فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:35
فهرست مطالب:
مقدمه 3
چیستى اخلاق 4
ماهیت و حقیقت عرفان 13
نقش اخلاق و عرفان در سیاست 20
نتیجهگیرى 34
منابع 35
مقدمه
بدون تردید، تبیین و تحلیل دیدگاههاى استاد شهید مطهرى در مورد «نقش اخلاق و عرفان در سیاست» یا «ارائه تصویر و تفسیرى روشن از حکمت عملى در دو ظرفیت»؛ یعنى «اخلاق» که انسان را به تکامل روحى و درونى مىرساند، و «سیاست مُدُن» یا مدیریت و حکومت بر جامعه، که به «تکامل اجتماعى» و اداره جامعه انسانى برمىگردد و پیوند آن دو ظرفیت به «حکمت نظرى»، که از «هست»ها و «است»ها سخن مىگوید و آن دیگرى از «باید»ها و «شاید» و «نشاید»ها بحث مىکند [2]، هم کارى است سترگ و البته شدنى و هم نیاز به نگرش همهجانبه به اندیشهها و بینشهاى استاد شهید مطهرى دارد و اگر حکمت و حکومت را در تعامل و ارتباط با یکدیگر مورد شناخت و سنجش قرار دهیم و آنها را با عرفان و حکمت حضورى و شهودى یا معرفت ذوقى و باطنى گره بزنیم، در عین شیرینى و دلنشینى، کار را دشوارتر مىنماید که چگونه «اخلاق» که عمدتاً یک مقوله فردى و نوعى تزکیه نفس و ارتباط با خداست و درونگرایى در آن متجلّى است یا حداقل تفسیر و برداشت اولیه ما از آن چنین است و «عرفان» که اساساً سیر و سلوک باطنى و تهذیب، ریاضت و دنیاگریزى، جامعهگریزى و انقطاع از برون و اتصال به درون و رهایى از خلق و وصل به خالق است و یا دست کم چنین برداشت و تحلیلى از آن در ذهنها وجود دارد، با «حکومت»، «سیاست» و مدیریت جامعه که همانا پرداخت به امور مردم در همه ابعاد مىباشد در هم تنیده و به هم پیوسته باشند و اساساً چگونه است که در دل حکومت و حکمت سیاسى، حکمت عملىِ «اخلاق» و حکمت شهودى و ذوقىِ «عرفان» نقشآفرین باشد؟ آیا درونگرایى با برونگرایى با هم قابل اجتماعهستند؟
آیا حکومت و تدبیر جامعه که نوعى دنیازدگى و گرایش به امور طبیعى و مادیت است با اخلاق که مقولهاى است فردى و تهذیبى و عرفان که امرى است باطنمحور، درونگرا و سلوکى که به نوعى دنیازدگى، خلقگریزى، تفرد، تزهّد و تجرد و تجرید براى تعالى نفس و تکامل منتهى مىشود، با هم سازگار و مرتبطاند؟ به خصوص اگر به کارکردهاى اخلاق و عرفان با حکومت و سیاست و واقعیت تلخ شکاف و فاصله اخلاق و عرفان با حکومت، آن هم در جامعه و جهان کنونى بنگریم و دیوار فرهنگى، روانى و حتى عملى و عینى که میان هر کدام از آنها وجود دارد، اندک توجهى بیفکنیم، خواهیم دید که مسأله با پیچیدگى و ابهام بیشترى مواجه است و سؤال عمیقتر وشبهه بیشتر و پیچیدهتر مىشود و این همان مقولهاى است که در این مقاله به دنبال حلّ و فصل آن، بر محور و مدار اندیشههاى استاد مطهرى بر آمدیم و در صدد برتابیدن اخلاق و عرفان با حکومت و سیاست و حکمت سیاسى بر مدار بینش ناب اسلامى آن استاد شهید هستیم؛ لذا در چند محور به پاسخ چنین سؤالها، شبهات و تحلیل وتبیینهایى مىپردازیم:
الف. اخلاق و عرفان در افق اندیشه استاد مطهرى.
ب. سیاست و حکومت از منظر استاد مطهرى.
ج. تعامل اخلاق و عرفان (حکمت اخلاقى و سلوکى) با حکومت و سیاست (حکمت سیاسى و حکومتى).
چیستى اخلاق
استاد شهید مطهرى، اخلاق را مبنایى مىداند براى «چگونه زیستن» [3] و بر این باور است که اخلاق پاسخى است بر چگونگى زندگى نیک و براى انسان و «چگونگى عمل»، افعال اخلاقى یا افعالى که داراى تعالى و ارزش باشند. البته استاد «چگونه باید زیست» را در کنار «براى اینکه با ارزش و مقدس و متعالى زیست کرده باشیم» قرار مىدهد [4] و لذا همه نظامها و روشهاى اخلاقى را که مدعى نظاممندى اخلاقى هستند، داراى نظام اخلاقى نمىداند و به نقد آنها مىپردازد. به هر حال، استاد شهید نگرشى جامع و بنیادین با تئورى تبیین شده و کامل براى اخلاق، علم اخلاق و فلسفه اخلاق دارند که دقیقاً با تعاملات اجتماعى و تأملات حکومتى و سیاسى سازگار است؛ یعنى استاد معتقدند سرّ ناسازگارى اخلاق و سیاست یا حکمت اخلاقى و حکمت حکومتى، در طراز تلقى و تفسیر و نگرش ما از این دو مقوله است و اگر به بازسازى اندیشههاى آسیب دیده خویش پیرامون هر کدام از اخلاق و سیاست بپردازیم و آنها را در خانواده «حکمت عملى» ببینیم بسیارى از پرسشها و شبهات براى مامطرح نخواهد بود چه اینکه تعالى و تکامل فردى و درونى لاجرم با تعالى و توسعه اجتماعى در هم تنیدهاند و انسان بریده از جامعه نیست و جامعه محتاج حاکمیت اخلاق و ارزشهاى اخلاقى است و اگر از غایات مهم بعثت پیامبر اکرم(ره) تتمیم و تکمیل خلقهاى فاضل و صفات اخلاقى بوده است، در حقیقت سرحلقه و ریشه همه تحولات اجتماعى و نظامهاى حکومتى دینى در اداره جامعه بشرى را شکل مىداد [5] یعنى «ارتباط با خدا، با ارتباط با اجتماع» در حوزه اخلاق دینى کاملاً مطرح و تحقّقپذیر است و لذا باید به آفتشناسى و آفتستیزى در تفکر دینى جامعه اسلامى و احیاء و اصلاح فکر دینى پرداخت و استاد به شدت به بازشناسى و بازسازى «مفاهیم اخلاقى» و دینى در حوزه اندیشه و سپس عمل اسلامى مسلمین اعتقاد داشتهاند و به همین دلیل خطرات جموداندیشى و تحجّرگرایى از جبهه درون و التقاطاندیشى وزمانزدگى و تجددگرایى از جبهه برون را آسیبهاى معرفتى در حوزههاى اندیشه و بینش اسلامى مىدانستند. به هر حال استاد مطهرى نظام اخلاقى را به طور کلى بر سه قسم مىداند:
1. اخلاق فلسفى، که ریشه در اندیشههاى سقراط و افلاطون و ارسطو دارد.
2. اخلاق عرفانى، که ریشهاش در سیر و سلوک عرفانى است.
3. اخلاق دینى یا مذهبى که سرچشمههایش آیات و احادیث و آموزههاى مستقیم دین و معارف وحیانى است. [6]
و در فرازى دیگر، نظامهاى اخلاقى را به طور کلّى بر دو بخش قابل تقسیم مىدانند:
الف. نظامهاى اخلاقى مبتنى بر خودخواهى، خودپرستى، منافع شخصى یا نظامهاىخودمحور.
ب. نظامهایى که فراتر از خود شخص و منافع شخصى بوده و یا نظامهاى غیر خودمحورهستند. [7]
و البته «اخلاقى» که استاد آن را تبیین مىکند مبتنى بر «انسانشناسى» خاص و تبیین ویژهاى از «خود»، «انواع خود» خودهاى پندارى و حقیقى، منهاى فردى و اجتماعى، مَن سِفلى و عِلوى است که در ضمن آن به نقد آراء راسل و اگزیستانسیالیستها نیز مىپردازد. [8]
به هر حال، استاد پس از تبیین اخلاق فلسفى به تبیین اوصاف این نوع اخلاق پرداخته ومىنویسند: این اخلاق داراى چند خلأ و کاستى است:
1. به رابطه انسان با خدا نمىپردازد
2. حالت ساکن دارد.
3. این نوع اخلاق روح انسان را مانند خانهاى فرض مىکند که باید با یک سلسه زیورها وزینتها و نقاشیها مزیّن گردد و بدون آنکه ترتیبى در آن باشد و معلوم شود که از کجا باید آغاز گردد و به کجا باید ختم شود.
4. عناصر و مقولات روحى، چنین اخلاقى محدود به معانى و مفاهیمى است که به طور غالب آنها را مىشناسیم.
5. این نوع اخلاق فاقد عنصرى مانند واردات قلبى و درونى است و اساساً اخلاقى خشک و علمى بوده و از محیط علما و فلاسفه تجاوز نکرده و به میان عموم مردم نرفته است؛ یعنى تخصصى شده است نه عمومى و تأثیرگذار بر متن جامعه و تودههاى مردم، [9] تا تحول عمومى و انقلاب باطنى و روحى جمعى ایجاد نماید.
و اما اخلاق عرفانى، اخلاقى است که عرفا و متصوفه مروج آن بوده و مبتنى بر سیر وسلوک و کشف و شهود مىباشد و البته به مقیاس گستردهاى، از کتاب و سنت بهره جستهاست.
و اخلاق دینى که از متن آموزههاى آیات و روایات گرفته شده و بر اساس متون مقدس است و وجوه مشرک فراوانى داشته و در نهایت اخلاق دینى نیز اخلاقى عرفانى است. [10] آنگاه استاد شهید، به اوصاف اخلاق عرفانى و دینى مىپردازد که عبارتند از:
1. پیرامون روابط انسان با خود، جهان و خدا بحث مىکند.
2. اخلاقى پویا و متحرک است؛ یعنى نقطه آغاز و مقصد و منازل و پایان دارد و ترتیبى خاص بین آنها موجود است.
3. در چنین اخلاقى «صراط» وجود دارد و باید منزل به منزل آنها را پیمود و منزل قبلى مقدمه و قوهاى براى منزل بعدى است.
4. روح بشر در چنین اخلاقى؛ مانند یک گیاه یا کودک است که طبق نظام مشخصى باید رشد و نمو کند.
5. عناصر روحى و اخلاقى در آن، بسیار گستردهتر است.
6. در این اخلاق، از یک سلسله احوال و واردات قلبى سخن مىرود که منحصراً به «سالک راه» در طول مجاهدات و طى طریقت و تهذیب نفس وارد مىشود و دیگر مردمان از آن واردات بىبهرهاند. [11]
ناگفته نماند استاد شهید پس از بیان اشتراکهاى اخلاق دینى و عرفانى، به امتیازها وافتراقهاى آنها نیز پرداختهاند و معتقدند اخلاق دینى در سه چیز با اخلاق عرفانىِ برخى از عرفا مخالف است:
الف. تحقیر عقل یا عقلستیزى و عقلگریزى.
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:44
فهرست مطالب:
مقدمه 4
امکان تکامل علوم انسانی، همانند علوم و فنون تجربی 5
رابطه عرفان و دین با تقابل دین و سیاست در غرب 8
بنیادی نبودن دعوای علم و دین در اسلام 11
تصویری از سابقه عرفان در غرب و مقایسه آن با اسلام 12
جهاد، عقلانیترین ریاضت 13
اسلام، معنویت متکی بر اصول و مبانی عقلانی 15
پرسش و پاسخ 16
ناکارآمدی عرفان در پاسخ به نیازهای معنوی روز 16
اسلام، بهترین گزینه برای پاسخ به مسائل معنوی جامعه 16
چند وجه تمایز اسلام با مسیحیت 19
نگاهی گذرا بر برتری اسلام بر عرفان 22
انگیزههای روآوردن به عرفان 24
1ـ سرگرمی رازجویانه 25
2ـ انگیزة سیاسی 25
3ـ عوام فریبی 26
4ـ مصلحت نظام 27
گرایش مطلوب در بین گرایشهای عرفانی 28
واقعی بودن تفکیک بین دین و عرفان 31
ملامتیگری، روح واحد در گرایشهای مختلف عرفانی 32
انتساب نابجای عارف نسبت به فقیه 35
عرفان زیرمجموعه دین است نه منبع و مفسر دین 37
عرفان، از ادعا تا عمل 39
ضعیف السند بودن روایات عرفانی 40
اصل بودن اسلام در اصطلاح «عرفان اسلامی» 42
مقدمه
آقای ایزدپناه: مباحثی که تاکنون در محور «عرفان، برهان و قرآن» مورد بررسی قرار گرفت، مباحث پایه ای و نظری، برای سلسله مباحث عملی و عینی تر بوده است که از این جلسه شروع می¬شود. به عقیدة من رابطه این بحث با «برهان، عرفان و قرآن» مشخص است. پرسش اساسی را به این صورت می¬شود مطرح کرد که با رابطه عرفان با معنویت در جهان امروز چیست؟ یعنی عرفانی که در غرب مطرح است، و عرفانی که در دین اسلام مطرح بوده، آیا این عرفان برای معنویت جهان امروز و نیازهای روحی و روانی و به خصوص معنوی کافی است یا نه؟ تقریبا دو نگرش عمده می توان به این سئوال پاسخ گفت، یک نگرش این است که ما با صرف فرهنگ اسلامی و فرهنگ قرآنی و سنت اهل بیت می توانیم معنویت جامعه امروز جهانی را تأمین کنیم. بنابراین عرفان به معنای متداول اگر نباشد هم مشکلی به وجود نمی¬آید. شاید در مقطع تمدن اسلامی و همچنین تمدن غربی بتوان مطلع هایی را بعنوان شاهد مثال مطرح کرد، یعنی در یک دوره اصلا عرفان مطرح نبوده و در عین حال معنویت حاکم بود و نیازهای معنوی مردم تأمین می شد. پاسخ دیگر یا گرایش دیگر این اس که ما بدون عرفان هرگز نمی توانیم معنویت جامعه را و معنویت جوامع امروز را تضمین و تأمین کنیم. بحث امشب نظریه و تئوری دوم است که علی القاعده بدون عرفان به مفهوم متداول کلمه هم می توان معنویت داشت و نیازهای معنوی امروز را پاسخ گفت. تئوری دیگر و نظریه دیگر ـ که نظریه جناب آقای مهندسی است که در فردا شب خواهد بود. ـ این است که ما بدون عرفان، بدون فرهنگ و تمدن عرفانی به مفهوم متداول کلمه که در حوزه های علمیه و در دانشگاهها و حتی در جهان امروز در غرب مطرح است، نمی توانیم نیازهای معنوی نسل امروز و جامعه امروز را پاسخ دهیم. نظر دست اندرکاران این جلسات، یعنی اجلاس امشب و فردا شب، این بود که ابتدا نظریه پردازان محترم، یعنی جناب آقای دکتر یثربی و حجت الاسلام والمسلمین استاد مهندسی، دیدگاههای خودشان را مطرح کنند. تا بعد که سیر بحث مشخص می شود.
جناب استاد یثربی پایه گذار فلسفه عرفان به زبان فارسی در ایران می باشند و شاید همین بزرگوار بودند که در حدود بیست سال پیش، با کتاب فلسفه عرفان باب این بحث را در ایارن گشودند. و از جمله از آثار دیگر ایشان سلسله مباحثی در شرح موضوعی دیوان حافظ، آب طربناک و پس از آن شرحی است که بر رساله قیصری دارند که مجموع این مباحث نشان می دهد که استاد، بصورت عمیق در عرفان کار کرده اند و یکی از افراد مجرب و تئوری پرداز بسیار بزرگوار در ایران پیرامون عرفان می باشند. در خدمت استاد هستیم که مباحثشان را مطرح بفرمایند:
امکان تکامل علوم انسانی، همانند علوم و فنون تجربی
آقای یثربی: در ابتدا عرض کنم غرض از برپایی این محافل این است که ما فکر نکنیم که همین که هستیم باید باشیم، بلکه انشاء الله باید به این سمت حرکت کنیم که چه بسا بتوانیم چیزی بشویم که هنوز هیچ کس به خیالش نمی رسد. چنانکه ما به عنوان بشر این تحول غیر قابل تصور را در علوم و فنون تجربه کردیم. مثلا در چهار قرن پیش شرایط امروز به ذهن هیچ کس نمی رسید، یا در یک قرن پیش به ذهن هیچ کس نمی رسید که حوزه علمیه قم اینهمه امکانات را در اختیار بگیرد، و به مخیله شان هم خطور نمی کرد. پس باید توجه داشت که ما در علوم انسانی هم نباید دچار غفلت شویم و نکنیم که هر چه باید داشته باشیم را داریم و هیچ آیندة بهتر از گذشته مان در انتظار ما نیست. غرض از همه این مناقشات و این جلسات این است که ما از وضع موجودمان به طرف آینده خیز برداریم. من مطمئنم به آینده بسیار روشنی راه خواهیم یافت که الان ما هیچکدام نمی توانیم تصور کنیم. بارها به من می گویند، چرا فقط مسائل را نقد می کنید و راه حل نشان نمی دهید؟ من در جواب می گویم اینگونه نیست که تا این مسائل به ذهنم بیاید عنوان بکنم، بلکه به عقل خودم یک پیشنهادهایی هم می دهم ولی آن پیشنهاد نهایی ممکن است یک قرن یا دو قرن بعد به وسیله یک طلبه¬ای، یا استادی از یک جایی ارائه شود و کلا بصورت بنیادی وضع علوم انسانی ما را دگرگون کند. اما با این تلاشها ما هم در آن فضیلت بعدی شریک خواهیم بود. در حال حاضر ما باید وظیفة خودمان را انجام دهیم.
اجازه بدهیم در مقدمه بحث، اولا این سوء تفاهم را دفع کنم که بعضی ها فکر می¬کنند من بعضی جاها بنا به مصلحتی یک جور و در بعضی جاها بگونة دیگر صحبت می¬کنم. یعنی فکر می کنند من آدمی هستم که در یک جلسه از عرفان دفاع می¬کنم، و در جلسه¬ای دیگر بر علیه عرفان حرف می¬زنم. یک سوء تفاهم دیگر اینکه بعضیها اینگونه برداشت میکنند که من اصلا بگونهای تعصبآمیز با عرفان مخالفم و به هر صورت میخواهم بهانهای به دست بیاورم تا به این مکتب حمله کنم. در حالیکه اینگونه نیست و بنده هنوز هم تمام وجودم با این مسئله درگیر است، من روحاً عرفان را دوست دارم، بنده هنوز «ضرب زیدٌ» را هم نخوانده بود که در روحیهام این مسائل بوده و حتی جزو مسائل خانوادگیام بوده است، از قضا تصادف است یا هر چیز هست، نمیدانم؟ اولین دعایی هم که پدر بزرگ من برای من از یک شیخ خانقاه گرفته، دعای علم یا چیز دیگر بوده است. در آن وقت من چهار، پنج سال بیشتر نداشتم، بالاخره با چنین محیطی آشنا بودم. الان هم خوشم میآید. من اقرار می کنم که خانقاههای متعددی رفتهام و با مشایخ متعددی گفتگو داشتهام. ما آن زمانی که در قم بودیم این اصلا چنین جوی حاکم بود، بلکه برعکس کاملا جو بر ضد این مسئله بود. در آن زمان فقط ما پنج نفر بودیم که دائما درگیر این مسائل بودیم، دو نفر هم در راه همین سیر و سفر عرفانی تصادف کردند و در سال 1355 از دنیا رفتند، ما در آن زمان مرتب در شهرهای مختلف مثل مشهد، تبریز و... به دنبال اساتید این فن بودیم، ولذا من به عرفان علاقمند هستم و به جامعه هم توصیه می کنم چون عرفان اسلامی، مخصوصاً در ایران اسلامی و در سایة این توحید و تعالیم اسلامی یک ظرافت خاصی پیدا کرده است که عرفان نو افلاطونی این ظرافتها را ندارد. اما پس هنوز هم عرض می کنم هرچه من انکار بکنم الان همین اگر پخش شود اقلا صدها نفر در اقصی نقاط کشور پیش خودشان شهادت می دهند که فلانی راست گفته است، خیلی ها با همین نام و با همین نسبت و با همین تهمت ما را می-شناسند، البته من هم خوشم می آید و ابایی هم ندارم. همیشه هم تفننی هم می¬کنم. من هم مثل خیلی¬ها عاشقم که یک چوبه از این خاک به بالا بتوانیم برویم. ولی افسوس که نشده است این بیت سرودة خودم هست که ؛
یک چوبه از این خاک بالا نپریدیم از شهنه بپرسید سردار به چند است؟
از نام گذشتیم و به ننگی نرسیدیم ای رند مگر ننگ به چند، عاربه چند است
با دیده گریان من ای شوخ نگفتی دریایی از این رود نمکزار به چند است
به مناسبت ایام ولایت و ایام زیبا و باشکوه غدیر این بیت را هم که سه سال پیش در غدیریه گفتم می¬خوانم.
آب و آبادی عالم همه از فیض علی است
گرچه بنیاد جهان جمله سراب است و خراب
اگر آب و آبادی باشد از ولایت می آید ولی اگر آن را رها کنی دیگر در دنیا چیزی باقی نمی¬ماند
رابطه عرفان و دین با تقابل دین و سیاست در غرب
اما بحثی که من دارم این است که ما یک فضای بسیار روشنی داریم که در این فضا این کالا هم موجود است، این کالا را از آنجا بجوییم اما عده ای می خواهند بصورت مستقل این کالا را به ما عرضه کنند و گاهی هم در مقابل آنچه که داریم قرار دهند، همانطور که کم کم این سئوال دارد جا میافتد که دین یا عرفان،کدام؟ این اتفاق تصادفی نیست، در غرب این اتفاق افتاده است. من اعتراف می کنم که آدم غرب دوستی هستم و اگر کتابهای من را بخوانید شاید نسبت به من بدبین شوید و می گویید این آدم چقدر غرب زده است، من هنوز افسوس می خورم که چرا جامعه ما تفکر جدید غرب را تجربه نکرده است؟ و لذا من نام کتابم را «ماجرای غم انگیز روشنفکری در ایران» گذاشتم. غربیها با دینی روبرو شدند که نسبت به مسائل جامعه پاسخ عقلانی نداشت، روشنفکران این دین را رها کردند، البته کار بدی هم نکردند. من معتقدم که به وظیفه¬شان عمل کردند، چون وقتی که آدم بفهمد یک چیزی باطل است، ملزم نیست که از آن دفاع کند، دلیلی ندارد که از آن دفاع کند. از همان روز که فهمیدی دین یا مذهبی باطل است، باید آن را رها کنی و غربیها هم همین کار را کردند. دین مسیحیت از نظر ما هم باطل است. چون دینی است که از نظر اسلام منسوخ و تحریف شده است. ولی ما نسبت به غربیها بسیار احساسی برخورد می-کنیم، من بارها از اشخاص بسیار حساس شنیدم که مطلقا غربیها را چه مسیحی باشند و چه مسلمان، طرد میکنند، در حالیکه ما باید همدیگر را تحمل کنیم، معنای تسامح همین است. اما معرفت بشری به هیچ قیمتی قابل فروش نیست. چنانکه آنها هم نمیفروشند. آنجا هم هر وقت تشخیص دهند، دو دو تا، چهارتا میشود، نمیآیند به ما بگویند شما بگویید دو دو تا هشت تا. برای همین هم هست که هر سال برای حفظ اصول لیبرالیزم و دموکراسی با هم پیمان میبندند، چون این اصول را صحیح دیدند نسبت به آن وفا دارند کما اینکه در مقابل اصول غیر صحیح وفادار نیستند. آن وقتی که دین را نقد کردند، دلایل دین تاب مقاومت نداشت. آنجا دینی که در دست مسیحیت غرب است فلسفه عقلانی یونان کلا از متن تفکر رانده شد و تفکر نوافلاطونیست حاکم شد. نوافلاطونیست آمد و جای مسیحیت توخالی را گرفت. یکی از معجزات قرآن این است که بر تحریف مسیحیت تأکید میکند، ولذا اگر یک آدم باستان شناس، تاریخ شناس و کتاب شناسی بتواند تأیید کند که این کتابها را بشر نوشته است و متن آسمانی نیستند. همه دانشمندان قبول دارند که تنها دینی که متن آسمانی دارد دین ماست و این هم یکی از افتخارات ما است. آن کتابها را بشر نوشته است و شبیه گزارش است، عین اینکه ما قرآن را نداشتیم و بجایش تاریخ طبری یا سیره ابن هشام و امثالهم را داشتیم. منتهی ابن هشام از یک واقعیت گزارش می دهد و انجیل آنها از مکاشفه خودش گزارش می کند، البته این مطلب که آیا مکاشفه چقدر درست باشد یا نادرست آن هم مشکل دیگری است. بنابراین در غرب با دینی روبرو شدند که نوافلاطونیت را قانون خودش کرده بود. دانشمندانی مثل برتراند راسل بی دین و ریتون متدین هر دو اقرار دارند که اگر چهار اصطلاح نوافلاطونیت را عوض کنیم، مسیحیت میشود و اگر چهار تا کلمه مسیحیت را عوض کنیم نوافلاطونیت میشود. یعنی یک مکتب غیر عقلانی آمد در یک دین غیر عقلانی ادغام شد و یک جامعه قرنها با این ها زندگی کردند، تا اینکه یک باره سر بلند کردند و دیدند اصول و فروعشان عقلانی و مطابق با فطرت آدم نیست. حالا شروع کردند و دارند آمرزش نامه می فروشند، و با هزار جور دزد و کلک می خواهند بر گردة مردم سوار شوند. املاک مردم در قبضه اینها است. سکولاریسم یک جهاد بر علیه خرافه بود، می گفت آقا باغ و باغچهام را و قدرتم را به من برگردانید. چرا باید در تصاحب شما باشد؟ اگر املاکم را به من بر نمیگردانی حداقل اندیشه ام را برگردان! کلیسا می گفت: حق اندیشیدن نداری، ایمان بیاور تا قدرت اندیشیدن داشته باشی. بالاخره من هم آدم هستم، من که حیوان نیستم. مرا خدا آدم آفریده، تو چرا مرا برده می کنی. سکولاریسم مثل یک انقلاب در مقابل یک سلطه بود که از تفکر گرفته تا ثروت و حاکمیت یکی یکی از مردم گرفته و در قبضه کرده بود. اول به خودش اجازه فکر کردن داد، میگفت: «من می اندیشم، پس هستم» اما نمیخواست که تو بگویی که هستی! حتی در علوم هم میگفت که مسئله ریاضی و علومتان را باید از کلیسا بپرسید. شما خیال می کنید دعوای گالیله، دعوای گردش زمین بود. آنها میگفتند چرا این جواب را تو میدهد. اگر گالیله مهلت میداد آنها خودشان بعداً میفهمیدند زمین میچرخد و خودشان میگفتند زمین میگردد. اما آنها از این ناراحت بودند که چرا یک دانشمند دارد این حرف را میزند، در آن زمان مرکز دعوای علم و دین بسیار جدی بود. ما مشکلات آنجا را نداریم.
بنیادی نبودن دعوای علم و دین در اسلام
دعوای علم و دین ما مصنوعی است، چیزی است که ما درست کردیم، دین هیچ جا با علم دعوا نکرده است، دین ما با هزار زبان از ما التماس میکند که تعقل کنیم و علم هم غیر از تعقل چیزی نیست، مگر ریاضیات و فیزیک غیر از تعقل هستند. دین ما تنها دین عقلانی جهان است. آنجا دین عقلانی نبود. ولذا شکست خورد، ولی با فکر مردم نمیشود بازی کرد، دانشمندان آنر وز نگفتند هیچ کس حق ندارد کلیسا برود، گفتند هر کس دلش خواست می تواند شب تا صبح مناجات کند. آن مناجات و احساسات را حفظ کردند، ولی آن حاکمیت دینی را نقد کردند و کنار زدند. بنابراین گفتند دین حق ندارد به ما علم و حکومت داری یاد بدهد. ما خودمان داریم دین برای تسکین خاطر کسانی است که ناراحتی داشته باشند.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:40
فهرست مطالب:
مقدمه. ۳
امکان تکامل علوم انسانی، همانند علوم و فنون تجربی.. ۴
رابطه عرفان و دین با تقابل دین و سیاست در غرب… ۷
بنیادی نبودن دعوای علم و دین در اسلام. ۹
تصویری از سابقه عرفان در غرب و مقایسه آن با اسلام. ۱۰
جهاد، عقلانیترین ریاضت… ۱۱
اسلام، معنویت متکی بر اصول و مبانی عقلانی.. ۱۲
پرسش و پاسخ.. ۱۳
ناکارآمدی عرفان در پاسخ به نیازهای معنوی روز. ۱۳
اسلام، بهترین گزینه برای پاسخ به مسائل معنوی جامعه. ۱۴
چند وجه تمایز اسلام با مسیحیت… ۱۶
نگاهی گذرا بر برتری اسلام بر عرفان. ۱۹
انگیزههای روآوردن به عرفان. ۲۱
۱ـ سرگرمی رازجویانه. ۲۱
۲ـ انگیزة سیاسی.. ۲۲
۳ـ عوام فریبی.. ۲۳
۴ـ مصلحت نظام. ۲۳
گرایش مطلوب در بین گرایشهای عرفانی.. ۲۵
واقعی بودن تفکیک بین دین و عرفان. ۲۷
ملامتیگری، روح واحد در گرایشهای مختلف عرفانی.. ۲۸
انتساب نابجای عارف نسبت به فقیه. ۳۱
عرفان زیرمجموعه دین است نه منبع و مفسر دین.. ۳۲
عرفان، از ادعا تا عمل.. ۳۴
ضعیف السند بودن روایات عرفانی.. ۳۵
اصل بودن اسلام در اصطلاح «عرفان اسلامی» ۳۷
مقدمه:
آقای ایزدپناه: مباحثی که تاکنون در محور «عرفان، برهان و قرآن» مورد بررسی قرار گرفت، مباحث پایه ای و نظری، برای سلسله مباحث عملی و عینی تر بوده است که از این جلسه شروع میشود. به عقیدة من رابطه این بحث با «برهان، عرفان و قرآن» مشخص است. پرسش اساسی را به این صورت میشود مطرح کرد که با رابطه عرفان با معنویت در جهان امروز چیست؟ یعنی عرفانی که در غرب مطرح است، و عرفانی که در دین اسلام مطرح بوده، آیا این عرفان برای معنویت جهان امروز و نیازهای روحی و روانی و به خصوص معنوی کافی است یا نه؟ تقریبا دو نگرش عمده می توان به این سئوال پاسخ گفت، یک نگرش این است که ما با صرف فرهنگ اسلامی و فرهنگ قرآنی و سنت اهل بیت می توانیم معنویت جامعه امروز جهانی را تأمین کنیم. بنابراین عرفان به معنای متداول اگر نباشد هم مشکلی به وجود نمیآید. شاید در مقطع تمدن اسلامی و همچنین تمدن غربی بتوان مطلع هایی را بعنوان شاهد مثال مطرح کرد، یعنی در یک دوره اصلا عرفان مطرح نبوده و در عین حال معنویت حاکم بود و نیازهای معنوی مردم تأمین می شد. پاسخ دیگر یا گرایش دیگر این اس که ما بدون عرفان هرگز نمی توانیم معنویت جامعه را و معنویت جوامع امروز را تضمین و تأمین کنیم. بحث امشب نظریه و تئوری دوم است که علی القاعده بدون عرفان به مفهوم متداول کلمه هم می توان معنویت داشت و نیازهای معنوی امروز را پاسخ گفت. تئوری دیگر و نظریه دیگر ـ که نظریه جناب آقای مهندسی است که در فردا شب خواهد بود. ـ این است که ما بدون عرفان، بدون فرهنگ و تمدن عرفانی به مفهوم متداول کلمه که در حوزه های علمیه و در دانشگاهها و حتی در جهان امروز در غرب مطرح است
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:50
جدول مقایسه سطح خواسته های انسان و حیوان
جدول سطح خواسته های انسان
خواسته های فردی
الف – خواسته های مادی
ب – خواسته های عاطفی :
ج – خواسته های عالی :
قوای درونی انسان .
چهار قوه درونی
1- قوه شهّویه
2- قوه غضبّیه :
3- قوه وهمیه :
4- قوه عقلیه
چهار صفت نیک برای انسان
1- عفّت :
2- شجاعت :
3- حکمت :
4- عدالت
تعریف مکتب :
انواع مکتبها
2- مکتب الهی
1- مکتب های بشری
تکلیف انسان چیست ؟
چکیده:
انسان قادر است چنان آگاهیهای خود را وسعت دهد که همه عالم هستی را شامل گردد این یکی از ویژگیهای انسان است که درمسیر او بسوی کمال موثراست اما قدرت علم آموزی تنها عامل درخود سازی نیست این توانائی باعث می شود که انسان قادر گردد خود را بشناسد و جهان هستی را تفسیر کند هر چه انسان بیشتر از این قدرت خود استفاده نماید و بیشتر تلاش کند آگاهیهای بیشتری را بدست آورده و افق وسیعتری را برای عمل در اختیار خواهد داشت .
اما خود سازی به تلاش نیازمند است وهر گونه تلاشی محتاج انگیزه است به تعبیر دیگر انسان دست به عمل و کاری نمیزند مگر اینکه انگیزه ای برای انجام آن کار داشته باشد .
هر عمل دیگری را که انسان انجام می دهد وقتی رسیدگی کنیم می بینیم منشاء آن یک نیاز وخواسته درونی است همین علم آموزی ودست یافتن به حقایق جهان هستی ودرک واقعیتها از یک نیاز درونی سرچشمه می گیرد .
پس هنگامیکه از خواسته ها صحبت می کنیم باید بدانیم که آن کاملا با آگاهی وعلم تفاوت دارد واصولا خواسته ها و آگاهیها از دو مقوله متفاوت هستند آگاهیها محدوده دید انسان را وسعت می بخشند وخواسته ها انسان را وادار می کند تا در آن محدوده دید خود عمل کند ونیازهای خود را را بر آورده سازد .
مثال :
ماده منفی بوسیله یک شیمست کشف می شود وبه همه می گوید که این ماده برای انسان مضراست و اگر کسی آنرا استعمال کند باعث مرگ او می شود دو انسان را فرض می کنیم یکی طالب زندگی و حیات خود است ودیگری از زنده بودن خود بیزار است وراه گریزی از این دنیا را جستجو می کند بالطبع اگر این ماده سمی به دست هر یک از اینها بیافتد دو عمل کاملا متفاوت انجام می دهند آنکه طالب حیات خود است وزندگی را دوست می دارد آن ماده سمی رااز بین می برد و دیگری که راهی برای مرگ خود جستجو می کند آن ماده سمی را می خورد و خود را از بین می برد .
واگر شخصی را فرض کنید که با انسانی دشمن است و می خواهد او را بکشد آن ماده سمی را در غذای او می ریزد واو را می کشد .
علم این هر سه نفر نسبت به ماه سمی یکسان بود اما سه عامل کاملا متفاوت در برخورد با آن ماده انجام می دهند پس روشن شد که خواسته ها ونیازهای انسان منشاء اعمال او می باشند و همین خواست ها هستند که در انجام کارها به انسان جهت می دهند که چه کار بکن و یا از چه ازکاری منصرف شو .
از اینرو لازم است این عامل موثر در عملکرد انسان ونقش آن در خود سازی او بمطالعه گذاشته شود و وسعت خواسته های انسان مورد بررسی قرار گیرد طبق سنت گذشته برای بررسی و وسعت خواسته های انسان آنرا با وسعت خواسته های حیوان مقایسه می کنیم .
جدول مقایسه سطح خواسته های انسان و حیوان
خواسته های حیوان خواسته های انسان
1- مادی 1- مادی و معنوی
2- شخص و فردی 2- فردی واجتماعی
3- منطقه ای 3- خارج از محدوده مکان
4- حالی 4- خارج از محدوده زمان
برای توضیح بیشتر سطر اول جدول باید گفت که خواسته های حیوان تنها ازغرایز او سرچشمه می گیرد و غرایز حیوان که به منظور رشد وتولید مثل می باشد تنها منشاء عمل در حیوان است .
از اینرو هیچگاه خواسته های حیوان از سطح مادیات فراتر نمی رود حال آنکه خواسته های انسان از سطح مادیات فراتر رفته و یکسری خواسته های معنوی را نیز شامل می گردد .
خواسته های معنوی تنها مخصو ص انسان است وهیچ موجود دیگری د رداشتن این سلسله از خواسته ها با وی شریک نیست یکی از خواسته های معنوی انسان حقیقت جویی است انسان خواستار این است که حقایق و واقعیتهای جهان هستی و محیط پیرامون خود را بشناسد بعبارت دیگر انسان طالب دانایی است و از جهل گریزان است این خواسته و تمایل از نوع تمایلات مادی نیست و تنها ا ختصاصی به انسان دارد یا قدرت طلبی و زیاده خواهی ابداع و ابتکار عشق و پرستش کشف حقایق هنر و زیبایی همه از خواسته های معنوی انسان است .
البته باید توجه داشت که همیشه در هنگام عمل دو یا چند خواسته مادی و معنوی باهم تلفیق شده وبر آیند این خواسته ها منشا عمل می گردد .
بهمین دلیل است که سطح خواسته های مادی در انسان نامحدود می شود .
مثلا درحیوان غریزه جنسی و جود دارد در انسان هم وجود دارد اما حیوان بر طبق غریزه آنچنانکه برای وی مقدر شده در سال یک یا دوبار به جفتگیری می پردازد و بعد از آن دیگر نه تمایل دارد ونه قادر است که به این امر اقدام کند درحالیکه در انسان این غریزه و خواسته محدود نیست و چنانچه برخواسته های دیگر غلبه کند اصلا سیری نمی شناسد .
وهمینطور نیاز است به غذا ازخواسته های مشترک انسان وحیوان است اما در حیوان محدود است و بمحض سیر شدن دست از غذا خوردن بر می دارد وبقیه غذا را بهمان حال رها می کند و میرود ولی انسان معده اش که پر شد بقیه را د رانبارها و مخزنها یخچالها ذخیره می کند مال اندوزی و ذخیره مواد وغیره نامحدود بودن خواسته های مادی انسان را تائید می کند .
ویاهر غذائی را نخوردن و بر سر سفره رنگین و تزئین شده غذا خوردن تلفیق دوخواسته مادی و معنوی در انسان است که اولی همان غریزه گرسنگی و نیاز انسان به غذا است ودومی طالب زیبایی و هنر بودن است که زیبائی خواستن مادی نیست .
اما سطر دوم جدول گویایی این مطلب است که خواسته های حیوان تنها به خود او و حداکثر به جفت و فرزند اختصاص دارد ولی انسان یک موجود اجتماعی است یعنی در اجتماع زندگی می کند و همین اجتماعی بودن یک سلسله خواسته هایی را برای انسان بوجود آورده است از قبیل کمک به همنوع رعایت مقررا اجتماعی و حقوقی عدالت خواهی همه ازنوع خواسته های اجتماعی است .
گاهی خواسته های اجتماعی چنان بر خواسته های فردی انسان غلبه پیدا می کند که انسانی را که ذاتا خواهان بقاء خود می باشد وادار به فدا کردن خود برای تحقق آرمانهای اجتماعیش می کند این امر که ایثار نامیده می شود ا زویژگیهای انسان است وهیچ موجدی در این ویژگی با وی شریک نمی باشد .
البته هنگامیکه صحبت از خواسته های اجتماعی انسان می شود و گفته می شود انسان موجودیست اجتماعی بلافاصله ذهن متوجه این موضوع می گردد که بعضی حیوانات چون زنبورعسل یا مورچه نیز بطور اجتماعی زندگی می کند این مطلب درست است اما اجتماعی زندگی کردن حیوانات غریزی است وغیر آگاهانه در حالیکه اجتماعی زندگی کردن انسان به حکم غریزه نیست و آگاهانه می باشد .
اما اینکه خواسته های حیوان منطقه ایست بدین منظو راست که خواسته های حیوان هیچگاه از محدوده محیط زیست وی خارج نمی شود واصولا از وجود مکانهای دیگر اطلاع ندارد که چیزی را بغیر از آنچه دردسترس می باشد بطلبد البته بعضی از پرندگان در فصلهای مختلف کوچ می کنند وبعضی این امر را دلیل انکار منطقه ای بودن خواسته های حیوان می دانند این کوچ کردن پرندگان نیز غریزی است نه آگاهانه شگفتیهائی در دنیای حیوانات وجود دارد که از غرایز آنها سرچشمه می گیرد و بدون آنکه حیوان بداند عملی را انجام می دهد که به بقاء او کمک میکند وهمه اینها دلیل وجود آفریدگاری ذی شعور می باشد .
اماانسان بدلیل آنکه می تواند به وسعت همه هستی آگاهیش را گسترش دهد قادر است از وجود مناطق و مکانهای بسیار دور از محدوده زیستش و آنچه در دسترس نیست آگاه شود و گاهی طالب چیزی می شود که فرسنگها از او و محیط زیستش دوراست .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:26
فهرست مطالب:
فصل اول
اطلاع یابی در اینترنت : نیاز جوامع اطلاعاتی امروز
رشد فزاینده ی اطلاعات واستفاده کنندگان از وب
سیر تحول تاریخی ابزارهای کاوش اینترنت :
جستجو در شبکه جهانی وب : چالشها و فرصتها
شبکه وحشی وب یا شبکه جهانی انتظار :
فرصتهای اشاعه و دسترسی به اطلاعات از طریق وب :
قابلیت های جستجو :
عملگرهای بول و ریاضی :
موتور کاوش Google
جستجوی کلیه واژه در عنوان صفحات وب :
جستجوی صفحات وب به زبانهای مختلف ( Language search)
جستجو از طریق تاریخ انتشار منابع در وب :
جستجوی رسانه های مختلف در وب ( Media Search)
درج نادرست نشانی دسترسی به صفحات وب ( URL)
ابر موتورهای کاوش :
دسترسی به اطلاعات چند رسانه ای در وب :
سیاست انتخاب سایت های وب :
نرم افزارهای کاوشی در شبکه وب :
نمایش اطلاعات در وب :
فصل اول
اطلاع یابی در اینترنت : نیاز جوامع اطلاعاتی امروز
ظهور اینترنت و سپس رشد و گسترش روز افزون « شبکه جهانی وب » فرصتها و چالشهای نوینی را در فرایند اطلاع یابی پدید آورد . امکان جستجو و دسترسی به حجم زیادی از اطلاعات از طریق اینترنت ، فعالیت های آموزشی ، تحقیقاتی ، تجاری و .. را تحت تاثیر خود قرار داده است مشکل اصلی فرایند اطلاع یابی در اینترنت بازیابی حجم کم از اطلاعات ومنابع اطلاعاتی نیست ، بلکه مشکل جدیدی تحت عنوان «بازیابی بیش از حد اطلاعات » پدید آمده است در گذشته کاربران نهایی نیاز کمتری به فراگیری مهارتهای اطلاع یابی داشتند و اغلب از متخصصان اطلاع رسانی برای دسترسی به اطلاعات کمک می گرفتند ، اما امروزه باید بدون حضور یک واسط انسانی و داشتن دانش کافی درباره اصول و مهارتهای جستجو و بازیابی اطلاعات به کاوش در اینترنت بپردازند . بتدریج ، با گسترش خدمات در شبکه جهانی وب ، فراگیری اصول و مهارتهای اطلاع یابی برای جستجو گران مهم وحیاتی شد.
ظهور در اینترنت و سپس رشد و گسترش روز افزون «شبکه جهانی وب » تغییر و تحول شگرفی در فرایند اطلاع یابی به وجود آورد و باعث شد که تعداد بسیار زیادی از استفاده کنندگان برای اولین بار از خانه یا محل کار خود به تنهایی از طریق کامپیوتر شخصی ، امکان جستجو و دسترسی به حجم زیادی از اطلاعات را پیدا کنند از یک طرف ، استفاده از محیط گرافیکی شبکه جهانی وب ، بسیار جذاب وساده به نظر می رسید واز سوی دیگر ، قیمت کامپیوتر های شخصی وهزینه اتصال به اینترنت دائما کاهش یافت . همین امر باعث شد تا بسیاری از افراد بتوانند جستجوی اطلاعات در این محیط دیجیتالی را تجزیه کنند . به این ترتیب ، برخلاف گذشته که استفاده کنندگان ،نیاز کمتری به فراگیری مهارتهای اطلاع یابی در خود احساس می کردند از این رو سواد اطلاعاتی که مجموعه ای از تواناییها و مهارتها برای جستجو ، ارزیابی واستفاده موثر از اطلاعات است . به یکی از مهم ترین عناصر اطلاع یابی در اینترنت مبدل شده است .
رشد فزاینده ی اطلاعات واستفاده کنندگان از وب :
شبکه جهانی وب در اوایل دهه ی 1990 در آزمایشگاه فیزیک ذرات اروپا واقع در سوئیس توسط تیم برنیرزلی اختراع شد . این شبکه پس از گذشت چند سال ، رشد و گسترش شتابناکی به خود گرفت و به عنوان یکی از مهم ترین رسانه های قرن بیستم مطرح شد . همراه با افزایش حجم اطلاعات قابل دسترس از طریق این محیط ، تعداد استفاده کنندگان آن نیز به طور فزاینده ای زیاد شد ، به طوری که بر آورده شده است تا ماه مارس 2001 حدود 430 میلیون نفر در سراسر جهان به اینترنت متصل بودند . رشد تعداد سایت های وب نیز بسیار شگفت اور ارزیابی می شود بررسیهای آماری نشان می دهد که در ژوئن 1993 تنها 130 سایت وب قابل دسترسی بودند وپس از گذشت دو سال یعنی ژوئن 1995 این تعداد به 23500 سایت وب رسید .
مطالعات دیگر نمایانگر آن است که در خلال سالهای 1997 لغایت 2000 تعداد سایت های وب تقریبا سه برابر شده است طبق طرح مطالعاتی « اندازه گیری اینترنت » تعداد صفحات وب تا دهم جولای 2000 در حدود 1/2 میلیارد بر آورد شده بود این مطالعه هم چنین نشان می دهد که روزانه بیش از 7 میلیون صفحه جدید به شبکه وب افزوده می شود .
به این ترتیب ، پیش بینی می شود که تا اوایل سال 2001 حجم اطلاعات موجود در محیط وب دو برابر شده واز مرز 2/4 میلیارد صفحه بگذرد .
سیر تحول تاریخی ابزارهای کاوش اینترنت :
شبکه جهانی اینترنت در اواخر دهه 1960 پا به عرصه ظهور گذاشت اما تا سال 1990 ابزای برای کاوش اطلاعات موجود در آن وجود نداشت با مروری اجمالی بر تاریخچه ابزارهای کاوش اینترنت می توان دریافت که تقریبا کلیه پیشرفتها در این زمینه توسط دانشجویان وطرحهای پژوهشی آنها صورت گرفته است در سال 1990 اولین ابزار کاوش اینترنت توسط آلان را متیچ در دانشگاه مک گیل تحت عنوان آرکی توسعه یافت . وی ابتدا قصد داشت اسم این ابزار کاوش را آرکا یوز بگذارد اما بعد به دلیل مطابقت با استاندارد یونیکس از مخفف آن یعنی آرکی استفاده کرد.
آرکی از طریق نمایه سازی فایل های موجود در سایت های FTP یا پروتکل انتقال فایل امکان جستجو و بازیابی فایل ها در محیط اینترنت را برای کاربران فراهم می ساخت به تعبیر دیگر این ابزار کاوش تنها می توانست فایل های اینترنتی نه متن واسناد موجود در اینترنت را بازیابی کند .
در سال 1993 دردانشگاه نوادا برای بازیابی اسناد و متون وسرورهای گوفر نظامی مشابه آرکی طرحی شد که ورونیکا نام داشت در واقع ،ورونیکا برا ی اولین بار امکان جستجو و بازیابی متن واسناد ساده ( بدون تصویر یا پیوندهای فرامتنی ) را در اینترنت فراهم کرد .
یکی دیگر از ابزارهای کاوش مشابه و ورونیکا برای جستجو در سرورهای گوفر ، جاگ هد نام داشت . در واقع می توان گفت که آرکی و ورونیکا پدر ومادر همه ابزارهای کاوش امروزی به شمار می آیند کمی قبل از ارائه ورونیکا یعنی در سال 1992 تیم برنرزلی در آزمایشگاه فیزیک ذرات اروپا محیطی گرافیکی و فرامتنی مبتنی بر اینترنت ، تحت عنوان شبکه جهانی وب را اختراع کرد .
یکی از ویژگی های این محیط توانایی ارائه اطلاعات چندرسانه ای ونیز استفاده ازنظام فرامتنی برای ایجاد ارتباط با دیگر صفحات مرتبط بود . پس از گذشت یک سال از ظهور شبکه جهانی وب دو ابزار کاوش برای جستجوی اطلاعات درمحیط وب توسعه یافتند که عبارت بودند از الی وب ورلدواید وب واندرر ورلد واید وب واندرر که توسط ماتئو گری در دانشگاه MIT توسعه یافت از روبات هایا به تعبیر دیگر برنامه های کامپیوتری برای جستجو ونمایه سازی صفحات وب استفاده می کرد به این ترتیب ، اولین موتور کاوش وب مبتنی برنمایه سازی خود کار وماشینی پایه عرصه ظهور گذاشت و اولین پایگاه یا نمایه موتور کاوش تحت عنوان وندکس شکل گرفت .