1ـ طرح موضوع
یکی از دورانهای حساس تاریخ جهان، عصر بعثت و نبوت آخرین پیامبر خدا حضرت محمد بن عبدالله (ص) است. مردی که توانست انسان هایی را پرورش داده، بر روند تاریخ تأثیر گذارد و مسیر آن راتغییر دهد. در راستا بررسی زندگانی برخی از این کارگزاران و همراهان خواندنی و قابل بررسیاست که از میان آنها سعد ابی وقّاص، فرزندش عمربن سعد و پسر برادرش هاشم بن عتبه ابنابی وقّاص هستند که زندگی پرفراز و نشیبی دارند. از آنجایی که پدر در زمان رسول خدا(ص) از مسلمانان اولیه بوده و یکی از اصحاب بشمار میرود و پس ازرحلت آن حضرت تغییراتی هر چند به مرور در این خانواده بوجود آمده تا جایی که فرزندشعمربن سعد فرمانده سپاهی است که امام حسین(ع) نوه همان پیامبر(ص) را با وضعفجیعی به شهادت میرسانند اما از سوئی دیگر و پسربرادرش هاشم که از پدری کافر بوده از شیعیانمخلص علی (ع) میشود. پژوهش حاضر بررسی فراز و فرودهای این خانواده درتحولات قرن اول هجری است.
2ـ اهمیت موضوع و علت انتخاب آن
بررسی بیوگرافی خاندان ابی وقاص که در تحولات مهم تاریخ اسلام و مقاطع مختلف آن نقش ایفا نمودند باعث شده است که برای فهم این تحولات پژوهشی ترتیب داده شده و ضمن بررسی بیوگرافی این خاندان و نقش و جایگاه آنان را در تاریخ اسلام مشخص شود.
3ـ سابقهی پژوهش
با توجه به دوره زندگانی این اشخاص که با صدر اسلام همزمان است در منابعاصلی تاریخ اسلام به صورت پراکنده مطالبی یاد میشود و پژوهش هایی صورت گرفته اما به نظر میرسد تاکنون به طور مستقل این موضوع با چنین طرح سوالی مورد تحقیق و بررسی قرار نگرفتهاست. به همین علت تلاش میشود این پژوهش با استفاده از منابع اصلی و بررسی پژوهشهای پراکندهی که موجود است، سعی شده که به این سوال پاسخ داده شود.
4ـ سؤال اصلی پژوهش
به طور قطع همه صحابه و کارگزاران بزرگ رسول خدا(ص) یکسان نبودهاند بلکه برخی از آنها تأثیرات و نقش مثبت و احیاناًبعضی از آنها نیز نقش منفی ایفا نمودهاند. در این پژوهش سوال اصلی این است:
نقش خاندان ابی وقّاص در تحولات سیاسی، اجتماعی تاریخ اسلام چه بوده است؟
5ـ فرضیه پژوهش فرضیه اصلی:
این خاندان با دارا بودن روحیة نظامی در یکی از بزرگترین صحنههای نظامی تاریخ اسلام یعنی قادسیه راه ورود فیزیکی اعراب و اندیشه اسلامی را در شرق کشور گشود. پس از فتوحات در شرق سرزمینهای خلافت به نوعی دوری از نظامیگری روی آورد، با این همه همواره در مسایل مهم تأثیرگذار بوده، خصوصاً در روی کار آمدن خلیفه سوم و همچنین در خلافت علی (ع) که خود را کنار کشیده، با آن حضرت همراهی نکردند و نسل دوم این خاندان نقش متفاوتی را ایفا نمودند یکی همراه علی (ع) و یکی قاتل فرزند آن حضرت و در زمرة آل ابیسفیان درآمد.
فرضیه رقیب: سعد و خانواده وی از خاندان مهم نبوده و در جریان خلافت علی(ع) زمانه مشحون فتنه بوده و سعد کار خبطی انجام نداده و کنارهگیری از خلیفه کار خطایی نبوده است.
6ـ مفاهیم و متغیرها الف) مفاهیم
خاندان ابی وقّاص: منظور سعدبن ابی وقّاص و پسرش عمربن سعد ابی وقّاص و پسر برادر سعدیعنی هاشم بن عتبه ابن ابی وقّاص است.
حیات سیاسی نظامی: زندگانی سیاسی سعدابی وقّاص، هاشم بن عتبه و عمر بن سعد وهمچنین سمتهای نظامی که این افراد به آن دست یافتند.
تحولات تاریخ اسلام منظور قرن اول هجری قمری است.
ب) متغیرها
متغیر مستقل:
حیات سیاسی نظامی خانواده ابی وقّاص
متغیر وابسته:
تأثیرات این خانواده در تحولات نظامی سیاسی جامعهی قرن اول هجری قمری.
7ـ سوالات فرعی
1) خاندان ابی وقّاص از چه طائفهای بودند و نسبتشان با پیامبر(ص)؟
2)چگونگی اسلام آوردن سعد ابی وقّاص و چگونگی زندگانی وی در زمان رسول خدا(ص)؟
3) چگونگی دست یابی به مقامات نظامی و سیاسی؟
4) اعتقادات آنان پس از رحلت پیامبر(ص)؟
5) زندگی آنان در زمان خلفای سه گانه؟
6) زندگی و حیات سیاسی آنان در زمان خلافت امیرالمؤمنین(ع)؟
7) زندگی و حیات سیاسی آنان پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع)؟
8) چگونگی ورود عمربن سعد به واقعهی کربلا؟
9) عاقبت زندگانی سعدابی وقّاص؟
10) عاقبت زندگانی هاشم بن عتبه بن ابی وقّاص؟
11) عاقبت زندگانی عمر بن سعد؟
8ـ مفروضات تحقیق
1) براساس نقل منابع و پژوهشها سعد ابی وقّاص از صحابه پیامبر(ص) و مسلمانان اولیه است.
2) در زندگانی سعد بن ابی وقّاص فراز و فرود وجود دارد.
3) هاشم بن عتبه یکی از شیعیان علی (ع) بوده و در جنگ صفین به شهادت رسید.
4) عمربن سعد از طرف عبیداله بن زیاد فرماندهی لشگری است که به جنگ با امامحسین (ع) پرداخت و نتیجه آن به شهادت رسیدن امام (ع) و یارانش در عاشورای سال 61 هجری بود.
9ـ روش پژوهش
روش این پژوهش تاریخی است که با بررسی و نقد وقایع به توصیف و تحلیل موضوع میپردازد و بصورت کتابخانهای میباشد.
دانلود گزارش کامل کارآموزی رشته مهندسی صنایع بیوگرافی شرکت چینی نور بافرمت ورد وقابل ویرایش تعدادصفحات 28
گزارش کارآموزی آماده,دانلود کارآموزی,گزارش کارآموزی,گزارش کارورزی
این پروژه کارآموزی بسیاردقیق وکامل طراحی شده و جهت ارائه واحد درسی کارآموزی
بیوگرافی
شرکت چینی نور مواد مصرفی : گچ ، فلدسپات ، سیلیس ، کائولن و … تولیدات : چینی مظروف کارفرما : عبدالرضا الهیاری ابهری، محمد بیگ وری آدرس کارخانه : 15 کیلومتری جاده ابهر به زنجان بعد از روستای نصیر آباد شرکت چینی نور 9 و 575200407 ـ 0242 مساحت زمین کارخانه : 30000 متر تاریخ پروانه تاسیس : 1367 مساحت سالن تولید : 10000 متر شماره کارگاه : 12034300028 نوع بیمه : بیمه تامین اجتماعی « اطلاعاتی در خصوص گاز مصرفی کارخانه » 1- تاریخ راه اندازی سیستم گازی شرکت : از تاریخ 4/12/83 نصب گردیده است. 2- میزان فشار گاز تحویلی : 60 پیوند بر اینچ مربع 3- شماره اشتراک کنتور : 191907000322800 4- حداکثر مصرف : 500 متر مکعب « اطلاعاتی در خصوص آب مصرفی کارخانه » شماره کلاسه : الف / 3419 / 1017 شماره مجوز : b – ق 277 / 1301 دبی مجاز : 5/1 لیتر بر ثانیه قدرت مجاز : 4 اسب بخار قطر لوله آب ده : 2 اینچ نیروی محرکه : الکتروموتور نوع منبع : زمینی 60 متر عمق چاه اطلاعات در خصوص برق مصرفی کارخانه تاریخ نصب کنتور : 25/5/63 شماره بدنه کنتور : 00569069 شماره شناسایی : 025000/01/62/47 شماره اشتراک : 15137557 میزان ولتاژ : 1 میزان جریان برق : 400 آمپر فاز: 3 فاز گزارش کار از چینی نور قسمت لعاب : بعد از مرحله بیسکویت که پرداخت بیسکویت است که ضایعات آن جدا می شود و ترکات آن جدا می شود و اگر گرد و خاکی داشته باشد بوسیله باد بر طرف می شود. این قسمت هم لعابی که در قسمت تهیه مواد تهیه شده است از نظر چگالی باید تنظیم شود و منظور از این قسمت، مخزن هوائی است. مثلاً برای قطعات تخت 42/21 و برای قطعات ریخته گری و دستی در حدود 38/1 تنظیم می شود یعنی غلظت لعاب باید تنظیم شود و لعاب زده می شود و در این قسمت روی اسفنج باید پایه هایشان کاملاً پاک شود و بعداً داخل ساگار چیده می شود و نهایتاً داخل کوره لعاب می رود و این قسمت استوک است که قطعات را روی آن می چینند که 3 شیفت مشغول کار هستند و قطعات را روی آن می چینند و قطعات را روی آن پرداخت می کنند و ابر و آب می کشند و ضایعات آن را جدا می کنند و اگر نیاز باشد سنباده می کشند. لعاب از قسمت تهیه مواد به مخزن هوائی و از طریق لوله ها به قسمت لعاب زنی منتقل می شود واز 3 خط، 2 خط کار می کنند که 1 خط برای قطعات تخت یا فرمینگ و خط دیگر برای قطعات ریخته گری است. داخل مخزن هوائی پمپی وجود دارد که در حال کار است تا لعاب داخل مخزن ته نشین نشود. دستگاه لعاب زنی شیری دارد که لعاب داخل وان می شود و بسته به نیاز و مصرف لعاب، شیر را باز یا بسته می کنند. لعاب داخل حوضچه ته نشین نمی شود چون با پالائی که دارند مدام به هم می زنند و بعد از چند ثانیه لعاب به ظروف خورانده می شود و اگر غلظت لعاب کمتر و زیادتر باشد روی سفیدی لعاب و روی جذب لعاب تاثیر می گذارد. و اگر خیلی غلیظ باشد دیرتر خشک می شود و باید به اندازه باشد و بعد روی تسمه ای قرار می گیرد که دارای اسفنج است و پایه های ظروف را پاک می کندو پایه های ظروف باید کاملاً پاک شود و اگر پاک نشود و در داخل کوره به ساگارها می چسبد، چون داخل کوره، لعاب ذوب می شود و حالت شیشه ای دارد. برای هر قطعه ساگار مخصوص وجود دارد. روی ساگار 1 لایه ای وجود دارد که سفید رنگ است که در اصطلاح فوم گویند و ماده اصلی آن یعنی بیشترین درصد آن اکسید آلومین است یعنی اولین باری که ساگار داخل کوره می رود و تازه خریداری شده است باید با فوم پوشش داده شده باشد. بخاطر اینکه هم قطعات روی ساگار نچسبند که این عمل باعث کم شدن عمر ساگار می شود چون داخل کوره 1 محیط اکسید کننده داریم و باعث می شود ساگار براحتی اکسید شود و به مرور بعد از اکسید شدن تَرَک بر می دارد و عمر آن کمتر می شود یعنی تبدیل به sio2 و co2 می شود . co2 از محیط خارج می شود و sio2 باعث می شود عمر ساگار کم بشود. اکسید آلومین یک پوشش و عایقی است روی ساگار که باعث می شود زود اکسیده نشود. البته ساگارهای مختلفی داریم که بستگی به دمای کوره و شرایط کوره فرق می کند. عمر هر ساگار یعنی از لحاظ نسوزی و مقاومت به شرایط کوره و نحوه استفاده فرق می کند و متوسط عمر هر ساگار بین 5 تا 6 ماه است. 1 ساگار شاید تا 1 سال هم روی خط کار کند ولی عمر مفید خودش را زودتر از دست داده است. انتهای خط 1 صفحه فلزی مدور است که روی پایه ای سوار است و این صفحه دایره ای شکل با نیروی دست چرخیده می شود و بعد از آن روی واگن هایی که داخل ریل قرار دارند به کوره منتقل می شوند، آرایش و نوع چیدمانی ساگارها در نوع پخت و قطعات خیلی مهم است یعنی باید سعی کنیم هر واگن از لحاظ وزن ثابت باشد. یعنی برخی از واگن ها سبک و برخی دیگر سنگین نباشد چون داخل کوره و در مرحله احیا اگر خیلی سبک باشد باعث بالا رفتتن دما می شود و بر عکس آن اگر سنگین باشد باعث پائین آمدن دما می شود یعنی باید تلرانس دمایی داشته باشد تا دما به همه ساگارها بطور یکسان منتقل شود. آرایش ردیف ها ساگار باید طوری باشد که فاصله بین آنها باشد تا جریان هوا بتواند براحتی جابجا شود و دمائی که مورد نظر و نیاز ما است منتقل شود و وزن ساگارها و وزن قطعات که روی واگن ها قرار می گیرد نیز مشخص است و همچنین ارتفاع قطعات روی واگن ها نیز مشخص می شود. در اینجا گیجی قرار دارد که ارتفاع و پهنای قطعه و یا قطعات موجود روی واگن ها را مشخص می کند و همچنین باید ساگارهای موجود روی واگن از لبه واگن فاصله داشته باشد تا وقتی که داخل کوره شد ساگارها به دیواره کوره اصابت و برخورد نکند. روی واگن ها خطی با فاصله 5 سانتیمتر از لبه واگن ها مشخص شده است. ریل هائی که واگن ها روی آن جابجا می شوند بصورت اتوماتیک هستند که توسط اتاق فرمان این تنظیمات انجام می شود که می توانند سرعت جابجایی ریل ها را کم و زیاد و یا Stop کنند و واگن ها داخل کوره لعاب می شوند. مرحله لعاب، مرحله آخر و مهم ترین مرحله عملیات است. دمای کوره لعاب حدود 1260 تا 1270 است که از دمای کوره بیسکویت که دمای آن 800 درجه بوده، بیشتر است زمان جابجایی هر واگن و یا مدت زمانی که طول می کشد هرواگن داخل کوره لعاب شود 30 دقیقه است و 29 واگن داخل کوره قرار می گیرد و حدود 14 الی 15 ساعت طول می کشد. به علت کمبود ساگار در بعضی مواقع و در برخی از بخش ها با توقف ناخواسته روبرو می شویم تا باعث بخش ها و مراحل جلوتر به مراحل و قسمت ها عقب تر برسند. این کمبودها باعث اتلاف وقت می شود. در کوره لعاب طول هر واگن بین 1 تا 5/1 متر است و تعدا واگن ها 29 عدد می باشد. شرایط کوره لعاب با کوره بیسکویت فرق می کند یعنی آجرهائی که بکار رفته و مناطقی که دارد و دریچه هایی که وجود دارد و در کل با کوره بیسکویت فرق می کند. چون این کوره، مرحله پخت نهایی است و تا حدودی منطقه اکسیداسیون است. فرآیند کوره لعاب بدین صورت است که کوره بزرگ این شرکت محصوب می شود و قطعات که لعاب می خورند، داخل کوره می شوند و بعد تبدیل به چین می شوند این کوره دارای 3 قسمت است. 1- مرحله پیش گرم 2- مرحله اکسیداسیون 3- مرحله احیا و از این مراحل که عبور می کند تبدیل چینی می شوند. بدین صورت که از مرحله پیش گرم، حرارت به تدریج بالا می رود تا وسط کوره که به نقطه اوج می رسد و حدود 1300 درجه اوج حرارت دستگاه می باشد.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:26
چکیده:
بیوگرافی نیما یوشیج
زاده در سال1315ق در دهکده یوش در استان مازندران به دنیا آمدو در 16 دی 1338 خورشیدی در شمیران) شهر تهران درگذشت . او از شاعران معاصر ایرانی است. او را پدر شعر نو ایران میخوانند .
نیما در سال 1276 هجری خورشیدی به دنیا آمد. خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از آخوند ده نداشت چون او را شکنجه می داد و در کوچه باغها دنبال نیما می کرد . پس از آن به تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد .... در مدرسه از بچهها کناره گیری می کرد و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار می کرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلمهایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و به شعر گفتن به سبک خراسانی مشغول گشت. در سال 1300 منظومه قصه رنگ پریده را سرود که در روزنامه میرزاده عشقی به چاپ رساند ... در همان زمان بود که مخالفت بسیاری از شاعران پیرو سبک قدیم را برانگیخت.... شاعرانی چون: مهدی حمیدی، ملک الشعرای بهار و..... به مخالفت و دشمنی با وی پرداختند و به مسخره و آزار وی دست زدند . نیما سبک خاص خود را داشت وبه سبک شاعران قدیم شعر نمیسرود و در شعر او مصراعها کوتاه و بلند می شدند . نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسههای مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامههای چون: مجله موسیقی، مجله کویر و...... پرداخت. از معروفترین شعرهای نیما میتوان به شعرهای افسانه، آی آدمها، ناقوس، مرغ آمین اشاره کرد. نیما در 13 دی 1328 چشم از جهان فروبست... فریاد می زنم ، من چهره ام گرفته ! من قایقم نشسته به خشکی ! مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست، یک دست بی صداست ، من، دست من کمک ز دست شما میکند طلب، فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر فریاد من رسا ، من از برای راه خلاص خود و شما، فریاد می زنم ، فریاد می زنم!! بیست ویک آبانماه سال روز تولد نیما یوشیج است. به این مناسبت نامهای از او که حاوی نقطهنظرات اولیه "پدر شعرنو" ایران است، در زیر میخوانید. نیما یوشیج این نامه را خطاب به میرزادهعشقی شاعر و روزنامهنگار انقلابی و رومانتیک نوشته است. میرزاده عشقی ناشر روزنامه تجددخواه "قرن بیستم" بود و زندگی خود را فدای اندیشههای ترقیخواهانه خود کرد. نیما یوشیج در این نامه که دارای اهمیت زیادی است، درواقع وعده تحولی را که او با فعالیت شعریش آغاز کرده بود، نشان میدهد .
نیما را درست نمی خوانند
* در سال ۱۳۱۹ چه چیز یا چیزهایی در میان بود که باعث شد نیما تأثیرگذار ظاهر شود؟
_ در سال ۱۳۱۹ نشریه ای به نام «موسیقی» پا گرفت و انتشار یافت. بگذارید برگردم به عقب و دقیق تر بگویم. در آن نوزده سال، مجموعه شعرهای بسیاری از شاعران همان زمان منتشر می شد، اما هیچ نامی از نیما در میان نبود و او صرفاً یک شاعر متوسط به چشم می آمد. حالا می شود گفت که تأثیرگذاری نیما بر شعر معاصر از ۱۳۱۹ شکل گرفت اما امروز جوانان ما فکر می کنند که تأثیرگذاری و جریان سازی های ادبی نیما یوشیج با نوشتن منظومه «افسانه» آغاز شد که در حقیقت اصلاً این طور نبوده و نیست.
در زمان حکومت رضا شاه، تنها کسانی که شعر می گفتند و شهرتی برای خود داشتند، ایرج میرزا، ملک الشعرای بهار و میرزاده عشقی بودند. همان طور که می دانید ایرج میرزا و میرزاده عشقی در سال ۱۳۰۴ دار فانی را وداع گفتند و از ۱۳۰۴ به بعد هم شاعران دیگری چون پروین اعتصامی، نظام وفا، شهریار جوان، پژمان بختیاری جوان، وحید دستگردی، فرخی یزدی و امیری فیروزکوهی پا به عرصه شعر و شاعری گذاشتند.می خواهم بگویم که خبری از نیما نبود.
* چرا؟
- نیما شعر نمی نوشت. اگر هم می خواست شعر ساده بنویسد مثلاً کسی نبود که ساده تر از ایرج میرزا بنویسد و در آن شرایط ایرج میرزا برای خود غولی بود. پس نیما یوشیج در زمان رضاخان هنوز چهره نشده بود؛ مسأله تا آنجا پیش رفته بود که سردار فاخر حکمت هم از خود، کتابی تحت عنوان «متحد المعانی» به چاپ رسانده بود و در آن شعر و شاعری موضوع اصلی و محوری محسوب می شد و سردار فاخر حکمت نوشته بود که شعر باید چگونه باشد و به هر حال، حد و مرزهایی تعیین کرده بود که درنهایت دست و پای نیما را می بست.
سال ۱۳۱۶ شعر «ققنوس» نیما، به همراه چند شعر دیگر او در مجله «موسیقی» منتشر شد؛ ولی نهایت این شعر هم در روند شعر زمانه تغییری ایجاد نکرد.
به نظر من، اگر بخواهیم نگاهی دقیق داشته باشیم، می شود گفت که قبل از نیما هم دکتر تندر کیا شعر نو نوشت اما شعرهای نو او همان لا طا ئلاتی بود که اصلاً تأثیرگذار نبود و عمق چندانی هم نداشت. پس نیما پس از ۱۳۲۰ هم مطرح نشد.
در همین دوره و در سال ۱۳۲۵ وقتی که کنگره نویسندگان ایران تشکیل شد، نیما در آنجا دو شعر خواند. یکی «آی آدم ها» و دیگری «پدری و پسری» . همین شعرخوانی نیما در آن دوره باعث شد تا عده ای به شعر او دشمنی بورزند و علیه وی مبارزه و ایستادگی کنند .
به نظر می آید که اگر آن عده در همان دوره با نیما مخالفت نمی کردند، شاید نیما، نیمای امروزی ما نمی شد. به هر حال بد نیست بدانیم که چرا این افراد با شعر نیمای بزرگ مخالفت می کردند؟
خیلی ها می گویند احمد شاملو، فلان شعر خود را که خوب هم به اصطلاح گل کرد، در همان سال ها نوشت. خب، این به آن دلیل بود که چاپخانه ها گوشه خیابان بودند و مثلاً روزنامه مدرسه مان هم شعرها را برایمان چاپ می کرد. حتی کودتای ۱۳۳۲ هم نتوانست ضربه ای به این روند شعری در جامعه وارد آورد. این فراز و فرودها طی شد تا رسیدیم به دهه چهل و در همان دهه چهل بود که فروغ فرخزاد و جلال آل احمد درگذشتند. در همان سال ها هم مهدی اخوان ثالث تقریباً سرودن شعر را کنار گذاشت و سهراب سپهری هم دیگر شعر نمی سرود.
منظورتان این است که فضا اندکی خالی شد؟ درست است؟
- بله. فضا کاملاً خالی شد و دولت هم شگرد خیلی بدی زد و تمام کتاب های درسی مدارس را یکسره عوض کرد.
یعنی چگونه و چه طور این کار را انجام داد؟
- مثلاً در کتاب های فارسی دوران مدرسه ما و حتی قبل از این سال ها شعرهای شاعرانی مثل حافظ و سعدی و... را می خواندیم. در حالی که دولت با سبک آمریکایی خود کار را کاملاً عوض کرد .
* مسبب این کار چه کسانی بودند؟
- ببینید؛ وقتی شاعری شعری می نویسد به واقع تاریخ و فرهنگ مملکت خود را می نویسد و باید شعر را چنان بسراید که مردم می پسندند. حال حرف های الیوت و ازراپاند ممکن است با فرهنگ و نوع نگرش ما جور در نیاید.
شما نگاه کنید. وقتی از یک فرد ایتالیایی می پرسیم یکی از بهترین شعرهای سرزمینت را بگو، به مانند ما که از حافظ سخن نقل می کنیم، او از «دوزخ» دانته برایمان حرف می زند و مثلاً می گوید: «در نیمه راه زندگی زمینی ام، راه خویش را در جنگل تاریک گم کرده ام.» خب، درست؛ این شعر، بزرگترین شعر و معروف ترین شعر ایتالیایی است. اما هنگامی که به زبان فارسی برگردانده می شود، تمام معنای خود را از دست می دهد و یک چیز پیش پا افتاده به نظر می رسد.حال جامعه ایتالیا نه تنها این شعر را می پسندد بلکه معروف ترین و بهترین شعر خود می داند. چرا که آن فرهنگی که از ارسطو شکل گرفته و با هومر شروع شده و نهایت به شیمبورسکا ختم می شود، بار عاطفی ای را به همراه دارد و برای هر ایتالیایی قابل هضم و درک فهم است و خواهد بود.
* البته به گمانم خانم «شیمبورسکا» لهستانی است. مگر این طور نیست؟
- بله. منظور من هم این است که آنها فرهنگ هاشان به نوعی به یکدیگر شباهت دارد و در دایره فهم ارسطویی و این ها می گنجد.
* البته خیلی ها هم معتقدند که دوران درخشان شعر ما از ۱۳۴۵ به بعد شکل گرفت. شما چه فکر می کنید؟
- شما وقتی خودتان درباره شعر می خواهید صحبت کنید، بعید است نام سپانلو را به میان نیاورید. خود سپانلو از شاعران اوایل دهه چهل ما محسوب می شود و به واقع شما یک شاعر قبل از سال ۱۳۴۵ را همیشه در حرف هایتان مورد مثال قرار می دهید. تاحال نشده از خودتان سئوال کنید که چرا یک شاعر بعد از ۱۳۴۵ را نام نمی برید و یا اگر اسمی هم ببرید اشاره ای گذرا می کنید و می روید؟پس قبول کنیم که سال ۱۳۴۵ به اصطلاح یک کودتای فرهنگی توسط آمریکایی ها صورت گرفت و بعد از آن شعر ما بی معنا شد. تا آن سال شعر ما خوب رشد کرد و پیش رفت ولی از آن زمان تاکنون حدود ۴۰ ، ۵۰ سال است که یک شعر خوب هم نداریم.
* به نظر من این طور نیست.
- بیشتر توضیح می دهم. باز هم مسأله را می شکافیم. کسانی چون براهنی و حقوقی شعر را خراب کردند. به فرض اگر دکتر ناتل خانلری که مجله سخن را منتشر می کرد و قبل از این ها هم تألیفات فراوانی داشت و استاد دانشگاه هم بودند و نهایت قلمرویی برای خود داشت، می گفت شعر فارسی باید چگونه باشد، کمی قابل قبول بود. اما عده ای شهرستانی که اصلاً پایشان به اروپا نرسیده بود و از قضا زبان خارجی ای را هم نمی دانستند و متأسفانه زبان فارسی را هم بلد نبودند و درست نمی فهمیدند، معتقد بودند که شعر همان چیزی است که خودشان می گویند. آنها شروع کردند به تبلیغ درباره شعر خودشان و تا حدودی هم موفق شدند. دلیلش هم آن بود که این دوستان همه اش می گفتند «الیوت» فلان گفته و بهمان نوشته. حال باید دریافت که فرهنگ ما چه ارتباطی می تواند به شعرهای الیوت داشته باشد. شما نگاه کنید که فرضاً «فریدون مشیری» شاعر متوسطی است ولی اکثر ما شعر «کوچه» او را خوانده ایم و لذت برده ایم؛چرا که «کوچه» او با فرهنگ و طرز فکر ما همخوانی دارد. چند وقت پیش در مقاله ای نوشتم که تارکوفسکی به هنرمندان روسی می گوید که شما یک جای راهتان را اشتباه طی کرده اید و چاره کار هم این است که مسیر را به عقب برگردید و از همان نقطه ای که راه را به غلط از سر گرفته بودید، کارتان را شروع کنید.
* به نظر شما چه دلیل یا دلایلی باعث شد تا شعر نیما به اصطلاح ماندگارتر باشد؟
- بهار همان حرف هایی را به میان می آورد که شاعران ما در قرن ها پیش به میان آورده بودند. یعنی با همان سبک خراسانی شعر می سرود. صدالبته این گفته برای بسیاری از طرفداران بهار جالب نخواهد بود، ولی به گمانم برای اقشاری مانند اساتید دانشگاه ها باید قابل تأمل باشد. به هر حال هنگامی که نیما آمد، الگو، فرم، مضمون و حتی ساختار شعر فارسی را دگرگون کرد. باور کنیم که نیما مردی بزرگ، بسیار آگاه و با شعور و صاحب نظر بود. نگاه کنید، کتاب «ارزش احساسات» او پس از این همه سال هنوز که هنوز است، جای خواندن دوباره و چندباره دارد و بسیاری مباحث را می توان از دل آن فرا گرفت.
* رمز آن بزرگی نیما را شما در چه چیز می دیدید و می بینید؟
- بزرگی اش در این بود که مرد بسیار باسواد و بادانشی بود. نیما با جامعه بورژوایی ایران خود را درانداخت و این جامعه بورژوایی او را نپذیرفت. امروز متأسفانه کسی شعر نیمایی را درست نمی خواند. من هم اکنون حدود پانزده سال است که کتاب «نیما» ی خودم را تهیه و تنظیم و گردآوری کرده ام و نمی گذارند که این کتاب منتشر شود؛ یعنی انتشاراتی ها می گویند که خریدار ندارد. شعر خوب و نیمایی صد درصد باید فرم و پایان بندی درست داشته باشد. بگذارید قیاس دیگری داشته باشیم. در سال ۱۳۴۶ کسانی مثل احمدرضا احمدی پا به عرصه شعر گذاشتند و راه هایی را آزمودند. در آن سال ها پیش تر ملک الشعرای بهار می نوشت:
ای کوه سپید پای در بند ای گنبد گیتی، ای دماوند
از سوی دیگر احمدی یک راست آمد و نوشت: یک مادرزن دارم گنده و کلمه «گنده» اش را هم «گنده» چاپ کرد! حال ببینید این شعر با آن شعر چقدر تفاوت داشته و دارد. طبیعتاً باید یک واسطه ای در میان می بود تا ما از آنجا، یک راست به اینجا می رسیدیم. مثلاً اگر می گذاشتند کسانی مثل فریدون توللی، شعرهایشان را ادامه دهند، ما به جایی دیگر می رسیدیم. خب، بعینه شاهدیم که یک دفعه آن شعرها قطع شد وحکومت آن زمان از سروده های جدید پشتیبانی کرد.
از اواخر دهه پنجاه این روند کم رنگ و کم رنگ تر شد و به جایی رسید که به مرزهایی از حذف و نابودی نزدیک شد ولی دوباره، کسانی این مباحث را پیش کشیدند که شمبورسکا فلان چیز را گفته و تی.اس الیوت به بهمان چیز اعتقاد دارد. گفتند که «شکلوفسکی» چنان نوشته و خوانده و ما ایرانی ها هم باید حتماً و قطعاً مثل آنها بنویسیم! پس همیشه نوپردازان ما دو عیب و ایراد بزرگ داشتند: یکی اینکه حدود چهل، پنجاه سال از دنیا عقب بوده اند و دیگر اینکه اغلبشان با زبان های خارجی آشنایی چندانی نداشته اند. همین آقای عزیز دل من، جناب علی باباچاهی آمده و به اصطلاح تمام فرم های شعر را عوض کرده. این در حالی است که نه زبان خارجی می داند و نه اروپا را می شناسد. متأسفانه هم اکنون هم جوانان ما ا رتباطشان با نسل قدیم از هم گسسته و بدیهی است که لازم و ضروری هم نمی دانند تا به گذشته شان رجوع کنند و برگی از تاریخ ادبیات را ورق بزنند.
* خود نیما از چه منظری به شعر این شاعران جوان که به قول شما از شهرستان آمده بودند و نه زبان می دانستند و نه پا به اروپا گذاشته بودند نگاه می کرد؟
- اگر راستش را بخواهید فقط باید بگویم، ضربه ای که نیما از این شاعران جوان خورد، از ضربه های اساتید دانشگاه ها مهلک تر بود. همین ها که نیما، نیما می گویند شعر نیمایی را به این روزگار کشاندند. چند سال قبل در نشریه ای نوشتم زمانی که نیما زنده بود هیچ کس شعرش را درک نمی کرد و این آقایان هم که امروز اسم خودشان را منتقد گذاشته اند، اکنون هر شعری را که نه پایان بندی دارد و نه فرم و ساختار به شعر نیمایی نسبت می دهند و معتقدند که راه آنها ادامه همان راه نیما در شعر معاصر است. پیشتازی شعر نیما یوشیج به دلیل تجربه گرایی اش است
نیما یوشیج را پدر شعر مدرن فارسی می دانند اما او علاوه بر این که شعر مدرن را در زبان فارسی وسعت داده به عنوان پلی از شعر کلاسیک به شعر مدرن نیز محسوب می شود. پیشتازی شعر نیما نسبت به هم دوره ای های او به دلیل تجربه گرایی اش در محتواها و ساختارهای مختلف شعری می باشد. نیما به تجربه های شاعران قبل از خود بسنده نکرد و برای تجربه های شعری جدید کوشید.
چون نیما زاده روستاست در اشعارش به زندگی روستایی توجهی ویژه دارد و دور شدن خود از زندگی روستایی را در شعر ”بازگردان تن سرگشته“ نشان داده است. او در این شعر دوری از دیار خود را با غم و حسرت بیان می کند.
نیما در اشعار اولیه اش هنوز ذهنیت مدرن را وارد نکرده بود و با دیدی سنتی شعر فارسی می سرود. از اشعار سنتی او می توان به شعر ”از قصه رنگ پریده خون سرد“ اشاره کرد که در قالب مثنوی سروده شده و در آن از هدیه جانسوز عشق به رنگ پریده یاد کرده است. در این شعر زندگی روستایی کاملا مشخص است و محتوای آن دلبستگی نیما را به روستا نشان می دهد.
غزل ”افسانه“ در اشعار نیما از جایگاهی خاص برخوردار است. نیما خود ساختار این شعر را برای توصیف طبیعت به سایر قالب های شعر کلاسیک ترجیح داده و علت این ترجیح را آزادی در بیان معانی و شرح طبیعت دانسته است. این شعر یک گفتگوی بلند بین افسانه و عاشق است. افسانه از دلی آشفته سخن می گوید و عاشق شرح درماندگی خود را به او می گوید و افسانه را علاج درد خود و همراه گریه های شبانه خود می داند. عاشق از افسانه می پرسد که آیا او یک قصه است؟ و افسانه در جواب می گوید که قصه عاشق بیقرار است. افسانه از عاشق می خواهد که زندگی را به شادی و خوشی بگذراند اما عاشق به او می گوید که شادی و خوشی جز وهم و فریب نیست و می گوید که صدای او را در آسمان ها فقط فرشته های می شنوند و در پایان این شعر نیما از زبان عاشق می گوید که جز دل عاشق بیقرار کسی خواننده نوشته او نیست.
در برخی از اشعار نیما همانند شعر بلند افسانه می بینیم که سطری آزاد در شعر وجود دارد که در انتهای هر دو بیت می آید. آوردن این سطر آزاد در شعر به بیان شعر بلند کمک بیشتری می کند و در عین حال می تواند به عنوان پلی بین هر دو بیت از شعر با دو بیت بعدی آن به حساب آید. ”شیر“ و ”یادگار“ دو نمونه از این اشعار است. در این اشعار نیما از زبان مردم ده و نیز حیوانات به دادن اندرزهای زندگی پرداخته است. در شعر ”بز ملا حسن“ نیما به ساختار دیگری از شعر پرداخته که در آن یک بیت با قافیه دلخواه و چهار بیت با قافیه های یکسان وجود دارد و نیما در پایان این شعر بیتی با قافیه ای آزاد آورده است.
نیما به قالب های مثنوی و غزل نیز توجه داشته است. در اشعاری که درباره گل سروده و به آدمی اندرز داده که از غرور گل دوری کند از این قالب های کلاسیک استفاده کرده است. در غزل ”گل زودرس“ برخلاف مثنوی های قبلی که درباره گل و اندرز به آدمی بود این بار این گل عاشق کش است که گله می کند که بیننده او قدر او را ندانسته و با غفلت از او گذشته است. قابل ذکر است که نیما در پایان این غزل از بیتی با قافیه آزاد استفاده کرده و درواقع آزادی در سرودن غزل را پیشنهاد کرده است.
فهرست مطالب:
عناوین صفحات
ایبیات فارسی
بیو گرافی استاد شهریار ..........................................................2
ادبیات فرهنگی ....................................................................17
زبان فارسی
مقدمه ...............................................................................18
انواع زبان .........................................................................18
طبقه بندی زبان های جهان ....................................................19
انواع زبان های قدیمی ..........................................................21
تعریف دستور زبان،صرف و نحو در زبان فارسی .......................22
کلام،جمله،کلمه،هجا،حرف ....................................................23
سخن کوتاه با اولیا ..............................................................24
ادبیات فارسی
بـیو گـرافـی استاد شهـریار
به قـلم جـناب آقای زاهـدی دوست استاد
اصولاً شرح حال و خاطرات زندگی شهـریار در خلال اشعـارش خوانده می شود و هـر نوع تـفسیر و تعـبـیـری کـه در آن اشعـار بـشود به افسانه زندگی او نزدیک است و حقـیـقـتاً حیف است که آن خاطرات از پـرده رؤیا و افسانه خارج شود.
گو اینکه اگـر شأن نزول و عـلت پـیـدایش هـر یک از اشعـار شهـریار نوشـته شود در نظر خیلی از مردم ارزش هـر قـطعـه شاید ده برابر بالا برود، ولی با وجود این دلالت شعـر را نـباید محـدود کرد.
شهـریار یک عشق اولی آتـشین دارد که خود آن را عشق مجاز نامیده. در این کوره است که شهـریار گـداخـته و تصـویه می شود. غالـب غـزلهـای سوزناک او، که به ذائـقـه عـمـوم خوش آیـنـد است، یادگـار این دوره است. این عـشـق مـجاز اسـت کـه در قـصـیـده ( زفاف شاعر ) کـه شب عـروسی معـشوقه هـم هـست، با یک قوس صعـودی اوج گـرفـتـه، به عـشق عـرفانی و الهـی تـبدیل می شود. ولی به قـول خودش مـدتی این عـشق مجاز به حال سکـرات بوده و حسن طبـیـعـت هـم مـدتهـا به هـمان صورت اولی برای او تجـلی کرده و شهـریار هـم با زبان اولی با او صحـبت کرده است.
بعـد از عـشق اولی، شهـریار با هـمان دل سوخـته و دم آتـشین به تمام مظاهـر طبـیعـت عـشق می ورزیده و می توان گـفت که در این مراحل مثـل مولانا، که شمس تـبریزی و صلاح الدین و حسام الدین را مظهـر حسن ازل قـرار داده، با دوستـان با ذوق و هـنرمـنـد خود نـرد عـشق می بازد. بـیـشتر هـمین دوستان هـستـند که مخاطب شعـر و انگـیزهًَ احساسات او واقع می شوند. از دوستان شهـریار می تـوان مرحوم شهـیار، مرحوم استاد صبا، استاد نـیما، فـیروزکوهـی، تـفـضـلی، سایه و نگـارنده و چـند نـفر دیگـر را اسم بـرد.
شرح عـشق طولانی و آتـشین شهـریار در غـزلهـای ماه سفر کرده، توشهً سفـر، پـروانه در آتـش، غـوغای غـروب و بوی پـیراهـن مشـروح است و زمان سخـتی آن عـشق در قـصیده پـرتـو پـایـنده بـیان شده است و غـزلهـای یار قـدیم، خـمار شـباب، ناله ناکامی، شاهـد پـنداری، شکـرین پـسته خاموش، تـوبـمان و دگـران و نالـه نومیـدی و غـروب نـیـشابور حالات شاعـر را در جـریان مخـتـلف آن عـشق حکـایت می کـند و غـزلهـا یا اشعـار دیگـری شهـریار در دیوان خود از خاطرات آن عـشق دارد از قـبـیل حالا چـرا، دستم به دامانـت و غـیره که مطالعـهً آنهـا به خوانندگـان عـزیز نـشاط می دهـد.
عـشقهـای عارفانه شهـریار را می توان در خلال غـزلهـای انتـظار، جمع و تـفریق، وحشی شکـار، یوسف گـمگـشته، مسافرهـمدان، حراج عـشق، ساز صبا، و نای شـبان و اشگ مریم، دو مرغ بـهـشتی و غـزلهـای ملال محـبت، نسخه جادو، شاعـر افسانه و خیلی آثـار دیگـر مشاهـده کرد. برای آن که سینمای عـشقی شهـریار را تـماشا کـنید، کافی است که فـیلمهای عـشقی او را که از دل پاک او تـراوش کرده در صفحات دیوان بـیابـید و جلوی نور دقـیق چـشم و روشـنی دل بگـذاریـد هـرچـه ملاحـضه کردید هـمان است که شهـریار می خواسته است. زبان شعـر شهـریار خـیلی ساده است...
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:26
چکیده:
بیوگرافی نیما یوشیج
زاده در سال1315ق در دهکده یوش در استان مازندران به دنیا آمدو در 16 دی 1338 خورشیدی در شمیران) شهر تهران درگذشت . او از شاعران معاصر ایرانی است. او را پدر شعر نو ایران میخوانند .
نیما در سال 1276 هجری خورشیدی به دنیا آمد. خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از آخوند ده نداشت چون او را شکنجه می داد و در کوچه باغها دنبال نیما می کرد . پس از آن به تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد .... در مدرسه از بچهها کناره گیری می کرد و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار می کرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلمهایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و به شعر گفتن به سبک خراسانی مشغول گشت. در سال 1300 منظومه قصه رنگ پریده را سرود که در روزنامه میرزاده عشقی به چاپ رساند ... در همان زمان بود که مخالفت بسیاری از شاعران پیرو سبک قدیم را برانگیخت.... شاعرانی چون: مهدی حمیدی، ملک الشعرای بهار و..... به مخالفت و دشمنی با وی پرداختند و به مسخره و آزار وی دست زدند . نیما سبک خاص خود را داشت وبه سبک شاعران قدیم شعر نمیسرود و در شعر او مصراعها کوتاه و بلند می شدند . نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسههای مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامههای چون: مجله موسیقی، مجله کویر و...... پرداخت. از معروفترین شعرهای نیما میتوان به شعرهای افسانه، آی آدمها، ناقوس، مرغ آمین اشاره کرد. نیما در 13 دی 1328 چشم از جهان فروبست... فریاد می زنم ، من چهره ام گرفته ! من قایقم نشسته به خشکی ! مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست، یک دست بی صداست ، من، دست من کمک ز دست شما میکند طلب، فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر فریاد من رسا ، من از برای راه خلاص خود و شما، فریاد می زنم ، فریاد می زنم!! بیست ویک آبانماه سال روز تولد نیما یوشیج است. به این مناسبت نامهای از او که حاوی نقطهنظرات اولیه "پدر شعرنو" ایران است، در زیر میخوانید. نیما یوشیج این نامه را خطاب به میرزادهعشقی شاعر و روزنامهنگار انقلابی و رومانتیک نوشته است. میرزاده عشقی ناشر روزنامه تجددخواه "قرن بیستم" بود و زندگی خود را فدای اندیشههای ترقیخواهانه خود کرد. نیما یوشیج در این نامه که دارای اهمیت زیادی است، درواقع وعده تحولی را که او با فعالیت شعریش آغاز کرده بود، نشان میدهد .
نیما را درست نمی خوانند
* در سال ۱۳۱۹ چه چیز یا چیزهایی در میان بود که باعث شد نیما تأثیرگذار ظاهر شود؟
_ در سال ۱۳۱۹ نشریه ای به نام «موسیقی» پا گرفت و انتشار یافت. بگذارید برگردم به عقب و دقیق تر بگویم. در آن نوزده سال، مجموعه شعرهای بسیاری از شاعران همان زمان منتشر می شد، اما هیچ نامی از نیما در میان نبود و او صرفاً یک شاعر متوسط به چشم می آمد. حالا می شود گفت که تأثیرگذاری نیما بر شعر معاصر از ۱۳۱۹ شکل گرفت اما امروز جوانان ما فکر می کنند که تأثیرگذاری و جریان سازی های ادبی نیما یوشیج با نوشتن منظومه «افسانه» آغاز شد که در حقیقت اصلاً این طور نبوده و نیست.
در زمان حکومت رضا شاه، تنها کسانی که شعر می گفتند و شهرتی برای خود داشتند، ایرج میرزا، ملک الشعرای بهار و میرزاده عشقی بودند. همان طور که می دانید ایرج میرزا و میرزاده عشقی در سال ۱۳۰۴ دار فانی را وداع گفتند و از ۱۳۰۴ به بعد هم شاعران دیگری چون پروین اعتصامی، نظام وفا، شهریار جوان، پژمان بختیاری جوان، وحید دستگردی، فرخی یزدی و امیری فیروزکوهی پا به عرصه شعر و شاعری گذاشتند.می خواهم بگویم که خبری از نیما نبود.
* چرا؟
- نیما شعر نمی نوشت. اگر هم می خواست شعر ساده بنویسد مثلاً کسی نبود که ساده تر از ایرج میرزا بنویسد و در آن شرایط ایرج میرزا برای خود غولی بود. پس نیما یوشیج در زمان رضاخان هنوز چهره نشده بود؛ مسأله تا آنجا پیش رفته بود که سردار فاخر حکمت هم از خود، کتابی تحت عنوان «متحد المعانی» به چاپ رسانده بود و در آن شعر و شاعری موضوع اصلی و محوری محسوب می شد و سردار فاخر حکمت نوشته بود که شعر باید چگونه باشد و به هر حال، حد و مرزهایی تعیین کرده بود که درنهایت دست و پای نیما را می بست.
سال ۱۳۱۶ شعر «ققنوس» نیما، به همراه چند شعر دیگر او در مجله «موسیقی» منتشر شد؛ ولی نهایت این شعر هم در روند شعر زمانه تغییری ایجاد نکرد.
به نظر من، اگر بخواهیم نگاهی دقیق داشته باشیم، می شود گفت که قبل از نیما هم دکتر تندر کیا شعر نو نوشت اما شعرهای نو او همان لا طا ئلاتی بود که اصلاً تأثیرگذار نبود و عمق چندانی هم نداشت. پس نیما پس از ۱۳۲۰ هم مطرح نشد.
در همین دوره و در سال ۱۳۲۵ وقتی که کنگره نویسندگان ایران تشکیل شد، نیما در آنجا دو شعر خواند. یکی «آی آدم ها» و دیگری «پدری و پسری» . همین شعرخوانی نیما در آن دوره باعث شد تا عده ای به شعر او دشمنی بورزند و علیه وی مبارزه و ایستادگی کنند .
به نظر می آید که اگر آن عده در همان دوره با نیما مخالفت نمی کردند، شاید نیما، نیمای امروزی ما نمی شد. به هر حال بد نیست بدانیم که چرا این افراد با شعر نیمای بزرگ مخالفت می کردند؟
خیلی ها می گویند احمد شاملو، فلان شعر خود را که خوب هم به اصطلاح گل کرد، در همان سال ها نوشت. خب، این به آن دلیل بود که چاپخانه ها گوشه خیابان بودند و مثلاً روزنامه مدرسه مان هم شعرها را برایمان چاپ می کرد. حتی کودتای ۱۳۳۲ هم نتوانست ضربه ای به این روند شعری در جامعه وارد آورد. این فراز و فرودها طی شد تا رسیدیم به دهه چهل و در همان دهه چهل بود که فروغ فرخزاد و جلال آل احمد درگذشتند. در همان سال ها هم مهدی اخوان ثالث تقریباً سرودن شعر را کنار گذاشت و سهراب سپهری هم دیگر شعر نمی سرود.
منظورتان این است که فضا اندکی خالی شد؟ درست است؟
- بله. فضا کاملاً خالی شد و دولت هم شگرد خیلی بدی زد و تمام کتاب های درسی مدارس را یکسره عوض کرد.
یعنی چگونه و چه طور این کار را انجام داد؟
- مثلاً در کتاب های فارسی دوران مدرسه ما و حتی قبل از این سال ها شعرهای شاعرانی مثل حافظ و سعدی و... را می خواندیم. در حالی که دولت با سبک آمریکایی خود کار را کاملاً عوض کرد .
* مسبب این کار چه کسانی بودند؟
- ببینید؛ وقتی شاعری شعری می نویسد به واقع تاریخ و فرهنگ مملکت خود را می نویسد و باید شعر را چنان بسراید که مردم می پسندند. حال حرف های الیوت و ازراپاند ممکن است با فرهنگ و نوع نگرش ما جور در نیاید.
شما نگاه کنید. وقتی از یک فرد ایتالیایی می پرسیم یکی از بهترین شعرهای سرزمینت را بگو، به مانند ما که از حافظ سخن نقل می کنیم، او از «دوزخ» دانته برایمان حرف می زند و مثلاً می گوید: «در نیمه راه زندگی زمینی ام، راه خویش را در جنگل تاریک گم کرده ام.» خب، درست؛ این شعر، بزرگترین شعر و معروف ترین شعر ایتالیایی است. اما هنگامی که به زبان فارسی برگردانده می شود، تمام معنای خود را از دست می دهد و یک چیز پیش پا افتاده به نظر می رسد.حال جامعه ایتالیا نه تنها این شعر را می پسندد بلکه معروف ترین و بهترین شعر خود می داند. چرا که آن فرهنگی که از ارسطو شکل گرفته و با هومر شروع شده و نهایت به شیمبورسکا ختم می شود، بار عاطفی ای را به همراه دارد و برای هر ایتالیایی قابل هضم و درک فهم است و خواهد بود.
* البته به گمانم خانم «شیمبورسکا» لهستانی است. مگر این طور نیست؟
- بله. منظور من هم این است که آنها فرهنگ هاشان به نوعی به یکدیگر شباهت دارد و در دایره فهم ارسطویی و این ها می گنجد.
* البته خیلی ها هم معتقدند که دوران درخشان شعر ما از ۱۳۴۵ به بعد شکل گرفت. شما چه فکر می کنید؟
- شما وقتی خودتان درباره شعر می خواهید صحبت کنید، بعید است نام سپانلو را به میان نیاورید. خود سپانلو از شاعران اوایل دهه چهل ما محسوب می شود و به واقع شما یک شاعر قبل از سال ۱۳۴۵ را همیشه در حرف هایتان مورد مثال قرار می دهید. تاحال نشده از خودتان سئوال کنید که چرا یک شاعر بعد از ۱۳۴۵ را نام نمی برید و یا اگر اسمی هم ببرید اشاره ای گذرا می کنید و می روید؟پس قبول کنیم که سال ۱۳۴۵ به اصطلاح یک کودتای فرهنگی توسط آمریکایی ها صورت گرفت و بعد از آن شعر ما بی معنا شد. تا آن سال شعر ما خوب رشد کرد و پیش رفت ولی از آن زمان تاکنون حدود ۴۰ ، ۵۰ سال است که یک شعر خوب هم نداریم.
* به نظر من این طور نیست.
- بیشتر توضیح می دهم. باز هم مسأله را می شکافیم. کسانی چون براهنی و حقوقی شعر را خراب کردند. به فرض اگر دکتر ناتل خانلری که مجله سخن را منتشر می کرد و قبل از این ها هم تألیفات فراوانی داشت و استاد دانشگاه هم بودند و نهایت قلمرویی برای خود داشت، می گفت شعر فارسی باید چگونه باشد، کمی قابل قبول بود. اما عده ای شهرستانی که اصلاً پایشان به اروپا نرسیده بود و از قضا زبان خارجی ای را هم نمی دانستند و متأسفانه زبان فارسی را هم بلد نبودند و درست نمی فهمیدند، معتقد بودند که شعر همان چیزی است که خودشان می گویند. آنها شروع کردند به تبلیغ درباره شعر خودشان و تا حدودی هم موفق شدند. دلیلش هم آن بود که این دوستان همه اش می گفتند «الیوت» فلان گفته و بهمان نوشته. حال باید دریافت که فرهنگ ما چه ارتباطی می تواند به شعرهای الیوت داشته باشد. شما نگاه کنید که فرضاً «فریدون مشیری» شاعر متوسطی است ولی اکثر ما شعر «کوچه» او را خوانده ایم و لذت برده ایم؛چرا که «کوچه» او با فرهنگ و طرز فکر ما همخوانی دارد. چند وقت پیش در مقاله ای نوشتم که تارکوفسکی به هنرمندان روسی می گوید که شما یک جای راهتان را اشتباه طی کرده اید و چاره کار هم این است که مسیر را به عقب برگردید و از همان نقطه ای که راه را به غلط از سر گرفته بودید، کارتان را شروع کنید.
* به نظر شما چه دلیل یا دلایلی باعث شد تا شعر نیما به اصطلاح ماندگارتر باشد؟
- بهار همان حرف هایی را به میان می آورد که شاعران ما در قرن ها پیش به میان آورده بودند. یعنی با همان سبک خراسانی شعر می سرود. صدالبته این گفته برای بسیاری از طرفداران بهار جالب نخواهد بود، ولی به گمانم برای اقشاری مانند اساتید دانشگاه ها باید قابل تأمل باشد. به هر حال هنگامی که نیما آمد، الگو، فرم، مضمون و حتی ساختار شعر فارسی را دگرگون کرد. باور کنیم که نیما مردی بزرگ، بسیار آگاه و با شعور و صاحب نظر بود. نگاه کنید، کتاب «ارزش احساسات» او پس از این همه سال هنوز که هنوز است، جای خواندن دوباره و چندباره دارد و بسیاری مباحث را می توان از دل آن فرا گرفت.
* رمز آن بزرگی نیما را شما در چه چیز می دیدید و می بینید؟
- بزرگی اش در این بود که مرد بسیار باسواد و بادانشی بود. نیما با جامعه بورژوایی ایران خود را درانداخت و این جامعه بورژوایی او را نپذیرفت. امروز متأسفانه کسی شعر نیمایی را درست نمی خواند. من هم اکنون حدود پانزده سال است که کتاب «نیما» ی خودم را تهیه و تنظیم و گردآوری کرده ام و نمی گذارند که این کتاب منتشر شود؛ یعنی انتشاراتی ها می گویند که خریدار ندارد. شعر خوب و نیمایی صد درصد باید فرم و پایان بندی درست داشته باشد. بگذارید قیاس دیگری داشته باشیم. در سال ۱۳۴۶ کسانی مثل احمدرضا احمدی پا به عرصه شعر گذاشتند و راه هایی را آزمودند. در آن سال ها پیش تر ملک الشعرای بهار می نوشت:
ای کوه سپید پای در بند ای گنبد گیتی، ای دماوند
از سوی دیگر احمدی یک راست آمد و نوشت: یک مادرزن دارم گنده و کلمه «گنده» اش را هم «گنده» چاپ کرد! حال ببینید این شعر با آن شعر چقدر تفاوت داشته و دارد. طبیعتاً باید یک واسطه ای در میان می بود تا ما از آنجا، یک راست به اینجا می رسیدیم. مثلاً اگر می گذاشتند کسانی مثل فریدون توللی، شعرهایشان را ادامه دهند، ما به جایی دیگر می رسیدیم. خب، بعینه شاهدیم که یک دفعه آن شعرها قطع شد وحکومت آن زمان از سروده های جدید پشتیبانی کرد.
از اواخر دهه پنجاه این روند کم رنگ و کم رنگ تر شد و به جایی رسید که به مرزهایی از حذف و نابودی نزدیک شد ولی دوباره، کسانی این مباحث را پیش کشیدند که شمبورسکا فلان چیز را گفته و تی.اس الیوت به بهمان چیز اعتقاد دارد. گفتند که «شکلوفسکی» چنان نوشته و خوانده و ما ایرانی ها هم باید حتماً و قطعاً مثل آنها بنویسیم! پس همیشه نوپردازان ما دو عیب و ایراد بزرگ داشتند: یکی اینکه حدود چهل، پنجاه سال از دنیا عقب بوده اند و دیگر اینکه اغلبشان با زبان های خارجی آشنایی چندانی نداشته اند. همین آقای عزیز دل من، جناب علی باباچاهی آمده و به اصطلاح تمام فرم های شعر را عوض کرده. این در حالی است که نه زبان خارجی می داند و نه اروپا را می شناسد. متأسفانه هم اکنون هم جوانان ما ا رتباطشان با نسل قدیم از هم گسسته و بدیهی است که لازم و ضروری هم نمی دانند تا به گذشته شان رجوع کنند و برگی از تاریخ ادبیات را ورق بزنند.
* خود نیما از چه منظری به شعر این شاعران جوان که به قول شما از شهرستان آمده بودند و نه زبان می دانستند و نه پا به اروپا گذاشته بودند نگاه می کرد؟
- اگر راستش را بخواهید فقط باید بگویم، ضربه ای که نیما از این شاعران جوان خورد، از ضربه های اساتید دانشگاه ها مهلک تر بود. همین ها که نیما، نیما می گویند شعر نیمایی را به این روزگار کشاندند. چند سال قبل در نشریه ای نوشتم زمانی که نیما زنده بود هیچ کس شعرش را درک نمی کرد و این آقایان هم که امروز اسم خودشان را منتقد گذاشته اند، اکنون هر شعری را که نه پایان بندی دارد و نه فرم و ساختار به شعر نیمایی نسبت می دهند و معتقدند که راه آنها ادامه همان راه نیما در شعر معاصر است. پیشتازی شعر نیما یوشیج به دلیل تجربه گرایی اش است
نیما یوشیج را پدر شعر مدرن فارسی می دانند اما او علاوه بر این که شعر مدرن را در زبان فارسی وسعت داده به عنوان پلی از شعر کلاسیک به شعر مدرن نیز محسوب می شود. پیشتازی شعر نیما نسبت به هم دوره ای های او به دلیل تجربه گرایی اش در محتواها و ساختارهای مختلف شعری می باشد. نیما به تجربه های شاعران قبل از خود بسنده نکرد و برای تجربه های شعری جدید کوشید.
چون نیما زاده روستاست در اشعارش به زندگی روستایی توجهی ویژه دارد و دور شدن خود از زندگی روستایی را در شعر ”بازگردان تن سرگشته“ نشان داده است. او در این شعر دوری از دیار خود را با غم و حسرت بیان می کند.
نیما در اشعار اولیه اش هنوز ذهنیت مدرن را وارد نکرده بود و با دیدی سنتی شعر فارسی می سرود. از اشعار سنتی او می توان به شعر ”از قصه رنگ پریده خون سرد“ اشاره کرد که در قالب مثنوی سروده شده و در آن از هدیه جانسوز عشق به رنگ پریده یاد کرده است. در این شعر زندگی روستایی کاملا مشخص است و محتوای آن دلبستگی نیما را به روستا نشان می دهد.
غزل ”افسانه“ در اشعار نیما از جایگاهی خاص برخوردار است. نیما خود ساختار این شعر را برای توصیف طبیعت به سایر قالب های شعر کلاسیک ترجیح داده و علت این ترجیح را آزادی در بیان معانی و شرح طبیعت دانسته است. این شعر یک گفتگوی بلند بین افسانه و عاشق است. افسانه از دلی آشفته سخن می گوید و عاشق شرح درماندگی خود را به او می گوید و افسانه را علاج درد خود و همراه گریه های شبانه خود می داند. عاشق از افسانه می پرسد که آیا او یک قصه است؟ و افسانه در جواب می گوید که قصه عاشق بیقرار است. افسانه از عاشق می خواهد که زندگی را به شادی و خوشی بگذراند اما عاشق به او می گوید که شادی و خوشی جز وهم و فریب نیست و می گوید که صدای او را در آسمان ها فقط فرشته های می شنوند و در پایان این شعر نیما از زبان عاشق می گوید که جز دل عاشق بیقرار کسی خواننده نوشته او نیست.
در برخی از اشعار نیما همانند شعر بلند افسانه می بینیم که سطری آزاد در شعر وجود دارد که در انتهای هر دو بیت می آید. آوردن این سطر آزاد در شعر به بیان شعر بلند کمک بیشتری می کند و در عین حال می تواند به عنوان پلی بین هر دو بیت از شعر با دو بیت بعدی آن به حساب آید. ”شیر“ و ”یادگار“ دو نمونه از این اشعار است. در این اشعار نیما از زبان مردم ده و نیز حیوانات به دادن اندرزهای زندگی پرداخته است. در شعر ”بز ملا حسن“ نیما به ساختار دیگری از شعر پرداخته که در آن یک بیت با قافیه دلخواه و چهار بیت با قافیه های یکسان وجود دارد و نیما در پایان این شعر بیتی با قافیه ای آزاد آورده است.
نیما به قالب های مثنوی و غزل نیز توجه داشته است. در اشعاری که درباره گل سروده و به آدمی اندرز داده که از غرور گل دوری کند از این قالب های کلاسیک استفاده کرده است. در غزل ”گل زودرس“ برخلاف مثنوی های قبلی که درباره گل و اندرز به آدمی بود این بار این گل عاشق کش است که گله می کند که بیننده او قدر او را ندانسته و با غفلت از او گذشته است. قابل ذکر است که نیما در پایان این غزل از بیتی با قافیه آزاد استفاده کرده و درواقع آزادی در سرودن غزل را پیشنهاد کرده است.