فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:18
فهرست مطالب:
بخش اول:
بخش دوم:
بخش سوم:
بخش چهارم:
بخش پنجم:
بخش ششم:
منابع:
چکیده:
بخش اول
تعریف لغوی و مفهومی جوانمردی:
معنا و مفهوم عیار (جوانمرد )از دید فرهنگ نگاران و شاعران
در این مورد می توان گفت که واژه عیار با وجود آنکه (ع) عربی دارد ،گمان می رود که اصل آن از لغت (ایار ) پهلوی آمده باشد . این کلمه را در بعضی کتابها به شکل (ادیوار) و «ایار» به تشدید نیز نوشته اند که بعدها به «ایار» تبدیل گردیده و در زبان دری «یار» به حذف الف گفته اند و آنگاه که عرب ها به درون این آیین و مسلک مردمی داخل شدند ،این کلمه را معرب ساخته و واژه «ادیوار» را به عیار تبدیل کرده اند.
دانشمند شناخته شده ایران دکتر معین در جلد چهارم برهان قاطع آنجا که درباره کلمه عیار بحث می کند در این مورد نوشته است که :« کلمه عیار معرب مصنوعی (یار) است که معنی جوانمرد را می دهد و تازی ها جوانمردی را فتوت و جوانمرد را فتی می گویند.»
ملک الشعرای بهار نیز در سبک شناسی نوشته است که عیار کلمه عربی نیست و اصل آن «ادیوار» زمینه تاریخی دارد و عیاران سابق مانند احزاب امروزی ،دارای سازمانهایی بوده اند با اهداف و مرام های مشخص اجتماعی ،اخلاقی و سیاسی که در شهرهای بزرگ خراسان تشکیلات منظم و حمایت از مظلومان بوده است که جمعیت فتیان یا حزب فتوت در واقع نوع اصلاح شده این سازمان عیاری است .
واژه عیار در زمانه های مختلف آن هم در معاملات اجتماعی به معناهای گوناگون به کار می رفته است .
آنانی که قدرتمند ،ظالم و ستمگر بودند ،همیشه مورد خشم و نفرت عیاران و جوانمردان قرار می گرفتند و به همین دلیل است که از نگاه ثروتمندان ،عیاران مردمی بودند دزد و دغل . اما شخصیت عیاران از نگاه مردم ناتوان و تهیدست از روی قدردانی ،دیده می شود و عیاران همیشه پشتیبان ستمدیدگان و بیچارگان بودند . از دید این مردم عیاران جمعیتی بودند که به درد شان رسیدگی کرده و دست ظالمان و ستمگران را از سرشان کوتاه می ساختند.
این دو مفهوم متضاد که یاد کرده آمد ،بعدها در تمام کتابها ،فرهنگ ها و لغت نامه ها،بازتاب یافته و چهره عیاران را به گونه های مختلفی نمایان ساخته است.
علی اکبر دهخدادر لغت نامه خویش نوشته است که عیار به کسی گویند که بسیار آمد و شد کند و نیز مرد ذکی و به هر سورونده ،بسیار گشت و تیز و خاطر را هم گفته اند.
در فرهنگ فارسی حسن عمید آمده است که جوانمرد یعنی : مرد جوان ،بخشنده ،سخی ،بزرگوار و نیز صاحب همت و فتوت را گویند.
در فرهنگ فارسی معین آمده است که عیار به معنی زیرک ،چالاک ،جوانمرد و طرار وعیاری به معنای حیله بازی،جوانمردی و مکاری است .
به همینگونه اگر دیوان اشعار شاعران کلاسیک ادب فارسی را تحت مطالعه قرار دهیم ،می بینم که این دومفهوم متضاد که در لغت نامه ها و فرهنگ ها آمده است ،در لابه لای اشعار اکثر شاعران نیز بازتاب یافته و شاعران این کلمه را به معناهای گوناگون به کار برده اند ،همچنانکه می خوانیم :
از فخر الدین اسعد گرگانی:
جهان آسوده گشت از دزد و طرار ز کرد و لور از ره گیر و عیار
از مسعود سعد سلمان:
محبوس چرا شدم ،نمی دانم دانم که نه دزدم و نه عیارم
خواجه حافظ شیرازی :
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
خیال زلف تو پختن نه کار هر خامسیت
که زیر سلسه رفتن طریق عیاریست
چه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهر آشوب
به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد
کدام آهن دلکش آموخت این عیاری
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد
زان طره هر پیچ و خم سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم آنکس که عیاری کند
خامی و ساده دلی شیوه جانبازان است
خبری از بر آن دلبر عیار بیار
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار
تاج کابوس ربود و کمر کیخسرو
2-سند قرآنی خداوند سبحان در قرآن کریم می فرماید:
1- و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد .
بعضی مردانند (مراد حضرت علی (ع ) است ) که از جان خود در گذرند (مانند شبی که امام علی (ع ) به جای پیغمبر در بستر خوابید)و خدا دوستدار چنین بندگان است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:43
چکیده:
اخلاقی بودن
معنای « اخلاقی بودن » یک فعل چیست و چگونه است که یک کار انسان « اخلاقی » می شود ؟
مابجای آنکه اول ملاک های « اخلاقی بودن » را در « مکتبهای اخبلاقی » بیان کنیم . مواد بسیار ساده و روشنی را ذکر می کنیم و سپس به تفسیر می پردازیم چون قبل از آنکه موارد « فعل اخلاقی » روشن بشود ، تفسیر کردن آن صواب نیست .
فرق فعل اخلاقی با دیگر کارها این است که کارهای اخلاقی قابل ستایش و تحسین است و بشر یرای آن کارهال ارزش قائل است . کارهای اخلاقی دارای ارزش و قیمت گرانبهائی است ، ارزشی که در ذهن بشر نمی گنجد و چون نوع ارزش متفاوت است ما هرچه مقیاس بالا هم بگیریم نمی توانیم ارزش های اخلاقی را با مقیاس های مادی سنجش کنیم .
(۱) عفو و گذشت
خطاء و جنحه ای که یک شخص مرتکب می شود دو نوع است :
الف – آنکه به شخص مربوط می شود .
ب – خطایی که قسمتی از آن مربوط به شخص می شود و قمسمتی از آن مربوط به جامعه که هم جنبه حیاتی دارد و هم جنبهاجتماعی
متل قاتای که انسانی را می کشد و این دو جمله را دارد :
قسمتی از آن مربوط به اجتماع است و قسمتی از آن مربوط به شخص . در این صورت نسبت به حق شخصی آن شخصی که دربارة او جنایت شده است می تواند اغماز و گذشت کرد یعنی اگر قاتل تقاضای عفو کردو صاحب حق ( پدر و مادر یا فرزند مقتول ) هم او را بخشید این یک عمل اخلاقی و یک نوع عمل قهرمانانه تلقی می شود که مافوق عمل عادی است .
(۲) حق شناسی و وفا
عکس العمل انسان در برابر شخصی که به او احساس و نیکی کرده است دو گونه می تواند باشد ، بعضی اشخاص اینطورند که پس از آن که فهمیدند کارشان انجام شده و دیگر احتیاجی به لآن شخص احسان کننده ندارد اصلا اعتناء نمی کند و فراموش می کند ، بعضی دیگر در مقابل احسان ها و نیکی هاءی که به آنها شده است تا آخر عمر حق شناسی می کنند و هرگز آن نیکی ها را فراموش نمی کنند و پس از گذشت سالها هم اگر یک وقتی پیش بیاید که آن انسان احسان کننده احتیاجی داشته باشد فورادر مقام پاداش او بر می آیند که این یک اصل اخلاقی فکری است .
(۳) ترحم بر حیوانات
ترحم به حیوانات حتی حیواناتی که از یک نظر پلیدند یک کار اخلاقی است زیرا پلید بودن آن حیوان از یک جهت منافت با ترحم کردن به او ندارد .
در میان مردم ، اصلاح برقرار کردن و خوبی ها را افشاء کردنو بدی ها و عیب های مردم را پوشاندن همة اینها در مسائل اخلاقی است ، شامل مسائل اجتماعی که حق عموم در آنجا پیدا می شود نیست زیرا در آنجا دستورهای دیگری است .
کسانی که دوست دارند زشتی ها دربارة مؤمنین اشاعه پیدا کند برای آنها عذابی دردناک ایت این برای ان زشتی ها و گناهانی است که از انسان های مؤمن صادر شده است .
غیبت کردن یعنی افشاء بدی ها واقعی ، غیر از موارد استثناء که همه اش جنبههای اجتماعی است مثل آنجائی که مصالح مستشیر مطرح است .
انسان باید از افراط و تفریط دور باشد .
مکتب های غیر از اسلام خصوصا مکتب های فلسفی هرکدام اخلاق را به نحوی توجیه کرده اند که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم :
یکی از قدیمی ترین نظریات دربارة ملاک اخلاقی بودن کارها نظریة عاطفی است ، گروهی رمز عاطفی بودن کارها را در عواطف بشر می دانند و می گویند کار عادی و کار معمولی کاری است که از انگیزه های خود خواهانه و میلهای طبیعی انسان سرچشمه می گیرد و هرف از آن کار رسیدن به سود و نفع و لذتی برای خود است و هر کاری که اینچنین باشد باشد اخلاق نیست مثل اکثر کارهایی کهمردم انجام می دهند .
کار اخلاقی کاری است که از یک عاطفه عالی ترازتمایلات فردی سرچشمه میگیرد .
کار اخلاقی کاری است که از نظر مبدا از یکی میلی ناشی می شود که آن میل مربوط به شخص خودش نیست بلکه مربوط به دیگران است ، نام این میل « عاطفه » و از نظر هدف هم رسیدن خیر به خودش نیست بلکه هدفش رسیدن خیر به دیگران است .
طبق این نظریه « فعل طبیعی » از دایره خودوازدائرة « من » خارج نیست ، میلی که مبوط به « من » و به خود است خیری را می خواهد به خود برساند و حیوانات هم ایطورند اما « فعل اخلاقی » هم از نظر مبدا از دائرة خود خارج است و هم از نظر هدف ، زیرا میل برای دیگران است و هدف هم رساندن خیر به دیگران استت و انسان اخلقی انسانی است که ار دائرة خود پابیرون گذاشته و به غیر خود رسیده است .
این همان مسلکی است که اخلاق محبت را تبلیغ می کند ، اخلاق در این مسلک همین محبت است و معلم اخلاقی که اخلاقش بر این پایه است خودش را پیام آور محبت می داند .
این نظیرة تا یک اندازه اش نظیریة مشترکی است میان همه ادیانو در بیشتر مکاتب فلسفی عالم ، محبت وجود دارد و ما در دنیا دینی نداریم که توصعه به محبت نکرده باشد .
ایرادهائی که بر این نظریه وارد است چند ایراد است :
۱- هر محبتی را نمی توان « اخلاق » دانست ولواینکه قابل مدح و ستایش باشد ، هر چیزی که قابل مدح و ذم است ، اخلاق و ضد اخلاق نیست .
در اخلاق عنصر اختیار و اکتساب و غیر غیزی بودن نهفته است ، اگر یک چیزی فطری و مادر زااد بود و انسالن او را حصیل نکرده بود و به اختیار خودش آن را به دست نیاورده بود با شکوه و با عظمت و قابل مدح هست اما اخلاق نیست .
دائرة اخلاق از حدود غیر دوستی وسیع تر است .
یک سلسله کارهای با عظمت و با شکوه دیگجری که قابل تقدیس و قابل تقدیر است در انسان وجود دارد بدون آنکه ربطی به غیر دوستی داشته باشد ، مانند ایثار و احسان .
یا اینکه احترام خود را حفظ کردن کاری است اخلاقی و حال آنکه غیر در او نقشی ندارد.
۲- اینکه می گوند در جهان فقط یک نیکی وجود دارد و آن هم دوست داشتن دیگران است صحیح نیست ، چرا که در جهان ، نیکی دیگری هم غیر از دوست داشتن دیگران وجود دارد .
۳- محبت انسان و انسان دوستس احتیاج به تفسیر دارد ، آیا واقعا اگر انسان نسبت به یک حیوانی عاطفه به خرج بدهد .
این اخلاق نیست ، چون سگ انسان نیست و آیا جاندارهای دیگر را نباید دوستداشت یا آنکه نه ، همه را باید دوست داشت .
و اساسا این اخلاق که ذات الاضافه هست نسبت به چه موجوداتی است . آیا جمادات را شامل می شود یا خیر ؟ از آنجا که همان همگی با شعور علی القاعده باید اخلاق نسبت به آنها نیز معنی داشته باشد .
انسان دوستس احتیاج به تفسیر دارد و همین جا است که اگر مقداری افراط شود بجای انسان دوستی ، انسان دشمنی صورت می گیرد .
انسان بمعنای انسانیت و انسان دوستی و بخاطر انسانیت دوستی است ، انسان دوستی یعنی دوستی ارزش های انسان ، هر انسان به هر اندازه که یک انسان از انسانیت خلع شده باشد ولو بظاهر مانند انسان های دیگر باشد به همان اندازه از ارزش ساقط می شود و قابل ارزش نیست .
اگر می بینیم یک انسان کامل ، انسانی را که فاقد ارزشهای انسانی است دوست دارد از آن جهت است که او را نجات دهد و به ارزش های انسانی برساند .
بنابراین ، این معیار که در ابا اخلاقیات گفته شده است به نام محبت و دوستی ،بخشی از حقیقت در این معیار هست نه تمام حقیقت ، چرا که اخلاق اعم از غیر دوستی است و دائرة وسیع تری دارد .
حضرت استاد به نظرم جواب مبنائی تری باید می دادند و اگر بیشتر دقت بنماییم می گوییم که فی الواقع ابشان پاسخ بنائی داده اند .
اولا : خود دوستاهم مبضا اخلاق است
ثانیا : منظور از غیر چیست و کیست .
رابعا : اساسا عاطفه به تنهایی زیر ساخت اخلاقیست .
نظریه دیگری که در باب معیار های اخلاقی انسان آمده نظریة اراده است و آن احتیاج به اندکی توضیح دارد .
اراده هم دوش عقل است ، هر جا که عقل است اراده هست و آنجا که عقل نیست اراده هم وجود دارند ، انسان گاهی می تواند ماحرک بالاراده باشد نه آنکه همیشه متحرک بالاراده باشد ، گاتهی هم انسان متحرک بالا راده نیست و متحرک بالشوق والمیل است اما حیوان همیشه متحرک بالشوق والمیل است .
در کلمات دواقیون – افلاتون اشاره شده و بیشتر از همه در کلمات در سطوه جلوه شده است .
میل در انسان کششی است درونی که انسان را بسوی اشیاء خارجی می کشاند .
میل ، رابطه ایست میان انسان و عالم بیرون .
اما اراده : اراده ، مانند میل رابطه ای نیست میان انسان و عالم بیرون ، بلکه به درون مربوط است .
یعنی انسان ، پس از آنکه اندیشه می کند ، دور اندیشی و عاقبت اندیشی می کند ، با عقل خدش مصلحت ها و مفسده ها را با یکدیگر می سنجد ، بعد تشخیص می دهد که اصلح و بهتر ، این است و آنگاه آنچه را که عقل به او فرمان می دهد اراده می کند نه آنچه را که میل او به سویش می کشد . بسا در بسیار از اوقات ، آنچه که عقل مصلحت می داند و انسان اراده می کند کهخ بر طبق فتوای عقل آنرا اجام دهد ، ضد آن میلی است که در وجودش احساس می کند .
بنابر این اراده ، یعنی تحت کنترل قرار داده همة میلها و ضد میلهای نفسانی و خواستها و خوفها و ترسها ، و مطابق این نظریه ، اخلاق یعنی کاری که بر محور مصلحت سنجی ها وارد باشد نه کاری که ناشی از تسلط یک میل باشد.
یا این یک تعلیم است از جانب استاد و یا اینکه خود یک مصداق است از میل و طبیعت مقابل ارائه در عواطف ها و انسان دوستی ها هم همینطور است ، یعنی مرزها بدست عقل تعیین می شود ، چه بسا در مواردی عاطفه ،یک جور حکم می کند و عقل وارده ، طور دیگری حکم می کند ، عاطفه ، دلسوزی است ، دل انسان می سوزد ولی اراده و عقل باید بر او حاکم باشد .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:18
فهرست مطالب:
بخش اول:
بخش دوم:
بخش سوم:
بخش چهارم:
بخش پنجم:
بخش ششم:
منابع:
چکیده:
بخش اول
تعریف لغوی و مفهومی جوانمردی:
معنا و مفهوم عیار (جوانمرد )از دید فرهنگ نگاران و شاعران
در این مورد می توان گفت که واژه عیار با وجود آنکه (ع) عربی دارد ،گمان می رود که اصل آن از لغت (ایار ) پهلوی آمده باشد . این کلمه را در بعضی کتابها به شکل (ادیوار) و «ایار» به تشدید نیز نوشته اند که بعدها به «ایار» تبدیل گردیده و در زبان دری «یار» به حذف الف گفته اند و آنگاه که عرب ها به درون این آیین و مسلک مردمی داخل شدند ،این کلمه را معرب ساخته و واژه «ادیوار» را به عیار تبدیل کرده اند.
دانشمند شناخته شده ایران دکتر معین در جلد چهارم برهان قاطع آنجا که درباره کلمه عیار بحث می کند در این مورد نوشته است که :« کلمه عیار معرب مصنوعی (یار) است که معنی جوانمرد را می دهد و تازی ها جوانمردی را فتوت و جوانمرد را فتی می گویند.»
ملک الشعرای بهار نیز در سبک شناسی نوشته است که عیار کلمه عربی نیست و اصل آن «ادیوار» زمینه تاریخی دارد و عیاران سابق مانند احزاب امروزی ،دارای سازمانهایی بوده اند با اهداف و مرام های مشخص اجتماعی ،اخلاقی و سیاسی که در شهرهای بزرگ خراسان تشکیلات منظم و حمایت از مظلومان بوده است که جمعیت فتیان یا حزب فتوت در واقع نوع اصلاح شده این سازمان عیاری است .
واژه عیار در زمانه های مختلف آن هم در معاملات اجتماعی به معناهای گوناگون به کار می رفته است .
آنانی که قدرتمند ،ظالم و ستمگر بودند ،همیشه مورد خشم و نفرت عیاران و جوانمردان قرار می گرفتند و به همین دلیل است که از نگاه ثروتمندان ،عیاران مردمی بودند دزد و دغل . اما شخصیت عیاران از نگاه مردم ناتوان و تهیدست از روی قدردانی ،دیده می شود و عیاران همیشه پشتیبان ستمدیدگان و بیچارگان بودند . از دید این مردم عیاران جمعیتی بودند که به درد شان رسیدگی کرده و دست ظالمان و ستمگران را از سرشان کوتاه می ساختند.
این دو مفهوم متضاد که یاد کرده آمد ،بعدها در تمام کتابها ،فرهنگ ها و لغت نامه ها،بازتاب یافته و چهره عیاران را به گونه های مختلفی نمایان ساخته است.
علی اکبر دهخدادر لغت نامه خویش نوشته است که عیار به کسی گویند که بسیار آمد و شد کند و نیز مرد ذکی و به هر سورونده ،بسیار گشت و تیز و خاطر را هم گفته اند.
در فرهنگ فارسی حسن عمید آمده است که جوانمرد یعنی : مرد جوان ،بخشنده ،سخی ،بزرگوار و نیز صاحب همت و فتوت را گویند.
در فرهنگ فارسی معین آمده است که عیار به معنی زیرک ،چالاک ،جوانمرد و طرار وعیاری به معنای حیله بازی،جوانمردی و مکاری است .
به همینگونه اگر دیوان اشعار شاعران کلاسیک ادب فارسی را تحت مطالعه قرار دهیم ،می بینم که این دومفهوم متضاد که در لغت نامه ها و فرهنگ ها آمده است ،در لابه لای اشعار اکثر شاعران نیز بازتاب یافته و شاعران این کلمه را به معناهای گوناگون به کار برده اند ،همچنانکه می خوانیم :
از فخر الدین اسعد گرگانی:
جهان آسوده گشت از دزد و طرار ز کرد و لور از ره گیر و عیار
از مسعود سعد سلمان:
محبوس چرا شدم ،نمی دانم دانم که نه دزدم و نه عیارم
خواجه حافظ شیرازی :
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
خیال زلف تو پختن نه کار هر خامسیت
که زیر سلسه رفتن طریق عیاریست
چه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهر آشوب
به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد
کدام آهن دلکش آموخت این عیاری
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد
زان طره هر پیچ و خم سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم آنکس که عیاری کند
خامی و ساده دلی شیوه جانبازان است
خبری از بر آن دلبر عیار بیار
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار
تاج کابوس ربود و کمر کیخسرو
2-سند قرآنی خداوند سبحان در قرآن کریم می فرماید:
1- و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد .
بعضی مردانند (مراد حضرت علی (ع ) است ) که از جان خود در گذرند (مانند شبی که امام علی (ع ) به جای پیغمبر در بستر خوابید)و خدا دوستدار چنین بندگان است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:43
چکیده:
اخلاقی بودن
معنای « اخلاقی بودن » یک فعل چیست و چگونه است که یک کار انسان « اخلاقی » می شود ؟
مابجای آنکه اول ملاک های « اخلاقی بودن » را در « مکتبهای اخبلاقی » بیان کنیم . مواد بسیار ساده و روشنی را ذکر می کنیم و سپس به تفسیر می پردازیم چون قبل از آنکه موارد « فعل اخلاقی » روشن بشود ، تفسیر کردن آن صواب نیست .
فرق فعل اخلاقی با دیگر کارها این است که کارهای اخلاقی قابل ستایش و تحسین است و بشر یرای آن کارهال ارزش قائل است . کارهای اخلاقی دارای ارزش و قیمت گرانبهائی است ، ارزشی که در ذهن بشر نمی گنجد و چون نوع ارزش متفاوت است ما هرچه مقیاس بالا هم بگیریم نمی توانیم ارزش های اخلاقی را با مقیاس های مادی سنجش کنیم .
(۱) عفو و گذشت
خطاء و جنحه ای که یک شخص مرتکب می شود دو نوع است :
الف – آنکه به شخص مربوط می شود .
ب – خطایی که قسمتی از آن مربوط به شخص می شود و قمسمتی از آن مربوط به جامعه که هم جنبه حیاتی دارد و هم جنبهاجتماعی
متل قاتای که انسانی را می کشد و این دو جمله را دارد :
قسمتی از آن مربوط به اجتماع است و قسمتی از آن مربوط به شخص . در این صورت نسبت به حق شخصی آن شخصی که دربارة او جنایت شده است می تواند اغماز و گذشت کرد یعنی اگر قاتل تقاضای عفو کردو صاحب حق ( پدر و مادر یا فرزند مقتول ) هم او را بخشید این یک عمل اخلاقی و یک نوع عمل قهرمانانه تلقی می شود که مافوق عمل عادی است .
(۲) حق شناسی و وفا
عکس العمل انسان در برابر شخصی که به او احساس و نیکی کرده است دو گونه می تواند باشد ، بعضی اشخاص اینطورند که پس از آن که فهمیدند کارشان انجام شده و دیگر احتیاجی به لآن شخص احسان کننده ندارد اصلا اعتناء نمی کند و فراموش می کند ، بعضی دیگر در مقابل احسان ها و نیکی هاءی که به آنها شده است تا آخر عمر حق شناسی می کنند و هرگز آن نیکی ها را فراموش نمی کنند و پس از گذشت سالها هم اگر یک وقتی پیش بیاید که آن انسان احسان کننده احتیاجی داشته باشد فورادر مقام پاداش او بر می آیند که این یک اصل اخلاقی فکری است .
(۳) ترحم بر حیوانات
ترحم به حیوانات حتی حیواناتی که از یک نظر پلیدند یک کار اخلاقی است زیرا پلید بودن آن حیوان از یک جهت منافت با ترحم کردن به او ندارد .
در میان مردم ، اصلاح برقرار کردن و خوبی ها را افشاء کردنو بدی ها و عیب های مردم را پوشاندن همة اینها در مسائل اخلاقی است ، شامل مسائل اجتماعی که حق عموم در آنجا پیدا می شود نیست زیرا در آنجا دستورهای دیگری است .
کسانی که دوست دارند زشتی ها دربارة مؤمنین اشاعه پیدا کند برای آنها عذابی دردناک ایت این برای ان زشتی ها و گناهانی است که از انسان های مؤمن صادر شده است .
غیبت کردن یعنی افشاء بدی ها واقعی ، غیر از موارد استثناء که همه اش جنبههای اجتماعی است مثل آنجائی که مصالح مستشیر مطرح است .
انسان باید از افراط و تفریط دور باشد .
مکتب های غیر از اسلام خصوصا مکتب های فلسفی هرکدام اخلاق را به نحوی توجیه کرده اند که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم :
یکی از قدیمی ترین نظریات دربارة ملاک اخلاقی بودن کارها نظریة عاطفی است ، گروهی رمز عاطفی بودن کارها را در عواطف بشر می دانند و می گویند کار عادی و کار معمولی کاری است که از انگیزه های خود خواهانه و میلهای طبیعی انسان سرچشمه می گیرد و هرف از آن کار رسیدن به سود و نفع و لذتی برای خود است و هر کاری که اینچنین باشد باشد اخلاق نیست مثل اکثر کارهایی کهمردم انجام می دهند .
کار اخلاقی کاری است که از یک عاطفه عالی ترازتمایلات فردی سرچشمه میگیرد .
کار اخلاقی کاری است که از نظر مبدا از یکی میلی ناشی می شود که آن میل مربوط به شخص خودش نیست بلکه مربوط به دیگران است ، نام این میل « عاطفه » و از نظر هدف هم رسیدن خیر به خودش نیست بلکه هدفش رسیدن خیر به دیگران است .
طبق این نظریه « فعل طبیعی » از دایره خودوازدائرة « من » خارج نیست ، میلی که مبوط به « من » و به خود است خیری را می خواهد به خود برساند و حیوانات هم ایطورند اما « فعل اخلاقی » هم از نظر مبدا از دائرة خود خارج است و هم از نظر هدف ، زیرا میل برای دیگران است و هدف هم رساندن خیر به دیگران استت و انسان اخلقی انسانی است که ار دائرة خود پابیرون گذاشته و به غیر خود رسیده است .
این همان مسلکی است که اخلاق محبت را تبلیغ می کند ، اخلاق در این مسلک همین محبت است و معلم اخلاقی که اخلاقش بر این پایه است خودش را پیام آور محبت می داند .
این نظیرة تا یک اندازه اش نظیریة مشترکی است میان همه ادیانو در بیشتر مکاتب فلسفی عالم ، محبت وجود دارد و ما در دنیا دینی نداریم که توصعه به محبت نکرده باشد .
ایرادهائی که بر این نظریه وارد است چند ایراد است :
۱- هر محبتی را نمی توان « اخلاق » دانست ولواینکه قابل مدح و ستایش باشد ، هر چیزی که قابل مدح و ذم است ، اخلاق و ضد اخلاق نیست .
در اخلاق عنصر اختیار و اکتساب و غیر غیزی بودن نهفته است ، اگر یک چیزی فطری و مادر زااد بود و انسالن او را حصیل نکرده بود و به اختیار خودش آن را به دست نیاورده بود با شکوه و با عظمت و قابل مدح هست اما اخلاق نیست .
دائرة اخلاق از حدود غیر دوستی وسیع تر است .
یک سلسله کارهای با عظمت و با شکوه دیگجری که قابل تقدیس و قابل تقدیر است در انسان وجود دارد بدون آنکه ربطی به غیر دوستی داشته باشد ، مانند ایثار و احسان .
یا اینکه احترام خود را حفظ کردن کاری است اخلاقی و حال آنکه غیر در او نقشی ندارد.
۲- اینکه می گوند در جهان فقط یک نیکی وجود دارد و آن هم دوست داشتن دیگران است صحیح نیست ، چرا که در جهان ، نیکی دیگری هم غیر از دوست داشتن دیگران وجود دارد .
۳- محبت انسان و انسان دوستس احتیاج به تفسیر دارد ، آیا واقعا اگر انسان نسبت به یک حیوانی عاطفه به خرج بدهد .
این اخلاق نیست ، چون سگ انسان نیست و آیا جاندارهای دیگر را نباید دوستداشت یا آنکه نه ، همه را باید دوست داشت .
و اساسا این اخلاق که ذات الاضافه هست نسبت به چه موجوداتی است . آیا جمادات را شامل می شود یا خیر ؟ از آنجا که همان همگی با شعور علی القاعده باید اخلاق نسبت به آنها نیز معنی داشته باشد .
انسان دوستس احتیاج به تفسیر دارد و همین جا است که اگر مقداری افراط شود بجای انسان دوستی ، انسان دشمنی صورت می گیرد .
انسان بمعنای انسانیت و انسان دوستی و بخاطر انسانیت دوستی است ، انسان دوستی یعنی دوستی ارزش های انسان ، هر انسان به هر اندازه که یک انسان از انسانیت خلع شده باشد ولو بظاهر مانند انسان های دیگر باشد به همان اندازه از ارزش ساقط می شود و قابل ارزش نیست .
اگر می بینیم یک انسان کامل ، انسانی را که فاقد ارزشهای انسانی است دوست دارد از آن جهت است که او را نجات دهد و به ارزش های انسانی برساند .
بنابراین ، این معیار که در ابا اخلاقیات گفته شده است به نام محبت و دوستی ،بخشی از حقیقت در این معیار هست نه تمام حقیقت ، چرا که اخلاق اعم از غیر دوستی است و دائرة وسیع تری دارد .
حضرت استاد به نظرم جواب مبنائی تری باید می دادند و اگر بیشتر دقت بنماییم می گوییم که فی الواقع ابشان پاسخ بنائی داده اند .
اولا : خود دوستاهم مبضا اخلاق است
ثانیا : منظور از غیر چیست و کیست .
رابعا : اساسا عاطفه به تنهایی زیر ساخت اخلاقیست .
نظریه دیگری که در باب معیار های اخلاقی انسان آمده نظریة اراده است و آن احتیاج به اندکی توضیح دارد .
اراده هم دوش عقل است ، هر جا که عقل است اراده هست و آنجا که عقل نیست اراده هم وجود دارند ، انسان گاهی می تواند ماحرک بالاراده باشد نه آنکه همیشه متحرک بالاراده باشد ، گاتهی هم انسان متحرک بالا راده نیست و متحرک بالشوق والمیل است اما حیوان همیشه متحرک بالشوق والمیل است .
در کلمات دواقیون – افلاتون اشاره شده و بیشتر از همه در کلمات در سطوه جلوه شده است .
میل در انسان کششی است درونی که انسان را بسوی اشیاء خارجی می کشاند .
میل ، رابطه ایست میان انسان و عالم بیرون .
اما اراده : اراده ، مانند میل رابطه ای نیست میان انسان و عالم بیرون ، بلکه به درون مربوط است .
یعنی انسان ، پس از آنکه اندیشه می کند ، دور اندیشی و عاقبت اندیشی می کند ، با عقل خدش مصلحت ها و مفسده ها را با یکدیگر می سنجد ، بعد تشخیص می دهد که اصلح و بهتر ، این است و آنگاه آنچه را که عقل به او فرمان می دهد اراده می کند نه آنچه را که میل او به سویش می کشد . بسا در بسیار از اوقات ، آنچه که عقل مصلحت می داند و انسان اراده می کند کهخ بر طبق فتوای عقل آنرا اجام دهد ، ضد آن میلی است که در وجودش احساس می کند .
بنابر این اراده ، یعنی تحت کنترل قرار داده همة میلها و ضد میلهای نفسانی و خواستها و خوفها و ترسها ، و مطابق این نظریه ، اخلاق یعنی کاری که بر محور مصلحت سنجی ها وارد باشد نه کاری که ناشی از تسلط یک میل باشد.
یا این یک تعلیم است از جانب استاد و یا اینکه خود یک مصداق است از میل و طبیعت مقابل ارائه در عواطف ها و انسان دوستی ها هم همینطور است ، یعنی مرزها بدست عقل تعیین می شود ، چه بسا در مواردی عاطفه ،یک جور حکم می کند و عقل وارده ، طور دیگری حکم می کند ، عاطفه ، دلسوزی است ، دل انسان می سوزد ولی اراده و عقل باید بر او حاکم باشد .
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:103
پایان نامه روانشناسی و علوم تربیتی
مقدمه:
جایگاه اخلاق در جهان معاصر:
در عصری زندگی میکنیم که تنظیم روابط اجتماعی بر اساس اصول اخلاقی اهمیتی فوقالعاده پیدا کرده است. زندگی، آسایش و حرمت شخصی هر یک از ما، بیش از پیش، در گرو آن قرار دارد که اصول اخلاقی تا چه حد به طور عمومی مورد رعایت قرار میگیرند. در بسیاری از عرصههای نوین کار و زندگی اگر انسانها نخواهند به احکام اخلاقی وفادار بمانند هیچ نیرویی برای بازداری آنها از تجاوز به حقوق یکدیگر وجود ندارد. همبستگی جماعتی و قومی و قوام زندگی اجتماعی نیز ضعیفتر از آن است که افراد را به یکدیگر مرتبط سازد و انسانها بیش از پیش به صورت افراد مجزا، مستقل و بی اعتنا نسبت به یکدیگر درآمدهاند.
دولتهای ملی، به دنبال جهانی شدن اقتصاد و عروج نهادهای سیاسی بین المللی، قدرت و اعتبار خود را تا حد زیادی از دست داده اند؛ بحرانهای اقتصادی و سیاسی و انقراض باورهای سخت گیرانه سنتی تضعیف دستگاههای امنیتی را به همراه آورده است؛ و نهادهای گوناگون جامعه، محکوم به انشقاق و از هم پاشیدگی، توان نظارت بر اعمال اعضای خود را از دست دادهاند. در نتیجه، حوزههایی از زندگی اجتماعی که بر آنها هرج و مرج و اغتشاش حاکم است به طور مداوم در حال تکثیر و گسترش هستند. در این شرایط تنها اخلاق است که به علت موقعیت استعلایی خود میتواند، انسانها را به جدی گرفتن مسئولیت خود در قبال یکدیگر فرا خواند.
اما امروزه آموزههای اخلاقی نیز در وضعیتی بحرانی قرار دارند. بنیادها، مراجع و تکیه گاههای سنتی احکام اخلاقی، تا حد معینی مشروعیت خود را از دست دادهاند و هیچ گونه الگوی رفتاری معینی – حداقل برای نسل جوان – وجود ندارد.
هنجارهای اجتماعی، باورهای مذهبی و آموزشهای فلسفی، سه بنیاد اصلی ترویج آموزههای اخلاقی، هر یک به نوعی، دیگر از اعتبار و نفوذ دیرینه خود برخوردار نیستند.
هنجارهای اجتماعی، از یک سو، حالتی آن چنان مجرد و عام پیدا کردهاند که هیچ تکلیف مشخصی را برای کسی تعیین نمیکنند و از سوی دیگر، دلیل انشقاق جامعه و تضعیف نهادهای اجتماعی اقتدار و نفوذ خود را بر اذهان مردم از دست دادهاند. در سطح کلی زندگی اجتماعی، مشروعیت هنجارهای اجتماعی چندان ضربه نخورده است، اما این هنجارها آن قدر از اقتدار برخوردار نیستند که فرد را از تکروی و بیتوجهی به منافع جمع باز دارند.
به علاوه فرد نیز دیگر از آن توان، شهامت و امکانات برخوردار نیست که بتواند به صورت خودانگیخته و خودجوش از سر اقتدار و بزرگواری، اخلاقی عمل کند.
قدرت عظیم نهادهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و حاکمیت شرایط بغرنج و پیچیده جهانی بر فراز و نشیب زندگی اجتماعی انسانها را به موجوداتی خرد و حقیر تبدیل نموده است. فرد در چنبرة زنجیر منطق سرمایه، عقلانیت نظم اداری و پیامدهای تصمیمهای خیل کنشگران قدرتمند گرفتار آمده است. در چنین شرایطی انسان دیگر سرنوشت را به مبارزه نمیطلبد، خود را وارد ماجراهای پیچیده برای تغییر شرایط کلی جهان نمیسازد و نگران از عواقب اعمال خود، خویش را چندان درگیر مشکلات دیگران نمیکند. او بیشتر سعی میکند تا از فرصتهای ممکن بهره جسته و امکانات لازم برای بهره مندی از یک زندگی بی دردسر را برای خود فراهم آورد. فداکاری و احساس مسئولیت نسبت به وجود و موقعیت دیگران برای او اهمیت چندانی ندارد. بیهوده نیست که ما امروزه با خیل افرادی روبرو هستیم که درصدد بازگردانیدن مشروعیت و اقتدار سابق به بنیادها و مراجع احکام اخلاقی هستند. در زمینة درک مذهبی، اجتماعی و فلسفی از امور رد پای این تلاش را میتوان مشاهده کرد. این گونه تلاشها در برخی از مناطق جهان و حوزههای زندگی اجتماعی با موفقیت روبرو شدهاند. اینجا و آنجا، مذهب، نهادهای سنتی جامعه و تعقل و استدلال وجههای نو پیدا کردهاند و افراد و گروههای بسیاری راغب شدهاند که ادعای از نو طرح شدة این نهادها و مراجع را مورد ملاحظة جدی قرار دهند.
معهذا فریب ظاهر قضیه را نباید خورد. بنیادها و مراجع سنتی هر قدر که نوسازی شده باشند باز توان ارایة چنان احکام جهانشمولی را ندارند که انسان، جدا از موقعیت اجتماعی و اندیشه و طرز نگرشش به جهان، آنها را معتبر بشمارد. موقعیت قدرتمند این بنیادها و مراجع بیشتر اوقات محدود به یک زمان معین و وضعیت خاص است. مذهب به طور عمده مؤمنین، هنجارهای اجتماعی افراد میانسال و کمابیش موفق و استدلال و تعقل روشنفکران را مخاطب قرار میدهد.
به علاوه، آنها نمیتوانند همان گروه مخاطب خود را به صورت جمع و کلیتی واحد تثبیت نمایند. مذهب خود متشکل از مذاهب مختلف است و هر مذهب احکام اخلاقی خاص خود را دارد. اعتقاد و ایمان به یک مذهب به طور معمول انسان را از مؤمنین به مذاهب دیگر دور و حتی گاه منزجر میسازد. از این لحاظ، حس عطوفت و اخوت نشأت گرفته از درک مذهب به طور معمول محدود به انسانهای خاص است. هنجارهای اجتماعی نیز به طور مداوم در حال تغییر هستند. هنجارهای حاکم بر نهادهای سنتی اجتماعی نیز هر چند در عرصههای خرد زندگی اجتماعی به کار میآیند، در عرصههای کلان و وسیع زندگی اجتماعی نقشی سرکوبگرایانه پیدا میکنند. هر چند صلابت و اقتدار این هنجارها ممکن است زمینة امن کار و کوشش را برای برخی فراهم آورد ولی این امنیت به بهای نقض آزادی عمل برخی دیگر از افراد به دست میآید. شکست این پروژهها در عین حال شکست تلاش برای بنیان گذاری و فراافکندن هر نوع مرجع فرا-فردی برای اصول اخلاقی است.
در عصری که انسان تنها و تنها خویشتن را به عنوان جولانگاه اندیشه و تأملات خود در اختیار دارد، در عصری که همبستگیهای اجتماعی ضعیف و شکننده هستند، در عصری که روابط اجتماعی هر چه بیشتر بر پایة ضابطههای حقوقی تعریف میشوند و بالاخره در عصری که زندگی به تجریبات شخصی و درد محدود شده است. براستی، چگونه میتوان برای انسانها مرجعی در ورای فردیت آنها، برای تنظیم روابط اجتماعیشان، فرا افکند. برای چنین انسانی تنها آنچه از درون او میجوشد و میشکوفد مشروعیت دارد. معیار اصلی تمیز امور برای او ارزشهای فردی و شیوة داوری شخصی خود او هستند، نه احکامی که از پیش بر حق و درست فرض شدهاند.
در این وضعیت جدید دیگر از خودگذشتگی، توجه به منافع و حقوق دیگری و کنش اخلاقی اموری نیستند که به خودی خود به ذهن فرد خطور کنند و یا اگر خطور کنند در اعمال و رفتار او انعکاس یابند. گرفتار در وجود شخصی خویش، او انگیزه و شور دست زدن به کنشی را ندارد که هدف آن تضمین منافع دیگری باشد.
در این میان، یک عامل و تنها یک عامل میتواند موقعیت فرد را تا حدی ثبات بخشد و او را به سمت اتخاذ موضعی اخلاقی نسبت به امور سوق دهد. این عامل همانا وجود دیگری به صورت یک شخص معین با احساسات و تمایلات مختص به خود است. وجود دیگری همیشه به صورت حضور زنده و فعال دیگری در عرصههای مختلف زندگی برای فرد مطرح است. او مجبور است در مقابل برخوردهای دم به دم متفاوت دیگران عکس العمل نشان دهد. اگر به برخوردهای مستقل و پویا با حس مسئولیت فردی نسبت به استقلال دیگری ، ترکیب شود، فرد از حد معینی از استقلال و اقتدار برخوردار خواهد شد. در متن احساس مسئولیت نسبت به وجود و تضمین استقلال و پویایی دیگری، در متن معمولی نسبت به استقلال او، فرد میتواند احساس کند که هستی و حضور خاصی در جهان دارد. بدین شکل دیگری میدانی میشود که فرد در آن وسعت حضور و اقتدار خود را باز مییابد. در این روند او بر ضعفها و سرگشتگیهای خویش فایق میشود. از این رو میتوان گفت نه خودمحوری و احساس توانمندی بلکه ضعف و فقر وجودی، فرد را بر میانگیزد تا با رویکردی اخلاقی تأمین آزادی و بهروزی دیگری را غایت اعمال خود گرداند (محمودیان، ۱۳۸۰).
رشد ملاکهای اخلاقی:
تاریخ اخلاقیات حرکتی است از یک وحدت شکل تقریباً بی چون و چرا در سلوک و رفتار به یک مسئولیت دایم التزاید شخصی. آن روزها دیر زمانی است سپری شدهاند که نویسندة اخلاقیات میتوانست زندگی اقوام ابتدایی، یا حالت به اصطلاح فطرت را هر طور که دلش میخواست تفسیر کند و نظر ساده لوحانهای که میگفت انسان وحشی بر خلاف انسان متمدن زندگی بهتر یا بدتری در یک حالت آزادی نسبی داشته، به کلی متلاشی شده است.
انسان وحشی در چارچوب محدودیتهای نظام اخلاقی اش که به طرز غرابت آمیزی نامطمئن و به طور باور نکردی پیچیده است، موجود دست و پا بستهای است. ولی تمکینی که میکند از هر
نظر داوطلبانه و تا جایی که تماسی با تأثیرات خارجی نیافته، عاری از سؤال است.
نظام او ضابطه به غایت خاصی است از رعایتها و وظایفی که از اصولی کلی سرچشمه نگرفتهاند و البته به هیچ وجه ملاحظات انسجام و تجانس را هم بر نمیتابند. واضح است که در این جا محلی هم برای تفکر و نظرورزی آزادانه نمیتواند وجود داشته باشد چون با اولین اشارهای که از چون و چرا حکایت کند کل بنا فرو میریزد و همه چیز متلاشی میشود.
فهرست مطالب:
فصل اول : مقدمه
:جایگاه اخلاق در جهان معاصر
رشد ملاکهای اخلاقی:
بیان موضوع:
هدف پژوهش:
ضرورت و اهمیت پژوهش:
تاریخچه مختصر در جهان و ایران
مفهوم اخلاق با چه مفاهیم دیگری در ارتباط است؟
فصل دوم : پیشینه پژوهش
ماهیت اخلاق :
مفهوم رشد اخلاقی در نوجوانی و جوانی
زمینههای اجتماعی و فرهنگی رشد
تعریف واژهها:
نکاتی دربارة چگونگی تحول اخلاقی
دیدگاههای روان شناختی دربارة اخلاق:
دیدگاه بد سرشت بودن ذاتی انسان:
رشد اخلاق در کودک:
روش آموزش اخلاق:
تعریف اخلاق:
شاخص اخلاق:
رشد اخلاق:
رشد شناختی:
شناخت :
تحول شناختی از دیدگاه پیاژه:
رشد اخلاقی از دیدگاه پیاژه
۱- مرحله تابعیت
۲- مرحله استقلال اخلاقی
رشد اخلاقی از دیدگاه کهلبرگ
الف- سطح اخلاق قبل قراردادی
ب- سطح اخلاق قراردادی
ج- سطح اخلاق فرا قراردادی
محدوده سنی در رشد قضاوت اخلاقی
مفاهیم مهم در نظریه کهلبرگ
مقایسه نظامهای اخلاقی پیاژه و کهلبرگ
تعریف اخلاق:
شاخص اخلاق:
رشد اخلاق:
روش تحقیق در اخلاق:
آموزش اخلاق:
پیشینة مطالعاتی در جهان و ایران
فصل سوم : روش شناسی
موضوع پژوهش:
سؤالهای پژوهش:
فرضیههای پژوهش:
تعریف عملیاتی متغیرهای پژوهش:
روش پژوهش:
نوع پژوهش:
ابزار پژوهش
شیوه نمره گذاری
سطح اخلاق قبل قراردادی
سطح قراردادی
سطح فرا قراردادی
جمعیت پژوهش
نمونة پژوهش:
روش انتخاب آزمودنی:
تجزیه و تحلیل آماری:
تجزیه و تحلیل کیفی:
روشهای جدید در سنجش قضاوتهای اخلاقی
فصل چهارم : تجزیه و تحلیل نتایج
توصیف اطلاعات:
جدول ۱-۴- توزیع فراوانی مراحل تحول قضاوت اخلاقی در گروههای سنی مختلف
جدول ۲-۴- فراوانی، درصد فراوانی، فراوانی تراکمی و درصد فراوانی تراکمی مراحل
جدول ۳-۴- واریانس نمرات چهار گروه
جدول ۴-۴- نتایج تحلیل واریانس میانگین چهار گروه
جدول ۵-۴- نتیجه t استودنت میانگین گروههای ۱ و ۲
جدول ۶-۴- نتیجه t استودنت میانگین گروههای ۱ و ۳
جدول ۷-۴- نتیجه t استودنت میانگین گروههای ۱ و ۴
جدول ۸-۴- نتیجه t استودنت میانگین گروههای ۲ و ۳
جدول ۹-۴- نتیجه t استودنت میانگین گروههای ۲ و ۴
جدول ۱۰-۴- نتیجه t استودنت میانگین گروههای ۳ و ۴
فصل پنجم : تبیین فرضیه
تجزیه و تحلیل نتایج پژوهش
محدودیتها:
پیشنهادها:
فهرست منابع