فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:52
چکیده:
درک جهانی شدن
به طور ساده می توان گفت جهانی شدن بر سطح در حال افزایش، دامنه رو به رشد و تاثیر پرشتاب، فزایند و عمیق جریان هاو الگوهای فراقاره ای تعامل اجتماعی دلالت می کند. جهانی شدن به تغییر یا دگرگونی در سطح سازماندهی بشری اشاره دارد که جوامع دور را به یکدیگر مرتبط می سازد و دامنه دسترسی روابط قدرت در سراسر مناطق و قاره های جهان را گسترش می دهد. اما نباید آن را حاکی از ظهور نوعی جامعه جهانی هماهنگ یا فرایند جهانشمول تلفیق و یکپارچگی جهانی دانست که در آن همگرایی روزافزانی میان فرهنگ ها و تمدن ها وجود دارد؛ زیرا آگاهی از هم پیوندی روز افزون نه تنها دشمنی ها و اختلافات جدیدی می آفریند، بلکه می تواند به سیاست ارتجاعی و بیگانه هراسی ریشه دار دامن زند. چون بخش مهمی از جمعیت جهان تا حد زیادی از منافع جهانی شدن محروم هستند، جهانی شدن فرایندی به شدت تفرقه افکن و، بنابراین، بسیار مورد اختلاف است. یکدست نبودن جهانی شدن ما را مطمئن می سازد که این فرایند با فرایند جهانشمولی که در سراسر کره زمین به طور یکسانی تجربه شود فاصله زیادی دارد.
گرچه واژه جهانی شدن به کلیشه ای رایج بدل شده است، خود این مفهوم جدید نیست. خاستگاه های آن را می توان در آثار بسیاری از روشنفکران قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم پیدا کرد، از کارل مارکس و جامعه شناسانی مثل سن سیمون گرفته تا پژوهندگان جغرافیای سیاسی از قبیل مک کیندر، که به چگونگی تلفیق جهان از طریق مدرنیته پی برد. ولی واژه «جهانی شدن» تا دهه 1960 و اوایل دهه 1970 رواج آکادمیک و گسترده تری نیافت. این «عصر طلایی» گسترش سریع وابستگی متقابل سیاسی و اقتصادی دولت های غربی، نارسایی های تفکر متداول درباره سیاست، اقتصاد و فرهنگ را اثبات کرد، تفکری که جدایی واضح و آشکار امور داخلی و خارجی، عرصه های داخلی و
بین المللی، و امر محلی و جهانی را مسلم فرض می کرد. در جهانی به هم وابسته تر، وقایع خارجی به سرعت در داخل اثر می گذاشتند، و در همان حال تحولات داخلی پیامدهای خارجی داشتند. به دنبال سقوط سوسیالیسم دولتی و تحکیم سرمایه داری در جهان، در دهه 1990 آگاهی عمومی از جهانی شدن به شدت افزایش یافت. تقارن این تحولات با انقلاب اطلاعاتی سبب شد این گونه به نظر برسد که این تحولات موید این باور است که جهان – حداقل برای مرفه ترین ساکنانش – به سرعت در حال تبدیل شدن به نوعی فضای مشترک اجتماعی و اقتصادی است. با وجود این، ایده جهانی شدن منشا اختلاف نظر وسیعی است: نه فقط در خیابان ها بلکه همچنین در دانشگاه ها. به طور خلاصه می توان گفت بحث وسیع جهانی شدن درگرفته است.
در واقع، به نظر می رسد که خود ایده جهانی شدن، الگوها و عرف های سیاسی تثبیت شده را در هم می شکند و صف آرایی های سیاسی جدیدی می آفریند.
از رهگذر گشودن راه خود از میان این پیچیدگی، می توانیم مجموعه مجادلاتی را شناسایی کنیم که در باب شکاف در حال رشد میان دو طرف بحث در جریان است، یعنی میان آنهایی که جهانی شدن معاصر را فرایندی واقعی و کاملا دگرگون کننده می دانند – جهانی گرایان – و آنهایی که عقیده دارند این نظر به شدت اغراق آمیز است و ما را از مواجهه با نیروهای واقعی شکل دهنده جوامع و انتخاب های سیاسی امروز باز می دارد - شکاکان- البته این دوگانگی بسیار خام و ابتدایی است، زیرا از میان استدلال و عقاید گوناگون، دو تفسیر متنازع را بر می کشد.
اسطوره جهانی شدن
به نظر شکاکان، خود مفهوم جهانی شدن تا حد زیادی نپذیرفتنی است. آنها
می پرسند چه چیز جهانی شدن «جهانی» است؟ اگر امر جهانی را نتوان به طور تحت الفظی به عنوان پدیده ای جهانشمول تفسیر کرد، به نظر می رسد که مفهوم جهانی شدن چندان چیزی بیش از مترادفی برای غربی شدن یا آمریکایی شدن نیست.
در وارسی مفهوم جهانی شدن، شکاکان معمولا در پی ایجاد آزمون تجربی قانع کننده ای برای نظریه جهانی شدن هستند. این آزمون شامل ارزیابی این امر است که گرایش های معاصر را تا چه حد می توان با آنچه به نظر برخی مورخان اقتصاد، عصر زیبای وابستگی متقابل بین المللی، یعنی دوره میان سالهای 1890 تا 1914، بوده مقایسه کرد. چنین تحلیلی نشان می دهد که گرایش فعلی، به جای جهانی شدن، منعکس کننده فراینده «بین المللی شدن»، یعنی افزایش پیوندهای میان نظام های اقتصادی یا جوامع ملی ذاتا پیوسته، و «منطقه ای شدن»، یا «سه تایی شدن»، یعنی تجمع جغرافیایی مبادلات اقتصادی و اجتماعی فرامرزی هستند.
تحلیل مارکسیستی متعارف با شاخ و برگ دادن به این استدلال شکاکانه تاکید
می کند که سرمایه داری، به عنوان نظمی اجتماعی، منطق توسعه طلبانه بیمار گونه ای دارد؛ زیرا برای حفظ منابع سرمایه باید به طور مداوم از بازارهای جدید بهره کشی کند. سرمایه داری ملی باید برای بقای خود مداوم دامنه جغرافیایی روابط اجتماعی مبتنی بر سرمایه داری را گسترش دهد.
می گویند که امروزه امپریالیسم شکل جدیدی پیدا کرده، زیرا امپراتوری های ظاهری جای خود را به مکانیسم های جدید کنترل و نظارت چند جانبه، از جمله گروه هفت، یعنی هفت کشور عمده صنعتی (کانادا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن، انگلستان و آمریکا)، و بانک جهانی داده اند. به معنای دقیق کلمه، بسیاری از مارکسیست ها دوره کنونی را نه عصر جهانی شدن بلکه حالت جدیدی از امپریالیسم غربی می دانند که تحت سلطه نیازها و مقتضیات تامین سرمایه در دولت های اصلی سرمایه داری جهان قرار دارد.
پاسخ جهانی گرایان
جهانی گرایان این ادعا را رد می کنند که جهانی شدن مترادف آمریکایی شدن یا امپریالیسم غربی است. با این که آنها این امر را انکار نمی کنند که ممکن است گفتمان جهانی شدن در خدمت منافع نیروهای قدرتمند اقتصادی و اجتماعی غربی باشد، ولی روایت جهانی گرا بر این مطلب تاکید می کند که جهانی شدن جلوه ای از تغییرات ساختاری عمیق تر در سطح سازماندهی اجتماعی مدرن است. چنین تغییراتی در رشد شرکت های چند ملیتی (MNC)، بازارهای مالی و جهانی، انتشار فرهنگ عامه پسند و فراگیر شدن ویرانی زیست محیطی جهانی به خوبی مشهود است.
در این برداشت جهانی گرا، تاکید بر ویژگی های مکانی جهانی شدن، امری محوری است. تحلیل جهانی گرا به دنبال متمایز ساختن شبکه ها و نظام های جهانی از شبکه ها و نظام هایی است که در دیگر سطوح مکانی، از جمله محلی یا ملی، فعالیت
می کنند و، بنابراین جهانی شدن را بیش از هر چیز با فعالیت ها و روابطی یکسان
می انگارد که در سطحی بین منطقه ای یا بین قاره ای متبلور می شوند.
در قلب این تفسیر جهانی گرا، برداشتی از تغییر جهانی قرار دارد که شامل دگرگونی شدید اصول سازماندهی زندگی اجتماعی و نظم جهانی است. در متون جهانی گرا سه جنبه از این امر را می توان شناخت: دگرگونی الگوهای سنتی سازماندهی اجتماعی- اقتصادی، دگرگونی های سنتی مبتنی بر اصل ارضی و دگرگونی حالتهای جدیدی از سازماندهی اجتماعی فرا ملی؛
در کانون روایت جهانی گرا، دل مشغولی به قدرت دیده می شود: ابزارها، آرایش، توزیع و تاثیرات آن. به کمک جهانی شدن می توان افزایش سطح سازماندهی و اعمال قدرت را نشان داد. از این لحاظ، جهانی شدن شامل بازآرایی روابط قدرت میان مناطق جهان و در داخل آنهاست به گونه ای که محل های کلیدی قدرت و توابع آنها اغلب اقیانوس ها از یکدیگر فاصله دارند. به تعبیر جیمسون، در شرایط جهانی شدن معاصر، جوهره قدرت دیگر در اختیار محل هایی نیست که قدرت را بی واسطه تجربه می کنند.
باز آرایی قدرت سیاسی؟
تشکیل و سلطه دولت مدرن
دولت های مدرن در قرن های هجدهم و نوزدهم در اروپای غربی و مستعمرات آن ظاهر شدند، گرچه خاستگاه آنها در اواخر قرن شانزدهم بود های . این دولت ها در ابتدا با ادعای برخورداری از تناسب و تناظر مشخصی میان حاکمیت، قلمرو و مشروعیت، خود را از صورت های ابتدایی تر سلطه سیاسی متمایز کردند. شکل گیری مفهوم حاکمیت نقشی محوری در این تحول داشت، زیرا دعوی خاصی مبنی بر اعمال بر حق قدرت سیاسی بر قلمروی محدود را مطرح کرد – یعنی حق حاکمیت انحصاری بر قلمروی مرز بندی شده.
دولت های مدرن به صورت دولت های ملی در آمدند- یعنی هیئت هایی سیاسی، جدا از حاکم و محکوم، با بیش ترین حق اعمال قدرت بر قلمروی مشخص، با پشتوانه دعوی برخورداری از حق انحصاری به کارگیری زور، و یا مشروعیت یافتگی به وشیله وفاداری یا رضایت شهروندان آنها.
تحکیم قدرت دولت های ملی اروپایی پیشگام، بخشی از فرایند ایجاد جامعه ای بین المللی از دولت ها بود که ابتدا در خود اروپا و سپس، با افزایش و تداوم نیازهای اروپا به مستعمراتش و گسترش ]نفوذ[ اروپا در سراسر دنیا، در مناطق گوناگون شکل گرفت.
خاستگاه این نظم را اغلب ]معاهدات[ صلح وستفالیا در سال 1648 می دانند، یعنی معاهداتی که به جنگ سی ساله خاتمه داد.
ولی شاید منصفانه باشد که بگوییم فقط در اواخر قرن بیستم بود که نظم بین المللی مدرن دولت ها واقعا جهانی شد، زیرا تنها با نابودی همه امپراتوری های بزرگ – امپراتوری های اروپایی، آمریکایی و سرانجام امپراتوری شوروی – بود که بسیاری از مردم سرانجام توانستند به عنوان جوامع مستقل سیاسی به جامعه دولتها بپیوندند.
به نظر شکاکان، سنت های سیاسی ملی هنوز زنده اند، هنوز ممکن است
چانه زنی های سیاسی مشخصی میان دولت ها و رای دهندگان صورت گیرد، و دولت ها هنوز، با توجه به اراده سیاسی، به حاکمیت خود ادامه می دهند. کسب و کار سیاست ملی اگر مهمتر از دوران تشکیل اولین دولت های مدرن نباشد، حداقل به همان اندازه مهم است. توانمندی انجام دادن این کسب و کار برای همه کسانی که در اجتماعی مرزبندی شده زندگی می کنند اهمیت زیادی دارد. ایجاد قابلیت های مناسب دولتی در کشورهای توسعه یافته و پرورش این قابلیت ها در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، یعنی جایی که این قابلیت ها ضعیف هستند یا وجود ندارد، چالش داخلی اصلی در سیاست معاصر است، زیرا تنها راه کسب توانمندی – در سیاست های اقتصادی، اجتماعی و رفاهی – و وصول به اهداف ملی به شمار می رود.
در زمینه نظام دولت های جهانی، واقع گرایی دولت را موجودیت واحدی می داند که هدف اصلی آن تقویت و دفاع از منفعت ملی خود است.
واقع گرایی این امر را مسلم می داند که نظام دولت های برخوردار از حاکمیت مستقل، ناگزیر خصلتی آنارشیستی دارد؛ و این آنارشی همه دولت ها را مجبور می کند که، در غیبت اجتناب ناپذیر هر گونه صاحب اختیار مطلقی برای اعمال رفتار اخلاقی و قوانین مورد توافق بین المللی، سیاست مبتنی بر قدرت را برای دستیابی به منافع حیاتی خود دنبال کنند.
برداشت دولت محور از نظم به عنوان نظم بین دولتی، این شکاکیت را تقویت
می کند: دولت ها کنشگران اصلی در امور جهانی هستند. تاثیر دیگر کنشگران بر شرایط سیاسی و اقتصادی جهان در چارچوبی به وجود می آید که به وسیله دولت ها ساخته
می شود و تحت سلطه آنهاست. افزون بر این، نهادهای بین المللی یا بی اثر یا به شدت ناچیز، یعنی فاقد قدرت خود مختار علی، شمرده می شوند.
به سوی سیاستی جهانی
جهانی گرایان معمولا بسیاری از جنبه های روایت بالا را زیر سوال می برند. استدلال آنها به شرح زیر است. برداشت سنتی از دولت، که در آن دولت واحد بنیادین نظم جهانی شمرده می شود، همگونی نسبی دولت را مسلم فرض می کند، یعنی اینکه دولت پدیده ای واحد با مجموعه ای از اهداف واحد است. ولی رشد سازمان ها و گروههای بین المللی و فراملی، از سازمان ملل و دفترهای نمایندگی های تخصصی آن گرفته تا گروه های فشار و جنبش های اجتماعی بین المللی، شکل و پویایی دولت و جامعه مدنی را تغییر داده است.
در ماهیت و صورت زندگی سیاسی تغییری رخ داده است. صورت متمایزی که زندگی سیاسی در دوران معاصر به خود گرفته عبارت است از ظهور «سیاست جهانی» - صورت همواره در گسترش شبکه های سیاسی، تعامل سیاسی و فعالیت قانونگذاری سیاسی. تصمیم ها و کنش های سیاسی در یک بخش از جهان ممکن است به سرعت پیامدهای جهانی داشته باشد.
علاوه بر این، بسیاری از صورت های جدید وسایل ارتباطی که از مرزها فراتر
می روند، مردم، ملتها و سازمانها را به یکدیگر می پیوندند. انقلاب دیجیتالی در میکروالکترونیک، در فن آوری اطلاعاتی و در رایانه ها عملا منجر به پیوند های بی واسطه جهانی شده که، در ترکیب با فن آوری های تلفن، تلویزیون، تلگراف، ماهواره و حمل و نقل با جت، ماهیت ارتباطات سیاسی را به شدت تغییر داده است. پیوند عمیق میان «محیط فیزیکی»، «وضعیت اجتماعی» و سیاست، که شاخص اکثر ارتباطات سیاسی از دوران پیشامدرن تا مدرن بود، اکنون گسسته شده است. سرعت انتشار وقایع 11 سپتامبر 2001 در سراسر جهان و تبدیل تروریسم جمعی به مسئله ای جهانی، نمونه ای اندوه بار است.
عصر حاضر سیاست جهانی نشان دهنده تغییری به سوی نظام حکومت چند لایه منطقه ای و جهانی است.
در میانه قرن نوزدهم سالانه دو یا سه کنفرانس یا کنگره برگزار می شد؛ امروزه تعداد آنها سالانه بالغ بر چهار هزار می شود. دولت ملی بیش از پیش در مجموعه ای از نظام های حکومتی جهانی، منطقه ای و چند لایه اسیر می شود- و به زحمت می تواند کل آن را کنترل کند، چه رسد به اینکه همچنان بر آن فرمان برآند. سیاست خارجی و سیاست داخلی به شدت درهم تنیده شده اند که این امر هماهنگی و کنترل ملی سیاست دولت را بیش از پیش دشوار می کند.
افزون بر این، تغییر مهمی در گستره و محتوای حقوق بین الملل صورت گرفته است. شکل های قرن بیستمی حقوق بین الملل- از قانون جنگ گرفته تا قانون مربوط به جنایات علیه بشریت، مسائل زیست محیطی و حقوق بشر – مولفه های چیزی را آفریده اند که می توان آن را چارچوب در حال ظهور «حقوق جهان وطنی» خواند، حقوقی که قدرت سیاسی دولت های واحد را محدود و محصور می کند.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:15
چکیده:
موضوعات پیچیده مربوط به تخصصی نمودن مقررات خاص علوم ورزشی در تلاشهای اخیری که به منظور پیشرفت فیزیولوژی حرکتی، ورزش های حرفه ای صورت گرفته، واضح است. سؤالات مربوط به اینکه چه کسی در آینده این مقررات را کنترل می کند باعث شده تا سازمان انجمن آمریکائی فیزیولوژیست های ورزشی (ASEP) تشکیل گردد، سازمانی متشکل از فیزیولوژیست هایی که هدف اصلی آنها حرفه ای کردن فیزیولوژی ورزش است. در بین مشکلات عنوان شده توسط اعضاء ASEP این موضوع مهم است که تنها فیزیولوژیست ها باید بر مسیر مورد نظر، نظارت کنند. نکته مهم در بحث های مستمر امروزی آن است که آیا کالج آمریکایی درمان مشکلات ورزشی(ACSM)- سازمانی منتخب، مختص علوم ورزشی و متشکل از حداقل 56 شغل (شامل فیزیولوژی ورزش)- به عنوان متخصص حق و توانایی نظارت بر توسعه فیزیولوژی ورزش را دارد. (در این زمینه باید به تلاش های مداوم و جدید ACSM برای پیشرفت ثبت تخصصی فیزیولوژیست های درمانی ورزش توجه نمود). این بحث ادامه می یابد و در اینجا متوقف نخواهد شد، اما این استدلال باید توسط هر فرد با هر گرایشی به بخش های تخصصی ورزشی، بررسی شود. اتونومی، توانایی متخصصان برای فعایت مستقل بر خودمختاری، یک عنصر اصلی برای دست یابی به موقعیت های تخصصی است.
ضوابط اخلاقیACSM
اصول و اهداف
مقدمه: این اصول برای کمک فردی و اشتراکی به اعضاء و افراد کالج منظور می شود تا سطح بالایی از رفتار اخلاقی را حفظ نمایند. این موارد قانون نیستند بلکه استانداردهایی هستند که توسط آنها یک فرد یا عضو می تواند تناسب رفتاری خود، ارتباط با همراهان، با اعضاء تخصص های مربوطه، با عموم مردم و نیز با تمامی افرادی که یک رابطه حرفهای را ایجاد نموده اند، را مشخص نماید. هدف اصلی کالج، ایجاد ترویج دانش مربوط به تمامی جنبه های افراد شرکت کننده در تمرین می باشد البته با رعایت احترام نسبت به مقام انسانی آنها.
بخش1: اعضاء باید پی در پی کوشش کنند تا دانش و مهارت خود را بهبود بخشیده و امکان بهره مندی از دستاوردهای حرفه ای خود را برای هم قطارانشان فراهم نمایند.
بخش2: بایستی اعضاء استانداردهای علمی و حرفه ای بالایی را حفظ کنند و به طور عمدی با هر فردی که از این اصول تخطی می کند مشارکت نکنند.
بخش3: کالج موظف است تا از عموم افراد و خودش در مقابل اعضائی که در زمینه رفتار اخلاقی یا رقابت حرفه ای ضعف نشان داده اند، دفاع نمایند.
بخش4: آرمان های کالج حاکی از آن است که مسئولیت های هر فرد یا عضو نه تنها در قبال فردی توسعه می یابد بلکه در برابر اجتماع با هدف بهبود سلامت و رفاه فردی و اجتماعی نیز گسترش می یابد.
ادامه ضوابط اخلاقیACSM
حفظ ثبات مناسب در تخصص های تعیین شده
به هر فرد یا عضوی باید به طور قانونی مجوز داده شود، تائید شود و یا حتی توسط هر اداره دولتی کنترل شود تا در زمینه حرفه خود فعالیت نماید و باید قبل از آنکه آن اداره به عنوان شرط عضویت دائم کالج آن را بپذیرد در ثبات خود باقی بماند. چون ممکن است تنبیه انضباطی توسط کالج برای هر فرد اعمال شود، هر گونه اخراج، تعلیق، مجازات یا مصوبه دیگری توسط چنین اداره دولتی اجرا می گردد.
تشهیر (افشاء عمومی) وابستگی
به غیر از فعالیت اقتصادی، هر عضو یا فرد(FACSM) ممکن است وابستگی خود را در هر زمینه شفاهی یا مستند، با کالج افشاء کند، مشروط به اینکه به طور رایج صحت داشته باشد. در این بخش هیچکس نمی تواند کالج را مجبور به امضاء هر آنچه به افشاء موضوع می شود بکند، مگر اینکه این موضوع صراحتاً توسط کالج عنوان شود. افشاء وابستگی در ارتباط با فعالیت تجاری ممکن است صورت گیرد به شرط آنکه به روشی حرفه ای و مناسب انجام شود نه با روندی غلط، گمراه کننده و یا فریبنده و نیز پروانه فعالیت، دستیابی به تخصص یا وضعیت گواهی کا را به مخاطره نیندازد. از آنجایی که عضورت در ACSM به افراد اعطاء می شود، افشاء وابستگی و یا استفاده از ACSM نخستین به عنوان بخشی از نام تجاری، اشتراکی یا متحد نمی باشد.
بازگویی تخلف این مقوله ممکن است به عنوان تنبیه انضباطی تلقی گردد.
استفاده عمومی از مهارت های حرفه ای
افراد و اعضاء تشویق می شوند تا ورای موقعیت شغلی شان، هنگامی که فرصت ایجاب می کند مهرت حرفه ای خود را به معرض مشاوره بگذارند. در چنین موقعیتی، انتظار میرود تا کارشناس از جعل و حذف وقایع مربوطه، درگیری زیاده از حد بخشی از مهارت و مشکلات مربوط به ACSM در هنگام کار در زمینه یک ظرفیت انتسابی اجتناب کند.
نظم
ممکن است هر فرد یا عضو کالج به خاطر رفتار خود تأدیب یا اخراج شود که این امر به نظر هیأت امناء به خاطر مقام و موقعیت کالج مضر بوده و یا با اهداف کالج منافات دارد. ممکن است اخراج یک عضو با رأی مثبت دو- سوم اعضاء هیأت امناء حاضر در یک جلسه ماهانه یا خاص اعمال شده باشد و تنها بعد از آن عضو مذکور از مسئولیتهای موجود در مقابل خود مطلع شده باشد و قبل از رأی هیأت امنا فرصتی برای تکذیب یا رد چنین مسئولیت هایی را نداشته باشد. تنبیه های انضباطی دیگر از جمله توبیخ، مجازات و انتقاد نیز توسط کمیته رفتار حرفه ای و اخلاقیات پیشنهاد میشود و به دنبال رأی مثبت دو- سوم اعضاء هیأت حاضر در جلسه یا توسط رأی مخفی ارسالی اعمال می شود، مشروط به اینکه اکثریت آراء با آن موافق باشند.
همانگونه که در فصل1 شرح داده شد، بدنه اصلی آگاهی در نظم علم ورزش، حرکت می باشد. علیرغم آگاهی های خاص شاه راه اصلی وضعیت حرفه ای برای هر گروه پیشه روی تدریجی آن را تضمین می کند: تشخیص بخش خاصی از آگاهی؛ شرط یک دوره آموزشی رسمی پایان تخصصی با یک مدرک آکادمیک؛ و تجربه دوره انترنی و نیز مرحله مطالعه سخت برای پشت سر گذاشتن امتحانات عملی و شناختی و اخذ گواهی یا مدرکی که صلاحیت کاری را تضمین نموده، منجر به استخدام تخصصی گشته و علوم مردم را از مشاغل جعلی مبرا سازد. هر چند این مرحله برای افراد علاقمند به تحصیل علوم ورزشی قابل دسترسی است، فقدان شناخت تخصصی متداول به فقدان مشاهده شده یک یا بیشتر از یک ناحیه هرم تخصصی مربوط می شود.
دو خصوصیت به جامانده طبق میزان اهمیت آن در سطح تقریباً پائین تری قرار میگیرند. سازمانی حرفه ای برای ارائه استانداردها، قوانین، ساختار و ابزار ارتباطی ضروری است (فص3). اغلب سازمان های متخصص به افرادی اختصاص می یابند که از طریق تمرین تخصص هایشان دوره زمانی را برای ارائه خدماتشان تعهد می کنند.
مطمئناً، سطوح مختلف صلاحیت بین افراد متخصص وجود دارد، بسیاری از آنها توسط قوانین ایالتی یا برنامه های تشخیص ملی تعیین می شوند و بسیاری نیز اختیاری هستند. چنین مواردی به سلامت و تخصص های صلاحیتی مربوط می شوند و در اکثر ایالات به کار تخصص های علوم ورزشی در یک محیط کلینیکی.
گواهی یا پروانه
در سال1975، ACSM اولین راهنماها را برای دستور آزمایش نمره دار (مدرج) ورزشی منتشر ساخت(3). در این مقاله موضوعات رفتاری (فرآیند ذهنی غیربصری) و موضوعات آموزشی خاص (رفتار برحسب موارد قابل مشاهده تعریف می شود) برای پزشکان، مدیران برنامه و متخصصین ورزشی عنوان شد، مطالب تحت سرفصل های آناتومی کارکردی، فیزیولوژی ورزشی، فیزیولوژی رفتاری و دینامیک های گروهی، اقدامات فوریتی، تمرینات درمانی، دستورات تمرینی و تکنیک های آزمایشگاهی ورزشی منظم شد. برای نخستین بار یک تخصص (فیزیولوژی ورزش درمانی) از طرف جامعه علمی مورد توجه قرار گرفته است. در همین سال، ACSM گواهینامه ملی درمان را برای مدیران برنامه و متخصصین ورزشی صادر نمود. این کار در سال1976 با گواهینامه ای برای تکنولوژیست آزمایش تمرینات ادامه یافت (امروزه این امر متوقف شده است). در سال1986، ACSM ابتدا گواهینامه هایی را با معرفی رهبر تمرین، مربی بهداشت و مدیر بهداشت برای بخش بهداشت پیشنهاد نمود. امروزه، راهنمایACSM به ششمین چاپ خود رسیده است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:139
فهرست مطالب:
اقتصادی جهانی؟ ۱
تداوم اقتصادهای ملی ۱
اقتصاد جهانی جدید ۱۲
انعکاس حقوق بشر در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ۲۵
اسناد انتخابی حقوق بشر، اعلامیه ها و معاهده های سازمان ملل ۳۸
اسناد جهانی ۳۸
معاهده های منطقه ای ۴۱
گزارشگر ویژه خشونت علیه زنان، دلایل و نتایج آن ۴۵
نتیجه گیری ۴۸
مقام انسانی زن از نظر قرآن ۵۱
مقام انسانی زن از نظر قرآن ۵۲
فلسفه خاص اسلام درباره حقوق خانوادگی ۵۲
تساوی یا تشابه؟ ۵۴
مقام زن در جهان بینی اسلامی ۵۶
اعلامیه حقوق بشر فلسفه است نه قانون ۶۷
نگاهی به تاریخ حقوق زن در اروپا ۷۰
حیثیت و حقوق انسانی ۷۳
نکات مهم مقدمه اعلامیه حقوق بشر ۷۵
تنزل و سقوط انسان در فلسفه های غربی ۷۷
درآمدی بر جهانی شدن ۸۲
مختصات جهانی شدن ۸۶
منابع ۱۰۳
جهانی شدن و گفتمان جهان اسلام ۱۰۵
روایت جهان اسلام به مثابه یک گفتمان ۱۰۸
جامعه شناسی مذهب اسلام و جهانی شدن ۱۱۴
جهان گرایی و مفهوم معرفت شناختی اسلام ۱۱۷
آسیب شناسی تأثیر جهانی شدن بر جهان اسلام ۱۱۹
منابع ۱۳۳
چکیده:
اقتصادی جهانی؟
گر چه بحث دربارة جهانی شدن اقتصادی نوشته های حجیمی پدید آورده، موضوعات مورد مناقشه حول محور چهار سؤال بنیادین، دسته بندی می شوند. این چهار سؤال به طور ساده عبارتند از:
• آیا اقتصادی جهانی واحدی در حال پدید آمدن است؟
• شکل جدید سرمایه داری، که ناشی از «انقلاب صنعتی سوم» است، تا چه حد در حال به دست گرفتن زمان کرة زمین است؟
• جهانی شدن اقتصادی تا چه حد تابع حکومت ملی و بین المللی مناسب و کارآمد باقی می ماند؟
• آیا رقابت جهانی به سیاست اقتصادی ملی و دولت رفاه اجتماعی خاتمه می دهد؟
این چهار سؤال هم فکر جهانی گرایان و هم فکر شکاکان را به خود مشغول می کنند.
تداوم اقتصادهای ملی
موضوع شکاکانة منعکس کنندة تفسیری محتاطانه از گرایش اقتصادی جهانی معاصر است. به نظر شکاکان، اگر در چارچوب تاریخ قضاوت کنیم، اقتصاد جهانی فعلی به جای این که در در حال تبدیل شدن به اقتصادی واقعاً جهانی باشد، فقط به طور سستی یکپارچه است. در مقایسه با عصر زیبای 1890-1914 ، هم گستره و هم مقیاس جغرافیایی جریانات تجارت، سرمایه و مهاجران در حال حاضر نظم بسیار کمتری دارد (گوردون 1988 ؛ وایس 1998 ؛ هیرست و تامپسون 1999). گر چه امروزه میزان جریانات ناخالص سرمایه میان نظام های اقتصاد اصلی جهان تا حد زیادی بیسابقه است، جریانات خالص واقعی میان آنها به طور قابل ملاحظه ای کم تر از ابتدای قرن بیستم است (زوین 1992 ؛ واتسون 2001). بسیاری از این نظام های اقتصادی، از جمله بسیاری از کشورهای در حال توسعه، کمتر از قبل به روی تجارت باز هستند که این امر موجب کاهش وابستگی آنها به سرمایة خارجی می شود (هوگولت 2001 ؛ هیرست و تامپسون 1999 ). افزون بر این، میزان مهاجرت جهانی در قرن نوزدهم تا حد زیادی میزان مهاجرت در دورة فعلی را تحت الشعاع قرار میدهد (هیرست و تامپسون 1999). با توجه همه این موارد، اقتصاد جهانی معاصر به میزان قابل ملاحظه ای کمتر از همتای قرن نوزدهمی خود باز و جهانی شده است. شکاکان همچنین عقیده دارند که این اقتصاد یکپارچگی بسیار کمتری دارد.
اگر جهانی شدن اقتصادی با یکپارچگی روزافزون نظام های اقتصادی ملی واحد همراه باشد، به طوری که سازماندهی عملی فعالیت اقتصادی از مرزهای ملی فراتر رود،می توان گفت اقتصادی جهانی در حال ظهور است. در اقتصاد جهانی شده، (از لحاظ نظری) انتظار می رود همچنان که ارزش واقعی متغیرهای کلیدی اقتصادی (تولید، قیمت ها،دستمزدها و نرخ های بهره) به رقابت جهانی پاسخ می دهند، نیروهای بازار جهانی بر شرایط اقتصادی ملی برتری یابند. بنابر موضع به شدت شکاکانه،درست همانطور که اقتصادهای محلی در بازارهای ملی غرق میشوند آزمون واقعی جهانی شدن اقتصادی نیز این است که آیا گرایش های جهانی الگی یکپارچگی و ادغام اقتصادی جهانی، یعنی وجود بازار واحد جهانی، را تأیید می کنند یا نه (هیرست و تامپسون 1999). از این لحاظ، می گویند که شواهد موجود بسیار کمتر از دعاوی اغراق آمیز بسیاری از جهانی گرایان است. حتی در بین دولت های عضو سازمان توسعه و همکاری اقتصادی که بی تردید به هم پیوسته ترین مجموعه نظام های اقتصادی هستند،گرایش های معاصر فقط نشان دهندة میزان اندکی از یکپارچگی و ادغام اقتصادی و مالی هستند (فلدستاین و هوریوکا 1980؛ نیل 1985 ؛ زوین 1992 ؛ جونز 1995 ؛ گارت 1998). شواهد موجود خواه از نظر سرمایه، فن آوری، کار یا تولید،نه وجود اقتصادی جهانی را تأیید می کنند نه ظهور آنها را (هیرست و تامپسون 1999). از این امر میتوان نتیجه گرفت که حتی شرکتهای چند ملیتی، بر خلاف توصیف متداول آنها به صورت «سرمایة آزاد» عمدتاً اسیر بازارهای ملی یا منطقه ای هستند (تایسون 1991 ؛ روی گروک و تولدر 1995 ؛ راگمن 2001). شکاکان گرایش های فعلی را نه اقتصادی جهانی بلکه شواهد بین المللی شدن مهم فعالیت اقتصادی، یعنی تقویت پیوندهای میان نظام های اقتصاد جداگانة ملی، می دانند که از نظر تاریخی بی سابقه است بین اللملی شدن نه جایگزین بلکه مکمل سازماندهی و تنظیم عمدتاً ملی فعالیت اقتصادی و مالی معاصر است که به دست واحدهای عمومی و خصوصی ملی یا محلی اداره میشود. به نظر شکاکان، کل اقتصاد در اصل ملی یا محلی است. ولی حتی گرایش معطوف به بین المللی شدن بررسی دقیقی می طلبد، زیرا نشان دهندة تمرکز جریانات تجارت، سرمایه و فن آوری در بین دولتهای اصلی عضو سازمان توسعه و همکاری اقتصادی به استثنای بخش عمده ای از بقیه جهان است. ساختار فعالیت اقتصادی جهانی تحت سلطة (روزافزون) نظام های اقتصاد سازمان توسعه و همکاری اقتصادی و پیوندهای در حال رشد میان آنها قرار دارد (جونز 1995) . از هر نظر که بنگریم بزرگترین بخش انسان ها از بازار به اصطلاح جهانی محروم می مانند؛ شکاف میان شمال و جنوب در حال افزایش است. هوگولت و دیگران با اتکا به مجموعه ای از شواهد آماری، عقیده دارند که براساس موازین تاریخی، اقتصاد جهانی نه در حال گسترش دامنة دسترسی خود بلکه در حال فروپاشی درونی است. اگر جریانات تجارت، سرمایه گذاری و مهاجرت را بسنجیم، درمییابیم که اکنون مرکز اقتصادی جهانی کمتر از دوران قبل از انقلاب صنعتی با حاشیة آن ادغام شده است (مثلا نگاه کنید به هوگولت 2001).
تحلیل شکاکانه به اقتصاد جهانی یکپارچه هیچ اعتقادی ندارد و بر سازماندهی روزافزون فعالیت اقتصادی جهانی در سه بلوک اصلی، که هر کدام مرکز و حاشیة منحصر به خود دارند، یعنی اروپا. آسیا، اقیانوسیه و آمریکا تأکید می کند. این سه تایی شدن اقتصاد جهانی با تمایل روزافزون به وابستگی متقابل اقتصادی و مالی در داخل هر یک از این سه ناحیه به قیمت ادغام آنها همراه است (لوید 1992 ؛ هیرست و تامپسون 1999؛ راگمن 2001). این فرایند از رهگذر رشد منطقه ای شدن، از ساختارهای رسمی پیمان تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA) ، سازمان همکاری اقتصادی آسیا – اقیانوسیه (APEC) ، بازار مشترک مخروط جنوبی (MERCOSUR) ، اتحادیه ملل آسیای جنوب شرقی (ASEAN) و اتحادیة اروپا گرفته تا راهبردهای تولید و بازاریابی منطقه ای شرکتهای چند ملیتی و شرکتهای ملی، تقویت می شود (جی . تامپسون 1998 الف). دوران حاضر با عصر جهانی شدن اقتصادی فاصلة زیادی دارد، و به ویژه در مقایسه با عصر زیبا، دورانی است که مشخصهاش فروپاشی و تجزیة رو به رشد اقتصاد جهانی به تعداد زیادی از نواحی اقتصادی منطقه ای است که تحت سلطة نیروهای سوداگرانة قدرتمند رقابت اقتصادی و همچشمی اقتصادی ملی قرار دارند (هارت 1992 ؛ سند هولتز و همکاران 1992 ؛ راگمن 2001).
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:37
چکیده:جهانی شدن فرایندی است که قابلیت تبدیل به فرصتی برای منافع ملی ما و تهدیدی بر ضد منافع را خواهد داشت و اینکه کدام روی سکه روی دهد بستگی مستقیم به نحوه مواجهه ما با آن دارد.مقاله حاضر سعی در ایجاد زمینه مناسب برای شناساندن جهانی شدن مالی ( Financil Globalization) و نقش حسابداری بین المللی در این میان دارد.تعریف کلی جهانی شدنبرخی از صاحبنظران در تعریف پدیده جهانی شدن به جنبه اقتصادی آن تاکید ورزیده و اقتصاد واحد جهانی و پیامدهای آن را به عنوان جهانی شدن آورده اند و برخی دیگر از اندیشمندان نیز سعی کرده اند جهانی شدن را به عنوان یک مفهوم سیاسی تعریف کنند، (فوکویاما) که در کتاب ( پایان تاریخ) به جهانی شدن الگوی حکومتی دموکراسی لیبرال اشاره کرده و آن را شکل نهایی حکومت بشری قلمداد می کند و صاحبنظران دیگر نیز به تبیین این مفهوم در چارچوب تحولات اقتصادی ، سیاسی و زیست محیطی پرداخته اند.با مطالعه در این زمینه در می یابیم که جهانی شدن در ابعاد مختلف و گوناگون نظیر اقتصاد، سیاست، فرهنگ.... تعریف خاص خود را دارد و یا به عبارت دیگر چون جهانی شدن به تکامل نرسیده است و تا زمانی که رشد و حرکت مداوم آن متوقف نشود نمی توان تعریف کامل و کلی ارائه داد.جهانی شدن بازارهای مالی هر روز توسعه بیشتری می یابد. توسعه بازارهای مالی بین المللی و افزایش حجم معاملات در بازارهای خارجی و بازارهای سرمایه یک واقعیت غیر قابل انکار است. پیشرفت در فن آوریهای ارتباطی اطلاعاتی، آزاد سازی دربازارهای سرمایه و ارائه ابزارهای جدید مالی باعث تحرک بیشتر گردش بین المللی سرمایه و راهنمایی برای افزایش توسعه و کارایی در بازارهای مالی بین المللی است.فهرست مطالب:پیامد جهانی شدن بازارهای مالیمقدمهتعریف کلی جهانی شدنمفهوم جهانی شدن مالیروند جهانی شدناهمیت خالص جریانهای سرمایهاستراتژیهای تجارتموانع تجارتابعاد حسابداری راهبرد جهانی شدنعوامل محیطی مؤثر بر حسابداری بین المللینتیجه گیری
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:39
فهرست کلی مطالب:
هنر پاپ
آراگون
تعریف هنر پاپ
دو چهره هنر پاپ
هنر پاپ (1)
هنر پاپ (2)
خوزه پی یر
جهانی شدن
چکیده:
فصل اول
هنر پاپ
«در یک دستگاه آسیاکن اعجازی وجود دارد که در تمامی ملائکه بهشتی هم نمیتوان آن را یافت»
«آراگون»
تعریف هنر پاپ
امروزه وقتی به گذشته نگاه میکنیم و پدیده پر اهمیت هنر پاپ را تمام و کمال، از نظر میگذرانیم،دیدگاهی عمیقتر و بدور از تعصب نسبت به آنچه تاکنون از آن استنباط شده به دست میآوریم. ولی سعی بر این نیست که بر محسنات عینی، بیش از اندازهتاکید شود، بخصوص که این وجه عینی در حیطهای باشد که احساسات و عواطف در آن نقش اصلی را ایفا مینماید.
در حیطه این هنر هیچ اثری وجود ندارد که ـ حداقل در مورد برخی نکات ـ توسط اثر دیگری رد یا انکار شده باشد؛ به عنوان مثال: جیم داین که از نظر برخی منقدان، خارج از محدوده این هنر قرار میگیرد، به عقیده برخی دیگر موقعیت اصلی و مرکزی را به خود اختصاص داده است.
جیمز روزنکوئیست، که حداقل مباحثه و تناقض در مورد او وجود دارد، به ندرت توسط کریستوفرفینچ از او یاد میشوند؛ که خود او نیز به نوبه خود، حتی نامی از وسلمن نمیآورد. بعلاوه این واقعیت که تمامی کتابهایی به هنر پاپ اختصاص دارد. تاوسط نویسندگان انگلیس یا آمریکایی نوشته شده است ـ بدور از هرگونه تعصب ـ بیتوجهی به این هنر و غفلت اروپاییها، ژاپنیها و حتی کاناداییها را نسبت به هنر پاپ نشان میدهد. پرچمهای جسپر جونز نقش انکار ناپذیری را در بین نشانههای اولیه این حرکت هنری ایفا میکنند و به نظر میرسد که هیچ کس این جرات را به خود نمیدهد که بدون افراشتن رنگهای ملی او، نامی از هنر پاپ بر زبان براند.
میتوان گفت که این، بدون شک، بهترین راه است برای انیکه از مورد هدف قرار گرفتن، توسط یک دوست، اجتناب ورزید و بدین ترتیب جسپر جونز اثر هدفها را خلق کرد.
واکنش به جهت گیریهای هنری و میهن پرستانه کمتر در مورد آنها اعمال شده است. در بیان این مطلب فقط آمریکا مد نظر ما نیست؛جایی که در آن به وجود آمدن هنر پاپ که البته مرهون شکوفایی اکسپرسیونیسم آبستره در پیش از آن است ـ احساس استقلال فرهنگی را کاملاً تقویت کرده و تا به امروز نیز تداوم یافته است. بعلاوه، از این زمان ـ از نظر برخی ـ این هنر بیشتر دموکراتیک است تا عوام فریبانه؛ اما با این حال نباید از نظر دور داشت که هنر پاپ، به طور کامل در آمریکا نیز مورد استقبال قرار نگرفت. منقدانی که عمیقا تحت تأثیر اکسپرسیونیسم آبستره یا کمی بعد از آن، هنر مینی مال قرار گرفته بودند، توجه و ارادات بسیار ناچیزی به پاپ داشتند در قاره اروپا ( به استثنای بریتانیا) هنرمندان، منقدان و عامه مردم، هنر پاپ را بیشتر به عنوان یک پدیده با تشخص آمریکایی مینگریستند وبدون هیچ اغراقی، میتوان گفت که احساسات موافق ویا ضد آمریکایی، نقش اساسی تری را در مقایسه با تصورات هنری «زیبایی شناسی» در این میان ایفا مینمود.
با وجود این این دو دستگی بتنهایی در بین «پارتیزانهای هنر پاپ» در یک سو، و «مقاومت کنندههای ضد آمریکایی» در سوی دیگر وجود نداشت علاوه براینها، دستهای از هنرمندان، جایگاه ویژهای را به این هنر دادند؛ آنها به شکلی ناخودآگاه این هنر را به کار گرفتند، از این رو که با هر دو نیاز احساسی و استعدادی آنها رابطه برقرار مینمود. با این وصف، یک احساس گناه مرموز،به دلیل پذیرش این سبک آمریکایی آشکار، آنها را بر آن میداشت که ولو گاهگاه، احساسات ضد آمریکاییشان را در قالب موضوعات دیگر به نمایش بگذارند. به نظر میرسد که از این روش عجیب اعتراض به حقایق هنر، درمورد عدهای قلیل، چشم پوشی میشد، و این عده عبارت بودند از:نمایندگانی ارائه دهنده هنر پاپ در قاره اروپا ودر همان زمان، تقریبا تنها هنرمند آمریکایی مرتبط باهنر پاپ پیترسال بودکه به گونهای آشکار موضع معترضانهای دربرابر حقایق اجتماعی و سیاست آمریکای گرفته بود.
دربریتانیا، بر عکس، هنر پاپ از یک موضوع موافق آمریکایی ونه تنها آگاهانه بلکه کاملاً بیپروا، نضج رفت. بیتردید (حداقل از نظر نویسنده) این مساله عاملی شد برای اینکه هنرمندان بریتانیایی هنر پاپ، اولین کسانی باشند که زمینهای را فراهم نمودند تا سبک آمریکایی ویژه اواسط قرن بیستم، بر اساس آن رشد کند. این واقعیت که سبک آمریکایی اولین قطعیت را در خارج از قلمرو آمریکایی خود پیدا کرد، کافیست تا ما را متقاعد سازد که خصوصیات این هنر، از تنگههای باریک جغرافیایی و تاریخی، تا دور دستها عبور میکند و به عبارت دیگر، به عنوان سبکی برخاسته از پیشرفتهترین جوامع از لحاظ تکنولوژی، بویژه ازطریق شبکههای اطاعاتی و ارتباطی رسانههای جمعی به دورترین نقاط در حرکت است. همانگونه که به نظر میرسد این سبک، نه فقط در انگلیس، بلکه دردیگر نقاط اروپا، به خوبی ریشههای مشخص فرهنگ آمریکایی را داراست (نظیر مدرسه قوطی خاکستر، آدمهای دقیق، استوارت دیویس، ادوارد هوپر یا جوزف کورنل). در مقابل، این سبک هر آنچه را که آزاد از هر گونه مهر فرهنگی بود، شامل میگشت و به اختصار، هر چیز نو ظهور مثل یک عکس از روزنامه یا مجله، آگهی فیلم، یک تصویر تلویزیونی، یک آگهی، یک تبلیغ دیواری، یک علامت نئونی، یک میز بازی «پین بال» سکوی نمایش اتومبیل و یا یک قوطی چای. از این رو مشخص میشود که موضع گیریهایی که قبلا تحت عناوین ضد آمریکایی و موافق آمریکایی شرح آنها داده شد به معنای علاقه و یا تنفر نسبت به یک ملیت بخصوص و اعضای آن نیست، بلکه عبارتست از پذیرش یا رد سبک بخصوصی از زندگی که رشد زاید الوصف تولید صنعتی و تکنیکهای تجاری، بر آن اعمال شده باشد و خلاصه اینکه، روشی از زندگی که به جامعه مصرفی موسوم است. هنر پاپ در واقع اولین وپیشروترین سبک در جامعه مصرفی است که به طور ضمنی، موفقیت و گسترش جهانی، آن را شرح میدهد، تفسیر غلط این پدیده به عنوان رئالیسم اجتماعی اروپایی شرقی جلوه بدهد. در ابتدا، این موضوع کاملاً مشخص است که هنر پاپ،به رغم اینکه تقریبا تمامی اشکالی را که مورد استفاده قرار میدهد، از زندگی روزمره وام گرفته است، در زمره رئالیسم قرار میگیرد. فقط کافی است که اثر الدنبرگ را در نظر بگیریم تا اذعان داریم که مشخص کردن مرز بین رئالیسم و سوررئالیسم در هنر پاپ کار مشکلی است. بعلاوه باید به خاطر داشت که رئالیسم اجتماعی که حول وحوش سالا 1934 در اتحاد جماهیر شوروی سابق وجود داشت نیز در دستور کار هنر پاپ، چه از لحاظ سبک و چه از لحاظ محتوا قرار گرفت. در این حال هنر پاپ نه تنها محصول ناخودآگاه ابتکار فردی به حساب میآمد، بلکه نگریستن به آن به عنوان یک سبک معروف امریکایی به طور اخص و جامعه مصرفی به طور اعم، اشتباه مینمود. دیدگاه مخالفی که به دلیل احساس گناه مرموزی که قبلا ذکر شد، گاهگاه در اروپا توسعه مییافت، همچنان باقی ماند. بتحقیق، هنر پاپ، نه ادعایی بر سبک زندگی آمریکائیست، نه فرهنگی دررسانههای گروهی و نه حتی مدینه فاضله تکنوکراتها.
اگر دراین حرکت هنری رگهای وجود داشته باشد، که کسی آن را فکاهی بنامد (و ما از طریق آن میتوانیم با «مدرسه شیکاگو» که به ویژه توسط جیم نوت و ادپشک نمونه آوری شده ارتباط داشته باشیم و همچنین میتوان به آن نقش عجیبی که را که رونالد بی. کیتاج در خلق هنر درخلق هنر پاپ بریتانیایی ایفا نمود،اضافه کنیم [در این مورد پیتر سال را نباید به حساب آورد] این رگه حیرت انگیز و ابتکاری میباشد و بهطور کلی نمیتواند به عنوان معرف هیچ تصویر ویژهای از هنر پاپ تلقی گردد؛ بنابراین وقتی میخواهیم تعریفی از هنر پاپ به عنوان سبکی برخاسته از جامعه مصرفی ارائه بدهیم دلالت ما بر اشخاصی نیست که خود را همراه این هنر و یا در مقابل آن قرار دادند، بلکه هنرمندانی مورد نظر هستند که مطالب و روش برخورد آنها مدنیت جامعه مذکور را بیان میکرد. از طرف دیگر، این مدنیت دادن، موجب بروز مجموعهای از رویدادها شد که بیتفاوتی هنرمند را نسبت به موضوع کارش سبب گشت وبرخی ازآن نظریه پردازان به نوبه خود این بیتفاوتی هنرمند را به موضوع کارش سبب گشت و برخی از نظریه پردازان به نوبه خود این بیتفاوتی را در راس زیبایی شناسی این هنر قرار دادند تا جایی که هنرمند به اندازه نقش یک دستگاه ضبط صوت پایین آورده شد. ( و این حقیقت دارد که به عنوان مثال: اندی و ارهول هیچ وقت نتوانست خودش را برای اینکه یک دوربین فیلمبرداری و یا یک ضبط صوت نباشد، تسلی بدهد) هنرمند می بایست هر آنچه میتوانست از تصاویر، اشارات و اصواتی که پیاپی او را مورد تهاجم قرارمیدهند بگیرد و تا آنجا که امکانات تکنیکی به او اجازه میدهد، آنها را سرهم کند.
این حالت غیر فعال به نحو اجتناب ناپذیری، ما را به سمت مدل par excellence هنر پاپ و Ready _ made مارسل دوشان، معطوف میسازد.
دو چهره هنر پاپ
در اینجا ما دوباره باید یک موضوع را روشن نماییم: اگر Ready _ made همانگونه که در اواخر سال 1913 توسط دوشان معرفی شد، به عنوان نخستین نمونه هنری هنر پاپ در نظر گرفته میشود، زیاد دوراز ذهن نیست؛ زیرا تأثیر آن، آگاهانه توسط هنرمندان احساس شده است؛ از این رو که به نظر میرسد تنها خالقان اولیه هنر پاپ آمریکایی یعنی جسپرجونز ورابرت راشنبرگ وهمچنین شاید جیم داین و جوگود نیز در این عقیده سهیم هستند. آنچه در این میان اهمیت دارد جنبه پیامبرگونه و چشمگیر کار دوشان را بالابردن یک کالای مصرفی پیش پا افتاده تا حد یک اثر هنری برجسته است: چرخ دوجرخه، بطری خشک کن،ظرف ادرار و غیره یا تصاویر چند موضوعی تقویم محصور، تخته آگهی، ساخت دوباره یک عکس مشهور. به عبارت دیگر، اشاره ضمنی به یان هنر که در حول وحوش دوران جنگ جهانی اول بی معنا مینمود، به استثنای دوشان (باپیکابیا معنای Ready _ made به میزان زیادی بسته به خلق وخوی افراد تحریف میشد) چهل ـ پنجاه سال بعد از برای عموم معقول و قابل فهم گردید و دیگر از آن برداشت غلط نمیشد. البته بحثی رد این نیست که سیستمی کردن نظریه Ready _ made که توسط جرج برشت و بن رن انجام شده بود، مداخلهای جزئی به حساب میآید چرا که دوشان در صدد برآمد کارهایشان را محدودتر سازد تا معانی آنها در یک چهارچوب خاص قرار بگیرند. هر قدر که ما در مورد این تفسیرها غلط تفکر میکنیم، میبینیم که معرفی Ready _ made در روایت امروز دارای این امتیاز است که نه تنها یک مرجع کلی کامل و قابل استفاده را ارائه میدهد. بلکه ما یاری میدهد تا دو بخش کاملاً مجزای هنر پاپ را از هم تمیز بدهیم، بدین ترتیب که ببینیم Ready _ madeعبارتست از یک شئ واقعی یا تصویر این شئ که توسط رسانه گروهی ارائه میگردد. اگر چه وجه تسمیه هنر پاپ، بیشتر وابسته به قسمت دوم این دو بخش است، ولی امروزه به نظر میرسد که باید این دو بخش را که گاهی هم بر روی یکدیگر پرتوافکنی میکنند، جدا از یکدیگر در نظر گرفت. بنابراین پیشنهاد میکنیم که از لفظ هنر پاپ (1) وهنر پاپ (2) بدین منظور استفاده کرد.