یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

تحقیق درمورد جمهوری اسلامی

اختصاصی از یارا فایل تحقیق درمورد جمهوری اسلامی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

در بحث فرهنگ سیاسی محور و تفکرات از نگاه امام خمینی (ره)را بر می شماریم

وی می فرمایند با وابستگی فرهنگی و سیاسی امکان استقلال در سایر ابعاد امکان پذیر نیست و بیشترین تاکید را بر روی جوانان بخصوص قشر دانشگاه می داند و معتقد است دانشگاهیان مدیران آینده جامعه اسلامی ایران می باشند و در همین زمینه چه نکاتی اشاره می کنند که دارای اهمیت فراوان می باشد که عبارتند از :

پرهیز از تربیت خارجی و نجات از غربزدگی

معلم های متعهد عامل تربیت نسل آینده و تصفیه دانشگاه از عوامل غربزده

سیاسی بار آوردن نسل آینده و مطلع کردن آنان از مسائل روز

اعتماد به نفس دادن به آنان و استقلال طلب برآوردن جوانان در جامعه بین المل تاثیر گذار باشد.

ورود بانوان به عرصه های علمی و سیاسی

نظارت بر دانشگاهها بشکلی که افراد از (شیفته غرب نباشند) آن فارغ التحصیل می شوند فقط موافق غربی ها نباشد بلکه تعلق خاطر به جامعه خود داشته باشد.

نزدیک کردن دانشگاهیان به عنوان نمایندگان سیاسی و مذهبی ( وحدت حوزه و دانشگاه)

اما در اولین هفته های پس از وقوع انقلاب اسلامی شاهد حصابت مسئولین نظام بر روی دانشگاه را شاهد بودیم و این خود گویای این مطلب است که دانشگاه اهمیت فراوانی برای مسئولین جمهوری اسلامی داشته و به علت اینکه دانشگاه نیروی بالقوه ای در جریان انقلاب نشان داده شده است مورد توجه بسیاری از گروههای سیاسی و دولت واقع شد و اولین حرکت ها و انتخابات بعد از انقلاب انتصاب دکتر محمد ملکی به عنوان مدیریت دانشگاه تهران بود که حرکت بعدی یعنی دو هفته بعد از انتخاب مدیریت دانشگاه تهران وزارت فرهنگ و همراه با وزارت آموزش عالی را ادغام و به وزارت فرهنگ و اموزش عالی را تشکیل داد و اینها همه گویای این مطلب است که مسئولین عزم خود را جزم نموده که انقلاب را با تقویت فرهنگ علمی سیاسی دانشگاهی آغاز نماید و این خود یکی زا تاثیرات مهم بر روی رواج علم آموزی از جمله علم سیاست بوده است و قطعا جامعه ای که مبنای اساس آن علم آموزی و فرهنگ سیاسی باشد قطعا آینده ای روشنتر دارد. گرچه گروههای معارض سیاسی ابتدای انقلاب دست روی دست نگذاشتند و بیشترین ظرفیت خود را بر روی تاثیر گذار دومی دانشجویان گذاشتند و از طریق کمک های بلاعوض بدنبال جذب دانشجویان را در صور برنامه هیا خود قرار دادند و عملا در ابتدای انقلاب دانشگاهها به فضاهای مشخصی که در اختیار گروه، مختلف سیاسی قرار گرفته بود و باعث فاصله گرفتن دانشگاه از آن هدف اصلی یعنی کادر سازی برای آینده کشور شده و عملا محل برخورد را ایدئولوژی های غربی و شرقی و مخالف با انقلاب اسلامی شد و به تعبیر امام خمینی از دانشگاهها به عنوان اتاق جنگ گروه های سیاسی یاد کرده است و همین جو متشنج و سو استفاده های گروههای مختلف سیاسی باعث به تعطیل کشاندن دانشگاهها گردیده و ضربه بزرگی به روند انقلاب زده شد. اما اهم تاثیرات انقلاب اسلامی بر خلق و خوی ایرانیان اینکه ایرانیان در یک اعتماد به نفس و خود اتکائی مناسبی دست یافته اند. و این اعتماد به نفس و خود اتکائی که در عموم مردم در جریانات سیاسی رخ داده بود و تاثیری مستقیمی نیز بر مسئولین نظام گذاشته بود و مسئولین که خود نیز از میان عامه مردم به مناسب حکومتی رسیده بودند در برخوردهای سیاسی با سایر جوامع بدون در نظر گرفتن موضع ضف ایران از جنبه های اقتصادی، نظامی، سیاسی ابزار وجود می نمودند.

تنظیم می نمودند و بدون هماهنگی او حتی دست به اصلاحات داخلی کشور خود هم نمی زدند با یک چنین سخنی مواجه شدند و شاید این سخن در ذهن یک فرد مبتدی و غیر فنی در امور سیاسی یک حرف ساده تلقی شود اما از ظنر حرفه ای های سیاسی دارای بار بسیار منفی و از دید ضد امپریالیست ها بسیار مثبت تلقی می شود.

همین جمله اثرات بسیار شگرف در نوع نگرش مردم و ایران بعد از انقلاب اسلامی به کشورهای قوی داشت و با توجه به این اصل که باید جامعه به شکلی حرکت نماید و به قله های پیشرفت دست یابد که هرگز کشورهای قوی نتوانند خواسته های خود را بر کشور دیکته و تحمیل نمایند. اینها هم یکی پس از دیگری سطح بزرگ بینی را در ایرانیان بالا برد برای مثال اگر در قبل از انقلاب یک سرباز وظیفه در یکی از روستاها حرکت می کرد بسیاری از مردم بواسطه بیم داشتن از آن خود را از مسیر حرکت این سرباز دور می کردند و چنانچه در مسیر آن قرار می گرفتند به نوعی ادب توام با ترس و حساب بردن بود. اما ما شاهد این مسئله بعد از انقلاب بودیم که حتی یک شخصیت عالیمرتبه شهرستان به داخل روستا برود به نوعی امری عادی تلقی می شود الا اینکمه فردی واقعا نیازمند آن مسئول باشد احترام ویژه می گذارد اینها گویای تغییر نگرش مردم می باشد.

مورد بعدی به علت اینکه انقلابیون قبل از انقلاب مسائلی را مطرح نمودند و اذعان داشتند که درآمدهائی حاصله از فروش نفت و درآمدهای کشور هست باید وضعیت مصیتی مردم دگرگون شود و با یک


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد جمهوری اسلامی

تحقیق و بررسی در مورد حاکمیت قانون در اندیشه

اختصاصی از یارا فایل تحقیق و بررسی در مورد حاکمیت قانون در اندیشه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 8

 

حاکمیت قانون در اندیشه‏هاى سیاسى و حقوقى

 

 

تاریخ دریافت: 5/8/79تاریخ تأیید: 22/1/80محمدحسین زارعى(1)

 

چکیده:

نوشتار حاضر به بررسى اجمالى حاکمیت قانون در اندیشه‏هاى سیاسى و حقوقى مى‏پردازد. سه رویکرد ایدئولوژیک، اثباتى و اخلاقى، هر یک بنابر ارزشهاى مندرج در مکتب خود، جایگاه حاکمیت قانون را تعریف مى‏کنند. در حالى که در رویکرد اول، حاکمیت قانون ابزارى براى بهره‏کشى هر چه بیشتر طبقه مرفه است. در رویکرد دوم و سوم، وجوه مثبت و مشترکى قابل مشاهده و بررسى است. ضمن آن که بین دو دیدگاه اثباتى و دیدگاه سیاسى و اخلاقى وجوه تفاوت چندى درباره ارزشهاى ناظر بر حاکمیت قانون وجود دارد. هدف در این نوشتار ارائه تصویرى مختصر و توصیفى از حاکمیت قانون و ویژگیهاى آن است. از این رو مباحث و دیدگاههاى دیگرى نیز وجود دارند که قابل تأمل و پژوهش در فرصتهاى دیگر مى‏باشند.

واژگان کلیدى: قانون، اخلاق، سیاست.

مقدمه

حاکمیت قانون یکى از اصول مهم سیاسى و حقوقى است که بشر از دیر باز در پى تحقق آن بوده است. از یونان باستان تاکنون درباره این اصل، معانى، ارزشها و ویژگیهاى آن سخن گفته شده و مى‏شود. گاهى از آن به مفهوم برابرى و مساوات در برابر قانون تعبیر شده است، گاهى از آن به حکومت قانون در مقایسه با حکومتهاى دیکتاتورى، مطلقه و پادشاهى استفاده شده است و گاهى آن را به ویژگیهاى عمومیت داشتن، مستمر و صریح بودن قوانین معرفى کرده‏اند. اما فصل مشترک همه موارد فوق را مى‏توان، در این نکته خلاصه نمود که مطابق این اصل، استفاده خودسرانه و مستبدانه از قدرت، در تصمیم‏گیریهاى حکومتى، مردود است. بر این اساس، حاکمان و سیاستمداران بعنوان حافظان و خادمان قانون شناخته مى‏شوند و خود نیز مشمول آن مى‏گردند؛ میزان مشروعیت حکومتشان به میزان وفادارى آنان به معیارهاى قانونى، فراشخصى و خردمندانه بستگى دارد. آنچه در ذیل مى‏آید، شامل سه رویکرد سیاسى و حقوقى در مورد حاکمیت قانون است و در بردارنده پیش فرضها و مبانى آن مى‏باشد.

 

1ـ رویکرد چپ، افراطى یا ایدئولوژیک(2)

در این دیدگاه، بنابر تقسیم بندى زیر بنا و رو بنا در ساختار اجتماعى و اقتصادى، حاکمیت قانون، منعکس کننده روابط اجتماعى جوامع سرمایه دارى و بورژوازى است که مطابق آن، سرمایه دارى در صدد گسترش سلطه خود بر بخشهاى مختلف جامعه بوده و از این مفهوم براى استعمار و بهره‏گیرى به نفع مقاصد خود سود مى‏جوید. در این جوامع، آزادىِ بدون حد و حصر قراردادها، مورد شناسایى قرار مى‏گیرد و از حقوق به جنبه‏هاى شکلى آن به دور از محتوا و تأثیر آن بر جامعه اکتفا مى‏شود. به نظر معتقدین به این نظریه، اصرار بیش از اندازه بر قانونگرایى و تطبیق رفتارهاى اجتماعى بر قواعد شکلى حقوقى راه را براى تسلط سودجویان که براى حفظ منافع خود نیاز به وجود یک دسته قواعد عمومى از پیش تعیین شده دارند، باز خواهد گذاشت. اساسا، فرهنگ قانونگرایى براى پاسدارى از آزادى اقتصادى این گروه خاص، ترویج مى‏شود.

 

مطابق این رویکرد، ایده آل حاکمیت قانون یک تلاش شکست خورده براى مشروعیت بخشیدن به سلطه گرى در جوامع آزادى گراست، به این نشان که سلطه سرمایه دارى و گروههاى خاص سودجو، در این جوامع ادامه یافته است. دولت که باید بى طرف باشد در چنگال قدرت و تضاد منافع فردى و گروهى گرفتار مى‏شود و به صورت ابزارى در دست یک گروه خاص در مى‏آید.

این تحلیل با اعتقاد مارکسیست‏ها در مورد جامعه که متشکل از گروه‏هاى متضاد (در مقابل نظریه رقابت و سازش پذیرى منافع متفاوت اجتماعى افراد و گروهها) است نیز سازگارى دارد. هنگامى که تبعیضات اجتماعى و اقتصادى بر اساس توزیع مساوى سرمایه از بین برود، مفهوم هماهنگى از قواعد زندگى اجتماعى و گروهى بر مبناى روابط جدید تولید و توزیع ثروت و سرمایه شکل مى‏گیرد که با آنچه در جوامع سرمایه دارى وجود دارد متفاوت خواهد بود.(3)

یکى از مهمترین اشکالاتى که بر این دیدگاه وارد است این است که این نظریه، بر خلاف مدّعاى خود، مفهومى ایدئولوژیک و جانبدارانه از عدالت و آزادى را معرفى مى‏کند. در حوزه عدالت اجتماعى، استقلال و هویت انسانى را نادیده مى‏گیرد و از انسانها چهره‏اى ابزارى و ماشینى ترسیم مى‏کند و در مورد آزادى، از مفهوم مثبت آزادى(4) که منجر به رسمیت تفسیر و برداشت عده‏اى خاص از آن مى‏گردد، دفاع مى‏نماید. آزادى، صرفا رهایى از موانع باطنى تعریف مى‏شود و شناخت «خود واقعى» قابل دسترس همگان نخواهد بود و صرفا عده‏اى خاص به «خود واقعى و برتر» مى‏رسند و به این سبب همگان باید از چنین تفسیر و فهمى از شخصیت و هویت انسانى پیروى نمایند تا به جامعه مطلوب دست یافت.

 

 

2ـ رویکرد میانى، اثباتى یا حقوقى

در این رویکرد، حاکمیت قانون یکى از ویژگیهاى درونى هر سیستم حقوقى است و رفتار اخلاقى، آن است که از قواعد حقوقى پیروى مى‏کند. در این نظریه، حاکمیت قانون نمایانگر هیچ ارزش و اصولى فراتر از آنچه مورد پذیرش یک نظام حقوقى است، نمى‏باشد.(5)

این دیدگاه به علم حقوق بعنوان یک علم خود کفا، که مى‏تواند، بر اساس معیارها و متدلوژى خود به اکتشافات و یا پاسخهاى مسائل سیاسى یا حقوقى برسد، مى‏نگرد. یکى از مهمترین ویژگیهاى این نظریه، تز جدایى اخلاق از حقوق و یا تأکید بر برداشتهاى پوزیتیویستى یا اثباتى از حقوق است. از این رو، حقوق بطور عام و حاکمیت قانون بطور خاص، از هر گونه پیش فرضهاى اخلاقى و احکام ارزشى مانند احکام حقوق طبیعى، تا زمانى که از سوى مراجع قانونگذارى و یا محاکم قضایى تصویب و بصورت مکتوب در نیامده، پیراسته است.

 

حقوق، مانند سیاست، ابزارى است براى سازش بین نظرات مخالف در اجتماع و از این منظر، قانونگرایى خود یک گونه ایدئولوژى سیاسى است.(6)

حاکمیت قانون در این رویکرد، به مفهوم برقرارى نظم و انضباط اجتماعى است و این که مردم در سایه آن بتوانند به زندگى و امور خود نظم و سامان دهند. حاکمیت قانون بیشتر ناظر بر رفتار و کردار اعضاى اجتماع و همچنین از اوصاف قوانین محسوب مى‏شود، تا از اوصاف نهادها و حاکمان سیاسى. بنابراین، دو مفهوم اساسى براى حاکمیت قانون در این دیدگاه قابل بررسى است: یکى این که حکومت بر مردم، باید بر اساس قانون باشد و به این دلیل مردم نیز باید از آن قانون براى برقرارى نظم اجتماعى تبعیت کنند و دیگر این که قوانین باید بنحوى تنظیم شوند تا قابلیت راهنمایى و تنظیم رفتار افراد جامعه را داشته باشد.

 

در این نظریه، درست است که حاکمیت قانون در اغلب اوقات در برابر قدرت خودسرانه و مستبدانه بکار رفته و مى‏رود، امّا بسیارى از اشکال حکومتهاى استبدادى با قانون سازگار است؛ زیرا یک حاکم مستبد مى‏تواند قواعد کلیى وضع کند که داراى ویژگیهاى قانونى، که در ادامه مى‏آید، باشد. وجه مشترک این رویکرد، با رویکرد سوم، که در پى مى‏آید، در این است که بسیارى از اوصاف قدرت خودسرانه و خودکامه، حاکمیت قانون را نقض مى‏کنند. یکى از مواردى که حاکمیت قانون، اعمال انحصارطلبى و خودسرانه را منع مى‏کند، هنگامى است که محاکم و قوه قضاییه ملزم باشند در اجراى قانون نسبت به قوانین موجود و انطباق با رویه‏هاى قانونى وفادار باشند. نسبت به قوه مجریه، حاکمیت قانون آن را ملزم مى‏کند در وضع مقررات یا بخشنامه‏ها از حاکمیت قانون و از قوانین جارى و عمومى کشور پیروى کنند.

از نظر مدافعین این دیدگاه، حاکمیت قانون داراى یک وصف سلبى است، به این معنا که قانون خود مى‏تواند، قدرت خودسرانه و استبدادى ایجاد نماید؟ از جهت محتوایى و ماهوى، قوانین در اکثر موارد، اهداف و سیاستهایى را دنبال مى‏کنند که الزاما با دیدگاه اخلاقى خاصى از خوبى و بدى سازگار نیست. انطباق با حاکمیت قانون عنصر ذاتى، براى تأمین هر گونه اهدافى است که قانون براى تحقق آن طراحى مى‏شود. از این جهت، قوانین بیشتر جنبه ابزارى و شکلى دارند. بنابراین انطباق با قوانین «Congruency» الزاما تضمین کننده نتایج و آثار مفید اخلاقى و عادلانه نیست. امّا، حاکمیت قانون مى‏تواند بنحوى جهت‏گیرى شود تا از نقض برخى حقوق و آزادیها که منشأ آنها عدم استمرار«Instability»، ابهام «Uncertaint» و عطف بما سبق شدن «Retrospectiveness» قوانین است، جلوگیرى نماید. مطابقت با این اصل و الزامات آن موجب هیچ گونه خوبى و ارزش ذاتىِ اخلاقى نیست، مگر از طریق محو آثار نامطلوبى که منشأش خود قانون است. به بیان دیگر، برخى زشتیها و بدیها نمى‏توانند از طریق قانون ایجاد شوند.

یکى از ایرادات وارد بر این دیدگاه این است که نسبت به اصول و معیارهاى اخلاقى بعنوان منشأ و منبع مشروعیت قدرت سیاسى بى اعتنا و بى تفاوت است. مناسب‏ترین مفهوم مشروعیت که با این رویکرد هماهنگ مى‏باشد، مفهوم قانونى بودن و انطباق با اوصاف شکلى و ابزارى حاکمیت قانون است و نه سازگارى با ارزشهاى اخلاقى و معیارهاى عقلانى(7). به همین جهت است که مشروعیت به مفهوم مطابقت با قوانین یا قانونى بودن، با هر گونه نظامهاى آتوریته، دموکراتیک و ایدئولوژیک نیز، هماهنگ و سازگار است.

 

اصول ذاتى و تبعى حاکمیت قانون

در راستاى این هدف که حاکمیت قانون بتواند، رفتار مردم را، نظم بخشد و چنان قوانینى قابلیت تنظیم رفتار را داشته باشند، دو دسته اصول از مفهوم حاکمیت قانون قابل استخراج است:(8) دسته اول: اصول ذاتى و محورى مفهوم حاکمیت قانون بشمار مى‏رود، دسته دیگر: اصولى تبعى هستند که براى اعمال اصول ذاتى و اهداف حاکمیت قانون، موردنیاز و الزامى هستند. اصول دسته اول عبارتند از:

 

الف ـ اصول ذاتى و محورى حاکمیت قانون

1- قوانین باید عمومى باشند، «Generahty» این ویژگى در برابر قوانین خاص که ناظر بر موقعیتها و موارد خاص است بکار مى‏رود. مطابق این اصل قوانین باید خطاب به گروهها و دسته‏هاى مردمى باشند و انواع موقعیتها را تنظیم نمایند. قوانینى که جنبه عمومیت و فراگیر نداشته باشند، اساسا قاعده و یا قانون محسوب نمى‏شوند؛ زیرا خطاب به فرد خاص یا گروه خاص و به نفع یا ضرر آنهاست و بیشتر شبیه به فرمان و یا دستور العمل است. گاهى این ویژگى با اصل شکلى تساوى همگان در برابر قانون یکى شمرده مى‏شود. ارتباط این دو اصل نیز، بدین قرار است که قانونى که فقط خطاب به یک فرد و یا گروه خاص باشد و فقط براى آنها موقعیتهاى ممتاز ایجاد کرده و یا حقوقى را از آنها محروم نماید؛ در حالى که هیچ تفاوت بنیادین بین آن فرد و یا گروه با افراد و گروههاى دیگر وجود ندارد، به این معنا است که با آن فرد بطور نابرابر و با تبعیض رفتار شده است. از این جهت، چنان قانون و یا تصمیم دولتى شرط عمومیت حاکمیت قانون را نادیده گرفته است.

2- قوانین باید بطور عمومى اعلام شوند «Promulgation» این اصل در برابر احکام و فرامین مخفى و پنهان یک سیستم سیاسى بکار مى‏رود. جهت‏گیرى این اصل منع اجراى شبه قوانین و در واقع اوامر و احکام مخفى و پنهانى است که منشأ تعیین و یا تضیع حق و تکلیف مردم مى‏شوند.

فرض بر این است که هر فردى باید بداند که قانون از او چه خواسته است و او چه حقوق و تکالیفى در قبال افراد دیگر و یا دولت دارد. به بیان بهتر، این اصل تأسیسات، ارگانها و فرامین دولت ترور، مخفى و پنهانى را که به موازات دولت قانونى و مشروع به عملیات و یا فعالیت مشغول است، به زیر سؤال مى‏برد. اصل فوق با مفهوم آزادى گرایى از مسؤولیت فردى و عقل گرایى فردى نیز سازگار است؛ زیرا هیچ فردى نمى‏تواند، براى زندگى خود برنامه ریزى کند؛ مگر از پیش بداند قانون چیست و چه حقوق و تکالیفى براى او تعیین کرده است. در غیر این صورت افراد نباید مسؤول نقض قوانین و تأسیسات و احکامى باشند که از آن بى خبر و بى‏اطلاع هستند.

3- قوانین باید صریح و واضح باشند. «Clarity and Sleafity» این وصف در برابر قوانین مبهم، پیچیده و چند پهلو بکار مى‏رود. چون هدف از حاکمیت قانون، در این نظریه، راهنمایى و تنظیم اعمال و رفتار افراد اجتماع است، قوانین باید طورى تنظیم شوند که قابل فهم و خالى از ابهام و چند پهلویى باشند تا در نتیجه مردم از آن آگاهى یافته و منظور قانون گذار را دریابند تا زندگى خود را بر اساس آن تنظیم کرده و جهت ببخشند.

4- قوانین باید ناظر به آینده باشند.«Prospectiveness» این ویژگى در برابر مفهوم عطف بما سبق شدن بکار مى‏رود. قاعده قبح عقاب بلابیان ناظر به این ویژگى و وصف اعلامى قوانین است که در بالا ذکر شد. قانون باید ناظر بر وقایعى باشد که پس از وضع قانون اتفاق افتاده‏اند. قانونى که بطور کلى ناظر به گذشته باشد، اساسا قابلیت اجرا و انطباق ندارد. چنین قوانینى بعنوان قوانین ناعادلانه و غیر منصفانه شناخته مى‏شوند؛ زیرا قراردادن مردم در وضعیتى و یا مجازات آنها براى اعمالى است که اصلاح آنها از عهده شان خارج است.

5- قوانین باید قابلیت پیاده و پیروى شدن را داشته باشند. «Procticability» به سخن دیگر، این وصف یکى از جنبه هاى اصل قابلیت عمل کردن است. قوانینى که افراد را ملزم مى‏کنند تا کارهاى ناشدنى انجام دهند، غیر عادلانه بوده و توان راهنمایى و تنظیم رفتار افراد اجتماع را هم ندارند. یکى از آثار این اصل این است که با اعمال این اصل، افراد جامعه در وضعیتهاى نابرابر و تبعیضى نسبت به یکدیگر قرار نمى‏گیرند. مردم نباید نسبت به مواردى که قابلیت اعمال و کنترل آنها را ندارند مورد مؤاخذه و مسؤولیت قرار گیرند. مسؤولیت مبتنى بر اختیار و توانایى بر انجام تکالیف قانونى و یا اخلاقى است.

6- قوانین باید بطور نسبى مستمر و با ثبات باشند. «Stability» این وصف در برابر تغییرات دائمى، زودگذر و خودسرانه بکار مى‏رود. تصمیمها، سیاستها و قوانینى که دائما و سریع، در حال تغییر و دگرگونى‏اند، چگونه مى‏توانند موجب پیروى خردمندانه مردم از آنها شوند. چنین قوانینى در واقع، با اصل قابلیت پیاده و پیروى شدن در تعارض است. زیرا چنین وضعى مردم را، از تصمیم‏گیرى در مورد طرحهاى دراز مدت و طولانى زندگى خود ناتوان مى‏گرداند؛ در این صورت چنین قوانینى انتظارات معقول مردم را نادیده و عقیم مى‏گذارد و امکان پیروى از آن را منتفى مى‏کند.

 

ب) اصول تبعى حاکمیت قانون

دسته دوم از اصول حاکمیت قانون، قواعدى هستند که براى اعمال اصول دسته اول رعایت ویژگیهاى ذاتى آن الزامى هستند. این اصول عبارتند از:

1- قوه قضاییه باید مستقل باشد. قوه قضاییه و محاکم موظف به اجراى قوانین و صدور احکام قضایى در صورت بروز اختلافات بین مردم و بین دولت و مردم هستند. در صورتى مردم مى‏توانند از قوانین پیروى نمایند که در صورت وجود اختلاف، دادگاههاى صالح بى طرفانه و بدون جانبدارى از مواضع خاص سیاسى قانون را اعمال نمایند. براى تحقق این هدف، قضات و دادرسان باید آزادانه و بدور از فشارها و تأثیرات خارجى و سیاسى و شغلى و مستقل از هر گونه دخالتى به انجام وظایف حقوقى خود بپردازند.

2- اصل عدالت طبیعى باید رعایت شود. «Natural Justice» عدالت طبیعى و انصاف رویه‏اى «Procedural fairness» (دادرسى) محاکم را ملزم مى‏دارند تا قوانین را بطور بى طرفانه و صحیح اجرا نموده و در نتیجه فعالیتهاى مردم را بر اساس قاعده انصاف و عدالت قضایى و بدور از تعصب و جانبدارى کنترل و تنظیم نمایند. دادرسها باید بطور منصفانه و عادلانه جریان یابد تا مردم قادر باشند، اختلافات خود را بى طرفانه و بر اساس قوانین موجود حل و فصل نمایند. در غیر این صورت تحقق اهداف و نتایجى که قوانین بر آنها مترتبند، میسر نخواهد شد. به علاوه این که، حتى تصمیم حکومتى باید بى طرفانه و بدور از منافع شخصى و گروهى باشد. منافع نیز اعم از منافع مادى فردى و یا منافع سیاسى دراز مدت مقام تصمیم گیرنده است.

3- محاکم باید اختیار تجدید نظر «Judicial Review» در تغییر آراء محاکم پایین‏تر، تصمیمهاى دولتى و حتى بعضا قوانین و مقررات موضوعه کشورى را داشته باشند. وجود سیستم قضایى کنترل کننده ضامن یکپارچه نمودن رویه‏هاى دادگاههاى پایین‏تر و اجراى منصفانه و عادلانه قوانین و مقررات دولتى در سراسر کشور خواهد بود.

4- مردم باید حق دسترسى به محاکم صالح را داشته باشند «The right of access to competent courts» و تأخیر زیاد در دادرسیها و هزینه گزاف رسیدگیهاى قضایى حتى اجراى بهترین قوانین را ناممکن مى‏گرداند و آنها را به کلمات و حروفى بى جان و نقش بر کاغذ تبدیل مى‏کند.

در پایان این قسمت باید، یادآورى کرد، که اگر چه این دیدگاه به جنبه هایى از حاکمیت قانون که عمدتا جنبه‏هاى حقوقى آن هستند، بیشتر توجه دارد، اما حاکمیت قانون، داراى جنبه‏هاى اخلاقى، سیاسى و اقتصادى نیز هست که این دیدگاه نسبت به آنها بى‏تفاوت است. به نظر مى‏رسد، دیدگاه آزادى خواهانه، ضمن دارا بودن بسیارى از ویژگیهاى حاکمیت قانون در رویکرد دوم، تصویر کامل‏ترى از حاکمیت قانون و ارزشهاى ناظر بر آن را عرضه مى‏کند.

 

3- رویکرد راست، سیاسى و اخلاقى

مهمترین جایگاه حاکمیت قانون را، چه از جهت تاریخى و چه از جهت سیاسى و حقوقى، باید در این دیدگاه جستجو نمود. تفاوت این رویکرد با رویکرد میانى یا اثباتى در اهداف و ارزشهایى است که حاکمیت قانون در صدد حمایت از آنهاست. در حالى که دیدگاه اثباتى، حاکمیت قانون را، یک ارزش در عرض سایر ارزشها همانند آزادى، عدالت و برابرى و مشارکت سیاسى قرار مى‏دهد، این رویکرد آن را در طول و در خدمت این ارزشها قرار مى‏دهد. امّا وجه مشترک این دو رویکرد این است که هر دو به اصول دسته اول و دوم حاکمیت قانون باور دارند، با این تفاوت که دیدگاه راست کلیه اوصاف برشمرده در قسمت پیشین را در خدمت اصول بنیادین‏تر قرار مى‏دهد.

مفهوم حاکمیت در این رویکرد دو نتیجه مهم در بر دارد، یکى این که هر گونه استفاده مستبدّانه و خود سرانه از قدرت محکوم است و دیگر این که هر نوع قدرت حکومتى باید محدود به مواردى شود که از طریق قوانین عمومى، مستمر و صریح مى‏شود. حاکمیت قانون بیشتر مربوط به وظایف و مسؤولیتهاى حکومت و نهادهاى سیاسى است تا شهروندان. چنین مفهومى حکومتها را ملزم مى‏کند تا تنها بر اساس قانون حکومت نمایند تا هیچ فردى فراتر از قانون، داراى اختیارات و امتیازات ویژه‏اى نگردد.

تحولات تاریخى و مبارزات ضد استبدادى و دیکتاتورى در قرون میانى به بعد، نقش مهمى در پیدایش این دیدگاه از حاکمیت قانون ایفا کرده‏اند. در این مفهوم است که حاکمیت قانون با جوامع مدنى پیوند مى‏یابد، به این ترتیب که جامعه فرایند یک تجمع داوطلبانه از افراد عاقل و برابر است که در آن هر کس بدنبال خواسته‏هاى خویش و بر اساس مفهوم خاصى که هر یک از حقیقت و اخلاق دارند، مى‏باشد.(9) براى حفظ چنین جامعه‏اى است که حکومت باید داراى حداقل قدرت ضرورى و قاهره براى صیانت از آزادیها و برقرارى نظم و انضباط اجتماعى باشد. حاکمیت قانون در این رویکرد بر پیش فرضهایى استوار است که در ذیل مختصرا مورد بررسى قرار مى‏گیرند.

1- حقوق و آزادیهاى اساسى ـ حاکمیت قانون، خود یک ارزش اصلى و ذاتى، بشمار نمى‏آید؛ بلکه اصلى است که در خدمت ارزشهاى بنیادترى مانند دفاع از حقوق انسانى و آزادیهاى مردمى، مانند آزادى عقیده، بیان، مطبوعات و احزاب سیاسى مى‏باشد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد حاکمیت قانون در اندیشه

دانلود تحقیق اندیشه های سیاسی شهید مطهری

اختصاصی از یارا فایل دانلود تحقیق اندیشه های سیاسی شهید مطهری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق اندیشه های سیاسی شهید مطهری


دانلود تحقیق اندیشه های سیاسی شهید مطهری

فرمت فایل:  ورد ( قابلیت ویرایش ) 


قسمتی از محتوی متن ...

 

تعداد صفحات : 22 صفحه

آثار و اندیشه های سیاسی شهید مطهری اشاره : شهید مطهری از معدود فلاسفه ی بزرگ اسلامی است که به گونه ای نظام مند در باب اندیشه و ابعاد مختلف فلسفی ، اجتماعی ، متدولوژیک (روش شناخت) دینی ، فرهنگی و سیاسی آن کار کرده و بنیانی را گذاشته است که در آینده هم چنان راه گشای دوست داران مباحث فلسفی – اندیشه ای جهان اسلام خواهد بود .
  شهید مطهری پس از روشن کردن بنای متدولوژیک بحث خود به ایجاد بنیادهای فلسفی بحث پرداخته و سپس وارد حوزه ی اجتماع و فرهنگ شده و در نهایت به نتیجه ی سیاسی می رسد .
بنابراین در بحث اندیشه های سیاسی ایشان نیز باید این روال را مد نظر قرار داد .
بدون شک تکمیل بحث در قالب مقاله ی کوتاه وافی به مقصود نخواهد بود اما امیدواریم این مقاله به عنوان مدخلی بر کارهای بیش تر در زمینه ی افکار و آثار آن شهید بزرگوار مثمر ثمر باشد ؛ روش شناسی شهید مطهری در زمینه روش شناسی یک مشرب منعطف را دنبال کرده است .
نه خود را به قیاس محدود می کند و نه این که اسیر استقرا و اسلوب تجربی می شود .
او معتقد است انسان باید جایگاهش را بشناسد و بداند در کجا از اسلوب تجربی استفاده کند و کجا به قیاس بپردازد .
این شیوه ی غیر تعصب آمیز روش شناختی ، بنیادی بر اندیشه های شهید مطهری می گذارد که سیر تفکرات فلسفی تا اندیشه های سیاسی ایشان را به گونه ای دل نشین قابل فهم و پذیرش می کند .
شهید در ارتباط عقل و دین نیز تلاش می کند تا عقل را در راه تحلیل مسایل دینی به کار گیرد و علاوه بر تکیه بر عقل روشن اندیش ، ضعف های عصر روشنگری غرب در نگاه تک بعدی به عقل را با توسل به اصول و احکام دینی برطرف سازد (1) .
مراحل بالاتر در نگاه روشی و تحلیل فلسفی – سیاسی شهید مطهری با کشف ریشه های تاریخی مسایل فلسفی آغاز می شود .
سپس مباحث مطرح نزد فلاسفه مورد بررسی قرار می گیرد و آن گاه در قالب مطالعه ی تطبیقی ، موضوعات با توجه به نظرات فلسفی و سیاسی اندیشه مندان غیر مسلمان و عمدتاً با توجه ویژه به سیر اندیشه در غرب مورد بحث قرار می گیرد .
شهید مطهری در مباحث خود به نوعی آسیب شناسی و موردیابی مسایل سیاسی و دیگر مسایل مبتلا به جوامع اسلامی و جامعه ی ایران پرداخته و مطالعه ی موردی خود را بر روی موضوعات و مسایل مزبور سامان می دهد (2) .
بنیادهای فلسفی در رابطه ی فرد و جامعه ، شهید مطهری معتقد است که « جامعه » بسان یک موجود زنده است که از حیات واقعی برخوردار می باشد .
به اعتقاد ایشان « قرآن برای جوامع ، سرنوشت مشترک ، نامه ی عمل مشترک ، فهم و شعور ، طاعت و عصیان معنی ندارد و قرآن همان طور که برای فرد حیات و موت قائل است واقعاً برای جامعه نیز حیاتی ، موتی و روحی قائل است (3) » این نگاه شهید مطهری به جامعه برخلاف نگاه های ابزار گرایانه ی اندیشه ی غرب بعد از عصر روشن اندیشی به آن می باشد .
در جامعه ی مکانیکی غرب ، فرد اصل است و جامعه مصنوع او .
اما در اندیشه ی شهید مطهری ، فردیک موجود اجتماعی است که باید در اجتماع زندگی کند وگرنه منقرض خواهد شد .
در واقع جامعه محل تحقق شخصیت فرد است .
به همان نسبت جامعه نیز از افراد آن شخصیت می گیرد .
چنین نگاهی نیز فارغ از تعصبات دو مکتب فردگرایی و جامعه گرایی (ایندی

متن بالا فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.شما بعد از پرداخت آنلاین فایل را فورا دانلود نمایید

بعد از پرداخت ، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق اندیشه های سیاسی شهید مطهری

دانلود پاورپوینت فیلسوفان سیاسی قرن بیستم هربرت مارکوزه و مکتب فرانکفورت- 24 اسلاید

اختصاصی از یارا فایل دانلود پاورپوینت فیلسوفان سیاسی قرن بیستم هربرت مارکوزه و مکتب فرانکفورت- 24 اسلاید دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پاورپوینت فیلسوفان سیاسی قرن بیستم هربرت مارکوزه و مکتب فرانکفورت- 24 اسلاید


دانلود پاورپوینت فیلسوفان سیاسی قرن بیستم هربرت مارکوزه و مکتب فرانکفورت- 24 اسلاید

 

 

 

 

 

 

 

¢پیش گفتار
¢ماکس وبر در سال 1920 ، دو سال پس از آنکه تسلیم آلمان نقطه ختامی بر جنگ بزرگ و نیز پادشاهی آلمان نهاد ، در گذشت . جای پادشاهی آلمان را جمهوری دموکراتیک وایمار گرفت که بداقبال و ناپایدار بود و عمری کوتاه داشت . جمهوری وایمار زیر ضربات خردکننده ی مسائل و مشکلات عظیم اقتصادی ، خوار و ذلیل از شرایط بسیار سخت و نا عادلانه ی صلح ورسای ، و به ستوه آمده از دشمنان راست و چپ قدرتمند داخلی ، تنها پانزده سال دوام آورد و پس از آن جای خود را به دیکتاتوری بسیار خشن نازی ها به رهبری هیتلر داد . رژیم نازی ، آلمان را در 1939 به جنگ جهانی راهبر شد که سر انجامش شکست خفت بار دیگری در 1945 بود . در یک کلام، تاریخ المان ، در نسل پس از وبر تاریخی فاجعه آمیز بود ، و فجایع سیاسی زمینه ای بود که سبب ساز شکل گیری اندیشه های متفکران اجتماعی آلمان در این دوره شد . یکی از موارد نمونه وار گروه متفکرانی بودند که در انستیتوی تحقیقات اجتماعی در فرانکفورت گرد آمده بودند – همان به اصطلاح " مکتب فرانکفورت "
¢
¢در 1931 ، ماکس هورکهایمر ، یکی از پدران بنیانگذار "مکتب فرانکفورت " ، مدیر انستیتو شد . درست دو سال بعد ، با قدرت گرفتن هیتلر ، انستیتو مجبور شد نخست به ژنو و بعد به سایر مراکز اروپایی ، و سرانجام به ایالات متحد امریکا نقل مکان کند . یکی دیگر از اعضای نسل بنیانگذار مکتب فرانکفورت ، هربرت مارکوزه ، در سال 1933 به انستیتو پیوست . و سومین نفر ، تئودور آدورنو ، دوست ، همکار و همراه همه ی عمر هورکهایمر ، که با او کتاب مشترکی هم نوشت ، رسما تا 1938 به انستیتو نپیوست . در میان این سه تن ، یعنی هورکهایمر ، آدورنو و مارکوزه ، این مارکوزه بود که اصلی ترین آثار را در زمینه ی نظریه ی سیاسی این مکتب خلق کرد .
¢مارکوزه ، برخلاف آن دو همکارش ، که پس از جنگ جهانی دوم به فرانکفورت بازگشتند ، در ایالات متحده آمریکا ماند و به تالیف آثار به زبان انگلیسی ادامه داد . او در واقع وفادارترین فرد در میان این جمع به رادیکالیسم سیاسی سال های نخستین انستیتو بود . نظریه پردازان مکتب فرانکفورت در تشخیص مسائل و مشکلات مدرنیته ، تا حد زیادی ، وامدار وبر بودند ، هرچند با دیدگاه های سیاسی و فلسفی او همدلی زیادی نداشتند .
¢
¢درباره مارکوزه
¢هربرت مارکوزه در 1898 در برلین و در یک خانواده یهودی به دنیا آمد . تحصیلات خود را در علوم سیاسی و در شهر فرایبورگ به پایان رساند و مدتی شاگرد هایدگر و همسرل بود . بهرهمندی از محضر استادانی نظیر هایدگر و هوسرل و مطالعات پیگیر و خستگی ناپذیرش در فلسفه های نیچه ، هگل ، مارکس و مبانی  روان کاوی فروید ، و از همه مهمتر وجود نوعی فلسفه در اندیشه ی مارکوزه ، زمینه و استعداد آفرینش نوعی فلسفه انتقادی را بر بنیان دیالکتیک پدید آورده . او رساله دکترای خود را درباره هگل نوشت . نا خشنودی او از رفتار ستمگرانه نازی ها ، مبانی انگیزه های اصولی انتقاد و پرخاشگری را در سال های پس از جنگ دوم جهانی ، نسبت به نظام سرمایه داری و جامعه صنعتی آمریکا ، در اندیشه او پی ریزی  کرده است . گرفتاری انسان از نظر مارکوزه ، توسعه تکنولوژی نیست ، بلکه شیوه بکار گیری از تکنولوژی است ، یا در بیانی گسترده تر ، شیوه بهره گیری از انسان و طبیعت به سود توسعه و تکامل تکنولوژی به سود افزایش تولید و به زیان آزادی و خودمجتاری فرد بشر .
¢
¢آثار مارکوزه
¢مشهورترین و مهم ترین اثر مارکوزه در زمینه سیاسی کتاب " انسان تک ساحتی " اوست که در سال 1946 به چاپ رسید . به دنبال آن مقاله ی " رواداری سرکوبگر " در سال 1965 ، و رساله ای درباره ی " آزادی " در 1969 منتشر شد . البته دو کتاب " اروس و تمدن " 1955 و " مارکسیسم شوروی " و برخی مقالات وی در دهه 1930 در آلمان نیز حائز اهمیت می باشد . اینها منابع اصلی برای درک و بررسی اندیشه و تفکرات مارکوزه هستند .
¢
 

دانلود با لینک مستقیم


دانلود پاورپوینت فیلسوفان سیاسی قرن بیستم هربرت مارکوزه و مکتب فرانکفورت- 24 اسلاید

تحقیق در مورد پیامبر و حاکمیت سیاسی

اختصاصی از یارا فایل تحقیق در مورد پیامبر و حاکمیت سیاسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد پیامبر و حاکمیت سیاسی


تحقیق در مورد پیامبر و حاکمیت سیاسی

مقاله کامل بعد از پرداخت وجه

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحات: 20

 

مقدمه

پیامبر در چه زمانی به رسالت مبعوث شد؟ اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان او چگونه بود؟

خداوند پیامبر را هنگامی فرستاد که پیامبران حضور نداشتند و امتها در خواب غفلت بودند و رشته های درستی و انسانیت از هم گسسته بود.

پس پیامبر به میان خلق آمد در حالیکه کتابهای پیامبران پیشین را تصدیق کرد و با نوری هدایتگر انسانها شد که همه باید از آن اطاعت نمایند و آن نور قران کریم است.(خطبه 158)

خداوند سبحان، محمد را هنگامی مبعوث فرمود که دنیا به مراحل پایانی رسیده نشانه های آخرت نزدیک و رونق آن به تاریکی گراییده و اهل خود را به پاداشته، جای آن ناهموار آماده نیستی و نابودی، زمانش در شرف پایان و نشانه های نابودی آن آشکار، موجودات در آستانه مرگ، حلقه زندگی آن شکسته و اسباب حیات در هم ریخته، پرچمهای دنیا پوسیده و پرده هایش دریده و عمرها به کوتاهی رسیده بود. دراین هنگام خداوند پیامبررا ابلاغ کننده رسالت، افتخار آفرین امت، چونان باران بهاری برای تشنگان حقیقت آن روزگاران، مایه سربلندی مسلمانان و عزت وشرافت یارانش قرار داد.(خطبه 198)

خدا پیامبر اسلام را زمانی فرستاد که مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته ها ی دین پاره شده و ستونهای ایمان و یقین ناپایدار بود. در اصول دین اختلاف داشته و امورمردم پراکنده بود؛ راه رهایی دشوار و پناهگاهی وجود نداشت؛ چراغ هدایت بی نورو کوردلی همگان را فرا گرفته بود.

خدای رحمان معصیت می شد و شیطان یاری می گردید؛ ایمان بدون یاور مانده و ستونهای آن ویران گردیده و نشانه های آن انکار شده، راههای آن ویران و جاده های آن کهنه و فراموش شده بود. مردم جاهلی شیطان را اطاعت می کردند و به راههای او می رفتند و در آبشخور شیطان سیراب می شدند. با دست مردم جاهلیت، نشانه های شیطان آشکار و پرچم او برافراشته گردید. فتنه ها، مردم را لگدمال کرده و با سمهای محکم خود نابودشان کرده و پابرجا ایستاده بود.

اما مردم حیران و سرگردان، بی خبر و فریب خورده، در کنار بهترین خانه و بدترین همسایگان زندگی می کردند. خواب آنها بیداری و سرمه چشم آنها اشک بود؛ در سرزمینی که دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامی بود.(خطبه 2)

خدا پیامبر را پس از یک دورران طولانی که دیگر پیامبران نبودند فرستاد؛زمانی که میان طرفداران مذاهب گوناگون نزاع درگرفته و راه اختلاف می پیمودند. پس او را در پی پیامبران فرستاد و وحی را با فرستادن پیامبر ختم فرمود. پس پیامبر با تمام مخالفانی که به حق پشت کردند و از آن منحرف گشتند به مبارزه پرداخت.(خطبه 133)

شهادت می دهم که حضرت محمد بنده و فرستاده برگزیده و انتخاب شده اوست که در فضل و برتری همتایی ندارد و هرگز فقدان او جبران نگردد؛ شهرهایی به وجود او روشن گشت پس از آنکه گمراهی وحشتناکی همه جا را فرا گرفته بود و جهل و نادانی بر اندیشه ها غالب قساوت و سنگدلی بر دلها مسلط بود و مردم حلال را حرام می شمردند و دانشمندان را تحقیر می کردند و جدای از دین الهی زندگی کرده و در حال کفر و بی دینی جان می سپردند.(خطبه 151)


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد پیامبر و حاکمیت سیاسی