آمادگی آن را پیدا میکند تا به دل مسائل برخاسته از تعامل میان دین و جامعه در سطح ساختاری، نهادی، گروه ها و کنشگران اجتماعی بزند. آن تعملات سه گانه در واقع راهی است به سوی جامعهشناس دین شدن؛ در حالی که ورود به عرصه مسائل بابی را می گاشد درباره جامعه شناسی کردن درباره دین که لابد غرض نهایی تمامی این تلاشها است. دامنه مسائل مورد توجه جامعه شناسی دین بسیار وسیع است و متنوع و با پدیدههایی در سطح خرد و کلان و میانه و موقعیتهای متحول و ایستا در گسترههای محلی و ملی و جهانی درگیر میشود. (شجاعی زند، 1388، 7- 9)
تعاریف دین
کارل مارکس
دین، خودآگاهی و خوداحساسی انسانی است که هنوز خود را نیافته است یا مجددا گم کرده است.
دین، خورشید موهومی است که تا زمانی انسان، گرد خویش نمیچرخد، گرد آن میچرخد.
انسان موجودی انتزاعی بنشسته در خارج از جهان نیست؛ انسان، جهان انسان، دولت و جامعه است و همین دولت و جامعه دین را پدید آوردهاند؛ یک آگاهی وارونه جهانی را در یک جهان وارونه. دین نظریه عمومی چنین جهانی است.
انسان دین را میسازد؛ دین انسان را نمیسازد.
برای دانلود کل مطلب به لینک زیر مراجعه کنید.
مقدمه
چرا ما با برخی از مردم دوست میشویم و با بعضی دیگر نه؟ و چطور با دیگران دوست میشویم؟ این سوالات برای ما اغلب مهم هستند (هر چند نتوانیم پاسخهای قاطعی درباره آنها ارائه دهیم). آیا تا به حال برایتان پیش نیامده ک صرفاً دیگران را به این جهت تایید میکنید که نمیخواهید با آنها مخالفت کرده باشید؟ آیا زمینه این توافق در اجتناب از عدم تایید دیگران نهفته است؟ شاید شما هم نمیخواهید با چنین مخالفتی وجاهت خود را کاهش دهید. از سوی دیگر ممکن است دوستیهای شما زمانی به سمت کسب وجاهت نیز میل کند.
نبایستی چنین تمایلی را به کسب وجاهت یا تایید اجتماعی تحت عنوان عدم رشد اجتماعی یا عدم اتکاء به نفس یا دورویی مقوله بندی کنید. بیشتر ما هنگام همراهی با دوستان احساس خوشایندی داریم. تصور دوستی با دیگران علاوه بر ایجاد احساس خوشحالی، از اضطرابات روحی نیز جلوگیری میکند. مزایای دیگری نیز بر دوستی مترتب است. مردم وجیه بیش از افراد غیروجیه جاذب مزایای اجتماعیاند. نظرات، اعمال و تاثیرات آنها راحتتر از سوی گروه پذیرفته شده و از این رو غالب انسانها تمایل دارند جهت کسب این جاذبه با دیگران دوست شوند.
این بخش با تبیین فرایند دوستی آغاز میشود. در اینجا دوباره نقش ارزیابیهای عقلی و نیتمند (مثل وجود جاذبه یا مزیت در دوستی) یا خودکار و غیرمعقول را در فرایند مزبور مشاهده خواهید کرد. آنگاه با چنین زمینهای به سایر روابط شخصی مانند دوست یابی و عشق ورزی خواهیم پرداخت.
عوامل و زمینه های جاذبه میان فردی
هنگامی که افراد با یکیدگر ارتباط برقرار می کنند جاذبه شروع می شود. اغلب این گونه تماس ها به طور تصادفی پیش می آید؛ مانند مسیری که در پلکان آپارتمان یا کوچه ها در میان همسایگان است، محل نشستن در کلاس، هم اتاقی در خوابگاه یا محل کار یا غیر از اینها. چون در محلی خاص زندگی می کنیم یا در محل خاصی اشتغال به کار داریم به ناچار با برخی افراد بیش از دیگران برخورد خواهیم داشت. اغلب همجواری نخستین گام در جاذبه نسبت به دیگران محسوب می شود. عامل موثر دیگر در جاذبه هنگام ملاقات حالت عاطفی ماست. بدون توجه به این حالت عاطفی هنگامی که عواطف ما مثبت است تمایل داریم دیگران را دوست بداریم و هر گاه عواطف ما منفی است تمایل ما خلاف ان است. عواطف و احساسات ما ممکن است از رفتار همین شخص مخاطب ناشی شده باشد (مثلا یک شوخی بیجا به عواطف منفی بیانجامد) یا منبعث از موضوعی باشد که ارتباطی هم با این شخص مخاطب نداشته باشد (مثلا بدی آب و هوا یا به وجود آمدن یک مشکل شخصی) حتی با وجود تماسهای مکرر و عواطف مثبت رابطه ممکن است تداوم نیابد مگر انکه هر دو نفر انگیزه برای ایجاد رابطه داشته باشند و هر یک به ویژگی های قابل مشاهده دیگری واکنش مثبت نشان دهد. یعنی دو نفر غریبه باید خواهان ایجاد رابطه باشند و با واکنش های اولیه خویش به قیافه ظاهری، رنگ پوست، سن و سال و هر عامل دیگر که ممکن است تصورات قالبی و پیشداوری را فعال سازد این اشتیاق را کم نکنند. به هنگام تعامل دو نفر استمرار دوست داشتن در مقابل دوست نداشتن به وسیله وجود یا عدم تشابه در نگرشها، باورها، ارزشها و دیگر خصوصیتها تعیین می شود. هنگامی که دوستی متقابل از طریق ارزیابی های مثبت در کلمات و رفتار آشکار می شود رابطه می تواند به طور فزاینده ای مثبت باشد. امور دیگری از قبیل مکمل هم بودن و شایستگی یا خصوصیات شخصی مثبت نیز در شکل گیری رابطه و جاذبه میان فردی موثرند که در این قسمت به بررسی آنها می پردازیم.
برای دانلود کل مطلب به لینک زیر مراجعه کنید.