یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

رویکردى اسلامى به آزادى و حقوق بشر

اختصاصی از یارا فایل رویکردى اسلامى به آزادى و حقوق بشر دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

رویکردى اسلامى به آزادى و حقوق بشر


رویکردى اسلامى به آزادى و حقوق بشر

بخشی از متن اصلی :

رویکردى اسلامى به آزادى و حقوق بشر

در آغاز بحث لازم است نکاتى را یادآور شوم:

تاثیر عنوان حقوق بشر و آزادى در جامعه: در گستره گیتى عنوان و گفتار دل‏انگیز حقوق بشر و آزادى‏ها مطابق موازینى که دارد بین جوامع ستاره‏وار مى‏درخشد و تلالؤ جان بخش آن زوایاى آفرینش را زینت‏خاص مى‏بخشد و جهانیان دربند و مظلوم و ستمدیده را امیدوار کرده و آرامش مى‏بخشد، زیرا حقوق و احقاق آن براى بشر، هماهنگى، زندگى مسالمت‏آمیز، رفاه و آسایش کامل را نوید مى‏دهد .

برخوردارى همگان از مزایاى اجتماعى: تردیدى نیست انسان‏ها در هر کجاى دنیا که زندگى کنند و داراى هر دین و مذهبى و قوم و نژاد و ملتى که باشند باید مطابق موازین از حقوق انسانى و همه مزایاى جهان هستى برخوردار گردند، زیرا همه آفریده خداى واحد و رحیم هستند و او به همه آنان کرامت‏بخشیده است; همان طور که مى‏فرماید:

لقد کرمنا بنى آدم و حملنا هم فى‏البر والبحر و رزقناهم من‏الطیبات و فضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا .

(2)

فطرت الهى بشر بر گرایش به حفظ این پدیده و رعایت کامل آن براى همگان استوار است و عقل آدمى نیز به همین گرایش حکم کرده است .

مشرب‏هاى عرفانى، فلسفى، اخلاقى رعایت‏حقوق بشر و آزادى‏ها را در جهان هستى جزئى تفکیک‏ناپذیر از طریقه خویش قرار داده‏اند و رعایت نکردن و یا نادیده‏گرفتن آن را سبب از هم پاشیدگى و نابودى جوامع بشرى دانسته‏اند .

در ادیان الهى نیز رعایت‏حقوق بشر و عدم تجاوز به حقوق یکدیگر از اهداف اصلى به شمار مى‏رود و به این مساله بیش از هر موضوعى پرداخته‏اند .

تاکید انبیا و اوصیاى آنان بر حفظ حقوق بشر: در طول تاریخ بشر، انبیا و اوصیاى عظام که حلقه ارتباط میان خلق و خالقند، تلاش بسیارى در تثبیت این پدیده در جوامع بشرى کرده و در همه تعالیم دینى، اجتماعى، اخلاقى و اقتصادى جهانیان را به آن دعوت کرده‏اند و بر حفظش تاکید داشته‏اند تا رعایت‏حقوق انسان‏ها را در جامعه بشرى نهادینه سازند، براى نمونه مى‏توان به فرمان حضرت على علیه السلام به مالک اشتر که یک منشور اساسى براى حقوق انسان‏ها در دین است و رسالة‏الحقوق امام سجاد علیه السلام اشاره کرد .

این فایل به همراه چکیده ، فهرست مطالب ، متن اصلی و منابع تحقیق با فرمت word ، قابل ویرایش در اختیار شما قرار می‌گیرد.

تعداد صفحات :19


دانلود با لینک مستقیم

دانلود مقاله ظهور حضرت مهدى(عج) از دیدگاه جامعه اسلامى

اختصاصی از یارا فایل دانلود مقاله ظهور حضرت مهدى(عج) از دیدگاه جامعه اسلامى دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود مقاله ظهور حضرت مهدى(عج) از دیدگاه جامعه اسلامى


دانلود مقاله ظهور حضرت مهدى(عج)  از دیدگاه جامعه اسلامى

 

 

 

 

 

 


فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:100

فهرست مطالب:
انتظار ظهور «منجى» در بین یهود و نصارى ۱۲
عقاید اقوام مختلف جهان درباره مصلح موعود ۱۴
اسامى مقدّس حضرت مهدى(علیه السلام) در کتب مذهبى اهل ادیان ۱۸
اعتراف دانشمندان اهل سنّت به صحّت احادیث مهدى(علیه السلام) ۴۰
«بعد التحیّه; ۴۴
متن کامل بیانیّه علماى حجاز ۴۵
اینک دو جریان تاریخى: ۵۱
توضیح مختصرى پیرامون بشارت فوق: ۷۵
بشارت دیگرى از کتاب اشعیاى نبى: ۸۵
چند بشارت دیگر از کتاب اشعیا ۸۶

چکیده:

بر پژوهشگران، صاحب نظران و ارباب دانش پوشیده نیست که مسأله مهدویّت و اندیشه ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، یکى از مسایل بسیار حیاتى اسلام، و از اعتقادات قطعى عموم مسلمانان است، که شیعه و سنّى در طى قرون و اعصار متمادى همه بر این عقیده اتّفاق نظر داشته و آن را جزء عقاید قطعى خود مى دانند.
گرچه وجود این عقیده در اسلام به خصوص در میان شیعیان، از مسایل بسیار حایز اهمیّت، و از اعتقادات بنیادى محسوب مى شود، و از این رهگذر در میان همه مذاهب اسلامى، شیعیان بیش از همه با این عقیده شناخته شده اند، لذا برخى از افراد نا آگاه و بى اطّلاع، یا لجوج و معاند پیوسته کوشیده و مى کوشند تا این عقیده را در مذهب شیعه محصور کنند، ولى هرگز عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در اسلام اختصاص به شیعه ندارد. بلکه عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) مورد اتّفاق و اجماع همه مسلمین بوده، و کلیّه فِرَق اسلامى در این عقیده باهم اتّفاق نظر دارند، و حتّى فرقه ساخته شده «وهّابیت» نیز آن را جزء عقاید قطعى و مسلّم خود مى دانند و به طور جدّى از آن دفاع مى نمایند، و معتقدند که: اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) بر هر مسلمانى واجب است، و جز افراد نادان و بى اطّلاع و بدعت گزار، منکر آن نخواهند بود.( )
به طور خلاصه، آنچه از مجموع منابع معتبر حدیثى و تاریخى شیعه و سنّى استفاده مى شود این است که: مسأله مهدویّت و عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)یکى از ضروریات دین مقدّس اسلام است که منکر آن از آیین اسلام بیرون است. از این رو، کلیّه مسلمانان از شیعه و سنّى ـ و به طور کلّى عموم اُمّت اسلامى ـ عقیده دارند، که بر اساس روایات وارده، ناچار باید در آخر الزمان (و تاریک ترین دوران تاریخ بشر) مردى از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به نام حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور کرده، بر همه کشورها مسلّط شود، و دین را تأیید بخشد، و سراسر روى زمین را پر از عدل و داد کند، و او از دودمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)و از نسل حضرت فاطمه(علیها السلام) است.
از نظر مسلمانان، مسأله «مهدویّت» و عقیده به ظهور مهدى موعود(علیه السلام)یک اعتقاد عمیق دینى و مذهبى، و یکى از مهمترین و حسّاس ترین فرازهاى عقیدتى اسلامى است.
این عقیده در اسلام و به خصوص در میان شیعیان، از اعتقادات بنیادى و تردید ناپذیرى است که هیچ گونه شک و تردید در آن وجود ندارد.
عموم مسلمانان و به ویژه شیعیان عقیده دارند که اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)از ضروریات مذهب است، و اخبار و روایات مربوط به آن حضرت، از طریق شیعه و سنّى به حد «تواتر» رسیده است.(
عموم مسلمانان عقیده دارند که ظهور مبارک مهدى موعود(علیه السلام)که در روایات متواتر اسلامى با اوصاف: «قُرشى، هاشمى، فاطمى، علوى، حسنى، و حسینى» معرّفى گردیده، و نویدهاى ظهور مبارک آن حضرت سالها پیش از ولادت با سعادتش از زبان مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندان پاکش(علیهم السلام) براى اُمّت اسلامى بازگو شده، یک امر قطعى و مسلّم است.
عموم مسلمانان عقیده دارند که ظهور مبارک حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، وعده قطعى خداوند است، و نویدهاى ظهور آن موعود جهانى در قرآن کریم و روایات اسلامى به صورتى گسترده در نهایت وضوح و روشنى بیان شده است.
عموم مسلمانان عقیده دارند که طبق وعده هاى قرآن کریم و روایات اسلامى، در آینده تاریخ و در آخر الزمان، مردى از اهل بیت به نام حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور خواهد کرد که دین را تأیید، و عدل و داد را آشکار خواهد نمود، و دشمنان دین و انسانیّت چه بخواهند و چه نخواهند، سرانجام او ظاهر مى شود، و بر همه کشورها و ممالک اسلامى مسلّط مى گردد.
در زمان او اسلام جهانگیر مى شود، سراسر روى زمین پر از عدل و داد مى شود، پرچم توحید و یکتاپرستى در همه جهان به اهتزاز در مى آید، دینى جز دین مبین اسلام باقى نمى ماند، نظام جهانى بر اساس ایمان به خدا و احکام اسلام استوار مى گردد، بر تمام جهان دین واحد، قانون واحد، نظام واحد، و رهبر واحد حکومت مى کند، و در همه جا صلح و صفا ایجاد مى شود، و حقّ و عدالت پیروز، و ظلم و ستم یکسره از بین مى رود.
عموم مسلمانان عقیده دارند که با جهانى شدن ظلم و ستم، فساد و تبهکارى و وجود حکومت هاى ظالمانه با معیارهاى غیر عادلانه در سطح جهان، از نقطه نظر رحمت الهى، ظهور مهدى موعود(علیه السلام) یک ضرورت اجتناب ناپذیر است که طبق وعده هاى صریح اسلامى آنچنان که در قرآن کریم واخبار اهل بیت(علیهم السلام) آمده است، سرانجام باید ظاهر شود; کاخهاى ستمگران را برسرشان فرو ریزد، پرچم حقّ و عدالت را بر فراز گیتى به اهتزاز درآورد، ریشه ظلم و بیداد را از بیخ و بن برکند، و بر ویرانه هاى کاخ جبّاران و ستمکاران، جهانى آباد و آزاد بنیان نهد، و انسانها را از زیر یوغ استعباد، استثمار و استعمار رهایى بخشد.
آرى خواننده گرامى! عموم مسلمانان و به ویژه شیعیان، عقیده دارند که ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) یک امر محتوم و مسلّم است که بدون تردید واقع خواهد شد، و کفر کافران، لجاجت منکران و سرسختى معاندان، در تحقّق اراده و مشیّت الهى، و ظهور منجى آسمانى، کمترین اثرى نخواهد داشت، و از این رو همه منتظر و چشم به راهند، و همه انتظار روزى را مى کشند که نداى نوید ظهور «منجى موعود» در سرتاسر جهان طنین انداز شده، همه ساکنان روى زمین، طنین آن نداى آسمانى را با گوش خود بشنوند، و از جان و دل اجابت کنند، و سر از پا نشناخته شتابان به سویش روان گردند.
اینک براى این که مهدى موعود اسلام را بشناسیم، و بدانیم که اسلام در زمینه ظهور آن یکتا بازمانده حجج الهى چه نویدهایى را به مسلمانان و مردم جهان داده است، فشرده مطالبى را که در دریاى ژرف و ناپیدا کرانه متون اصیل اسلامى آمده است در اینجا مى آوریم.
آنچه در مقام معرّفى مهدى موعود(علیه السلام)، در منابع معتبر شیعه و سنّى آمده، بدین قرار است:
«او، حجّت خدا، خاتم اوصیا، رهایى بخش اُمّت، مهدى، منتظر، قائم آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)، صاحب الأمر، صاحب الزمان، عدالت گستر، بقیّة اللّه، صاحب شمشیر، ظاهر کننده دین، خلف صالح، باعث، وارث، صاحب، خالص، صاحب الدار ( صاحب خانه ) مأمول، مؤمَّل، ( امید آینده ) نایب، برهان، باسط (گسترنده)، ثائر (انقلابى)، منتقم، سیّد، جابر (ترمیم کننده دین)، خازن (خزینه دار علوم الهى)، امیر امیران، قاتل تبهکاران، آقاى دو جهان، و امام منتظر براى تأسیس حکومت عدل الهى است».( )
پدرش گنج دانش ایزدى، امام حسن عسکرى(علیه السلام)، و مادر بزرگوارش نرجس خاتون بانوى کنیزان جهان از بیتى رفیع و خاندانى جلیل است که از امام حسن عسکرى(علیه السلام)فرزندى جز آن آخرین حجّت خدا از این بانوى بزرگوار نمانده است.( )
در سال 255 هجرى قمرى، در سپیده دم پانزدهم ماه شعبان در شهر «سامرّا» پایتخت عبّاسیان چشم به جهان گشود.( ) نامش، نام پیامبر ـ محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) ـ و کنیه اش کنیه پیامبر ـ ابوالقاسم ـ است.
«ولادت با سعادتش از دشمنان پنهان ماند، و نام و نشانش از بدخواهان در نهان; زیرا حکومت خون آشام وقت و دستگاه ستمگر خلافت، سخت در پى او و مشتاق یافتن و نابود ساختنش بود، و تمام نیروى خود را در اطراف خانه امام حسن عسکرى(علیه السلام)متمرکز کرده و دهها جاسوس به کار گرفته بود، و بر هر جاسوسى، جاسوسى دیگر گمارده بود تا از ولادت ولىّ خدا حضرت بقیّة اللّه(علیه السلام)آگاه شده، نور خدا را خاموش کند، ولى مشیّت خداوند بر آن تعلّق گرفته بود که حجّت خود را از گزند دشمنان حفظ کند».( )
با شهادت پدر بزرگوارش امام حسن عسکرى(علیه السلام) در شب هشتم ربیع الاول سال 260 هجرى قمرى، بار دشوار و توان فرساى امامت بر دوش او نهاده شد، و به فرمان حکمت آمیز پروردگار، از مردم «غیبت» اختیار فرمود.( )
دوران غیبت آن حضرت دو بخش متمایز دارد:
1 ـ غیبت صغرى یا کوتاه مدّت ـ سال 255 تا 329 هجرى ـ که در این دوره شیعیان مى توانستند توسط سفیران چهارگانه اش با آن حضرت تماس بگیرند و با وى ارتباط برقرار کنند.
این چهار تن نایب خاص، که شیعیان مى توانستند در دوران غیبت صغرى توسط آنها با حضرت مهدى(علیه السلام) تماس بگیرند و مشکلات خود را به ناحیه مقدّسه برسانند و پاسخ هاى لازم را دریافت نمایند، عبارتند از: جناب عثمان بن سعید عمروى، محمّد بن عثمان بن سعید، حسین بن روح نوبختى و على بن محمّد سمرى، که با رحلت او باب «نیابت خاص» بسته شد.
2 ـ غیبت کبرى یا بلند مدّت که تا امروز ادامه یافته است. در این دوره سفیر و نایب خاصّى براى آن حضرت نیست، و راه تماس رسمى و آشکار براى مردم وجود ندارد. و بر آنهاست که از نوّاب عام امام(علیه السلام)ـ یعنى از فقهاى پارسا وخویشتن دار ـ پیروى کنند.( )
غیبت صغرى از همان لحظه ولادت حضرت ولى عصر(علیه السلام) آغاز مى شود( ) و تا روز وفات چهارمین سفیر حضرتش ادامه مى یابد( )ولى دوران سفارت، از رحلت حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) آغاز شده و تا وفات على بن محمّد سمرى، امتداد مى یابد.( )
بنابراین، طول غیبت صغرى 74 سال تمام، و مدّت سفارت سفیران چهارگانه 69 سال و شش ماه و پانزده روز است.
به هر حال، نهان زیستى آن حضرت بدین معناست که دور از چشم مردمان ولى زیر همین آسمان کبود بسر مى برد. اگر برخوردى هم برایش پیشامد کند، اغلب ناشناخته مى ماند و دیدارهایش با شیعیان تنها به اذن خداست.
هم اکنون ـ سال 1414هجرى قمرى ـ نزدیک به 1159 سال از عمر شریفش مى گذرد و بنا به اراده و مشیّت حکیمانه الهى، هنوز شاداب، جوان و نیرومند است.( ) و این حالت کهنسالى و نافرسودگى او، بهترین محک براى رسوایى و سیه رویى دروغگویان و دروغ پردازان «مهدى نما» و مدّعیان مهدویّت است.
مهدى قائم(علیه السلام) وارث نهایى فضایل و کمالات انبیاء و اولیاء خداست. در خرد و دانش از همه پیشتر است، و در طاعت و عبادت و بندگى از همه پیشروتر، و در کرم و بخشش از همه پیشگام تر، و در شجاعت و شهامت و رشادت از همه پیشتازتر است.( )
از کنار خانه کعبه ـ مکّه مکرّمه ـ قیام شکوهمند خود را آغاز مى کند، نخبه ترین پارسایان دلیر، و برگزیده ترین جنگاوران پرهیزکار آن زمان که 313 نفرند ـ هم شمار یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در جنگ بدر ـ به دورش حلقه مى زنند، و چون دژى محکم و استوار او را در میان مى گیرند. ...

 

منابع:


ـ سوره نساء آیه 159.
ـ رجعت یا دولت کریمه، ص 28، جهت اطلاع بیشتر به تفسیر درّ المنثور، ج 2، ص 427 مراجعه فرمایید.
ـ ینابیع المودّة، ج 3، ص 237، باب 71.
ـ الفصول المهمّه، ص 295 ، باب 12.
ـ سوره نساء، آیه 159.
ـ تفسیر مجمع البیان، ج 3، ص 211، المحجة، ص 62 ; تفسیر برهان، ج 1، ص 426 ; تفسیر صافى، ج 2، ص 350 ; تفسیر قمى، ج 1، ص 165 ; تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 571، 662.
ـ تفسیر فخر رازى، ج 3 ص 505; درّ المنثور، ج 2، ص 241.
ـ در مورد نزول حضرت عیسى (علیه السلام) در بخش بعدى به تفصیل سخن خواهیم گفت.
ـ سوره انفال، آیه 39.
ـ ینابیع المودّة، ص 239، باب 71 ; تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 834.
ـ تفسیر عیاشى، ج 2، ص 60، ح 48 ; تفسیر البرهان، ج 3، ص 81، تفسیر صافى، ج 3، ص 340، و اثبات الهداة، ج 3، باب 32، ح 58 و با ترجمه فارسى، ج 7، ص 99، ح 558.
ـ جهان بعد از ظهور، ص 75.
ـ سوره توبه (برائت)، آیه 33 ـ سوره فتح، آیه 28 و سوره صف، آیه 9
ـ مستدرک حاکم، ج 4، ص 476، ح 8324 ; تفسیر مجمع البیان، ج 5، ص 38.
ـ المحجّة، ص 86.
ـ بحار الانوار، ج 51، ص 61.
ـ تفسیر مجمع البیان، ج 5 ص 38 و المحجة ص 87.
ـ بحار الانوار، ج 51، ص 60، ح 58 ـ ینابیع المودّة، ج 3، باب 71، ص 239 ; منتخب الاثر، فصل 2، باب 35، ص 294، ح 4 و کتاب المحجة، ص 85.
ـ سوره هود، آیه 86.
ـ نور الأبصار، ص 349 ; المهدی فی القرآن، ص 76 ; فصول المهمه، باب دوازدهم، ص 303 ; بحار الانوار، ج 52، ص 192 ح 24.
ـ سوره ابراهیم، آیه 5.
ـ ینابیع المودّة، ج 3، ص 242، باب 71.
ـ همان; المحجة ص 108.
ـ جهت آگاهى بیشتر به این کتابها مراجعه فرمایید: خصال شیخ صدوق، ص 108 ; معانى الاخبار، ص 366 ; تفسیر صافى، ج 4، ص 225 ; تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 526، و تفسیر برهان، ج 2، ص 305.
ـ درباره رجعت ـ دومین یوم الله ـ و بازگشت گروهى از بندگان شایسته خدا به دنیا، به کتاب «رجعت یا دولت کریمه» و سایر کتاب هاى مربوطه، مراجعه فرمایید.
ـ سوره حجر، آیه 36 ـ 38.
ـ فرائد السمطین، ج 2، باب 61، من السمط الثانی، ص 337 ـ ینابیع المودّة، ج 3، ص 387، باب 94 ـ بشارة الاسلام، باب 9، ص 187 ـ منتخب الاثر، فصل 2، باب 17، ص 220 ـ المهدى الموعود المنتظر، ج 1 ص 167 ـ کمال الدین صدوق، ج 2، ص 371، باب 35، ح 5.
ـ سوره اسراء (بنى اسرائیل)، آیه 33.
ـ ینابیع المودّة، ج 3، ص 243، باب 71، المحجة، ص 128.
ـ معناى این جمله از احادیث بعدى معلوم مى شود که چرا حضرت ولى عصر(علیه السلام) فرزندان کشندگان حسین(علیه السلام) را مى کشد و از آنان انتقام مى گیرد.
ـ تفسیر عیاشى، ج 2، ص 313، ح 67 ـ تفسیر برهان، ج 2، ص 419 ـ تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 163، ح 201 ـ بحار الانوار، ج 44، ص 218، ح 7.
ـ کامل الزیارات، ص 63، ح 5، باب 18.
ـ سوره انعام، آیه 164.
ـ عیون اخبار الرضا(علیه السلام) ، ص 212، ب 28، فیما جاء عن الامام على بن موسى الرضا(علیهما السلام) من الاخبار المتفرقه، ح 5 ; الزام الناصب، م ج 1، ص 72.
ـ سوره مریم، آیه 75.
ـ کافى، ج 1، ص 431 ; بحارالانوار، ج 51، ص 63 ; الزام الناصب، ج 1، ص 73.
ـ سوره نور، آیه 55.
ـ منتخب الاثر، فصل 2، باب 1، ص 150 ، موعود قرآن ص 85.
ـ سوره قصص، آیه 5.
ـ تفسیر برهان، ج 3، ص 220.
ـ ینابیع المودّة، ص 302، باب 79.
ـ سوره سجده، آیه 29.
ـ ینابیع المودّة، ص 246، باب 71، منتخب الأثر، فصل 7، باب 1، ص 470 والمحجّة، ص 174.
ـ سوره فتح، آیه 28.
ـ البیان گنجى شافعى، باب 25 و استدلال به جواز بقاء مهدى، و نور الابصار ص 186.
ـ المحجة، ص 208 ـ تفسیر قمى، ج 2، 317 ـ بحار الانوار ج 51، ص 50، ح 22
ـ کسانى که طالب تفاصیل بیشترى هستند مى توانند به کتابهاى دیگرى که در این زمینه نگاشته شده، مانند: بحار الانوار، ج 51 باب آیات مأوّله، الزام الناصب، ینابیع المودّة، موعود قرآن و کتب تفاسیر مراجعه فرمایند.
ـ اوپانیشاد، ترجمه محمّد داراشکوه (از متن سانسکریت) ج 2، ص 637.
ـ غیبت شیخ طوسى، ص 111، ص 180; بحار الانوار، ج 51 ص 74، ح 25; اثبات الهداة، ج 3، ص 502، ح 294 ; منتخب الاثر، ص 169، ح 81. و در چاپ دیگر، ص 222، ح 81.
ـ عقد الدرر، باب 3، ص 39.
ـ دلائل الامامة، ص 250; منتخب الاثر، ص 171، ح 88 و در چاپ دیگر، ص 468، ح 454، باب الامام صاحب الزمان(علیه السلام)، ح 58.
ـ سوره اعراف، آیه 128 و سوره قصص، آیه 83.
ـ بحار الانوار، ج 52، ص 332، ح 58 ; اثبات الهداة با ترجمه فارسى، ج 7، باب 32، ص 35، ح 369 ; اثبات الهداة، ج 3، ص 516، ح 369; غیبت شیخ طوسى، ص 282، و در چاپ دیگر، ص 472، و با ترجمه فارسى ،ج 2، ص 359، ح 7.
ـ بحار الانوار، ح 51، ص 143، ح 3; منتخب الاثر، ص 169، ح 84.
ـ دلائل الامامة، ص 244 ـ منتخب الاثر، ص 519 ـ بحار الانوار، ج 52، ص 391، ح 214.
ـ بحار الانوار، ج 52، ص 325، ح 40 و ص 328 ح 48 ـ غیبت نعمانى، ص 309، ح 4.
ـ بحار الانوار، ج 52، ص 391 ، ح 214 ; الزام الناصب، ج 2، ص 297 ; غیبت نعمانى، ص 310، ح 5 ; بشارة الاسلام، ص 200.
ـ یأتی على الناس زمان، ج 2، ص 543، ح 95.
ـ فرائد السمطین، ج 2، ص 159، باب 35 ; بحار الانوار، ج 52، ص 311، ح 4 و ج 36، ص 208 ; الزام الناصب، ج 1، ص 204 ; کمال الدین صدوق با ترجمه فارسى، ج 1، ص 384، بشارة الاسلام، ص 12، اعلام الورى، ص 403.
ـ کفایة الاثر، ص 263 ; بحار الانوار، ج 52، ص 304، ح 72.
ـ ینابیع المودّة، ج 3، ص 208، باب 68; الزام الناصب، ج 2، ص 241; منتخب الاثر، ص 158; بشارة الاسلام، ص 85.
ـ غیبت نعمانى، ص 235، باب 13، ح 23.
ـ کمال الدین صدوق با ترجمه فارسى، ج 1، ص 438، باب 31، ح 5; منتخب الاثر، ص 300، ح 1; بحارالانوار، ج 51، ص 217، ح 4.
ـ بحار الانوار، ج 52، ص 353، ح 109 ـ غیبت نعمانى، ص 231 باب 13، ح 14.
ـ بحار الانوار، ج 51، ص 218، ح 6.
ـ ینابیع المودّة، ج 3، ص 338، باب 84.
ـ هر مدّ در حدود 750 گرم مى باشد.
ـ سوره بقره، آیه 261.
ـ عقد الدرر، ص 211، باب 7.
ـ سوره زمر، آیه 69.
ـ بحار الانوار، ج 52، ص 337، ح 77.
ـ بشارات عهدین، ص 246 ـ علائم الظهور کرمانى، ص 18 ـ لمعات النور فی کیفیة الظهور، ج 1، ص 19، نور الانوار، ص 86، نور هفتم.
ـ سوره حدید، آیه 25.
ـ سوره آل عمران، آیه 83.
ـ سوره اعراف، آیه 128.
ـ ارشاد مفید، ص 364 و بحار الانوار، ج 52، ص 338، ح 83.
ـ منتخب الاثر، ص 448، ح 4.
ـ عقد الدرر، ص 35 و منتخب الاثر، ص 449، ح 9.
ـ عقد الدرر، ص 156.
ـ بشارة الاسلام، ص 183 و منتخب الاثر، ص 163، ح 66.
ـ منتخب الاثر، ص 449، ح 12.
ـ بحار الانوار، ج 52، ص 322، ینابیع المودة، ج 3، ص 109، باب 78 و ص 164، باب 94، منتخب الاثر، ص 220، ح 1 ; کفایة لاثر، ص 271.
ـ منتخب الاثر، فصل 2، باب 1، ص 168، ح 78.
ـ مستدرک حاکم، ج 4، ص 559.
ـ ینابیع المودّة، ج 3، ص 296، باب 78 ; بحار الانوار، ج 51، ص 80، ح 12.
ـ بحار الانوار، ج 52، ص 280، ح 6.
ـ ارشاد مفید، ص 364.
ـ منتخب الاثر، ص 32، ح 48 ـ کشف الغمّه، ج 2، ص 507.
ـ الزام الناصب، ج 2، ص 246.
ـ بحار الانوار، ج 25، ص 173، ح 38.
ـ احتجاج طبرسى، ج 2، ص 6.
ـ کافى، ج 1، ص 398، ح 2 و بصائر الدرجات، ص 12، ح 3.
ـ ینابیع المودّة، ج 3، ص 174، باب 89.
ـ کافى، ج 1، ص 388، ح 8 ; بحار الانوار، ج 25، ص 168.
ـ کافى، ج 1، ص 192.
ـ بحار الانوار، ج 51، ص 36.
ـ اختصاص مفید، ص 217 ـ بحار الانوار، ج 25، ص 367، ح 11.
ـ کافى، ج 1، ص 387، ح 2.
ـ بشارة الاسلام، ص 243.
ـ عقد الدرر، ص 26 و 160، آخر باب اول و باب هشتم; بحار الانوار،ج 51، ص 77، ح 35; غیبت نعمانى، ص 240 ح 34، باب 13.
ـ جگرنات به لغت سانسکریت نام بتى است که هندوها آن را مظهر خدا مى دانند.
ـ علائم الظهور کرمانى ص 17; لمعات شیرازى، ج 1، ص 18 ; نور الانوار، نور هفتم ; بشارات عهدین، ص 246 به نقل از کتاب زبدة المعارف، ذخیرة الالباب و تذکرة الاولیاء.
ـ بشارات عهدین، ص 272 ـ علائم الظهور کرمانى، ص 18.
ـ بحار الانوار، ج 51، ص 35، ح 4.
ـ بشارات عهدین، ص 245; او خواهد آمد، ص 66; علائم الظهور کرمانى، ص 18.
ـ سوره اسراء، آیه 33، جهت اطلاع بیشتر به کتاب المحجّة ص 127 ـ 129 مراجعه فرمایید.
ـ بحار الانوار، ج 52، ص 191، ح 24 ; بشارة الاسلام، ص 99 ; و منتخب الاثر، ص 292.
ـ ممتاطا: در زبان هندى به معنى «محمّد» است.
ـ علائم الظهور کرمانى، ص 18 ـ او خواهد آمد، ص 80.
ـ بحار الانوار، ج 6، ص 306 از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و ج 52، ص 254 از امام صادق(علیه السلام) ـ کافى، ج 8، ص 36، 42 ـ مهدى موعود، ص 1036، 1045 و بسیارى از منابع دیگر از تفسیر و حدیث.
ـ او خواهد آمد، ص 65 به نقل از کتاب ریگ ودا، ماندالاى 4 و 16 و 24.
ـ سوره سجده آیه 21.
ـ المحجة، ص 173.
ـ بشارات عهدین، ص 259.
ـ همان، ص 242 ـ علائم الظهور کرمانى، ص 17 ـ او خواهد آمد ص 65.
ـ بحار الانوار ،ج 52، ص 312.
ـ بحار الانوار، ج 52، ص 321.
ـ سوره انبیاء، آیه 105.
ـ عهد عتیق، کتاب مزامیر، مزمور 37، بندهاى 9 ـ 38.
ـ همان، مزمور 96، بندهاى 10 ـ 13، ص 1247، کتاب مقدّس.
ـ عهد عتیق، کتاب مزامیر، مزمور 72، بندهاى 1 ـ 2، به نقل از بشارات عهدین، ص 248 و أنیس الاعلام، ج 5، ص 92، 93.
ـ براى توضیح بیشتر به کتاب انیس الاعلام فى نصرة الاسلام، ج 5، ص 92 الى 96 و ج 7 ص 387 الى 398 مراجعه فرمایید.
ـ به کتاب نفیس منتخب الاثر، ص 247 ـ 250 مراجعه فرمایید.
ـ یسىّ به معناى قوى، پدر حضرت داود و نوه «راعوت» است، و به طورى مشهور بود که داود را پسر «یسىّ» مى نامیدند، در صورتى که خود داود شهرت و شخصیت عظیمى داشته و از پیغمبران بزرگ «بنى اسرائیل» بوده است. (قاموس کتاب مقدس).
و اما «راعوت» زنى است از «مؤاب» که سر زمینى است در شرق دریاى لوط، که با «یوغى» وصلت کرد و از او صاحب فرزندى بنام عوید ـ عویبد ـ شد که جدّ حضرت داود(علیه السلام) باشد. (لغت نامه دهخدا، حرف راء، ص 86).
ـ تورات، کتاب اشعیاى نبى، باب 11، پندهاى 1 ـ 10، ص 1548، کتاب مقدّس.
ـ به بشارت دوم، عنوان هفتم، مراجعه فرمایید.
ـ بشارة الاسلام، ص 197، 247، منتخب الأثر، ص 474، مستدرک حاکم، ج 4 ص 514 و بحار الانوار، ج 52، ص 280، ح 6.
ـ بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 71، منتخب الاثر، ص 483 و روضه کافى.
ـ بحار الانوار، ج 52، ص 352، ح 106 ; غیبت نعمانى، ص 239، ح 30; بشارة الاسلام، ص 242.
ـ بحار الانوار، ج 52، ص 352، ح 106 ـ غیبت نعمانى، ص 239، ح 30 ـ بشارة الاسلام، ص 242.
ـ در متن عربى حدیث کلمه «برید» آمده، که شامل پست، تلگراف، تلفن، تلویزیون و امثال آنها مى شود.
ـ بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 72 ـ کافى، ج 8، ص 241 ـ منتخب الاثر، ص 483.
ـ منتخب الاثر، ص 483، ح 3 ـ حق الیقین شبّر، ص 229 ج 1.
ـ بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 73، الزام الناصب، ج 2، ص 307.
ـ در بعضى از نسخه ها در هر دو مورد روایت که کلمه (کف دست) آمده، کلمه «کتف» نوشته شده است.
ـ غیبت نعمانى، ص 319، باب 21، ح 8 ; بحار الانوار، ج 52، ص 365، ح 144.
ـ تورات، کتاب اشعیاى نبى، باب دوم، بندهاى 2 ـ 4.
ـ مستدرک حاکم، ج 4، ص 467.
ـ کتاب مقدّس، کتاب اشعیاى نبى، ص 1046 باب 32، بندهاى 16 ـ 18
ـ مستدرک حاکم، ج 4، ص 465 ـ عقد الدرر، ص 219، باب 8 ـ البیان کنجى شافعى، باب 1، ص 93، و بسیارى دیگر از منابع معتبر اهل سنّت. جهت آگاهى بیشتر به کتاب المهدى الموعود المنتظر عند علماء أهل السنّة والإمامیّة، باب 1، ص 18، ح 15. و کتاب نفیس منتخب الاثر، ص 247، فصل 2، باب 25 مراجعه فرمایید.
ـ الملاحم و الفتن، ص 147، باب 149 ; منتخب الاثر، فصل 7، ص 478، باب 7، ح 2 ; البرهان متقى، باب 1، ص 78،ح 19.ح 19.
ـ بحار الانوار، ج 51، ص 104 ـ عقد الدرر، باب 1، ص 38.
ـ مستدرک حاکم، ج 4، ص 588 ـ منتخب الاثر، فصل 7، ص 473، باب 4، ح 1.
ـ منتخب الاثر، فصل 7، ص 473، باب 3، ح 3 ; الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 82


دانلود با لینک مستقیم

پایان نامه رشته حقوق در مورد حقوق حیوانات در فقه اسلامى

اختصاصی از یارا فایل پایان نامه رشته حقوق در مورد حقوق حیوانات در فقه اسلامى دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

پایان نامه رشته حقوق در مورد حقوق حیوانات در فقه اسلامى


پایان نامه رشته حقوق در مورد حقوق حیوانات در فقه اسلامى

 

 

 

 

 

 

 

 


فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

حقوق حیوانات در فقه اسلامى

خبرگزاری فارس: در این مقاله احکام و قوانینى که در ابواب مختلف فقه اسلامى، پیرامون حفظ و نگهدارى و بهره بردارى و ممنوعیت آزار و اذیت حیوانات وجود دارد، ذکر گردیده است.

چکیده:

امروزه حقوق حیوانات و حفظ گونه هاى مختلف آنها، از جمله مسائلى است که در سراسر جهان از جانب دولت‌ها و سازمان‌ها و عموم کسانى که به مسائل زیست محیط ى و حمایت از حیوانات علاقمند مى‌باشند، مورد توجه قرار گرفته است.
در معارف اسلامى نیز در کنار مسائلى مربوط به انسانها و حقوق آنها، مسائل محیط زیست و از جمله حیوانات، حائز اهمیت مى‌باشد. در این مقاله احکام و قوانینى که در ابواب مختلف فقه اسلامى، پیرامون حفظ و نگهدارى و بهره بردارى و ممنوعیت آزار واذیت حیوانات وجود دارد، ذکر گردیده است. آن‌چه در فقه اسلامى موجود مى باشد،مجموعه قوانینى جامع و کامل است که مى تواند راه‌گشاى تدوین قانون جامع «حقوق حیوانات » در عصر حاضر گردد.

مقدمه:

بشر در آغاز عصر علم و تکنولوژى و صنعتى شدن جهان، سرمست از پیشرفت وتوسعه صنعتى، تنها بر تولید هرچه بیشتر و بهره بردارى کامل از محیط پیرامون خود- چون معادن و جنگل ها و دریاها- مى اندیشید و بى رحمانه طبیعت اطراف خویش را مورد هجوم قرار داد تا اینکه روزى خود را در گردابى مهلک ازنابسامانى هاى زیستى دید و جهان طبیعت را در حال نابودى مشاهده نمود.
در قرن گذشته بحران محیط زیست و نابودى گونه هاى مختلف حیوانات، توجه صاحب نظران را جلب کرد و سرانجام براى حفظ و حراست از آن، قوانینى -هرچند ناقص – وضع کردند.
براى نخستین بار در جهان غرب پس از رنسانس، همراه با صنعتى شدن جهان، درسال ۱۸۲۲ میلادى قانونى براى حمایت از حیوانات در پارلمان انگلستان به تصویب رسید. این قانون در سال ۱۹۱۱ تکمیل گردید و بعدها در کشورهایى مانند آلمان،آمریکا، اسپانیا، بلژیک، دانمارک و برخى دیگر از کشورها قوانینى نظیر آن تدوین وتصویب شد و به مرور تبصره هایى بر آن افزودند.
این قانون در بردارنده چند بند، پیرامون بارکشى و ایجاد درگیرى میان حیوانات، کشتن آنها با مواد سمى، بریدن دم اسب، شکار گوزن در شب، مبارزه با بیمارى حیوانات وبیهوشى قبل از ذبح مى باشد.((۲۱۰)) از اشکالات مهم قوانین فوق، جامع نبودن و جزئى و موردى بودن آن است. علاوه برآن که این قوانین در قرون اخیر وضع گردید هرچند به مرور زمان و در دهه هاى اخیربه تکمیل آن پرداختند و در برخى موارد راه افراط را پیش گرفتند.
اما در فقه اسلامى، قوانینى کلى و جامع درباره حفظ، نگهدارى، استفاده و بهره بردارى از حیوانات ومنع آزار و اذیت آنها، وضع شده است. همچنین براى مسائل زیست محیط ى و رعایت شئون و حقوق حیوانات جایگاه مناسبى لحاظ گردیده است و با دیدگاهى منطبق بر عدالت و انصاف با آن برخورد شده است. در سرتاسر فقه،مسایل و فروع فراوانى به چشم مى خورد که اسلام، اجراى آن را بر عهده حکومت قرار داده است و بالاتر از آن، شخص را در مقابل خالق متعال مسول مى داند.

قبل از ورود در بحث ذکر نکاتى لازم است:

۱. قوانین حمایتى اسلام از حیوانات، حکم شرعى و الزامى است و همانگونه که درمتون روایات((۲۱۱))به آن تصریح شده است، مى توان از آن به حقوق نیز تعبیر کرد.از آنجا که حیوانات از احترام و درک و شعور برخوردارند این حقوق براى آنها وضع گردید که در پایان بخش نخست به همراه طرح ادراکات و شعور حیوانات با ذکرشواهد بیشترى با زوایاى این بحث آشنا مى شویم.

البته حقوق حیوان با ویژگى هاى حق در انسانها متفاوت است، زیرا در تعریف حق درانسانها گفته مى شود: آنچه قابل اسقاط است و اگر قابل اسقاط نباشد به آن حکم مى گویند.

روشن است که درباره حیوان قابل اسقاط بودن معنا ندارد، اما باید گفت همین قابل اسقاط نبودن حکم، وضعیت آن را دشوارتر مى کند، زیرا تنها راه خروج ازعهده آن، انجامش مى باشد و اگر در انسانها بتوان با جلب رضایت صاحب حق، ازانجامش سر باز زد و از زیر تکلیف آن شانه خالى کرد، اما در حیوانات به علت قابل اسقاط نبودن، انسان موظف است به آن عمل مبادرت ورزد. علاوه بر آنکه حق وحکم در ماهیت وحقیقت تفاوتى نداشته و هر دو از امور اعتبارى مى باشند که قوام آن به جعل شارع است و همه آنها حکم شرعى به حساب مى آید و هر چند از حیث آثار- قابل اسقاط بودن یا نبودن – مختلف هستند، اما این مساله تفاوت ماهوى رامیان آن دو اثبات نمى کند.((۲۱۲)) ۲. در این مقاله متون فقهى شیعه پیرامون حقوق حیوانات مطرح مى شود تا توجه اندیشمندان و ارباب دانش را به عمق و غناى فقه اسلامى جلب کنیم و در هر قانونى سعى شده از چند کتاب جامع و معتبر شیعه استفاده شود تا مطالب مطرح شده ازارزش حقوقى برخوردار باشد و در حد امکان از کتاب هایى استفاده شده که داراى سابقه زمانى بیشترى هستند تا شاهدى بر قدمت این قوانین در فقه شیعه باشد. همانندکتاب شیخ طوسى(ره)، ابن حمزه(ره)، محقق حلى(ره)، علامه حلى(ره) و دیگران هرچند با توجه به مدارک فقه شیعه که از آیات قرآن و روایات استفاده مى شود پیشینه این قوانین به زمان پیامبر اکرم(ص) و احادیث نبوى و یا روایات سایر امامان معصوم(ع)مى رسد و قدمتى در حدود چهارده قرن دارد و همین امر، آن را از قوانین جارى درکشورهاى غربى متمایز مى سازد.

۳. در هریک از مواردى که به عنوان حقوق حیوان ذکر مى شود براى تکمیل بحث به همراه درج متون فقهى، احادیث مربوط به آن را، به ویژه آن دسته از روایات را که مورد استفاده فقها قرار گرفته است نیز ذکر مى کنیم تا با مستندات و مدارک این حقوق و فتاواى فقها بیشتر آشنا شویم. اما روایات مربوط به استحباب نگه داشتن حیوانات،ذکرهایى که هرکدام مى گویند و مطالبى از این قبیل را در این مجموعه ذکر نمى کنیم واین احادیث گرانبها مجال دیگرى مى طلبد.

۴. هر چند در این باره مقالاتى به نگارش در آمده، اما این نوشتار نسبت به گسترش مسائل و جامعیت مواردى که مربوط به حقوق حیوان در سراسر فقه مى باشد نو و تازه است و شاید براى برخى که آشنایى محدودى با فقه شیعه دارند وجود این قوانین، آن هم با تعابیرى الزام آور بعید به نظر برسد. لذا سعى شده در پاره اى از موارد، ترجمه متون فقها بدون تصرف در متن مقاله ذکر شود و عبارات عربى نیز در برخى موارد درمتن و یا پاورقى درج گردد که تا به خوبى روشن گردد تعابیر و قوانین ذکر شده، نص کلام فقها مى باشد.

۵. از آنجا که به اعتراف مسئولان مربوطه، تا کنون هیچ قانون جامعى براى حمایت ازحیوانات در نظام حقوقى کشور وجود ندارد،((۲۱۳)) این تحقیق مى تواند ارائه دهنده پیشنهاد اولیه قانون جامع حمایت از حیوانات در اسلام بوده و براى طرح در مجامع قانونى مفید باشد.

این نوشتار مشتمل بر چهار بخش مى باشد:

بخش نخست: زیر بناى حقوق حیوان.

بخش دوم: حقوق حیوان در حفظ و نگهدارى.

بخش سوم: حقوق حیوان در بهره بردارى و استفاده بهینه.

بخش چهارم: حقوق حیوان درجنایات وصدمات وارد بر آنها.

بخش نخست: زیر بناى حقوق حیوان در فقه اسلامى قوانین بسیارى پیرامون حمایت از حیوانات به چشم مى خورد که باید به زیر بناى آن توجه کرد و دید از کجا سرچشمه مى گیرد.

بر اساس معارف دینى و به صراحت قرآن کریم، تمام جهان هستى داراى درک وشعور بوده و با خالق جهان در ارتباط هستند هرچند براى ما انسانها درک آن از طرق عادى مقدور نیست و رابطه ما با آنها گسسته است.((۲۱۴)) در این دیدگاه، زمین،آسمان و هرآنچه در این دو است از ستارگان، درختان، سنگ ها و… ذکر و تسبیح الهى را گفته و از شعورى فراخور خلقت خود برخوردارند.((۲۱۵)) در این میان حیوانات نیز هرچند قوه ناطقه و عاقله انسانى را ندارند از درک و شعور بهره مند بوده و از احساسات و عواطف برخوردار هستند. به همین علت فقه اسلامى براى حیوانات حرمتى قائل شده که به دنبال خود، حقوقى براى حیوان و تکالیفى را برعهده صاحبان آنها در پى دارد.

شیخ طوسى(ره)در مقام تعلیل براى وجوب نفقه حیوانات تصریح مى کند:

لان لها حرمه،((۲۱۶)) زیرا حیوان از احترام و حرمت برخورداراست.

همچنین علامه حلى(ره) در کتاب اجاره مى گوید:

لان للحیوان حرمه فی نفسه،((۲۱۷)) زیرا حیوان به خودى خود و ذاتا از حرمت و احترام برخوردار است.

در معارف اسلامى به موارد متعددى از درک و فهم حیوانات اشاره شده است.

یعقوب بن سالم به واسطه شخصى از ابى عبداللّه(ع) نقل مى کند که فرمود:

مهما ابهم على البهائم من شیء فلا یبهم علیها اربعه خصال:

معرفه ان لها خالقا و معرفه طلب الرزق و معرفه الذکر من الانثى و مخافه الموت،((۲۱۸)) [ زمانى که خداوند حیوانات را آفرید]، درک و شعور انسانى را به آنها عطا ننمودولى چهار خصلت را به آنها عنایت کرد:

شناخت به این که براى آنها خالقى است،آگاهى نسبت به اینکه دنبال رزق و روزى برود، شناخت نر از ماده و ترس ازمرگ.

قریب به همین مضمون در روایت على بن رئاب از ابى حمزه از امام سجاد(ع)((۲۱۹)) نقل شده است.

در ذیل، شرح آنها به همراه شواهدى از آیات قرآن کریم و دیگر روایات را بیان مى کنیم:

۱. درک خالق و رازق به تصریح قرآن و احادیث اهل بیت(ع)، حیوانات، خالق و پروردگار جهان را شناخته و مى دانند که همه امور عالم به دست اوست و خداوند است که جهان هستى را اداره مى کند ورزق و روزى همه موجودات به لطف و عنایت الهى است.

اولین خصلتى که در روایت یعقوب بن سالم ذکر شده، شناخت خالق است. همچنین على بن رئاب از امام سجاد(ع) نقل مى کند:

معرفتها بالرب تبارک و تعالى((۲۲۰))، از اولین خصلت هایى که به حیوان عطا شد شناخت او نسبت به پروردگارش است.

در تایید همین نکته در احادیث دیگرى پیرامون شناخت خالق و رازق و و حاکم براراده کل جهان، آمده است که امام صادق(ع) به نقل از ابوذر فرمود:

از پیامبر(ص) شنیدم که مى فرمود: همه حیوانات در هر صبحگاهى از خداوندمى خواهند:

اللهم ارزقنی ملیک صدق یشبعنی و یسقینی و لا یکلفنی ما لا اطیق،((۲۲۱)) بارالها به من مالک خوب و درستى عطا فرما که مرا سیر و سیراب نماید و بیش ازتوان از من کار نکشد.

علاوه بر شناخت خالق متعال، همه حیوانات خداوند را به عنوان تنها کسى که مستحق عبادت است مى شناسند و به پرستش و مناجات با او مى پردازند. در آیات متعددى ازقرآن بر این مطلب تصریح شده است که به برخى اشاره مى کنیم:

خداوند در سوره نور مى فرماید:

الم تر ان اللّه یسبح له من فی السموات والارض والطیر صافات کل قد علم صلاته وتسبیحه واللّه علیم بما یفعلون،((۲۲۲)) آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمینند براى خدا تسبیح مى کنند، همچنین پرندگان هنگامى که بر فراز آسمان بال گسترده اند؟! هریک از آنها نماز و تسبیح خود رامى داند و خداوند به آنچه انجام مى دهند داناست.

قریب به همین مضمون در آیه ۱۸ سوره حج و آیه ۴۹ سوره نحل نیز ذکر شده است که حیوانات در برابر خداوند به خضوع برخاسته و بر آستان او سجده مى کنند. در آیه ۲۳-۲۶ سوره نمل گزارش هد هد از سرزمین سبا و انحراف آنها در پرستش خورشید و ترک خدا پرستى ذکر شده است.((۲۲۳)) مجموعه این آیات به خوبى بر این نوع از ادراک حیوانات دلالت دارد. این امر درروایات نیز ذکر شده است و اضافه شده که هریک از آن ها تسبیح ویژه اى دارد. درپاره اى از روایات، همین حمد و تسبیح الهى را از علل نهى رسول اللّه(ص) از زدن وداغ نهادن بر حیوانات ذکر کرده است که در فصل چهارم به تفصیل آنها را بیان مى کنیم هر چند برخى از مفسرین، تسبیح حیوانات را به تسبیح تکوینى آنها تفسیر کرده اند، به این معنا که خلقت آنها نشانه اى از تنزیه و تقدیس الهى است که در غایت کمال بوده ومانند مخلوقات خود، داراى نقص نمى باشد.((۲۲۴)) اما عده اى دیگر از مفسرین،تسبیح حیوانات را تسبیح زبانى دانسته و به تبع قول به نطق حیوانات، تسبیح به زبان رابراى آنها ممکن مى دانند.((۲۲۵)) ۲. درک نیکى و بدى و مسائل غیر مادى حیوانات به خوبى، از نوع رفتارى که با آنها مى شود آگاهند و محبت و احترام و یا بدى و بدرفتارى را درک مى کنند. مطالبى که در ذیل مورد اول از ادراکات حیوان ذکرکردیم بر این نکته دلالت دارد. لذا از خداوند درخواست مى کند که صاحبى درست رفتار، به او عطا کند و به قدر توان، از او کار بکشد و در رسیدگى به او کوتاهى نکند.

از جمله موارد دیگرى که دلالت بر درک مسائل غیر مادى مى کند، یکى از خصلت هایى است که در روایت على بن رئاب از ابى حمزه از امام سجاد(ع) نقل کرده اند که ایشان فرمود:

معرفتها بالموت،((۲۲۶)) از جمله ادراکات حیوان آگاهى بر مرگ است.

آنها مى دانند که روزى زندگى در دنیا تمام شده و مرگ فرا مى رسد، هرچند ازچگونگى مردن و آن چه پس از مرگ اتفاق مى افتد آگاهى ندارند، همانگونه که درروایتى از امام صادق(ع) آمده است:

لو عرفت البهائم من الموت ما تعرفون ما اکلتم منها سمینا قط،((۲۲۷)) «اگر آگاهى حیوان از مرگ همانند آگاهى شما انسانها مى بود هیچ یک از آنها هرگزچاق و فربه نمى شدند».

شیخ صدوق در ذیل این روایت، در صدد رفع تعارض ظاهرى میان این روایت وروایت اول از على بن رئاب بر آمده و مى گوید:

مراد این است که آگاهى آنها به قدر آگاهى شما نیست.

علاوه بر اطلاع از مرگ، حیوانات چیزهایى مى بینند که انسانها قادر بر دیدن آنها نیستندو همین((۲۲۸)) امر در برخى روایات به عنوان علت راه نرفتن حیوانات و سرباز زدن از آن ذکر شده است. لذا از زدن آنها نهى فرمودند که در فصل هاى آینده به تفصیل ذکر مى شود.

حیوانات علاوه بر آنکه رفتار خوب و بد را نسبت به خود تشخیص داده و داراى روح و احساس هستند، نسبت به رفتارى که با سایر حیوانات نیز مى شود، حساس بوده و ازرفتار بد و یا کشتن آنها رنج مى کشند. در همین راستا در متون روایى و فقهى ما ذکرشده است که ذبح حیوان در مقابل حیوان دیگرى که این صحنه را مى بیند مکروه است.((۲۲۹)) حتى برخى((۲۳۰)) به سبب اذیت شدن حیوان ناظر و عذاب کشیدن او از دیدن صحنه ذبح هم نوع خود، قول به تحریم را بعید نمى دانند که به تفصیل در بخش چهارم به ذکر آنها مى پردازیم. 


دانلود با لینک مستقیم

دانلود مقاله قوه مقننه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران

اختصاصی از یارا فایل دانلود مقاله قوه مقننه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود مقاله قوه مقننه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران


دانلود مقاله قوه مقننه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران

 

 

 

 

 

 

 


فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:12

چکیده:
بر اساس اصل 57 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه، قواى حاکم در جمهورى اسلامى ایران هستند که البته زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت و مستقل از یکدیگر مى‏باشند. در این نوشتار نگاهى داریم به «قوه مقننه» در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران و اختیارات و وظایف این قوّه را بررسى خواهیم کرد.

بر اساس اصل 57 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، «قواى حاکم در جمهورى اسلامى ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت، بر طبق اصول آینده این قانون اعمال مى‏گردند. این قوا مستقل از یکدیگرند.»

بر اساس اصل 58 قانون اساسى، «اعمال قوه مقننه از طریق مجلس شوراى اسلامى است که اعضاى آن را نمایندگان منتخب مردم تشکیل مى‏دهند.»

فصل ششم قانون اساسى، مربوط به قوه مقننه و مجلس است. مجلس، مهمترین رکن تصمیم‏گیرى در جمهورى اسلامى ایران است.

بر اساس اصل 59، طریقه دیگرى نیز براى اعمال قوه مقننه وجود دارد. در این اصل آمده است: «در مسایل بسیار مهم اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى، ممکن است اعمال قوه مقننه از راه همه‏پرسى و مراجعه مستقیم به آراى مردم صورت گیرد. درخواست مراجعه به آراى عمومى باید به تصویب دوسوم مجموع نمایندگان مجلس برسد.»
بر اساس قانون همه‏پرسى: «همه‏پرسى، به پیشنهاد رئیس جمهورى یا یکصد نفر از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و تصویب 32 مجموع نمایندگان صورت خواهد گرفت.»(2)

«این مصوبه، همانند سایر مصوبات باید به شوراى نگهبان براى اظهارنظر فرستاده شود.»(3)

«نظارت بر همه‏پرسى به عهده شوراى نگهبان است.»(4)

در ارتباط با اصل 58 (اعمال قوه مقننه از طریق مجلس) دو نکته قابل ذکر است:

1- هرچند امر قانونگذارى در جمهورى اسلامى ایران از طریق مجلس است، اما معنایش این نیست که مصوبات مجلس به تنهایى داراى اعتبار است و براى رسمیت و قانونیت یافتن آنها نیازى به تأیید هیچ مرکز و نهادى نیست. بنابراین، اگر بر اساس اصل 72، 91، 94 و 112، براى قانونى شدن مصوبات مجلس، نظر تأییدى شوراى نگهبانى و در پاره‏اى از موارد، مجمع تشخیص مصلحت نظام لازم شمرده شده است، منافاتى با اصل مزبور (58) ندارد.
2- مرجع قانونگذارى بودن مجلس، منافاتى با محدود بودن حق قانونگذارى آن ندارد. به تعبیر دیگر، هرچند مجلس، حق قانونگذارى دارد، اما بر اساس قانون اساسى، در برخى از زمینه‏ها حق قانونگذارى ندارد. در اصل 71 آمده است: «مجلس شوراى اسلامى در عموم مسائل در حدود مقرر در قانون اساسى مى‏تواند قانون وضع کند».
حق قانونگذارى مجلس از دو جهت محدود است؛ یکى این‏که نمى‏تواند قوانینى وضع کند که با اصول و احکام مذهب رسمى کشور یا قانون اساسى مغایرت داشته باشد.(5) دیگر این‏که سیاست‏گذارى و برنامه‏ریزى در پاره‏اى از زمینه‏ها، بر اساس قانون اساسى، به نهادهاى خاصى واگذار شده است؛ به برخى از این موارد، اشاره مى‏شود:

الف) بر اساس بند 1 اصل 110، تعیین سیاستهاى کلى نظام جمهورى اسلامى ایران، از وظایف و اختیارات مقام رهبرى قلمداد شده است و نیز بر اساس بند 7 و 8 همین اصل، تصمیم‏گیرى در زمینه حل اختلاف و تنظیم روابط قواى سه‏گانه و نیز حل معضلات نظام، جزء وظایف و اختیارات مقام رهبرى به حساب آمده است. بنابراین، در این موارد، مجلس حق قانونگذارى ندارد و رأى و نظر مقام رهبرى بر همگان – حتى بر مجلس شوراى اسلامى – نافذ و الزامى است.

ب) در اصل 108 چنین آمده است:

«قانون مربوط به تعداد و شرایط خبرگان، کیفیت انتخاب آنها و آیین‏نامه داخلى جلسات آنان براى نخستین دوره باید به وسیله فقهاى اولین شوراى نگهبان تهیه و بااکثریت آراى آنان تصویب شود و به تصویب نهایى رهبر انقلاب برسد. از آن پس، هرگونه تغییر و تجدیدنظر در این قانون و تصویب سایر مقررات مربوط به وظایف خبرگان، در صلاحیت خود آنان است.» بنابراین، مجلس نمى‏تواند در این موارد قانونگذارى کند.

ج) در ذیل اصل 112 آمده است: «مقررات مربوط به مجمع (مجمع تشخیص مصلحت نظام) توسط خود اعضا تهیه و تصویب و به تأیید مقام رهبرى خواهد رسید.» بنابراین، مجلس نمى‏تواند در ارتباط با مقررات مجمع تشخیص مصلحت نظام، قانونگذارى کند.

د) بر اساس اصل 176 قانون اساسى، تعیین سیاستهاى دفاعى – امنیتى کشور، در محدوده سیاستهاى کلى تعیین‏شده از طرف مقام رهبرى و هماهنگ نمودن فعالیتهاى سیاسى، اطلاعاتى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى در ارتباط با تدابیر کلى دفاعى – امنیتى و بهره‏گیرى از امکانات مادى و معنوى کشور براى مقابله با تهدیدهاى داخلى و خارجى، از وظایف و اختیارات شوراى عالى امنیت ملى کشور است که پس از تصویب از جانب این شورا و تأیید آنها از جانب مقام رهبرى، بر همگان – حتى بر نمایندگان مجلس – الزامى است.

ه) بر اساس اصل 177 قانون اساسى، تصمیم‏گیرى براى بازنگرى قانون اساسى و نیز اصلاح و تتمیم آن از اختیارات مقام رهبرى و مجمع تشخیص مصلحت نظام و شوراى مخصوص بازنگرى قانون اساسى است و از محدوده اختیارات مجلس شوراى اسلامى خارج است.

و) بر اساس ولایت مطلقه و اختیارات ویژه رهبرى، اگر مقام رهبرى، گروهى را عهده‏دار سیاست‏گذارى و برنامه‏ریزى در زمینه خاصى قرار دهند – چنان که شوراى عالى انقلاب فرهنگى را عهده‏دار سیاست‏گذارى در زمینه علمى و فرهنگى کشور قرار داده‏اند -، آن مجمع مى‏تواند در آن زمینه سیاست‏گذارى کند و مصوبات آنها بر همگان، حتى بر نمایندگان مجلس، الزامى است.

امام خمینى رحمه‏الله در پاسخ به تقاضاى رئیس جمهورى وقت در سال 1363 که خواستار اعتبار مصوبات این شورا در حد قانون بود فرموده‏اند: «باید به مصوبات این شورا ترتیب آثار داده شود.»(6)

شرایط انتخاب‏کنندگان و انتخاب‏شوندگان و تعداد نمایندگان مجلس

در اصل 62 قانون اساسى آمده است: «مجلس شوراى اسلامى از نمایندگان ملت که بطور مستقیم و با رأى مخفى انتخاب مى‏شوند، تشکیل مى‏گردد. شرایط انتخاب‏کنندگان و انتخاب‏شوندگان و کیفیت انتخابات را قانون معین خواهد کرد.»

بر اساس این اصل، شرایط انتخاب‏شوندگان، به قانون عادى مجلس واگذار شده است، لکن با توجه به وظایف و اختیارات فراوانى که در قانون اساسى براى نمایندگان مجلس منظور شده است، مجلس نمى‏تواند شرایطى همچون اعتقاد و التزام عملى به اسلام و مبانى نظام و تعهد و امانتدارى و نداشتن سوابق سوء و… را نادیده بگیرد؛ زیرا سپردن این همه اختیارات و وظایف به افرادى که در واقع، نوعى ولایت بر سرنوشت و جان و مال مردم است، بدون صلاحیتهاى لازم، غیرمشروع است.


دانلود با لینک مستقیم