فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:21
فهرست مطالب:
طرح و مقدمه تحقیق
سؤال اصلی متن
پیش فرضیه و توضیح آن
توضیحی در مورد سیطره زمانی و مکانی موضوع تحقیق
پیشینه تاریخ
تعریف واژه ها
یهود و منجی موعود
موعود در تورات
نشانه های ظهور منجی
خلاصه
مسیحیت و منجی موعود
موعود در انجیل
توضیح پیرامون علائم ظهور
منجی موعود در اسلام
موعود در آیات قرآن
موعود در روایات و احادیث معصومین(ع)
علائم ظهور در اجتماع
نتیجه
نکته پایانی
مأخذ فارسی و عربی
طرح و مقدمه تحقیق
بنا بر گرایش ها و اعتقادهای موجود میان تمام انسان ها در ادیان مختلف میتوان با وجود تفاوت ها و اختلافهای میان آنها به نکته ای توجه کرد که نشان دهندة یک باور در میان آنها است. نکته ای که باعث شد که دین هایی مثل اسلام. مسیح، یهود… هر کدام به گونه ای باهم پیوند داشته باشند.
اعتقاد به ظهور یک منجی و نجات دهنده و اجر اکننده عدل و عدالت در جهان، خود پیوندی میان این ادیان می باشد و این موضوع باعث شد تا من از این نکته استفاده کرده و تحقیق خود را در مورد این موضوع بنویسم که نه تنها باعث شناخت من نسبت به دین های دیگر شده بلکه مرا بر این باور داشته که تمام ادیان با هر تفاوت و اختلاف در پایان به نکته ای خواهند رسید که اعتقاد و باور همه می باشد. همین موضوع باعث می شود که ما مسلمانان با داشتن آخرین و کاملترین دین هیچ دینی را رد نکنیم زیرا هر دینی در زمان خود کاملترین بوده و با گذشت زمان کاملتر شد تا به اسلام که کاملترین دین و آخرین می باشد رسیده، چه بسا که با آمدن موعود ما یعنی حضرت مهدی (عج) دین اسلام کامل و جامع تر شود.
حال با عنایت به مقدماتی که گذشت سئوال کلی و جامع بحث این است که:
( جایگاه و ضرورت بحث“ منجی موعود” در ادیان مهم و مطرح بشری چیست؟)
این سئوال با پیش فرض اعتقاد ادیان بشری به ظهور منجی موعودی در آخرالزمان طرح شده است و لذا امید می رود در این نوشتار کوتاه، با مروری بر دیدگاه ادیان بزرگ همچون یهودیت، مسیحیت و اسلام، کاوشی در شأن موضوع داشته باشیم.
همچنین نوع موضوع انتخابی با توجه به وسعت حیطه زمانی و مکانی آن و عمومیت موضوع هر گونه توضیحی در رابطه با محدودیتهای زمانی و مکانی در بحث را منتفی می سازد.
پیشینه تاریخی
از سپیده دم تاریخ مالامال از ویرانگری و قهر و خشونت بشری همواره اندیشه ای امید بخش و تحرک آفرین در قالب اعتقاد به ظهور یک “ منجی موعود” و غلبة نهائی عدل و داد بر بیداد و ستم و استقرار صلح و نیکبختی و آبادانی بر گستره زمین در صدر باورهای دینی و ملی اقوام و ملل گوناگون جلوه گر بوده و غالباً الهام بخش بسیاری از جنبش های عدالتخواهانه مردمی علیه نظامهای اهریمنی حاکم بر جوامع بشری بوده است.
تجلی این “ منجی موعود” را می توان بروشنی در سوشیانس زرتشتیان، کاکلی برهمنان2، بودای پنجم بودائیان1 ، مسیح یهودیان، نارقلیط عیسویان و مهدی (عج) مسلمانان اشاره کرد. از سوئی با توجه به قدمت و ریشه دار بودن این باور در قلب و اندیشه مردم، تاریخ کراراً شاهد خیزش های خونبار و عمیقی از سوی برخی تشنگان جاه و قدرت تحت نام ن منجی موعود” با سوء استفاده از احساسات پاک و بی آلایش اقوام دین باور بوده است.
ما در این نوشتار بر آنیم با سود جست از منابع معتبر موجود، اعتقاد به “ منجی موعود آخرالزمان” را در سه دین بزرگ آسمانی، یهود، مسیحیت و اسلام مورد کند و کاو قرار دهیم.
تعریف واژه ها
1- ادیان بشری: دین ها و مکاتب مهم هستند که در هر زمان برنامه زندگی انسان ها با توجه به شرایط مقتضی زمانی و مکانی از طرف خداوند متعال و به وسیلة پیامبران الهی به انسان های هر عصر ارائه می دهند. ادیان مهم و مطرح جامعه بشری عبارتند از: دین یهود، دین مسیح، و دین مقدس اسلام
2ـ منجی موعود: آن فردی است که بعد از احاطة ظلم و فساد و بی عدالتی بر گسترة گیتی از طرف خالق بی همتا با هدف دادخواهی و پاکسازی جهان از هر گونه پلیدی ظهور خواهد کرد و حضور و ظهور وی در جهان در ادیان الهی با مشترکات فراوانی وعده داده شده است.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:38
فهرست مطالب:
درآمد
بخش اول: نظری به تفکر ولایی در باب انسان کامل و ولایت انبیا و اولیا
انسان مظهر اسماءالهی
نبوت و ولایت (اسم عدل و کُوْن جامع)
ختم نبوت و استمرار وَلایت
بخش دوم: نقش و نگارهای انبیا و اولیا در صورتهای خیالینگارگران ایرانی مسلمان
وجه ظهور اولیا و انبیا در عالم هنرهای تصویری
هنرهای تزئینی اسلامی
تصویرگری اولیا
شیعه و نگارگری دینی
ترک فتواهای نخستین حرمت تصویرگری انسانی
تصویرگری در برزخ میان نور امام زمان و ظلمت آخر زمان
یادداشتها:
درآمد
نقش اولیا و ائمه در طریقت برای اتصال به ساحت قدس
همهی ادیان آسمانی تکیهشان به حقیقت قدسی خداوندی و مقام نبوت و ولایت در حکم انسان کامل و واسطگی اتصال به این حقیقت وحدانی است. البته نظریهی انسان کامل اختصاص به ادیان ندارد و همهی فلسفههای یونانیـ رومی تا فلسفههای معاصر نیز به طرح انسان کامل و نمونهی ایدهآل، چه تلویحاً و چه تصریحاً، پرداختهاند.
شاید شأن افلاطون بزرگتر از همهی فیلسوفان شرق و غرب در طرح انسان کامل باشد. او در کتاب جمهور یا ولایتنامه ی خویش از فیلسوف کامل به مثابهی برترین انسان سخن گفته است، چنانکه نیچه نیز در آخرین فلسفههای مدرن پستمدرن از ابرمرد (Ubermensh) سخن به میان آورده است.
قدر مسلم ابرمرد فلسفی را نسبتی با ولیالله نیست، هرچند فیلسوف کامل افلاطونی در نظر برخی فلاسفه و عرفای مسلمان و مسیحی چنین در نظر آورده شده است.
ما در اینجا قصد پرداختن به نظریهی انسان کامل در فلسفههای شرق و غرب نداریم. آنچه طرحش برای این فصل اساسی است، مسئلهی درک حقیقت ولایت و هدایت الهی در عالم اسلامی و شیعی و وجه و جهت و دلیل هنرمندان دینی و الهی برای تصویر اولیا است. بیتردید، خداوند تعالی در ادیان «ولی هدایت» در آغاز و انجام است و از اوست که در عالم اسلامی حقیقت محمدی و دریای حقیقت ولایت علوی متجلی شده است.
حقیقت نبوت و ولایت در همهی عوالم غیب و شهادت سریان دارد و در مراتب نزول و صعود نفوذ دارد و همواره در همهی عوالم بهطور دوام و بقا و به گونهی ازلی و ابدی ساری و جاری است.
بخش اول: نظری به تفکر ولایی در باب انسان کامل و ولایت انبیا و اولیا
انسان مظهر اسماءالهی
انسان موجودی استثنایی است و تراژدی و مصائب او شگفتانگیز است. حتی زمانی که در ساحت حیات این جهانی صرف گرفتار میآید نیز زندگی او شگفتانگیز مینماید. حکیمان الهی که عمیقترین اندیشهها را دربارهی انسان طرح کردهاند، انسان را باتوجه به آیات و روایات قرآنی اشرف مخلوقات خواندهاند. امام خمینی در شرح دعای سحر در اینباره مینویسد:
بدان که انسان تنها وجودی است که جامع همهی مراتب عینی و مثالی و حسی است و تمام عوالم غیب و شهادت و هرچه در آنهاست در وجود انسان پیچیده و نهان است، چنان که خداوند تعالی دربارهی او میفرماید خداوند همهی اسما را به آدم آموخت و مولای ما و مولای همهی موحدان ص فرمود: تو مپندار که جرمی صغیری جهانی و سرشت تو نهان است. بنابراین آدمی با ملیکان ملکی است و با ملکوتیان ملکوتی و با جبروتیان جبروتی.
به روایت امام صادق (ع)، صورت انسانی بزرگترین حجت و دلیل الهی بر مردم است. او مجموعه کمالات جهانیان را در خود دارد. او است راه راست به هر گونه خیر و حسنی و همان راهی است که در میان بهشت و دوزخ کشیده شده است.
از اینجا انسانها در نگاه الهی حکیمان (انبیا و اولیا) خلیفهی خداوندند و بر خلق او و بر صورت الهی آفریده شدهاند: «اشاره به حدیث انالله خلق آدم علی صورته».
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:64
مقدمه :
اگر پیشتر از این که فرصت بیشتری داشتم با کمدی الهی آشنا شده بودم، بی شک برای آنکه بتوانم آنرا به زبان اصلی بخوانم، مبادرت به آموختن زبان ایتالیائی میکردم و همین انگیزه برای سعی و تلاش زیاد در این زمینه از حد کفایت نیز فراتر بود، بهرحال متاسفانه این توفیق نصیب نشد و ناچار نسخه ترجمه فارسی آقای شجاع الدین شفا مورد مطالعه قرار گرفت و شرح حاضر از این نسخه بعمل آمده است.
در این شرح سعی بر آن بوده است که تمامی اشعاری که ممکن است از آنها مفاهیم متفاوتی استنباط گردد مورد اظهار نظر قرار گیرد، لیکن چون اغلب این اشعار قبلاً توسط بسیاری از دانته شناسان مورد بررسی و اظهار نظر قرار گرفته وزبده ترین آنها در توضیحات ذیل صفحات کتاب منبع آمده لذا هر جا که با توضیحات اعلام شده در ذیل صفحه همنظر بودهام از تکرار آن خودداری شده است. بنابراین شرح حاضر شامل آن بخش از اشعاری است که مفاهیم متفاوتی از آنها استنباط میشود و مورد تفسیر قرار نگرفته (یا اگر تفسیری در مورد آنها موجود است در ترجمهای که در دسترس من بوده نیامده) و نیز آن بخش از اشعار که با نظرات اعلام شده درباره آنها همنظر نبودهام.
امید است این شرح قابلیت استفاده برای صاحبنظران و علاقمندان را داشته باشد.
علی اطیابی
سرود یکم
در نیمه راه زندگانی ما
اساساً این توجیه که با توجه به مزمور 90 زبور داود تورات که عمر انسان را هفتاد سال ذکر کرده، پس منظور دانته این بوده که وی این سفر خیالی را در 35 سالگی، یعنی در سال 1300 انجام داده صحیح به نظر نمیرسد زیرا:
1- چه ضرورتی دارد در کتابی با این عظمت فکر و وسعت اندیشه و مفاهیم عمیق فلسفی و انسانی که با اساس تمامی مذاهب توحیدی ملازمت دارد و بعنوان یک معلم برگزیده اخلاق، در تمامی سالهای بعد از تالیف مورد مراجعه قرار گرفته و بعد از این نیز مورد مراجعه خواهد بود، در ابتدای کتاب که معمولاً زیر شناخت تمامی کتاب است، بذکر تاریخی بپردازد که در تمامی طول کتاب به هیچ کار نمیآید (و حتی در بعضی موارد با واقعیتهای تاریخی قابل تطبیق نیست).
2- نظر به این که در این بیان، ضمیر جمع بکار برده شده است «زندگانی ما» لیکن در هر دو مصرع بعدی سه بار از ضمیر مفرد استفاده شده («خویشتن» را در جنگلی «یافتم» زیرا راه راست را گم کرده «بودم»)، میتوان گفت که منظور از «ما» در مصرع «در نیمه راه زندگانی ما»، مطلقاً «من» نیست، بلکه بشریت است. که این برداشت با جهان شمولی این کتاب نیز ملازمت دارد، البته نباید در این مصرع، کلمه «نیمه» را همان ریاضی بحساب آورد، بلکه باید آنرا گذران «بخشی» از تاریخ بشریت محسوب داشت.
خویشتن را در جنگلی تاریک یافتم
مفهوم صریح و روشن این مصرع این است که، به اشتباهات دوران زندگی خویش، پی بردم وجود کلمه «تاریک» متضمن و بیانگر این معنی است که ابعاد و نتایج کارهای اشتباه آمیز، معمولاً غیر قابل ارزیابی است، همانگونه که در یک مکان تاریک، اطراف و آنچه در آن است، غیر قابل تشخیص میباشد، مضافاً این که نور نماینده ذات خداوندی و نشانه رستگاری است و در مقابل، تاریکی نشانه اهریمن و گمراهی است.
و چه دشوار است وصف این جنگل وحشی و سخت و انبوه که یادش ترس را در دل بیدار میکند
این دشواری از چند جهت است.
اولاً دشوار است بلحاظ اینکه وصف چیزی که کاملاً قابل دیدن نیست، دشوار است و این جنگل نیز بلحاظ تاریکی، قابل دیدن نبوده.
ثانیاً دشوار است زیرا که اساساً یادآوری اشتباهات زندگی، برای هر کس ملال آور است و رنج این یادآوری است که کار را دشوار میکند.
ثالثاً دشوار است، زیرا که وی از نتیجه این اشتباهات بلحاظ تعالیم و اعتقادات مذهبی، آگاه است و از چنان نتیجهای میترسد و این ترس مایه دشواری کار است.
چنان تلخ است که مرگ جز اندکی از آن تلخ تر نیست.
در اینجا شاعر سعی دارد برای تفهیم میزان این تلخی، معیاری که برای هر کس قابل سنجش است بدست بدهد و نظر باینکه تلخی مرگ برای هر فرد، با توجه به اعمال دنیائی وی، نسبت به فرد دیگر متفاوت است، لذا شاعر بسیار هنرمندانه و با درایت، برای یک مفهوم بسیار متغیر، یک معیار ثابت را تعریف کرده است.
اما من برای وصف صفائی که در این جنگل یافتم
این «صفا» نتیجه شناخت است، شناخت نتیجه اعمال بد و خلاف دنیائی و چون شناخت و آگاهی نسبت به هر مسئله، انسان عاقل را در مورد شیوه حل مسئله راهنمائی میکند، لذا شاعر از اینکه راه حل مسئله را دریافته در خود احساس انبساط و نشاط میکند و حاصل این نشاط، رسیدن به صفا است.
... از دگر چیزهائی که در آن جستم، سخن خواهم گفت
این اشاره، منحصراً مربوط به سه حیوانی که بعداً از آنها سخن بمیان خواهد آمد نیست، بلکه منظور وسیعتر از آنست و شامل تمام مواردی میشود که در طول سفر دوزخ از آنها سخن بمیان میآید. بویژه آنکه یکی از زمینههای شناخت، تضاد است. تا غم نباشد شادی مفهوم نمییابد و تا بیماری نباشد ارزش سلامتی مشخص نیست و «حضور» وقتی معنا و ارزش دارد که در پی «هجران» باشد.
بطور کلی شاعر در ابتدای کار، با تکیه بر نظریه «تضاد» به بیان مطلب میپردازد.
درست نمیتوانم گفت که چگونه پای بدان نهادم، زیرا هنگامی که شاهراه را ترک گفتم، سخت خواب آلوده بودم
این شعر نیز نشان میدهد که در بسیاری از موارد، لغزیدن به سمت گناه در بیخبری انجام میشود، این بیخبری میتواند نتیجه چشم بستن بر روی واقعیات باشد و یا بی توجهی به آنها. ضمناً قید «سخت» در اینجا مبین این معناست که غفلت کامل، موجب گمراهی بدین عظمت میشود و لذا چون «خواب آلودگی» موجب عدم توجه و یا کاهش توجه به اطراف میشود، وقتی این خواب آلودگی با قید سخت وسعت یابد، عدم توجه (به اطراف و خود و واقعیات) آنقدر شدید میشود که موجب گمراهی خواهد شد.
روی ببالا کردم و دامنه تپه را دیدم که جامهای از انوار آن سیاره که در همه کوره راهها، راهنمای کسانست، بر تن کرده بود
منظور از سیاره در اینجا، خورشید نیست، بلکه ماه است، زیرا اولاً انوار روشنائی وقتی ارزش دارد که به مقابله تاریکیها بیاید و راه را بنمایاند و ماه که در شب (مظهر تاریکی) طلوع میکند دارای چنین ویژگی میباشد.
ثانیاً فرض میکنیم که منظور از سیاره، خورشید باشد و لذا چون اول بامداد بوده «نخستین ساعات بامداد بود»، پس خورشید از مشرق برآمده و چون مسافر ما میگوید «روی به بالا کردم و دامنههای تپه را دیدم ... که» پس لازم میشود که جهت حرکت این مسافر از شرق به غرب بوده باشد که این نتیجه درست نیست زیرا مسافر ما در چند بند بعد میگوید «من نیز در برابر آن حیوان آرامش ناپذیر که به دیدارم آمده بود و قدم بقدم بدان جانب که خورشید روی فرو میکشد، عقب میراند چنین شدم» یعنی آن حیوان که در مقابلش ظاهر شده بود، او را به عقب، به سمتی که خورشید روی فرو میکشد (غروب میکند) رانده است، یعنی سمت حرکت مسافر از غرب به شرق بوده است در صورتیکه در فرض، جهت حرکت مسافر از شرق به غرب بود و لذا چون کسی که از سمت غرب به سمت شرق و از پائین تپه به بالای آن حرکت میکند نمیتواند انوار خورشید را بر «دامنه»های تپه که در اول بامداد در سایه قرار میگیرد، دیده باشد پس فرض اولیه (اینکه منظور از سیاره، خورشید باشد) نیز صحیح نیست. ضمناً حرکت از سمت غرب به سمت شرق، از تاریکی به سمت روشنائی، یکی از اشارات بسیار زیبا در مورد هدایت شدن و طلب هدایت است.
اینک که مشخص شد منظور از سیاره، همان ماه است که در تاریکی شبها راهنماست، ظرافت و استادی بکار رفته در شعر نمایانتر میشود.
آنوقت هراس من که در تمام مدت شب، دریاچه دلمرا دستخوش چنین تلاطمی کرده بود، اندکی تسکین یافت
یعنی آنکه، چون علیرغم گناه و اشتباه، همچنان نور هدایت را تابنده و برقرار دیدم، امکان اصلاح خطا و امید رستگاری را پیدا کردم، اندکی تسکین یافتم. وجود کلمه «اندکی» نشان دهنده این مطلب است که هنوز رستگاری را برای خود مسلم نمیداند و درست هم همین است، زیرا تنها وجود هادی و راهنما برای نجات و رستگاری کافی نیست، پرهیز از خطا و عمل صالح نیز باید باشد تا رستگاری حاصل شود.
روح من نیز که هنوز اسیر سستی و پریشانی بود، به پشت سر خود نگریست تا گذرگاهی را که هرگز کسی زنده از آن بدر نرفت باز بیند
در اینجا شاعر با هوشیاری بسیار از ایجاد یک تضاد در بیان و مفهوم، جلوگیری کرده است، یعنی که روح اوست که در سفر است نه تن زنده او، چرا که در غیر این صورت با جمله «هرگز کسی از آن زنده بدر نرفت» در تضاد قرار میگرفت، از پوسته ظاهری شعر که بگذریم، از بطن شعر این مفهوم که اگر کسی در مسیر گناه بیفتد از نظر انسانیت دگر زنده نیست و مرده بحساب میآید، بروشنی قابل درک است و بر ارزش شعر میافزاید و البته این مطلب با برخی از بندهای سایر سرودها که مشخصاً نشان میدهد این مسافر دوزخ با دیگران (از جمله همراه وی، ویرژیل) تفاوت دارد، (هوا را جابجا میکند- وزن دارد و ...) در تضاد نیست چرا که بهرحال وی زنده است و باید با ارواح مردگان تفاوت داشته باشد.
چون تن خسته را اندکی آرامش بخشیدم، راه خویش را در سر بالائی بیحاصل باز گرفتم، چنانکه پیوسته آن پا که بر زمین استوارتر بود در سراشیبی بیشتری جای داشت.
این بند یکی از بندهای بسیار زیبا و در عین حال بیان یکی از خصلتهای اصلی انسان است، چرا که کلمه «بیحاصل» در اینجا مبین این مطلب است که انسان در حرکت بسوی درستکاری، وقتیکه از آن نتیجه فوری نمیگیرد، آنرا بیحاصل میشمارد و بسیار کسان با همین پندار و نتیجه گیری غلط بورطه فنا افتادهاند. سپس میگوید «پیوسته آن پا که بر زمین استوارتر بود در سراشیبی بیشتری جای داشت».
این بخش شعر، اشاره روشنی باین مطلب دارد که حرکت بسوی رستگاری و درستکاری، در ابتدا بسیار مشکل است و همت والا میطلبد و بویژه برای کسی که گناه آلود است، برداشتن هر قدم وی که مستلزم دوری از گناه و حرکت در جهت صلاح است بلحاظ طبع خوگرفته با گناه بسیار مشکلتر از قدم بعدی (در سراشیبی بیشتری) است تا جائیکه به مسیر صاف و هموار برسد و این ملازم با طبع انسانی است که ابتدای حرکت بسوی کمال برایش مشکل است و بتدریج که در این راه پیش برود، اینگونه حرکت جزء ذات وی میشود و دیگر سختی ندارد.
پلنگ از فراسوی من رد نمیشد و چنان راه را بر من بسته بود که چندین بار بعقب برگشتم تا از همان راه که آمده بودم بازگردم
یعنی فشار هوا و هوس آنچنان بر من زیاد بود و غلبه داشت که نزدیک بود از تصمیم خود مبنی بر حرکت بسوی رستگاری منصرف شوم و بسمت گناه بازگردم.
این مطلب نیز بیان یکی دیگر از خصوصیات ذات آدمی است که اگر در ترک گناه و راه خطا، انگیزه و اراده قوی نداشته باشد، در مقابل کوچکترین مانع، پا پس میکشد.
بدین جهت بخود امید میتوانستم داد که این حیوان خوش خط و خال نشان فرا رسیدن روز و فصل دلپذیر است.
نظر باینکه لازمه مقابله مناسب با هر مشکل، در گام اول شناخت مشکل است، لذا شاعر میخواهد بگوید اینک که این حیوان (یعنی تمایلات و شهوات نفسانی) را شناختم، پس راه مقابله و پیروزی بر آن را میتوانم تشخیص بدهم و همین درک باعث شده که روز و فصل را دلپذیر بداند چرا که با رسیدن باین شناخت، مانعی برای رهائی از مشکل نمیبیند.
اما این امید من، چندان نبود که دیدار شیری که در برابر خویش یافتم، بهراسم نیفکند در اینجا شاعر مجدداً هراسناک شده زیرا احساس میکند امید وی که به مثابه سلاحی برای مقابله با مشکل اولی (پلنگ شهوات و تمایلات نفسانی) بدان تکیه کرده برای مقابله با این مشکل، یعنی غرور و خودخواهی، کارآئی ندارد و کفایت نمیکند.
چنین مینمود که این شیر دوشادوش من در حرکت بود
یعنی که این رذیله غرور همیشه همراه من بود.
و ماده گرگی که با همه لاغر اندامی خودگوئی تمام شهوات نفسانی را که تاکنون بسیار کسان از آن بینوا شدهاند در خویش گرد آورده بود
ماده گرگ مظهر نفس پرستی و افراط کاریست، همچنانکه طبیعت این حیوان است، وقتیکه به گله گوسفندی حمله میبرد فقط به یک گوسفند بسنده نمیکند، بلکه تا آنجا که میتواند آنها را خفه میکند و سپس یکی را با خود میبرد و لذا در این شعر بعنوان مظهر افراط کاری در نظر گرفته شد که در انسان، افراط کاری از رذایل است. از نظر سیاسی نیز دربار پاپ آنزمان مدنظر بوده که با همه کوچکی از نظر سازمان (لاغر اندام) بسیار فجایع آفرید.
چنان پریشانم کرد و چندان از نگاه خود بهراسم افکند که امید رسیدن به بالای تپه از کف دادم
یعنی که غلبه و هجوم این خصلت رذیله (و یا این بافت سازمانی ویرانگر انسان، یعنی دربار پاپ) بر من چنان بود که امید رسیدن به رستگاری در من از بین رفت.
من نیز در برابر آن حیوان آرامش ناپذیر که بدیدارم آمده بود، قدم بدان جانب که خورشید روی فرو میکشد، عقب میراند، چنین شدم
رانده شدن بسمتی که خورشید غروب میکند، یعنی رانده شدن به سمتی که نور هدایتی نیست و تاریکی و ظلمت گناه است. بطور کلی یعنی اینکه هر گاه این حیوان تمثیلی بر کسی غلبه کند، او را به سمت تاریکیهای گناه خواهد راند.
در آن دم که در این ورطه از پای میافتادم، آدمیزادهای که گوئی صدایش بر اثر خاموشی ممتد نارسا شده بود، در برابر دیدگانم هویدا شد
در اینجا مظهر عقل انسانی پا به عرصه میدان میگذارد و این بدان معنی است که ای انسان در مقابله با هر گونه مظهر پلیدی و گناه، آنرا با معیاری که عقل در دسترست میگذارد بسنج و سپس انتخاب کن.
درباره اینکه چگونه شاعر تنها با دیدن وی (ویرژیل – مظهر عقل و خرد) و پیش از آنکه او لب بسخن گشوده باشد تشخیص داده که صدای او بر اثر خاموشی ممتد ضعیف شده باید گفت که اصولاً سفر شاعر آغاز نمیشد مگر اینکه وی به کشف و شهودی (ولو مختصر) رسیده باشد و به لطف پروردگار بر برخی از مکنونات واقف شده باشد، کما اینکه وقوف وی بر مظاهر پلیدی وجودش و یا بهتر است بگوئیم جامعه آنزمانش، در اثر رسیدن به آن درجه لازم از روشن بینی و شهود بوده است و لذا تعجب آور نیست که وی دانسته باشد که مدتهاست رایزنی عقل و خرد بی تاثیر بوده و چون سخنگوئی گوش شنوا در مقابل خود نبیند، لاجرم خاموش خواهد شد و میدانیم که در جامعه آنروز، تخطئه و بی ارج داشتن عقل و خرد یک واقعیت بود و کوچکترین دلیل آن، رفتاری بود که با دانته بعمل آمده و تبعید شده بود.
اما تو چرا بدین وادی پریشانی میائی چرا از این کوه سعادت ازلی که اصل و منبع جمله شادمانیهاست بالا نمیروی؟
در اینجا باید گفت که ویرژیل (مظهر عقل انسانی) خود را به تجاهلی عارفانه زده، یعنی در عین حالیکه پاسخ را میداند، معهذا سؤال را مطرح میکند و این بدان علت است که میخواهد آنکه مورد خطاب وی است (در اینجا بطور کلی انسان مورد خطاب است) یک لحظه به خود آمده و بیاندیشد که چرا از کوه سعادت ازلی بالا نمیرود و سپس با یافتن پاسخ این «چرا» در اصلاح خود بکوشد و زمینه را برای صعود به کوه سعادت هموار نماید.
این حیوان که از دستش بفریاد آمدهای، هیچکس را اجازت عبور از خود نمیدهد و چندان مانع در سر راهش پدید میآورد که عاقبت نابودش میکند.
یعنی کسیکه نفس پرستی و افراط کاری و شهوات بر وجودش استیلا یابد، مظاهر دروغین سعادت و نیک بختی وی را فریب داده و بورطه فنا خواهد افکند و از نظر سیاسی یعنی آنکه دربار فاسد و خودپسند پاپ، هر که را که قصد مقابله با او را داشته باشد، بروشهای مختلف منکوب و مغلوب میکند و لذا رویاروئی و مبارزه مستقیم با او اثر ندارد «باید راهی دیگر در پیش گیری»
طبعی چنان فاسد و ستمگر دارد که هرگز آتش هوس سیری ناپذیرش فرو نمینشیند و پس از هر غذا گرسنگی بیشتری احساس میکند.
این بند مشخصاً نشان میدهد که این حیوان، یک تمثیل است و منظور اصلی دربار پاپ است، چرا که هر حیوانی بر اساس غریزه، برای رفع گرسنگی شکار میکند و پس از رفع گرسنگی موقتاً شکار را کنار میگذارد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:56
چکیده:
قرآن کریم آن نازله رحمت الهی و این زیباترین تحفه خداوندی، همچون دریایی است ژرف که رویهای قریب و عمقی غریب دارد و غور در بحر معرفت آن جز به اهلش میسر نشود. هرچه پیرامون یگانة معنا، پژوهش شود و در گشایش مفاتیح اسرار پر رمز و راز آن اهتمام به عمل آید، نقطه پایانی حاصل نشود و در نهایت معترفیم که ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم.
یکی از جلوههای باعظمت آیات الهی که در سراسر قرآن مشاهده میشود، تلالؤ انوار جاذبه و دافعه است. البته اصطلاح جاذبه و دافعه، تداعیکننده کتاب ارزشمند استاد شهید مرتضی مطهری(ره) است که در آن با بینشی عمیق، جاذبه و دافعه شخصیت علی (ع) را تحلیل کرده است. در آنجا عمدتاً ابعاد
اجتماعی شخصیت امیرالمؤمنین(ع) مورد بحث قرار گرفته و نشان داده شده است که آن حضرت در ارتباط با افراد و گروههای اجتماعی، چه سیرهای داشتهاند ؛ لیکن در خصوص قرآن کریم، نه تنها آیات اجتماعی از منظر جاذبه و دافعه قابل بررسی است، بلکه بیشتر بعد توحیدی و ارتباط بین انسان و خدا مدنظر است.
بدون شک در قاموس صفات حضرت باریتعالی، رحمت و محبت نقشی فراتر و اخص دارد و تمام صفات ثبوتیه و سلبیه حضرتش در پرتو آن معنا مییابد و حضرت
حق خود را موظف به افاضه رحمت میداند. «…کتب علی نفسه الرحمة…» مگر نه این است که عصاره مفاهیم متعالی قرآن جمع در بسمله است و او جز رحمانیت و رحیمیت پیامی ندارد؟ بسم الله الرحمن الرحیم، ذکر مدام طالبان حقیقت و معراج سالکان طریقت است که مایه از خود بریدن و به او گرویدن است.
نظامی جام وصل آنگه کنی نوش که بر یادش کنی خود را فراموش
ذکر بسمله گذشته از آنکه آغاز هر سوره مزین به آن است و بنابر نظر مفسران ۱۱۵ نوع خاص آن با تأویلهای متفاوت در قرآن آمده،نقطه آغازین و سبب تحقق هر فعلی در عوالم ملک و ملکوت است و افعال انسان سالک نیز بی آن قدری ندارد؛ هر چند بیذکر آن نیز خود به خود ذرات هستی جلوه اسم اللهاند.
ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز
اسم رب، اولین آیهای است که بر انسان نازل گشته، آنجا که میفرماید: «اقرا باسم ربک الذی خلق* خلق الانسان من علق* اقرا و ربک الاکرم» با تدبر در آیات اولیه نازله بر پیامبر اکرم(ص) معلوم میشود که به صراحت، به رحمت و رأفت خداوندی تأکید شده و سنت آفرینش انسان که مصداق بارز رحمانیت و اکرام الهی است، بهعنوان صفت پروردگاری که همه چیز به اسم اوست، قلمداد شده است. همان آفرینشی که نقطه پیدایش عشق و عرفان میان محب و محبوب حقیقی است.
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راهنشین باده مستانه زدند
از دیگر روی، وجود مقدس نبی مکرم اسلام(ص) که مخاطب خاص وحی الهی است و تنها پذیرنده بار سنگین امانت الهی است که آسمانها و زمین از آن امتناع کردند، جز برای ابلاغ پیام رحمت عام و فراگیر الهی مبعوث نشده است:
«و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین»
و اگر همین یک آیه نازل میشد، کافی بود تا اثبات کند که اسلام، این خاتم ادیان و جامع آنان، دین رحمت و محبت است و روح و جوهر دین، غیر از محبت چیزی نیست.
آنچه در این نوشتار مورد نظر است، بررسی آیات قرآن کریم از منظر جاذبه و دافعه است تا ضمن آنکه عمومیت جاذبه در قرآن متصور است و روح حاکم بر قرآن جز این نمیپوید، ابعاد دافعه در قرآن و حدود و ثغور آن نیز شناسایی شود.
از نظرگاه کلی، لفظ جاذبه و دافعه معمولاً با الفاظی چون: رحمت و غضب، لطف و قهر، کشش و گریز، خوف و رجاء، اقبال و ادبار و متضادهایی از این قبیل مترادف است. در آیات قرآن در مواردی که توجه و عنایتی نسبت به انسان شده و مورد لطف و محبت قرار میگیرد، مراد جاذبه قرآن است و در سایر مواضعی که انسان مورد قهر و غضب و سرزنش قرار میگیرد و بینصیب از لطف و محبت خداوندی قلمداد میشود، منظور دافعه قرآن است.
جاذبه الهی سبب میشود انسان دارای امید و رجاء شود و در این مسیر پرجذبه، به سوی حضرتش تکامل روزافزون یابد و کمکم با مجاهدتهای فراوان به مرحله بیخودی و انقطاع و تمنای وصال و لقاءالله نائل شود که پیام اصلی و غایی قرآن کریم است: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فمل’قیه» از آن سو، دافعه الهی سبب میشود که انسان، متخلق به بیم و خوف از مقام حضرت باریتعالی گردد و بدین سان با ملاحظه قدرت جلالیه خداوند نهایتاً متوجه جمال الهی گردیده و مجذوب او شود و در نتیجه به همان مسیر انقطاع و تمنا برگردد. لذا آگاهی از مراتب دافعه، از جهت تذکر درونی، به پایداری در صراط مستقیم عشق و معرفت است تا دوری از خوف الهی سبب سستی در طی طریقت نشود.
از این روست که در مشرب عرفانی، دافعه عین جاذبه است و گستره وسیع جاذبه، هرگونه مظهر دافعه را نادیدنی میسازد و تحتالشعاع خود قرار میدهد. در مثنوی مولوی، این حقیقت به زیبایی بیان شده است.
ای جفای تو ز دولت خوب تر و نتقام تو ز جان محبوب تر
نار تو این است نورت چون بود ماتم این تا خود که سورت چون بود
از حلاوتها که دارد جود تو وز لطافت کس نیابد غور تو
نالم و ترسم که او باور کند وز کرم آن جور را کمتر کند!
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد بوالعجب! من عاشق این هر دو ضد
با این توضیحات، بسیار مناسب خواهد بود که نگرشمان نسبت به آیات قرآن نیز با چنین بینشی همراه باشد و در مواردی که سخن از دافعه و قهر و غضب به میان میآید، عارفانه به عشق و جذبه پیوند زنیم و به تفسیر عاشقانه در پرتو خوف و رجاء دست یابیم.
پروردگاری که رحمانیت و رحیمیت را بر خود فرض دانسته، چنان رحمتی که تنها صد یک آن در این عالم به ظهور رسیده و پیامبری را مبعوث گردانیده که مفتخر به رحمةللعالمین است و کلامی در کمال اعجاز نازل فرموده که «… شفاء لما فی الصدور…» است و نعمت هدایت را در پی خلقت بر خلیفه خود بر زمین ارزانی داشته «… ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی» و روزی او را نیز متعهد گردیده «و ما من دابّة فی الارض الا علی اللّه رزقها» و سپس وی را مستحق لقاء خود دانسته و پس از تنعم و بهرهمندی از لذایذ اخروی «… و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون» او را در مقام قرب خود سکنی میدهد «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» ، العیاذ بالله مگر میشود انسان را مشمول بیمهری و دفع و غب خود قرار دهد؛ انسانی که حامل امانت وزین خلیفةاللهی است و زبده مخلوقات هستی و اشرف آنان است. «ما هکذا الظن بک و لا المعروف من فضلک» .
پس چگونه است که مظاهر دافعه در قرآن کریم به کرات بروز یافته و مورد تأکید قرار گرفته است؟ همانگونه که پیشتر توضیح داده شد ،اولاً: موجب محافظت قوه خوفیه میشود تا در سایه آن قوه جذبیه به تکاسل و تزایل نگراید و همواره عامل توأمان خوف و رجاء سبب تکامل در سیر الیالله شود. ثانیاً: آنچه جای تأمل دارد
این است که انسان خود مانع از افاضه رحمت الهی بر خویشتن میشود (تو خود حجاب خودی) و چون حایلی در میان خویش و خدا قرار میگیرد. انسان بالطبع ضعیف و عجول و بیصبر است و گاهی ناگزیر دچار نسیان و کفران میگردد، لیکن قوای هدایتگر تکوینی و تشریعی به گونهای مجهز به یاری انسان شتافته که دیگر یارای دفاع از ناگزیری خود ندارد: «… فللّه الحجة البالغة…» و خود اوست که در انتخاب گرویدن به هدایت یا ضلالت مخیر است: «انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً» .
دریغا که انسان جهول و ظلوم به تبعیت از نفس اماره و لذایذ چند روزه، همچو طفلی گوهر شکر را به ثمن بخسی معامله میکند (گوهری طفلی به قرصی نان دهد) و خود را محروم از فیوضات خداوندی میگرداند. هم اوست که جرأت گستاخی در برابر پروردگار کریم به خود میدهد و اینهمه بساط تعالیبخش را نادیده میگیرد و مورد خطاب قرار میگیرد که: «یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم* الذی خلقک فسویک فعدلک* فی ای صورة ما شاء رکبک» .
بنابراین در تقابل بین انسان و خدا، رابطهای که عمیقاً برقرار است، قوه جاذبه و تجاذب است: «… یحبهم و یحبونه…» و این انسان جاهل است که امواج دافعه را از خود ساطع میکند و خویشتن را از جذبه الهی دور میسازد و همین، خود سبب ظهور تجلیات دافعه الهیه بر انسان میشود.
از این رو گفته اند:
خلق را چون آب دان صاف و زلال اندر او پنهان صفات ذوالجلال
بدین معنی که ظهور تجلیات صفات الهی بر اساس انعکاس افعال نیکو یا قبیح انسان بر او واقع میشود. با این تفاوت که افعال نیکو، سیری نزولی از حق و افعال قبیح، سیری صعودی از عبد دارد. «ما اصابک من حسنة فمن اللّه و ما اصابک من سیئة فمن نفسک…» در هر حال حضرت باری تعالی هیچگاه رضا به قهر نداده، بلکه هر آینه مشتاق جذبه و لقاء انسان است: «لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقاً»
پیامبر(ص) و خدیجه(س)، ادب و عاطفه
۹ شوّال سال ۲۸ قبل از هجرت، روزی بود که پیامبر اکرم(ص) خدیجه کبرا(س) آن بانوی بزرگ را به همسری گرفت. این روز که امسال مصادف با ۱۸ بهمن است، بیتردید روز مبارکی برای امت اسلامی و مبدأ برکات بسیار بود. آنچه میخوانید نگاهی کوتاه است به روابط عاطفی میان پیامبر(ص) و خدیجه(س) که اشارهای نیز به مقدمات این ازدواج دارد.
زندگی مشترک پیامبر(ص) و خدیجه(س) درسآموز تمام مردان و زنانی است که جویای سعادت در زندگی خود هستند. عدم دلبستگی خدیجه به سیم و زر دنیا وتوجه به امور معنوی، عشق و علاقه به پیامبر(ص)، عطوفت و مهربانی متقابل رسول خدا(ص) و خدیجه(س)، ایثار و وفاداری نسبت به یکدیگر، همه و همه درسهای آموزندهای است برای جویندگان سعادت.
شخصیت حضرت خدیجه(س)
خدیجه را نباید تنها یک بانوی سرمایهدار دانست. که شتران حامل مالالتجاره را به مناطق مختلف میفرستاد، و سودهای کلان بدست میآورد، بلکه وی به عنوان یک شخصیت معنوی، عفیف، پاکدامن و ایثارگر، دارای شناخت و فکر بلند و تیزبین مطرح بود.
این بانوی بزرگ، حتی در دوران جاهلیت، که پاکدامنی جایگاهی نداشت، به دلیل عفّت و دامن پاکش، طاهره نامیده میشد. «و کانت تُدعی فی الجاهلّیة بالطّاهره لشدّة عفافها و صیانتها».
خدیجه آنچنان بر بلندای معنویت صعود کرده است که پیامبر خدا(ص) به کمال وی شهادت داده و فرموده است: «کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الاّ أربع: آسیة بنت مزاحم امرأة فرعون، و مریم بنت عمران، و خدیجة بنت خویلد، و فاطمة بنت محمد(ص)».
مردان بسیاری قلّه کمال را فتح نمودهاند، ولی از زنان، چهار نفر به این قلّه دست پیدا کردهاند:
آسیه دختر مزاحم و همسر فرعون، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(ص).
این بانوی بامعرفت، آنچنان حقیقتشناس و تیزبین است که در میان همه مردان و زنان عصر بعثت، اولین فردی است که نبوت رسول خدا را تصدیق میکند، و مدال پرافتخار ایمان را بدست میآورد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:124
فهرست مطالب:
فصل اول : قرآن و حضرت مهدی (عج)
از باب نمونه
امام مهدی در قرآن
فصل دوم : نقش مردم و ارادهء انسان های منتظر و مومن در زمینه سازی ظهور
ویژگی های یاران حضرت مهدی (عج) از نگاه قرآن
نکاتی پیرامون ۳۱۳ یار مخصوص امام زمان
وظایف شیعه در عصر انتظار
بهترین اعمال
فصل سوم : علمای دین و انقلاب حضرت مهدی (عج)
تصریح علمای اسلام
فصل چهارم : جکومت های اسلامی و ظهور امام زمان
اهل سنت و حضرت مهدی (عج)
حضرت مهدی در منابع شیعه
امام زمان در منابع اهل سنت
فصل پنجم : امام و امدادهای غیبی
فصل ششم : عدالت و برابری در حکومت حضرت مهدی (عج)
عدل و عدالت
مهدی مردم را به قرآن و سنت هدایت می فرماید
مهدی محیی سنن انبیاء می باشد
سلطه حضرت مهدی بر کلیه سلاطین
پرچم مخصوص امام مهدی
مهدی (ع) و معجزه انبیاء
بیعت با حضرت مهدی
جعفر کذاب کیست؟
مدت سلطنت ، وسعت کشور و شهادت حضرت مهدی (ع)
فصل هفتم : منجی آخرالزمان از دیدگاه ادیان الهی
ادیان و حضرت مهدی (عج)
منابع زرتشتی
منابع هندی
زبور
تورات
انجیل
منجی آخرالزمان از دیدگاه ادیان الهی
انتظار ظهور مسیحا
نتیجه گیری
منابع و مأخذ
چکیده:
قرآن و حضرت مهدی(عج)
یکی از موضوعات قرآنی که خداوند متعال به آن اشاره فرموده است، مسأله حضرت مهدی(عج) و قیام آن حضرت میباشد. باید گفت؛ لازم نیست هر موضوع صحیحی با تمام خصوصیات و مشخصاتش در قرآن کریم وارد شده باشد.
چه بسیار جزئیات صیح و درستی که آن کتاب آسمانی اصلاً متعرض آن نشده است و ثانیاً؛ آیاتی چند در آن کتاب مقدس وجود دارد که روزی را برای جهان نوید میدهد که حق پرستان و حزب خدا پرستان و طرفداران دین و مردم شایستة جهان، قدرت و حکومت زمین را قبضه ی نمایند و دین اسلام بر تمام ادیان غالب میگردد.
از باب نمونه
1-در سوره انبیاء آیه 105 میفرماید:
و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون
ما بعد از آنکه در تورات نوشته بودیم در زبور نوشتیم که بندگان شایسته من وارث زمین میشوند.
2-در سوره نور آیه 55 میفرماید:
خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده اند و عمل شایسته انجام داده اند، وعده داده که آنان را خلیفه زمین گرداند، چنان که گذشتگانشان را نیز قبلاً خیفه گردانیده بود و دینی را که برایشان پسندیده است، استوار و نیرومند گرداند و ترسشان را به ایمنی تبدیل کند تا مرا عبادت کنند و چیزی را شریک قرار ندهند.
3-در سوره قصص آیه 4 میفرماید:
و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین.
ما اراده کرده ایم که به ضعیفان زمین منت نهاده، و آنها را پیشوایان و وارثان زمین گردانیم.
4-در سوره توبه آیه 33 میفرماید:
هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الذین کله ولو کره المشرکون.
او خدایی است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاده تا بر تمام ادیان غالب گردد، اگرچه مشرکین آن را مکروه داشته باشند.
از این ایات شریفه اجمالاً استفاده میشود که: دنیا روزی را در پیش دارد که قدرت و اداره زمین به دست مؤمنین و رجال شایسته افتاده، پیشوا و پیشرو تمدنهای بشری میگردند و دین اسلام بر تمام ادیان غالب میشود و یکتاپرستی جایگزین شرک میگردد.
آن عصر درخشان؛ همان روز نهضت مصلح یبی و منجی بشریت و مهدی موعودی میباشد و آن انقلاب جهانگیر و همه جانبه توسط مسلمین شایسته انجام مییابد.
عمره از سوی آن حضرت و … نیز از کارهایی است که منتظران عاشق و فراوان انجام میدهند.
امام مهدی(ع) در قرآن
« و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصلحون»
ما در زبور داود، از پس ذکر(تورات)، نوشته ایم که سرانجام، زمین را بندگان شایستة ما به ارث میبرند(و بر کرة زمین حاکم میشوند)
طبق فرمودة پیشوای پنجم حضرت امام محمد باقر(ع)، این بندگان شایسته که وارثان زمین شوند. اصحاب مهدی(ع) هستند، در آخرالزمان.