فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:53
فهرست مطالب:
• ۱ تمدن سیلک
• ۲ موقعیت جغرافیایی و طبیعی
• ۳ نگاهی به عکسهای هوایی تپه سیلک جنوبی
• ۴ لایه نگاری سیلک
• ۵ لایه دوم سیلک
• ۶ سفال لایه دوم سیلک (چشمه عل)) ۷ لایه چهارم فرهنگ سیلک) (اوروک IV و جمدت نصر(
• ۸ لایه دوم سیلک چهارم: ( گل نبشتههای پیش ایلامی)
• ۹ اختصاصات سفال در دوره چهارم سیلک
• ۱۰ عصر آهن و مسئله مهاجرت کوچ روها به فلات ایران
• ۱۱ سفال عصر آهن
• ۱۲ سفال خاکستری
• ۱۳ بقایای معماری و مسئله استقرارهای عصر آهن در تپه جنوبی
• ۱۴ برآیند
• ۱۵ منابع
تمدن سیلک
تمدن در نواحی مختلف، و تحت تاثیر وضع زمین و آب و هوا، و روابط ساکنان آن همسایگان ، و هجومها، و مهاجرتها، به اشکال مختلف متظاهر گردیدهاست.
مسکن انسان در این ناحیه ابتدا به صورت کوهها ، یا خانههای محقری که از نی و شاخههای درخت ترکیب یافته بود، ساخته شد، و بعدها روی نی و شاخههای درخت گل مالیدند، و یا دیوارهای خانه را با چینه بالا بردند ولی خیلی زود برای بالا بردن دیوارها از خشت خام استفاده کردند. در ابتدا خشتها را بدون قالب میساختند، ولی بعداً برای ساختن آن قالب به کار بردند، و توانستند خشتها را یک اندازه و منظم بسازند. در داخل خانهها دیوارها را با گل اخری رنگ میکرند. و مردگان را در زیر کف اطاقها که آجر فرش یا سنگ فرش نبود، دفن مینمودند. مردگان را در این قبرها به صورت «چمپاته» به خاک میسپردند، و همراه آنها در گورشان اشیایی قرار میدادند و این اشیا در بعضی از گورها پر ارزش و زیاد بود، و در بعضی دیگر کم و بی ارزش . ذوق و سلیقه هنری این مردم از روی حکاکیهای آنها که نخستین بار روی استخوان انجام گردیدهاست، و از روی نقوش سفالشان ظاهر میگردد. در خانه زن که نگهبان آتش است، مدتها کار کوزه گری بدون چرخ را انجام میدهد. علت تاخیر استفاده از چرخ را نیز همین دانستهاند. فقط در هزاره چهارم پیش از میلاد اختراع شد. در آن موقع کوزه گر با استفاده از چرخ تکمیل شده سفالگری، توانست انواع مختلف سفالهایی را که از نظر هنری به درجه بلندی رسیده بودند به مشتریان بدهد. این سفال اطلاعات بسیار زیادی راجع به هنرمندان در آن زمان در دسترس ما میگذارد. سیلک تنها مکان تاریخی در فلات ایران است که مدارک نوشته از دوران پیش از هخامنشی در آن پیدا شده ولی خطی که همزمان با آغاز تاریخ در ایلام به وجود آمده بود، تحت نام پرتو ایلامی شناخته شده پس از رها شدن این پایگاه تجارتی از میان رفت. هنر سیلک جنبه تزیینی آن شدید است و هنری است که آریائیها با خود آوردهاند.
موقعیت جغرافیایی و طبیعی
تپه سیلک کاشان واقع در حاشیه کویر است . فرهنگ سیلک در دو تپه شمالی و جنوبی به فاصله 600 متر از یکدیگر بنیاد نهاده شدهاست. تپه شمالی به طول 320 متر، عرض 110 متر و ارتفاع 6 متر در شمال ناحیهای که به آإن تپه میگویند واقع است. تپه جنوبی به طول 260 متر ، به عرض حداکثر 190 متر و در امتداد تپه شمال است و شکل آن مثلثی را میماند که راسش به طرف شمال و قاعده اش به طرف جنوب نهاده شده باشند. ارتفاع متوسط تپه جنوبی 14 متر است. هر دو تپه مذکور در سه کیلومتری جنوب غربی کاشان واقعند و ساکنان تریه «دیزچه» در نزدیکی این میدان باستانی، مدتهای مدید است که برای باور کردن زمینهای کشاورزی خود از خاک تپهها استفاده میکنند امتداد تپه جنوبی به نکرد پل (شهرمردگان) دوره الف واقع است که تا زیر قریه دیزچه ادامه مییابد گورستان دوره ب (شهر مردگان = نکردپل ب ) که اندکی جدیتر است در بخش غربی و در 200 متری تپه جنوبی واقع است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:18
فهرست مطالب:
• ۱ تاریخ قوم بنی اسرائیل
• ۲ صهیونیسم و مهاجرت یهودیان
• ۳ تاریخ دولت اسرائیل
• ۴ جنگ استقلال و مهاجرت
• ۵ دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی
• ۶ سالهای دهه ۱۹۷۰
• ۷ دهه ۱۹۸۰
• ۸ دهه ۱۹۹۰
• ۹ دهه ۲۰۰۰
• ۱۰ نتایج اشغال سرزمینهای فلسطین
• ۱۱ جستارهای وابسته
• ۱۲ منابع
تاریخ قوم بنی اسرائیل
نام اسرائیل از انجیل عبری منشاء گرفتهاست، هنگامی که یعقوب پس از کشتی گرفتن با هماوردی اسرار آمیز (که بعداً یعقوب میفهمد یهوه بوده -ر.ک : تورات، سفر پیدایش ، سورهٔ ۳۲،آیه ۳۰) به اسرائیل تغییر نام میدهد .ملت تشکیل شده از فرزندان یعقوب طبق گفتهٔ تورات از آن پس «فرزندان اسرائیل» یا اسرائیلی نامیده شدند. امروزه ساکنان کشور اسرائیل را اینگونه مینامند.
در تورات، سفر پیدایش (۳۲:۲۸)، اولین اشاره به کلمهٔ اسرائیل به شرح زیر است: «از این پس نام تو دیگر یعقوب نخواهد بود بلکه اسرائیل –خواهد بود- زیرا نزد خدا و مردم مقاوم بوده و پیروز شدهای» بنابراین یکی از معانی ادبی کلمهٔ ישראל ،یا اسرائیل، میتواند «مقاوم در نزد خدا» باشد.[1]
در قرآن «اسرائیل» لقب «یعقوب» فرزند «اسحق» فرزند «ابراهیم» است و «بنی اسرائیل» نیز «یوسف» و برادرانش و فرزندان آنها هستند، که دوازده گروه(سَبط) را تشکیل میدهند. به روایت قرآن آنها در زمان سلطنت «یوسف» بر مصر به آن سرزمین رفتند و بعدها در زمان فرعون توسط مردمان بومی مصر(قبطیان) به بردگی گرفته شدند. خدواند «موسی» را به پیامبری مبعوث کرد، تا فرعون را به پرستش خدا فراخواند و بنی اسرائیل را از بردگی درآورد و آنها را به «سرزمین مقدس» که سرزمین پدرانشان اسحق و یعقوب بود، بازگرداند. اما آنها پس از نجات از چنگ فرعون کوتاهی کردند و به عذاب الهی مدتها بیابانگردی کردند و حتی وقتی که به سرزمین مقدس درآمدند، چنانکه خدا از آنها خواسته بود وارد نشدند و به علت فتنهها و سرکشی هایشان و از جمله کشتن پیامبرانشان نظیر یحیی دو بار دچار عذاب شدند.
طبق روایتهای تاریخی این دو بار عذاب که طی آن بنی اسرائیل از «سرزمین مقدس» رانده شده و در زمین آواره گشتند، یک بار در زمان بخت النصر پادشاه بابل بود، که آوارگی آنها تا زمان کوروش کبیر سردودمان هخامنشی ادامه یافت و بار دیگر در حدود سال ۶۰ میلادی بود، که معبد سلیمان ویران شد و این قوم دوباره آواره شدند. آوارگی قوم یهود تا امروز ادامه یافتهاست و گویا تا قبل از ساختن ایدئولوژی صهیونیسم یهودیان معتقد بودند، مسیحا آنها را به سرزمین مقدس باز میگرداند و هنوز هم یهودیان غیرصهیونیست بر همین باورند.[نیاز به ذکر منبع]
منطقه اسرائیل در متون مقدس پارینه به «سرزمین موعود»، «سرزمین یهودا» و «سرزمین اسرائیل» مشهور بودهاست. نام «فلسطین» هم که از نام قوم اژهای دیرینی در حوالی این سرزمینها گرفته شدهاست و در انجیل نیز آمدهاست، برای اشاره به نواحی ساحلی جنوبی این سرزمین، که آن قوم در حدود قرن ۱۲ (پیش از میلاد) در آن ساکن بودند، استفاده میشدهاست. [2]
[ویرایش] صهیونیسم و مهاجرت یهودیان
اولین موج مهاجرت به اسرائیل در عصر مدرن ، مربوط به سال ۱۸۸۱ میگردد که طی آن یهودیان طبق عقاید سوسیال – صهیونیستی موسی هس و یا صرفاً به علت خلاص شدن از آزار دیگران اقدام به بازخرید زمین از دولت عثمانی و یا زمین داران عرب نمودند.
پس از اسکان یهودیان و شروع فعالیتهای کشاورزی آنان ، درگیری و تنش بین اعراب و یهودیان جوانه زد. تئودور هرتزل(۱۸۶۰-۱۹۰۴) یک یهودی اتریشی، بنیان گزار جنبش صهیونیسم بود.او در سال ۱۸۹۶ کتاب «کشور یهودی» را به چاپ رساند و در این کتاب خواستار ایجاد کشوری از یهودیان شد.سال بعد او در تشکیل اولین «همایش صهیونیسم بین الملل» فعالیت کرد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:58
فهرست مطالب:
مقدمه
تاریخ و عبرت در کلمات و سیره امام على(ع)
.1 کیست که دل عبرت بین دارد؟
.2 چرا و چه وقت پیامبران مبعوث مىشوند؟
پىنوشتها:
مقدمه:
از دانشمند عزیز صاحبدلى که مرا به نوشتن این مقاله تشویق کرد، بسیار متشکرم؛ زیرا این دعوت و تشویق نه فقط موجب شد که بعد از مدتها دوباره زمانى ـ هر چند کوتاه ـ به مطالعه در نهجالبلاغه بپردازم و جان و دل را از عطر و نشاط آن معطر سازم، بلکه مرا برانگیخت که به بعضى شروح نهجالبلاغه و کتابهایى که درباره على ـ علیه السلام ـ و کلمات و سخنان او نوشتهاند، رجوع کنم. درباره این بزرگ، بسیار نوشتهاند و البته صاحبان این نوشتهها همگى صاحبنظر و محقق نبودهاند. مردى که صاحب ولایت عظما است، هرکس به او اندکى نزدیک شود، از بزرگیش دچار هیبت مىشود و در دل نسبت به او احترام و محبت حس مىکند. طبیعى است که ذکر جمیلش در افواه همه باشد و هرکس میل کند که چیزى راجع به او بگوید یا بنویسد . به این جهت در مورد حضرت على ـ علیه السلام ـ بسیار سخنها گفته شده و در مجموعه این گفتهها همه گونه سخن از سنجیدهترین و سزاوارترین سخنها تا حرفهاى معمولى و سطحى مىتوان یافت و این از یک جهت شادىبخش و ستایشانگیز است، و از سوى دیگر تأسفآور و مایه دریغ. اگر بعضى از این نویسندگان حسن نیت و قصد اظهار ارادت نداشتند، مىتوانستیم آنان و ناشران نوشتهها و گفتههایشان را ملامت کنیم که چرا لا اقل درنیافتهاند و نگفتهاند که قصد اظهار ارادت داشته و ران ملخ به حضرت سلیمان پیشکش مىکنند.
آیا نوشته من نیز یکى از آنها است؟ امیدوارم که این وجیزه ناچیز در بارگاه فضل و کرمش نامقبول نیفتد. نکتهاى که باید ذکر شود این است که مضمون این نوشته در آثار متقدمان ظهور تفصیلى ندارد و اگر مطرح شده بر کنار از بعضى سوء تفاهمها نبوده است و به این جهت نتوانستهام چنانکه رسم است به تتبع و رعایت رسوم و شرایط آن بپردازم و به این جهت توقع دارم که این یادداشت را با ملاکهاى روش تتبع نسنجند که بر شرمساریم افزوده مىشود . نوشته من در حقیقت نه تتبع است، نه گزارش؛ بلکه جستوجویى است از روى دلبستگى و وسواس براى درک نگاه تاریخى نهجالبلاغه و مخصوصا متضمن درخواستى است از فرمانرواى ملک سخن و راهگشاى طریق هدایت که نویسنده این سطور را راهى به درک معناى دشوار تاریخ در نهجالبلاغه بنماید و او را از زمره محرومان بیرون آورد.
در مطالعه نهجالبلاغه متن عربى را با چهار و گاهى پنج ترجمه از ترجمههاى متأخر پیش رو داشتهام؛ اما در نقل مطالب بیشتر از ترجمه استاد دکتر سید جعفر شهیدى استفاده کردهام .
تاریخ و عبرت در کلمات و سیره امام على(ع)
مقالهاى که پیش روى شما است، متضمن سیر اجمالى در کلمات مولاى متقیان و امیرمؤمنان، حضرت على ـ علیهالسلام ـ درباره تاریخ است. پژوهندهاى که با چنین قصدى در کلمات آن بزرگ نظر مىکند، به نکات بدیع بسیار برمىخورد که مىتوان آنها را گوهرهاى تذکر تاریخى دانست. مرد خدا در هرچه نظر مىکند و مىبیند، در آن جلوه خدا مىبیند و از حوادث روزگار درس عبرت مىآموزد؛ اما نه مرد خدا بودن یا مرد خدا شدن آسان است و نه بخت دیده عبرتبین، یار همه کس مىشود. ما چیزها را مىبینیم و مىپنداریم که چون چشم داریم مىبینیم و داشتن چشم براى دیدن و دیدار کافى است. درست است که ما با چشم مىبینیم و اگر چشم نداشتیم اشیاى دیدنى و محسوس را نمىدیدیم، اما دیدن چشم صرف یک امر مکانیکى و فیزیولوژیک نیست و اگر چنین بود بیننده با آن چیزى دریافت نمىکرد؛ یا همه بینندگان هرچه را مىدیدند یکسان درک مىکردند. اصلا دیدن و شنیدن را نحوه بستگى و تعلق ما و نظم سخن و عالمى که در آن بسر مىبریم، راه مىبرد. به سخن بلند مولاى موحدان بیندیشیم که فرمود: ما رأیت شیئا الا و رأیتالله قبله. آنکه پیش از دیدن با چشم تن، چشم دل باز نکرده است، چیزى نمىبیند و اگر ببیند امور پراکنده و آشفته و آشوب مىبیند. دیدن چشم را ادراکى مقدم بر آن راه مىبرد که ملاصدرا از آن به «ادراک بسیط» تعبیر کرده است. نظیر این ادراک در پدیدارشناسى معاصر هم مورد توجه قرار گرفته است و در حقیقت با وجود و عدم این درک بسیط است که گروهى از مردمان، اهل ذکر مىشوند و مردمى دیگر در غفلت مىمانند یا غفلت و تذکر در اوقات و زمانهاى تاریخى یک قوم کمتر و بیشتر مىشود. اشخاص هم، چون به حوادث و پیشآمدها مىنگرند، آنها را یکسان درک نمىکنند؛ یعنى اگر دل عبرت بین نباشد، دیده نیز عبرت بین نمىشود.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:15
فهرست مطالب:
برای چه چیزهایی صورت داریم ؟
دومین استدلالی تسلسلی:
منبع تحقیق:
چکیده:
پارمنیدس ، به ویژه قسمت دوم آن ، شگفت ترین سرنوشت را در میان محاورات افلاطون داشته است . هیچ کس منکر نیست که این محاوره آهنگ الهی دارد عمیقا دیندارانه است و اشارات عرفانی در ان دیده می شود همچنین شگفت نیست که ببینیم از فایدون ، فایدروس یا تیمایوس در این رابطه اسم می برند . اما اینکه استدلال های ضد و نقیض پارمنیدس درباره ی واحد – که دست کم صورتی مغالطه آمیز دارد و از مباحثات قرن چهارم و پنجم قابل انفکاک نیست – را تبیینی از عالی ترین حقایق الهیات بدانیم ، بی تردید یکی از غریب ترین چرخش ها در تاریخ اندیشه ی بشر است . اما نو افلاطونیان مدعی هستند که واحد پارمنیدس همان خدای متعال توصیف ناپذیر و ناشناختی آن هاست ، و همین تصور به مسیحیت قرون وسطی و سپس تر راه یافت و مدت ها بعد وارد فلسفه ی هگل شد .
حتی رهیافت تحلیلی قرن حاضر نیز رقیبانی دارد ، ان گونه که در سخن وال 1926 از وحدت عرفان متعالی و همه ی خدایی حلولی ملاحظه می کنیم و در این نتیجه گیری و ندت 1935 که نو افلاطونیان آن مقدار هم که امروزه غالبا می گویند از افلاطون دور نبودند . مناقشات امروزی ریشه ای بس کهن دارند زیرا خود پروکلوس مفسران را به دو مکتب تقسیم کرده است : مکتب منطقی و مکتب ما بعد الطبیعی .
برای چه چیزهایی صورت داریم ؟
وقتی پارمنیدس نظریه ی سقراط در تقسیم میان صورت ها از یک طرف و چیزهایی که از آن بهره مند هستند از طرف دیگر به طوری که صورتی به نام خود شباهت داشته باشیم که جدا از شباهت های ماست و همین طور در مورد واحد و کثیر و غیره را تایید کرد اولین پرسش را در خصوص قلمرو آنها مطرح ساخت . سقراط علاوه بر آنچه زنون اشاره کرد قبول می کند که صورت هایی برای صفاتی چون زیبا و خوب نیز وجود دارد . او در خصوص انواع و جوهرهای طبیعی ای چون انسان یا آتش تردید دارد و وقتی چیزهای زشت و بی ارزشی چون مو ، گل و کثافات ، مطرح می شوند سقراط احساس می کند یاوه است که برای آن ها نیز صورت های مستقلی ، جدا از جوهرهای محسوس ، اثبات کنند . سقراط اذعان می کند که گاهی این اندیشه مایه ی آزارش می شود که ایا اصل صورت ها را در همه ی موارد صادق بداند یا نه ، اما ، او به چیزهایی روی می آورد که صورت داشتن آن ها را یقینی می داند ، و مطالعه ی خویش را در دایره ی آن ها محدود می سازد . اما ، پارمنیدس این رفتار را معلول جوانی او و فقدان اطمینان وی به نظریاتش می داند وقتی فلسفه ی او پخته تر گشت به هیچ یک از این چیزها به دیده ی اهانت نخواهد نگریست .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:22
فهرست مطالب:
تحول زبان
علل تحول زبان
زبان های هند و اروپایی و نحوه دسته بندی این زبان ها
خانواده ها ی زبانی دنیا
زبان های ایرانی از کدام خانواده ها هستند؟
زبان های هند و اروپایی چگونه شناخته شد ؟
زبان هند و ایرانی
تحول تاریخی زبان
ادوار تاریخی زبان های ایرانی
خط میخی فارسی باستان
اید ئوگرام
زبان اوستایی ( آثار موجود و ویژگی ها و علت کمال )
سایر زبان ها و خط های غیر ایرانی در سرزمین ایران باستان
زبان های ایرانی میانه
زبان های ایرانی جدید
تحول زبان
زبان صورت واحدی ندارد زیرا امری است اجتماعی ، و وسیله ی برقراری ارتباط و جامعه از جنبه های سیاسی و مذهب و آداب و رسوم و ... تغییر می کند تحول حاصل شده به ضرورت نیازهای آن جامعه را دگرگون می سازد ، این دگرگونی در تحول زبان تأثیر دارد .
این تحولات طبق قوانین و قواعد معینی صورت می گیرد.
با وجود دور شدن هر زبان از صورت اولیه ی خود ، می توان رابطه ی آن را با اصل خود تشخیص داد. همین نکته عامل توجه به تغییرات زبانی و کشف قواعد حاکم بر آن در پژوهش های زبانی است . تحول و تکامل زبان ، امر طبیعی و به طریق مشخص است ، از این رو دور شدن آن از فرم قدیمی یا تغییر آن ، خطا شمرده نمی شود .
_ برخی واژگان مهجور و رواج کلمات دیگر به جای آنها :
بغ = خدا بوم = سرزمین مرد = انسان
تغییر در معنا و مفهوم واژگان
مرد از ریشه ی mar به معنی مردن در اصل به معنی میرا و مردنی معنی کلی در فارسی باستان :
انسان و آدمی در فارسی جدید محدودیت معنایی دارد : دلالت بر جنس مذکر از نوع آدمی
_ تغییر در کلمات از لحاظ صرف : صرف اسم در دوره ی باستان به هشت حالت مختلف .
_ علایم صرفی : تکواژ هاییکه به صورت لا حقه هایی به پایان صورت ساده ی واژه می پیوست .
تغییر هر یک از این حالات هشت گانه به اعتبار شماره های سه گانه ( مفرد ، مثنی ، جمع ) و اجناس سه گانه ( مذکر ، مؤنث ، خنثی ) .
یک اسم می توانست به هفتاد و دو صورت متفاوت صرف شود .
اثر حذف تکواژ پایانی در فارسی جدید :
1. از بین رفتن سیستم صرف اسامی
2. خارج شدن ساخت جنس دستوری و شمار مثنی
_ خارج شدن برخی از واژه ها و جایگزینی واژه های دیگر:
Hya مفرد مذکر در حالت فاعلی و ترکیبی از ضمیر اشاره و موصول به معنی « او » که کاربرد آن به کلی منسوخ شده و گاهی به جای آن از تکواژ « که » استفاده می شود .
_ تغییر در ترکیب اجزای جمله : تحول قواعد نحوی و روابط همنشینی در دستگاه این زبان از دوره ی باستان تا دوره ی جدید . مثلا در فارسی باستان فعل پیش از کلمه ی دیگر در جمله آمده در فارسی امروز فعل در آخر عبارات می آید و در جملات اسمی واژه ی رابطه با مسند و مسند و الیه همنشین می شود .
نتیجه : هر زبان در هر زمان از جهات متفاوت در حال تحول است .
_ تفاوت آواها و شیوه ی ترکیب آنها با وضع پیشین .
_ معمول شدن آوا های جدید با قوانین واج آرایی نوین .
_ مهجور ماندن الفاظ در گذر زمان و جایگزینی واژه ها ی جدید .
_ رواج الفاظ نوین که بر معانی جدید دلالت دارند .
_ ایجاد طرز های نو در ساختمان جمله و عبارت در نتیجه از بین رفتن صورت قدیمی زبان و فراموش شدن آن .