فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:34
فهرست مطالب:
مقدمه 4
بخش اول: مبنا و کاربرد قاعده 5
فصل اول: مبنای قاعده 5
گفتار اول: مصدر قاعده 6
گفتار دوم: مرک قاعده از قلم سید محمد کاظم مصطفوی 10
فصل دوم: کاربرد قاعده 12
گفتار اول:کاربرد قاعده در دادرسی 13
گفتار دوم: عرف در قاعده 15
بخش دوم: دعوای مدعی و منکر و حدود قاعده 16
فصل اول: دعوای مدعی و منکر 16
گفتار اول: تشخیص مدعی و منکر 17
گفتار دوم: شرایط استماع دعوای مدعی 18
فصل دوم: حدود قاعده 23
گفتار اول: ارتباط قاعده با 2 قاعده دیگر 24
گفتار دوم: استثنائات قاعده 25
بخش سوم: مجرای قاعده و بحث تطبیقی 27
فصل اول: مجرای قاعده 27
گفتار اول: مجرای قاعده در اسلام 28
گفتار دوم: تصمیم علیه مرتکبین افعال مستوجب حدود تصمیمی قضایی است؟ 28
فصل دوم: بحث تطبیقی 30
گفتار اول: اقامه بینه پس از سوگند 30
گفتار دوم: فرض نکول 31
نتیجه: 32
فهرست منابع 34
الف: فهرست منابع به زبان فارسی 34
ب: فهرست منابع به زبان عربی 34
مقدمه
یکی از قواعد مشهور نزد فقها، قاعده ای است که در دادرسی به کار می رود و آن را با عبارت ((البینه علی المدعی و الیمین علی من انکر)) بیان می کنند. مهم ترین مدرکی که فقها برای این قاعده بیان کرده اند، روایات شرعی و اجماع فقهاست. روایت هایی که از سوی راویان شیعه و سنی بیان شده است و منسوب به پیامبر (ص) می باشد و مضمون همه ی آن ها یکسان است هر چند عبارت ها ممکن است تفاوت هایی جزئی داشته باشد. این عبارت ها بدین شکل روایت شده اند: ((البینه فی الاموال علی المدعی و الیمین علی المدعی علیه)) و ((البینه علی المدعی و الیمین علی من انکر)) و ((البینه علی من ادعی و الیمین علی من انکر)) و ((البینه علی من ادعی و الیمین علی من ادعی علیه)) و ((البینه علی الطالب و الیمین علی المطلوب)) و ((علی المدعی البینه فهن لم یکن له البینه فاستطف المطلوب و ...
شهرت این روایت ها به حدی است که فقیهی نسبت به سند آن ها تردید نکرده است. اجماع فقها نیز گرچه مدرک این روایت باشد اما چون مستند و مرک اجماع، معلوم است (اجماع مدرکی) بنابزاین نیازی به آن نمی باشد. معنای واژه هایی که در روایت و قاعده به کار رفته است عبارتند از ((بینه)) به معنای دلیل و مدرک و برهان. اما اکثر فقها، آن را به معنای 2 شاهد عادل مرد دانسته اند. ((علی)) به معنای وظیفه و تکلیف به انجام کاری است. ((یمین)) به معنای سوگند و قسم است. مهم ترین بحث پیرامون این قاعده شناخت واژه های ((مدعی )) و ((منکر)) می باشد که در بحثی جداگانه به آن می پردازیم.
بخش اول
مبنا و کاربرد قاعده
فصل اول:
مبنای قاعده
گفتار اول: مصدر قاعده
این قاعده ای است که میان شیعه و سنی بر سر آن اجماع شده است. این قاعده از ضروریات فقه اسلامی است. عمده روایات موجود در مورد مصدر این قاعده روایاتی عامی است که بر عموم این قاعده و دلالت دارد.
و همچنین احادیثی که اختصاصا در ابواب مربوطه برای این قاعده وارد شده است.
ابتدا بایستی آن دسته از روایاتی را که از شیعه وارد شده را ذکر کنیم:
1-برید بن معاویه از ابی عبدا... (ع) روایت کرده ااند که می فرمایند: از ایشان در مورد قسامه سئوال شد پس فرمودند: ((در سراسر حقوق آوردن بینه بر عهده مدعی است و خوردن سوگند بر مدعی علیه است مگر در مورد خون ))
2-جمیل و هشام از ابی عبدا... (ع) نقل کرده اند که ایشان فرمودند که پیامبر (ص) فرموردند ((بینه بر عهده کسی است که ادعا می کند و سوگند بر کسی است که ادعا بر علیه او است ))
3-آن چه که از شیخ صدوق به دست آمده که گفته اند: پیامبر (ص) فرمودند: ((بینه بر مدعی است و سوگند بر مدعی علی است و همچنین صلح میان مسلمانان جایز است مگر صلحی که حرامی را حلال یا حلالی را حرام کند.
4-آن چه که ابو بصیر از ابی عبدا... نقل می کند که ایشان فرمودند: ((همانا خداوند در مورد خون شما غیر از آن چه در مورد اموال شما حکم داده، حکم کرده است به این صورت که در مورد اموال آوردن بینه بر عهده مدعی می خورد. زیرا از بین رفتن خون امری مسلم است.
5-آن چه که منوصر در حدیث مربوط به تعارض 2 بینه در قضیه گوسفندی که در ید مردی بود از ابی عبدا... (ع) نقل می کند که ایشان فرمودند: (( حق را به مدعی می دهم و بینه طرفی را که گوسفند در یدش است نمی پذیرم، زیرا خداوند عز و جل فرموده اند که بینه از مدعی خواسته شود هر چند برای طرف بینه باشد در غیر این صورت سوگند کسی که مال در یدش است پذیرفته می شود ))
6-محمد بن سنان که امام رضا (ع) در جواب سوال هایش در مورد علل، برای او نوشتند: (( علت این که بینه در کلیه حقوق بر عهده مدعی است و سوگند خوردن بر عهده مدعی علیه است مگر در مورد خون. این که مدعی علیه رد کننده ادعا است و اقامه بینه بر ردکندگان ممکن نیست زیرا ایشان مجهول می باشند. ))
7-آن چه را که عثمان بن عیسی و حماد بن عثمان هر دو از ابی عبدا... نقل کرده اند که در حدیث فدک که امیرالمومنین (ع) به ابی بکر گفت: ((آیا میان ما برخلاف آن چه که خدا میان مسلمانان حکم داده است حکم می کنی؟)) ابوبکر گفت: ((نه))، امیرالمومنین (ع) فرمودند: ((اگر در دست مسلمانان چیزی باشد که مالک آن باشند و من در مورد آن ادعا می کنم، از چه کسی بینه می خواهی؟ )) ابوبکر گفت: تنها از توبینه می خواستم بر آن چه که بر مسلمانان ادعا می کنی. امیرالمومنین (ع) فرمودند: پس آیا هنگامی که در دست من چیزی باشد و مسلمانان بر آن ادعایی کنند از من دبینه می خواهی بر آن چه که در دست من است و آن را در زمان حیات پیامبر و بعد از آن مالک شدم و از مومنین بینه نمی خواهی بر آن چه که بر آن ادعا می کنند همان طوری که از من هم هنگامی که ادعا کردم بر چیزی بینه خواستی. تا این که فرمود که پیامبر ((ص)) فرمودند: ((البینه علی من ادعی، و الیمین علی من انکر ))
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:62
فهرست مطالب:
مقدمه :
نگاهی گذرا بر زندگی شیر ذوالجلال
1ـ نام و نسب آن حضرت :
2ـ ولادت آن حضرت :
3ـ کنیةآن حضرت :
4ـ القاب شیر خدا
5ـ علی در خانة رسول الله (ص)
6 ـ اسلام علی (ع)
7 ـ علی (ع) همراه پیغمبر
8 ـ ولی الله (ع) در بستر نبی الله (ص)
9 ـ اقامت سه روزه در مکه
10 ـ مواخات با رسول الله (ص)
11 ـ شیر خدا در غزوات رسول الله (ص)
12 ـ علی (ع) و ازدواج او با فاطمة زهرا (س)
13 ـ علی (ع) و غزوه تبوک
14 ـ مأموریت های علی (ع) ، سیدالعرب پس از فتح مکه
15 ـ علی (ع) و غدیر خم
16 ـ علی (ع) و وفات پیغمبر
17 ـ علی (ع) و جانشینی پیغمبر
18 ـ مولای متقیان و خلیفه سوم
19 ـ بیعت دیگر مسلمانان با علی (ع)
20 ـ حیدر کرار قاتل ناکثین در وقعه جمل
21 ـ شاه ولایت در صفین
22 ـ شیر معرکه در قتال فتنه جویان نهروان
23 ـ فرق علی (ع) مظهر رادی و جوانمردی و شمشیر مسموم مرادی
24 ـ شهادت شاه لافتی از ضربت اشقی الاشقیاء
25 ـ علی (ع) و فرزندانش
26 ـ سیره و شخصیت علی (ع)
ولایت علی (ع)
1 ـ ولی و ولایت در لغت
2 ـ ولی و ولایت در قرآت مجید
ولی و اولیاء در قرآن
ولی و ولایت در اصطلاح مشایخ صوفیه
ماجرای خلافت :
جلوه هایی از اسرار حضرت علی (ع)
منابع و مراجع :
امام علی مولای متقیان در دل و جان مسلمانان ایران چنان جای دارد که او را با القابی مثل شاه مردان ، شاه ولایت ، تهمتن دین ، شیر خدا ، مظهر عجایب و القابی مانند آن می شناسند . پهلوانان همه از او الهام می گیرند و در موقع کارزار و حوادث به او متوسل می شوند . پیوسته او را یار و یاور مظلومان می دانند . شاعران یاد او را زینت شعرهای خود می سازند و وی را آیتی بالاتر از رستم داستان می ستایند . داستان زندگی حضرت علی (ع) و شمه ای از دلاوری ها و جلوه هایی از حوادث زندگی عنصری ایشان که عمدتاً از کتاب سیمای شیر یزدان نوشته دکتر عباس ماهیان و همچنین از سایر منابع اقتباس شده است را از نظر می گذرانید .
1ـ نام و نسب آن حضرت :
امیرالمؤمنین چون بدنیا آمد مادرش او را حیدره نامید و ابوطالب این نام را به علی تغییر داد . او ابوالحسن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هشم بن عبد مناف است .
مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف بود که با رسول خدا به مدینه مهاجرت کرد امام علی کوچک ترین پسران ابی طالب بود و خواهری با نام ام هانی داشت که نام او فاخته بود و مادر همة آنان فاطمه بنت اسد بود .
2ـ ولادت آن حضرت :
شیر ذوالجلال در سیزدهم ماه رجب و سی سال بعد از عام الفیل در بیت الحرام به دنیا آمد.
3ـ کنیةآن حضرت :
کنیة آن حضرت ابوالحسن و ابوالحسین و ابوالریحانتین و ابو تراب است و کنیه اخیر از سوی رسول خدا به آن حضرت داده شده است . در روایات آمده است که امیرالمؤمنین در مسجد خوابیده بود و ردای او از کتف مبارکش به کناری افتاده بود و تن حضرت خاک آلود شده رسول خدا بر بالای سر او حاضر شد و دست در پسر عم زد و گفت : قم یا اباتراب . قم یا اباتراب و می گویند این کنیه بیش از دیگر کنیه ها مورد پسند امام بود .
4ـ القاب شیر خدا
توجه به عنوان این گفتار که نگاهی گذرا است بر زندگی امیرالمؤمنین این و جیزه القاب فراوان آن حضرت را بر نمی تابد و جز اختصار و انتخاب گزیری نیست معروف ترین لقب های امام عبارت است از : مرتضی ، امیرالمؤمنین ، یعسوب الدین ، اسدالله ،ولی الله ، سیدالعرب ، صاحب اللواء ، ساقی کوثر ، قسیم الجنه و النار ،قاتل الناکثین و القاسطین و المارقین . مولی الموحدین ووو…
5ـ علی در خانة رسول الله (ص)
از جملةفضل هایی که حق تعالی نصیب امیرالمؤمنین کرد یکی آن بود که او در خانةرسول خدا تربیت یافت . مورخان و نویسندگان سیره نقل کرده اند که در ایام جاهلیت در مکه قحطی سختی پیش آمد که مردم را در رنج و عذابی شدید قرار داد . رسول خدا به عم خود عباس بن عبدالمطلب پیشنهاد یاری ابوطالب کرد که بروند و هر یک یکی از فرزندان او را برای تخفیف مؤونت او در اختیار بگیرند . پس از موافقت ابوطالب رسول خدا علی را بر گفت و عم او جعفر را .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:39
فهرست مطالب:
زندگی
تولد
جوانی و شاعری
سرودن شاهنامه
مرگ و آرامگاه
افسانههای دربارهٔ فردوسی
آثار فردوسی
دوستداران و مخالفان فردوسی
فردوسیپژوهی
زندگی نامه
ویژگیهای هنری شاهنامه
تصویرسازی
موسیقی
بخش های اصلی شاهنامه
دوره اساطیری
دوره پهلوانی
دوره تاریخی
منابع
حکیم ابوالقاسم حسن بن علی طوسی معروف به فردوسی
(حدود ۳۲۹ تا حدود ۴۱۰ هجری قمری)، شاعر حماسهسرای ایرانی و گویندهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی است و طولانیترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بوده است. او را از بزرگترین شاعران فارسیگو دانستهاند.
زندگی
در مورد زندگی فردوسی افسانههای فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد. یکی این که به علت محبوب نبودن فردوسی در دستگاه قدرت به دلیل شیعه بودنش، در قرنهای اول پس از پایان عمرش کمتر در مورد او نوشته شده است، و دیگر این که به علت محبوب بودن اشعارش در بین مردم عادی، شاهنامهخوانها مجبور شدهاند برای زندگی او که مورد پرسشهای کنجکاوانهٔ مردم قرار داشته است، داستانهایی سرِهم کنند
تولد
بنا به نظر پژوهشگران امروزی، فردوسی در حدود سال ۳۲۹ هجری قمری در روستای باژ در نزدیکی طوس در خراسان متولد شد.
استدلالی که منجر به استنباط سال ۳۲۹ شده است شعر زیر است که محققان بیت آخر را اشاره به به قدرت رسیدن سلطان محمود غزنوی در سال ۳۸۷ قمری میدانند:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت نوانتر شدم چون جوانی گذشت
[...]
فریدون بیداردل زنده شد زمین و زمان پیش او بنده شد
و از این که فردوسی در سال ۳۸۷ پنجاه و هشت ساله بوده است نتیجه میگیرند او در حدود سال ۳۲۹ متولد شده است.
تولد فردوسی را نظامی عروضی، که اولین کسی است که دربارهٔ فردوسی نوشته است، در ده «باز» نوشته است که معرب «پاژ» است. منابع جدیدتر به روستاهای «شاداب» و «رزان» نیز اشاره کردهاند که محققان امروزی این ادعاها را قابل اعتنا نمیدانند. پاژ امروزه در استان خراسان ایران و در ۱۵ کیلومتری شمال مشهد قرار دارد.
نام او را منابع قدیمیتر از جمله عجایب المخلوقات و تاریخ گزیده (اثر حمدالله مستوفی) «حسن» نوشتهاند و منابع جدیدتر از جمله مقدمهٔ بایسنغری (که اکثر محققان آن را بیارزش میدانند و محمدتقی بهار مطالبش را «لاطایلات بیبنیاد» خوانده است) و منابعی که از آن مقدمه نقل شده است، «منصور». نام پدرش نیز در تاریخ گزیده و یک منبع قدیمی دیگر «علی» ذکر شده است. محمدامین ریاحی، از فردوسیشناسان معاصر، نام «حسن بن علی» را به خاطر شیعه بودن فردوسی مناسب دانسته و تأیید کرده است. منابع کمارزشتر نامهای دیگری نیز برای پدر فردوسی ذکر کردهاند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران در رد نام «فخرالدین» نوشته است که اعطای لقبهایی که به «الدین» پایان مییافتهاند در زمان بلوغ فردوسی مرسوم شده است و مخصوص به «امیران مقتدر» بوده است، و در نتیجه این که پدر فردوسی چنین لقبی داشته بوده باشد را ناممکن میداند.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:27
مقدمه:
میدانید که خیام عنصر خاصی است در ادبیات فارسی، خاصّ از این جهت که هم شاعر است. هم نیست. بیشتر عالم شناخته شده. در زمان خود به این عنوان معروف بوده است. گذشته از آن درست روشن نیست که چه تعداد رباعی گفته و یا اصلاً این رباعیهای منسوب به او تا چه مقدار به او مربوطند. چنانکه میبینیم چند سوال و ابهام در برابر نامش هست.
نخست به عنوان عالم یعنی ریاضیدان، متفکر، فیلسوف و کسی که در ستاره شناسی کار میکرده معروف شده. ولی بعد موضوع شاعریش مطرح گردیده. میدانید که وی تا حدود صد سال پیش در ایران شاعر معروفی نبود. نام او به عنوان شاعر در میان بود، ولی کسی او را به عنوان یک گوینده صاحب دیوان به شمار نمیآورد. بیشتر شعر به سبک «خیامی» رواج داشت، که دیگران به تقلید او میسرودند. واقعیت آنست که شهرتش از زمانی بالا گرفت که فیتز جرالد انگلیسی تعدادی رباعیها را به اسم او ترجمه کرد و انتشار داد و بعد از این، شهرت او از انگلستان شروع شد و به سراسر جهان سرایت کرد. از نظر خود ما هم، باید اعتراف کرد که فیتز جرالد ما را متوجه اهمیت شاعری خیام کرد. و این از عجایب است که کسی که از همه کمتر در زبان فارسی شعر گفته، در جهان معروفترین شاعر ایران شود. الآن تقریباً خیام به همه زبانهای مهم دنیا ترجمه شده، نه تنها به زبانهای متعدد بلکه بعضی از زبانها چند بار به فرانسوی، آلمانی...، در زبانهای بزرگ هر کدام چند ترجمه از او هست ولی با اینهمه هنوز در مقابل این سوال قرار دارد که چگونه کسی است؟ نه تنها از لحاظ نوع کار، یعنی اینکه آیا شاعر بوده یا نه و چه تعداد شعر گفته، بلکه از جهت اینکه اصولاً چه میخواسته است بگوید و چگونه آدمی است؟ دو سوال متناقض در برابرش هست که بعضی او را به عنوان یک شاعر بیاعتقاد به همه چیز و بعضی دیگر به عنوان یک شاعر حکیم معرفی میکنند. این خاص او نیست، این تناقض بزرگ اصولاً در برابر ادبیات فارسی است که بعضی از گویندگانش این طرفی هستند یا آن طرفی. این شاعران عرفانی همینطور هستند، یعنی عطار، سنایی، مولوی و چند تن دیگر. قضاوت ما به مشکل برمیخورد که جهتگیری اینها چه هست. این ابهام ناظر به تاریخ ایران نیز میشود، زیرا ما با یک نوسان بزرگ در تاریخ ایران روبهرو هستیم. یک تاریخ دو جهتی و یا حتی سه جهتی داریم که روشن نیست که به کدام سو متمایل است. قوم ایرانی برای اینکه مخلوطی بوده است از اندیشههای متفاوت و این به علت اوضاع و احوال تاریخی- جغرافیایی است، که جای دیگر به آن اشاره داشتیم، یعنی قومی که نمیتوانسته روی یک خط جلو برود و ناچار بوده است که نوسان داشته باشد، از قطبی به قطب دیگر حرکت بکند و این دو قطب متناقض را با هم آشتی بدهد، با هم سازگار بکند و با آن زندگی بکند. یکی از نمونههای بارزش خیام است. خیام از این جهت باز آسانتر میشود با او رو بهرو شد که قدری با صراحت حرف زده، یعنی پرده پوشی خاصی که گویندگان دیگر مثل عطار و سنایی و مولوی و حافظ داشتند، او نداشته، یعنی کنایهگویی، استعاره گویی و این پوششهای معمول ادب فارسی در او نیست یا کم است، و به همین علت باز یک حالت استثنایی پیدا میکند، که نسبتاً صریح حرف زده. با این حال، باز هم ایرانیها بعد از او، آنها که قضاوت دربارهاش داشتند دستبردار نبودهاند. باز خواستند که تعبیرهای مختلفی بکنند. این است که بعضی خواستند حتی او را یک شاعر عارفمنش قلمداد کنند. بعضی خواستند او را یک مادیاندیش محض بشناسند. ببینید باز کلمات فارسی و اندیشه ایرانی آنچنان سیالیتی داشته، نوسانی داشته که راه را بر تعبیرهای متعارض باز میگذاشته: ما نظرمان به سوی شاعری خیام جلب شد، آنگاه که نجمالدین رازی به عنوان نخستین فرد، عبارت مهمی درباره او به کار برد. در حدود70، 80 سال بعد از خیام، کتاب «مرصاد العباد» را نوشت، در بحبوحه حمله مغول که او را فرار داده و رانده بود به آسیای صغیر. در این کتاب او اشارههای بسیار تند نسبت به خیام دارد، و میگوید که این آدمی بوده است مادیمآب و دارای انحراف فکری، و دو رباعی از او نقل میکند به عنوان شاهد، و این نخستین بار است که ما برمیخوریم به یک نوع اظهارنظر صریح درباره خیام که با تلخی بیان میشود. این دو رباعیای که نقل میکند میگوید که اینها شعرهایی است حاکی از بیاعتقادی نسبت به مبانی دینی و یکی از آنها این است:
«دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست
گر نیک آمد، فکندن از بهر چه بود
ور نیک نیامد این صور عیب که راست؟»
میبینید که خیلی روشن میگوید که خدا ما را خلق کرد. اگر یک ترکیب خوبی از آفرینش هستیم، پس چرا ما را در «کم و کاست» یعنی رنج و محنت انداخت؟ اگر هم ترکیب بدی هستیم، پس تقصیر کیست؟ کسی که ما را خلق کرده در واقع اینطور خلق کرده، ما که خود به اراده خود نیامدیم، به اراده خود ساخته نشدیم، پس تقصیری نداریم و مجازات هم درباره ما و عذاب ما معنی پیدا نمیکند.
رباعی دیگری هم نظیر همین از خیام میآورد و از اینجاست که نظرها در تاریخ ایران به جانب خیام جلب میشود. علاوه بر نجمالدین رازی، دو سه نفر دیگر هم بودند که همین اظهارنظر منفی را درباره خیام بکنند. در مقابل، کسانی دیگر در صدد تبرئه او برآمدند و رباعیاتی از قول او ساختند، که حاکی از پشیمانی و توبه او باشد. کسانی هم– بیشتر در دوره معاصر– درصدد برآمدند که بگویند اصلاً این رباعیها از خیام نیست، و از شخص دیگری به همبن نام است.
سوال اولی که عنوان شد این بود که اصولاً حکیم عمر خیام نیشابوری، شعر میگفته یا نمیگفته؟ این شک ناشی از روایات نظامی عروضی است. نظامی عروضی در کتاب معروف خود، «چهارمقاله»، اشاره دارد که در آخر عمر خیام او را دیده، ملاقاتی با او در بلخ داشته است، در یک مجلس، که حکایت خیلی شیرینی در این باره نقل میکند و میگوید که ما در مجلس «عشرت» نشسته بودیم، در بلخ، و حجتالحق حکیم ابوالفتح عمر خیام در مجلس بود و او گفت که بعد از مردن، گور من در جایی خواهد بود که هر بهار طبیعت بر آن گلافشانی کند، یعنی گل بریزد بر گور من؛ و آنگاه که پس از سالها نظامی میرود و دیدار میکند از مقبره خیام در نیشابور، مینویسد که: من رفتم و همین را دیدم. بهار بود و مقدار زیادی گل و شکوفه از بالا ریخته شده بود بر خاک، و آنگاه میگوید که او چه مرد روشنبینی بود که پیشبینی گور خود را کرده بود. نتیجهگیری از این عبارت این بود، که اگر خیام شعر میگفته بود، چگونه است که مردی کنجکاوی چون نظامی که در کشف شاعرها بوده، از شاعری او یاد نکرده است؟ و این را دلیل میگیرند، که رباعیهای منسوب به خیام از آن او نیست. خوب، پس این رباعیهای گفته شده از کیست؟ میگویند از فرد دیگری. پس چرا نام خیام بر آنها گذاردهاند؟ میگویند: او هم نام خیام بر خود داشته. به هر حال، کوشش بر آن بوده که آنها را از خیام منجم و ریاضیدان و حکیم، دور نگه دارند. چرا این اصرار بوده است؟ برای آنکه نمیخواهند باور کنند، یا دوست ندارند که باور کنند که فرد محترمی که لقب حجتالحق بر خود داشته، کسی که با حکومت نسبتاً متعصب و دینمآب سلجوقی ارتباط داشته، یک چنین کسی حرفی بر زبان آورد، که بوی بیاعتقادی از آن بیاید و مورد بازخواست قرار نگیرد؟ پس او نبوده.
همه اینها اکنون بازمی گردد به این سوال که واقعیت امر چه بوده؟ آیا فرد صاحب مقام و صاحب عنوانی چون خیام، در بحبوحه دینفروشی حکومت، به خود اجازه میداده است که این رباعیها را به نام خود بگوید و یا اصلاً خود را شاعر بخواند؟
می شود گفت که اظهارنظری که نجمالدین رازی کرده و صریحاً این دو رباعی را به نام خیام منجم و عالم کرده، از سر بیاطلاعی بوده و یا منظوری داشته؟ دو سه تن دیگر هم نظیر نظر او را آورده اند. پس با قرینه همین دو رباعی «مرصاد العباد»، دلیل معقولی برای شک کردن در هویت گوینده رباعیها نمیرود. اکنون سوال دوم پیش میآید که پس چرا او در زمان خود به شاعری شهرت نداشته؟ حدسی که میتوان داشت آن است که آنها را در لحظههای خاصی به صورت تفنن میگفته و پنهان نگه میداشته، یا تنها برای بعضی از دوستان نزدیک خود میخوانده. دلیلش معلوم است. با موقعیتی که خیام داشته، اگر این رباعیها منعکس میشد، گذشته از همه چیز، به اعتبار اجتماعی او لطمه میزد. چه دلیلی هست که همان استنباطی که نجمالدین رازی داشت، دیگران از آنها نمیداشتند؟ ولی از سوی دیگر، حرفهایی هم در درونش داشته است که نمیتوانسته نزند. بنابراین آنها را بر پارهای کاغذ یا در حاشیه کتاب یادداشت میکرده که بعدها برملا گردیده. به این علت است که انتشار آنها خیلی دیر و به کندی صورت گرفته.
سوال دیگر آنکه یک عالم متفکر محترم، یک حجتالحق (یعنی نماینده حق، کسی که خلاف نمیگوید) که با دستگاه رسمی هم رفت و آمد داشته، و در واقع نوعی مرجعیت برای او قائل بودند، چرا اصولاً ذهنش به جانب این اندیشههای نامتعارف برود؟ این را باید از دوگانهاندیشی ضمیر ایرانی دانست، که یک نماینده برجستهاش خیام است و اصولاً هر ایرانی چاشنیای از آن را در خود دارد.
تعداد صفحات : 47
فرمت فایل : word (قابل ویرایش)
فهرست مطالب :
زندگی
علی شریعتی
بیو گرافی و شرح حال دکتر علی
شریعتی
سالهای کودکی و نوجوانی
آغاز کار آموزی
ازدواج
دوران اروپا
تحصیلات و اساتید
از بازگشت تا دانشگاه
دوران تدریس
حسینیه ارشاد
آخرین زندان
وصیت نامه
دکتر شریعتی در دوم آذرماه سال ۱۳۱۲ در مزینان متولد شد. شریعتی در سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در رشته دکترای جامعه شناسی به فرانسه رفت. شریعتی در سال ۱۳۴۳ بهایران بازگشت و ابتدا بهعنوان دبیر دبیرستان و سپس بهعنوان استادیار دانشگاه مشهد شروع به فعالیت کرد. دکتر شریعتی در سال ۱۳۴۸ به حسینیه ارشاد در تهران دعوت شد و از آن زمان با سلسله سخنرانیهای معروف خود به مبارزه ضد حکومت شاه پرداخت. از دکتر شریعتی دهها جلد کتاب و مقالهتحقیقی و متون سخنرانی برجای ماندهاست. علی شریعتی روز ۲۹ خرداد سال ۱۳۵۶ درگذشت. آرامگاه وی در سوریه است.
بیو گرافی و شرح حال دکتر علی شریعتی
نگاهی به زندگی دکتر علی شریعتی با بازخوانی کتاب «طرحی از یک زندگی» نوشته پوران شریعت رضوی(همسردکتر)
در فاصله سالهای تدریسش، سخنرانیهایی در دانشگاهای دیگر ایراد میکرد، از قبیل دانشگاه آریامهر (صنعتیشریف)، دانش سرای عالی سپاه، پلیتکنیکتهران و دانشکده نفت آبادان. مجموعه این فعالیتها سبب شد که مسئولین دانشگاه درصدد برآیند تا ارتباط او را با دانشجویان قطع کنند و به کلاسهای وی که در واقع به جلسات سیاسی-فرهنگی، بیشتر شباهت داشت، خاتمه دهند.سال شمار زندگی دکتر : ۱۳۱۲: تولد ۲ آذر ماه ۱۳۱۹: ورود به دبستان «ابن یمین» ۱۳۲۵: ورود به دبیرستان «فردوسی مشهد» ۱۳۲۷: عضویت در کانون نشر حقایق اسلامی ۱۳۲۹: ورود به دانش سرای مقدماتی مشهد ۱۳۳۱: اشتغال در ادارهٔ فرهنگ به عنوان آموزگار. شرکت در تظاهرات خیابانی علیه حکومت موقت قوام السلطنه و دستگیری کوتاه. اتمام دوره دانش سرا. بنیانگذاری انجمن اسلامی دانش آموزان. ۱۳۳۲: عضویت در نهضت مقاومت ملی ۱۳۳۳: گرفتن دیپلم کامل ادبی ۱۳۳۵: ورود به دانشکده ادبیات مشهد و ترجمه کتاب ابوذر غفاری ۱۳۳۶: دستگیری به همراه ۱۶ نفر از اعضاء نهضت مقاومت ۱۳۳۷: فارقالتحصیلی از دانشکده ادبیات با رتبه اول ۱۳۳۸: اعزام به فرانسه با بورس دولتی ۱۳۴۰: همکاری با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، جبهه ملی، نشریه ایران آزاد ۱۳۴۲: اتمام تحصیلات و اخذ مدرک دکترا در رشته تاریخ و گذراندن کلاسهای جامعهشناسی ۱۳۴۳: بازگشت به ایران و دستگیری در مرز ۱۳۴۵: استادیاری تاریخ در دانشگاه مشهد ۱۳۴۷: آغاز سخنرانیها در حسینیه ارشاد ۱۳۵۱: تعطیلی حسینیه ارشاد و ممنوعیت سخنرانی ۱۳۵۲: دستگیری و ۱۸ ماه زندان انفرادی ۱۳۵۴: خانه نشینی و آغاز زندگی سخت در تهران و مشهد ۱۳۵۶: هجرت به اروپا و شهادت.
وصیت نامه
وصیت نامه دکتر علی شریعتی از ویکینبشته Jump to: گشتن, search ... به هر حال پس از بر طرف شدن موانع خروج از کشور به قصد حج خود را آماده کرد و به عنوان یک مسلمان وصیت خود را نوشت. زمستان سال ۱۳۴۸ «امروز دوشنبه سیزدهم بهمن ماه پس از یک هفته رنج بیهوده و دیدار چهرههای بیهوده تر شخصیتهای مدرج، گذرنامه را گرفتم و برای چهارشنبه جا رزرو کردم که گفتند چهار بعد از ظهر در فرودگاه حاضر شوید که هشت بعد از ظهر احتمال پرواز هست (نشانه¬ای از تحمیل مدرنیزم قرن بیستم بر گروهی که به قرن بوق تعلق دارند).
گر چه هنوز تا مرز احتمالات ارضی و سماوی فراوان است اما به حکم ظاهر امور، عازم سفرم و به حکم شرع، در این سفر باید وصیت کنم.
وصیت یک معلم که از هیجده سالگی تا امروز که در سی و پنج سالگی است، جز تعلیم کاری نکرده و جز رنج چیزی نیندوختهاست چه خواهد بود؟ جز این که همه قرضهایم را از اشخاص و از بانکها با نهایت سخاوت و بی دریغی، تماما واگذار میکنم به همسرم که از حقوقم (اگر پس از فوت قطع نکردند) و حقوقش و فروش کتاب¬هایم و نوشته¬هایم و آن چه دارم و ندارم بپردازد؛ که چون خود می¬داند، صورت ریزَش ضرورتی ندارد.
همه امیدم به «احسان» است در درجه اول، و به دو دخترم در درجه دوم. و این که این دو را در درجه دوم آوردم، نه به خاطر دختر بودن آن¬ها و امل بودن من است ــ به خاطر آن است که در شرایط کنونی جامعه ما، دختر شانس آدم حسابی شدنش بسیار کم است، که دو راه بیشتر ندارد و به تعبیر درست؛ دو بیراهه:
یکی؛ همچون کلاغ ِ شوم در خانه ماندن و به قار قار کردن¬های زشت و نفرت بار، احمقانه زیستن که یعنی زن نجیب متدین. و یا تمام شخصیت انسانی و ایده¬آل و معنویش در ماتحتش جمع شدن، و تمام ارزش¬های متعالیش در اسافل اعضایش خلاصه شدن و عروسکی برای بازی ابله¬ها و یا کالایی برای کسبه مدرن و خلاصه دستگاهی برای مصرف کالاهای سرمایه¬داری فرنگ شدن که یعنی زن روشنفکر متجدد. و این هر دو یکی است. گرچه دو وجهه متناقض ِ هم، اما وقتی از انسان بودن خارج شود، دیگر چه فرقی دارد که یک جغد باشد یا یک چُغوک ، یک آفتابه شود یا یک کاغذ مستراح؟ مستراح شرقی گردد یا مستراح فرنگی؟ و آنگاه در برابر این تنها دو بیراهه¬ای که پیش پای دختران است سرنوشت دخترانی که از پدر محرومند تا چه حد می¬تواند معجزآسا و زمانه شکن باشد؟ و کودکی تنها، در این تند موج ِ این سیل کثیفی که چنین پر قدرت به سراشیب باتلاق فرو می¬رود تا کجا می¬تواند بر خلاف جریان شنا کند و مسیری دیگر را برگزیند؟
۱. به لهجه خراسانی یعنی گنجشک
گر چه امیدوار هستم؛ که گاه در روح¬های خارق¬العاده چنین اعجازی سر زدهاست. پروین اعتصامی از همین دبیرستان¬های دخترانه بیرون آمده، و مهندس بازرگان از همین دانشگاه¬ها و دکتر سحابی از میان همین فرنگ رفته¬ها و مصدق از میان همین «دوله»ها و «سلطنه»های «صلصال کالفخار من حماء مسنون»، و «اینشتین» از همین نژاد پلید و «شوایتزر» از همین اروپای قسی آدمخوار و «لومومباً از همین نژاد برده و»مهراوه«پاک از همین نجس¬های هند و پدرم از همین مدرسه¬های آخوند ریزو ... به هر حال»آدم«از لجن و»ابراهیم«از»آزر«بت تراش و»محمد" از خاندان بتخانه دار ، به دل من امید می¬دهند که حساب¬های علمی مغز را نادیده انگارد و به سر نوشت کودکانم در این لجنزار بت پرستی و بت تراشی که همه پرده دار بت خانه می¬پرورد امیدوار باشم.
دوست می¬داشتم که «احسان» متفکر، معنوی، پراحساس، متواضع، مغرور و مستقل بار آید. خیلی می¬ترسم از پوکی و پوچی موج نوی¬ها و ارزان فروشی و حرص و نوکر مآبی این خواجه تاشان نسل جوان معاصر؛ و عقده¬ها و حسد¬ها و باد و بروت¬ها ی بیخودی ِ این روشنفکران سیاسی. که تا نیمه¬های شب منزل رفقا یا پشت میز آبجو فروشی¬ها، از کسانی که به هر حال کاری می¬کنند بد می¬گویند و آنها را با فیدل کاسترو مائوتسه تونگ و چه گوارا می¬سنجند و طبعا محکوم می¬کنند، و پس از هفت هشت ساعت در گوشی¬های انقلابی و کارتند[؟] و عقده گشایی¬های سیاسی با دلی پر از رضایت از خوب تحلیل کردن ِ قضایای اجتماعی که قرن حاضر با آن در گیر است و طرح درستِ مسایل ــ آنچنان که به عقل هیچکس دیگر نمی¬رسد ــ به منزل برمی¬گردند و با حالتی شبیه به چه گوارا و در قالبی شبیه لنین زیر کرسی می¬خوابند.
و نیز می¬ترسم از این فضلای افواه¬الرجالی شود: