فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:135
پیشگفتار:
کلمهی بهنجار به افرادی اطلاق میگردد که در حد طبیعی و عادی گذران زندگی میکنند. از نظر عامه فردی که رفتارش چون دیگران است ومانند همه و به طور معمولی وعادی زندگی روزمره خویش را میگذراند بهنجار و طبیعی است . از نظر علمیچنانچه بهره ی هوش شخصی حدود (۱۰۰)صد باشد (براساس آزمون (تست) باشد یا به عبارت دیگر سن تقویمیوعقلی (ذهنی) خود برابری کند آن فرد عادی است. برای مثال میتوان چنین گفت: چنانچه کودک ۹ ساله ای از نظر عقلی نیز ۹ ساله باشد و مانند کودکان ۹ ساله رفتار کند و از عهدهی انجام تست های هوشی مربوط به کودکان ۹ ساله برآید چنین کودکی بهنجار و طبیعی است. حال که تا حدی با کودکان و افراد بهنجار آشنا گردیدیم ببینیم پس کدام گروه از کودکان را استثنایی مینامند. از نظر آموزشی کودک استثنایی کودکی است که نیاز به تعلیم و تربیت خاص داشته باشد و از کلاس و تعلیم وآموزش عادی نتواند بهره کافی گیرد و از جنبه کلی نیز چنانچه کودکی از نظر رفتار، هوش ویا گذران زندگی نتواند چون کودکان عادی و بهنجار عمل کند و به جهتی با کودکان همسال خود تفاوتهای رفتاری وگفتاری و کرداری ویادگیری داشته باشد و از حد یک کودک عادی همسن خود خارج باشد استثنایی نامیده میشود.
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
فصل اول : مقدمات و تاریخچه
۱- آغاز سخن
۲- پیش گفتار
۳- بررسی آماری و سابقه
۴- تعریف استثنایی
۵- تاریخچه:-
۶- در ایران-
فصل دوم: دسته بندی و تعریف و ویژگیهای بالینی
۱- انواع استثنایی
۲- تعریف ها:
۳- علل و عوامل
۴- عقب ماندگی و اختلالات ژنتیک
۵- انواع سندرم ها
۶- منگولیسم یا سندرم دان
۷- سندرم صدای گربه و سوپرمن و کلاین فلتر
۸- عوامل ناشناخته وهیدروسفال و میکروسفال
۹- مسائل دوران بارداری
۱۰- انواع بیماری ها و ضربه ها در تمام موارد
۱۱- سن مادر و عاملRH
12- سوخت و ساز (متابولیسم
۱۳- عوامل فرهنگی
فصل سوم: عکس العمل والدین
۱- انواع خانواده- پذیرنده، انکارکننده و پنهان کننده
۲- ارتباط خانواده با فرزند عقب مانده
۳- واکنش های گوناگون خانواده
فصل چهارم: پیشگیری
۱-پیش گیری
۲-برنامه ریزی پیش گیری و مشاوره ژنتیک
۳-مشکلات جنسی کودکان عقب مانده ذهنی
فصل پنجم: آموزش وپرورش
۱-آموزش و پرورش و توان بخشی
سخن آخر- توصیه و پیشنهادهای لازم: کلام آخر با فرجام سخن
منابع و مراجع
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:171
پایان نامه کارشناسی رشته روان شناسی عمومی
چکیده ۱
فصل اول: کلیات
مقدمه ۳
بیان مسئله ۴
فصل دوم: مباحث نظری
زیگموند فروید ۷
تعریف روانکاوی ۱۵
ساختار شخصیت ۱۸
دیدگاه روان پویشی ۳۴
دیدگاه انسان گرایی ۴۴
دیدگاه صفت ۴۷
نظریه اجتماعی شناختی ۴۹
مکانیزمهای دفاعی ۵۴
تاریخچه مکانیزم دفاعی ۵۸
عملکرد مکانیزم دفاعی ۶۰
ویژگی مکانیزم دفاعی ۶۲
مکانیسم دفاعی و سبکهای مقابله ۷۱
سبکها و مکانیسم های دفاعی- روانی ۷۲
نظریه فروید در مورد مکانیسم دفاعی ۷۹
طبقه بندی مکانیسم دفاعی ۸۱
حمایتهای تجربی ۱۴۳
سنجش مکانیزمهای دفاعی ۱۵۴
انواع آزمونها ۱۵۶
آزمون علاقه ۱۵۷
آزمون شخصیت ۱۵۸
آزمون سازگاری بل ۱۶۱
آزمون شخصیت مینسوتا ۱۶۲
روشهای فرافکنی ۱۶۳
آزمون رورشاخ ۱۶۵
آزمون دریافت ذهنی ۱۶۶
فصل سوم :بحث و نتیجه گیری
برایند بحث ۱۶۹
فهرست منابع
منابع فارسی ۱۷۰
منابع انگلیسی ۱۷۱
چکیده
زیگموند فروید در 1909 طی یک سلسله سخنرانی در دانشگاه کلارک که به دعوت روان شناسی به نام جی. استانلی هال انجام شد، روان شناسی روانکاوانه را به ایالات متحده معرفی کرده بنابراین در ایالات متحده نخستین بار روان شناسها بودند که نظریات ووید را در مجامع علمی به رسمیت شناختند. امروزه تأثیر و نفوذ فروید چنان فراگیر شده است که برخی جز آشنایی مختصری با روانکاوی هیچ چیز دیگری از روان شناسی نمی دانند.
اگر بخواهیم در کنار رفتار گرایی و روان شناسی هیئت نگر به یکی از نظریه های مهمتر فروید اشاره کنیم، تفسیر او از ناخودآگاه مناسبتر است. مبنای نظریه فروید درباره ناخودآگاه این مفهوم است که خواسته های نامقبول (ممنوع شده یا مجازات شده) دوران کودکی از حوزه آگاهی رانده به بخشی از ناخودآگاه تبدیل می شوند و در آنجا همچنان تأثیر خود را اعمال می کنند. ناخودآگاه به راههای مختلفی از جمله رویا، لغزش زبان، و حرکات ادایی فشار می آورد تا محملی برای ابراز محتویات خود بیابد. روش روانکاوی یعنی تداعی آزاد با راهنمایی روانکاو نیز خود راهی است برای کمک به خواسته های ناخودآگاه تا به شکل کلامی ابراز شوند. طبق نظریه سنت فروید این خواسته های ناخودآگاه تقریباً فقط یک ماهیت دارن و آن ماهیت حسنی است. این تأکید نظریه فروید بر فعالیت مبنی کودکان یک یاز موانع قبول آن در ابتدای مطرح شدن این نظریه بود.
فصل اول
کلیات
مقدمه
مکانیسم های دفاعی من فرآیندهایی در ساختار شخصیت هستند که بر سازش روانشناختی تأثیر می گذارند (بلک و بلک، 1994؛ ویلنت، 2000) پژوهشگران
مکانیسم های دفاعی من، سازمان سلسله مراتبی دفاعها را در امتداد پوستار سازش یافتگی تأیید کرده اند. (بوند، گاردنر، کریستنیم و سیگال، 1983؛ سمرد، گرینسپون و فیبزگ، 1973؛ ویلنت، 1977، 1992؛ هان، 1977). مکانیسم های دفاعی که مسئولیت محافظت از من را در مواجهه با شکل های مختلف اضطراب بر عهده دارند (فروید، 1923)، بر حسب نوع کنش وری ممکن است بهنجار یا نابهنجار و کار آمد یا ناکار آمد باشند. اندروز و سینگ و بوند (1993) بر اساس طبقه بندی سلسله مراتبی ویلنت (1971،1976) مکانیسم های دفاعی را به سه سبک دفاعی رشد یافته، نوروتیک و رشد نایافته تقسیم کرده اند. مکانیسم های دفاعی رشد یافته به منزله شیوه های مواجهه انطباقی، بهنجار و کارآمد محسوب می شوند. مکانیسم های دفاعی نوروتیک و رشد نایافته، شیوه های مواجهه غیر انطباقی و ناکار آمد هستند.
بیان مسئله
فرض اصلی نظریه و فن روان تحلیلی: از آغاز بر ماهیت خود فریبی فراگیر انسان بوده است (وستن و گاربارد، 1997). از نقطه نظر روان پوشی، هر عمل شناختی به خودی خود مشکلی از نظم دهی عاطفی است. (وستن وفیت، 1996). بر این اساس دفاع، تقلای هوشیار انگیخته شده ای تعریف می شود که هیجان دردناک را به حداقل و هیجان لذت بخش را به حداکثر می رساند(وستن، 1998).
در تعریف آنا فروید 1995) می توان یافت: «مکانیزم های دفاعی راهها و شیوه هایی هستند که «من» با کمک آنها اضطراب و رنجش را پس زده و کنترل را روی رفتار تکانشی و غریزی اعمال می دارد». او همچنین علائم روان آزارنده را پیامد استفاده مستمر و عادتی از شکل خاصی از دفاع می داند.
به این ترتیب مکانیزم های دفاعی برای مهار اضطراب تشکیل شده و اضطراب تشکیل شده و اضطراب به منزله هشداری برای «من» است تا مکانیزم های دفاعی را به خدمت بگیرد (آرلو، 2000).
نکته اساسی و کاربردی مکانیزم های دفاعی در تقابل با تشخیص است (باندو و ایلالت، 1986).
اهمیت مکانیسم های دفاعی تا جایی پیش رفت که کارسو و اسکورل و استرای هورن (1980 و 1983، به نقل از ازباند و همکاران، 1986). محور ششم، VI، را برای DSMIIIR پیشنهاد کردند. طرح محور ششم که امکان تمایز روان پویه ها با منابع محرک مربوط به تشخیص های محور I و II که مشابه هم هستند را میسر می کند، جایگاه مهم مکانیزم های دفاعی را برجسته می سازد.
فصل دوم
مباحث نظری
زیگموند فروید (1939-1856)
زیگموند فروید در ششم ماه مه 1856 در فری برگ، مراوی (که اکنون پریبر، چکسلواکی است) به دنیا آمد. در 1990، نام میدان استالین این شهر به میدان فروید تبدیل شد. پدرش تاجر پشم بود که چون در مراوی ورشکست شد، با خانواده اش ابتدا به لایپزیک و مدتی بعد، یعنی هنگامی که فروید 4 ساله بود، به وین نقل مکان کرد. فروید تقریباً مدت 80 سال در وین باقی ماند.
پدر فروید 20 سال از مادرش مسن تر و مردی سختگیر و قدرت طلب بود. فروید هنگامی که پسر خردسالی بود، ضمن احساس ترس از پدر، او را دوست می داشت. مادرش حمایت کننده و با محبت بود، و فروید نسبت به او احساس دلبستگی هوس آلودی داشت. البته این ترس از پدر و کشش جنسی نسبت به مادر چیزی است که بعدها فروید آن را عقده ادیپ نامید، و چنین به نظر می رسد که این مفهوم از تجارب دوره کودکی وی و یاد آوری آنها گرفته شده باشد. چنانکه خواهیم دید بیشتر نظریه او از ماهیت شرح حال خودش گرفته شده است.
از هشت فرزند خانواده، فروید توانایی ذهنی بیشتری از خود نشان داد، وخانواده اش
برای تشویق او تلاش می کردند. اتاق وی تنها اتاق خانه بود که یک چراغ نفتی داشت، که برای مطالعه روشنایی بهتری ایجاد می کرد، سایر اعضای خانواده از شمع استفاده می کردند. کودکان دیگر، که او در برابر آنها رقابت و آزردگی خاطر بیشتری نشان می داد، اجازه نداشتند به تمرین موسیقی بپردازند، از بیم آنکه مبادا سر و صدا برای دانشمند جوان مزاحمت ایجاد کند.
فروید یک سال بیش از سن معمول وارد دبیرستان شد که در آنجا شاگردی درخشان بود، و در سن 17 سالگی به عنوان فردی ممتاز از آنجا فارغ التحصیل شد. نظریه تکامل داروین علاقه او را در مورد رویکرد عملی نسبت به دانش بیدار کرد، و فروید تصمیم به تحصیل در پزشکی گرفت. به اشتغال در طبابت تمایل زیادی نداشت، اما رشته پزشکی را به این امید انتخاب کرد که او را به حرفه ای در زمینه پژوهشهای علمی هدایت کند.
او در سال 1873 تحصیلات خود را در دانشگاه وین آغاز کرد. به سبب علاقه به سایر رشته هایی که رابطه مستقیم با تحصیل در رشته پزشکی نداشت، فلسفه، اتمام تحصیلات او هشت سال به طول انجامید. در ابتدا توجه او به زیست شناسی متمرکز شده و بیش از 400 مار ماهی نر را برای بررسی دقیق بیضه ها کالبد شکافی کرد. او از این بررسیها نتیجه ای به دست نیاورد، اما این نکته قابل توجه است که نخستین تلاش وی در راه تحقیق به امور جنسی معطوف شد. سپس به فیزیولوژی و مطالعه درباره نخاع شوکی ماهی روی آورد و شش سال در انستیتوی فیزیولوژی روی یک میکروسکوپ کار کرد.
فروید در دوره تحصیل پزشکی خود آزمایش درباره داروی کوکائین را آغاز کرد. او شخصاً آن را مصرف می کرد، و آن را در اختیار نامزد، خواهران و دوستان نیز قرار می داد. از این رو فروید مسئول معرفی کوکائین برای استفاده در معالجات پزشکی شناخته شده است. او نسبت به این ماده اشتیاق داشت و می گفت که ماده افسردگی او را بهبود می بخشد و به بهبودی سوء هاضمه مزمن او کمک می کند. تصور می کرد داروی عجیبی را کشف کرده است که همه بیماریها از سیاتیک تا
دریا زدگی را درمان می کند و شهرت و معروفیتی را که مشتاقانه طالبش بود برایش فراهم می سازد. اما این طور نشد. یک از پزشکان همکار فروید، هنگامی که مکالمه اتفاقی فروید درباره کوکائین را شنید، با انجام آزمایشهایی کشف کرد که این دارو می تواند برای بی حس کردن چشم انسان به کار بسته شود، و بدین ترتیب عمل جراحی چشم را برای نخستین بار ممکن ساخت. فروید در 1884 مقاله ای درباره استفاده های سودمند کوکائین منتشر کرد، و این مقاله تا اندازه ای به عنوان عاملی برای مصرف همه گیر کوکائین در اروپا و ایالات متحد تلقی شد که تا سالهای دهه 1920 ادامه داشت. فروید به خاطر جانبداری از مصرف کوکائین برای مقاصدی غیر از جراحی چشم و ترویج این آفت در جهان به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. او در بقیه عمر خود کوشید تا صحه ای را که به مصرف کوکائین گذاشته بود ازخاطره اش محو کند، وقتی در شرح حال خود از اشاره به کارهایش در این مورد خودداری نماید.
سالهای متمادی چنین باور می شد که فروید پس از به پایان رساندن تحصیلات پزشکی مصرف کوکائین را کنار گذاشت، اما اراده های جدید تاریخی- نامه های خود فروید- نشان می دهند که او این دارو را دست کم تا ده سال بعد از آن، یعنی تا دوره میانسالی، مصرف می کرده است (ماسون، 1985).
فروید می خواست پژوهشهای علمی خود را در موقعیت دانشگاهی ادامه دهد، اما ارلینت بروک، استاد دانشکده پزشکی و مدیر مدرسه فیزیولوژیک که فروید در آنجا کار می کرد، این تمایل را به سبب شرایط مالی فروید به یأس مبدل کرد. او به
اندازه ای تهیدست بود که نمی توانست سالها صبر کند تا بتواند یکی از معدود کرسیهای استادی را به دست آورد. فروید با بی میلی پذیرفت که حق با بروک است، بنابراین تصمیم گرفت در امتحانات پزشکی شرکت کند و به عنوان یک پزشک به شغل آزاد پزشکی اشتغال یابد.
وی در سال 1881 به دریافت درجه دکتری نایل شد و به عنوان متخصص بالینی اعصاب به کار پرداخت. او کار طبابت را پر جازبه تر از آنچه پیش بینی کرده بود نیافت، اما واقعیتهای اقتصادی در این میان پیروز شد. فروید با مارتابرنیز که او نیز مانند خودش فقیر بود نامزد شده بود و آنها ازدواجشان را چند بار به دلیل مشکلات مالی به تعویق انداخته بودند. فروید در سالهای روابط عاشقانه اش با مارتا نسبت به هرکسی که می خواست توجه و محبت او را به خود جلب کند و حتی اعضای خانواده خود مارتا به لذت حسادت می ورزید. فروید در نامه ای به وی نوشت:« از این به بعد تو در خانواده ات چیزی جز یک مهمان نیستی، من تو را به هیچ کس نخواهم داد…. اگر نمی توانی به اندازه کافی به من علاقه مند باشی و از خانواده ات چشم پوشی کنی، در این صورت ناگزیر من را از دست می دهی، زندگیت را تباه می کنی و دست آخر از خانواده ات چیزی به دست نمی آوری…… در طبیعت من تمایل ظالمانه ای وجود دارد.» (نقل از اپیگ نالنی و فاوستر، 1992).
سرانجام پس از یک دوره نامزدی چهار ساله که با ناکامی همراه بود این ازدواج صورت گرفت، اما فروید ناگزیر بود که پول قرض کند و حتی ساعتهایش را گرو بگذارد. سرانجام وضعیت آنا بهتر شد، اما فروید آن سالهای اولیه فقر را هرگز فراموش نکرد. (دوان پی سولتز، سیدنی امن سولتز ترجمه دکتر سیف و پاشا شریفی).
امروزه توافق عمومی در این باره وجود دارد که یک علم از طریق تراکم مداوم حقایق، مفاهیم، قوانین و فرضیه های نمی تواند تکامل یابد. به جای این دیدگاه خطی، اکنون تناوب اانقلابهای فکری که مفاهیم لبناینی یک علم را به صورت جدی تغییر
می دهند، تاریخ آن علم محسوب می شوند. در این باره کافی است که به تأثیر کپرنیک، نیوتون، داروین، مندل واینشتن بیندیشیم. روان شناسی هم انقلابهای خاص خود را داشته است: رفتار گرایی، که توسط پاولف و واتسون آغاز گردید، روان شناسی گشتالت که از آسمان برخاست و تحلیل روانی که روانپزشک وینی، زیگموند فروید آغاز گر آن بود. درست است که تحلیل روانی در آغاز روشی برای معالجه بیماران روانی بود، لیکن به سرعت به مفهومی کاملاً جدید از بشر تبدیل گردید.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:132
پایان نامه رشته ادبیات و روانشناسی
چکیده. ۱
پیشگفتار. ۲
مقدمه همراه با شرح زندگانی مولانا و معرفی آثار. ۵
مقدمه. ۶
زندگینامه مولانا ۸
۱٫ آغاز عمر، اسم و القاب (۱). ۸
۲٫ بهاء ولد، مولانا و مهاجرت… ۹
۳٫ روزگار تربیت و ارشاد. ۱۰
۴٫ دوره انقلاب و آشفتگی.. ۱۰
پایان زندگانی.. ۱۲
صورت و سیرت مولانا ۱۳
آثار مولانا ۱۴
آثار منثور مولانا: ۱۶
بخش اول.. ۱۷
تعلیم و تربیت در اسلام، قرآن، احادیث… ۱۷
فصل اول.. ۱۸
۱٫ مقدمهای بر تعلیم و تربیت اسلامی.. ۱۸
فصل دوم. ۲۰
تعلیم و تربیت در اسلام (قرآن، احادیث). ۲۰
فصل سوم. ۲۳
ضرورت تعلیم و تربیت برای انسان.. ۲۳
فصل چهارم. ۲۵
اهمیّت تعلیم و تربیت برای فرد. ۲۵
تعلیم و تربیت سطح اقتصادی فرد را بهبود میبخشد. ۲۵
تعلیم و تربیت سطح اجتماعی فرد را بالا میبرد. ۲۶
نقش تعلیم و تربیت در ساختار شخصیت انسان.. ۲۶
نقش تعلیم و تربیت در پرورش جنبههای انسانی.. ۲۷
فصل پنجم.. ۲۸
هدف از تربیت… ۲۸
موضوع تعلیم و تربیت… ۲۹
مفهوم تعلیم و تربیت… ۳۰
اهداف کلی تربیت… ۳۱
اصلاح رابطه انسان با تاریخ.. ۳۴
بخش دوم. ۳۵
انسان از دیدگاه مولانا در مثنوی.. ۳۵
فصل اول.. ۳۶
جهانبینی حاکم بر مثنوی.. ۳۶
فصل دوم. ۴۰
نظر مولانا در مورد انسان.. ۴۰
فصل سوم. ۶۰
انسان کامل از دیدگاه مولوی.. ۶۰
فصل چهارم. ۷۴
تهذیب اخلاق در مثنوی.. ۷۴
در فضیلت خاموشی.. ۸۳
(۲۶۰۲/۴). ۸۳
در فضیلت سخاوت… ۸۳
در باب فرضیه زکات و دستگیری از نیازمندان.. ۸۴
جایگاه و مورد انفاق و امساک…. ۸۴
در باب عفت… ۸۵
محبت و نیکویی در حق دوستان.. ۸۵
مشورت با عاقلان.. ۸۶
دوری از همنشینی با احمقان.. ۸۶
هرچه میکنی برای خدا انجام بده. ۸۷
بدبین مباش و به نیکیها بنگر و از تلاش فرو مگذار. ۸۸
کینهتوزی مکن.. ۸۹
پیرو راستا باش…. ۸۹
از پاکان بد مگو و دل به پاکان بسپار. ۹۰
نعمتهای خدا را شکرگزار باش…. ۹۰
۵٫ نمونههایی از اخلاق بد و منفی در مثنوی.. ۹۲
فصل پنجم.. ۱۰۲
تدبیر منزل.. ۱۰۲
وظایف انسان در خانواده. ۱۰۲
آیین همسرداری.. ۱۰۴
۲٫ وفاداری به همسر، تلاش برای رفاه خانواده. ۱۰۵
حیاتی ناگوار از مرگ و وصلتای زهرتر از زهر فراق.. ۱۰۷
همراه با جمع. ۱۱۰
اشعار مربوط به همراهی جمع. ۱۱۲
خیانت نکردن به همسر و راستگویی در زندگی.. ۱۱۴
۶٫ مهماننوازی و مهمان را عزیز داشتن و بدگویی نکردن.. ۱۱۵
فصل ششم.. ۱۱۷
سیاست مدن.. ۱۱۷
۱٫ مقدمه. ۱۱۷
پیرچنگی (کمک به ضعفا و تهیدستان). ۱۱۹
۳٫ رفع اختلاف و برقراری صلح و آشتی.. ۱۲۳
۴٫ از بین بردن نزاع، مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول(ص). ۱۲۵
مقدمه. ۱۲۵
تفسیر ابیات… ۱۲۵
۴٫ احسان در حق دوستان.. ۱۲۷
منابع. ۱۲۹
چکیده
این رساله، با عنوان «آموزههای تربیتی در مثنوی و تطبیق آن با روانشناسی نوین و معاصر» در یک مقدمه و چهار بخش تنظیم شده است. مقدمه مشتمل است بر اشارهای به جایگاه رفیع مثنوی در میان آثار ادب فارسی و عظمت اندیشههای ژرف مولانا جلال الدین محمد مشهور به مولوی. همچنین شرح مختصر زندگینامه به آن بزرگ از آغاز حیات تا واپسین دم حیات.
بخش اول اختصاص دارد به بررسی تعلیم و تربیت از دیدگاه قرآن و احادیث و روایاتی که از ائمه معصومین علیهماالسلام نقل شده است. در بخش دوم به جهانبینی مولانا، انسان از دیدگاه مولانا، تهذیب اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مُدُن در مثنوی اشاره دارد و ابیاتی چند در باب هر موضوع به عنوان شاهد مثال از مثنوی معنوی آورده شده است. بخش سوم به بررسی نظرات و آراء روانشناسان بزرگ معاصر در زمینه تربیت و رشد و به کمال رسیدن و شکوفا شدن انسانها، اختصاص داده شده است. در ابن بخش نظرات شش تن از برجستهترین روانشناسان را که در حوزه رشد شخصیت و کمال یا با او هر کدام الگویی خاص را ارائه دادهاند و به روانشناسان کمال گرا شهرت دارند، مورد بررسی فرار دادهایم. در بخش چهارم تلاش گردیده است تا نظرات تربیتی مولانا در مورد به کمال رسیدن انسان با سه مکتب بزرگ روانشناسی نوین و معاصر تطبیق داده شود. این سه مکتب بزرگ عبارتند از مکتب روانکاوی، مکتب رفتارگرایی و مکتب انسانگرایی باشد که بیان نکات تربیتی در مثنوی به عنوان یک راه ارتباطی با منبع وحی، راهنمایی ما در فهم مطالب مربوط به انسان باشد، چرا که مولانا با اقتباس از قرآن کریم و فهم آیات وحی به خلق مثنوی پرداخته است. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
وَ مِنَ اللهَ الْتوفیقْ
پیشگفتار
لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمؤمِنینَ اِذبَّعثَ فیهِم رَسوُلاً مِنْ اَنفُسِهِمْ یَتلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ و یُزَکیهِمْ وَ یُعَّلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکمَةْ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینْ .
خداوند، بر مؤمنان منت نهاد که رسولی از خود ایشان در میان آنها برانگیخت تا آیات و نشانههای خداوند را برایشان تلاوت کند و آنان را از هرگونه نقص و آلودگی پاک سازد و کتاب و حکمت را به ایشان بیاموزد، با آنکه پیش از این در گمراهی آشکار بودند.
بدون هیچ شک و تردیدی، آثار منظوم و منثور مولانا جلالالدین محمد بلخی مشهور به مولوی، خصوصاً مثنوی معنوی، از مهمترین آثار ادبی زبان و ادبیات فارسی محسوب میشود و به عقیده بسیاری از صاحبنظران و محققان، برترین اثر ادب فارسی است. ادبیّات هر عصر و نسلی، بیانگر نیازها، آمال، آرزوها، کششها، و واقعیتهای زندگی مردم آن زمان است. اما به دلیل اینکه آثار مولانا، از نیازهای فطری و ذاتی انسان منشأ میگیرد و عنصر کمال و آرمانگرایی و سعادتطلبی برای نسل بشر که خمیرمایه تربیت و تزکیه، و مُلَهّم از آیات وحی و احادیث و روایات نبوی و ائمه معصومین عَلیهِمَا السَّلام میباشد، انگار نیاز همه اعصار و قرون بوده و در عصر حاضر که گسست انسان از طبیعت بیشتر شده، در گذر زندگی ماشینی و دنیای صنعت و اطّلاعات و سرعت، این نیازها دو چندان احساس میگردد.
نکتهها و دقایق ظریف و شورانگیز مولانا، سخن جان مردمی است که راه کمال میپویند و سعادت جاودان را برای ابناء بشر میجویند. در این راستا، مولانا، دارای یک جهانبینی است که نه مختص اوست، بلکه، توسط او با شکوه هرچهتمامتر بارور شده است. ظهور عرفان اسلامی، نقطه عطفی در تاریخ و فرهنگ ایران بوده و مولوی یکی از شاخصترین چهرههای جهانبینی عرفانی در جهان است. به نظر مولانا، مهمترین رسالت عارف، آئینه صفت گشتن است.
هر که را آئینه باشد پیش رو
زشت و خوب خویش را بیند در او
(ب 360/3)
جهانبینی عرفانی مولانا، انسان را موجودی قابل تغییر و بالنده میداند. در پرتو شناخت قوانین حاکم بر جامعه و انسان، وی میتواند مسیر خود را آنچنان که میخواهد رقم بزند. اختیار و آزادی انسان منوط به درک صحیح قوانین و معیارهاست. عرفان، انسان را به خودشکوفایی دعوت میکند و در گذشتن از ظواهر و زیادهطلبهای دنیوی. اندیشههای شگرف ملّای رومی، چنان در جانهای تشنه حقیقت و معنویت، رسوخ کرده که (اسکات) روانشناس بزگ آمریکایی، مولوی را بعد از حضرت مسیح و سایر برگزیدگان خداوند، بزرگترین معلم بشر می داند.و بر این گفته مولانا، تأکید میورزد که میگوید:
«انسان به واسطه نیاز رشد میکند و اگر میخواهید رشد کنید، نیازهای خود را افزایش دهید. انسانهایی که نیازهای خود را متعالی و متحول نمیکنند و پویایی ندارند، ناگزیر سعی در جایگزین کردن نیازهای عالیتر، به وسیله نیازهای پستتر مینماید و هرگز رشد نمیکنند.»
با این مقدمه کوتاه که ذکر گردید:
در ابتدا، سعی و تلاش بر این بود که موضوع تحقیقی بدیعی از بطن مثنوی و مطالب آن استخراج نمایم که در نتیجه با مشورت فراوان موضوع «آموزههای تربیتی در مثنوی و تطبیق آن با روانشناسی معاصر» را انتخاب کرده و با بهرهگیری از نظرات استاد راهنمای گرانقدر جناب آقای دکتر ستودیان و همچنین استاد مشاور محترم سرکار خانم دکتر مشهور و همسر ارجمندم جناب آقای دکتر سالاری دانشیار دانشگاه علوم پزشکی گرگان و با توجه به طرح کلی که در دست داشتم نوشتن موضوع رساله را با یک مقدمه و چهار بخش آغاز کردم.
بخش اول اختصاص دارد به تعلیم و تربیت در اسلام و قرآن و احادیث که اهداف کلی تربیت و موضوع تربیت را دربر میگرفت و سپس با استفاده از کتب متعدد بخشها و فصول دیگر رساله را نوشته و سعی کردم قسمتهای مختلف نوشتهام همراه با ابیاتی مرتبط از مثنوی باشد.
بخش دوم: انسان از دیدگاه، مولانا در مثنوی معنوی بررسی شد در بخش سوم معیارهای تربیتی معاصر از نظر چند تن از برجستهترین نظریهپردازان روانشناسی مورد بررسی قرار گرفت و در بخش چهارم مقایسه آموزههای اخلاقی و تربیتی مثنوی با موازین تعلیم و تربیت مدرن از دیدگاه 3 مکتب بزرگ روانشناسان صورت پذیرفت که مشابهتها ذکر گردید. و این مقایسه گوشههایی از جهانبینی عرفانی مولوی و دیدگاه او نسبت به مراتب کمالیابی، تربیت و رشد انسان با نظرات روانشناسان بزرگ معاصر، یک بار دیگر عظمت فکر و وسعت دانش و فهم این حکیم بیبدیل را بر
مقدمه همراه با شرح زندگانی مولانا و معرفی آثار
مقدمه
سپاس و ستایش و ثنا، آن را سزاست که از نهیب دور باش کبریاییاش عقل دوراندیش را در شناخت ذاتش راه نیست، و اندیشه تیزگام در راه شناسایی او لنگ است. زیرا مخلوق جز از جنس و مثل خود اگاه نیست. و درود کامل، خاص خاصان اوست بالاخص، بر اوّلین تجلی نور ازل و آخرین پیامبر مرسل محمد (ص) و پویندگان راه و حاملان اندیشه او. در میان نوابغ ادبی و اندیشمندان زبان و ادب فارسی و زنجیره چهرههای درخشان هزار سال شعر فارسی، مولوی یکی از زبانآورترین شاعران تاریخ و یکی از رفیعترین سرایندگان شعر عرفانی در تمام اعصار شعر فارسی و آخرین مظهر کمال در سراسر جغرافیایی ادبیات عرفانی ایران است که دیوان شمس و مثنوی او متعالیترین اوج معنیگرایی در شعر تعلیمی فارسی است. عشق که بنمایه غزلهای اوست، تجربه حیات اوست.
مثنوی او عملیترین و حیاتیترین نمونه عرفان است آن هم با نظم و سبک و ساختار و صورتی که ویژه اوست، اما از طرفی دیگر مدتها بود که شیفتهوار، دل بسته مثنوی بودم و اندیشههای بلند و افکار معنیآفرین و هیجانبرانگیز و حرکتخیز و حیاتبخش و انسانساز و معانی شیرین که از الفاظ سخته این کتاب عظیم میتراود، هر روز بیش از روز پیش، مرا مجذوب و مفتون خویش میساخت در نتیجه سعی و تلاشم بر این بود که بتوانم از این شاهکار بیهمتای جاویدان جهان اندیشه و ادب شعر فارسی چیزی بیاموزم.
برای من، مثنوی مولوی، تنها یک اثر ماندگار و خواندنی و ماندنی چون دیگر آثار عرفانی یا دواوین شعری و حکمی نیست، بلکه محور زندگی و آئینه تمامنمای حیات بشری است که از دیدگاه او انسان حامل اندیشه الهی و مقام خلیقهایی دارد. و هیچکس در دیدگاه خداوند خوار مایه و حقیر نیست. و راه وصول به حق، موقوف و منحصر به صورتی خاص از پرستش نیست، بلکه هر کاری که از سر سوز و اخلاص به حق انجام شود، راهی به حق است و از هر دلی به حقیقت راهی است.
همانگونه که از شاهنامه فردوسی، صدای ضربان قلب زنده و تپنده انسان پرتوان و پویای بیزمان و مکان را میشنویم، مثنوی مولوی نیز احیاگر حیثیت انسانی و معمار اندیشه و منادی صلح و آزادی و اُخوت، انسان و انسانگرایی و مبشر عدالت اجتماعی و ستایشگر فضیلت و علم و عشق و خردپژوهی است. البتّه خرد کلّی معرفتجو و معاد اندیش و فریادی است علیه نابرابریهای اجتماع. او سقراطوار، به سرنوشت انسان و آزادی او میاندیشد. همانگونه که شاهنامه به رودی عظیم میماند که در عین قدرت و زیبایی، آراسته و کامل است و برای هر شخص جلوه و جمال خاص دارد و در عین حال، شناسنامه زندگی پرتلاطم وسرشار از گیر و دار ملت سلحشور و قوم دلیر ایران است که یک قوم و فرهنگ را از اعماق زمان و ژرفای تاریخ بیرون کشیده است و بر قله رفیع فکر و تمدن و فرهنگ و ادب قرار داده است.
مثنوی نیز به اقیانوسی متلاطم میماند که در سطح هموار، آرام و قابل رؤیت و بهرهبرداری است و گاه در اعماق ژرف، درههایی پر پیچ و خم به جریان میافتد و از دسترس و دید خواننده ناپدید میگردد. مولوی عقیده دارد که حقیقت انسانی بیرنگ است و قدر مشترک میان افراد بشر معنی و اصل انسانیت است. پس همان بهتر که بدان حقیقت باز گردیم و ستیزه و پرخاش را به یک سو نهیم. مثنوی عصاره تجربه دینی اسلامی در طول هزار و پانصد سال تفکر دینی است و به ما میگوید که اعمال قدرت و خشونت و قهر و غلبه و آزار و شکنجه و سختگیری، راه صحیح تربیت و پرورش اخلاق نیست.
شاید بتوان با قدرتنمایی و هیبت، بشر را مقهور کرد ولی نمیتوان انسان کامل ساخت زیرا قهر و هیبت ممکن است ظاهر را منظم کند ولی باطن را پاک نمیکند و نور معنی نمیبخشد و انسانیت روی در حجاب میکشد.
پس از تنگنظری و کوتهبینیها و فردطلبیها دست بردارید، زیرا تسلّط بر دلها و عقاید از دایره فشار بیرون است، همانگونه که شاهنامه برای اندیشمندان، ساختار پیروزی و شکست، امید و ناامیدی، زادنها و مردنها، در آن تفکرآمیز و پرمعناست و میتواند چراغی برای آیندگان باشد که چگونه با ایران و ایرانی باید برخورد کرد، مثنوی نیز با ارائه جهانبینیها و باید و نبایدهایی که ارائه میدهد، شمع شبافروزی است برای آیندگان و برای همگان که چگونه با انسانها برخورد کنند و به ما میگوید ای انسانها، تبر در جان یکدیگر منهید و بگذارید انسانیت از افق زندگی سر بر زند و بدرخشد.
برای مفاهیم بیشماری که در مثنوی میدرخشند از آنجا که هر کس از زاویهای به آن نگریسته، خواستیم دِیْنِ خود را ادا و شمهای از مفاهیم معرفتی انسانی و رشد و کمال او را بیان نمایم. اما در این دریای بس عظیم و ژرف و پهناور و در این گفتار کوتاه، پیش از یک قطره آن را نمیتوان بازگو کرد، زیرا به ضرس قاطع و یقین جازم، معتقدم و میگویم که هیچ کتابی از ساختههای فکر و قلم بشری به اندازه مثنوی شریف مولوی افکار تازه و مطالب ارزنده و جاودانی ندارد. به طوری که اگر پیشرفت سریع و حیرتانگیز تمدن و علوم و معارف بشری، به فرض محال کلّی از کتب و آثار نظم و نثر قدیم، ساخته قلم و فکر بشر را در هم نوردد و همه را باطل کند، هنوز مثنوی مولوی زنده، پیشرو و. قافلهسالار اصلاح نفوس و سردفتر علوم و معارف بشری و مظهر (آنکه نمرده است و نمیرد تویی) خواهد بود. خلاصه این که؛ افکار و عقاید مولوی که در منظومه مثنوی و دیگر آثار او پراکنده است، دریای عظیم است که به قعر آن نتوان رسید و به قول مولانا:
گر شود بیشه، قلم دریا مدید
مثنوی را نیست پایانی پدید
(2253/6)
زندگینامه مولانا
1. آغاز عمر، اسم و القاب (1)
مولانا جَلالُالدین محمد بن حسین خطیبی، معروف به مولوی که او را خداوندگار نیز میخواندند، در ششم ربیعالاول سال604 هـ .ق در بلخ به دنیا آمد. لقب مولوی که از دیر زمان در میان صوفیه و دیگران بدین استاد حقیقتبین اختصاص دارد، در زمان خود وی و حتی در عُرف تذکرهنویسان قرن نهم شهرت نداشته و جزو عناوین و لقبهای خاص او نمیباشد. و ظاهراً این لقب از روی عنوان دیگر یعنی (مولانای رومی) گرفته شده است.
2. بهاء ولد، مولانا و مهاجرت
پدرش به بهاءالدین ولد معروف بود و سلطان العلما لقب داشت و عارف و عالم مشهوری بود و کتاب «معارف بهاء الولد» تألیف اوست.در هر حال بهاء ولد حدود سال 610 هـ .ق یا 618 با جلالالدین که شش سال داشت از بلخ بیرون آمد و قصد حج کرد و رهسپار بغداد شد در نیشابور به دیدن شیخ فریدالدین عطار نائل امد .به گفته دولتشاه، مولانا و شیخ عطار به دیدن هم رغبت و شتابی تام داشتند، در آن وقت مولانا جلالالدین، کوچک بود. شیخ عطار کتاب اسرارنامه را به هدیه به مولانا جلالالدین داد. عطار بهاءالدین را گفت: «زود باشد که این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند.»
و دیگران هم این داستان را کم و بیش ذکر کرده و گفتهاند که مولانا پیوسته اسرارنامه را با خود داشتی. بهاء ولد بعد از سه روز از بغداد رهسپار حج شد و در بازگشت از سفر حج، رهسپار شام شد و پس از مدتی به ارزنجان، عزیمت کرد که پادشاه آنجا، فخرالدین بهرامشاه، از آل منکوجک بود و به علما توجه داشت و کریم و بخشنده و رادمرد بود، وی کسی بود که نظامی گنجوی مثنوی مخزنالاسرار را به نام او کرد و برایش تحفه فرستاد و از او جایزه گرفت.
بهاءالولد پس از آن به لارنده رفت و مولانا جلالالدین در این شهر در سن 18 سالگی با دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه پسر به نامهای سلطان ولد، بهاءالدین محمد، و علاءالدین محمد بود. پس از هفت سال، بهاء ولد به درخواست علاءالدین کیقباد پادشاه سلجوقی روم به قونیه رفت و در سال 628 هـ .ق بنا به گفته احمد افلاکی در همانجا درگذشت مولانا جلالالدین در این هنگام بیست و چهار سال داشت و به خواهش مریدان و یا به اصرار سلطان علاءالدین به جای پدر نشست و به وعظ و ارشاد و فتوی دادن پرداخت و به برهانالدین ترمذی ـ از سادات حسینی ترمذ ـ پیوست و تحت تربیت و مراقبت و آزمایش او قرار گرفت.
3. روزگار تربیت و ارشاد
مولانا بعد از آن که به مدت 9 سال از تربیت و ارشاد برهانالدین برخوردار بود و تغییر حال داده و ظاهراً به اِشارَتِ او به شام سفر کرده تا علوم ظاهری را به کمال برساند. برای تکمیل آن به شهر حلب رفت و در مدرسه حلاویه فرود آمد.
پس از آن به شهر دمشق رفت که شیخ اکبر محییالدین عربی، در آن شهر میزیست. مولانا نیز طالب دیدار این بزرگان بود. بعد از هفت سال اقامت در حلب و دمشق به روم بازگشت و به دستور برهانالدین به ریاضت پرداخت و سه چلّه گذراند که برهانالدین عالمی کامل و عارفی بزرگ بوده و او را به علّت اِشرافی که بر خواطر داشت «سید سرّدان» میگفتند. (برهانالدین در سال 638 ه.ق در قیصریه وفات کرد). پس از درگذشت برهانالدین، مولانا به مدت 5 سال (638 تا 642 ه.ق) بر مَسند ارشاد و وعظ و تدریس و فقه و علوم دین اشتغال داشت و حدود 400 طالب علم از محضر او کسب فیض میکردند. صِیتِ شهرت او در جهان منتشر شد و مریدان فراوان یافت.
4. دوره انقلاب و آشفتگی
وضع صوری و ظاهری مولانا که از زهد و استواری او در دین و شریعت محمدی، حکایت میکرد و مردم را سخت فریفته بود، چندان دوام نیافت زیرا به شمسالدین محمد بن علیبن ملکداد تبریزی بازخورد که پیری آشفتهحال بود و دائماً از شهری به شهر دیگر میرفت و به خدمت بزرگان میرسید و گاهی مکتبداری میکرد و به احتمال قوی نخستینبار مولانا در دمشق یا حلب او را دیدار کرده است. شمسالدین در جمادیالآخر سال 642 هـ .ق وارد قونیه شد و در «خان شکر فروشان» فرود آمد و حجرهای بگرفت و بر در حجرهاش دو ـ سه دیناری با قفل بر در مینهاد و مفتاح بر گوشه دستارچه بسته و بر دوش میانداخت تا خلق را گمان آید که تاجری بزرگ است خود در حجره غیر از حصیری کهنه و شکسته کوزه و بالشی از خشت خام نبودی. در مورد چگونگی دیدار شمس و مولانا روایات مختلف نقل کردهاند، از جمله افلاکی روایت میکند که مولانا از مدرسه پنبهفروشان در آمده بر استری رهوار نشسته و طالبان علم و دانشمندان در رکابش حرکت میکردند، ناگاه شمس تبریزی به او بازخورد و پرسید:
«بایزید بزرگتر است یا محمد؟ مولانا گفت: این چه سؤال باشد محمد خاتم پیغمبران است وی را با ابویزید چه نسبت. شمسالدین گفت پس چرا محمد میگوید (ما عَرَفْناکَ حَقِّ مَعْرِفَتِکْ) و بایزید گفت (سُبحانی ما اَعْظَمَ شَأنی) مولانا از هیبت این سؤال بیفتاد و از هوش برفت و چون به خود آمد دست شمسالدین را گرفت و پیاده به مدرسه خود آورد و در حجره درآورد تا چهل روز به هیچ آفریده راه ندادند. البته ناگفته نماند با توجه به گفته سلطان ولد در مثنوی ولدنامه، آنچه در این تذکرهها و کتب آمده، همه شاخ و برگهایی است که به این قصه ملاقات در شام داده و خواستهاند تغییر حال مولانا را غیرعادی و شگفتآور جلوه دهند.
در هر حال سلطان ولد، دیدار مولانا با شمس را از نوع دیدار موسی با خضر دانسته که با همه کمالات، به دنبال اکملی میگشته، و سرانجام شمس تبریزی را یافته و یکسره مرید و مَسحور او شده و با دیدار او قیل و قال مدرسه و وعظ و منبر را رها کرده و به خرقه صوفیان درآمده و به شور و ذوق و حال و وجد و سماع پرداخته و هنوز مسئله تأثیر شمس و افسون این پیر ژولیده آشفته حال در مولانا مجهول است. این دگرگونی و تغییر حال مولانا جلالالدین، مریدان و شاگردان او را به تعصب و بدخواهی نسبت به شمس وادار کرد و به اتفاق تمام، قصد آن بزرگ کردند. ناچار شمس رنجیده خاطر شد و در سال 634 ه.ق از قونیه به دمشق رفت. مولانا پس از مدتی جستجو، خبر یافت که او در دمشق است. پس بنا بر روایت افلاکی چهار غزل برای او فرستاد.
مولانا از غیبت شمس و شنیدن خبر قتل او آشفتهحال شد و جوش و خروش بیشتری پیدا کرد و بیاختیار به وجد و شور و سماع میپرداخت و این علّتی شد برای انکار و رد مولانا از طرف متعصبان خشمگین. از شمس تبریزی کتاب و مقالاتی باقی است که علّت فریفته شدن مولانا را به او ثابت میکند و نشان میدهد که شمس مردی دانا و بصیر بوده و شایستگی ارشاد را داشته یک مثنوی به نام مرغوبالقلوب به شمسالدین نسبت دادهاند که مجهول است و مطلقاً از شمس نیست.
مولانا جلالالدین دو سال پس از غیبت شمس تبریزی یعنی سال 647 ه.ق تا پایان عمر (سال 672 ه.ق) در قونیه به تربیت و ارشاد و دستگیری مردم به طریق صوفیان و عارفان مشغول بود و شیخ صلاحالدین زرکوب قونوی را به شیخی و پیشوایی تعیین کرد و باز ارادت مولانا به صلاحالدین، دشمنی یاران را سبب شد و خواستند او را نیز از میان بردارند، اما پس از چندی از در توبت و انابت درآمدند و عذر خواستند تا آنکه صلاح الدین در سال 657 ه.ق درگذشت.
مولانا، حسنبن محمدبن حسن، ملقب به حسامالدین چلبی را که اصلاًٌ اهل ارومیه بود به خلافت برگزید، و همواره در دوستی و توجه به او افراط میکرد و او را به خویشان خود برتری میداد و همین حسامالدین، مولانا را وادار به نظم مثنوی کرد زیرا مشاهده کرد که یاران و مریدان او پیوسته آثار سنایی و عطار را میخوانند پس شبی در خلوت به مولانا گفت، کتابی مانند الهینامه سنایی (حدیقه الحقیقه) یا منطقالطیر عطار را به نظم دراورد. مولانا از سر دستار کاغذی بیرون آورد که 18 بیت آغاز مثنوی در آن نگاشته بود وشامل (بشنو از نی تا پس سخن کوتاه باید والاسلام) پس از اتمام دفتر اول مثنوی همسر حسامالدین درگذشت و دو سال نظم مثنوی به تعویق افتاد و از سال 662 ه.ق دفتر دوم مثنوی آغاز شد و تا پایان عمر مولانا به انجام رسید.
پایان زندگانی
بالأخره این آفتاب معرفت و کمال در 58 جمادیالآخر سنه 672 هـ .ق غروب کرد. سر در نقاب خاک کشید و به روایت افلاکی: حرم مولانا به او گفت کاش مولانا 400 سال عمر کردی تا عالم از حقائق و معرفت پر ساختی. مولانا فرمود مگر ما نمرودیم و مگر ما فرعونیم ما به عالم خاک پی اقامت نیامدیم، ما در زندان دنیا محبوسیم، امید که عنقریب به بزم وصال و حبیب رسیم اگر برای مصلحت و ارشاد بیچارگان نبودی، یکدم در نشیمن خاک اقامت نگزیدمی. گویند در شب آخر که مرض مولانا سخت شده بود، خویشان و پیوستگان اضطراب عظیم داشتند سلطان ولد با بیتابی بر سر پدر آمد آن حال را تحمّل نکرد و بیرون رفت مولانا آخرین غزل خود را به این صورت گفته است:
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
دردی است غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
(دیوان غزلیات شمس/ غزل 2000)
مردم قونیه عیسویان و یهودیان بر جنازه او حاضر شدند او را در نزدیک قبر پدرش به خاک سپردند و چهل روز عزاداری کردند و گویی آوای مولانا به گوششان میخورد که:
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بُدم، پخته شدم، سوختم
(دیوان غزلیات شمس/ (1)غزل 725)
صورت و سیرت مولانا
مولانا جلالالدین محمد، مردی بوده است زرد چهره و باریک اندام و لاغر، چنان که «روزی به حمام درآمده بود به چشم ترحم به جسم خود نظری کرد که قوی، ضعیف گشته است، فرمود که جمیع عمر از کسی شرمسار نگشتهام اما امروز از جسم لاغر خود به غایت خجل شدم» و با زردی روی و لاغری «به غایت فرّی و نوری و مهابتی» داشت و چشمهای او سخت تند و جذاب و پرشور بود.
از نظر سیرت و اخلاق، مولانا ستوده اهل حقیقت و سرآمد ابنای روزگار بود. او در زمان خود و بعد از مرگش تأثیر فراوان در بسط و گسترش عرفان اسلامی داشته و همواره مورد توجّه بزرگان دانش و ادب و فلسفه و عرفان بوده است. آن مرد بزرگ، مذهب حنفی داشت، اما از هر گونه تعصب برکنار بود و میگفت من با هفتاد و سه مذهب یکیام. وی حضرت علیابنابی طالب و فرزندان او و اهل بیت پیامبر را سخت محترم میداشت و سخنان او درباره علی در مثنوی، بر ارادت و اخلاص او دلالت دارد. او در تصوف ریاضتهای دشوار، گدایی، دریوزگی و بیکاری و تنپروری را جایز نمیدانست و مریدان را به کسب و کار و کوشش تشویق میکرد و عرفانی پرجنبش و سراسر عشق و شور و خروش را ترویج میکرد.
با آن که امیران و بزرگان به او توجّه داشتند، او بیشتر با پیشهوران و مستمندان و فرودستان معاشرت میکرد. اگرچه این رفتار را بر او خرده میگرفتند و میگفتند «مریدان مولانا عجایب مردمانند، اغلب عامل و محترفه شهرند، مردم فاضل و دانا اصلاً گرد ایشان کمتر میگردند، هر کجا خیّاطی و بزازی و بقال هست، او را به مریدی قبول میکنند. مولانا به همه اعتراضات و خردهگیریها با ملایمت و خوشرفتاری و محبّت و دوستی پاسخ میداد و مخالفان را خاموش میساخت. مولوی در تصوف و عبادت، ریاضت و ذکر، فکر را با عشق و شور و جذبه و وجد و حال و رقص و سماع جمع کرد. عشق و اشراق، مایه اصلی عرفان اوست به وحدت وجود نیز قائل بود اما نه از راه جدال، بلکه از راه فناء فیالله و بقاء به الله، مانند نیست شدن قطره در دریا و تبدیل دانه به گیاه. عرفان مولوی، عالیترین مرتبه فکری و تعالی روحی و اخلاقی است که با مجاهده و سیر و سلوک، کسب دانش و معرفت حقیقی و عشق به حق و پیروی از مردان کامل و انبیاء و اولیاء حاصل میشود. مولانا در اطوار عشق و منازل بیپایان آن، سیری کامل و توأم با معرفت را سپری کرده است.
آثار مولانا
1. غزلیّات:
این قسمت از اشعار مولانا در کلیات شمس یا دیوان کبیر گرد آمده و مولوی از تَخَّلُصهای «شمس» و «خاموش» در آن استفاده کرده است. تعداد ابیات آن را 30.000 تا 40.000 تا 50.000 نوشتهاند. این غزلیّات سرشار از وجد و شور و عشق و مستی است و آهنگی خاص دارد البته شعرهای ارسلان ولد، شمس تبریزی، شمس مغربی، حتی جمالالدین اصفهانی و انوری در چاپهای پیش دیوان وارد شده است.
2. مثنوی:
در اصل به نوعی شعر فارسی اطلاق میشود که هر دو مصراع، دارای یک قافیه و ابیات آن دارای یک وزن باشند، اما مثنوی خاص که مثنوی مولوی شده، اگرچه صدها داستان و کتاب به صورت مثنوی در زبان فارسی داریم اما این مثنوی به خواهش حسامالدین چلبی سروده شده وزن آن بحر رمل مسدس محذوف یا مقصور در شش دفتر با حدود 25.000 بیت است که دایره المعارف عرفان و فلسفه و دین و معرفت شمرده میشود. دفتر ششم ناتمام مانده و نسبت دفتر هفتم به مولانا درست نیست. مولانا فرمود «مثنوی ما دلبری است معنوی که در جمال و کمال همتایی ندارد و همچنان باغی است مهیّا و درختی است مهنّا که جهت روشندلان صاحبنظر و عاشقان سوختهجگر ساخته شده است، خُنکجانی که از مشاهده این شاهد غیبی محظوظ شود و ملحوظ نظر عنایت رجال الله گردد تا در جریده نِعْمَ اَلْعَبْدْ اِنَهُ اَوابْ منخَرِط شود. و گویند برپشت مثنوی خود نوشته بود «مثنوی را جهت آن نگفتهام که حمایل کنند و تکرار کنند بلکه (تا) زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی نردبان معراج حقایق است نه آنکه نردبان را به گردن گیری و شهر به شهر گردی، هرگز بر بام مقصود نروی و به مراد دل نرسی.
نردبان آسمان است این کلام{
هرکه زین بر میرود آید به بام
نی به بام چرخ کو اخضر بود
بل به بامی کز فلک برتر بود
(3262-3261/3)
مثنوی گذشته از اشتمال بر تبیین حقایق ادیان و اصول تصوّف و شرح رموز آیات قرآنی و اخبار نبوی، نموداری است از مراتب مقامات مولانا و یاران برگزیده او. غرض اصلی مولانا از نظم مثنوی بیان احوال معنوی خود و آن برگزیدگان در لباس امثال و حکایات و قصّه موسی و عیسی و مشایخ طریقت و گفتن سرّ دلبران در حدیث دیگران بوده است. نظر به اِشکال و صعوبت فهم اسرار مثنوی علما و متصوفه در حل معضلات و توضیح مشکلات آن جهد و سعی و اهتمام داشته اما انتقادی که بر همه آنها میتوان وارد شمرد، این است که اغلب از روی معلومات و به میزان افکار و عقاید خود مولانا را میسنجند. بهترین شروح فارسی مثنوی کتاب جواهرالاسرار تألیف کمالالدین حسین خوارزمی که خود یکی از متکلمین عرفا بوده و به اصطلاحات و مجاری افکار این طبقه آشنایی داشته است و سایر شروح مثنوی عبارتند از:
• اسرار الغیوب: تألیف خواجه ایوب به سال 1120 هـ .ق
• شرح اسرار سبزواری تألیف حاج ملا هادی متوفی 1289 هـ .ق
از شروحی که مربوط به عصر حاضر است یکی شرح مثنوی شریف فروزانفر در سه جلد که ناتمام مانده دیگر شرح مثنوی به طور کامل از محمد تقی جعفری. شروح مذکور فارسی هستند. از شروح دیگر مثنوی به زبانهای دیگر:
• شرح اسماعیل انقروی به زبان ترکی
• شرح یوسف بن احمد مولوی به زبان عربی (اَلْمِنْهُجُ اَلْقَوی)
• شرح مثنوی به زبان انگلیسی تألیف دانشمند خاورشناس رینولد آلین نیکلسون که به سبب دقّت و نقّادی معروف است.
3. رباعیات مولانا:
متضمن 1656 رباعی یا 3318 بیت است که که بعضیها آنها را به شهادت قراین از مولانا میدانند. معانی بلند و مضامین نغز در این رباعیها دیده میآید که با روش فکر و عبارتبندی مولانا مناسبتی تمام دارد ولی روی هم رفته رباعیات به پایه غزلیات و مثنوی نمیرسد....
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:101
موضوع:
مقایسه سلامت روانی دانشجویان دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی با دانشجویان دانشکده علوم پایه دانشگاه شهید بهشتی
فهرست مطالب:
فصل اول
1- مقدمه 2
2- بیان مسئله 10
3- سوالهای پژوهشی 13
4- اهداف پژوهش 13
5- اهمیت و ضرورت پژوهش 14
6- متغیرها و تعاریف مفهومی و عملیاتی آنها 15
7- خلاصه مباحث مطرح شده 17
فصل دوم
8- پیشینه تحقیق 18
9- تاریخچه بهداشت روانی 19
10- تعریف سلامت روانی و نظریه های شناختی ارائه شده 44
11-هدف اصلی بهداشت روانی و دیدگاههای روان تحلیلگری و انسانگری در مورد بهداشت روانی 44
الگوی شخصیت سالم از دیدگاه رفتارگرایی 52
11-الگوی شخصیت سالم از دیدگاه پرلز 53
نظریه عقلانی هیجانی الیس 55
12-دیدگاه اریسکون در مورد مشخصات افراد سالم 57
انسانها دارای شخصیت سالم از نظر الکساندر 58
13-دیدگاه انجمن ملی بهداشت جهان درباره افراد دارای سلامت
ذهنی و روانی 59
14-دیدگاه های نظری درباره سلامت روانی 60
الف نظریه سیستم ها 60
ب ودیکود اکولوژیکی 62
ج مفهوم تعادل حیاتی 65
فصل سوم
روش تحقیق 68
طرح تحقیق 69
انتخاب نمونه یا نمونه گیری 70
جامعه آماری 70
تعداد نمونه 71
روش نمونه گیری 71
معرفی ابزار پژوهش و پایایی آنها 71
روش جمع آماری اطلاعات 72
روش آماری 73
فصل چهارم
تجزیه و تحلیل آماری 74
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری 88
پیوستها
منابع
چکیده
در این پژوهش به بررسی مقایسه سلامت روانی دانشجویان دانشکده علوم تربیتی و روانشانسی با دانشجویان دانشکده علوم پایه دانشگاه شهید بهشتی پرداخته شد سوالهای این پژوهش آن بوده است که آیا بین سلامتی روانی دانشکده علوم تربیتی با دانشجویان علوم پایه تفاوت معنی داری وجود دارد؛ و سوال دوم به این شکل بود که آیا بین سلامت روانی دانشجویان پسر دانشگاه علوم تربیتی روا نشناسی با دانشجویان پسر دانشگاه علوم پایه تفاوتهای معنا داری وجود دارد؛ و سوال سوم به این شکل بود که آیا بین سلامت روانی دانشجویان دختر دانشگاه علوم تربیتی با دانشجویان دختر علوم پایه تفاوت معنی داری وجود دارد؟ و سوال چهارم به این مورد پرداخته بود که آیا بین سلامتی روانی دانشجویان دختر دو دانشکده با دانشجویان پسردو دانشکده تفاوت معنی داری وجود دارد؟ جامعه آماری این پژوهش همه دانشجویان دودانشکده بود که از بین این دانشجویان دو دانشکده تعداد 100 نفر به عنوان نمونه، از هر دو دانشکده با روش نمونه برداری تصادفی ساده انتخاب شد ابزار گرد آوری اطلاعات در این پژوهش عبارت بود از آزمون سلامت روانی (scl-90-R). روش تحقیق در این پژوهش روش همبستگی بود. آزمون t برای دو گروه مستقل …
عنوان تحقیق: ضرورت و توانایی پیش دبستانی
عنوان پودمان: روانشناسی و سلامت خانواده
نام درس: روانشناسی رشد ۲
نام و نام خانوادگی دانشجو: ............
شماره دانشجوئی: .......................
کد ملی: ........................
رشته تحصیلی: مدیریت خانواده
مقطع تحصیلی:کارشناسی
نیمسال تحصیلی: نیمسال اول تحصیلی 94-95
بسمه تعالی
مقدمه :
زمان ما، زمانی است که فرایند شهرنشینی، وجود وسائل ارتباط جمعی، رفت و آمدهای اجتماعی، ظهور و بروز استعدادهای متفاوت، ما را به جایی رسانده که برای حمایت و هدایت هدفمند و همه جانبه کودکان که می توانند در این زمان آسیب های جدی ببینند رشته تخصص ایجاد کنیم. . . ..