فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:63
فهرست مطالب:
مقدمه
اشعری
اشاعره
عدم وحدت صفات با ذات (برخلاف نظر معتزله و فلاسفه)
عمومیت اراده و قضاء و قدر الهى در همه حوادث (این نیز برخلاف نظر معتزله ولى بر وفق نظر فلاسفه)
. شرور، مانند خرات، از جانب خدا است. (البته این نظر به عقیده «اشعرى» لازمه نظر بالا است.)
مختار نبودن بشر و مخلوق خدا بودن اعمال او (این نظر نیز به عقیده «اشعرى» لازمه نظر عمومیت اراده است.)
حسن و قبح افعال ذاتى نیست، بلکه شرعى است. همچنین عدل، شرعى است نه عقلى (برخلاف نظر معتزله)
رعایت لطف و اصلح بر خدا واجب نیست. (بر خلاف نظر معتزله)
قدرت انسان بر فعل، توام با فعل است نه مقدم بر آن. (بر خلاف نظر فلاسفه و معتزله)
خداشناسى
حوزة ذات
حوزة افعال
جهان شناسى
انسان شناسى
موج گسترش مذهب اشاعره:
مقدمه:
اشعری
اشاعره
پیروان ابوالحسن اشعری بودند و اعتقاد داشتند: ایمان تصدیق به قلب است و اقرار به زبان و عمل به ارکان از فروع آن است.
صاحب گناه کبیره اگر بدون توبه بمیرد، حق تعالی او را شامل مغفرت می کند یا اینکه به شفاعت رسول اکرم می بخشد یا آنکه به مقدار جرمش او راعذاب می دهد؛ اما اگر با توبه بمیرد عفو او بر حق تعالی واجب نیست؛ چون خداوند موجب است و چیزی بر او واجب نمی شود.
حق تعالی مالک خلایق است و آنچه اراده اش باشد، انجام می دهد و فرمان می دهد. چنانچه جمیع خلایق را به بهشت ببرد یا همه را در آتش جهنم بیندازد، خطایی مرتکب نشده است؛ چون او مالک مطلق است.
هر چه موجود باشد مرئی است؛ بنا بر این حق تعالی دیده خواهد شد؛ همچنانکه در قرآن کریم آمده: وجوهٌ یومئذٍ ناضره الی ربها ناظره
افکاری که منجر به مکتب اعتزال گشت از نیمه دوم قرن اول هجرى آغاز شد. روش اعتزال در حقیقت عبارت بود از به کاربردن نوعى منطق و استدلال در فهم و درک اصول دین. بدیهى است که در چنین روشى اولین شرط، اعتقاد به حجیت و حریت و استقلال عقل است. و نیز بدیهى است که عامه مردم که اهل تعقل و تفکر و تجزیه و تحلیل نیستند، همواره «تدین» را مساوى با «تعبد» و تسلیم فکرى به ظواهر آیات و احادیث - و مخصوصا احادیث - مىدانند و هر تفکر و اجتهادى را نوعى طغیان و عصیان علیه دین تلقى مىنمایند، خصوصا اگر سیاست وقت بنا به مصالح خودش از آن حمایت کند و بالاخص اگر برخى از علماء دین و مذهب این طرز تفکر را تبلیغ نمایند، و بالاخص اگر این علماء خود واقعا به ظاهرگرایى خویش مؤمن و معتقد باشند و عملا تعصب و تصلب بورزند. حملات اخباریین علیه اصولیین و مجتهدین، و حملات برخى از فقهاء و محدثین علیه فلاسفه در جهان اسلامى از چنین امرى ریشه مىگیرد.
معتزله علاقه عمیقى به فهم اسلام و تبلیغ و ترویج آن و دفاع از آن در مقابل دهریین و یهود و نصارى و مجوس و صابئین و مانویان و غیرهم داشتند و حتى مبلغینى تربیت مىکردند و به اطراف و اکناف مىفرستادند. در همان حال از داخل حوزه اسلام وسیله ظاهرگرایان که خود را «اهل الحدیث» و «اهل السنة» مىنامیدند تهدید مىشدند و بالاخره از پشتخنجر خوردند و ضعیف شدند و تدریجا منقرض گشتند.
علیهذا در آغاز امر، یعنى تا حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم، یک مکتب کلامى معارض به معتزله - آن گونه که بعدها پیدا شد - وجود نداشت. تمام مخالفتها با این نام صورت مىگرفت که افکار معتزله بر ضد ظواهر حدیث و سنت است. رؤسای اهل حدیث مانند مالک بن انس و احمد بن حنبل اساسا بحث و چون و چرا و استدلال را در مسائل ایمانى حرام مىشمردند. پس نه تنها اهل السنه یک مکتب کلامى در مقابل معتزله نداشتند، بلکه منکر کلام و تکلم بودند.
در حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجرى پدیده تازهاى رخ داد و آن اینکه شخصیتى بارز و اندیشمند که سالها در نزد قاضى عبدالجبار مکتب اعتزال را فرا گرفته و در آن مجتهد و صاحب نظر شده بود، از مکتب اعتزال رو گرداند و به مذهب اهل السنه گرایید و چون از طرفى از نوعى نبوغ خالى نبود و از طرف دیگر مجهز بود به مکتب اعتزال، همه اصول اهل السنه را بر پایههاى استدلالى خاصى بنا نهاد و آنها را به صورت یک مکتب نسبتا دقیق فکرى درآورد. آن شخصیت بارز ابوالحسن اشعرى متوفا در حدود 330 هجرى است.
ابوالحسن اشعرى - بر خلاف قدماى اهل حدیث مانند احمد بن حنبل - بحث و استدلال و به کار بردن منطق را در اصول دین جایز شمرد و از قرآن و سنت بر مدعاى خود دلیل آورد. او کتابى به نام «رسالة فى استحسان الخوض فى علم الکلام» نوشته است. (1)
اینجا بود که اهل الحدیث دو دسته شدند: «اشاعره» یعنى پیروان ابوالحسن اشعرى که کلام و تکلم را جایز مىشمارند، و «حنابله» یعنى تابعان احمد بن حنبل که آن را حرام مىدانند. در درسهاى منطق گفتیم که ابن تیمیه حنبلى کتابى در تحریم منطق و کلام نوشته است. (2)
معتزله از ناحیه دیگر نیز منفور عوام شدند، و آن، غائله «محنت» بود زیرا معتزله بودند که با نیروى خلیفه مامون مىخواستند مردم را به زور تابع عقیده خود در حادث بودن قرآن بنمایند، و این حادثه به دنبال خود کشتارها و خونریزیها و زندانها و شکنجهها و بىخانمانیها آورد که جامعه مسلمین را به ستوه آورد. عامه مردم، معتزله را مسؤول این حادثه مىدانستند و این جهتسبب بیزارى بیشتر مردم از مکتب اعتزال شد.
ظهور مکتب اشعرى بدین دو جهت مورد استقبال عموم قرار گرفت. بعد از ابوالحسن اشعرى شخصیتهاى بارز دیگر در این مکتب ظهور کردند و پایههاى آنرا مستحکم کردند. از آن میان قاضى ابوبکر باقلانى معاصر شیخ مفید و متوفاى در سال 403 و ابواسحاق اسفراینى که در طبقه بعد از باقلانى و سید مرتضى به شمار مىرود، و دیگر امام الحرمین جوینى استاد غزالى و خود امام محمد غزالى صاحب «احیاء علوم الدین» متوفاى در 505 هجرى و امام فخرالدین رازى را باید نام برد.
البته مکتب اشعرى تدریجا تحولاتى یافت و مخصوصا در دست غزالى رنگ کلامى خود را کمى باخت و رنگ عرفانى گرفت، و وسیله امام فخر رازى به فلسفه نزدیک شد. بعدا که خواجه نصیرالدین طوسى ظهور کرد و کتاب تجرید الاعتقاد را نوشت، کلام بیش از نود درصد رنگ فلسفى به خود گرفت. پس از «تجرید» همه متکلمین - اعم از اشعرى و معتزلى - از همان راهى رفتند که این فیلسوف و متکلم بزرگ شیعى رفت.
مثلا کتابهاى «مواقف» و «مقاصد» و شروح آنها همه رنگ «تجرید» را به خود گرفتهاند. در حقیقت باید گفت هر اندازه فاصله زمانى زیادتر شده است اشاعره از پیشوایان ابوالحسن اشعرى دور شده و عقاید او را با اعتزال یا فلسفه نزدیکتر کردهاند. اکنون فهرستوار عقاید «اشعرى» را که از اصول اهل السنه دفاع کرده و یا به نحوى عقیده اهل السنه را تاویل و توجیه کرده است ذکر مىکنیم:
الف. عدم وحدت صفات با ذات (برخلاف نظر معتزله و فلاسفه)
ب. عمومیت اراده و قضاء و قدر الهى در همه حوادث (این نیز برخلاف نظر معتزله ولى بر وفق نظر فلاسفه)
ج. شرور، مانند خرات، از جانب خدا است. (البته این نظر به عقیده «اشعرى» لازمه نظر بالا است.)
د. مختار نبودن بشر و مخلوق خدا بودن اعمال او (این نظر نیز به عقیده «اشعرى» لازمه نظر عمومیت اراده است.)
ه. حسن و قبح افعال ذاتى نیست، بلکه شرعى است. همچنین عدل، شرعى است نه عقلى (برخلاف نظر معتزله)
و. رعایت لطف و اصلح بر خدا واجب نیست. (بر خلاف نظر معتزله)
ز. قدرت انسان بر فعل، توام با فعل است نه مقدم بر آن. (بر خلاف نظر فلاسفه و معتزله)
ح. تنزیه مطلق، یعنى هیچگونه شباهت و مماثلت میان خدا و ما سوا وجود ندارد.(بر خلاف نظر معتزله)
ط. انسان آفریننده عمل خود نیست، اکتساب کننده آن است. (توجیه نظراهل السنة در باب خلق اعمال)
ى. خداوند در قیامت با چشم دیده مىشود. (بر خلاف نظر فلاسفه و معتزله)
یا. «فاسق» مؤمن است. (بر خلاف نظر خوارج که مدعى کفر فاسق بودند و بر خلاف نظر معتزله که به منزلة بین المنزلتین قائل بودند.)
یب. مغفرت خداوند بندهاى را، بودن توبه هیچ اشکالى ندارد همچنانکه معذب ساختن مؤمن بلا اشکال است. (بر خلاف نظر معتزله.)
یج. شفاعت بلا اشکال است. (بر خلاف نظر معتزله)
ید. کذب و تخلف وعده بر خدا جایز نیست.
یه. عالم حادث زمانى است. (بر خلاف نظر فلاسفه)
یو. کلام خدا قدیم است، اما کلام نفسى نه کلام لفظى. (توجیه نظر اهل السنه)
یز. افعال خدا براى غایت و غرضى نیست. (بر خلاف نظر فلاسفه و معتزله)
یح. تکلیف مالایطاق بلامانع است. (بر خلاف نظر فلاسفه و معتزله)
ابوالحسن اشعرى از افراد کثیر التالیف است. گفتهاند متجاوز از دویست کتاب تالیف کرده است. در حدود صد کتاب از او در تذکرهها نام برده شده است ولى ظاهرا اکثر آن کتابها از میان رفته است. معروفترین کتاب او کتاب «مقالات الاسلامیین»است. که چاپ شده و تا حد زیادى مشوش و نامنظم است. کتاب دیگرى نیز از او چاپ شده است و نام «اللمع» و شاید کتابهاى دیگر هم از او چاپ شده باشد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:27
فهرست مطالب:
هندسهی شبکههای فضایی- تفکر در سه بعد
چرا سازههایی با رفتار دو طرفه؟
نسبت ظاهری
پایداری خرپای فضایی
اشکال چند وجهی پایدار
سازههای متشکل از عضو و گره
چند وجهی به عنوان سازهی صفحهای
سازههای متشکل از عضو و صفحه
مزایای استفاده از شبکههای فضایی
تقسیم بار
نصب تأسیسات
مقاومت
اجزای مدولار
آزادی در انتخاب محل تکیهگاهها
هندسه منظم
سهولت نصب
معایب و محدودیتهای شبکههای فضایی
هزینه
هندسهی منظم
زمان نصب
مقاومت در برابر آتشسوزی
ترکیب بندی شبکهها
تعریف شبکه
محل قرارگیری تکیهگاهها
تکیهگاههایی به شکل «درخت»
مقاطع لبهها
شبکههای فضایی چندلایه
هندسهی شبکههای فضایی- تفکر در سه بعد
معماران و احتمالاً بیش از آنان مهندسان، برای پوشش دهانههای مختلف به سازههای مسطح از قبیل تیرها، خرپاها و قابهای مسطح فکر میکنند. در بیشتر موارد در صورتی که طراحی به صورت سه بعدی انجام شود و برای دهانههای متوسط و دهانههای بلدن از سازههای فضایی استفاده شود، مزایای بیشتری به دست میآید. این کار به ویژه در شرایطی که ساختمان تحت تأثیر بارهای نقطهای سنگین و یا بارهای متمرکز قرار داشته باشد، صادق است.
در حقیقت همهی سازهها سه بعدی و دارای طول، ارتفاع و ضخامتاند. اگر چه تیرها و خرپاهای مسطح اغلب رفتار سازهای دو بعدی دارند، اما این عناصر سازهای به طور کلی در یک صفحه ( و اغلب در صفحهی سازهای قائم بین دو تکیهگاه) در برابر بارهای وارد مقاومت میکنند. در چنین سازههای سادهای عاقلانه نیست که پایداری آنها را در سه بعد فراموش کنیم. برای مثال در تیرها و خرپاهای تحت خمش، با افزایش دهانه ارتفاع بیشتری لازم است و در نتیجه تمایل ناحیه فشاری برای کمانش در جهت عمود بر صفحه قائم افزایش مییابد. برای مقابله با چنین مسألهای باید مهاربندیهای جانبی در ناحیه فشاری پیشبینی شود. شاید یک سیستم متشکل از تیرهای موازی با مهاربندیهایی عمود بر دهانه، برای بهره بردن از مزایای رفتار سازهای سه بعدی که در زیر توضیح داده میشود، مناسبتر باشد. به دلیل طبیعت صفحهای تیرها و خرپاهای منفرد، این نوع سازهها باید برای تأمین مقاومت کافی در برابر انواع بارهای نقطهای و نیروهای متحرکی که به آنها وارد میشود، طراحی شوند. پایداری تیرها و خرپاها با برخی تغییرات در مهاربندیهای جانبی و یا توزیع بار بین تیرهای مجاور تأمین میشود. چنین سیستمی یک سازهی سه بعدی را به وجود میآورد که در آن بارها به سرعت در یک سیستم سه بعدی توزیع میشوند. تمامی اعضا در مقاومت در برابر بارهای وارده شرکت میکنند، مگر این که بار بر روی تکیهگاه یا در نقطهای در نزدیکی تکیهگاه وارد شود.
چرا سازههایی با رفتار دو طرفه؟
برای مشخص کردن این که چرا از سازههایی با رفتار دو طرفه استفاده میکنیم، میتوان بر روی یک مثال آشنا در منازل در منازل مسکونی تأمل کرد. در روکش بافنده شده مشبکی که برای چهارپایهها یا نگهداری پشتی صندلیها به کار میرود، اگر نوارهای شبکه فقط در یک جهت به کار رفته باشد، بار وارده بر یک نوار موجب افت در آن خواهد شد و بار فقط به دو طرف قاب تکیهگاهی انتقال پیدا خواهد کرد. اما اگر نوارهای شبکه در دو جهت عمد بر هم بافته شده باشند، نوار بارگذاری شده توسط بقیه نوارها نگه داشته میشود. این کار افت نوار بارگذاری شده را کاهش میدهد و بار وارده را در تمام قسمتهای قاب تکیهگاهی توزیع میکند. در حالت دوم، هر نوار به فقطی توانایی تحمل تمام بار وارد شده را ندارد و ممکن است سازهی سبکتری برای نگهداری قاب به کار رود. مزیت دیگر آن این است که اگر یکی از نوارها پاره شود، هنوز صندلی به عنوان یک کل، میتواند بار را تحمل کند.
حالت مشابهی ممکن است در استفاده از سازههایی با دهانههایی در دو جهت در معماری و مهندسی اتفاق بیفتد. برای مثال بار وارده بر تیر سادهی یک طرفه یا خرپای مسطح، باید به طور مستقیم از سازه به سمت تکیهگاهایش انتقال یابد. اما اگر شبکهای با اتصال تیرها یا خرپاها در صفحه افق شکل گرفته باشد، بار عمودی وارد شده بر هر یک از تیرها یا خرپاها در تمامی اعضاء شبکه و هم چنین در تمامی تکیهگاهها پخش خواهد شد.
اگر چه در این موارد رفتار سازه نسبت به آن چه در بالا در مورد شبکههای بافته شده توضیح داده شد، (خمش و برش برای تیرها، نیروهای محوری برای خرپاها و کشش خالص برای شبکههای بافته شده متفاوت میباشد) این شکل از تیرهای متقاطع اغلب به عنوان شبکههای تک لایه تعریف میشوند و مثال خیلی رایج آن در ساختمان، دال صندوقچهای از بتن مسلح است که دندههای عمودی آن توسط صندوقچههایی تولید میشود و شبکهای از تیرهای متقاطع را که دال نازک طبقات را نگه میدارند، شکل میدهد.
زمانی که دهانهی سازه بیشتر از 10 متر میشود، استفاده از اعضای تیر در شبکهی تک لایهای اقتصادی نیست و خرپاهای با جان باز یا شبکههای ویرندیل ممکن است جایگزین تیرهای توپر شود. در این صورت سازه از دو شبکه موازی افقی که با یک الگوی عمودی یا مایل از اعضای جان واقع در بین دو صفحه شبکه به هم متصل شدهاند، تشکیل میشود. این سازهی سه بعدی به صورت کلی به عنوان شبکههای دو لایه یا شبکههای فضایی معرفی میشود، هم چنین اغلب بسته به نوع مهاربندی بین دو لایه و روشهای اتصال اعضا به عنوان قالب فضایی یا خرپای فضایی شناخته میشود. شبکههای دو لایه دلیل توانایی تقسیم و حمل بار در تمام سازه است و به عنوان یکی از کارآترین و سبکترین سیستمهای سازهای شناخته میشوند.
عبارت «قالب فضایی» بیشتر توسط مهندسان و معماران برای توضیح انواع گوناگونی از شبکههای دولایهای که حتی ممکن است بارها را توسط رفتارهای سازهای کاملاً متفاوتی حمل کنند، به کار میرود. انواع شبکههای قاب فضایی به شرح زیر است:
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:49
فهرست مطالب:
۴-۱- مقدمه ۳
۴-۲- اندیشه سیاسی قدیم. ۴
۴-۳- بازتاب اندیشه علمی در تفکر هابز ۸
۴-۳-۱- غایت و طبع فلسفه و امتناع آن از هرگونه الهیات.. ۱۰
۴-۳-۲- اقسام علم و روش آنها ۱۴
۴-۳-۳- روش فلسفی هابز ۱۶
۴-۳-۴- جدال دو اندیشمند مدرن. ۱۹
۴-۳-۵- تبیین علی رفتار ۲۲
۴-۳-۱- تحول در نگاه سیاست در اندیشه هابز ۲۳
۴-۳-۲- اگزیستانس پیدا کردن سیاست: ۲۶
۴-۳-۳- اخلاق به مثابه ورود به علم سیاست.. ۲۸
۴-۳-۴- انسانشناسی هابز در علم سیاست.. ۲۹
۴-۳-۵- وضع طبیعی و اندیشه سیاسی هابز ۳۱
۴-۳-۶- کارکرد عقل در وضع طبیعی. ۳۳
۴-۳-۷- حق طبیعی و قانون طبیعی. ۳۴
۴-۳-۸- تأسیس دولت در اندیشة هابز ۳۶
۴-۳-۹- مفهوم قدرت در اندیشه سیاسی هابز ۴۰
۴-۳-۱۰- دین و سیاست در اندیشة هابز ۴۲
نتیجه ۴۶
۱- درک انسان به مثابه سوژه خردمند: ۴۸
۲- نگاه ریاضی گونه به جهان، منطق تجزیه - ترکیبی: ۴۸
۳- قابلیت تصرف در امور: ۴۹
۴- سیاست همچون امری صناعی. ۴۹
4-1- مقدمه
«علوم انسانی از تشبیه به علوم طبیعی آغاز کردند و جز این افقی نمیدیدند و چارهای نداشتند. پیروزی و کامیابی علوم طبیعی و در صدر آنها علم فیزیک، در فتح عرصههای طبیعت چندان کوبنده و دلربا بود که هیچ کس را دو دل نمینهاد که علم اگر هست همان علم روشمند طبیعت است و معیار علمیت را اگر از جایی باید وام کرد، آنجا عرصة علوم طبیعی است. جایی که زانوان کانت در برابر علم نیوتونی لرزید، و متافیزیک را به خاطر «زایندگی ملعونش» طعن زد و طرد کرد» و دیگر نمیشد با عینک متافیزیک به طبیعت نگاه کرد. زیرا که طبیعت ریاضی گونه دیده میشد.
گسترش غیرمذهبی در عصر ما که معروف به انفجار شناخت یا پیروزی عقلانیت علمی یا تکنولوژی است، مولود این انقلاب علمی بود. ذهن انسان قادر است که عمق و ژرفای عالم طبیعی را با علم و تکنولوژی یعنی با شناخت عملکرد داخلی ملکول و وضعیت فضای بیرونی فیزیک و شیمی بدست بیاورد.
بینش علمی مدرن با فروپاشی جهان میانه همراه شد. به عبارت دیگر، فروپاشی جهان عصر میانه نه تنها طرز برخورد جدیدی از طبیعت بنیادی نهاد، بلکه تلاشها و کوششهای جدیدی را برای فهم از خود نیز مهیا و آماده کرد. از هنگامی که خداوند دیگر بیواسطه در آفرینش درک نمیشد، برای متکلمین و معتقدان ضروری میباشد، که به طور کلی تأکید بیش از اندازهای بر وحی خداوندی کنند که کلامش حاوی کتاب مقدس است، وحیای که تنها برای انسان در میان همه مخلوقات بدلیل توانایی در زبان قابل فهم است. این گرایش منجر به این شد تا برای درک آن نگاه هرمنوتیکی یا تفسیری از کتاب مقدس به عمل آورند، این مسئله در طول رفورم و پست رفورم بوده است.
پس، بینش علمی، در قلمروی تحقیق تجربی است و آن ناشی از تلاشی است تا جهان را چنانچه ما آن را دریافت میکنیم، بفهمیم، پیشبینی کنیم و رویدادهای قابل مشاهده را تبیین کنیم و قوانین طبیعت را صورتبندی کنیم.
در اینجا به اندیشه سیاسی قدیم میپردازیم. زیرا که اندیشه سیاسی مدرن در برابر آن معنا پیدا میکند.
4-2- اندیشه سیاسی قدیم
به نظر افلاطون و ارسطو، قدرت سیاسی جدا از جامعه نیست. قدرت سیاسی یعنی جامعه، قدرت سیاسی عبارت از کل قدرت جامعه است و تنها به دلیل فنونی که در آن به کار میرود از دیگر مناسبات ممتاز میشود. بر طبق این نظر، بین دولت و جامعه یا اقتصاد و سیاست یا اخلاق و سیاست یا دین و سیاست یا فرهنگ و سیاست، فرقی نیست. انسان یعنی شهروند، هر فعالیت جامعه یا شهروندان جامعه دارای ماهیت سیاسی است. شهروند فقط از راه فعالیت سیاسی به اشعه ادعای خویش تحقق میبخشد و تنها به برکت سیاسی به مرتبه انسانی دست مییابد.
در واقع، علم سیاست از نظر ارسطو و افلاطون معطوف به تأمین و توسعه فضیلت و سعادت بود. دین، سیاست و زندگی از یکدیگر جداییناپذیر بودند. منصب دینی و روحانی اصلاً منصب سیاسی تلقی میشد. خیر فردی از خیر جامعه جداییناپذیر بود و اخلاق جزء جداییناپذیر سیاست به شمار میرفت.
آنچه حائز اهمیت است و این پایان در مقابل آن درصدد تبیین علم سیاست جدید میباشد، این است که جامعه و فرایت به هیچ روی به عنوان پدیدههای مجزا مورد شناسایی قرار نمیگرفتند. هیچ چیزی سوای دولت - شهر وجود نداشت. حوزه زندگی خصوصی و حقوق و آزادیهای فردی متصور نبود. افراد تنها به عنوان شهروندان تمام عیار مدعی حقوق بودند و تمیز میان حقوق عمومی و خصوصی قابل تصور نبود. قانون جزئی از مذهب،اخلاق و اصول اداره دولت - شهر به شمار میرفت. در اندیشه قدیم، شهر نسبت به فرد اولویت داشت.
پس، اندیشه قدیم یک اندیشه خیهای بوده است که در آن نظمی مقدس و قابل احترام ارائه میشود و هر کس که هماهنگ با نظم فوق باشد، مصداق راستی است، وگرنه، دروغ تلقی میشود. در جهان خیهای به تعبیر ونیست، سیاست هم جزئی از این نظم جهانی تلقی میشود. هم چنانکه خداوند واحد و یگانهای بر جهان حاکم است، دولتهای این جهان نیز ملک حاکم واحدی به شمار میروند، که همچون پدر بر خانواده حکومت میکنند، پادشاه همچون سر در بدن وراعی، رعایا است، به همانگونه که خداوند نظر مشورتی و با توافق و رضایت مدارج «پایین» خلقت را جویا نیست، پادشاهان اصیل و واقعی نیز نباید به دنبال کسب رضایت و موافقت اتباع خود باشند.
«بلوم» نیز در رابطه با اندیشه سیاسی قدیم اظهار میدارد: «از افلاطون تا ماکیاول چنین انگاشته میشد که نیکمردان، قوانین خوب تدوین میکنند و این قوانین خوب به نوبه خود مردانی نیک میپروراند و از همین جا سعادت عمومی تأمین میگردد. در این زمینه آزادی افسری بر تارک نظم افلاطونی بود و خدایان و انسانها در آن سهیم بودند.»
اما علم سیاست جدید با فلسفه سیاسی کلاسیک در این مسئله متمایز بود که علم سیاست جدید دیگر نسبت به سوالی که راهبرد فلسفه سیاسی کلاسیک بود، توجهی ندارد. منظور سوال درباره بهترین نوع حکومت یا بهترین نظم سیاسی است. اما علم سیاست عمدتاً به سوالهایی توجه دارد که برای فلسفه سیاسی کلاسیک از اهمیت بسیار کمتری برخوردار است و آن مسئله روش و متدلوژی است.
با وجود آنکه علم سیاست زاده سده بیستم است، اما پایههای آن در تجربهگرایی سده هفدهم گذاشته شد. سدهایی که «علم را ابزار کسب دانش و شناخت از راه مشاهده، تجربه و آزمایش و اندازهگیری میدانند.»
هابز تحت تأثیر علم جدید به نوشتن لویاتان پرداخت که یکی از عالیترین آثار فلسفه سیاسی انگلیسی میباشد. و مانند هر شاهکاری، مطالعه دیدگاههای آن اقناعکننده است. برای مثال، هابز تبیین ادراک یعنی دغدغه معرفتشناختی، عمل ذهن و نقش قدرت سیاسی در جامعه را مورد توجه قرار میدهد. برای نظریهپردازان سیاسی، اهمیت لویاتان عمدتاً از این آخرین دغدغه بوجود میآید، یک گزارش از ماهیت حاکمیت و ضرورت قدرت اجبارگر برای ثبات جامعه میباشد.
لویاتان با بحث روانشناسی آغاز میشود و از روانشناسی ادامه مییابد و به سیاست ختم میشود. فرض بنیادین هابز آن بود که ماده در حرکت است. این قسمت ظاهراً یک نقش بزرگی در ویژگی هابز به عنوان «التزام ماتریالیستی» نقش داشته است.
در زیر روانشناسی، جنبه «هستیشناسانه» وجود دارد. هستیشناسی علم وجود به نحو کلی است و واژه هستیشناسانه در اینجا دلالت بر تصور هابز از ذات هستی دارد. هابز را معمولاً و به درستی مادهگرا میدانند و معنای هابزی مادهگرایی این است که هر واقعیتی به تمامی بر حسب مکان، زمان و وانین علیت قابل تعریف است. هستی ترکیبی از اشیاء متحرک است. هر واقعیتی، موقعیتی مشخص در مکان و زمان دارد و قوانین فیزیکی تغییرناپذیر بر آن حاکم است هر فرد انسانی یکی از اجزاء سازنده عالم است. وی از چیزهایی مانند سنگ و درخت پیچیدهتر است اما با آنها تفاوت ماهوی ندارد.
هابز در فصل اول لویاتان سعی میکند تا تبیین کند که چطور حواس ما به حرکت در اشیاء بیرون از ما پاسخ میدهد، احساس بوجود میآورد که ما تجربه میکنیم. اندیشه حرکت بعداً در بحث هابز از میل و تنفر به کار برده میشود؛ ما به سوی بعضی از اشیاء جذب میشویم و از بعضی دیگر متنفر. ما به اشیایی که جذب میشویم نام «خوب» و از اشیایی که متنفر هستیم نام «بد» میدهیم.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:38
چکیده: ۱
مقدمه. ۳
تعریف ( Six Sigma ) : 4
اهداف نهایی ( Six Sigma ) : 5
سیگمای فرایند. ۵
چرخه DMAIC.. 7
فازیک- Define ( تعریف ). ۸
فاز دو – Measure ( اندازه گیری). ۱۰
فاز سه – Analyze ( تحلیل). ۱۱
ابزارهای مورد استفاده در فاز تحلیل : ۱۱
فاز چهار – Improve ( بهبود ). ۱۲
ابزارهای مورد استفاده در فاز بهبود : ۱۲
فاز پنج – Control ( کنترل ). ۱۳
ابزارهای مورد استفاده در فاز کنترل : ۱۳
اتلاف – Muda یا (waste). 17
انواع اتلاف های موجود در سازمان – Muda یا ( waste ) : 17
اصل اول – تعیین ارزش ( value). 18
قلمرو بکارگیری تئوری محدودیت ها ( TOC APPLICATION ) : 29
ابزارهای موردنیاز برای کاربرد تئوری محدودیتها : ۳۰
منابع و ماخذ : ۳۸
چکیده:
عرصه کنونی کسب و کار ، تصویری جدید از سازمان ارائه می کند با این نگرش جدید ، سازمان مجموعه ای از فرایندهایی است که هدف آنها ایجاد ارزش برای مشتری است و مستلزم ایجاد ارزش برای مشتری ، آفرینش ارزش در خود سازمان است . برنامه سازمانی که می خواهد رویکرد فوق را دنبال کند در وهله اول ورود به حوزه سیگما هاست و در مرحله بعد طی مراحل بهبود تا رسیدن به سطح شش سیگما( six sigma) یعنی 3.4 خطا در یک میلیون فرصت می باشد . مفهوم بنیادی تفکر ناب ، در ریشه کن کردن اتلاف و آفرینش ارزش در سازمان نهفته است . تفکر ناب نگرشی است ، برای افزایش بهره وری و ارزش آفرینی مستمر و حداقل کردن هزینه ها و اتلافات ، به این ترتیب می توان دروازه ورود به سرزمین سیگما ها را ، رفع عیوب ، اتلافات و خطاهای مشهود از طریق روشهای سریع ، نظیر مفاهیم و تکنیک های تفکر ناب( lean thinking ) دانست . چرا که برای افزایش نرخ سیگما نیاز است افزایش نمایی در کاهش عیوب و اتلافات بوجود آید .
با گذار از سیگماهای پایین تر به سیگمای بالاتر کانون توجه طرح های بهبود سازمان بر فرایند ها منعطف می گردد . متدولوژی شش سیگما این امکان را به سازمانها می دهد که با بهره گیری از این متدولوژی ، خطای فرایندها را به حداقل رساند از طرفی تئوری محدودیتها( TOC ) معتقد است که هر سیستم ( متشکل از یک یا چند فرایند ) دست کم دارای یک محدودیت است و وجود محدودیتها نشان دهنده پتانسیل برای رشد و انجام تغییرات نتیجه بخش می باشد . تمرکز اصلی تئوری محدودیتها از طرفی بر افزایش بهره وری ازطریق مدیریت محدودیتها و از طرف دیگر افزایش کمی و کیفی خروجی فرایند هاست . پیاده سازی ، بکار گیری و بهره مندی توامان نظام تفکر ناب ، متدولوژی شش سیگما و مدل تئوری محدودیت ها ، بعنوان طرح های های بهبود ( improvement programs ) می تواند برنامه راهبردی اغلب سازمان ها و بنگاههای اقتصادی جهت نیل به هدف بنیادین خود یعنی ایجاد ارزش برای مشتری باشد .
مقدمه
اغلب سازمان ها بمنظور افزایش بهره وری و نهایتا دستیابی به مزیت رقابتی جهت ماندگاری پایدار در عرصه تجارت جهانی ، بخش وسیعی از تمرکز و توجه خود را به رفع مسائل ، مشکلات و نقاط ضعف موجود در سیستم ها و فرایندهای خود می نمایند . که رویکردی است منطقی ، ابزارهای حل مسئله سازمان ها را در این راه یاری می نمایند . تنوع ابعاد و ماهیت مسائل و موانعی که سازمان با انها روبروست ، ایجاب می کند که مدیران سازمانها از ابزارهای مختلفی جهت رفع موانع موجود استفاده نمایند . ابزارهایی که هرچند بکارگیری هر کدام از آنها در نهایت موجب بهبود در سازمان و فرایندهای ان خواهند شد اما رویکرد و کانون توجه شان متفاوت است . سازمانها بایستی درک درستی از مسائل و مشکلات خود داشته باشند همچنین از ماهیت و شیوه عملکرد ابزارهای حل مسئله نیز اطلاع داشته باشند . تا با انتخاب و بکارگیری صحیح این ابزارها ، بتوانند به طور اثر بخشی به رفع مشکلات و ایجاد بهبود مستمر در سازمان اقدام ورزند . در این بین سه ابزار حل مسئله ، شش سیگما ( six sigma) ، تفکر ناب(lean thinking ) و تئوری محدودیتهاTOC موضوع مورد نظر مقاله حاضر می باشد . مادر این گفتار قصد داریم ضمن مقایسه توصیفی بین این سه ابزار و بیان وجه تشابه ،کانون توجه و شیوه عملکرد انها به جایگاه و تعامل این مفاهیم نسبت به یکدیگر نیز بپردازیم .
بخش اول - شش سیگما( Six Sigma )
سیگما(σ ) یکی از حروف الفبای یونانی و از شاخصهای مهم پراکندگی به نام انحراف معیار و در واقع مقیاسی برای سنجش انحراف است. سیگما بیانگر آن است که یک فرآیند چه اندازه از حالت مطلوب خود منحرف شده است، لذا در واقع استعاره ای است برای دقت فوقالعاده در کاهش هزینههای کیفیت. استعارهای که اهمیت محاسبات دقیق در فرآیند تولید و ارایه خدمات را مورد تاکید قرار میدهد.
تعریف ( Six Sigma ) :
شش سیگما یعنی رسیدن به سطحی از کیفیت تولیدات و ارایه خدمات که خطای فرآیندهای کاری به میزان 4/3 در یک میلیون موقعیت کاهش یابد . شش سیگما یک فلسفه است چون به کمک آن خطای کمتری در کار ایجاد میگردد ، یک اندازه گیری آماری است چون به دقت اندازه گیری محصول , خدمت و فرآیند کمک میکند ، یک ابزار اندازه گیری است چون سیستم اندازه گیری ایجاد میکند و در نهایت یک استراتژی تجاری است ، چون کیفیت بالا ، هزینه را کاهش میدهد . رویکرد شش سیگما کاهش مشخص خطاهای( variation) سازمان و رسیدن به سطح 6 سیگما در کیفیت می باشد .شش سیگما در واقع معرف روش شناسی سیگماها است این به آن معنا است که شش سیگما هدفی مشخص است که بایستی از مراحل و سطوح قبلی سیگماها بگذرد ( 1سیگما به 6سیگما ) برای سازمانی که رویکرد فوق را دنبال می کند ابتدا ورود به حوزه سیگماها و تعیین وضعیت موجود و سپس طی مراحل بهبود تا رسیدن نهایی به سطح شش سیگما 4/3 خطا در میلیون فرصت برنامه ریزی می گردد .
منظور از کاهش خطا در سازمان کاهش خطا در فرآیند ها است در واقع محور بررسی و تحلیل ها در شش سیگما فرآیند می باشد و نه افراد . تمرکز سازمان برای کشاندن سطح کل به سطح شش سیگما با تمرکز بر فرآیند آغاز می گردد لذا تدوین فرآیندهای واقعی اصلی از اهمیت ویژه برخوردار است
اهداف نهایی ( Six Sigma ) :
اهداف شش سیگما در سازمان که بسیار صریح و مورد تاکید است عبارتند از :
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:41
مقدمه ۴
حافظه ۵
ساختار روان ۵
کاربرد حافظه ۱۹
تفکر ۲۴
ساختار روانی ۲۴
اصول کلی ۳۹
فهرست منابع و مراجع ۴۱
مقدمه :
مطالب و مباحث این تحقیق در زمینه حافظه و تفکر می باشد که مطالب این تحقیق نخست بصورت پراکنده در کتابهای مختلف از استادان نویسندگان و روانشناسان بزرگ و مشهور وجود داشت. تنظیم این مطالب و مباحث و تدوین آنها به صورت یک تحقیق جامع به فرصتی کافی نیاز داشت. مسئولیت های مختلف درسی و مشکلات مختلف چنین فرصتی را محدود می ساخت و این مسئولیت نیز چنان نبود که بتوان از زیر بار آن شانه خالی کرد. پس ما این تحقیق را پذیرفتیم و شروع به گردآوری و تدوین مطالب نمودیم . مندرجات این تحقیق اختصاص به حافظه و تفکر دارد و برای تسهیل در امر مطالعه سعی شد تا از مطالب ساده و تقریبا آشنا استفاده شود. بدیهی است که ما تنها گردآورندگان این تحقیق بودیم و کار اصلی و مهم را نویسندگان و پژوهشگران که نقش اصلی را در پیشبرد علم دارند انجام داده اند.
امید است که این تحقیق و کار کوچک مورد پسند خواننده عزیر قرار گیرد.
تا مدتها مطالعه سازمانیافتگی قشر مغزی حافظه یکی از رشته های فیزیولوژی روانی بود که کمتر از سایر رشته ها در آن تحقیق شده بود و تنها در دهه اخیر است که توجه قابل ملاحظه دست اندرکاران را به خود جلب کرده است. مع ذلک علی رغم این مطلب سازمان یافتگی قشر مغزی اشکال پیچیده فعالیت حافظه ای هنوز فصل جدید و عمدتا گشوده ناشده ای از علم عصب – روان شناسی است.
علل این وضع نظرات بیش از حد ساده شده اکثریت فیزیولوژیست ها درباره حافظه و قصور کامل در ارزشیابی ساختار پیچیده فرایندهای روانی است که تنها در اواخر دهه بیست یا در دهه سی قرن حاضر توسط روانشناسان مطالعه شده است .مطالبی که در آغاز این قرن درباره ماهیت وبنیان مادی حافظه جمع شده نشان می دهد که این دانسته ها از چه ارزش علمی ناچیزی برخوردار بوده است. از یک سو دیدگاه ریچارد سمون و کارل اوارد هرینگ قرار داشت که حافظه یا توانایی حفظ اثرات را خاصیت عمومی ماده می دانستند.
مطلبی که صحت آن را نمی توان انکار کرد اما بسیار کلی است و چیزی به دانش ما نمی افزاید از طرف دیگر نظرات بسیار معروف هنری برگسون قرار داشت که معتقد بود دو نوع حافظه حافظه جسمانی و حافظه ذهنی وجود دارد.
او معتقد بود که در حالی که حافظه نوع اول پدیده ای طبیعی است و از همان نوعی است که سمون و هرینگ درباره اش نوشته اند حافظه نوع دوم را باید تجلی اراده آزاد دانست که می تواند از طریق تلاش ذهنی اراده اثرات منفرد تجربه گذشته را فرا خواند.
طی چهار دهه نخست قرن حاضر مطالعات ریخت شناسی و فیزیولوژیکی به شناخت ماهیت و بنیان فیزیولوژیکی حافظه کمک چندانی نکرد. حاصل تحقیقات پر زحمت ریخت شناسی سلول عصبی و ارتباطات آن چیزی جز این اظهار نظر کلی نبود که حفظ اثرات تهییج قبلی آشکارا نتیجه دارا بودن سیستم سیناپسی است و بدیهی است که باید متشکل از فرایندهای زیست – شیمی باشد که با توازن بین استیل کولین و کولین استراز موادی که نقش مهمی در انتقال سیناپسی تکانه ها ایفا می کنند ارتباط دارد.