فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:66
چکیده:
جامعه مدنی
جامعه از دو عنصر اصلى تشکیل مىشود:
الف. افراد و آحاد انسانى که بر پایه تمنیات، منافع، آرمانها و علایق گوناگونى در قالب گروهها وفرقهها گردهم مىآیند. ملیت، مذهب، زبان، دولت و نژاد محورهایى هستند که همواره اجتماعاتبزرگى راگرد خود آورده و افراد کثیرى را همبسته و مجتمع کردهاند.
ب. روابط و مناسبات متقابل که میان افراد با یکدیگر و گروههاى متنوع درون جامعه با یکدیگر برقراراست. این روابط و مناسبات اعم از روابط حقوقى، ادارى و سازمانى، نحوه توزیع منابع اقتصادى و روابطتولیدى، شکل حکومت و نحوه توزیع قدرت سیاسى، منابع و عناصر دخیل در قانونگذارى، نحوهشکلگیرى روابط فرهنگى و نظایر اینها مىباشد.
عنصر دوم، یعنى نحوه شکلگیرى روابط و مناسبات اجتماعى، نقش تعیین کننده درآراستن یک جامعه به آرایههایى نظیر سنتى، صنعتى، بدوى، مدنى، دینى و غیر آن دارد. جامعهفئودالى از جامعه صنعتى پیشرفته، به لحاظ همین عنصر، متمایز است. براساس این ضابطهجامعه دینى، جامعهاى نیست که صرفا از افراد متدین تشکیل شده باشد - یعنى عنصر اولجامعه داراى وصف خاصى به نام «دیندارى» باشد - بلکه جامعهاى است که عنصر دوم یعنىشبکه روابط اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، حقوقى و اخلاقى آن، براساس دین و آموزههاى آنتنظیم شده باشد. تجمع افراد دیندار، مادام که شکلها و الگوهاى مختلف روابط اجتماعى خودرا برطبق دین تنظیم نکرده و نسبت میان مناسبات اجتماعى خود را با دین نسنجیده باشند،موجب پیدایش جامعه دینى نمىگردد.
جامعه دینى، جامعهاى است که در آن داورى با دین باشد و افراد آهنگ خود را همیشه با دین موزون کنند. جامعه دینى دغدغه دین دارد و این دغدغه و احساس نیاز به همسو کردن خود با دین، تنها به امور فردى وعبادیات و اخلاق فردى محدود نمىشود;بلکه نسبت میان دینو کلیه امور و روابط اجتماعى باید سنجیده شود و داورى دیندر همه خطوط و زوایاى تمامى شبکه روابط اجتماعى نافذباشد. این بدان معنا نیست که جامعه دینى همه چیزش را تنهااز دین اخذ و اقتباس مىکند، و هیچ نیازى به منابع معرفتىدیگر نظیر عقل و دانش تجربى بشرى ندارد! مقصود آن است کهدر مواردى که دین نظر خاصى در عرصهاى از روابط اجتماعىارائه کرده است، نباید از آن چشم پوشید; بلکه شایسته وبایسته است که آن رابطه و مناسبات اجتماعى با آموزه دینى مربوط درآمیزد.
عباراتى نظیر «دغدغه دین داشتن»، «موزون کردن امور با دین» و «داورى خواستن از دین» عباراتىمتشابه، مبهم و گاه توهم برانگیز است. به گمان نگارنده، برخى تفاسیر از این عبارات به کم رنگ شدننقش و دخالت دین درساحتهاى مختلف اجتماعبشرى مىانجامد. به عنوان نمونه به گفتار زیر توجه شود:
جامعهاى دینى است که مردم آن در واقع دغدغه این را دارند که دائما ببینند امر خدا، خواستخدا وحکم خدا چیست و در واقع سعى مىکنند اندیشهها و رفتارهاى خودشان را با این خواست و حکمدائما تطبیق دهند. جامعه دینى، جامعهاى است که مردم آن جا از دینداورى مىخواهند. بنابراین،دین داورى است که ما سؤالها و اختلافهایمان را از آن مىپرسیم. این که چه سؤالى از آن بپرسیم،سطح سؤالهاى ما چه باشد و نوع زندگى ما چه مسائلى پیش آورد، کارى به دین ندارد. دین تنهاداورى مىکند و این تحول تاریخى جوامع است که منجر به پیدایش انواع و اقسامى از جوامع مىشودو در هر قسم جامعه، نوع سؤال و نوع نزاع و سطح مسائل مختلف مىشود. هر کدام از اینها براى خودمسائلى دارند که مىتوانند به دین ارجاع دهند و از دین پاسخ بگیرند... بنابراین دیندارى و دین، هم باجامعهاى که در آن جامعه مدنى گسترش یافته سازگار است، و هم با جامعهاى که جامعه مدنى در آنگسترش نیافته، هر دو مىتوانند دین را به عنوان داور بپذیرند و یک جامعه دینى باشند. (12)
این نکته حق است که اسلام درونمایه و محتواى خود را با شکل خاصى از زندگىاجتماعى پیوندنزدهاست; به گونهاى کهاگر براثرتغییر روابط اقتصادى و اجتماعى در بستر تاریخ، نحوه معشیت آدمى وتقسیم کار اجتماعى او و خلاصه قالب و شکل روابط اجتماعى و مدنیت او دچار تحول و دگرگونى شد،اسلام با شکل و قالب و مدنیت نوظهور کاملا بیگانه و بىارتباط باشد. و این نکته نیز صواب است که داورىدین در امور مختلف و پاسخگویى به نیازها به معناى آن نیست که پرسش و پاسخ هر دو صریحا و مستقیمادر متون دینى آمده باشد، بلکه همان گونه که مولاى متقیان على(ع) در نهجالبلاغه مىفرماید: قرآن راباید استنطاق کرد;
ذلک القرآن فاستنطقوه ولن ینطق. (13)
معناى استنطاق، طرح پرسشهاى نوین و دریافت پاسخ از قرآن است. اما این دو مطلب حق ایننتیجه را به دست نمىدهد که «دین نه شکل مسائل اجتماعى را تعیین مىکند، نه سطح آن را و نه نوعشرا». زیرا این نتیجه به معناى آن است که دین از ابتدا در مورد مسائل اجتماعى هیچ پیام خاصى نداشته باهرگونه و هر نوعى از این روابط اجتماعى، سیاسى و فرهنگى خود را منفعلانه منعطف و سازگار کرده است.اگر چنین باشد که «دین هم با جامعهاى که در آن جامعه مدنى گسترش یافته، سازگار است، و هم با غیرآن» در این صورت، داورى معنا و محتواى خود را از دست مىدهد. داورى دین در جایى معنا دارد که دینبراى اجزاى شبکه روابط مختلف اجتماعى پیام و محتواى روشنى داشته باشد; یعنى با هرگونه روابطاقتصادى موافق نباشد و هر قسم روابط فرهنگى را تاب نیاورد.
واقعیت این است که دین بر نوع خاصى از روابط اجتماعى و ساختار و قالب خاصى از مدنیت انگشتنمىنهد. و این البته به معناى خنثا بودن دین درباره انواع و انحاى روابط متصور در عرصه اجتماع نیست.محتواى دین در مجموعه پاسخهایى که در استنطاق به دست مىآید، خلاصه نمىشود; بلکه دین داراىآموزههایى است که خود ناطق به آن است. علاوه بر آن که پاسخى که از استنطاق به دست مىآید، هموارهپیامآور سازش نیست. درون مایه و محتواى تعالیم دینى هم مشتمل بر نطق است و هم استنطاق. آندسته از معارفى که متون دینى، ناطق به آن است، بخش ثابتات دینى را نیز شامل مىشود. فهم و درکتعالیم و معارف ثابت دینى، متوقف بر طرح پرسشهاى بیرونى نیست; بلکه بازتابى روشن و بىواسطه درمتون دینى دارند. این دسته از معارف منحصر به قالب و نوع و شکل خاصى از جامعه و مدنیت نیست وانسان از آن جهت که انسان استباید آنها را رعایت کند. این قسم آموزهها، انسانساز و فرهنگ سازند،یعنى از انسان مىخواهند که در هر موقعیت و شرایطى خودش را با آنها تطبیق کند. این مطلب موضعىفعال و نه منفعل به دین مىدهد و موجب مىگردد که دین با هر شکل از روابط اجتماعى سازگار نباشد;بلکه برخى را مردود و برخى را امضا شده قلمداد کند. بنابراین نمىتوان گفتبا توجه به این که سیرتحولات تاریخى و اجتماعى بافت مدنیت غربى را به سمت جامعه مدنى کنونى کشانده است، پس دین باجامعه مدنى نیز سازگار است. این نوع سخن گفتن در واقع از خاصیت انداختن داورى دین است، داوربودن دین مقتضى است همواره امکان آن را داشته باشد که با برخى از روابط موجود در هر نوع وسطحى ازجوامع بشرى مخالف و ناسازگارى کند. درستبه همین جهت است که معتقدیم آموزههاى دینى، برخى ازاصول و مبانى و توصیههاى جامعه مدنى را نمىپسندد. پدیده تاریخى بودن جامعه مدنى نیز مانع اینداورى نمىگردد.
مطالعه تطبیقى ادیان، پرده از این واقعیتبرمىدارد که بسیارى از آنها، بهویژه ادیان غیر وحیانى،فاقد ویژگىهاى لازم براى دینى کردن جامعه هستند. این دسته از ادیان صرفا به حیات فردى و انجامآداب و مناسک توجه دارند. در نقطه مقابل، التفات گسترده اسلام به حیات جمعى و اعتنا به سامان دادنحیات مادى و زندگى دنیوى در کنار حیات معنوى و فردى بشر، اسلام را به دین زندگى بدل کرده است;دینى که نه تنها براى خود در مقولات اجتماعى بشر زمینهها و رخنههایى براى تاثیر و مداخله مىیابد،انسانها را نیز به سوى جامعه دینى مىخواند; جامعهاى که بر اساس خیر و سعادت نهایى بشر سامانمىیابد و حقوق و آزادىهاى افراد در کنار فضایل و ارزشهاى اخلاقى محترم شمرده مىشود، روابطاجتماعى،فرهنگى،سیاسىواقتصادى باالهام از آموزههاى دینى وبهمدد عقل ودانش بشرى تنظیم مىگردد.
همان طور که جامعه مدنى بر پایههاى نظرى و فلسفى خاصى استوار بود، ایده جامعه دینى و دخالتگسترده دین در عرصه اجتماع و سیاست و اقتصاد نیز بر پایههاى نظرى ویژهاى سوار است. باید روشنشود که به لحاظ نظرى و فلسفى، نگاه اسلام به مقولاتى نظیر انسان، اجتماع، اخلاق، جایگاه دین درمباحث اجتماعى و محدوده حقوق انسانى چیست.
دینى که مدعى تاسیس جامعه دینى و دخالت در مقولات اجتماعى است، باید علاوه بر برخوردارى ازمبانى نظرى متناسب با این ادعا، از قابلیتها و ویژگىهاى خاصى برخوردار باشد; تا امکان ایفاى چنیننقشى براى او فراتر از یک دعوى خام باشد. بحث در این که آیا اسلام از چنین قابلیتها و ویژگىهایى - کهامکان انطباق او را با شرایط سیال و متغیر اجتماعى فراهم مىآورد - بهرهمند استیا خیر، به فرصتىدیگر موکول مىکنیم. آنچه در این جا محل بحث و بررسى است، پىجویى این نکته است که آن دسته ازمبانى و اصولى که دخالت دین را در عرصه اجتماع و برپایى جامعه دینى موجه مىکند، کدام است؟ واسلام جامعه دینى مطلوب خود را بر چه پایهها و مبانى و اصولى بنیان مىنهد.
اینک به اجمال پارهاى از این مبانى نظرى را از نظر مىگذرانیم.
دین و جامعه مدنى
اصطلاح «لیبرالیسم» از قرن نوزدهم، تداول استعمال داشته و در اوایل همین قرن در هیات یکایدئولوژى سیاسى پا به میدان گذارد و در سال 1850 به عنوان حزبى سیاسى در انگلیس آغاز به فعالیتکرده است اما این بدان معنا نیست که مبانى این مکتب فکرى - سیاسى قبل از این تاریخ، حتى به طورپراکنده - نه در قالب یک مکتب و ایدئولوژى سیاسى منسجم - رواج نداشته است.
لیبرالیسم به قرن هفدهم و اندیشههاى جان لاک باز مىگردد. جان لاک آغازگر نوعى سنت فکرى بودکه درگذر زمان، تحولات و تغییرات اساسى و محتوایى پیدا کرد که جلوهاى از بروز این تغییرات در ارائهتفسیرهاى متنوع از جامعه مدنى ظاهر شد.
در فلسفه غرب دو جریان برداشت از جامعه مدنى با هم تلفیق شده است: یکى سنتى است که ازفلسفه لیبرالیسم نشات مىگیرد و دیگرى از بحث آدام اسمیت و اقتصاد آزاد منهاى دخالت دولت، کهاین دو تبلور جامعه مدنى را تا تحولات اخیر در برمىگیرد که خود این تحولات دگرگونىهایى را درمفهوم جامعه مدنى پدید آورده است (1) جامعه مدنى مورد بحث ما نیز در این سنت تفکر لیبرالى صورتبندى شده و ارزشها و ایدههاى اصلىلیبرالیسم رافرا مىگیرد; علاوه براین که لیبرالیسم در قالب این تفسیر از جامعه مدنى و داراى موضعتهاجمى نسبتبه سایر ایدئولوژىهاست. (2) این تفسیر از جامعه مدنى در کنار پذیرش ارزشهاى لیبرالى،در مقولههاى اقتصاد و سیاست و فرهنگ که در تفسیرهاى غیرلیبرالى از جامعه مدنى نیز تبلور داشت،جنبه لیبرالى جدیدى را نیز دارد و آن شعارهاى ضد ایدئولوژیک آن است. در طى دو قرن گذشته،نظریهپردازان سیاسى بیشتر به نحوه صورتبندى اجتماع مىاندیشیدند. آنها در مقابل این پرسش قرارداشتند که براى داشتن زندگى مطلوب، جامعه را چگونه باید سامان داد و چه نهادهایى را باید به کاربست؟ اندیشه سیاسى - اجتماعى قرن نوزدهم و بیستم چهار پاسخ رقیب را پیشروى نهاد که هر چهارایدئولوژى، ادعاى تمامیت و درستى داشته و خود را یگانه راهکار ممکن براى حل مشکلات اجتماعى -سیاسى جامعه بشرى قلمداد مىکردند.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:27
جامعه اطلاعاتی و توسعه [1]
نوشته: ملوک السادات بهشتی
مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران
کلیدواژه ها
جامعه اطلاعاتی توسعه تبادل اطلاعات فن آوری اطلاعات نظام ملی اطلاع رسانی
چکیده:
برای همنوا کردن فرآیند توسعه، تدارک راهنمایی برای تبادل اطلاعات در کشورهای در حال توسعه دارای اهمیت است. نظام ملی اطلاعرسانی کشور باید نیازهای اطلاعاتی و حرفه ای پژوهشگران، برنامه ریزان، مدیران اجرایی، مشاوران و گروه های آموزشی را تامین کند.
مقدمه:
در دنیای امروز تولید اطلاعات و دانش فنی و کاربرد آن فرایندی است که با دسترسی به اطلاعات طبقه بندی شده و به کارگیری آن در توسعه اقتصادی و اجتماعی نوعی مزیت و برتری شمرده می شود. نتایج تحقیقات، نظریه پردازی ها، آزمایش های راهبردی، شکل گیری مفاهیم، مشاهده ها، فن آوری ها و . . . را می توان به شکل های قابل استفاده برای دیگر محققان ارائه کرد.
((دانش آموختگان اطلاعات، کسانی هستند که فراگیری صحیح را آموخته اند؛ آنها که میدانند چگونه باید آموخت، زیرا آگاه ند که اطلاعات چگونه باید طبقه بندی، بازیابی و به کار گرفته شود، به گونه ای که دیگران نیز قادر به آموختن از آنان باشند. اینان کسانی هستند که توانایی فراگیری مستمر دانش را دارند، زیرا همواره قادرند اطلاعات موردنیاز خود را در هر تصمیم گیری به موقع به دست آورند. تحصیل دانش فنی مهارتی است در جهت بقای فرد در عصر اطلاعات و می تواند فرد را از نابودی حتمی در جریان تند و سیل آسای اطلاعاتی عصر حاضر، چه در زندگی شغلی و چه در زندگی شخصی محفوظ دارد)) (بدی، 1990).
((جامعه اطلاعاتی)) (2) جامعه ای است همراه با خدمات اطلاعاتی رسانه های همگانی که با آهنگی سریع تر از دیگر جوامع و تفوق بر اندوخته های تجربی و دانش محض به پیش می رود؛ جامعهای که ارتباطات، عامل انتقال دهنده واقعی برای ایجاد تغییر و تحول در هر فرد به منظور دستیابی عملی به اطلاعات بی حدومرز است و در آن، ارتباطات شبکه اطلاعاتی جهانی، جایگزین سرویس ارتباطات تلفنی جهانی شده و تولید ارزش های اطلاعاتی عامل تعیین کننده ای در توسعه جامعه است.
در ((جامعه اطلاعاتی)) الگوهای سطح زندگی شغلی، اوقات فراغت، نظام آموزشی، و عرصه دادوستد مشخصاً از پیشرفت اطلاعات و دانش فنی متاثر است. این پدیده نشات گرفته از رشد فزاینده تولید انبوه اطلاعات در طیف گسترده رسانه های جمعی است که اکثر آنها نیز به صورت الکترونیکی ظهور می یابد (مارتین، 1992).
تاریخچه
از دهه 1970 به بعد در غرب و بویژه در برخی از کشورهای پیشرفته تحولات عظیمی در زمینه اطلاعات و اطلاع رسانی صورت گرفته است.
در دهه 1980 کامپیوتر وارد خانهها و ادارات شد، تشکیلات اقتصادی دارای بخش اطلاعرسانی گردید و داد و ستدهای جهانی و بین المللی در طول شبانه روز از طریق شبکه های ارتباطی با سرعت بیشتری صورت می پذیرفت و عامل تعیین کنندهای در زندگی مردم به شمار میرفت.
در دهه 1990 مردم با ساعات کار کمتر، بازده کاری بیشتری را ارائه می دهند و کارهای اداری، بدون تبادل کاغذ صورت می پذیرد، درست مانند کلبه الکترونیکی که در این دهه بیش از یک افسانه می نماید (فورستر 1992).
طبقه بندی جدید با ویژگی ((فقر اطلاعاتی)) در اثر بروز شکل جدید از برتری طلبی و به شکل غلبه الکترونیکی در عرصه جهانی پدیدار شده است. بدین ترتیب تولد عصر جدیدی به نام عصر اطلاعات در حال وقوع است. در این دوران نه تنها افزایش حجم اطلاعات یا فعالیت های مربوط به اطلاع رسانی، بلکه تحولاتی که به تغییر ((جامعه متکی به کشاورزی)) به ((جامعه متکی به صنعت)) و پس از آن به ((جامعه متکی بر اطلاعات)) مرتبط می باشد، بارز است.
هر چند تعریف ((جامعه اطلاعاتی)) بطور اخص به شیوه اشاره ای ندارد ولی آشکارا با جوامع غربی و سرمایه داری مرتبط است. جوامع سوسیالیست، با گرایش استبدادی و مطلقه خود نمیتوانستند عامل شکل گیری یک جامعه اطلاعاتی باشند. شاید انبوه اطلاعات و اشاعه آن با فنآوریهای ارتباطی غرب بود که از هم پاشی نظام شوروی سابق و کشورهای اروپای شرقی را در پی داشت.
اکنون این خطر وجود دارد که اشاعه و پردازش اطلاعات به میزان بالایی در کنترل عده قلیلی از کشورهای حاکم قرار گیرد و از دست دادن آزادی فکر و تصمیم گیری مستقل یک خطر جدی برای کشورهای دیگر جهان است.
بر این اساس در ارتباطات اطلاعاتی بین المللی، برتری کشورهای توسعه یافته آشکار و صدور اطلاعات آنها بیش از واردات آن از کشورهای دیگر و بویژه کشورهای در حال توسعه و اروپای مرکزی و شرقی است.
در جوامع کنونی مشخصاً به دو زیرگروه ((فقرای اطلاعاتی)) (3) و ((ثروتمندان اطلاعاتی)) (4) برمی خوریم. از این رو زمانی که جریان اطلاعات در جامعه از تحرک بیشتری برخوردار شود، آنهایی که از وضعیت اجتماعی و اقتصادی بالاتری بهره مندند، سریع تر از قشر ضعیف این اطلاعات را تصاحب می کنند. در نتیجه با رشد تمایز اطلاعاتی، تبعیض میان طبقه برتر سیاسی ـ اقتصادی و علمی و اقشار مادون آن رو به فزونی خواهد گذاشت.
با توجه به خطرات ناشی از حاکمیت سرمایه داری در دهه پایانی قرن بیستم، لیون (1988). با وقوف به این امر که نظارت بر فن آوری های اطلاعاتی می تواند در آینده مسئله ساز باشد خطر تمرکز قدرت در جوامع اطلاعاتی را گوشزد می نماید. ((لیون)) توسعه بخشی اطلاعات در اقتصاد نوین نظر مساعدی ندارد، زیرا نه تنها تخصیص بسیاری از مشاغل بر پایه اطلاعات را امری مشکل زا می داند بلکه با متکی شدن تمام زوایای فعالیت ها بر اساس اطلاعات، جریان تفکیک مشاغل به طبقات اطلاعاتی و غیراطلاعاتی، مشکلات و تردیدهای فراوانی را به دنبال خواهد داشت.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:30
چکیده :
اهمیت ونقش فنآوری اطلاعات واینترنت درهزاره سوم،موجب شدت علاقه روزافزون محققان اجتماعی،به تولیدعلم درحوزه های نظری وپژوهشی درطی دودهه قبل شده است. گسترش کارکرداجتماعی فنآوری اطلاعات واینترنت درحوزه های متعددسیاست،اقتصاد،آموزش ،فرهنگ وغیره،زمینه مناسبی برای تجزیه وتحلیل مکانیسم چگونگی استفاده از فنآوری اطلاعات واینترنت رافراهم نموده است.مدل پذیرش فنآوری دیویس(TAM,1985,1989,2000)یکی ازشایع ترین مدل های تبیین چگونگی استفاده ازفنآوری اطلاعات،کامپیوترواینترنت می باشدکه اندیشمندان بیشماری سعی درآزمون آن مدل براساس بسترهای فرهنگی مختلف داشته اند.نگرشهای نسبت به اینترنت یکی ازعوامل کلیدی درمدل چگونگی استفاده ازفنآوری اطلاعات واینترنت تلقی می شودکه می توان این موضوع رابرحسب گروههای اجتماعی سنی(برای مثال نوجوانان)،جنسی(برای مثال زنان)،شغلی(برای مثال کارمندان)وآموزشی(برای مثال دانشجویان یادانش آموزان)موردبررسی قرارداد.
تمایل جامعه شناختی تحقیق حاضرسعی دربررسی عوامل موثربرنگرش زنان نسبت به اینترنت دارد.منظورازعوامل اجتماعی متغیرهائی هم چون سن،سنوات آموزشی،تجربه استفاده ازکامپیوتر،مدت زمان استفاده ازاینترنت خواهدبود.
مقاله حاضرسعی درارائه نتایج گزارش علمی داردکه متکی برروش تحقیق پیمایشی بوده واطلاعات موردنیازبااستفاده ازپرسشنامه استانداردنگرش نسبت به اینترنت(2002)ازمیان 100 دانشجوی دختردانشگاههای علوم پزشکی واصفهان جمع آوری گردیده است.داده های پژوهش پس ازجمع آوری،جهت انجام تحلیل های توصیفی (یک متغیره ودومتغیره)وآزمون فرضیات تحقیق(آزمون Tوضرایب همبستگی R پیرسون)وتحلیل چندمتغیره(تحلیل عاملی وتحلیل رگرسیون وتحلیل مسیر)ازبرنامه آماری SPSS.11 استفاده می نمائد.
مقدمه:
برخی از صاحب نظران دوره حاضر را به عصر کامپیوتر تشبیه میکنند. متناسب نفوذ کامپیوتردر عرصههای مختلف حیات اجتماعی، هر کدام از افراد جامعه حداقل تجربی عملی کوتاهی باکامپیوترها بر خوردار هستند. محاسبات، عملیاتهای بانکی و سایر مکانیسمهای کامپیوتری معرفتجربه عملی مذکور تلقی میشود بنابراین متناسب تجارب، افراد دارای واکنشهای مثبت و منفینسبت به کامپیوتر هستند که محققان موضوعات مذکور را در قالب نگرشهای نسبت به کامپیوتر موردسنجش قرار مورد سنجش قرار میدهند. بخشی از زمینههای پژوهشی محققان توجه به اندازهگیری،ارزیابی، تحلیل و شناخت چنین واکنشها و نگرشها میباشد(زولتان وچاپانیس،1982). زمینههای مذکور موجب فتح بابیگسترده در انبوه ادبیات کامپیوتر گردیده است(ماروین ووینثر،1983).یکی از بیشترین مواجهات در علوم اجتماعی در این حوزه، بسط ابزار و تکنیکی است که با توجه بهروایی و پایایی آنها بتوان میزان نگرش افراد نسبت به تکنولوژی کامپیوترراموردسنجش وتحلیلقرارداد. نخستین تلاشها از سوی هوپ و بری(1967)صورت گرفته است که در قلمروهای حتی به سنجشنگرش پرسنل نسبت به کامپیوتر پرداختهاند. استارتسمن و رابینسون(1972)به طراحی مقیاسی درزمینههای پزشکی و غیر پزشکی توجه دادهاند. ریس و گابل(1982)و هم چنین لوید و گریسارد(1980)هر کدام بهبسط و آزمون مقیاسهایی جهت سنجش نگرشهای افراد نسبت به کامپیوتر در زمینههای آموزشیاقدام نمودهاند. نهایت آنکه کریستن سن و کنیزک(2000)در جدیدترین پژوهش به اعتبار یابی چهارده مقیاساستاندارد طراحی شده در طی دهه 90 و 80 میلادی در خصوص نگرشهای نسبت به کامپیوترپرداختهاند پژوهشهای مورد نظر دهها تحقیق دیگر موجب ایجاد زمینههای پژوهشی دیگر در ادبیاتاجتماعی کامپیوتر هم چون کارایی کامپیوتر اضطراب کامپیوتر سواد نسبت به کامپیوتر، استفاده از کامپیوتر و تجربه نسبت به کامپیوتر و... شده است.
ازسوئی دیگردرمتون مربوطه،مفهوم خودکارآمدی6 موردتوجه قرارگرفته است.مفهوم خودکارآمدی درباره اهمیت افرادی است که می توانندباموفقیت،باموقعیت های دشواررویاروئی کنند.بیشتردانش افراددرباره فرآیندوتوسعه خودکارآمدی ازتحقیق ونظریات باندورا(1977،1989،1997)ناشی می شود.خودکارآمدی،تاثیرمهمی برشناخت،انگیزش وخلق افراددارد.خودکارآمدی به انتظارواعتمادافرادبه این موضوع اشاره داردکه عکس العمل هائی که درمقابل پدیده هاووقایع نشان می دهیم،می تواندتاثیربااهمیتی داشته باشد.افرادی بااحساسات قوی خودکارآمدی،باانرژی وپافشاری باوقایع روزمره روبه رومی شوند.آنهابه آزمون راههای جدیدادامه می دهندتاموفق شوندیاحداقل ازمخاطرات،جان سالم به دربرند.
مدل نظریوسابقه تحقیق
در چنددههگذشته،کامپیوترهابخشاساسیازمحیطهایکاریوآموزشیمحسوب شدهاند. بخشقابل توجهایازپژوهشهاونظریات بهارزیابیوتحقیقدرچگونگیسازگاریدانشآموزانونیرویکارباکامپیوتروتکنولوژی اطلاعرسانیپرداختهاندوبرخیازشواهدمعرفآناستکهدانشجویانوکارکنانیکهدارایسابقهتجربینسبتبهکامپیوترداشتهاند، تاثیرقابلتوجهایدرکاراییبالایمحیطهایکامپیوتریدارند.نهایتآنکهمحققان"مدل سازگاریبا تکنولوژی ،راطراحینمودهاندتابتوانندعواملموثربرکاربرداستفادهدرستازکامپیوتروسازگاریبانظامهای اطلاع رسانی راموردتجزیهوتحلیلقرار دهند.درتوضیحمدلفوقمیتوانابزارداشتکهدومتغیراساسیعبارتند از: احساسمفیدبودنکامپیوتر واحساسسهولتاستفادهازکامپیوتر .دوزمینهقابلتوجهبرایکاربردواستفاده نظامهایکامپیوتری وفنآوری اطلاعاتآناستکهافرادمفیدبودناستفادهازکامپیوترراادراکنمودهوامکان استفادهآسانازکامپیوتردرافراداحساس شود.درزمینهمذکورموجبافزایشنگریشنسبتبهکامپیوترشده وهم چنین باعث تمایل رفتار گونه استفادهازکامپیوتر میگرددودرنهایتموجباستفادهازکامپیوتر میشود(دیویس،1989،دیویس،باگوزی ووارشاو ،1989). براساس مدلمذکوریکی ازعواملموثرکهموجباستفادهازتکنولوژیکامپیوترمیشود،نگرشهای افراد نسبتبهکامپیوترمیباشد.یکیازعواملیکهتاثیرمهمیدرنظامهایاطلاعرسانیایفامیکند.عاملانسانیاستودر نهایتمیزانرضایتمندیکاربرآنرابطهمعناداریباعملکردنظامهایاطلاعاتیداشتهاست(گلدرمن،1998). رضایتمندیبخشیازمولفههایموثرنگرشافرادتلقیمیشود.نگرشیکیازعواملمهمجهتپیشبینیرفتاربشریدرنظرگرفته میشود.یوسورو(2000)در پژوهشی به آزمون نقش نگرشها بعنوان عاملی موثر در استفاده از تکنولوژی ارتباطات و اطلاع رسانی داشته است او در پژوهش خود به تاثیرات مثبت و معنادار نگرشهایعاطفی و شناختی نسبت به کامپیوتر در استفاده از نظام اطلاع رسانی دارد. اگر چه متغیرهایی همچون سن، تحصیلات، تجربه فردی رابطه معناداری با استفاده از تکنولوژی ارتباطات واطلاعاتنداشتهاند.پژوهشهای متعددی دراستای آزمون مدلTAM تاکنون انجام شده است به عنوان مثال :انگیزه های درونی وبیرونی (دیویس،1992.ایگباریاوهمکاران.1995)،تجربه پیشین استفاده ازکامپیوترو
نمودار 1) مدل استفاده از تکنولوژی کامپیوتری وفنآوری اطلاعات(مدل TAM)
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:15
چکیده:
نقش خانواده در ایجاد جامعه مدنی
ابتدا از جامعه مدنی تعریفی ارایه می دهیم : جامعه مدنی یک جامعه آزاد است که در آن افراد ، گروهها، سازمانها با دیدگاههای گوناگون مشارکت دارند و هر یک بیان کننده نظرها و اعتقادات خویش است .
ما ، در جامعه خود با استبداد نداشتن آزادی و قانون ، سیاست گریزی ، خشونت ، عدم تحمل عقاید دیگران و….. در خانواده ، سازمانها و حکومت داری مواجه هستیم . استبداد یک مسئله فرهنگی است که در بیشتر جوامع کم وبیش وجود داشته و دارد . در ایران بالاخص به علت تاریخ طولانی و حکومتهای شاهان گذشته استبداد رشد بسیار قدیمی و قوی دارد که آثار خود را در بسیاری از زمینه ها نشان می دهد .
در نظام فرهنگی ما دوعنصر فرهنگی اساسی وجود دارد :
1ـ زور : استفاده از زور و اجبار ، بدون متقاعد کردن زیردست برای دستیابی به هدف.
2ـ پذیرش زور : پذیرش بدون چون و چرای زور و مشروعیت اجتماعی آن ( عباراتی نظیر این کشور یک آدم می خواهد مثل رضا خان، تا
زور بالا سر این مردم نباشد آدم نمی شوند ، باید زد توی دهنشان.
روابط اجتماعی بر اساس این دو عنصر ( زور و پذیرش زور ) در طول تاریخ آنچنان تدائم داشته و تثبیت شده که به یک پدیده عمیق فرهنگی تبدیل گشته است . بچه از بدو هشیاریش در این نظام فرهنگی پرورش می یابد از پدر و مادر و سپس از مربی زور می شنود و کتک می خورد در مدرسه هرکس زورش بیشتر باشد بیشتر مورد احترام قرار می گیرد . وقتی متهمی دستگیر می شود اولین برخورد با او چیست ؟ وقتی شخصی در آلمان یک سیلی به صورت رئیس جمهور ( آقای هاینه مان ) زد عکس العمل او به عنوان ریس جمهور چه بود ؟هیچ ! اگر این مسئله در کشورهای جهان سوم اتفاق بیفتد چه می شود ؟ ممکن است ما بگوییم عجب خری بوده است . عجب آدم بی عرضه ای بوده است اگر من بودم…. باید حساب یک همچین آدم نفهمی را با همان روش خودش رسید … اما اینها همه عکس العملهایی مبتنی بر نظام ارزشی ما ( پذیرش زور ) است .
عواقب استبداد در سطح خانواده ، سازمانها و حکومت اداری
در سطح خانواده
زیر دستان به علت شنیدن حرف زور در طول روز ، احساس نارضایتی و ناکامی می کنند ناکامی تولید پرخاشگری و عصبانیت می کند .
مردی که در طول روز در محیط کارش و در بیرون از مافوق و نیروهای زورمند جامعه ( که با آنها سروکار پیدا می کند ) ، حرف زور شنیده ، عزت نفس و نیاز به احترامش خدشه دار شده است . او وقتی شب به خانه برمی گردد با اولین مسئله بهانه می گیرد و بچه ها و یا زنش را کتک می زند . زن هم اگر عاقل باشد ، زود بچه های کتک خورده را دور می کند . بچه می پرسد آخه چرا بابا منو زد ؟ مادران عاقل معمولاً می گویند عیبی نداره بابا خسته است . از صبح تا حالا کار کرده است و …. این واقعه در بیشتر خانواده ها روی می دهد ، چه سرتیپ چه گروهبان ، چه استاد جامعه شناس ، چه مدیر کل ، چه کارمند دون .
اما در هر صورت بچه می آموزد که وقتی پدر ( یا آدم ) خسته است ،
اولاً باید چنین عکس العمل زورمدارانه ای از خود نشان دهد ( که این را رفتار آموخته شده ، می نامند و ثانیاً عیبی ندارد اگر در این شرایط کسی کتک بزند یا کتک بخورد و این آموختن پذیرش استبداد یعنی مشروعیت بخشیدن به آن است . بدین ترتیب نسل اندر نسل رفتار استبدادی به اعضاء جامعه آموخته و تثبیت می شود یعنی به یک عنصر پایدار فرهنگی و پذیرفته شده ( = ارزش ) تبدیل می گردد . زور چیز خوبی می شود و دستیابی به عوامل زور از جمله نیرو و فنون بدنی ( کاراته ، کنفو و بکس … ) با ارزش .
در سطح سازمانها :
صاحبان قدرت و مشاغل در چنین فرهنگ استبدادی ، چنانکه گفته شد همواره در پی تأیید و پیروی بی چون و چرا از زیر دستانند . هر چه که در سلسله مراتب اداری و حکومتی بالاتر رویم ( یعنی هر چه که اهمیت و منزلت مسئولیتها و موقعیتهای اجتماعی بیشتر شود )انتظار پذیرش و احترام مافوق از جانب زیر دستان بیشتر می گردد .
در سازمانهایی که استبداد در آن حکمفرماست مشارکت زیر دستان و مشورت با آنها ، فهماندن اهداف به آنها و ایجاد انگیزه درونی جائی ندارد ، در این شرایط نیازها از بالا دیکته می شوند . هدف و دستور هرگز نباید مورد سؤال قرار بگیرد هدف ودستور باید در کوتاهترین زمان انجام گیرد . شخص نافرمانبردار باید مجازات شود ، آنهم حتی المقدور مجازات سنگین . نمونه های این گونه رفتارها در سطوح مختلف : مدرسه ، ادارات ، سازمانها و سیاست … زیاد است
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:39
مقدمه:
در هر زمانی، جامعه شناسی خاصی شکل گرفته است که یا جمع گرا بوده، مثل نظریات دورکیم و یا فردگرا مثل اسپنسر، و یا بر تسلط ساختار وهنجار، تأکید میکردند، مانند پارسونز. آنچه مشخص است، هر گروه، ضمن بررسی یک بعد، ابعاد دیگر را فراموش کرده است. اما در عصر حاضر، تلفیق ابعاد مطرح است. از جمله: تلفیق فرهنگ و عاملیت، توسط مارگارت آرچر، جامعه شناسی چند بعدی جفری الگزندر، تلفیق کنش با نظام، توسط یورگن هابرماس که عضو برجستهای از مکتب فرانکفورت میباشد.
مکتب فرانکفورت، مکتبی انتقادی است، که در آلمان، پایه ریزی و تشکیل شد. مبنای اندیشه این مکتب بر اساس نقد و بررسی نظریات متفاوت، شکل گرفت. آن بر سرمایهداری، اثباتگرایی، مارکسیسم و حتی خود جامعه شناسی هم ایراداتی وارد کرده است. در ضمن، بعضی از عناصر فراموش شده، مثل دیالکتیک و ذهن گرایی را دوباره مطرح نموده است. هابرماس اگرچه وارث این مکتب است، ولی در آن، تجدید نظرهایی را اعمال نموده، وی از اندیشه های مارکس شروع کرد، تا به کنش ارتباطی رسید. او با انتقادات مختلف، نظرات خود را بسط داده است. وی نظریه اثباتی، جزمگرایی مارکسیسم، ایدئولوژی گادامر، نظریه سیستم پارسونز، جنبش دانشجویی و جوامع مدرن را مورد انتقاد قرار داده است. هابرماس، نقش بسزایی در جامعه شناسی آلمان ومکتب فرانکفورت و بقای آن داشته است. گرچه بینش انتقادی او، موجب شده که بعضی از فعالیت ها و اقدامات وی را نادیده گیرند.
تحقیق انجام شده، به حول تفکر انتقادی هابرماس میچرخد و از انتقادات او، نقد اثباتگرایی، مارکسیسم، جنبش دانشجویی و نظریه سیستم را برگزیده و به توصیف و تشریح آن، پرداخته است.
فهرست مطالب:
مقدمه
فصل اول: تفکر جامعه شناسی آلمان
فصل دوم: تاریخچه مکتب فرانکفورت
فصل سوم: یورگن هابرماس
1-3-زندگینامه
2-3-اندیشه هابرماس
فصل چهارم: هابرماس در مقابل اثبات گرایی
1-4-مکتب اثبات گرایی
2-4-انتقاد از اثباتگرایی
3-4-دفاع هانس آلبرت
4-4-پاسخ هابرماس
فصل پنجم: هابرماس و جنبش دانشجویی
1-5-عوامل تشکیل جنبش دانشجویی
2-5-جنبش در نگاه هابرماس
3-5-اظهارات دوتچکه
4-5-انتقاد بر هابرماس
فصل ششم: هابرماس و سیستم
1-6-نظریه سیستم
2-6-انتقاد بر نظریه سیستم
3-6-پاسخ لومان به هابرماس
فصل هفتم: هابرماس و مارکسیسم
1-7-بازسازی ماتریالیسم تاریخی
2-7-نقد نظریه تکامل مارکس
فصل هشتم: نتیجه گیری
منابع و مآخذ