فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:88
موضوع:پایان نامه تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روان و منبع کنترل ( به شیوه آزمایشی و طرح پیش آزمون- پس آزمون )
پایان نامه رشته روانشناسی
خلاصه ۴
مقدمه ۷
بیان مساله ۱۰
اهمیت و ضرورت پژوهش ۱۴
متغیرهای پژوهش ۱۵
تعریف علمی و عملیاتی «مهارتهای زندگی»: ۱۶
تعریف علمی و عملیاتی «سلامت روان» ۱۷
تعریف علمی و عملیاتی «منبع کنترل» ۱۸
مبنای تئوریکی برنامه آموزش مهارتهای زندگی ۱۹
اهداف آموزش مهارتهای زندگی ۲۴
اهمیت مهارتهای زندگی در سلامت روانی ۲۶
ابعاد مهارتهای زندگی ۲۸
پیشینه تحقیقاتی پژوهش ۲۹
جمع بندی و نتیجهگیری از پیشینة تحقیقاتی پژوهش ۴۲
فرضیات پژوهش ۴۳
روش بررسی ۴۵
۱- پرسشنامه سلامت عمومی گلدبرگ (GHQ) 46
2- پرسشنامه منبع کنترل لونسون ۴۷
۳- ابزار آموزش مهارتهای زندگی ۴۸
روشهای آماری پژوهش ۵۰
تجزیه و تحلیل علمی ۵۰
منابع تغییر ۶۱
مقیاسها ۶۱
منابع تغییر ۶۳
مقیاسها ۶۳
منابع تغییر ۶۵
مقیاسها ۶۵
بحث و نتیجهگیری ۶۹
فهرست منابع فارسی ۸۱
خلاصه
انسان با توجه به پیچیدگیها و دشواریهای زندگی جهت رسیدن به رشد و پیشرفت در جنبههای گوناگون میبایست از توانایی لازم و کافی جهت مقابله با موقعیتهای دشوار زندگی و همچنین فراهم نمودن شرایط مناسب به منظور پیشرفت همه جانبه برخوردار باشد. بنابراین افراد موفق، تکامل یافته و دارای سلامت روانی کسانی هستند که توانایی و مهارت کافی را در برخورد با شرایط گوناگون زندگی دارند و همواره در صدد تغییر موقعیت خویش در جهت رشد و تکمیل هستند. این ویژگیها نشانگر برخورداری اینگونه افراد از مهارتهای زندگی میباشد. در حال که افراد ناموفق و کسانی که به رشد و پیشرفت متعادل در جنبههای گوناگون زندگی دست نیافتهاند از سلامت روانی کمتری برخوردارند و همچنین توانایی حل مؤثر مشکلات و مسائل زندگی را ندارند میتوان گفت که فاقد مهارتهای زندگی کافی هستند. بدین ترتیب برخورداری از مهارتهای زندگی و به کارگیری آن جهت دستیابی به رشد و کمال میتواند بسیاری از مشکلات، ناکامیها و ناهنجاریها را رفع نماید و در عوض یک زندگی با نشاط، پرتلاش، رو به پیشرفت و کمال، مفید و سازنده را به ارمغان آورد و چه بهتر است که کسب این مهارتها از دوران نوجوانی آغاز گردد. با توجه به اینکه تحقیقات بسیاری موضوع فوق را مورد تأیید قرار دادهاند و همچنین باور و اعتقاد پژوهشگر به اینکه لازمه موفقیت و تکامل همه جانبه در زندگی، برخورداری از سلامت روانی و آگاهی از شیوه صحیح و مناسب زندگی و در نتیجه سبک زندگی سالم میباشد، به همین جهت، پژوهش حاضر به بررسی تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روان و منبع کنترل نوجوانان پرداخته است.
در این پژوهش به منظور بررسی تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روان و منبع کنترل. که به شیوه آزمایشی و طرح پیش آزمون- پس آزمون- با گروه کنترل انجام گردید، چنین فرض شد که آموزش مهارتهای زندگی موجب افزایش یا بهبود سلامت روان و درونیتر شدن منبع کنترل در نوجوانان می شود. به همین منظور از بین 191 دانش آموز دختر مقطع دبیرستان، 30 دانشآموز که بالاترین نمرات را از پیش آزمون (پرسشنامه سلامت عمومی و پرسشنامه منبع کنترل) به دست آوردند، انتخاب شدند و به طور تصادفی به دو گروه آزمایشی و کنترل تقسیم گردیدند که هر گروه شامل 15 دانش آموز بود.
پس از اجرای پیش آزمون در گروه آزمایشی و کنترل، گروه آزمایشی آموزش مهارتهای زندگی را در هشت جلسه دو ساعته دو بار در هفته دریافت نمود. پس از یک ماه، پس آزمون (پرسشنامه سلامت عمومی و پرسشنامه منبع کنترل) در دو گروه آزمایشی و کنترل اجرا گردید.
پس از نمرهگذاری، تفاوت میانگین بین دو گروه در پیش آزمون و پس آزمون با استفاده «از آزمون t دو گروه مستقل» مورد مقایسه قرار گرفت. نتایج نشان داد که بین میانگین دو گروه در «پرسشنامه سلامت عمومی» تفاوت معناداری وجود دارد. در نتیجه فرضیه پژوهش تأیید گردید. بنابراین، آموزش مهارتهای زندگی میتواند سلامت روان را افزایش دهد یا بهبود بخشد. همچنین نتایج نشان می دهد که تفاوت بین میانگین های دو گروه در کلیه مقیاسهای پرسشنامه سلامت عمومی به جز مقیاس C (نارسا کنش وری اجتماعی) کاملاً معنادار است. نکته دیگر اینکه بیشترین میزان کاهش در نمرات مقیاس D (نشانگان افسردگی) پرسشنامه مذکور میباشد. بنابراین میتوان گفت که آموزش مهارتهای زندگی بیشترین تأثیر را بر کاهش میزان افسردگی آزمودنیها داشته است. اما در مورد میانگین دو گروه در پرسشنامه منبع کنترل، علیرغم کاهش اندک در نمرات تفاوت معناداری وجود ندارد. در کل میتوان گفت، با توجه به کاهش اندک نمرات، آموزش مهارتهای زندگی تا حدودی بر درونیتر شدن منبع کنترل در گروه آزمایشی مؤثر بوده است.
همچنین در این پژوهش، رابطه بین متغیرهای پژوهش با استفاده از «ضریب همبستگی پیرسون» به دست آمد. این نتایج نشانگر آن است که بین سلامت روان و شیوه مقابلهای و بین منبع کنترل و شیوه مقابلهای ارتباط مثبت و معناداری وجود دارد. اما بین متغیر (سلامت روان و منبع کنترل) ارتباط مثبت و معناداری وجود ندارد. یافتههای جانبی این پژوهش نشانگر رابطه معنادار بین سطح تحصیلات مادر، اشتغال مادر و عملکرد تحصیلی دانشآموزان با سلامت روان و شیوه مقابلهای آنان میباشد.
مشاهدات کیفی نیز در طول جلسات دوره آموزشی با نتایج کمی حاصل از دادهها مطابقت و هماهنگی دارد. بطوریکه آزمودنیهایی که در طول جلسات فعالیت گروهی بیشتری داشتند، انگیزه و تمایل بیشتری جهت شرکت در این دوره آموزشی داشتند، نظم گروهی بیشتری را رعایت مینمودند. در انجام تمرینات و فعالیتهای عملی علاقمندی و انگیزه بیشتری نشان می دادند، توجه و دقت کافی نسبت به مطالب و محتویات آموزشی داشتند و خواهان تداوم این دوره آموزشی در طول سال تحصیلی بودند، در میزان نمرات سلامت عمومی و منبع کنترل آنان کاهش بیشتری ایجاد شده است. در واقع میتوان گفت که آموزش مهارتهای زندگی در مورد این آزمودنیها منجر به افزایش سلامت روان و درونیتر شدن منبع کنترل آنان شده است. بدین ترتیب مشاهدات کیفی دال بر تأثیر مثبت آموزش مهارتهای زندگی میباشد.
مقدمه
پیشرفتهای علمی و تکنولوژی در سالهای اخیر، انسانها را با انبوهی فزاینده از مسائل گوناگون مواجه ساخته است. کار، تحصیل و فشارهای روانی- اجتماعی از جمله مسائلی هستند که اغلب نوجوانان و جوانان با آنها روبرو هستند. توانایی حل مؤثر مسائل مذکور و مشکلات مشابه از جمله مهارتهای مهم و مفیدی هستند که نقش تعیین کنندهای در تأمین سلامت روانی و موفقیت فرد و در نتیجه زندگی سالم و اثر بخش دارند.
همه انسانها به طور فطری توانایی حل مشکلات زندگی را دارند، ولیکن این توانایی باید مطابق با شرایط و موقعیت فرد پرورش یابد بطوریکه به عنوان مهارتهای کارآمد در آنان درونی شود. متأسفانه طبق بررسیهای انجام شده تواناییها و مهارتهای عملی و سازشی بسیاری از نوجوانان و جوانان کشور ما برای حل مؤثر مسائل زندگی فردی و اجتماعی آنان کفایت نمیکند. بنابراین آموزش مهارتهای زندگی با تأکید بر مهمترین مسائل فردی و اجتماعی نوجوانان به عنوان اصلی مهم و انکار ناپذیر است که تاکنون علیرغم توجه خاص بسیاری از کشورهای جهان و تأکید خاص «سازمان بهداشت جهانی»[1]. جای آن در برنامههای تحصیلی مدارس کشورمان خالی مانده است. البته اخیراً گامهایی برداشته شده است که نیازمند توجه علمی و تخصصی بیشتری میباشد.
آموزش مهارتهای زندگی مبتنی بر یادگیری مشارکتی و عملی میباشد. این گونه فعالیتها در افزایش سلامتی و پیشگیری اولیه از بروز مشکلات و همچنین کمک به نوجوان جهت یادگیری رفتارهای مثبت و حفظ سلامت روانی خویش بسیار اثر بخش است. بنابراین برنامههای بهداشت مدارس و مداخلات پیشگیرانه مبتنی بر مدرسه میتوانند در جهت ایجاد رفتارهای سالم و افزایش آگاهی دانش آموزان در جهت تمرینات حمایت کننده از سلامتی جسمانی، روانی و اجتماعی و به طور کلی مهارتهای زندگی به کار گرفته شوند. بنابراین از طریق اینگونه برنامهها، نوجوانان نسبت به سلامتیشان مسؤولیت پذیر میشوند، تصمیمات بهداشتی مناسبی را اتخاذ مینمایند و به طور کلی سبک زندگی سالمی در طول نوجوانی آغاز می کنند و در طول زندگی تداوم میبخشند. این امر نوجوانان را قادر میسازد که طبق استعدادهای بالقوه خویش عمل نمایند و آماده رویارویی با تغییرات و نیازهای زندگی آینده شوند.
روان شناسان در دهههای اخیر، در بررسی اختلالات رفتاری و انحرافات اجتماعی به این نتیجه رسیدهاند که بسیاری از اختلالات و آسیبها و ناتوانی افراد در تحلیل صحیح و مناسب از خود و موقعیت خویش، عدم احساس کنترل و کفایت شخصی جهت رویارویی با موقعیتهای دشوار و عدم آمادگی برای حل مشکلات و مسائل زندگی به شیوه مناسب، ریشه دارد. بنابراین با توجه به تغییرات و پیچیدگیهای روزافزون جامعه و گسترش روابط اجتماعی، آماده سازی افراد بخصوص نسل جوان جهت رویارویی با موقعیتهای دشوار، امری ضروری به نظر می رسد، در همین راستا، روانشناسان با حمایت سازمانهای ملی و بینالمللی، جهت پیشگیری از بیماریهای روانی و نابهنجاری اجتماعی، آموزش مهارتهای زندگی را در سراسر جهان و در سطح مدارس آغاز نمودهاند.[2]
آنچه که امروزه تحت عنوان مهارتهای زندگی مشهور است، تنها حاصل کار پژوهشگران عصر حاضر نیست، بلکه بسیاری از این مهارتها در لابلای تعالیم الهی بخصوص در قرآن و احادیث معصومین (ع) بیان شده است، بطوری که تلاش برای برقراری ارتباط مفید و مؤثر با دیگران، خودشناسی و توجه به ارزشها که از فصول اساسی درس مهارتهای زندگی است، به کرات در قرآن، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و احادیث منقول از سایر معصومین (ع) مورد تأکید قرار گرفته است.[3]
دوره نوجوانی، دورهای بحرانی است که تغییرات عمدهای در فرد (از لحاظ فیزیولوژیکی ، شناختی و روانی) و محیط بیرونی فرد (فشار همسالان، انتقال از محیط کوچک درس به محیطی بزرگتر در جامعه و مواجه شدن با هنجارها) به وجود میآید. چنین تغییراتی اغلب با مشکلاتی همراه است که بسیار استرسزا میباشد. به همین دلیل اکثر نوجوانان در یک دوره بحرانی به سر میبرند. با توجه به این مسائل، جهت پیشگیری از اختلالات روانی و یا تداوم سلامت روانی، نوجوانان باید راهبردهای مقابلهای مؤثر را یاد بگیرند.[4]
با توجه به گسترس خدمات بهداشت روانی مبتنی بر مدرسه در کشورهای مختلف، «سازمان بهداشت جهانی» طرح تحقیقی مهارتهای زندگی را به عنوان بخشی از برنامه بهداشت روانی این سازمان بنا نهاد. هدف اصلی سازمان بهداشت جهانی از ایجاد طرح مهارتهای زندگی در زمینه بهداشت روانی این است که جوامع مختلف در سطح جهان نسبت به گسترش، به کارگیری و ارزیابی برنامه آموزش مهارتهای زندگی که متمرکز بر رشد تواناییهای روانی اساسی (مانند حل مسأله، مقابله با هیجانات، خود آگاهی، سازگاری اجتماعی و کنترل استرس) بین کودکان و نوجوانان است، اقدام نمایند.[5]
بنابراین با توجه به نقش مهم مدارس در تأمین بهداشت روانی دانش آموزان، برنامه آموزش مهارتهای زندگی، روش مؤثری در جهت رشد شخصیت سالم دانشآموزان و تأمین و حفظ بهداشت روانی دانشآموزان تلقی می ِود. به این ترتیب مدارس به جای اینکه تنها بر افزایش عملکرد تحصیلی دانشآموزان تمرکز نمایند، باید بر تأمین و حفظ سلامت روان آنان نیز تأکید نمایند و اقدامات لازم را به منظور تحقق هدف مذکور انجام دهند، چرا که، اگر هدف فوق تحقق یابد، بسیاری از مشکلات تحصیلی و آموزشگاهی نیز خود به خود کاهش مییابند.
بیان مساله
تغییرات ناگهانی و گستردهای که در جنبههای جسمانی، روانی و اجتماعی زندگی نوجوان ایجاد میشود، مرحلهای بحرانی را ایجاد میکند که طبعاً مشکلات و ناسازگاریهایی را به همراه خواهد داشت. بنابراین با توجه به اهمیت دوران نوجوانی، شناخت اصولی و علمی این مرحله، جهت پیشگیری از نابهنجاریها و مشکلات ناشی از این بحران از طریق ارائه اطلاعات و آگاهی لازم به نوجوانان و کسب مهارتهای مورد نیاز جهت مقابله با مشکلات ناشی از این تغییرات توسط آنان، امری بسیار مهم و حساس تلقی میشود. یکی از برنامه های پیشگیرانه در این زمینه، که در سطح جهان مورد توجه است، آموزش مهارت های زندگی به نوجوانان میباشد. تأثیر این آموزش در زمینههای گوناگونی مورد بررسی قرار گرفته است که به نتایج مثبتی نیز دست یافتهاند. از همین رو با توجه به اهمیت موضوع، پژوهش حاضر به بررسی تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روان و منبع کنترل نوجوانان می پردازد، تا بدین ترتیب، گامی دیگر در جهت تحقق اهداف پیشگیرانه پیرامون دوره بسیار مهم و حساس نوجوانی برداشته شود. کاملاً واضح است که اگر اهداف فوق میسر شوند، راهی روشن و هموار جهت انتقال از دوره نوجوانی به دوره جوانی و بزرگسالی که مرحله شکوفایی تواناییها، استعدادها و اندیشههای نو می باشد، فراهم میگردد. این امر موجبات تکامل فردی و اجتماعی تک تک افراد جامعه را فراهم میسازد که در نهایت به پیشرفت جامعه در ابعاد گوناگون منتج میشود.
سازمان بهداشت جهانی (WHO) [6] به منظور افزایش سطح بهداشت روانی و پیشگیری از آسیبهای روانی- اجتماعی، برنامهای تحت عنوان آموزش مهارتهای زندگی تدارک دیده و در سال 1993 در «یونیسف»[7] (صندوق کودکان سازمان ملل متحد) مطرح نمود. از آن سال به بعد، این برنامه در بسیاری از کشورها مورد آزمایش و اجرا قرار گرفته است.[8]
بر اساس پژوهشهای انجام شده، عواملی نظیر عزت نفس، مهارتهای بین فردی برقراری ارتباط مطلوب ، تعیین هدف، تصمیمگیری، حل مسأله، تعیین و شناسایی ارزشهای فردی در پیشگیری و یا کاهش ابتلاء نوجوانان به انواع ناهنجاریهای رفتاری و اختلالات روانی و افزایش سطح سلامت روان آنان نقش مؤثری دارند. بنابراین با توجه به اهمیت و ارزش آموزش مهارتهای زندگی با اهداف گوناگون پیشگیرانه و ارتقاء سطح سلامت روان، فقدان این مهارتها موجب می شود که فرد در برابر فشارها و استرس ها به رفتارهای غیر مؤثر و ناسازگارانه روی آورد. آموزش چنین مهارتهایی در کودکان و نوجوانان، احساس کفایت، توانایی مؤثر بودن، غلبه کردن بر مشکل، توانایی برنامه ریزی، و رفتار هدفمند و متناسب با مشکل را به وجود می آورد.[9]
همچنین مطالعات متعدد حاکی از آن است که منبع کنترل درونی با سلامت روانی و احساس رضایت از زندگی ارتباط مثبت دارد و افرادی که دارای منبع کنترل درونی هستند از فشار روانی کمتری در زندگی خود رنج میبرند.[10]
«تلادو»[11] و همکاران (1974) دریافتند که توانایی بیشتر در حل مسأله به عنوان یک مهارت زندگی با افزایش عزت نفس و منبع کنترل درونی ارتباط مثبت دارد.[12]
«لازاروس و فولکمن»[13] (1984) دو شکل کلی مقابله را مشخص کردند. مقابله متمرکز بر مشکل و مقابله متمرکز بر هیجان،. راهبرد متمرکز بر مشکل میتواند معطوف به درون یا معطوف به بیرون باشد. راهبردهای مقابله ای معطوف به بیرون در جهت تغییر موقعیت یا رفتارهای دیگران است، در صورتی که راهبردهای مقابلهای معطوف به درون شامل تلاشهایی است که برای بررسی مجدد نگرشها و نیازهای خود و کسب مهارتها و پاسخهای تازه صورت میگیرد. مقابله متمرکز بر هیجان، معطوف به کنترل و مهار ناراحتی هیجانی است. پژوهش های به عمل آمده در زمینه شیوههای مقابلهای نشان داده اند که سازگارانهترین روش برای مقابله با چالشها و مشکلات زندگی، اتخاذ یک رویکرد فعال و متکی به خود از قبیل طرح ریزی و مسأله گشایی است. بطوری که پژوهشگران پس از تجزیه و تحلیل رابطه بین پاسخهای مقابله ای و هیجانات ایجاد شده در افراد، به این نتیجه دست یافتند که حل مسأله با برنامهریزی، مفیدترین و مؤثرترین پاسخ مقابلهای بوده است، چرا که با بیشترین هیجان مثبت همراه است.[14]
برخی از مطالعات رابطه بین منبع کنترل و شیوههای مقابله ای را بررسی کردند و به این نتیجه دست یافتند که منبع کنترل درونی به طور معنا داری با سازگاری عاطفی ارتباط دارد و یک عامل حفاظت کننده در مقابل استرس میباشد. به عنوان مثال «کاک، هانن، و سارجنت»[15] به نقل از «هیون»[16] (1996) ، در مورد استرس زندگی بین دانشآموزان مقطع دبیرستان در آمریکا مطالعهای انجام دادند و دریافتند که دانشآموزان دارای منبع کنترل درونی، سازگاری بهتری در مقابل اضطراب دارند و از تواناییهای جسمانی بیشتری برخوردارند. یافته مشابهی نیز توسط «کلیور»[17] (1991)، ارتباط منبع کنترل درونی را با افزایش مهارتهای مقابله ای گزارش نموده است. همچنین «بارون و دیگران»[18] (1994) به نقل از «یونگر و دیگران» [19] (1998) گزارش کردهاند که استفاده از راهبردهای مقابله ای متمرکز بر هیجان احتمال افسردگی و ضعف سلامت جسمانی را افزایش می دهد، در حالی که راهبردهای متمرکز بر مشکل عامل حفاظت کننده در مقابل افسردگی و ضعف سلامت جسمانی میباشد.
با توجه به مطالب فوق میتوان گفت که افراد دارای منبع کنترل درونی به توانایی خویش در کنترل وقایع زندگی معتقدند و در مقابله با مشکل از شیوه مقابلهای متمرکز بر حل مسأله استفاده میکنند، بدین معنا که از طریق تصمیمگیری و طرح ریزی جهت حل مشکل اقدام به حل مسأله می نمایند. در حالی که افراد دارای منبع کنترل بیرونی معتقدند که توانایی کنترل وقایع زندگی خویش را ندارند و عوامل دیگری غیر از توانایی شخصی ایشان موثرند. به همین جهت از شیوه مقابله ای متمرکز بر هیجان در مقابله با مشکلات استفاده می کنند. بدین معنا که به جای تمرکز بر مشکل، بر هیجانات و احساسات خویش متمرکز میشوند. و دست به تلاشهایی جهت تنظیم عکسالعملهای هیجانی خویش می زنند. بنابراین با توجه به ارتباط مثبت بین منبع کنترل درونی و شیوه مقابله ای مسأله مدار با سلامت روان افراد ، پژوهش حاضر به بررسی این سؤال می پردازد که : آیا آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روان، منبع کنترل و شیوه مقابلهای دانش آموزان تأثیر دارد، و آیا آموزش مهارتهای زندگی می تواند موجب افزایش سطح سلامت روان، درونیتر شدن منبع کنترل و شیوه مقابلهای مسأله مدار شود؟
اهمیت و ضرورت پژوهش
امروزه در سراسر جهان بر اهمیت بهداشت روانی تأکید میشود و روز به روز با انجام تحقیقات وسیع و گوناگون، اهمیت و نقش آن در زندگی فردی و اجتماعی آشکارتر میگردد. بطوریکه سال 2001 میلادی از طرف سازمان بهداشت جهانی، تحت عنوان سال جهانی «بهداشت روانی» اعلام گردید. سازمان مذکور در این سال شعار «غفلت بس است، مراقبت کنیم.» را جهت آشکارتر ساختن اهمیت موضوع، مطرح نمود.[20]
این امر نشان دهنده آن است که بهداشت روانی موضوعی است که باید در سطح جهان مورد توجه قرار گیرد. یکی از دلایلی که در اهمیت این موضوع مطرح است، شیوع روزافزون ابتلاء به انواع اختلالات روانی در سطح جهان است و دلیل مهم دیگر آن، اهمیت و ضرورت پیشگیری از بیماریهای روانی است. در واقع میتوان گفت، عمدهترین هدف بهداشت روانی، پیشگیری است و از سه نوع پیشگیری که در بهداشت روانی مطرح میشود، پیشگیری اولیه مورد توجه بیشتری قرار میگیرد. در پیشگیری اولیه جمعیت سالم در جامعه مورد نظر هستند و تمام اقداماتی که در این حیطه صورت میگیرد، در جهت آماده سازی افراد و فراهم نمودن شرایط مناسب برای زندگی سالم از تمامی جنبه های جسمانی، روانی و اجتماعی میباشد. بنابراین هدف، افزایش آگاهی و توانایی افراد در برخورد صحیح و مناسب با رویدادهای زندگی میباشد.
حسینی (1378) معتقد است، آموزش، اساسیترین روش پیشگیری اولیه است. از طرفی دیگر مهمترین و مؤثرترین دوره سنی جهت آموزش پیشگیرانه، دوره نوجوانی است. به همین دلیل متخصصین بهداشت روانی، آموزش پیشگیرانه در دوره نوجوانی را مورد توجه بسیار قرار می دهند. و همچنین پژوهشها نشان میدهند که آموزش مهارتهای زندگی به ارتقاء بهداشت روانی کودکان و نوجوانان در ابعاد مختلف زندگی کمک میکند و از اساسیترین برنامههای پیشگیرانه در سطح اولیه به شمار میرود. سلامتی بخش اصلی یک زندگی شاد است و مدارس نقش مهمی در آگاه ساختن نوجوانان پیرامون مسائل بهداشتی و سلامتی و آموزش علوم زندگی به آنان دارند.
با توجه به مطالب فوق و اهمیت و نقش ارزنده آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روان افراد بخصوص نوجوانان و با توجه به تأثیر مثبت برنامههای پیشگیرانه در مدارس، پژوهش حاضر به بررسی تأُثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روان نوجوانان میپردازد. از طرفی به دلیل ارتباط مستقیم و مثبت بین سلامت روان، منبع کنترل درونی و شیوه مقابلهای مسأله مدار، تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر درونیتر شدن منبع کنترل نوجوانان و شیوههای مقابلهای آنان نیز مورد بررسی قرار میگیرد.
متغیرهای پژوهش
پژوهش حاضر به بررسی تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روان و منبع کنترل دانشآموزان دختر سال اول مقطع متوسطه شهر تهران میپردازد. بنابراین متغیرهای پژوهش عبارتند از:
– متغیر مستقل
در این پژوهش، آموزش مهارتهای زندگی، متغیر مستقل میباشد، که تأثیر آن بر متغیرهای وابسته پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است.
– متغیرهای وابسته
دو متغیر سلامت روان و منبع کنترل، متغیرهای وابسته پژوهش حاضر میباشند، که تأثیر متغیر مستقل بر آنها مورد بررسی قرار گرفته است.
– متغیرهای کنترل
سن، جنس و مقطع تحصیلی از متغیرهای کنترل پژوهش هستند. به این صورت که دانشآموزان دختر سال اول مقطع متوسطه که حدود سنی 16-15 ساله داشتند به عنوان جامعه و نمونه پژوهش انتخاب شدند.
– متغیرهای مداخلهگر (تعدیل کننده)
همچنین سطح تحصیلات والدین، وضعیت اشتغال والدین و عملکرد تحصیلی (معدل کتبی) دانشآموزان به عنوان متغیرهای مداخلهگر این پژوهش هستند که بررسی یافتههای جانبی پژوهش، ارتباط متغیرهای مذکور با متغیرهای وابسته مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
تعریف علمی و عملیاتی «مهارتهای زندگی»[21]:
«موریس. ای. الیاس»[22] از دانشگاه راجرز در آمریکا و مؤلف کتاب «تصمیمگیری اجتماعی و رشد مهارتهای زندگی» مفهوم عامی از مهارت های زندگی ارائه می دهد: «مهارت های زندگی یعنی ایجاد روابط بین فردی مناسب و مؤثر، انجام مسؤولیتهای اجتماعی، انجام تصمیمگیریهای صحیح، حل تعارضها و کشمکشها بدون توسل به اعمالی که به خود یا دیگران صدمه میزنند.» مؤسسه بریتانیایی TACADE و مؤلف کتاب «مهارتهای لازم برای مدارس ابتدایی» تعریف دیگری از مهارتهای زندگی ارائه میدهد: «مهارتهای شخصی و اجتماعی که کودکان و نوجوانان باید آنها را یاد بگیرند تا بتوانند در مورد خود، انسانهای دیگر و کل اجتماع به طور شایسته، موثر و مطمئن عمل نمایند.»[23]
سازمان بهداشت جهانی در سال 1994 مهارتهای زندگی را این گونه تعریف میکند: «مهارتهای زندگی یعنی توانایی لازم برای رفتار مثبت و سازگارانه که به فرد توان رویارویی موثر با چالشهای زندگی روزانه را میدهد.»[24]
در پژوهش حاضر، جهت آموزش مهارتهای زندگی از «راهنمای آموزش مهارتهای زندگی»[25] استفاده شده است . بنابراین منظور از مهارتهای زندگی در این پژوهش موضوعاتی از قبیل شناخت خود و توانایی های خود، آشنایی با ارزشهای، خانوادگی و اجتماعی، آشنایی با نحوه برقراری ارتباط با دیگران، آشنایی با مفهوم جامعه و روابط اجتماعی، آشنایی با تعیین هدف، آشنایی با تصمیمگیری، آشنایی با مفهوم خشونت و روشهای مهار آن و آشنایی با سلامت جسمانی و در نهایت ارزشیابی برنامه میباشد، که هر یک، فصلی از راهنمای آموزش را به خود اختصاص داده است. هر یک از این فصول شامل تمرینات عملی میباشد. مبنای این آموزش فعالیت گروهی آزمودنیها میباشد که در طول دوره آموزشی تمرین و ارزیابی میشود.
تعریف علمی و عملیاتی «سلامت روان»[26]:
فرهنگ بزرگ روانشناسی لاروس، بهداشت روانی را چنین تعریف میکند: «استعداد روان برای هماهنگ، مؤثر کار کردن، در موقعیتهای دشوار انعطاف پذیر بودن و برای بازیابی تعادل خویش، توانایی داشتن».
سازمان بهداشت جهانی (WHO)، بهداشت روانی را چنین تعریف میکند: «بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت جای میگیرد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقشهای اجتماعی، روانی و جسمی؛ بهداشت تنها نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست.»[27]
در پژوهش حاضر، سلامت روان دانشآموزان به وسیله «پرسشنامه سلامت عمومی گلدبرگ»[28] (GHQ-28) سنجیده میشود، که این پرسشنامه دارای چهار مقیاس میباشد:
بنابراین در این پژوهش، اکتساب نمرات پایین در خرده مقیاسهای علائم جسمانی (A) ، اضطراب و بیخوابی (B) کنش و کارکرد اجتماعی (C) و افسردگی و خودکشی (D) و همچنین شاخص کلی علائم مرضی نشان دهنده سلامت روان فرد خواهد بود.
تعریف علمی و عملیاتی «منبع کنترل»[29] :
منظور از منبع کنترل این است که شخص تا چه اندازه باور دارد که میتواند بر زندگی خود اثر داشته باشد. مفهوم منبع کنترل برای تقویت یک ساختار روانی است که از تئوری یادگیری اجتماعی «راتر»[30] (1954) نشأت میگیرد. منبع کنترل میتواند درونی یا بیرونی باشد. کسانی که منبع کنترل درونی دارند، معتقدند که سازندگان اصلی زندگی خود هستند، اما کسانی که منبع کنترل بیرونی دارند معتقدند که آن چه بر سر آنها میآید اصولاً محصول شانس، تصادف و یا نتیجه اعمال افراد دیگر است.[31]
در پژوهش حاضر، منبع کنترل درونی و بیرونی بر اساس پاسخ آزمودنیها به پرسشنامه 24 ماده ای سنجیده میشود که شامل مقیاس های C,P,I «لونسون»[32] (1973) میباشد. مقیاس I تحت عنوان «مقیاس عامل درونی» میباشد، مقیاس P تحت عنوان «مقیاس افراد قدرتمند» میباشد و مقیاس C نیز تحت عنوان «عامل شانس» مطرح میشود.[33]
لازم به ذکر است که سه ماده دیگر نیز تحت عنوان مقیاس شیوههای مقابله به پرسشنامه فوق اضافه گردید. این مقیاس حالات جسمانی، هیجانی و نوع مقابله با مشکل را هنگام برخورد با مشکلات مورد آزمون قرار میدهد.
در کل میتوان گفت، کسب نمره بالا در مقیاسهای C,P,I نشانگر جهتگیری بیرونی منبع کنترل است و نمره بالا در مقیاس شیوه مقابلهای ، نشانگر شیوه مقابلهای نامناسب و هیجان مدار است. و بالعکس کسب نمره پایین در مقیاسهای مذکور نشانگر جهتگیری درونی منبع کنترل و شیوه مقابلهای مثبت و مسأله مدار است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:54
چکیده:
مقالهی حاضر به بررسی رابطهی شیوههای فرزندپروری با خود کارآمدی و سلامت روانی دانشآموزان پایهی دوم دبیرستانهای شهرستان مهاباد در سال تحصیلی 84-1383 پرداخته است. این تحقیق از نوع پیمایشی ـ همبستگی است. حجم نمونه موردمطالعه شامل 360 نفر، که 193 پسر و 167 دختر و از نوع نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای میباشد. جمعآوری اطلاعات به وسیلهی پرسشنامه شیوههای فرزندپروری شیفر، خود کارآمدی شرز و همکاران و سلامت عمومی گلدبرگ و هیلر انجام شده است. یافتهها نشان داد که: بین خود کارآمدی دانشآموزانی که والدین آنها شیوههای فرزندپروری متفاوتی داشتهاند، تفاوت معنیداری وجود دارد. سلامت روانی دانشآموزانی که شیوههای فرزندپروری متفاوتی را تجربه کردهاند، بصورت معنیداری باهم تفاوت دارد. بین سلامت روانی و خود کارآمدی رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد. بین سلامت روانی دانشآموزان دختر و پسر تفاوت معنیداری وجود ندارد. شیوه فرزندپروری دانشآموزان با توجه به رشته تحصیلی آنها متفاوت است. خود کارآمدی دانشآموزان در رشتههای مختلف متفاوت نمیباشد. دانشآموزانی که در رشتههای مختلف تحصیل میکنند از نظر سلامت روانی تفاوت معنیداری باهم ندارند. بین دانشآموزان دختر و پسر از نظر خود کارآمدی تفاوت معنیداری وجود ندارد.
مقدمه:
ارتباط والدین و فرزندان از جمله موارد مهمی است که سالها نظر صاحبنظران و متخصصان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است. خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را به وجود میآورد. کودک در خانواده پندارهای اولیه را دربارهی جهان فرا میگیرد، از لحاظ جسمی و ذهنی رشد مییابد، شیوههای سخن گفتن را میآموزد، هنجارهای اساسی رفتار را یاد میگیرد و سرانجام نگرشها، اخلاق و روحیاتش شکل میگیرد و به عبارتی اجتماعی میشود (اقلیدس؛ نقل از هیبتی، 1381).
هر خانوادهای شیوههای خاصی را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش به کار میگیرد این شیوهها که شیوههای فرزندپروری نامیده میشوند متأثر از عوامل مختلف از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره میباشد (هاردی و همکاران، 1993).
شیوههای فرزندپروری به عنوان مجموعه یا منظومهای از رفتارها که تعاملات والد ـ کودک را در طول دامنهی گستردهای از موقعیتها توصیف میکند و فرض شده است که یک جو تعاملی تأثیرگذار را به وجود میآورد. شیوههای فرزندپروری یک عامل تعیینکننده و اثرگذار است که نقش مهمی در آسیبشناسی روانی و رشد کودکان بازی میکند. بحث در مورد هریک از مشکلات فرزندان بدون در نظر گرفتن نگرشها، رفتارها و شیوههای فرزندپروری تقریباً غیرممکن است. هرچند روانشناسان و نظریهپردازان بر نقش والدین و شیوههای فرزندپروری تأکید میکنند، تحقیقات خیلی کمی در مورد شیوههای فرزندپروری و آسیبشناسی روانی کودک به عمل آمده است (علیزاده و آندرایس؛ نقل از محرابی، 1383).
تأثیر محیط خانواده بر رشد کودک اغلب به وسیلهی مشاهده تعامل والد ـ فرزند مورد بررسی قرار گرفته است. در این مشاهدات معمولاً ویژگیهای رفتاری والدین به وسیلهی دو بعد ارزیابی شده است: الف) پذیرش (گرمی)، شامل حمایت و پرورش عاطفهی مثبت بین والدین و کودک میباشد. ب) کنترل، شامل آن دسته از رفتارهای والدین است که رفتار کودک خود را هدایت میکنند مانند: راهنمایی و کنترل، بازدارنده یا تسهیلکننده (پل کنین و همکاران؛ نقل محرابی، 1383).
نظریههای روانشناختی متعددی در خلال سالها سعی کردند تا رفتار آدمی را تبیین کنند. نظریهی شناختی اجتماعی نیز یکی از این نظریههاست. در سال 1986 بندورا این نظریه را در مورد عملکرد آدمیان مطرح کرد که در آن نقش باورهای خود را در شناخت، انگیزش، عاطفه و رفتار آدمی برجسته نمود. بندورا معتقد است که افراد یک نظم «خود» را میپرورانند که آنها را قادر میسازد تا بر تفکرات، احساسات و اعمالشان مهار داشته باشند (نقل از علی نیا کروثی، 1382).
بندورا با دیدگاههایی که به عوامل درونی موثر بر رفتار توجه میکنند و عوامل محیطی را نادیده میگیرند، مخالفت میکند و از دیدگاههایی که انسان را پاسخدهنده منفعل به رویدادهای محیطی میدانند نیز انتقاد میکند.
از نظر بندورا شخص، محیط و رفتار شخص برهم تأثیر و تأثر متقابل دارند و هیچ کدام از این سه جزء را نمیتوان جدا از اجزای دیگر به عنوان تعیینکنندهی رفتار انسان به حساب آورد. بندورا این تعامل سهجانبه را جبر متقابل یا تعیینگری متقابل نامیده است (نقل از سیف، 1380).
بطور کلی، پژوهشها نشان میدهند که روشهای تربیتی والدین اثرات طولانی بر رفتار، عملکرد، انتظارات و در نهایت بر شخصیت افراد در آینده دارند. مثلاً والدین سختگیر و دیکتاتور مانع پیشرفت و خلاقیت کودک میشوند. والدینی که اجازه نمیدهند کودک ابراز وجود کند مانع بروز استعدادهای بالقوه او میشوند و در نتیجه این قبیل کودکان در آینده افرادی روان آزرده و پرخاشگر خواهند شد (نقل از مهرابیزاده هنرمند و همکاران، 1379). با توجه به اینکه شیوههای فرزندپروری والدین، نحوه تربیت والدین را به کودکان منتقل میکنند و این امر در شکلگیری شخصیت فرد مؤثر است و نیز نظر فرد نسبت به خود میتواند بر سلامت روان تأثیر زیادی داشته باشد این پژوهش به بررسی شیوههای فرزندپروری، خود کارآمدی و سلامت روانی دانشآموزان شهرستان مهاباد پرداخته تا به سوالات و فرضیههای تحقیق پاسخ دهد.
پیشینه پژوهش
با توجه به سه متغیر مهم تحقیق یعنی شیوههای فرزندپروری، خود کارآمدی و سلامت روان در این قسمت به بررسی نظرات ارائه شده و تحقیقات انجام یافته میپردازیم:
تحقیقات معاصر در شیوههای فرزندپروری از مطالعات «بامریند» روی کودکان و خانوادههای آنان نشأت گرفته است. استنباط بامریند از شیوههای فرزندپروری بر روی یک رویکرد تیپشناسی بنا شده است که بر روی ترکیب اعمال فرزندپروری متفاوت، متمرکز است. تفاوت در ترکیب عناصر اصلی فرزندپروری (مانند گرم بودن، درگیر بودن، درخواستهای بالغانه، نظارت و سرپرستی) تغییراتی در چگونگی پاسخهای کودک به تاثیر والدین ایجاد میکند (دارلینگ و استینبرگ؛ به نقل از گلاسکو، 1997).
شیفر از جمله کسانی است که در این زمینه پژوهشهایی انجام داده است. او براساس مشاهداتی که از تعامل کودکان 1 تا 3 ساله با مادرانشان انجام داد، طرح یک طبقهبندی براساس دو جنبه رفتار والدینی یعنی آزادی ـ کنترل (سهلگیری در مقابل سختگیری) و سردی ـ گرمی (پذیرش در مقابل طرد) ارائه نمود. او نتیجه گرفت که مادران پذیرنده یا طردکننده میتوانند سختگیر یا آسانگیر باشند. این دو بعد اساساً اشاره به سطوح حمایت عاطفی دارد که والدین در مورد کودکانشان به کار میبرند و نیز اشاره به کنترلی دارد که والدین در مورد کودکان خود اعمال میکنند. بدین ترتیب از ترکیب این دو بعد، الگوهای مختلف رفتار والدین شکل میگیرند. به طور کلی بسیاری از رفتارهای والدین میتوانند در چنین مدل چهاربعدی قرار گیرند (یعقوبخانی غیاثوندی، 1372).
زیگلمن روشهای ارتباطی والدین و فرزندان را به چهار قسمت کلی تقسیم کرده است:
1- والدین مقتدر 2- والدین مستبد 3- والدین سهلگیر 4- والدین مسامحهگر یا بیاعتنا.
با اندکی تأمل متوجه میشویم که دیدگاه زیگلمن با دیدگاه شیفر تفاوت چندانی ندارد و تفاوت بیشتر در الفاظ است. در واقع باید گفت دیدگاه ارائه شده به وسیله شیفر علیرغم گذشت سالیان زیاد همچنان ثابت باقی مانده است، زیرا والدین مقتدر زیگلمن همان والدین گرم و کنترلکننده شیفر، والدین مستبد زیگلمن همان والدین سرد و کنترلکننده شیفر، والدین سهلگیر زیگلمن همان والدین گرم و آزادگذار شیفر، و والدین مسامحهگر زیگلمن همان خانواده سرد و آزادگذار شیفر میباشند (دهقانی، 1379).
بامریند طی مطالعات خود در مورد ابعاد رفتاری والدین و تأثیر آن بر کودکان دریافت، والدین مستبد و قدرتطلب دارای فرزندانی هستند که از نظر خویشتنداری در سطح متوسط قرار دارند ولی تا حدود زیادی گوشهگیر و به دیگران بیاعتنایی میکنند (نقل از ماسن، 1377). شیک (1999) در تحقیقی تأثیر والدین را بر سلامت روانی نوجوانان مورد مطالعه قرار داد. او در تحقیق خود به این نتیجه رسید که ویژگیهای والدین بصورت همزمان و طولی با سلامت روانی نوجوانان همبستگی دارد، ولی بطور کلی ویژگیهای پدر تأثیر بیشتری بر سلامت نوجوانان داشت.
ری و همکاران (1990) در پژوهشی کیفیت فرزندپروری والدین در نوجوانان مبتلا به اختلالات مقابلهای و کرداری را مورد بررسی قرار دادند. در این پژوهش نوجوانان بهنجار در مقایه با گروههای دو گروه دارای اختلال والدین خود را به عنوان کنترلکننده بیاحساس میدانستند.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:28
بیان مسئله
توجه به محیط زیست و حفظ سلامتی انسان و کلیه موجودات کره زمین یکی از اصول اساسی در بقای زندگی و استفاده از مواهب خدادادی است که به وفور در اختیار ما قرار دارد. کنترل آلودگیهای محیط ازجمله مواد زاید جامد، بخش مهمی از این وظیفه را تشکیل میدهد که با توجه به اصول و موازین بهداشتی اقتصادی جایگاه ویژه ای را در علوم و فنون جدید به خود اختصاص داده است. بدین لحاظ در این مجموعه سعی خواهد شد تا در حد امکان مواردی همچون اهمیت مسئله، شناخت و طبقه بندی مواد، سیستمهای جمع آوری و حمل و نقل و روشهای دفع مواد به وضوح مورد توجه قرارگرفته و در اختتام، مبادرت به ارائه راه کارهای اساسی در جهت بهبود شرایط و بهینه سازی تکنولوژی موجود در مدیریت مواد زاید جامد کشور نماید که در صورت اعمال، بازتاب آن تاثیر اساسی در حفظ بهداشت و سلامت محیط زیست جامعه ما خواهد داشت.
در کشور ما ایران با محاسبه 800 گرم زباله سرانه، هر روزه بالغ بر 50000 تُن مواد زاید جامد تولید میشود که در مقایسه با سایر کشورهای جهان با 292 کیلوگرم زباله هر نفر در سال در حد متعادلی قرار گرفته است، لکن ازدیاد جمعیت و توسعه صنعت به گونه ای که در برنامه سوم جمهوری اسلامی ایران مطرح است موجبات ازدیاد مواد زاید جامد و بالطبع تغییرات فیزیکی ـ شیمیایی آنها را بوجود میآورد به طوریکه برنامه های جمع آوری و دفع زباله موجود جوابگوی نیازهای این بخش از کار نخواهد بود. امر جمع آوری، دفع، بازیافت و اصولا مدیریت مواد زاید جامد در ایران با توجه به نوع و کیفیت زباله های ایران تفاوت فاحشی با سایر کشورهای جهان دارد، لذا بکارگیری هر گونه تکنولوژی بدون شناخت مواد و سازگاری عوامل محلی کار ارزنده ای نیست. وجود 70 درصد مواد آلی قابل کمپوست و بیش از 40 درصد رطوبت در زباله های خانگی از یک سو و تفاوت فاحش آب و هوا و شرایط زیست در مناطق مختلف کشور با سبک و فرهنگ منحصر به خود از سوی دیگر خود دلیلی بر عدم استفاده بی رویه از تکنولوژیهای وابسته به خارج است، تجربه سالها رکود در عمل آوردن کمپوست و پرداخت هزینه های گزاف جمع آوری و دفع زباله که تنها برای شهرهای مختلف کشور روزانه حدود 20% بودجه شهرداریها را تشکیل میدهد نشانگر اهمیت این مسئله در برنامه های محیط زیست کشور است.
توجه به امر بهداشت و سلامت جامعه و رعایت جنبه های پیشگیری قبل از درمان بدون توجه به سیستمهای جمع آوری و دفع مواد زاید که مسبب اصلی آلودگی در شهرها و روستاهای کشور است، امکان پذیر نیست. اشاعه بیماری کیست هیداتیک، بروز گهگاه وبا، انواع بیماریهای پوستی همچون لیشمانیوز و سلسله بیماریهای سرطانزا و سکته های نابهنگام در جوامع کنونی که معمولا به مواد فساد پذیر و پس مانده های شیمیایی محیط زیست نسبت داده میشود ماحصل تداخل صدها نوع مواد سمی و عفونتزا با زباله های شهری و انتشار آنها در آب، خاک و هوای زندگی روزمره ماست. علیهذا به منزله بهبود مدیریت مواد زاید جامد و اجرای اهداف بهداشتی اقتصادی کشور گفتار حاضر به صورت فشرده، کلیاتی از موارد آلودگی و طبقه بندی مواد زاید جامد را با توجه خاص به سیستمهای جمع آوری، دفع و بازیافت مواد، مورد بحث قرار میدهد که امیدوار است مورد توجه علاقمندان بویژه دانشجویان عزیز و مسئولین محترم بهداشت محیط کشور قرار گیرد.
1 ـ خطرات ناشی از دفع زباله به طریق غیر بهداشتی
اصول بهداشت و بهسازی محیط، در هر شهر ایجاب میکند که زباله ها در حداقل زمان از منازل و محیط زندگی انسان دور شده و در اسرع وقت دفع گردند. پیدایش این ایده (دفع بهداشتی زباله در محیط زیست) در قرن نوزدهم میلادی به مشابه یک دستورالعمل بهداشتی، شهروندان را به رعایت آن ملزوم میساخت.
اهمیت دفع بهداشتی زباله ها موقعی بر همه روشن خواهد شد که خطرات ناشی از آنها بخوبی شناخته شود. زباله ها نه فقط باعث تولید بیماری، تعفّن و زشتی مناظر میگردند، بلکه میتوانند به وسیله آلوده کردن خاک، آب و هوا خسارات فراوانی را ببار آورند. به همان اندازه که ترکیبات زباله مختلف است، خطرات ناشی از مواد تشکیل دهنده آنها نیز میتوانند متفاوت باشند. جمع آوری، حمل و نقل و آخرین مرحله دفع این مواد بایستی به طریقی باشد که خطرات ناشی از آنها در سلامتی انسان به حداقل ممکن کاهش یابد.
راجع به خطرات حاصل از زباله های شهری و صنعتی باید گفت که در کلیه منابع علمی و کتب مربوطه همواره اشاره به ابتلای انسانها به بیماریهای گوناگون شده است. در کتب علمی تعداد باکتریهای مختلف موجود در خاکروبه خیابانها از 2 تا 40 میلیون به صورت خاص و از 50000 تا 10 میلیون بطور عموم در هر گرم برآورده شده است. این تعداد باکتری میتوانند به سادگی موجب بروز بیماریهای گوناگونی گردند. مخصوصاً اینکه در این مواد انواعی از باکتریهای مولد وبا، تیفوس و کزاز بطور مسلّم و صریح تشخیص داده شده است. شایان ذکر است که سابقا فضولات حیوانی (پهن گاو و اسب) قسمت عمده ای از خاکروبه های خیابانی را تشکیل میداد. این حالت هم اکنون نیز در پاره ای از روستاها و شهرهای کوچک مشاهده میشود.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:78
چکیده :
هدف از تحقیق حاضر مقایسه سلامت روانی و عمومی در بین شاغلین مرد دارای شغل آزاد و دارای شغل دولتی حدود سنی ۳۵ ساله شهرستان ابهر که فرضیه عنوان شده به این شکل است .
فرضیه :
بین شاغلین دارای شغل آزاد و شاغلین دارای شغل دولتی از لحاظ سلامت روانی تفاوت معنی داری وجود دارد .
که جامعه مورد مطالعه عبارتند از شاغلین دارای شغل آزاد و شاغلین دارای شغل دولتی که ۱۰۰ نفر به عنوان نمونه انتخاب گردیده و آزمون سلامت عمومی و روانی گلونبرگ که دارای ۲۸ سوال است بر روی آنها اجرا گردیده و بعد از به دست آوردن نمرات خام و با روش آماری t متغیر مستقل نتایج به دست آمده حاکی از آن است که بین سلامت روانی کارکنان دارای شغل آزاد و کارکنان دارای شغل دولتی تفاوت معنی داری وجود دارد و سطح معنی داری آن برابر ۵% می باشد
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
چکیده ۱
فصل اول:کلیات تحقیق ۲
مقدمه ۳
بیان مساله ۴
اهداف تحقیق ۵
تعاریف عملیاتی و نظری و اثرها و مفاهیم ۶
فرضیه تحقیق ۶
فصل دوم:ادبیات و پیشینه ی تحقیق ۷
تعریف ۸
تاریخچه ۱۲
مختصری درباره تاریخچه بهداشت روانی در ایران ۲۱
اهمیت دامنه حدود و زیانبخشی بیمارایهای روانی در جامعه ۲۷
علل افزایش و شیوع بیماریهای روانی ۳۰
تفاوتهای فردی در کار ۳۸
جنبه های تفاوتهای فردی ۳۸
تفاوتهای فردی در عملکرد شغلی ۳۹
روشهای سنجش تفاوتهای فردی ۴۰
شیوه های سنتی انتخاب کارکنان ۴۱
کاربرد روانشناسی و روشهای علمی در گزینش ۴۲
فرضیه های مربوط به فرد و شغل ۴۳
آزمونهای استخدامی ۴۴
مراحل برنامه آزمونهای استخدام داوطلبان شغل ۴۵
موارد بررسی در تجزیه و تحلیل شغل ۴۶
فهرست
عنوان صفحه
ایجاد فرضیه ۴۷
تعیین معیارها ۴۸
اجرای آزمون ۴۹
بررسی نتایج آزمون و تصمیم گیری ۵۰
فصل سوم:جامعه مورد مطالعه ۵۲
حجم نمونه ۵۳
معرفی آزمون گلدنبرگ ۵۴
روش تحقیق ۵۵
فصل چهارم:یافته ها و تجزیه و تحلیل داده ها ۵۶
مقدمه فصل چهارم ۵۷
جدول ۱-۴ نمرات خام آزمودنیها دردو گروه شاغلین و مشاغل آزاد ۵۷
یافته ها وتجزیه و تحلیل آنها ۶۰
جدول ۲-۴ مقایسه سلامت روانی خانواده در بین شاغلین ۶۱
فصل پنجم:بحث و نتیجه گیری ۶۲
بحث و نتیجه گیری ۶۳
پیشنهادات ۶۴
محدودیت ها ۶۵
پرسشنامه سلامت عمومی گلدنبرگ ۶۶
منابع و ماخذ ۷۱
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:18
چکیده:
سابقه و هدف:
سلامت روان از موضوعات بحثانگیز در روانپزشکی است. از جمله عوامل مرتبط با آن توانایی مدارای افراد با تغییرات و استرسها میباشد. این پژوهش با هدف بررسی سلامت روان و شیوههای مدارا در دانشجویان جدید الورود (مهرماه 83) دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی انجام پذیرفت.
مواد و روشها:
این پژوهش بر روی 249 نفر از دانشجویان پنج دانشکده دندانپزشکی، پزشکی، پرستاری و مامایی، تغذیه و توانبخشی به شیوه مقطعی و با استفاده از پرسشنامههای سلامت عمومی 28 سؤالی (GHQ-2-8)، پرسشنامه مدارای بلینگز و موس و یک پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک انجام و با شیوههای آماری کایدو و T-Student Test تجزیه و تحلیل گردید.
یافتهها:
در کل 1/36% از دانشجویان مورد مطالعه امتیاز بزرگتر یا مساوی نمره برش در GHQ (نمره 23) را بدست آوردند که بین دو جنس تفاوت معناداری مشاهده نشد (05/0P>).
افرادی که با استفاده از GHQ به عنوان مشکوک به اختلالات روانپزشکی تلقی میشوند (نمره بالاتر یا مساوی با نمره برش)، بیش از بقیه از راهبرد مدارای جسمانی کردن و مهار هیجانی استفاده مینمودند (05/0P<) و افراد با امتیاز کمتر از نمره برش در GHQ (افراد با سلامت روان بیشتر) از توانایی حل مسأله و ارزیابی شناختی بیشتری برخوردار بودند (05/0P<).
از نظر جلب حمایت اجتماعی بین دو گروه با امتیاز GHQ کمتر از نمره برش (نمره 23) و امتیاز بالاتر یا مساوی نمره برش تفاوت معناداری بدست نیامد.
وضعیت سلامت روان افراد با متغیرهای جنس، تأهل، رشته تحصیلی، تعداد دفعات شرکت در کنکور، وضعیت رضایتمندی از رشته تحصیلی و عوامل مؤثر در انتخاب رشته تحصیلی ارتباط معنادار آماری نداشت.
نتیجهگیری:
افراد با سلامت روانی بیشتر از شیوههای مدارای فعال و مؤثرتری استفاده کرده، بیشتر اقدام به ارزیابی شناختی مشکلات و یافتن راهحل مینمایند. باتوجه به جدایی ناپذیری استرسها از روند زندگی و تحصیل، آموزش شیوههای مؤثر مدارا به دانشجویان خصوصاً در ابتدای دوران تحصیل میتواند مصونیت آنها را در برابر پریشانی روانی افزایش دهد.
مقدمه:
موضوع سلامت روان از موضوعات بحثبرانگیز در روانپزشکی است. از جمله عوامل مرتبط با سلامت روان، توانایی مدارای افراد با تغییرات و استرسها میباشد که به نظر میرسد این دو رابطهای دوجانبه با یکدیگر داشته باشند. یعنی برخورداری از توانایی انطباق و مدارای بهتر، در حفظ سلامت روان افراد دخیل است و از طرفی برخورداری از سلامت روان، اتخاذ شیوههای انطباقی را در پی خواهد داشت.(1)
از جمله مهارتهای مدارا (Coping) میتوان به شیوههای مدارای مشکلمدار (Problem-focused) و مدارای هیجانمدار (Emotion-focused) اشاره کرد که در شیوههای مشکلمدار شخص میتواند به مسأله یا وضعیت خاصی که پیش آمده بپردازد و به دنبال راهی باشد برای تغییر دادن وضعیت و اجتناب از آن در آینده. در شیوه هیجانمدار، شخص میتواند حواس خود را بر تسکین و تخفیف هیجانات همراه با موقعیت پرفشار متمرکز میکند، حتی اگر نتواند آن موقعیت پرفشار را تغییر دهد. اکثر مردم در مواجهه با استرس از هر دو نوع مدارا استفاده میکنند.(1)
چهار نوع اساسی فرایند مدارا وجود دارد که عبارتند از (2):
الف) مدارای رویآوری- شناختی (Cognitive-approach coping): تجزیه و تحلیل شناختی و ارزیابی مجدد مثبت، پذیرش مسئولیت و خویشتنداری.
ب) مدارای رویآوری- رفتاری (Behavioral-approach coping): شامل جستجوی راهنمایی و حمایت و به کارگیری عمل معینی متناسب از قبیل مدارای مبتنی بر حل مسأله در رویارویی مستقیم با یک رویداد و پیامد آن است.
ج) مدارای اجتنابی- شناختی (Cognitive-avoidance coping): شامل پاسخهایی که هدف آن انکار یا به حداقل رساندن جدیت یک بحران یا پیامدهای آنست.
د) مدارای اجتنابی- رفتاری (Behavioral-avoidance coping): شامل مشوقهای جایگزین است که در آن شخص سعی میکند درگیر فعالیتهای جدید شود و آنها را به عنوان جایگزین فقدانهای ناشی از بحرانها تعیین کند. افرادی که در موقعیتهای پرفشار از مدارای مشکلمدار استفاده میکنند کمتر دچار افسردگی میشوند.(1)
در پژوهشی در سال (3 و1992) مشخص شد که دانشجویانی که از مکانیسمهای مدارای درگیر شدن یا روی آوردن (Engagement) استفاده میکنند از میزان افسردگی کمتری نسبت به گروهی که از مکانیسمهای اجتنابی استفاده میکنند برخوردارند(3) در مطالعهای دیده شد که شیوههای فعالمدارا (Active coping styles) دارای ارتباط منفی با پریشانی روانی بود.(4) در بررسی دیگری مشخص شد که نمرات کسب شده در آزمونهای مشکلمدار تحت تأثیر افسردگی و مدارای هیجانمدار تحت تأثیر میزان اضطراب واقع میشوند ولی شیوههای مدارای اجتنابی بطور قابل توجهی از میزان اضطراب و افسردگی افراد متأثر نمیشوند.(5)
در بررسی دیگری در انگلستان دیده شد، افراد مشکوک به ابتلا به اختلالات روانپزشکی (براساس آزمون GHQ) از مکانیسمهای مدارای رفتاری- اجتنابی و انکار بیش از سایر افراد استفاده میکنند.(6)
نتایج تحقیقات موس و شافر (1993) بیانگر آن است که اکثر افرادی که بیشتر بر مدارای رویآوری متکیاند، در زندگی بهتر با عوامل استرسزا سازگار میشوند و نشانگان روانشناختی کمتری را تجربه میکنند.(2)
این مطالعه با هدف بررسی سلامت روان و شیوههای مدارا و بررسی ارتباط بین این دو در دانشجویان جدیدالورود (مهرماه 83) دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی انجام پذیرفت.
«مواد و روشها»
این مطالعه یک مطالعه مقطعی (Cross-Sectional) از نوع توصیفی تحلیلی با حجم نمونه 249 نفر میباشد.
نمونه مورد مطالعه از میان دانشجویان جدیدالورود (مهرماه 1383) 5 دانشکده دندانپزشکی، پزشکی، پرستاری و مامایی، تغذیه و توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی شرکتکننده در کارگاههای آموزش ارتباط مؤثر به شیوه غیرتصادفی ساده انتخاب شدند.
محدوده سنی شرکتکنندگان 34-18 سال با متوسط سنی 97/18 سال بود. از مجموع 249 شرکتکننده، 162 نفر (1/65%) در مقطع کارشناسی، 85 نفر (1/34%) در مقطع دکترای عمومی و 2 نفر (8/0%) در مقطع کارشناسی ارشد مشغول به تحصیل بودند. در مجموع 198 نفر (5/79%) شرکتکنندگان مؤنث و 51 نفر (5/20%) مذکر، 246 نفر (8/98%) مجرد و 3 نفر (2/1%) متأهل بودند.
شیوه جمعآوری اطلاعات به صورت پرسشنامهای بود. پرسشنامهها بدون ذکر نام و شامل یک پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک، یک پرسشنامه سلامت عمومی 28 سؤالی (GHQ-28) و پرسشنامه مدارای بلینگز و موس (Billings , moos) بود. در پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک راجع به سن، جنس، تأهل، مقطع تحصیلی، رشته تحصیلی، انگیزه اصلی انتخاب رشته، تعداد دفعات شرکت در کنکور، وضعیت رضایتمندی از رشته تحصیلی و سابقه مصرف مواد شامل: سیگار، الکل، حشیش و تریاک سؤال گردید.
علاوه بر توضیحات کتبی، به صورت شفاهی در مورد نحوه پر کردن پرسشنامهها توضیح داده شد و باتوجه به بینام بودن پرسشنامهها در مورد مخفی ماندن و عدم پیگیری اطلاعات به شرکتکنندگان اطمینان داده شد.
پرسشنامه سلامت عمومی GHQ به بررسی وضعیت روانی فرد دریک ماهه اخیر می پردازد و شامل نشانه هایی مانند افکار و احساسات نابهنجار و جنبه هایی از رفتار قابل مشاهده می باشد. سوالها در چهارحوزه طرح شده است. الف) افسردگی ب) اضطراب و احساس آشفتگی رواشناختی ج) رفتار قابل مشاهده عینی و اختلاف عملکرد اجتماعی د) هیپوکندریازیس (7)
در این مطالعه از پرسشنامه 28 سؤالی سلامت عمومی (GHQ-28) هنجاریابی شده توسط آقایان حسن پالاهنگ و نورا… یعقوبی در سال 1374 در انستیتو روانپزشکی تهران استفاده شد همچنین از روش نمرهگذاری لیکرت ساده (Simple Likert) که بصورت (3-2-1-0) میباشد (الف0 ، ب1، ج2، د3 امتیاز)متوسط حساسیت پرسشنامه GHQ-28 برابر 84% و متوسط ویژگی آن برابر با 82% میباشد.(7)
مطالعات مختلف حاکی از پایایی بالای پرسشنامه (GHQ-28) است. ضریب پایایی بازآزمایی این پرسشنامه برابر با 55/0 ، ضریب پایایی بازآزمایی با خرده مقیاسهای آن بین 42/0 تا 47/0 ، ضریب آلفا برای کل مقیاس برابر 88/0 و برای خرده مقایسها بین 66/0 تا 85/0 میباشد.(7) در این پژوهش افراد با نمره برابر یا بیشتر از نمره برش به عنوان موارد مشکوک به بیماری تلقی شده، توصیه به مصاحبه تشخیصی روانپزشکی در آنها میگردد.
نمره برش پرسشنامه GHQ-28 در پژوهش حاضر برای هر دو جنس 23 میباشد.
پرسشنامه مدارای بلینگزوموس (2)
در این پژوهش همچنین از پرسشنامه 32 مادهای مدارای «بلینگز و موس» که توسط براهنی و موسی (1371 به نقل از حسین قدمگاهی 1376) هنجاریابی و توسط حسین قدمگاهی تنظیم مجدد شده است استفاده گردید که ضریب پایایی آن 79/0 گزارش شده است.
سوالات این پرسشنامه 5 خرده مقیاس را در بر می گیرد: (r بیانگر میزان پایایی پرسشنامه برای هر خرده مقیاس است)
الف) مدارای مبتنی بر بیان جسمی: 905/0 = r
ب) مدارای مبتنی بر مهار هیجانی: 651/0 = r
ج) مدارای مبتنی بر جلب حمایت اجتماعی: 903/0 = r
د) مدارای مبتنی بر ارزیابی شناختی: 688/0 = r
هـ) مدارای مبتنی بر حل مساله: 903/0 = r
اطلاعات حاصل با نرمافزار SPSS-win 11 مورد تجزیه و تحلیل واقع شد. آزمونهای آماری کایدو (Chi-Square) و T-Student test بکار گرفته شد. ارتباطی از نظر آماری معنادار تلقی شد که دارای P.Value کمتر یا مساوی 05/0 باشد.
«یافتهها»
از مجموع 249 پرسشنامه با پاسخ کامل، از نظر توزیع عامل اصلی مؤثر در انتخاب رشته تحصیلی در 127 نفر (51%) علاقه شخصی، 19 نفر (6/7%) تمایل و اصرار خانواده، 92 نفر (9/36%) موقعیت اجتماعی رشته و در 11 نفر (4/4%) عوامل دیگر نقش داشتند. 169 نفر (9/67%) بعد از یک نوبت شرکت در کنکور سراسری، 78 نفر (3/31%) بعد از 2 نوبت و 2 نفر (8/0%) بعد از بیش از 2 نوبت، وارد رشته موردنظر شده بودند.
100 نفر (9/79%) از رشته تحصیلی خود اظهار رضایت و 50 نفر (1/20%) اظهار نارضایتی کردند.
وضعیت مصرف سیگار، تریاک، الکل و حشیش در بین افراد مورد مطالعه آورده شده است.(جدول1)
از نظر نمره کسب شده در GHQ ، از میان 249 نفر، 159 نفر (9/63%) امتیاز کمتر از نمره برش (نمره23) را کسب نمودند و 90 نفر (1/36%) امتیاز بزرگتر یا مساوی 23 که به تفکیک رشته تحصیلی در جدول 2 آورده شده است. رابطه آماری معناداری بین متغیرهای جنس، وضعیت تأهل، وضعیت رضایتمندی از رشته تحصیلی، عوامل مؤثر در انتخاب رشته تحصیلی با وضعیت سلامت روان افراد بدست نیامد (جدول 3).
ماده ترجیحی در هنگام مواجهه با استرسها، سیگار در 2 نفر (8/0%) الکل در 2 نفر (8/0%)، تریاک در صفر نفر (0%) حشیش در صفر نفر (0%) گزارش شد. در 245 نفر (4/98%) هیچ مادهای ترجیح داده نشد.
رابط بین نمره GHQ و مقیاسهای 5 گانه پرسشنامه مدارای (بلینگز و موس) آورده شده است(جدول5). از 5 مقیاس مذکور، نمرات دو گروه تقسیم شده براساس نمره GHQ، در مقیاسهای بیان جسمی، مهار هیجانی و ارزیابی شناختی و توانایی حل مسأله از نظر آماری تفاوت معناداری داشتند.
«بحث»
از 249 شرکتکننده در این پژوهش، 90 نفر (1/36%)امتیاز بالاتر یا مساوی نمره برش (نمره 23) را در پرسشنامه GHQ کسب نمودند. اگرچه درصد دانشجویان مؤنثی که نمره بیشتر یا مساوی نمره برش را کسب کرده بودند بیش از دانشجویان مذکر بود، ولی این اختلاف از نظر آماری معنادار نبود (05/0P>). رقم بدست آمده از مطالعه حاضر با رقم بدست آمده از مطالعه Guthrie و همکارانش که در میان دانشجویان سال یک پزشکی منچستر انگلستان به عمل آمده بسیار نزدیک است (36%). وضعیت سلامت روانی دانشجویان در مناطق مختلف با استفاده از پرسشنامه سلامت عمومی GHQ در جدول5 آورده شده است. (8)
شاید بالاتر بودن ارقام بدست آمده در اکثر این مطالعات نسبت به پژوهش حاضر بدین علت باشد که همگی این مطالعات در میان دانشجویان پزشکی که از پراسترسترین رشتههای تحصیلی میباشد انجام شده ولی جمعیت مورد مطالعه در پژوهش حاضر جمعیتی متشکل از دانشجویان رشتههای مختلف تحصیلی علوم پزشکی بوده است و به علاوه همگی جدیدالورود بودند و تحت شرایط استرسزای تحصیل واقع نشده بودند.
علیرغم بالاتر بودن شیوع بسیاری از اختلالات روانپزشکی شایع مثل اختلالات افسردگی و اضطراب و شبهجسمی در زنان (2) و تعدادی از مطالعات دیگر (8و6) تفاوت معنیداری بین دو جنس از لحاظ امتیاز GHQ بدست نیامد.
در مطالعه مشابهی که با استفاده از GHQ-28 در دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی و در میان دانشجویان ورودی سال 1377 انجام شده درصد افراد با نمره GHQ بزرگتر یا مساوی نمره برش 4/30% بوده است(9) و در مطالعه مشابهی با استفاده از GHQ که در مراکز خوابگاههای دانشجویی دخترانه و پسرانه شهید بهشتی انجام شده، رقم مزبور 38% بدون اختلاف معنادار بین دو جنس بدست آمده بود(10) که تشابه زیادی با نتایج پژوهش حاضر دارد ولی در مطالعه مشابه دیگری که در میان دانشجویان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی بوشهر به عمل آمده(11) از لحاظ جنس تفاوت آماری معناداری وجود داشته (4/52% در جنس مؤنث و 1/32% در جنس مذکر)
در مطالعهای که در سطح جمعیت عمومی کشور در سال 78 انجام شده (16) درصد افراد با نمره GHQ بالاتر یا مساوی نمره برش 21% گزارش شد، که کمتر از مطالعه حاضر است و همچنین تفاوت معناداری بین دو جنس دیده شد (9/14% در مذکر و 9/25% در مؤنث). بالاتر بودن رقم مزبور در پژوهش حاضر شاید به این علت باشد که مطالعه در جمعیت محدودی انجام شده که همگی در سال اول رشته تحصیلی بودهاند و تحت یک شرایط خاص استرسزا و تغییر عمده در زندگی یعنی ورود به دانشگاه قرار داشتهاند. و دلیل دیگر شاید ناشی از تغییر شیوههای محاسبه امتیازات GHQ بوده باشد که در مطالعه کشوری از شیوه امتیازدهی سنتی (1-1-0-0) و در این مطالعه از شیوه لیکرت ساده (3-2-1-0) استفاده شده است.
در این پژوهش بین نمره GHQ و رشتههای مختلف تحصیلی اختلاف معناداری بدست نیامد (05/0P>) که احتمالاً ناشی از جدیدالورود بودن دانشجویان مورد مطالعه بوده که کاملاً تحت شرایط خاص رشته تحصیلی خود واقع نشده بودند. هماهنگ با نتایج مطالعات قبلی (3و4و5و12) افرادی که از سلامت روان بیشتری برخوردار بودند از شیوههای مدارای فعال و مؤثرتری استفاده مینمودند. نکات دیگر استخراج شده از پژوهش حاضر عبارتند از:
1ـ افرادی که از سلامت روان بیشتری برخوردارند از مهارت ارزیابی شناختی بیشتری نیز برخوردار میباشند. در توجیه این یافته میتوان به این نکته اشاره کرد که دیده شده. اختلالات شناختی قابل توجهی ممکن است در مواجهه با عوامل جدی فشار، گریبانگیر افراد شود که در آن شرایط افراد نمیتوانند به راحتی تمرکز کنند و افکارشان را منطقاً سازمان دهند.(1)
2ـ افرادی که از سلامت روان کمتری برخوردارند از مهار هیجانی بیشتری در برخوردار با استرسها استفاده میکنند. این یافته احتمالاً به علت اینست که افرادی که از سلامت روانی کمتری برخوردارند در برخورد با مشکلات دچار تحریک و برانگیختگی بیشتری میشوند و چون طبق موارد 1و4 همین پژوهش به خوبی قادر به ارزیابی شناختی و یافتن راهحل مفید برای مشکلات نیستند، واکنشهای هیجانی بیشتری در برابر استرسها از خود نشان میدهند.
3ـ افرادی که از سلامت روانی کمتری برخوردارند از راهبردهای مدارای جسمانی کردن بیشتر استفاده مینمایند. علت این یافته اینست که دیده شده انطباق با حضور مستمر یک عامل فشار ممکن است امکانات بدن را کاهش دهد و اشخاص را مستعد بیماری کند.(1)
4ـ افرادی که از سلامت روانی بیشتری برخوردارند از مهارت حل مسأله بیشتری نیز برخوردارند. دیده شده که افرادی که پریشانی روانی کمتر و به ویژه افسردگی کمتری دارند راحتتر میتوانند از مدارای مشکل مدارانه یا حل مسأله استفاده کنند(1) از طرفی به نظر میرسد ارزیابی شناختی از ملزومات حل مسأله میباشد و بهتر بودن ارزیابی شناختی در افراد با سلامت روان بیشتر، توجیه دیگری برای این نتیجه است.
5 ـ افرادی که از سلامت روان بیشتری برخوردارند از توانایی جلب حمایت اجتماعی بیشتری برخوردار نیستند.
در توجیه این یافته شاید بتوان گفت باتوجه به اینکه تمامی افراد مورد مطالعه، از یک جمعیت محدود دانشجویی و با شرایط یکسان از لحاظ طول مدت تحصیل انتخاب شده بودند، از نظر توانائیهای جلب حمایت اجتماعی و برخورداری از شبکه روابط اجتماعی تفاوت چندانی با یکدیگر نداشته باشند.
6ـ باتوجه به یافتههای جدول 2 پائینتر بودن مصرف مواد غیرمجاز در این پژوهش در مقایسه با پژوهشی که در سال 1994 در دانشکده نیوکاسل انگلستان انجام شده بود(16) (5/25% دانشجویان پزشکی مصرف بیش از حد الکل و 2/49% مصرف حشیش) از دلایل ذیل ناشی میشود: تفاوت وضعیت فرهنگی جامعه ما با انگلستان و همچنین احتمالاً دخالت معذوریتهای قانونی و اخلاقی حاکم برجامعه و از طرفی جدیدالورود بودن دانشجویان در تحقیق حاضر که فرصت تأثیرپذیری از دانشگاه و خوابگاههای دانشجویی به عنوان یکی از مراکز آشنایی افراد با مواد، را به آنها نداده است.
7ـ عدم ارتباط معنادار بین مؤلفههای رضایت از رشته تحصیلی، تعداد دفعات شرکت در کنکور و وضعیت تأهل از دیگر یافتههای این پژوهش است. در مورد رضایت از رشته تحصیلی شاید جدیدالورود بودن افراد و عدم درگیری کامل با مشکلات رشتههای مزبور در این نتیجه مؤثر بوده است. در مورد وضعیت تأهل نیز کم بودن تعداد افراد متأهل، 3 نفر (2/1%) از اعتبار این یافته میکاهد.
8 ـ نتایج این مطالعه نشان میدهد که سلامت روانی کمی بیش از دانشجویان مورد مطالعه در معرض خطر است، آن هم در حالیکه آنها تازه در ابتدای دوران تحصیل خود در دانشگاه قرار دارند و طبق بعضی از مطالعات قبلی (4و6و13) انتظار میرود این آمار در طی دوران تحصیل روند رو به رشدی داشته باشد (بخصوص در رشتههای پراسترس مثل پزشکی) و این یافته بیانگر اهمیت انجام مطالعات عمیق و ریشهای در مورد وضعیت سلامت روان این دانشجویان میباشد. باتوجه به ارتباط سلامت روان دانشجویان با مکانیسم مدارای آنها، اهمیت آموزش مهارتهای مؤثر مدارا با استرسها که از امور آموختنی است آشکار میگردد.
محدودیتهای این پژوهش عبارتند از: الف) محدودیتهای خاص مطالعه پرسشنامهای ب) عدم انتخاب نمونهها به شیوه تصادفی و در نتیجه احتمال سوگیری ج) عدم تأیید تشخیص افراد مشکوک با استفاده از پرسشنامه GHQ توسط یک مطالعه تکمیلی روانپزشکی.
پیشنهاد میشود الف) طی مطالعه دیگری با استفاده از مصاحبه تکمیلی روانپزشکی، افراد مشکوک غربال شده، بررسی شوند.
ب) کلیه دانشجویان در ابتدای دوران تحصیل از نظر سلامت روان غربالگری شده، خدمات مشاورهای و درمانی در اختیار موارد علامتدار قرار بگیرد.
ج) مطالعات پیگیری در ابتدای هر سال تحصیلی، در تمام طول دوران تحصیل انجام شود.
د) برنامههای آموزشی برخورد با استرسها و کسب مهارتهای مؤثر مدارا به صورت جدی در برنامههای آموزشی دانشجویان خصوصاً در ابتدای دوران تحصیل گنجانده شود.
جدول 1. سئوالات پرسشنامه GHQ-28
شماره سئوال
علائم
1
احساس سلامت و تندرستی
2
احساس نیاز به داروهای تقویتی
3
احساس ضعف و سستی
4
احساس بیماری
5
سردرد
6
احساس فشار به سر
7
احساس داغ و سرد شدن
8
بی خوابی
9
بیدار شدن در وسط خواب
10
احساس تحت فشار بودن
11
عصبانیت و بد خلقی
12
هراسان و وحشت زده بودن
13
عدم توانایی در انجا کارها
14
دلشوره
15
توانایی در مشغولیت و سرگرم نگه داشتن خود
16
صرف وقت بیشتر از حد معمول در انجام کارها
17
احساس خوب انجام دادن کارها
18
احساس رضایت از نحوه انجام کارها
19
احساس مفید بودن
20
قدرت تصمیم گیری
21
لذت بردن از فعالیتهای روزمره
22
احساس بی ارزشی
23
ناامیدی
24
احساس بی ارزش بودن
25
افکار خودکشی
26
عدم توانایی انجام کار
27
آرزوی مردن
28
اقدام به خودکشی
سوالات 1 تا 7 مربوط به نشانه های جسمانی، 8 تا 14 مربوط به مقیاس اضطراب، 15 تا 21 به اختلال عملکرد اجتماعی و 22 تا 28 مربوط به مقیاس افسردگی می باشد.