یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

دانلود تحقیق کامل درباره سیماى امام على

اختصاصی از یارا فایل دانلود تحقیق کامل درباره سیماى امام على دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 23

 

امیر المومنین (ع) در قرآن کریم

برگرفته از کتاب : سیماى امام على (ع) در قرآن

تألیف حاکم ابوالقاسم حسکانى

از علماى اهل سنت در قرن پنجم

فهرست مطالب

مقدمه 1

فصل اول: در کثرت خصایص امیرالمؤمنین 5

فصل دوم: در پیشى گرفتن او به تلاوت و یگانگى او در حفظ قرآن 9

فصل سوم: در پیشى گرفتن او به دیگران در جمع آورى قرآن 11

فصل چهارم: یگانگى او در شناخت قرآن و معانى آن و یگانگى او در آگاهى از نزول قرآن و آنچه در آن است 13

فصل پنجم: در کثرت آنچه از قرآن به طور کلى درباره على و اولاد و خاندان او نازل شده است 17

فصل ششم: دربیان اینکه منظور از «یا ایها الذین آمنوا» در همه جاى قرآن، علىّ بن ابى طالب (ع) است 21

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

ابعاد شخصیت والاى امیرالمؤمنین على علیه السلام آن چنان گسترده و فراگیر است که هیچ کس را توان آن نیست که در اندیشه رسیدن به عمق آن باشد و به گفته رسول گرامى اسلام: جز خدا و محمد هیچ کس على را آن چنان که بایسته است نشناخته وبه گفته خود مولا: هیچ پرنده اى قدرت پرواز بر قله عظمت او را ندارد.

این است که مى بینیم در طول تاریخ، هزاران کس درباره آن بزرگوار گفته اند و نوشته اند و آثار هنرى آفریده اند، ولى همگى به ناتوانى خود اعتراف کرده اند و هیچ کدام جز گوشه اى از شایستگى هاى آن امام عظیم را ننموده اند.

کارهاى بزرگى صورت گرفته ولى هنوز هم میدان براى انجام کارهاى بزرگتر باز است و دنیاى امروز که تشنه حق و عدالت و در آرزوى پى ریزى شهرى ناکجاآباد است، بیش از هر زمان دیگرى نیازمند آگاهى هاى لازم در زمینه شخصیت امام وآشنایى با اندیشه هاى تابناک آن بزرگوار است و بر شیعیان و رهروان راه اوست که کارى کارستان کنند و چهره ملکوتى و آرمانهاى والاى او رابه جهان امروز بشناسانند و در این راه از ابزار و وسایل ارتباطى شگفت آور روز بهره ببرند.

عشق به على عشق به همه خوبى هاست و محبت او مطمئن ترین راه تقرب به خدا و رسیدن به کمالات انسانى است و به همین جهت است که پیامبر اسلام پیوسته و در هر فرصتى محبت على را توصیه مى کرد و امت اسلامى را به سوى او رهنمون مى شد و آثار و نتایج سودمند محبت آن یگانه را در دنیا و آخرت برمى شمرد واین تأکید و تکرار نه از جهت علایق شخصى، بلکه به فرمان خداوند بود و رسول خدا مأمور رساندن این پیام ها بود و حتى گاهى از ترس حرف مردم در رساندن برخى از این پیام ها اندکى درنگ مى کرد وبلافاصله مورد خطاب الهى قرار مى گرفت و از او خواسته مى شد که درنگ نکند، یک نمونه آن، آیه مربوط به غدیر خم است که خداوند به پیامبرش گوشزد مى کند که اگر پیام الهى در مورد وصایت على را نرساند، گویا که رسالت خود را ابلاغ نکرده است وسپس اطمینان مى دهد که او را از مردم حفظ خواهد کرد.

علىّ بن ابى طالب(ع) ولىّ خدا و محبّ خدا و محبوب خدا بود،این است که مى بینیم در جاى جاى قرآن از على وفضیلت هاى او یاد شده است و با نگاهى به کتاب هاى تفسیرى وحدیثى و کتاب هاى خاصى که تحت عنوان «مناقب» نوشته شده، حضور گسترده على را در آیات قرانى به روشنى درمى یابیم و مى بینیم که آیات بسیارى از قرآن کریم به وجود آن حضرت تفسیر و تأویل شده است و این تفسیر و تأویل تنها از سوى دانشمندان شیعه نقل نشده بلکه دانشمندان اهل سنت نیز در این کوى سبق برده اند و روایات مربوط به این مطلب را به طور گسترده و با اسناد فراوان و با عشق و علاقه ذکر کرده اند و گاهى در این باره کتاب هاى مستقلى نوشته اند و آیات مربوط به امیرالمؤمنین را گردآورى کرده اند و این، علاوه بر کتاب هاى بسیارى است که تحت عنوان «مناقب» تألیف نموده اند و در آنها فصل مشبعى را راجع به آیات مربوط به على آورده اند.

از جمله کتاب هایى که به طور مستقل در خصوص آیات نازل شده درباره على (ع) از طرف علماى اهل سنت تألیف شده است، مى توان از کتاب هاى زیر یاد کرد:


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درباره سیماى امام على

دانلود مقاله و تحقیق درباره عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام کامل شده

اختصاصی از یارا فایل دانلود مقاله و تحقیق درباره عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام کامل شده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 92

 

عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام

فان فى العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق (نهج البلاغهـاز کلام 15)

على علیه السلام مرد حق و عدالت بود و در این امر بقدرى شدت عمل بخرج میداد که فرزند دلبند خود را با سیاه حبشى یکسان میدید،آنحضرت از عمال خود باز جوئى میکرد و ستمگران را مجازات مینمود تا حق مظلومین را مسترد دارد بدینجهت فرمود:بینوایان ضعیف در نظر من عزیز و گردنکشان ستمگر پیش من ضعیفند.حکومت على علیه السلام بر پایه عدالت و تقوى و مساوات و مواسات استوار بود و در مسند قضا جز بحق حکم نمیداد و هیچ امرى و لو هر قدر خطیر و عظیم بود نمیتوانست رأى و اندیشه او را از مسیر حقیقت منحرف سازد.على علیه السلام خود را در برابر خدا نسبت برعایت حقوق بندگان مسئول میدانست و هدف او برقرارى عدالت اجتماعى بمعنى واقعى و حقیقتى آن بود و محال بود کوچکترین تبعیضى را حتى در باره نزدیکترین کسان خود اعمال نماید چنانکه برادرش عقیل هر قدر اصرار نمود نتوانست چیزى اضافه بر سهم مقررى خود از بیت المال مسلمین از آنحضرت دریابد و ماجراى قضیه آن در کلام خود آنجناب آمده است که فرماید:و الله لان ابیت على حسک السعدان مسهدا و اجر فى الاغلال مصفدا احب الى من القى الله و رسوله یوم القیامة ظالما لبعض العباد و غاصبا لشى‏ء من الحطام.. .

بخدا سوگند اگر شب را (تا صبح) بر روى خار سعدان (که به تیزى مشهور است) به بیدارى بگذرانم و مرا (دست و پا بسته) در زنجیرها بر روى آن خارهابکشند در نزد من بسى خوشتر است از اینکه در روز قیامت خدا و رسولش را ملاقات نمایم در حالیکه به بعضى از بندگان (خدا) ستم کرده و از مال دنیا چیزى غصب کرده باشم و چگونه بخاطر نفسى که با تندى و شتاب بسوى پوسیدگى برگشته و مدت طولانى در زیر خاک خواهد ماند بکسى ستم نمایم؟

و الله لقد رأیت عقیلا و قد املق حتى استماحنى من برکم صاعا...

بخدا سوگند (برادرم) عقیل را در شدت فقر و پریشانى دیدم که مقدار یکمن گندم (از بیت المال) شما را از من تقاضا میکرد و اطفالش را با مویهاى ژولیده و کثیف دیدم که صورتشان خاک آلود و تیره و گوئى با نیل سیاه شده بود و (عقیل ضمن نشان دادن آنها بمن) خواهش خود را تأکید میکرد و تقاضایش را تکرار مینمود و من هم بسخنانش گوش میدادم و (او نیز) گمان میکرد دینم را بدو فروخته و از او پیروى نموده و روش خود را رها کرده‏ام!

فاحمیت له حدیدة ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها!...

پس قطعه آهنى را (در آتش) سرخ کرده و نزدیک تنش بردم که عبرت گیرد!از درد آن مانند بیمار شیون و فریاد زد و نزدیک بود که از حرارت آن بسوزد (چون او را چنین دیدم) گفتم اى عقیل مادران در عزایت گریه کنند آیا تو از پاره آهنى که انسانى آنرا براى بازیچه و شوخى گداخته است ناله میکنى ولى مرا بسوى آتشى که خداوند جبار آنرا براى خشم و غضبش افروخته است میکشانى؟آیا تو از این درد کوچک مینالى و من از آتش جهنم ننالم؟

و شگفت‏تر از داستان عقیل آنست که شخصى (اشعث بن قیس که از منافقین بود) شبانگاه با هدیه‏اى که در ظرفى نهاده بود نزد ما آمد (و آن هدیه) حلوائى بود که از آن اکراه داشتم گوئى بآب دهن مار و یا باقى آن خمیر شده بود بدو گفتم آیا این هدیه است یا زکوة و صدقه است؟و صدقه که بر ما اهل بیت حرام است گفت نه صدقه است و نه زکوة بلکه هدیه است!

پس بدو گفتم مادرت در مرگت گریه کند آیا از طریق دین خدا آمده‏اى که مرافریب دهى؟آیا بخبط دماغ دچار گشته‏اى یا دیوانه شده‏اى یا هذیان میگوئى (که براى فریفتن على آمده‏اى) ؟

و الله لو اعطیت الاقالیم السبعة بما تحت افلاکها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعیرة ما فعلته...

بخدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاى آنها است بمن بدهند که خدا را درباره مورچه‏اى که پوست جوى را از آن بگیرم نا فرمانى کنم هرگز نمیکنم و این دنیاى شما در نظر من پست‏تر از برگى است که ملخى آنرا در دهان خود میجود،على را با نعمت زودگذر دنیا و لذتى که پایدار نیست چکار است؟ما لعلى و لنعیم یفنى و لذة لا تبقى (1) .عبد الله بن ابى رافع در زمان خلافت آنحضرت خازن بیت المال بود یکى از دختران على علیه السلام گردن بندى موقة براى چند ساعت جهت شرکت در یک مهمانى عید قربان بعاریه از عبد الله گرفته بود،پس از خاتمه مهمانى که مهمانان بمنزل خود رفتند على علیه السلام دختر خود را دید که گردن بند مروارید بیت المال در گردن اوست فى الفور بانگ زد این گردن بند را از کجا بدست آورده‏اى؟دخترک با ترس و لرز فراوان عرض کرد از ابن ابى رافع براى چند ساعت بعاریه گرفته‏ام عبد الله گوید امیر المؤمنین علیه السلام مرا خواست و فرمود اى پسر ابى رافع در مال مسلمین خیانت میکنى؟عرض کردم پناه بر خدا اگر من بمسلمین خیانت کنم!

فرمود چگونه گردن بندى را که در بیت المال بود بدون اجازه من و رضایت مسلمین بدختر من عاریه داده‏اى؟

عرض کردم یا امیر المؤمنین او دختر شما است و آنرا از من بامانت خواسته که پس بدهد و من خود ضامن آن گردن بند هستم که آنرا محل خود باز گردانم،فرمود همین امروز آنرا بمحلش برگردان و مبادا براى بار دیگر چنین کارى مرتکب شوى که گرفتار عقوبت من خواهى شد و اگر او گردن بند را بعاریه مضمونه نگرفته بود اولین زن هاشمیه بود که دستش را مى‏بریدم،دخترش وقتى این سخن را شنید عرض‏کرد یا امیر المؤمنین من دختر توام چه کسى براى استفاده از آن از من سزاوارتر است؟حضرت فرمود اى دختر على بن ابیطالب هواى نفست ترا از راه حق بدر نبرد آیا تمام زنهاى مهاجرین در عید چنین گردن بندى داشتند؟آنگاه گردن بند را از او گرفت و بمحلش باز گردانید (2) .طلحه و زبیر در زمان خلافت على علیه السلام با اینکه ثروتمند بودند چشمداشتى از آنحضرت داشتند.على علیه السلام فرمود دلیل اینکه شما خودتان را برتر از دیگران میدانید چیست؟

عرض کردند در زمان خلافت عمر مقررى ما بیشتر بود حضرت فرمود در زمان پیغمبر صلى الله علیه و آله مقررى شما چگونه بود؟

عرض کردند مانند سایر مردم على علیه السلام فرمود اکنون هم مقررى شما مانند سایر مردم است آیا من از روش پیغمبر صلى الله علیه و آله پیروى کنم یا از روش عمر؟

چون جوابى نداشتند گفتند ما خدماتى کرده‏ایم و سوابقى داریم!على علیه السلام فرمود خدمات و سوابق من بنا بتصدیق خود شما بیشتر از همه مسلمین است و با اینکه فعلا خلیفه هم هستم هیچگونه امتیازى میان خود و فقیرترین مردم قائل نیستم،بالاخره آنها مجاب شده و نا امید برگشتند.

على علیه السلام عدالت را در همه جا مستقر میکرد و از ظلم و ستم بیزارى میجست،او پیرو حق بود و هر چه حقیقت اقتضاء میکرد انجام میداد دستورات وى که بصورت فرامین بفرمانداران شهرستانها نوشته شده است حاوى تمام نکات حقوقى و اخلاقى بوده و حقوقدانان جهان از آنها استفاده‏هاى شایانى برده و در مورد حقیقتخواهى آنحضرت قضاوت نموده‏اند.جرجى زیدان در کتاب معروف خود (تاریخ تمدن اسلام) چنین مینویسد:ما که على بن ابیطالب و معاویة بن ابى سفیان را ندیده‏ایم چگونه میتوانیم آنها را از هم تفکیک کنیم و بمیزان ارزش وجود آنها پى ببریم؟

ما از روى سخنان و نامه‏ها و کلماتى که از على و معاویه مانده است پس از چهارده قرن بخوبى میتوانیم درباره آنها قضاوت کنیم.معاویه در نامه‏هائى که بعمال و حکام خود نوشته بیشتر هدفش اینست که آنها بر مردم مسلط شوند و زر و سیم بدست آورند سهمى را خود بردارند و بقیه را براى او بفرستند ولى على بن ابیطالب در تمام نامه‏هاى خود بفرمانداران خویش قبل از هر چیز اکیدا سفارش میکند که پرهیزکار باشند و از خدا بترسند،نماز را مرتب و در اوقات خود بخوانند و روزه بدارند،امر بمعروف و نهى از منکر کنند و نسبت بزیر دستان رحم و


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله و تحقیق درباره عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام کامل شده

دانلود تحقیق زندگانى کریم اهل بیت حضرت حسن بن على علیه السلام

اختصاصی از یارا فایل دانلود تحقیق زندگانى کریم اهل بیت حضرت حسن بن على علیه السلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق زندگانى کریم اهل بیت حضرت حسن بن على علیه السلام


دانلود تحقیق زندگانى کریم اهل بیت حضرت حسن بن على علیه السلام

 

مشخصات این فایل
عنوان: زندگانى کریم اهل بیت حضرت حسن بن على علیه السلام
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 83

این مقاله درمورد زندگانى کریم اهل بیت حضرت حسن بن على علیه السلام می باشد.

خلاصه آنچه در مقاله زندگانى کریم اهل بیت حضرت حسن بن على علیه السلام می خوانید :

ویژگیهاى والاى اخلاقى
خدا پرست و زاهد:
1 - امام حسن علیه السلام، 25 بار پیاده حج گزارد.
در حالى که شترانش ازپیش روى آن حضرت حرکت مى کردند و هر گاه گروهى از مردم از کنارآن حضرت عبور مى کردند، براى احترام به مقام والا و جایگاه بزرگ وى از مَرکبهاى خود فرود مى آمدند تا آنجا که امام مجبور شد، مسیر خود رااز جاده اصلى تغییر دهد و از بى راهه برود تا بتواند در مقابل خداوندکاملاً فروتنى پیشه کند.
2 - هر گاه خداى را یاد مى کرد، مى گریست و اگر در حضورش از قبرسخن مى رفت اشک مى ریخت و چون درباره قیامت سخن مى گفتند گریه مى کرد و اگر از صراط سخن به میان مى آمد اشک مى ریخت و چون درمحضرش از حضور خلایق در پیشگاه خداوند مقتدر سخن مى رفت واینکه هر کس در آنجا به کار خود مشغول است و هیچ کس در آن روزنمى تواند دیگرى را بى نیاز کند، ناگهان از ترس فریادى مى کشید و ازشدّت بیم و هراس از هوش مى رفت.
وقتى از بهشت و دوزخ سخن مى گفت، چون بى گناهان، مضطرب مى شد واز خدا خواستار بهشت مى شد و از آتش بدو پناه مى برد.
هنگامى که وضو مى ساخت چهره اش زرد مى شد و زانوانش به لرزه مى افتاد و چون براى نماز برمى خاست، زردى رخسار و لرزش زانوانش بیشتر مى شد.
3 - تمام دارایى اش را سه بار با خدا تقسیم کرد.
بدینگونه که نصف آنرا بخشید ونصف دیگر را براى خود نگه داشت و دوبار در راه خداتمامى دارائیش را انفاق کرد به طورى که از دارایى اش هیچ چیز باقى نماند.
4 - در همه احوال، از روى بیم و امید، زبانش به ذکر خداوندعزّوجلّ گویا بود.
5 - معاصران آن حضرت درباره وى گفته اند: او عابدترین و زاهدترین مردم روزگار خود بود.
زهد آن حضرت، آن چنان بارز و مشخص بود که حتّى برخى ازنخستین نویسندگان همچون محمّد بن على بن حسین بن بابویه )متوفى 381 ه( کتابى مستقل در باره آن نوشته اند.(34)

با ابهّت و دوست داشتنى:
1 - یکى از توصیفگران وى گفته است: هیچ کس او را ندید جز آن که تحت تأثیر ابهّت وى قرار گرفت و هر کس با او رفت و آمد کرد محبّت وى را بر دل گرفت.
هر گاه دوست یا دشمنش با وى سخن مى گفتند، شنیده نشد که در سخن گفتن به آنان گستاخى کند یا سخنى گزاف بگوید.
درباره شمایل آن حضرت نیز گفته اند: هیچ کس از حسن بن على علیه السلام ازنظر خلقت و اخلاق و سیرت و سرورى به رسول خداصلى الله علیه وآله شبیه تر نبود.
همچنین در خصوص ویژگیهاى ظاهرى وى گفته اند: سیمایش سپیدبود واندکى به سرخى مى زد چشمانى سیاه و فراخ داشت.
گونه هایش لاغربود.
ریشش انبوه و موهایى مجعّد داشت گردنش گویى تُنگى نقره اى بود.
هیکلى زیبا داشت و چهارشانه و درشت استخوان بود.
چندان اهل مجادله و ستیز نبود.
قامتى میانه داشت نه بلند بود و نه کوتاه و چهره اى ملیح داشت و از خوش سیماترین مردمان بود.
2 - امام حسن نزد تمام مردم محبوب بود.
دور و نزدیک به وى احترام مى گذاشتند.
یکى از مظاهر عمومى محبوبیّت وى آن بود که بر در سرایش در مدینه فرشى برایش مى گستردند و آن حضرت در همانجا مى نشست ونیازهاى مردم را برآورده مى ساخت و مشکلاتشان را حل مى کرد.
هرکس که از آنجا مى گذشت اندکى درنگ مى کرد تا سخن آن حضرت رابشنود و چهره اش را ببیند و یاد سیماى رسول گرامى اسلام در ذهنش جان گیرد.
مردم بسیارى گرداگرد امام علیه السلام را فرا مى گرفتند و راه عبورسوارکاران گرفته مى شد و چون امام از این امر آگاه مى شد برمى خاست تامبادا راه دیگران را بند آورد.
3 - محمّد بن اسحاق درباره وى گوید: هیچ کس پس از رسول خداصلى الله علیه وآله مانند حسن بن على به قله شرافت نرسید.
4 - زبیر نیز در باره آن حضرت مى گوید: به خدا زنان از پدید آوردن کسى چون حسن بن على ناتوانند.
5 - ابن عبّاس، به منظور نشان دادن تواضع خود، افسار شتران حسن وحسین را به دست مى گرفت.
مردم نیز از مراتب خضوع ابن عبّاس نسبت به آن دو به خوبى آگاه بودند.
ابن عبّاس عنان شتران آن دو را مى گرفت وهمچون کسى که براى این کار پول مى گرفت، شتران آنان را به جلومى برد، ابن عبّاس در حقّ امام حسین نیز چنین مى کرد.

روزى مدرک بن زیاد وى را در این حالت دید.
بسیار شگفت زده شد، زیرا مى دید که استادمفسران تا این حد به حسین بن على احترام مى گذارد.
پس به ابن عبّاس رو کرد و با تعجّب گفت: تو از اینان پیرترى آنگاه عنان مَرکَبِشان رامى گیرى؟! ابن عبّاس بر وى نهیب زد و گفت: اى فرو مایه! مگر نمى دانى که اینان کیستند؟ این دو، فرزندان رسول خدایند.
آیا اینان همان کسانى نیستند که خداوند به واسطه آنها به من نعمت گرفتن عنان مرکبشان راارزانى داشته و در برابرشان فروتنى کنم؟!
6 - پیش از این نیز گفته شد که چون آن حضرت به عزم گزاردن حج باپاى پیاده راهى مکّه مى شد، وقتى مردم وى را مى دیدند از مرکبهاى خودفرود مى آمدند و در کنار آن حضرت راه مى رفتند و تا وقتى وى راه خود رااز آنان جدا نمى کرد، بر مرکوبهاى خود سوار نمى شدند.
بخشنده و بزرگوار:
1 - مردى نیازمند نزد آن حضرت آمد، امّا از حاضران خجالت مى کشیدکه نیاز خود را با امام علیه السلام بازگو کند.
امام به او فرمود: نیازت را بر کاغذى بنویس وآن را به ما بده.
چون مرد نیازش را نوشت و امام آن را خواند، باتواضع تمام دو برابر آنچه را که مرد طلب کرده بود، به وى بخشید.
برخى که شاهد این صحنه بودند، عرض کردند: اى فرزند رسول خدا! این یادداشت چه پر برکت بود! امام حسن به آنان فرمود: برکت این ورقه براى ما بیشتر است، زیرا خداوند ما را شایسته انجام کار نیک قرار داده است.
آیا نمى دانید که کار خیر آن است که بدون درخواست انجام شود،امّا اگر پس از آن که فرد نیازش را به تو باز گفت و توبدو چیزى بخشیدى در واقع بخشش تو در ازاى آبروى او بوده است وچه بسا او شب را دربسترش با بى تابى و نگرانى به صبح رسانده و در میان بیم و امید غوطه خورده است که آیا فردا اندوهناک و شکست خورده بازش مى گردانند یابا خوشحالى و سرور؟ پس او به نزد تو مى آید در حالى که زانوانش مى لرزد و دلش از ترس لبریز شده است.
پس اگر تو حاجت وى را در ازاى آبرویش روا دارى این براى او بسى بزرگتر از کار خیرى است که در حقّ اوانجام داده اى.
2 - مردى نزد آن حضرت آمد و از وى کمک خواست.
امام علیه السلام پنجاه هزار درهم و پانصد دینار به او بخشید و به وى فرمود: حمّالى بیاور تا این پولها را با خود ببرد.
مرد حمّالى حاضر کرد پس امام رداء خود را به حمّال بخشید وفرمود: این هم کرایه حمّال.
3 - اعرابى به قصد عرض حاجت نزد امام حسن آمد.
آن حضرت به اطرافیان خود فرمود: آنچه در خزانه است بدو ببخشید.
چون به خزانه رفتند بیست هزار درهم در آن یافتند و پیش از آنکه آن مرد نیاز خود رامطرح کند، تمام آن مبلغ را به وى بخشیدند.
اعرابى از چنین عملى شگفت زده شد و گفت: سرورم! چرا اجازه ندادى تا نیازم را باز گویم و تو رابستایم؟! پس امام در پاسخ وى دو بیت زیر را خواند: - ما مردمانى هستیم که بخشش ما فراوان و تازه است و امید و آرزو درآن سیراب مى گردند.
- نفسهاى ما پیش از آنکه سائل، نیاز خود را مطرح کند به وى مى بخشند از ترس آنکه مباد آبروى خواهنده بریزد.
4 - سالى آن حضرت به همراه برادرش امام حسین و عبداللَّه بن جعفرعازم سفر حج شدند.
در میان راه از اسباب و اثاثیه خود غافل شدند و آنهارا از دست دادند.
هر سه گرسنه و تشنه بودند تا آنکه پیر زنى را درخیمه اى دیدند.
پس از او آب خواستند.
پیر زن گفت: این گوسفند، شیرش را بدوشید و از گوشت آن بخورید.
آنگاه سر گوسفند را برید و کبابى براى آنها فراهم ساخت.
چون هر سه غذا خوردند به پیر زن گفتند: ما از قبیله قریشیم که اکنون به سوى مکّه مى رویم چون از حج بازگشتیم به سوى مابیا تا درباره تو نکویى کنیم.
روزها گذشت و پیر زن به تنگدستى مبتلا شدپس به سوى مدینه منوره حرکت کرد.
امام حسن همین که چشمش به پیرزن افتاد، او را شناخت و پرسید: آیا مرا مى شناسى؟ پیر زن گفت: نه.
امام فرمود: من در چنین و چنان روزى میهمان تو بودم آنگاه دستور دادهزار گوسفند و هزار دینار به وى ببخشند سپس پیر زن را نزد امام حسین فرستاد و آن حضرت نیز همان تعداد گوسفند و دینار به وى بخشید و آنگاه او را نزد عبداللَّه بن جعفر فرستاد و عبداللَّه نیز همان تعداد گوسفند و همان مقدار دینار به پیر زن بخشید.

5 - دو مرد با یکدیگر به شدّت نزاع مى کردند.
یکى اموى بود و دیگرى هاشمى و نزاع آنان بر سر این بود که قوم کدامیک بخشنده تر هستند؟ یکى از آن دو گفت: تو به سوى ده نفر از کسانت برو و من نیز به سوى ده نفر از کسانم مى روم و از آنان مى خواهیم که به ما چیزى ببخشند.
آنگاه مى بینیم که کدام یک بخشنده ترند.
سپس چون این آزمون به پایان رسید،اموال را به صاحبانشان باز پس مى دهیم.
البته آنان با خود شرط کرده بودند که کسى را از جریان این آزمون آگاه نسازند.
مرد اموى به سوى ده تن از کسانش رفت و از هر کدام از آنان هزاردرهم گرفت.
مرد هاشمى هم به سوى امام حسن بن على علیه السلام رفت.
آن حضرت دستور داد یکصد و پنجاه هزار درهم به وى ببخشند.
آنگاه آن مرد به نزد امام حسین رفت.
آن حضرت از وى پرسید: آیا پیش از من نزدکسى دیگرى هم رفته اى؟ وى پاسخ داد: نخست نزد امام حسن رفتم.
فرمود: من نمى توانم افزون بر آنچه سرورم داده است، بپردازم.
آنگاه به وى یکصد و پنجاه هزار درهم بخشید.
مرد اموى با ده هزار درهم بازگشت و مرد هاشمى با سیصد هزار درهم آمد.
با این تفاوت که اموى این مبلغ را از ده نفر جمع آورى کرده بودوهاشمى تنها از دو نفر.
چون مرد اموى آن همه درهم را دید خشمگین شد، زیرا شکست خود را در گزافه گویى در مورد قبیله اش مشاهده کرد.
چون این آزمون به پایان رسید، بنابر شرطى که داشتند، مرد اموى اموالى را که گرفته بود به سوى صاحبانشان برد و آنان با کمال خوشحالى هر مبلغى را که داده بودند، باز پس گرفتند.
مرد هاشمى نیز اموالى را که از امام حسن و امام حسین علیهما السلام ستانده بود به آنان باز گرداند، امّا آن دو از پذیرش آن خود دارى کردندوفرمودند: ما رد بخشش خود را قبول نمى کنیم.
فروتن و بردبار:
1 - امام حسن به گروهى از تهیدستان برخورد که بر سفره اى نشسته بودند وخرده هاى نان را مى خوردند.
همین که آنان مرکب امام را دیدند،به احترام او برخاستند و آن حضرت را به غذا فرا خواندند و به وى گفتند:اى فرزند رسول خدا بفرمایید.
امام در حالى که مى فرمود: "خداوندمتکبران را دوست ندارد" از مرکب خود پایین آمد و با آنان شروع به خوردن کرد.
پس از تناول غذا، آن حضرت آنان را به میهمانى خودفراخواند و ایشان را خوراک و لباس داد.
2 - آن حضرت در دوران خلافت و امامت خود طوفانهاى بسیارسهمناکى را تحمّل کرد که اگر این طوفانها بر کوهى اصابت مى کردند، آن را از جاى کنده بودند.
آن حضرت در آن شرایط دشوار و حساس،مسؤولیتى سنگین بر دوش داشت و با بردبارى و صبر توانست از عهده تحمّل آن برآید.
تا آنجا که مروان، مخالف ترین دشمنان وى، در باره حلم و بردبارى آن حضرت گفت: حلم او چنان بود که کوهها با حلمش برابرى مى کرد.
صفت حلم از بارزترین ویژگیهاى امام حسن مجتبى بود و در این خصلت بسیار به پیامبر اکرم شباهت داشت.
پرتوى از بلاغت امام حسن علیه السلام

نه جبر و نه تفویض
هر که به خداوند و قضا و قدر او ایمان نمى آورد البته کافر شده است.
و هر که گناهش را به گردن پروردگارش اندازد، مرتکب فجور شده است.
همانا خداوند به اجبار اطاعت نمى شود و با تسلّط بر او به کسى نمى بخشد، زیرا او بر آنچه آنان در تصرف دارند، مالک مطلق است و برآنچه آنان را بر انجام آن توانا کرد، تواناست.
پس اگر به طاعت عمل کردند خداوند میان آنان و کردارهایشان حایل نمى شود، ولى اگر به طاعت نخواهند عمل کنند خداوند هم آنان را به اجبار به عمل وانمى داردو اگر خداوند مخلوقات را بر طاعت خویش مجبور مى کرد اجر و پاداش را از آنان بر مى داشت و اگر خود آنان را بر انجام گناهان وامى داشت،بندگان را عذاب نمى کرد و اگر ایشان را به حال خود وامى نهاد این علامت ناتوانى او محسوب مى شد، امّا خداوند در مخلوقاتش خواست ومشیّتى دارد که از دید آنان نهانش ساخته است.
پس اگر آنان به طاعات خداوندعمل کنند آن طاعتها بر ایشان منّت است و اگر به معصیّت رفتار کنند آن معاصى، بر ضدّ آنان گواه است.
مرگ در پى توست.
اى جناده! خود را براى کوچ مهیّا کن و پیش از رسیدن مرگت،توشه اى فراهم آر و بدان که تو در پى دنیایى و مرگ در پى توست.
اندوه روزى را که هنوز بر تو نیامده در روزى که در آنى به خود راه مده و بدان که تو مالى بیش از آنچه که قوت توست به دست نمى آورى مگر آن که نگاهبان مال دیگرى باشى و بدان که دنیا در حلالش حساب و در حرامش عقاب و در شبهاتش عتاب است.
پس دنیا را به منزله مردارى بدان و از آن به اندازه اى که تو را بس آید بهره مند شو.
....

بخشی از فهرست مطالب مقاله زندگانى کریم اهل بیت حضرت حسن بن على علیه السلام

پیشگفتار
ولادت و پرورش امام حسن مجتبى
وراثت
تربیت
وفات پیامبر و انحراف مسلمانان
دوران امامت
استراتژى صلح در نظر امام مجتبى
موضع گیریهاى تابناک
حرکت به سوى مدینه
سیاست امام و حکومت معاویه
شهادت فرجامى شایسته
ویژگیهاى والاى اخلاقى
بخشنده و بزرگوار:
فروتن و بردبار:
پرتوى از بلاغت امام حسن علیه السلام

 

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق زندگانى کریم اهل بیت حضرت حسن بن على علیه السلام

دانلود مقاله درباره شخصیت امام على علیه السلام

اختصاصی از یارا فایل دانلود مقاله درباره شخصیت امام على علیه السلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله درباره شخصیت امام على علیه السلام


دانلود مقاله درباره شخصیت امام على علیه السلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :22

 

بخشی از متن مقاله

مفهوم شخصیت

از نظر فلسفى مجموعه نفسانیات هر کسى شخصیت او را تشکیل میدهد ولى در اصطلاح عموم،شخصیت اشخاص در نتیجه ظهور و بروز صفت خاصى مشخص و تعیین میگردد مثلا کسى که شم قوى در امور سیاسى داشته باشد شخصیت سیاسى نامیده شده و اگر عالم و دانشمند باشد بعنوان شخصیت علمى از وى نام مى‏برند و چون در روانشناسى ثابت شده است که نفسانیات و صفات جسمانى در همدیگر اثر دارند لذا براى معرفى کامل شخصیت هر فردى باید صفات جسمانى و خصوصیات روحى و اخلاقى او را بررسى نمود.

از طرفى براى مطالعه صفات جسمى و خصال روحى اشخاص باید از روش معمول در علوم طبیعى یعنى از مشاهده و تجربه استفاده نمود زیرا حقیقت نفسانیات مانند خود نفس غیر قابل شناخت و مجهول است و فقط از آثار آنها میتوان بوجودشان پى برد.

موضوع دیگر اینکه شناسائى ما درباره شخصیت اشخاص اعم از اینکه این شناسائى سطحى و یا علمى باشد منوط بدارا بودن صفات مشابهى از صفات صاحب شخصیت است بعبارت دیگر انسان از طریق حالات درونى خود بکیفیات نفسانى دیگران نیز پى مى‏برد و همین روش در مورد آلام و لذایذ جسمانى نیز صادق میباشد هنگامیکه آدمى از فوت نزدیکان خود متأثر میشود و یا از درد عضوى ناله‏میکند تأثر و درد سایرین نیز براى او قابل ادراک میباشد.

از طرفى کیفیات نفسانى هر کسى منحصر بخود او بوده و تشکیل یک سلسله واحدى را میدهند که در اصطلاح روانشناسى آنرا وحدت گویند و این وحدت در طول زمان محفوظ مانده و هویت شخص را نشان میدهد.

با در نظر گرفتن نکات معروضه اگر ما بخواهیم شخصیت على علیه السلام را چه از نظر صفات جسمانى و چه از لحاظ ملکات نفسانى مورد مطالعه قرار دهیم بیک اشکال مهم و لا ینحلى برخورد خواهیم نمود زیرا سجایاى اخلاقى و صفات خجسته و عالیه على علیه السلام که در روح بزرگ او نهفته بود براى ما مجهول است.

على علیه السلام بشر بود ولى خصوصیات وجود او در هیچ بشرى دیده نشده است،کارهاى آنحضرت شبیه سایر مردم نبود تا مردم بتوانند او را از مقایسه با نفس خود بشناسند بلکه او مظهر العجایب و الغرایب بود که تمام افراد بشر را در گذشته و آینده مبهوت نموده و خواهد نمود !

اعمال و افعال او کلا خارق العاده و عجیب بود،کسى که زورمند و توانا باشد تسلیم دیگرى نمیشود و در برابر اجحاف دیگران صبر و تحمل نمیکند زیرا صبر در برابر عجز است نه در برابر توانائى اما على علیه السلام در کمال قدرت و نیرو نهایت صبر و حلم را داشته است و این عمل را جز اعجاز بچه میتوان تعبیر نمود؟

همچنین کسى که ادیب و خوش قریحه باشد فاقد صفت رزمجوئى بوده و بدرد صحنه کار زار نمیخورد اما على علیه السلام ادیب و خطیب منحصر بفرد بود و در عین حال دل و زهره شجعان عرب در میدانهاى جنگ از ترس و هیبت او ذوب میگردید.

سید رضى (رحمة الله علیه) در مقدمه نهج البلاغه میگوید اگر کسى در خطبه‏ها و کلمات على علیه السلام بدون اینکه آنحضرت را بشناسد تأمل و اندیشه نماید یقینا چنین تصور خواهد کرد که گوینده این سخنان باید کسى باشد که از مردم کناره گرفته و جز عبادت و توجه بامور معنوى و اخلاقى بچیز دیگرى اهتمام نورزد،و هرگز تصور نخواهد کرد گوینده این سخنان کسى است که از شمشیرش خون چکیده و چه بسا که یکتنه در میان امواج خروشان دریاى سپاه غوطه‏ور بوده است و این ازفضائل عجیبه آنحضرت است که جمع بین اضداد نموده است.

همچنین ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه مینویسد که ما هرگز شجاع بخشنده‏اى ندیده‏ایم،آنگاه طلحه و زبیر و عبد الله بن زبیر و عبد الملک بن مروان را نام مى‏برد که اینها شجاع بودند ولى بخل و حرص داشتند اما شجاعت و سخاوت امیر المؤمنین على علیه السلام معلوم است که بچه مقدار بوده است و این از احوال عجیبه و اوصاف مخصوصه آنحضرت است.

بر همگان معلوم است که اشخاص فروتن و متواضع فاقد هیبت و وقار بوده و بعلت تواضعشان کسى مرعوب آنها نمیگردد ولى على علیه السلام با کمال تواضع و شکسته نفسى که حتى روى خاکها نشسته و ابو ترابش میگفتند چنان هیبت و رعب و شکوهى داشت که دل شیر را آب میکرد چنانکه روزى معاویه بقیس بن سعد گفت خدا رحمت کند ابوالحسن را بسیار خندان و خوش طبع بود،قیس گفت بخدا سوگند با آن شکفتگى و خندانى هیبتش از همگان فزون‏تر بود و آن هیبت تقوى بود که آنجناب داشت نه مثل هیبتى که اراذل و اوباش شام از تو دارند.

این مطلب نیز بدیهى و مسلم است که هر کس در صفتى و یا در حرفه‏اى متخصص باشد در آن حرفه و فن مخصوص بر کس دیگرى که اطلاعات کلى و عمومى در چند فن و حرفه داشته باشد فضیلت و ارجحیت دارد مثلا یک پزشک متخصص در بیماریهاى قلبى در مورد معالجه آن عضو نسبت به یک پزشک عمومى که در سایر دستگاههاى بدن من جمله قلب هم اطلاعات کلى دارد مهارت و برترى خواهد داشت بعبارت دیگر هر ذو فنونى مغلوب ذو فن است چنانکه گویند.

هر چند که ذو فنونى اما 
ذو فن ز ذوفنون بسى به

ولى فقط على علیه السلام بود که با وجود دارا بودن کلیه صفات کمالیه و فضائل نفسانى در هر یک از آنها نیز سرآمد همگان بوده واحدى را یاراى برابرى و مقابله در هیچیک از صفات مزبور با او نبوده است.

نیرو و انرژى بدن در اثر جذب مواد غذائى صورت میگیرد و اگر نیرو و کالرى حاصله از غذا کمتر از انرژى مصرف شده بدن باشد تن آدمى ضعیف و رنجور گردد وبشهادت عموم مورخین خوراک على علیه السلام منحصر بنان جوینى بود که سه لقمه بیشتر نمیخورد ولى نیروى بازوى او توانست درب خیبر را از بیخ و بن بر کند و مرحب خیبرى را با ضربتى بخاک افکنده و همگان را بتحیر و تعجب وادارد چنانکه خود آنحضرت فرماید:

آنکس که نان جوین مرا در سفره دید تعجب کرد که چگونه با این نان جوین بر لشگرى انبوه حمله میکنم و سپاهى را بتنهائى در هم میشکنم!

و باز کسانى که شجاع و خونریز و مرد جنگ و شمشیر باشند فاقد غریزه ترحم و عاطفه بوده و قلب آنان را تیرگى و قساوت فرا میگیرد جز على علیه السلام که ابطال و شجعان عرب را طعمه شمشیر خود میکرد و در عین حال چنان رقت قلب و عاطفه داشت که از مشاهده حال بینوایان اندوهگین میشد و از دیدن طفل یتیمى اشگ چشمش جارى میگشت،چه خوب گفته گوینده این شعر :

اسد الله اذا صال و صاح‏ 
ابو الایتام اذا جاد و بر

(موقعى که حمله میکرد و صیحه میزد شیر خدا بود و هنگام جود و احسان پدر یتیمان بود) .

و از اینجا است که آنحضرت را اعجوبة العجایب گفته‏اند که وجود مبارکش مجمع اضداد و صفات متباین بوده و این خود معجزه بزرگى است زیرا که بظاهر از نظر منطق اجتماع ضدین و نقیضین محال است.

دانشمندان طبیعى و علماى علم النفس ثابت کرده‏اند که مغز آدمى مرکز ادارکات و تعقلات بوده و چنانچه بناحیه‏اى از آن آسیب برسد در طرز تعقل و ادراک و بخصوص در قوه حافظه و بایگانى ذهن اختلالاتى پدید میآید که منجر بفراموشى و هذیان و پرت گوئى و امثال آنها میشود،با قبول این مطلب چه اعجازى از این بالاتر که وقتى فرق مبارک على علیه السلام از شمشیر زهر آلود ابن ملجم علیه اللعنة شکافته گردید مغز متلاشى و مسموم شده و اصلا مغزى باقى نمانده بود تا مرکز ادراکات و تعقلات باشد ولى آنحضرت با همانحال میفرمود سلونى قبل ان تفقدونى!و سخنان گهربارى که در وصیت‏هاى خود فرمود حاوى نکات علمى و اخلاقى بوده وبا خطبه‏هاى دیگر او که در حال سلامت و تندرستى ایراد نموده است کوچکترین فرقى ندارد و باز عجب اینکه ضمن موعظه و وصیت گاهى بحالت اغماء و بیهوشى میافتاد و پس از بهوش آمدن دنباله مطلب را بیان میفرمود بدون اینکه کوچکترین تغییرى در اسلوب کلمات و الفاظ و یا در ارتباط معانى و مضامین آنها بوجود آمده باشد!!

بنابراین همچنانکه در مقدمه این فصل اشاره گردید شرح و توصیف شخصیت على علیه السلام از عهده تقریر همگان خارج بوده و اعمال و رفتار او باقیاسات ما قابل تفهیم نمیباشد.لذا بقول مولوى باید کار پاکان را قیاس از خود نگیریم و بلکه بعجز و ناتوانى خود از درک هویت و شخصیت على علیه السلام اقرار کنیم که افکار کوچک ما قابلیت درک واقعیت آنرا نخواهد داشت.

مطالبى که در فصول آینده براى معرفى و نمایاندن شخصیت آنحضرت با توجه بمناقب و مکارم اخلاقى او نگاشته میشود براى اقناع ذهن ما است و الا درباره شخصیت واقعى على علیه السلام نه زبان را یاراى گفتن است و نه قلم را توانائى نوشتن زیرا آنجناب در تمام فضائل اخلاقى و ملکات نفسانى وارث نبى اکرم صلى الله علیه و آله بوده و بآن کوه مرتفع و بلندى ماند که طایر خیال بقله آن پرواز نتواند نمود و چون اقیانوس ژرفى است که غواص اندیشه را قدرت رسیدن بقعر آن نخواهد بود بدینجهت پیغمبر صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام خطاب فرمود که خدا را سزاوار معرفتش کسى جز من و تو نشناخت و ترا نیز چنانکه باید و شاید کسى جز خدا و من نشناخت:

یا على ما عرف الله حق معرفته غیرى و غیرک و ما عرفک حق معرفتک غیر الله و غیرى (1) .

و مناسب این مقال سخن یکى از متکلمین مشهور بنام نظام است که در حق آنحضرت چنین میگوید :

کار امیر المؤمنین علیه السلام سخت مشکل است چه اگر بخواهیم در مدح‏و ثناى او باقتضاى حق و مقام سخن گوئیم غالى میشویم،و اگر قصور ورزیم کافر گردیم،و یک حالت میانه میان این دو حال است که بسیار لطیف و دقیق،و ادراک آن منوط بتوفیق است (2) .

پى‏نوشتها: (1) مناقب ابن شهر آشوب جلد 2 ص .51(2) ناسخ التواریخ زندگانى امام باقر علیه السلام جلد 7 ص .127

ایمان و عبادت على علیه السلام

لم اعبد ربا لم اره.(على علیه السلام)

حقیقت عبادت تعظیم و طاعت خدا و چشم پوشى از غیر اوست،بزرگترین فضیلت نفس ستایش مقام الوهیت و تقرب جستن بساحت قدس ربوبى است،عبادت اگر با شرایط خاص خود انجام شود مقام بسیار بزرگ و افتخار آمیزى است چنانکه از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بوسیله کلمه عبد تجلیل شده و قبل از عنوان رسالت عبودیت او قید گردیده است:

اشهد ان محمدا عبده و رسوله.

براى سیر مراتب کمال بهترین وسیله پیشرفت،تهذیب و تزکیه نفس است که راه عملى آن با عبادت حقیقى صورت میگیرد.انجام عبادت تنها براى رفع تکلیف نیست بلکه وسیله نمو عقل،و موجب تعدیل و تنظیم قواى وجودى است که نفس را از آلودگیهاى مادى باز میدارد،بهترین وجه عبادت انجام امرى است که بدون ریا و سمعه بوده و صرفا براى خدا باشد و در این شرایط است که صفت تقوى ظهور میکند و بدون آن انجام عبادات مقبول نیفتد.

تقوى و ورع انحراف از جهان مادى و فانى بوده و توجه بعالم روحانیت و بقاء است و ایمانیکه بزیور تقوى آراسته شود ایمان حقیقى است و در اثر اخلاص در عبادات،شخص را بمرحله یقین میرساند.

با توجه بنکات معروضه،على علیه السلام در ایمان و تقوى و زهد و عبادت و یقین منحصر بفرد بود در اینمورد پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:لو ان السموات و الارض وضعتا فى کفة و وضع ایمان على فى کفة لرجح ایمان على (1) .

یعنى اگر آسمانها و زمین در یک کفه ترازو و ایمان على در کفه دیگر گذاشته شوند بطور حتم ایمان على بر آنها فزونى میکند.

على علیه السلام با عشق و حب قلبى خدا را عبادت میکرد زیرا عبادت او براى رفع تکلیف نبود بلکه او محب حقیقى بود و جز جمال دلرباى حقیقت چیزى در نظرش جلوه‏گر نمیشد.

على علیه السلام در تقواى دینى و عبادت چنان کوشا بود که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله در پاسخ کسانى که از تندى على علیه السلام در نزد وى گله میکردند فرمود:على را ملامت نکنید زیرا او شیفته خدا است (2) !

على علیه السلام هنگامیکه مناجات میکرد و مشغول نماز میشد گوشش نمى‏شنید و چشمش نمیدید و زمین و آسمان،دنیا و مافیها از خاطرش فراموش میشد و با تمام وجود توجه خود را بمبدأ حقیقت معطوف میداشت چنانکه مشهور است در یکى از جنگها پیکان تیرى بپایش فرو رفته و بقدرى دردناک بود که نمیتوانستند آنرا بیرون بیاورند وقتیکه بنماز ایستاد بیرون کشیدند و او متوجه نشد!

على علیه السلام هنگام وضو گرفتن سراپا میلرزید و لرزش خفیفى وجود مبارکش را فرا میگرفت و چون در محراب عبادت میایستاد رعشه بر اندامش میافتاد و از خوف عظمت الهى اشگ چشمانش بر محاسن شریفش جارى میشد،سجده‏هاى او طولانى بود و سجده‏گاهش همیشه از اشگ چشم مرطوب !شاعر گوید،

هو البکاء فى المحراب لیلا 
هو الضحاک اذا اشتد الضراب

یعنى او در محراب عبادت بشدت گریان و در شدت جنگ خندان بود.ابو درداء که یکى از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله است گوید در شب تاریکى‏از نخلستانى عبور میکردم آواز کسى را شنیدم که با خدا مناجات میکرد چون نزدیک شدم دیدم على علیه السلام است و من خود را در پشت درخت مخفى کردم و دیدم که او با خوف و خشیت تمام با آهنگ حزین مناجات میکرد و از ترس آتش سوزان جهنم گریه مینمود و بخدا پناه برده و طلب عفو و بخشش مینمود و آنقدر گریه کرد که بى حس و حرکت افتاد!گفتم شاید خوابش برده است نزدیکش رفتم چون چوب خشگى افتاده بود او را تکان دادم حرکت نکرد گفتم حتما از دنیا رفته است شتابان بمنزلش رفتم و خبر مرگ او را بحضرت زهرا علیها السلام رسانیدم فرمود مگر او را چگونه دیدى؟من شرح ما وقع گفتم،فاطمه علیها السلام گفت او نمرده بلکه از خوف خدا غش نموده است (3) .

على علیه السلام علاوه از نمازهاى واجبى نوافل را نیز انجام میداد و هیچوقت نماز شب آنحضرت ترک نمیشد حتى در موقع جنگ نیز از آن غفلت نمى‏نمود،در لیلة الهریر نزدیکى‏هاى صبح بافق مینگریست ابن عباس پرسید مگر از آنسو نگرانى داراى آیا گروهى از دشمنان در آنجا کمین کرده‏اند؟فرمود نه میخواهم ببینم وقت نماز رسیده است یا نه!

حضرت على بن الحسین علیهما السلام که از کثرت عبادت و سجده‏هاى طولانى بکلمه سجاد و زین العابدین ملقب شده بود در برابر سؤال دیگران که چرا اینقدر مشقت و رنج بر خود روا میدارى فرمود:

و من یقدر على عبادة جدى على بن ابى طالب؟

کیست که بتواند مثل جدم على علیه السلام عبادت کند؟

ابن ابى الحدید بنحو دیگرى این مطلب را بیان کرده و مینویسد بعلى بن الحسین علیهما السلام که در مراسم عبادت بنهایت رسیده بود عرض کردند که عبادت تو نسبت بعبادت جدت بچه میزان است؟فرمود عبادت من نسبت بعبادت جدم مانند عبادت جدم نسبت بعبادت رسول خدا صلى الله علیه و آله است (4) .

از ام سعید کنیز آنحضرت پرسیدند که على علیه السلام در ماه رمضان بیشتر عبادت میکند یا در سایر ماه‏ها؟

کنیز گفت على علیه السلام هر شب با خداى خود به راز و نیاز مشغول است و براى او رمضان و دیگر اوقات یکسان است.

وقتى که آنحضرت را پس از ضربت خوردن از مسجد بخانه مى‏بردند نگاهى بمحل طلیعه فجر افکند و فرمود اى صبح تو شاهد باش که على را فقط اکنون(بحکم اجبار) دراز کشیده مى‏بینى!

ابن ابى الحدید گوید عبادت على علیه السلام بیشتر از عبادت همه کس بود زیرا او اغلب روزها روزه دار بود و تمام شبها مشغول نماز حتى هنگام جنگ نیز نمازش ترک نمیشد،او عالمى بود با عمل که نوافل و ادعیه و تهجد را بمردم آموخت.

على علیه السلام موقع نماز در برابر مبدأء وجود با دل پاک و توجه تام میایستاد و براز و نیاز مشغول میشد عبادت و پرستش او مانند اشخاص دیگر نبود زیرا هر کسى بنا بهدف خاصى که دارد خدا را عبادت میکند چنانکه خود آنحضرت فرماید:

ان قوما عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار،و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبید،و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار (5) .

یعنى گروهى از مردم خدا را از روى میل و رغبت(بامید نعمتهاى بهشت) بندگى کردند پس این نوع عبادت عبادت تاجران است،عده اى هم از ترس(آتش دوزخ) خدا را عبادت کردند این هم عبادت بندگان است و گروهى دیگر خدا را براى سپاسگزارى عبادت کردند و این عبادت آزادگان است .

و خود آنحضرت به پیشگاه خداى تعالى عرض میکند:

الهى ما عبدتک طمعا للجنة و لا خوفا من النار بل وجدتک مستحقا للعبادة.

خدایا من ترا بطمع بهشت و یا از ترس جهنم عبادت نمیکنم بلکه ترا مستحق‏و سزاوار پرستش یافتم.

هر فردى حتى هر ذیر وحى بنا بغریزه حب ذات همیشه در صدد دفع ضرر و جلب منفعت است و تنها على علیه السلام بود که عبادت را بدون جلب نفع(بهشت) و دفع ضرر(دوزخ) صرفا براى خداوند بجا میآورد!و اینگونه خلوص در عبادت از یقین او سرچشمه میگرفت یقینى که بالاتر از آنرا نمیتوان پیدا نمود زیرا آنجناب بمرحله نهائى یقین رسیده بود چنانکه خود فرماید:لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا!اگر پرده برداشته شود من چیزى بیقین خود نمیافزایم!

على علیه السلام خود را مانند موجى در اقیانوس حقیقت مستغرق ساخته بود و تمام فکر و ذکر و حرکات و سکنات او همه از حقیقت خواهى وى حکایت میکرد.

على علیه السلام در تزکیه و تهذیب نفس،و سیر مراتب کمالیه وجود یگانه و بى‏نظیر و لوح ضمیرش چون جام جهان نما بود،او به هر چه نگاه میکرد خدا را میدید چنانکه فرمود:

ما رایت شیئا الا رایت الله قبله و معه و بعده.

چیزى را ندیدم جز اینکه خدا را پیش از آن و با آن و پس از آن مشاهده کردم.

على علیه السلام میفرمود:لم اعبد ربا لم اره.عبادت نکردم بخدائى که او را ندیدم!پرسیدند چگونه خدا را دیدى؟فرمود با چشم دل و بصیرت،نه باغ دیده ظاهرى.

بچشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست‏ 
نه بسته است کسى شاهراه دل‏ها را

على علیه السلام در مقابل عظمت خدا و مبدء هستى خود را ملزم بخضوع و خشوع میدید و دعاها و مناجاتهاى او روشنگر این مطلب است.

دعاى کمیل که بیکى از اصحاب خود(کمیل بن زیاد) تعلیم فرموده است یکى از شاهکارهاى روح بلند و ایمان قوى و یقین ثابت آنحضرت است که در فقرات آن معانى عالى و بدیع در قالب الفاظى شیوا و عباراتى کاملا رسا ریخته شده است،گاهى در برابر رحمت واسعه حق سر تا پا امید گشته و زمانى قدرت و جبروت خدا چنان بیم و هراسى در دل او افکنده است که بى اختیار بحال تضرع و خشوع افتاده‏است.همچنین دعاى صباح و نیایشهاى دیگر وى که هر یک حاوى مراتب سوز و گداز بیم و امید،توجه و خلوص او میباشد.

وقتى ضرار بن ضمره بر معاویه وارد شد معاویه گفت على را برایم وصف کن!ضرار پس از آنکه شمه‏اى از خصوصیات اخلاقى آنحضرت را براى معاویه بیان نمود گفت شبها بیدارى او بیشتر و خوابش کم بود در اوقات شب و روز تلاوت قرآن میکرد و جانش را در راه خدا میداد و در پیشگاه کبریائى او اشک میریخت و خود را از ما مستور نمیداشت و کیسه‏هاى طلا از ما ذخیره نمى‏نمود،براى نزدیکانش ملاطفت و بر جفا کاران تند خوئى نمیکرد،موقعیکه شب پرده ظلمت و تاریکى میافکند و ستارگان رو بافول مینهادند او را میدیدى که در محراب عبادت دست بریش خود گرفته و چون شخص مار گزیده بخود مى‏پیچید و مانند فرد اندوهگینى(از خوف خدا) گریه میکرد و میگفت اى دنیا!آیا خود را بمن جلوه داده و مرا مشتاق خود میسازى؟هیهات مرا بتو نیازى نیست و ترا سه طلاق داده‏ام که دیگر مرا بر تو رجوعى نیست!سپس میفرمود آه از کمى توشه و دورى سفر و سختى راه!معاویه گریه کرد و گفت اى ضرار بس است بخدا سوگند که على چنین بود خدا رحمت کند ابو الحسن را! (6) .

عبادت على علیه السلام منحصر بنماز و روزه و انجام سایر فرایض مذهبى نبود بلکه تمام حرکات و سکنات او عبادت بود زیرا در حدیث آمده است که(انما الاعمال بالنیات) و چون نیت آنجناب در تمام حرکات و سکناتش ابتغاء مرضات الله بود لذا تمام اعمال و اقوال او در همه حال عبادت خدا محسوب میشود و این خود یکى از موجبات تفوق و فضیلت وى بر همگان میباشد .

پى‏نوشتها: (1) غایة المرام طبع قدیم ص 509ـفضائل الخمسه جلد 1 ص .191-(2) شیعه در اسلام نقل از مناقب خوارزمى ص 92ـتلخیص الریاض جلد 1 ص .2-(3) امالى صدوق مجلس 18 حدیث 9 با تلخیص عبارات-(4) ناسخ التواریخ زندگانى امام باقر علیه السلام جلد 7 -(5) نهج البلاغه کلمات قصار-(6) امالى صدوق مجلس 91 حدیث .

 

متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

 

 

/images/spilit.png

 

دانلود فایل 

 

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله درباره شخصیت امام على علیه السلام

تحقیق در مورد شناخت مختصرى از زندگانى امیرالمومنین على

اختصاصی از یارا فایل تحقیق در مورد شناخت مختصرى از زندگانى امیرالمومنین على دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد شناخت مختصرى از زندگانى امیرالمومنین على


تحقیق در مورد شناخت مختصرى از زندگانى امیرالمومنین على

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه61

شناخت مختصرى از زندگانى امیرالمومنین على

حضرت على (ع) در سیزده رجب سال 30 عام الفیل در کعبه به دنیا آمد مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت. در بیست و یکم ماه رمضان سال 40 هجرى در شهر کوفه به درجه شهادت رسید. قبر مطهرش در نجف اشرف قرار دارد

بخشهاى زندگانى على (ع)

با توجه به اینکه امیرمومنان ده سال پیش از بعثت پیامبر (ص) دیده به جهان گشود و در حوادث تاریخ اسلام هموارده در کنار پیامبر اسلام (ص) قرار داشت و پس از درگذشت آن حضرت نیز سى سال زندگى نمود، مى‏توان مجموع عمر 63 ساله او را به پنج بخش زیر تقسیم نمود:

1- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام،

2- از بعثت تا هجرت پیامبر به مدینه،

3- از هجرت تا درگذشت پیامبر اسلام،

4- از رحلت پیامبر اسلام تا آغاز خلافت آن حضرت،

5- دوران خلافت آن بزرگوار

1- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام( ص)

چنانکه اشاره کردیم، اگر مجموع عمر على (ع) را به پنج بخش تقسیم کنیم، نخستین بخش آن را زندگى امام پیش از بعثت پیامبر تشکیل مى‏دهد. مقدار عمر امام در این بخش از ده سال تجاوز نمى‏کند زیرا زمانى که على (ع) دیده به جهان گشود، بیش از سى سال از عمر پیامبر نگذشته بود و پیامبر در چهل سالگى به رسالت مبعوث گردید، بنابراین على (ع) در موقع بعثت پیامبر بیش از ده سال نداشت.

در آغوش پیامبر

على(ع) در این دوره که دوره حساس شکل‏گیرى شخصیت و دوره پذیرش تربیتى و روحى او بود، در خانه حضرت محمد (ص) و تحت تربیت او به سربرد. مورخان اسلامى در این زمینه مى‏نویسند:

یک سال، قحطى بزرگى در مکه رخ داد. در آن زمان ابوطالب عموى پیامبر داراى عائله زیاد و هزینه سنگینى بود. حضرت محمد (ص )به عموى دیگر خود «عباس» که از ثروتمندترین افراد بنى هاشم بود، پیشنهاد کرد که هر کدام از ما یکى از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببریم تا فشار مالى ابوطالب کم شود، عباس موافقت کرد، و هر دو نزد ابوطالب رفتند و موضو(ع) را با او در میان گذاشتند. ابوطالب با این پیشنهاد موافقت کرد. در نتیجه عباس، «جعفر» و حضرت محمد ص «على» را به خانه خود برد. على (ع) همچنان در خانه آن حضرت بود تا آنکه خداوند او را به نبوت مبعوث فرمود و على (ع) او را تصدیق کرد و از او پیروى نمود.(1) پیامبر اسلام (ص) پس از گرفتن على (ع) فرمود: همان را برگزیدم که خدا او را براى من برگزید.(2)

از آنجا که حضرت محمد (ص) در سنین کودکى - پس از درگذشت عبدالمطلب - در حانه عمویش ابوطالب و تحت کفالت او بزرگ شده بود، مى‏خواست با


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد شناخت مختصرى از زندگانى امیرالمومنین على