17 ص
مقاله، پس از طرح 5 دوره هجوم غربی به احکام شرع اسلام (از جنگهای صلیبی تا دوران پس از مشروطه)، دو سند تاریخی مهم مربوط به دوران مشروطه، حملات غربگرایان و سکولاریستها به احکام و حدود الاهی و قوانین جزائی اسلام در آن دوران را ارائه میکند که چگونه حکم «قصاص» و... مورد اهانت و یورش قرار میگرفته است. قرائت این اسناد، خواننده را با شباهت غیرعادی هجوم مطبوعاتی کنونی علیه احکام اسلام و افترأ «خشونت» به قوانین جزائی اسلام، با دوران صدر مشروطه آشنا میسازد:
مسئلة «خشونت» را به عنوان ابزار تبلیغی و سیاسی علیه اسلام میتوان با ریشههای تاریخی خاص آن بررسی نمود. شکی نیست که این مسئله بین هیچیک از فرق اسلامی در قرون اولیه از این زاویه مورد بحث نبوده گرچه مسئله در ارتباط با کل قوانین قضایی و جزایی و حقوقی اسلام طرح میشده است. هرچند خشونت سیاسی خوارج و عدم مشروعیت «حق خروج» برای آنان تقریباً به عنوان موضوع پذیرفته شده، مطرح بوده و به علت افراطگری و مردود بودن این اندیشه، خود خوارج نیز بتدریج تعدیل شدند اما مسئله خروج و قیام علیه حکومت، در حول محور «خشونت» دور نمیزد بلکه به «حق حکومت» و گاه اساسیترین مفاهیم سیاسی اسلام باز میگشت. محکوم کردن کل تفکر اسلامی با این حربه را بایستی به بیرون از دنیای اسلام رجوع داد و شاید برای نخستین بار در جنگهای صلیبی باید به دنبال آن گشت.
برای تبدیل آن به ابزار سیاسی در جهت منافع عقیدتی و غیرعقیدتی علیه اسلام میتوان چند مرحله تاریخی را در ایران در نظر گرفت:
اول: دوران جنگهای صلیبی و توجه غرب به اسلام.
دوم: دوران بعد از رنسانس در مغرب زمین.
سوم: دوران پس از انقلاب صنعتی و انقلاب فرانسه و آغاز استعمار غرب در مشرق زمین.
چهارم: دوران آغاز منورالفکری در ایران قاجاریه بعد از قرارداد ترکمانچای و جنگهای ایران و روسیه.
پنجم: دوران پس از مشروطیت ایران و نشر این تفکر در سطح وسیع.
18 ص
از موضوعات مهمى که طرح آن در این پژوهش، ضرورى است، دیدگاه نائینى در باره نظام مشروطه سلطنتى است. جایگاه مشروطه، در اندیشه سیاسى نائینى و تفاوت نگرش او با نگاه روشن فکران مشروطهخواه به مشروطه، دو محور درخور توجه در این زمینهاند.
- جایگاه مشروطه
در فصل اول این پژوهش گفتیم که مشروطه سلطنتى، که نائینى در صدد دفاع از مشروعیت آن برآمد، نظام مطلوب و آرمانى وى نبود، بلکه او از سرِ ناچارى و این که شرایط و مقتضیات عصر، حکومتى بهتر از مشروطه سلطنتى را اقتضا نداشت، از آن دفاع مىکرد. معناى این سخن، آن است که اگر گذر زمان، شرایط دیگرى را فراهم مىساخت که نظامى مطلوبتر از مشروطه سلطنتى، که در اندیشه سیاسى او، ولایت فقیه جامعالشرائط است، امکانِ تحقق داشت، او به ضرورت عقلى و شرعى، از آن دفاع کرده و براى تحققش تلاش مى کرد. آن چه او در سلسله مراتب «حکومت مطلوب» تا «حکومت مقدور» ترسیم کرده، چیزى جز این را ایجاب نمىکند.
16 ص
روزنامه و مشروطه
صدور فرمان مشروطیت و تأسیس مجلس شوراى ملى، بسیارى از نهادهاى اجتماعى را در ایران دگرگون کرد. رشد سریع مطبوعات و تحول فضاى درونى آنها یکى از مهمترین تبعات این انقلاب بود. هر چند که نخستین روزنامه فارسى بیش از نیم قرن پیش از انقلاب مشروطه (در۱۲۵۳ق) منتشر شد ولى مطبوعات مقارن مشروطیت و پس از آن داراى تفاوت هاى عمیقى با پیش از خود بودند. بین سال هاى ۱۲۵۳ ق (انتشار نخستین روزنامه) تا ۱۳۲۴ ق (صدور فرمان مشروطه) مطبوعات در ایران تنها محدود به چند نشریه دولتى و تخصصى و محلى بود که شمارگان نشر آنها به زحمت به هزار مى رسید و اغلب با حمایت دربار و با مطالبى ملال آور و تنها با گزارش هاى محدودى از اوضاع داخلى - و گاهى هم اخبار خارجى - همراه بود.
در چنین اوضاعى، مهم ترین ابزار شکل دهى به اندیشه و افکار عمومى، منابر و خطابه هاى آهنگین وعاظى چون سید جمال واعظ اصفهانى و ملک المتکلمین بود. هر چند در همین ایام چند روزنامه مهم و تأثیرگذار فارسى در خارج از ایران منتشر مى شد، اما مخاطبان این گروه نشریات تنها اقلیت تحصیل کرده و برخى نخبگان سیاسى بودند، به ویژه آنکه ورود این نشریات به داخل ایران با سختگیرى هاى حکومت همراه بود.
با صدور فرمان مشروطیت، در اندک زمانى، تعداد زیادى روزنامه و شب نامه منتشر شد. پس از امضاى فرمان مشروطه و تنها در چند ماه باقى مانده سال ۱۳۲۴ ق ۲۰ روزنامه در تبریز، تهران و چند شهر دیگر منتشر شد. این روند در سال ۱۳۲۵ ق با شتاب بیشترى ادامه داشت. به گونه اى که در این سال بیش از ۸۰ روزنامه در ایران منتشر مى شد. تعداد روزنامه هاى عصر مشروطه تا سال ۱۳۲۷ق به حدود ۲۰۰ عنوان رسید. البته تعریف روزنامه در آن دوران با آنچه امروزه منتشر مى شود متفاوت است، بسیارى از روزنامه ها تنها یک یا چند شماره منتشر شده اند و به جز چند عنوان که به صورت یومیه منتشر مى شد مابقى به شکل هفته نامه و یا گاهنامه (ولى با ظاهر روزنامه) چاپ مى شدند. گروهى از این روزنامه ها هم متعلق به مدارس جدیدى بود که با تأسیس مشروطیت متولد شده بودند.
24 ص
انقلاب مشروطه و مقوله آزادی درایران
با همه ی خرده هائی که می توان به نهضت مشروطه خواهی داشت، در این که برای جامعة استبداد زده ایران، این نهضت نماد قدمی سترگ در راستای درستی بود تردیدی نیست. ای کاش رهبران نهضت اندکی هوشمندانه تر عمل می کردند و مستبدان حاکم نیز برمنافع دراز مدت خویش ادراک گسترده تر وعمیق تری داشتند و نهال نو پای مشروطه طلبی در ایران به بار می نشست. واقعیت تاریخی این است که این گونه نشد. اگر بخشی از این شکست نتیجة توطئه های نیروهای برون ساختاری باشد، نقش معاندان ایرانی را در این عدم توفیق نباید دست کم گرفت.
بطور کلی مشکل جامعة ایرانی ما در سالهای اولیه قرن بیستم، گذشته از وضعیت فلاک بار اقتصادی این بود که نه جامعه ای دینی بود و نه جامعه ای سکولار. در آن دوره ای که به مشروطیت منتهی می شود، نه قوانین مدون داشتیم و نه جامعه به باورهای دینی خود پای بندی نشان می داد. به گفتة بست نشینان سفارت انگلیس، « عمده مقصود ما تحصیل امنیت و اطمینان از آینده است که از مال و جان وشرف و عرض و ناموس خودمان در امان باشیم». مشروطه اگر چه کوششی برای جایگزینی حکومتی اختیاری با حکومتی قانونی بود ولی به دلایل گوناگون در این مهم موفق نشد. با این همه همین جا بگویم و بگذرم که در بسیاری از پژوهش هائی که در بارة این نهضت در دست داریم، خواننده با تصویر متفاوتی روبرو می شود که با واقعیت مشروطه به آن صورتی که به گمان من بود، هم خوان نیست
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:35
فهرست مطالب:
آخوند خراسانی و پیشوایی مشروطه
پیشوای مشروطه
پینوشت:
آخوند خراسانی و پیشوایی مشروطه
آخوند خراسانی از سلسله حماسه سازان تاریخ ایران است. وی مرجع تقلید، مدرس کمنظیر حوزه علمیه نجف و رهبر انقلاب مشروطه بود. تمامی تاریخنویسان مشروطه حتی مخالفان رهبری او را در نهضت مشروطه پذیرفتهاند. اما شگفت! که دربارهاش کمتر از سایر دست اندرکاران نهضت مشروطه سخن به میان آمده است.
صدها کتاب و مقاله درباره مشروطه نگاشته شده است، اما هنوز جای حرف باقی است. انقلاب مشروطه پیچیدهترین رخداد سیاسی تاریخ معاصر ایران تا پیش از انقلاب اسلامی است. دوران رهبران مشروطه از متن رخدادها و دسیسههای انگلیس و روسیه برای به انحراف کشاندن مشروطه، موجب شد تا قیام مشروطه بین شب و سپیده دست و پا بزند. آخوند خراسانی کوشید به سان آفتاب نیمه شب، زوایای تاریک این نهضت را روشن سازد.
آخوند خراسانی در سال 1255 هـ .ق در مشهد دیده به جهان گشود، پدرش، ملاحسین هراتی علاوه بر تبلیغ، به تجارت ابریشم نیز مشغول بود. ملاحسین روحانی وارستهای بود که برای امرار معاش هماره در بین راه هرات و مشهد، در رفتو آمد بود. وی در سفرهای تبلیغیاش مردم را با کلام اسلامی آشنا میساخت. در یکی از همین سفرها، در کاشان ازدواج کرد. ثمره این ازدواج، چهار پسر به نامهای نصرالله، محمدرضا، غلامرضا و محمدکاظم (آخوند خراسانی) بود. سرانجام مهر پیشوای هشتمین امام، او را به مشهد کشاند تا برای همیشه در شهر شهادت ساکن شود. (1)
آخوند خراسانی در 12 سالگی وارد حوزه علمیه مشهد شد. ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول فقه را در حوزه مشهد فرا گرفت. در 18 سالگی ازدواج کرد و در 32 سالگی، همراه کاروان زیارتی عتبات عالیات، برای ادامه تحصیل عازم نجف شد. شوق تحصیل او را بر آن داشت تا سرپرستی همسر و فرزند نوباوهاش را به پدرش بسپارد و آنها را به خاطر مشکلات سفر، همراه خود نبرد.
کاروان زایران مشهدی به سبزوار رسید. قافله برای استراحت رحل اقامت افکند تا پس از توقفی کوتاه به سوی عراق، حرکت را آغاز کند. آخوند خراسانی، آوازه دانش ملا هادی سبزواری را شنیده بود،بدین خلطر تصمیم گرفت از کاروان جدا شود و برای بهره جستن از دریای علم آن حکیم فرزانه در سبزوار بماند. آخوند، ماههای رجب، شعبان و رمضان 1277 هـ . ق را در حوزه علمیه سبزوار گذراند و از درس فیلسوف بزرگ عصر، ملا هادی سبزواری بهره برد. (2) آخوند از سبزوار به تهران رفت و حدود 13 ماه در مدرسه صدر، در درس ملاحسین خویی و میرزاابولحسن جلوه شرکت کرد.(3)
سرانجام پس از یک سال به حوزه علمیه نجف راه یفات و از درسهای شخ انصاری و میرزا حسن شیرازی استفادههای فراوان برد. (4) آخوند خراسانی شب و روز برای دانشاندوزی و به دست آوردن تقوا میکوشید و در این راه از هیچ مشکلی نمیهراسید. خودش میگوید:
«تنها خوراک من فکر بود. ولی قانع نبودم. هیچگاه نشد که گلایه کنم. شش ساعت بیشتر نمیخوابیدم. شبها بیدار بودم. با ستارگان دوست شده بودم. خواب با شکم خالی بسیار مشکل است.» (5)
آخوند خراسانی، غرق در درس و مطالعه بود که ناگهان نامههای رشته افکارش را گسست و اشک از دیدگانش روان ساخت. فرزند خردسالش دیده از جهان فرو بست. آخوند نامهای به پدر نوشت و از او درخواست کرد که همسر داغدارش را به نجف بیاورد. ملاحسین همراه عروسش به نجف آمد و خود مدتی در نجف ماند و پس از زیارت اماکن مقدسه به مشهد برگشت.
داغ مرگ فرزند اندک اندک از ذهن آخوند و همسرش محو میشد. زن و مرد جوان در انتظار تولد فرزند دیگری، روزشماری میکردند. اما باز هم، مصیبت برخانه سایه افکند. فرزند، قبل از تولد مرد.(6)