فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:48
فهرست مطالب:
توضیحی در رابطه موجودات و رویدادهای تاریخ بشری با انسان
بروز ، اعتلا و سقوط تمدن ها و فرهنگ ها از دیدگاه اسلام
مقدمه
تاریخ و عبرت در کلمات و سیره امام على(ع)
.1 کیست که دل عبرت بین دارد؟
.2 چرا و چه وقت پیامبران مبعوث مىشوند؟
پىنوشتها:
فرزندم ، اگر چه من به اندازه همه گذشتگان عمر نکرده ام ، با این حال در کارهای
آنان نگریستم و در اخبار آنان اندیشیدم و در آثارشان سیر نمودم ، به طوری که مانند
یکی از آنان گشته ام . بلکه از آن نظر که اطلاع از عموم سر گذشتشان پیدا کردم ،
گویی با همه آن مردم از اولین تا آخرین افراد آنان زندگی کرده ام و صاف آن را از
تیره اش و نفع آن را از ضررش شناختم .*
در مواردی متعدد از نهج البلاغه و قرآن مجید ، حاکمیت قانون د رهر دو قلمرو
حیات فردی و اجتماعی تصریح شده است . از آیات قرآنی و جملات نهج البلاغه به
خوبی می توان فهمید که تحولات و رویدادهایی که در فرد و اجتماع به جریان می افتد ، تصادفی و بی علت و به عبارت کلی تر خارج از قانون نیست . از آیات قرآنی و جملات نهج البلاغه این معنی را می توان به عنوان یک حقیقت پذیرفت که واقعیت چنان نیست که انسان ها، حتی دیگر جانداران و موجودات بی جان ، به حال خود رها شده باشند و در مجرای هستی ، هیچ چیز شرط هیچ چیز نبوده باشد .
یک انسان ، حتی با حداقل آگاهی، می داند که اگر بخواهد گرسنگی خود را مرتفع کند ، حتماً باید غذا بخورد . او نمی تواند کاری انجام بدهد که اصلا ً گرسنه نشود و یا اگر گرسنه شد ، با خوابیدن یا راه رفتن خود را سیر کند ! یک انسان، حتی با حداقل آگاهی ، می داند که نمی تواند حتی به اندازه یک دقیقه ، در زمان رویارویی زمین با خورشید تغییری ایجاد کند . به عبارت جامع تر ، اگر در این جهانی که ما زندگی می کنیم ، یک حادثه ، اگر چه ناچیز ، مستثنی از قانون بوده باشد ، به دلیل پیوستگی شدیدی که در همه اجزای جهان ومیان روابط آنها وجود دارد ، در هر موقعیتی احتمال بروز هر حادثه ای ممکن خواهد بود . در این فرض، اگر حیات انسانی بتواند ادامه پیدا کند (که امکان پذیر نیست )، نه می تواند علمی به دست بیاورد و نه می تواند اراده ای داشته باشد ؛ بلکه به طور کلی هیچ حرکتی از انسان امکان پذیر نخواهد بود مگر آن چه که تصادفات پیش بیاورد!
توضیحی در رابطه موجودات و رویدادهای تاریخ بشری با انسان
چنان که در مبحث گذشته بیان کردیم ، خداوند سبحان، خالق جمیع موجودات و حرکات و روابط و رویدادها، در همه سطوح و ابعاد هستی است ، و هیچ احدی نمی تواند توانایی شرکت در خالقیت و فیض بخشی خداوندی را داشته باشد . در این مورد ، طبیعی است این مسئله پیش بیاید که پس انسان در به وجود آوردن شئون زندگی و تشکیل تاریخش چه کاره است ؟ آیا انسان در این صحنه هستی کاری انجام می دهد یا نقش او فقط نقش وسیله و آلت است ؟ در این مبحث ، بعضی از آیات مربوط به استناد کارهای آگاهانه و اختیاری بشر را به خود می آوریم :
« این ، برای آن است که خداوند نعمتی را که به قومی عطا فرماید ، آن را تغییر نمی دهد مگر این که وضع خودشان را تغییر بدهند . »*
« قطعاً خداوند وضع هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر این که آنان وضع خود را تغییر بدهند . »*
این دو آیه مبارکه ، با کمال صراحت ، انسان را در ساختن سرنوشت حیات خود و تشکیل اجزا و عناصر تاریخش دارای اختیار معرفی می کند . دلیل اجمال این سنت الهی ، برمبنای دادگری مطلق خداوند سبحان است . زیرا وضعی که در حیات یک انسان به وجود می آید ، خواه آن وضع کیفیتی مطلوب برای انسان بوده باشد و خواه نا مطلوب ، قطعاً یا خود او عوامل آن وضع را به وجود آورده است ، یا عوامل جبری بوده است که وضع مفروض را به وجود آورده است ، اگر قسم اول باشد ، یعنی خود او عوامل آن وضع را به وجود آورده باشد پس رضایت و آگاهی واختیار وی بوده است که وضع مطلوب یا نامطلوب را به وجود آورده است ، و بایستی نتایج آن را دریابد . یعنی انسان خود را در مجرای نوعی خاص از حیات قرار داده ، و کیفیت معینی از زندگی را برای خود برگزیده ، و خداوند سبحان ، بدون بخل و بی نیاز از همه چیز، وسایل طبیعی و عضلانی و استعدادهای گوناگون درونی را در اختیاراو گذاشته است تا بتواند کیفیتی را که برای حیات خود انتخاب کرده است ، به وجود بیاورد و آن را ادامه بدهد .
اگر خداوند سبحان کیفیت انتخاب شده به وسیله خود انسان را تغییر بدهد ، انسان گمان خواهد کرد ، بلکه با خدا احتجاج خواهد کرد که اگر من همان کیفیت را که برای حیات خودم انتخاب کردم ، در اختیار داشتم و خداوند آن را مطابق مشیت خود تغییر نمی داد ، من چنین و چنان می کردم وبا آن کیفیت برگزیده ، به رشد وکمال اعلا می رسیدم . آن چه مشیت خداوندی درباره خلقت انسان و حیات اوست ، قرار گرفتن وی در مسیر کمال با آگاهی و اختیار خود انسان است . هر کیفیتی را که آدمی برای حیات خود انتخاب کند ، آگاهی و اختیار و قدرتش را می تواند طوری به کار بیندازد که در مسیر کمال ، که هدف از خلقت اوست ، قرار بگیرد . لذا ، تغییر وضع انسان از کیفیتی به کیفتی دیگر ، علت مجوزی ندارد .
« و اگر اهل آبادی ها ایمان می آوردند و تقوا می ورزیدند ، البته ما برای آنان برکاتی از آسمان و زمین باز می کردیم ، ولی آنان [انبیا و حق را ] تکذیب کردند و ما آنان را به جهت آن چه که می اندوختند ، گرفتار کردیم .»*
« وما چه بسا آبادی ها راکه شکستیم و از بین بردیم که ستمکار بودند .»*
این مضمون در سوره حج ، آیه ۴۸نیز آمده است .
« و چه بسا آبادی ها که زندگی آن ها فاسد شده بود [در زندگی خودکامگی و فساد به راه انداخته بودند]، هلاک کردیم .»*
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:94
فهرست مطالب:
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> مقدمه
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> ادبیات پهلوی در سه قرن اول هجری
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> نفوذ لغات عربی در لهجات ایرانی
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> آغاز ادب فارسی
قرن چهارم، عصر سامانی و بویی --> اهمیت قرن چهارم در علوم و ادبیات
قرن چهارم، عصر سامانی و بویی --> توجه سامانیان بزبان پارسی
قرن چهارم، عصر سامانی و بویی --> نثر پارسی در قرن چهارم
قرن چهارم، عصر سامانی و بویی --> شعر فارسی در قرن چهارم
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان --> آمیزش زبان فارسی با زبان عربی
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان --> رواج زبان ادبی در نواحی مرکزی و جنوبی و غربی
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان --> انتشار زبان فارسی در خارج از ایران
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان --> نثر فارسی در قرن پنجم و ششم
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان --> نثر ساده در قرن پنجم و ششم:
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان --> نثر مصنوع در قرن ششم:
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان --> کتب علمی
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان --> شعر فارسی در قرن پنجم و ششم
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان --> عرفان در شعر فارسی
وضع عمومی علم وادب در قرن هفتم و هشتم --> مقدمه
وضع عمومی علم وادب در قرن هفتم و هشتم --> تحولات قرن هفتم و هشتم
وضع عمومی علم وادب در قرن هفتم و هشتم --> نثر فارسی در قرن هفتم و هشتم
وضع عمومی علم وادب در قرن هفتم و هشتم --> شعر فارسی در قرن هفتم و هشتم
وضع عمومی علم وادب در قرن هفتم و هشتم --> شعر فارسی در قرن هفتم و هشتم
قرن نهم دوره تیموری (782 ـ 907 هجری) --> مقدمه
قرن نهم دوره تیموری (782 ـ 907 هجری) --> زبان فارسی در عهد تیموری
قرن نهم دوره تیموری (782 ـ 907 هجری) --> نثر فارسی در عهد تیموری
قرن نهم دوره تیموری (782 ـ 907 هجری) --> شعر دوره تیموری
از آغاز قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم عهد صفوی (907 ـ 1148) --> مقدمه
از آغاز قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم عهد صفوی (907 ـ 1148) --> زبان فارسی در عهد صفوی
از آغاز قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم عهد صفوی (907 ـ 1148) --> شعر فارسی در عهد صفوی
از آغاز قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم عهد صفوی (907 ـ 1148) --> نثر فارسی در عهد صفوی
از آغاز قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم عهد صفوی (907 ـ 1148) --> نثر فارسی در عهد صفوی
از میانه قرن دوزادهم تا اواسط قرن چهاردهم دوره افشاری و زندی و قاجاری و مشروطیت --> مقدمه
از میانه قرن دوزادهم تا اواسط قرن چهاردهم دوره افشاری و زندی و قاجاری و مشروطیت --> شعر فارسی
از میانه قرن دوزادهم تا اواسط قرن چهاردهم دوره افشاری و زندی و قاجاری و مشروطیت --> نثر فارسی
از میانه قرن دوزادهم تا اواسط قرن چهاردهم دوره افشاری و زندی و قاجاری و مشروطیت --> نثر فارسی
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> مقدمه
دولت ساسانی با شکستهای پیاپی سپاهیان ایران از لشگر اسلام در جنگهای ذات السلاسل(12هجری) وقادسیه(14 هجری) و جلولاء(16 هجری) و نهاوند(21 هجری) واژگون شد، و نفوذ مداوم مسلمین در داخله شاهنشاهی ایران تا ماوراءالنهر که تا اواخر قرن اول هجری بطول انجامید، سبب استیلای حکومت اسلامی بر ایران گردید و ایرانیان برای قرونی محدود و معدود تحت سیطره عرب درآمدند.
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> ادبیات پهلوی در سه قرن اول هجری
چنانکه میدانیم زبان رسمی و ادبی ایران در دوره ساسانی لهجه پهلوی جنوبی یا پهلوی پارسی بود. این لهجه در دربار و ادارات دولتی و حوزه روحانی زرتشتی چون یک زبان رسمی عمومی بکار میرفت و در همان حال زبان و ادب سریانی هم در کلیساهای نسطوری ایران که در اواخر عهد ساسانی تا برخی از شهرهای ماوراءالنهر گسترده شده است، مورد استعمال داشت.
پیداست که با حمله عرب و بر افتادن دولت ساسانیان برسمیت و عمومیت لهجه پهلوی لطمهای سخت خورد لیکن بهیچ روی نمیتوان پایان حیات ادبی آن لهجه را مقارن با این حادثه بزرگ تاریخی دانست چه از این پس تا دیرگاه هنوز لهجه پهلوی در شمار لهجات زنده و دارای آثار متعدد پهلوی و تاریخی و دینی بوده و حتی باید گفت غالب کتبی که اکنون بخط و لهجه پهلوی در دست داریم متعلق ببعد از دوره ساسانی است.
تا قسمتی از قرن سوم هجری کتابهای معتبری بخط و زبان پهلوی تألیف شده و تا حدود قرن پنجم هجری روایاتی راجع بآشنایی برخی از ایرانیان با ادبیات این لهجه در دست است و مثلاً منظومه ویس و رامین که در اواسط قرن پنجم هجری بنظم درآمده مستقیماً از پهلوی بشعر فارسی ترجمه شده و حتی در قرن هفتم «زرتشت بهرام پژدو» ارداویرفنامه پهلوی را بنظم فارسی درآورد.
در سه چهار قرن اول هجری بسیاری از کتب پهلوی در مسائل مختلف از قبیل منطق، طب، تاریخ، نجوم، ریاضیات، داستانهای ملی، قصص و روایات و نظایر آنها بزبان عربی ترجمه شد و از آنجمله است: کلیله و دمنه، آیین نامه، خداینامه، زیج شهریار، ترجمه پهلوی منطق ارسطو، گاهنامه، ورزنامه و جز آنها.
در همین اوان کتبی مانند دینکرت، بندهشن، شایست نشایست،ارداویرافنامنه، گجستک ابالش، یوشت فریان، اندرز بزرگمهر بختکان، مادیگان شترنگ، شکند گمانیک و یچار و امثال آنها بزبان پهلوی نگاشته شد که بسیاری مطالب مربوط بایران پیش از اسلام و آیین و روایات مزدیسنا و داستانهای ملی در آنها محفوظ مانده است. مؤلفان این کتب غالباً از روحانیون زرتشتی بوده و باین سبب از تاریخ و روایات ملی و دینی ایران قدیم اطلاعات کافی داشتهاند. از این گذشته در تمام دیوانهای حکام عرب در عراق و ایران و ماوراءالنهر تا مدتی از خط و لهجه پهلوی استفاده میشده است.
با همه این احوال پیداست که غلبه عرب و رواج زبان دینی و سیاسی عربی بتدریج از رواج و انتشار لهجه پهلوی میکاست تا آنجا که پس از چند قرن فراموش شد و جای خود را بلهجات دیگر ایرانی داد.
خط پهلوی هم بر اثر صعوبت بسیار و نقص فراوان خود بسرعت فراموش گردید و بجای آن خط عربی معمول شد که با همه نقصهایی که برای فارسی زبانان داشت و با همه نارسایی بمراتب از خط
پهلوی آسانتر است.
بهمان نسبت که لهجه پهلوی رسمیت و رواج خود را از دست میداد زبان عربی در مراکز سیاسی و دینی نفوذ مییافت و برخی از ایرانیان در فراگرفتن و تدوین قواعد آن کوشش میکردند اما هیچگاه زبان عربی مانند یک زبان عمومی در ایران رائج نبود و بهیچ روی بر لهجات عمومی و ادب ایرانی شکستی وارد نیاورد و عبارت دیگر از میان همه ملل مطیع عرب تنها ملتی که زبان خود را نگاه داشت و از استقلال ادبی محروم نماند ملت ایرانست.
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> نفوذ لغات عربی در لهجات ایرانی
پیداست که این نفوذ سیاسی و دینی و همچنین مهاجرت برخی از قبایل عرب بداخله ایران و آمیزش با ایرانیان و عواملی از این قبیل باعث شد که لغاتی از زبان عربی در لهجات ایرانی نفوذ کند. این نفوذ تا چند قرن اول هجری بکندی صورت میگرفت و بیشتر ببرخی از اصطلاحات دینی (مانند: زکوة، حج، قصاص...) واداری(مانند: حاکم، عامل، امیر، قاضی، خراج...) و دستهیی از لغات ساده که گشایشی در زبان ایجاد میکرد یا بر مترادفات میافزود(مانند: غم، راحت، بل، اول، آخر...) منحصر بود و حتی ایرانیان پارهای از اصطلاحات دینی و اداری عربی را ترجمه کردند مثلاً بجای «صلوة» معادل پارسی آن «نماز» و بجای «صوم» روزه بکار بردند.
در این میان بسیاری اصطلاحات اداری(دیوان، دفتر، وزیر...) و علمی(فرجار، هندسه، استوانه، جوارشنات، زیج، کدخداه...) و لغات عادی لهجات ایرانی بسرعت در زبان عربی نفوذ کرد و تقریباً بهمان نسبت که لغات عربی در لهجات ایرانی وارد شد از کلمات ایرانی هم در زبان تازیان راه یافت.
باید بیاد داشت که نفوذ زبان عربی بعد از قرن چهارم هجری و خصوصاً از قرن ششم و هفتم ببعد در لهجات ایرانی سرعت و شدت بیشتری یافت.
نخستین علت این امر اشتداد نفوذ دین اسلام است که هر چه از عمر آن در ایران بیشتر گذشت نفوذ آن بیشتر شد و بهمان نسبت که جریانهای دینی در این کشور فزونی یافت بر درجه محبوبیت متعلقات آن که زبان عربی نیز یکی از آنهاست، افزوده شد.
دومین سبب نفوذ زبان عربی در لهجات عربی در لهجات ایرانی خاصه لهجه دری، تفنن و اظهار علم و ادب بسیاری از نویسندگانست از اواخر قرن پنجم به بعد.
جنبه علمی زبان تازی نیز که در قرن دوم و سوم قوت یافت از علل نفوذ آن در زبان فارسی باید شمرده شد.
این نفوذ از حیث قواعد دستوری بهیچروی(بجز در بعض موارد معدود بی اهمیت) در زبان فارسی صورت نگرفته و تنها از طریق مفردات بوده است و حتی در مفردات لغات عربی هم که در زبان ما راه جست براههای گوناگون از قبیل تلفظ و معنی آنها دخالتهای صریح شد تا آنجا که مثلاً بعضی از افعال معنی و وصفی گرفت (مانند:لاابالی= بیباک. لایعقل= بیعقل، لایشعر= بیشعور، نافهم...) و برخی از جمعها بمعنی مفرد معمول شده و علامت جمع فارسی را بر آنها افزودند مانند: ملوکان، ابدالان، حوران، الحانها، منازلها، معانیها، عجایبها، موالیان، اواینها...
چنانکه در شواهد ذیل میبینیم:
ببوستان ملوکان هزار گشتم بیش گل شکفته برخسارکان تو ماند
(دقیقی)
وگر بهمت گویی دعای ابدالان نبود هرگز با پای همتش همبر
(عنصری)
گر چنین حور در بهشت آید همه حوران شوند غلمانش
(سعدی)
زنان دشمنان در پیش ضربت بیاموزند الحانهای شیون
(منوچهری)
بیابان درنورد و کوه بگذار منازلها بکوب و راه بگسل
(منوچهری)
من معانیهای آنرا یاور دانش کنم گر کند طبع تو شاها خاطرم را یاوری
(ازرقی)
گذشته از این نزدیک تمام اسمها و صفتهای عربی را که بفارسی آوردند با علامتهای جمع فارسی بکار بردند(مانند: شاعران، حکیمان، زائران، امامان، عالمان. نکتها، نسخها، کتابها...)
بدین جهات باید گفت لغات عربی که در زبان فارسی آمده بتمام معنی تابع زبان فارسی شده و اصولاً تا اواخر قرن پنجم جمعهای عربی نیز بنحوی که امروز میان ما معمول است تقریباً مورد استعمالی نداشته است.
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> آغاز ادب فارسی
اگر چه ادبیات پهلوی در برابر نفوذ و رسمیت زبان عربی اندک اندک راه ضعف و فراموشی میپیمود لیکن لهجات محلی دیگر ایران با آمیزش با زبان عربی آماده ایجاد ادبیات کامل و وسیعی میگردید و از آنجمله بود لهجه آذری، لهجه کردی، لهجه فارسی(معمول در فارس)، لهجات مرکزی ایران، لهجه طبری، لهجه گیلی و دیلمانی، لهجه سگزی، لهجه خراسانی، لهجه سغدی، لهجه خوارزمی و جز آن.
لهجه عمومی مشرق ایران و شعب آن از این میان ثروتمندترین لهجههای ایرانی بود و چون بازمانده لهجههای ادبی مهمی مانند پهلوی اشکانی (پهلوی شمالی)، سغدی قدیم، تخاری و خوارزمی قدیم بود بزودی و با کوچکترین رسمیت سیاسی میتوانست بهترین وسیله ایجاد ادبیات جدیدی در ایران گردد و این امر خوشبختانه بیاری یعقوب سر لیث صفار(254ـ265) مؤسس سلسله مشهور صفاری در اواسط قرن سوم هجری بشرحی که در تاریخ سیستان بتفصیل آمده است صورت گرفت و با ظهور شاعرانی مانند محمد بن وصیف سگزی دبیر یعقوب و بسام کورد(کرد) از خوارج سیستان که بصلح نزد یعقوب رفته بود و محمد بن مخلد سگزی از فاضلان عهد یعقوب نخستین اشعار عروضی پارسی سروده شد .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:50
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
مقدمه 2-1
فصل اول : کلیات
زندگینامه ی بیهقی 3
نثر بیهقی 4
اهمیت پژوهش دستوری در تاریخ بیهقی 5
روش کار 6
فصل دوم :
تعاریف قید 7
انواع قید از لحاظ ساختار 14-8
اقسام قید از جهت معنی و مفهوم 28-15
قید در تاریخ بیهقی 31-29
فصل سوم :
تعاریف ضمیر 33-32
انواع ضمیر 49-34
فصل چهارم :
منابع و مآخذ 50
مقدمه :
زبان چیست؟
زبان بهترین وسیله ای است که اندیشه ها را به هم پیوند می دهد وآدمی به یاری آن، راز درون خویش را باز میگوید و با دیگران رابطه برقرار می کند. بدین ترتیب زبان محور تمام پیشرفتهای مادی ومعنوی جهان است، اما باید دانست که محدوده ی زبان بسی عام تر از سخن گفتن است. هر قوم و ملتی به همان اندازه که مرزهای زندگی مادی وتفکرمعنوی خود را گسترش میدهند، زبان خود را تواناتر وعمرآن را درازتر می سازند.
زبان را به شهر تشبیه کرده اند. اهل زبان به منزله ی ساکنانی هستند که در شهری زندگی میکنند و در خانه ها و عمارات آن مامن می گزینند. عمارات این شهر همه به دست معمارانی طراحی وساخته شده است که همانا متفکران و شعرا ونویسندگان آن زبانند. معماران زبان فارسی شاعران ونویسندگان بزرگی چون فردوسی، بیهقی، سنایی، مولوی، حافظ وصدها شاعر ونویسنده دیگر بوده اند.
دستور زبان
دستور زبان به توصیف ساختار صوری زبان، با توجه به ویژگیهای معنایی آن می پردازد. چگونگی ساختمان واژه ها را نشان می دهد، روابط درون گروهی گروه های اسمی را توضیح می دهد و نقش کلمه یا گروه کلمات را در درون جامعه بیان می دارد، و بالاخره چگونگی رابطه بین جملههایی را که در ساختمان یک جمله مرکب بکار رفته اند، مشخص می کند.
به سخن دیگر، دستورزبان، کلیه قواعد ونظام های ساختمانی قالب های گفتاری گونهی مشخصی از یک زبان را در دوره های خاص، بر اساس نظریه ای مشخص با نظامی هماهنگ مورد پژوهش قرار می دهد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:29
فهرست مطالب:
نشانه های یک نقطه عطف در تاریخ ریاضی و وظایف ما
نگاهی گذرا به تاریخ ریاضی:
چگونه می توان این سرگشتگی را تشخیص داد؟
دلایل این سرگشتگی چیست؟
چرا در آستانه یک تحول قرار داریم؟
وضعیت ریاضی در ایران:
پیشنهادات
مراجع
نشانه های یک نقطه عطف در تاریخ ریاضی و وظایف ما
سال جهانی ریاضیات بود و مایل بودم که مثل بسیاری از عاشقان ریاضی راجع به چیستی ریاضی چیزی تهیه کنم. این کار عملی شد اما از همان موقع باورگونه ای در ذهنم ایجاد شد که تا مدتها جرأت بیان صریح آن را حتی برای خودم نداشتم، چرا که با مسیری که خود در آن قدم گذاشته ام، تناقص داشت. این فکر همواره مرا آزار داده است. تصمیم گرفته بودم که روی این فکر کار جدی انجام داده و آن را در کنفرانس ریاضی در اهواز مطرح کنم ولی میسر نشد. بنابراین بنا را بر این گذاشتم که در تابستان امسال روی این مطلب مطالعات جدی انجام دهم و ثمره آن را در سی و ششمسن کنفرانس ریاضی در یزد مطرح کنم. چون کار اصلی را به تعطیلات تابستان موکول کرده بودم، مقدور نبود که خلاصه مقاله و خود مقاله را به موقع به کنفرانس ارسال کنم. بعلاوه عنوان اولیه مقاله (شرایط کنونی و وظایف انجمن ریاضی ایران) موجب سوء تعبیر نماینده انجمن شد و نظرشان این بود که مطلب بایستی در میزگرد مطرح شود تا بتوان به آن پاسخ داد، در حالی که مقاله عمدتاً در جهت تقویت انجمن است، مضافا این که میزگرد جای ارائه مقاله نیست. به هر حال این تصمیم مرا آزرده خاطر کرد و به دلیل تردید در انجام کار، مطالعاتم دچار اختلال شد. اما در هر صورت تصمیم گرفتم که این ایده را هر چند به صورت ناقص و فشرده و به شکل آزاد، در کنفرانس ارائه کنم.
حقیقتی آشکار است که هر پدیده ای، تاریخی دارد و برای این که تصمیمی برای حال و آینده آن پدیده بگیریم بایستی تاریخ گذشته اش را بدانیم. اگر بخواهیم به زبان ریاضی تشبیه کنیم، مسیر حرکت یک پدیده مثل یک منحنی همواری است که جهت حرکت آن در هر لحظه، به مسیری که تا آن لحظه طی گرده است بستگی دارد و اگر منحنی را یک منحنی هدفدار تصور کنیم (که در مسائل اجتماعی این چنین است) مسیر گذشته و هدف نهایی جهت گیری بعدی را مشخص خواهد کرد. اگر با توجه به مسیر گذشته جهت منحنی در راستای هدف نباشد، آن نقطه، نقطه عطف خواهد بود. در بخش اول این نوشتار قصد این است که نشان دهیم در یک نقطه عطف از تاریخ ریاضیات ایستاده ایم.
این ادعا که «ما در یک نقطه عطف از تاریخ ریاضیات قرار داریم»، یک ادعای جسارت آمیزی است و نیاز به مطالعه وسیع درباره تاریخ ریاضیات و وضعیت ریاضی در دنیای امروز بویژه اروپا که محور تحولات در این رمینه است، دارد. قسمت اول ،یعنی تاریخ ریاضیات، با توجه به منابع قابل قبول تا حدی انجام شدنی است، اما قسمت دوم احتیاج به زمان بیشتری دارد و از این جهت کار خود را ناقص می دانم.
نگاهی گذرا به تاریخ ریاضی: مطمئنا تاریخ ریاضی همزمان با تاریخ اندیشه انسانی است. لذا نمی توان تاریخ دقیقی برای آغاز آن متصور شد. اسناد تاریخی نشان می دهند که شرق از قبیل چین, هند, ایران, بابل و مصر به تبع تمدنهای اولیه در آن، پیشتر از غرب صاحب علوم و از جمله ریاضیات نسبتا پیشرفته ای بودند. مقدمه «پاپیروس رایند» (1650 ق م ) که یکی از قدیمترین اسناد تاریخ ریاضی است، با توجه به کندی تحولات در عهد باستان، نشان می دهد که در اوائل هزاره دوم قبل از میلاد تمدنهای شرق دارای ریاضیاتی پیشرفته بوده اند. در این سند چنین آمده است :
«به جرئت می توان گفت که بارزترین مشخصه شعور انسان که نشان دهنده درجه تمدن هر ملت است همان قدرت استدلال کردن است، و به طور کلی این قدرت به بهترین وجهی می تواند در مهارت های ریاضی افراد آن ملت به نمایش گذاشته شود»
این سند همچنین نشان می دهد که برخلاف نظر برخی تاریخ نویسان، ریاضیات قبل از تمدن یونان باستان عمدتاً تجربی و شهودی نبوده، و به نحو قابل قبولی با استدلال همراه بوده است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:19
فهرست مطالب:
مقدمه
اروپای یخین، ایران بارانین
زنان ایرانیدر عصر نوسنگی
نخستین ساکنان فلات ایران
ایرانیان نوسنگی و حکایتمرگ
ایران شانزده ناحیه به وجود آمد:
مقدمه:
از این زمانکه میتوان تاریخ آن را در حدود هزارهی هشتم پیش از میلاد فرضکرد، این امکانرا در دست داریمکه پیشرفت حاصله در تمدّن مادی ساکنان فلاترا تقریباً بدون انقطاع پیگیریکنیم. این تمدّن تابع تأخیر محیط، وضع طبیعی زمین، آبو هوا، تماسبا ملل همسایهو نیز هجومو مهاجرتبودهاست ، همچنین ایرانیان نوسنگی و حکایت مرگ، که چگونه مرده را به طور مچاله و به طرز در هم پیچیده ای در کف آلونکها یا اتاقها به خاک می سپردند و نیز چگونه خداوند، سرزمین آریا را بهترین سرزمین ها آفرید که کهنترین سند تاریخیدر مورد مهاجرتو پیدایش اقوام آریایی، کتاب مقدس اوستاست که به شرح مندرج در آغاز کتابحاضر، قریب6500 سال پیشاز میلاد به وسیلهی زرتشت پیامبر ایرانیو با الهاماز اهورا مزدا آوردهشدهاست را مورد بررسی قرار می دهیم.