دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
تعداد صفحات : 53 صفحه -
قالب بندی : word
بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ
وَ صَلَّ اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الهِ الْطّیِّبینَ الْطَّاهِرین
مقدمه :
حمد مخصوص خدایی است که تمام کارهایش از روی علم و حکمت می باشد و از اوجز خیر و صلاح سر نمی زند و بر همه موجودات کمال رأفت و رحمت را دارا می باشد و حتی قراردادن موجودی به نام شیطان جهت اغوای بنی آدم هم ، از روی مصلحت و حکمت او بوده است .
کتابی که در پیش روی دارید نتیجه روزها و ساعتها تحقیق در کتب مختلف و جمع آوری مطالبی که بتواند حقیقت شیطان را بیشتر برای ما روشن نماید ، می باشد .
در این کتاب سعی شده است شیطان را آن طور که به واقعیت نزدیکتر است معرفی و مطالب را از کتب معتبر اخذ و ارائه نماییم .
نکته ای که لازم به تذکر است این است که ، هر کس به راههایی که جهت رهایی از شیطان بیان شده است عمل نماید ، با عنایت پروردگار ، مسلماً می تواند از دامهای او گریخته و در قلعه محکم الهی پناهنده شود و از دسترس او در امان بماند . به همین جهت توصیه می شودحتماًقسمت اخیر کتاب راکه دررابطه با همین نکته است مطالعه فرمایید .درآخر از همه کسانیکه بنده را در تدوین این مجموعه بنحوی یاری نموده اند تشکر می نمایم .
ماده و معنای لغوی شیطان :
مفسرین در ریشه و اشتقاق « شیطان » اختلاف کرده اند ، برخی از ماده « شاط » و گروهی از ماده « شَطَن » دانسته اند و جهت اختلاف این است که هر دو ماده ، مناسب معنای شیطان است . ابن اثیر « شاط » را در نهایه چنین معنا کرده است
« شاطَ یَشیطُ » به معنای سوختن ، و به این حدیث استناد نموده است
« اذا استشاط السُّلطانُ تَسَلَّطَ الشَّیطان » هر گاه آتش غضب بر سلطان چیره شود و مانند آتش گردد ، شیطان بر او غلبه می کند .
در المنجد چنین آمده است « شَاطَ یَشیطُ شَیْطاً وَ شَیاطَهً وَ شَیطوُطَهً »
سوختن چیزی را گویند و « شاطتِ القِدْرُ » سوختن غذای درون دیگ و چسبیدن به آن را گویند و « اِسْتَشاطَ عَلیه » یعنی از شدت خشم آتشین شد .
در قاموس بعد از بیان مطالبی که از المنجد بیان شد می گوید : « شاطَ فُلانٌ » یعنی هلاک شد و از این ماده است شیطان ، و « أَشاطهُ وَ شَیَّطَهُ » سوزاند و هلاکش ساخت.و در ماده « شَطَن » می گوید : ریسمان طویل و « الشّاطِن » خبیث ، و « الشیطان » هر گردنکش متمردی از انس و جن و جنبندگان « شَیطَنَ وَ تَشَیطَنَ »
أی فَعَلَ فِعلَهُ : یعنی هر کس چنین کند ( گردنکشی کند یا خبث ورزد )در نهایه می گوید : اگر نون شیطان را اصلی بدانی از ماده « شَطَنَ » مأخوذ است به معنای دوری یا دور از خیر . یا از ریسمان طویل ، و اگر نون آن را زائد بگیری از «شاطَیشیطُ » است : هر گاه هلاک شود : یا از « اِستشاطَ غضباً » هر گاه در خشم شد .
در المنجد در ماده « شَطَنَ » می گوید : « شَطنهُ شطناً » وی را دور ساخت . و
« شطنَ الرَّجل » از حق دور افتاد . « الشیطان » روح شریر .
راغب در مفردات می گوید : نون در شیطان اصلی است ، و از ماده « شطنَ » می باشد ، به معنای « تباعد » و گفته شده نون در آخر آن زائد است . و ابوعبیده گفته است : « شیطان » هر سرکشی است از جن و انس و حیوانات
« الشیطان اِسمٌ لِکلِّ عارمٍ من الجن و الانس و الحیوانات ».
تعریف شیطان
فخررازی در تفسیر گوید : هر متمردی ککه از طاعت خدا دور باشد را شیطان گویند . و گفته شده است شیطان قدرتی است نابکار و بسیار بدکردار ، که بر هر موجود گستاخ و سرکشی قابل اطلاق می باشد . در فرهنگ عرب ، شیطان نیرو و روحی است پلید و سرکش ، که به هر موجود گستاخ و نافرمان قابل اطلاق است ، خواه از آدمیان باشد یا از پریان یا از چهارپایان .
شیطان روح شریر و متمرد است و به مناسبت دوری از خیر و رحمت خداوند ، وصف شیطان بر او اطلاق شده است و بهتر آن است که شیطان را وصف بدانیم . و گفته شده شیطان خود به خود وجود ندارد ، اسم بلا مسمّی و لفظی است معما ، چنانکه سیمرغ نامی دارد و هیچ نشانی ندارد .
فرق شیطان با ابلیس چیست ؟
آیا شیطان همان ابلیس است ؟ پاسخ منفی است ، یعنی شیطان غیر از ابلیس است . شیطان ، آن چنانکه از موارد استعمال آن بدست می آید ، موجودی است فتنه انگیز ، موذی و مضر ، که پیوسته در صدد آزار و اذیت ، و انحراف و گمراهی مردم است و بر ایجاد اختلاف و فساد ، کوششی پیگیر و مستمر دارد ، چنانچه خداوند می فرماید :
« انّما یریدُ الشیطانُ انْ یوقعَ بینکمُ العداوهَ و البعضاءَ »
ترجمه : شیطان پیوسته می کوشد ، تا در میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند .
اما ابلیس ، به معنای مأیوس از رحمت خداست . و آن موجودی است سرکش و عصیانگر ، که از نافرمانی و تمرد ، دستور خداوند متعال را اطاعت نکرده و بر آدم خاکی سجده ننموده . ابلیس اسم خاص است برای عصاینگری که پس از سالها عبادت ، بر اثر عدم انقیاد و تسلیم ، یکباره از کاخ تکبر و انانیت فرو افتاد ، و برای همیشه از درگاه حق رانده شد . آدم را فریب داد ، و هم اکنونو با لشگریانش در کمین آدمیان است . عده ای پنداشته اند که شیطان همان ابلیس است ، اما با توجه به معنای لغوی این دو واژه عربی ، وبا عنایت به موارد استعمال آنها ، به خوبی روشن می شود که این نظریه صحیح نیست . تعجب آن است که : بعضی از مترجمین ، در قرآن و نهج البلاغه ، گاهی ابلیس را به شیطان ترجمه کرده اند ، که از باب حسن ظن می توان گفت : شاید توجه به مفهوم وسیع کلمه شیطان داشته اند ، که بر هر موجود متمرد و سرکشی قابل اطلاق است . اگر در قرآن مجید و اخبار و روایات ، گاهی از ابلیس تعبیر به شیطان شده است ، از این جهت می باشد که ابلیس مشمول این وصف است یعنی موجودی است سرکش و متمرد .
یکی از دانشمندان در این زمینه می گوید : شیطان به معنای موجود شرور است و هم بر مخلوقات شرور ، خواه از جن باشد و خواه از انسان ، وو ابلیس از جن است . همانطور که در قرآن کریم ، کلمه آدم ، اسم خاص و عَلَم است برای آدم ابوالبشر ، و انسان و بشر اسم عام و اسم جنس است برای نوع بنی آدم ، همین طور کلمه ابلیس اسم خاص و علم است برای رئیس شیاطین و جنیان ، و شیطان وجن اسم عام است برای آن نوع . در صدر آیه 50 از سوره 18 : الکهف ، آمده است که « واذ قلنا للملئکهِ اسْجدوا لأدمَ فسجدوا الّا ابلیس َ کانَ مِنَ الجنِّ ففسقَ عنْ امرِ ربِّهِ ».
ترجمه : و یاد بیاور ای پیامبر ؛ زمانی را که ما به فرشتگان گفتیم : به آدم سجده کنید ، همگی سجده نمودند مگر ابلیس که او از جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید . و در آیه 94 و 95 ، از سوره 26 : الشعراء آمده است :
« فَکُبْکِبُوا فیها همْ وَ الغاون و جنودُ ابلیسَ اجمعونَ »
ترجمه : در وقتی که جهنم برای گمراهان ظهور کند : پس همه معبودهای باطل و همه گمراهان به رو در آتش افتند ، و تمامی لشگریان ابلیس نیز به رو در آتش افتند .
نامهاو عناوین ابلیس چیست ؟
نامها و اسماء گوناگونی برای ابلیس ذکر کرده اند که بدین قرار می باشد :
1- عزازیل که گویند : عبری و به معنی عزیز خدا ، و یا نام بُزی است که کفاره گناهان را بر او می گذارند و در وادی بایر وبی آب و علفی رها می کنند تا کفاره گناهان قوم را به موضعی نامعلوم ببرد و آن نقطه نامعلوم منتهی الیه گناهان است ، ابلیس قبل از معلوم واقع شدن ، دارای این نام بود .
2- رجیم : چون ابراهیم او را در منی رجم و سنگسار کرد و یا اینکه توسط ملائکه یا به وسیله شهابهای آسمانی پرتاب شد .
3- حارث
4- ابومره( یا ابو قره و یا قتره ) .