فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:40
مقدمه :
اختلال ترس اجتماعی یکی از انواع ترس ها (فوبی) می باشد که کمتر مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. خصوصیات بالینی این اختلال عبارتند از ترس اجتناب گونه از موقعیت های اجتماعی، علائم جسمی و شناختی ترس و اختلال عملکرد، مطالعه جامعی در ارتباط با شیوع این اختلال در ایران در دست نمی باشد. به همین منظور این پژوهش با هدف تعیین شیوع اختلال ترس اجتماعی و برخی عوامل وابسته در دانش آموزان شهر ایذه در سال 1388 انجام پذیرفت. در این مطالعه مقطعی توصیفی 400 دانش آموز در شهر ایذه توسط ملاک های تشخیصی dsmiv از طریق پرسشنامه نیمه سازمان یافته مورد سنجش قرار گرفتند. 6/14% از دانش آموزان مبتلا به اختلال ترس بودند. و بین سابقه خجالتی بودن در کودکی و تنبیه بدنی با آن رابطه آمار معنادار وجود داشت. شیوع این اختلال در این تحقیق بالاتر از تحقیقات مشابه در غرب است و مطالعات وسیع تر در آینده توصیه می شود.
تمام فعالیتهای معلم و شاگرد و تعامل آنها برای این است که یادگیری موثر بوجود آید. یادگیری موثر در اهداف آموزشی که در آغاز تدریس تعیین شد. تجلی یافته است بنابراین تصمیمگیریها و تلاشهای یادگیری برای تحقق اهداف مورد است. معلم وظیفه دارد در ضمن تدریس و در پایان آن بطور منظم و نظامدار نحوه انجام فعالیتها و آثار نتایج آن را ارزیابی کند تا بتواند با شناخت موانع و محدودیتها و رفع آنها دستیابی به اهداف را تسهیل نماید و به خوبی موقعیت دانش آموز را در فرایند یادگیری بشناسد. اگر به این کار مهمن در تدریس توجه نشود فرایند تدریس در جهت رشد دانش آموزان موثر واقع نمیشود.
بیان مسئله
در این تحقیق به تعریف ترس و عملکرد خودم در مورد دانش آموزی که در امتحان ترس داشت وراهکارهایی که برای درمان این دانش آموز انجام دادم اشاره خواهم داشت.
نگرانی ترس لازمۀ ادامه حیات و تضمین کننده سعی وتلاش انسانهاست. اما هنگامی که آنقدر شدت می یابدکه منجر به کاهش عملکرد فرد می شود به عنوان یک اختلال مطرح می گردد.
نگرانیها در مورد مسائل متعدد رخ می دهد و از جمله آنها ترس امتحان است که یکی از عوامل افت تحصیلی دانش آموزان نیز محسوب می شود. در این تحقیق به تعریف ترس و علائم نشانه های آن ترس امتحان از نتایج بدست آمده از این تحقیق می توان دریافت که آشنایی با علل ودلایل بوجودآمدن ترس امتحان می تواند ما را در بررسی هر چه بهتر این علل و پیشگیری و درمان یاری سازدکه علل ترس این فرد عبارتند از 1- عوامل فردی و شخصیتی 2- عوامل خانوادگی 3- عوامل آموزشگاهی و در آخر راهکار هایی به والدین و دبیران و خود فرد توصیه شده است.
اهمیت و ضرورت تحقیق :
انجام هر پژوهش باید به لحاظ اهمیت و ارزش باشد . از این رو محقق باید انگیزه خود را دذر مورد مطالعه درباره این موضوع ( ترس و عملکرد تحصیلی ) توضیح دهد. بین کند که اجرای این طرح چه سود و فایده ای در اجمعه می رساند .
انجام هر پژوهش مستلزم صرف سرمایه ، اعتبار و زمان و به کارگیری نیروی انسانی ، منابع و امکانات مختلف است . به به همین خاطر باید محقق توجیه لازم را داشته باد . اهمیت و ارزش اجرای طرح را تشریح کند. و دلایل خود را برای انتخاب این گروه یا مکان و ناحیه خاص را بیان نماید .
امروزه علی رغم ایجاد تغییرات عمیق فرهنگی و تغییر در شیوه های زندگی فاقد توانایی های لازم و اساسی هستند و همین امر آنها را در مواجه با مسائل و مشکلات زندگی روزمره آسیب پذیر کرده است .پژوهشهای بیشمار نشان داده اند که بسیاری از مشکلات بهداشتی و اختلالات روانی(ریشه ترس) –عاطفی ریشه های روانی اجتماعی دارند.
هدف از نوشتن این تحقیق و انتخاب موضوع آن بحثی است که دربین مباحث روانشناسی بیش از سایر مباحث آموزشی مورد توجه می باشد و غفلت از آن باعث بیماریهای روانی میگردد.و درمورد دانش آموزان کاربرد بیشتری دارد و با توجه به شغل و حرفه شخصی دانستن بعضی از این نکات برای مقابله و برطرف ساختن مشکلات دانشآموزان مؤثر است. آشنایی با دلایل بوجود آمدن ترس ما را در بررسی این علل و درمان هر چه بهتر آن یاری خواهد رساند.
اهداف پژوهش:
هدف اساسی در این پژوهش :
5- آشنایی با معنی و مفهوم ترس .
6- آیا ترس امتحان به عنوان یک اختلال عاطفی روانی بر موفقیت و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان تاثیر دارد یا خیر ؟
7- علل و عوامل بوجود آورنده ترس بیان خواهد شد .
8- شناخت راههای مبارزه با ترس .
سؤالات پژوهش :
هدف و بررسی این پژوهش بهتر شناسندن ترس دانش آموزان در هر حیطه آموزشی و خانواده ای و پیرامون دانش اموز و جامعه آماری می باشد .
متغیرهای تحقیق :
متغیر پیشبین:
وضعیت اجتمایی دانش اموز – ترس دانش آموزان به عنوان متغیر مستقل این پژوهش در نظر گرفته شد.
متغیر های ملاک:
عوامل فردی(ترس ،و عملکرد تحصیلی دانش اموزان ،) به عنوان متغیرهای وابسته تحقیق محسوب می شود.
تعریف متغیرهای تحقیق:
تعریف نظری ترس:
ترس، احساسیاست که خداوند، برای محافظت موجودات، دردرون آن ها به امانت نهاده،تا بتوانند خودرا از خطراتی که سرراه آنها قرارمیگیرد، نجات دهند.هرانسانی، ازبهرهترس برخورداراست، تا بتواند، ازمهلکهها و گرفتاریها و اشتباهات و خلافها ودرگیریها، رها شود.عدم تعادل روحی و روانی، نداشتنامنیت، اجتماعی، اقتصادی، احساسی، معنوی و فشارهای بیرون ازما، ودرونما، باعث بروزترس میشود.ترس به دو صورت تعریف میشود، اول ترس مثبت، دوم ترس منفی. ( ترسکاذب ،آزاد،1383).
حدود مطالعاتی
بیماریهای عاطفی از جمله ترس جمله موضوعاتی است که به دلیل وجود در جهان امروز به شدت توسط صاحب نظران مورد توجه و دقت نظر قرار گرفته است .
ترس در دانش آموزان اثرات ناصوابی در جنبه های مختلف اجتماعی ، اخلاقی ، تحصیلی بر جای می گذرد . روشن است که برخورد دقیق ، منطقی و حساب شده با چنین دانش آموزانی مهارتهای یک معلم دلسوز و آگاه است تا با رفتاری صحیح ودرست نه تنها مشکلی بر مشکلات رفتاری آنها نیفزاید ، بلکه آنها را در مسیر تعلیم و تربیت یاری و مساعدت نماید .
این تحقیق توجه مربیان را به اختلال رفتاری ترس جلب می نماید که آن رابطه ای مسقیم با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دارد . باید معلمان و مربیان معزز با دقت فروان دانش آموزانی را که این عامل مشکل ساز را دارند تشخیص دهند . زیرا آنها نسبت به دیگران کمک بیشتری نیاز دارند .
امروزه بررسی روانشناسان مسائل روانی ثابت کرده اند که همه افراد جامعه بخصوص کودکان به دلایل مختلفی دچار ترس می شوند . اینگونه افراد علائمی مانند عصبانیت و پرخاشگری ، احساس حقارت خود بیانی بی ارتباط با تکلیف در موقعیت های امتحانی ، کاهش عملکرد تحصیلی در مدرسه را از خود نشان می دهند .
ترس کودک معمولاً به شکلهای مختلفی ظاهر می شود . خوابیدن بدون احساس خستگی ، گوشه گیری و پناه بردن به خیالبافی ، دست زدن به اعمال کودکانه پایین تر از سن خود ، تشویق و نگرانی در تصمیم گیریها و مواردی از این قبیل . . . .
اگردر هنگام امتحان توجه به ترس و فشار روانی نشود ترس خود به خود منجر به افزایش حالت نامطلوب در فرد می گردد بهتر است هر فرد بر حافظه خود متکی باشد و با احساس و آرامش و اطمینان خاطر به افزایش عملکرد مطلوب خود دست بزند . معلمین نیز بهتر است که در نحوه تهیه سئوالات امتحانی خود و با آماده سازی دانش آموزان متغیرهایی را که بر روی بهبود عملکرد افراد اثر مثبت می گذارد شناسایی کرده و سپس با دیدی کارشناسانه موجب بالا بردن سطح علمی دانش آموزان شوند .
ذکر نظریه ها و روشهای درمانی در مورد ترس امتحان و کلاً امتحان این نگرش را می دهد که می توان ترس را در تمام سنین کنترل کرد و تا حدی مناسب آن را کاهش داد .
تجربه نشان داده است که عوارض ترس و فشار روحی حاصله از امتحان در عده زیادی از امتحان دهندگان تظاهر می کند بدین معنی که بروز آن یک پدیده اتفاقی و نادر نیست که فقط گروه معدودی از آنها را مبتلا سازد ، بلکه همه افرادی که با امتحان سر و کار دارند کم یا زیاد طعم و مزه نگرانی فشار روانی و وحشت ناشی از امتحان را چشیده اند .
باید دانست که آشنایی با روشها و رموز گذرانیدن بیشتر از فراگیری مطالب درسی در کسب موفقیت امتحان دهندگان تاثیر دارد .به عبارت دیگر در دنیای امروز آماده شدن امتحان دهنده تنها با فراگیری مطالب درسی و زیرکی وی برای کسب موفقیت حاصل نمی شود بلکه آمادگی شخص از نظر روانی نیز دارای ارزش زیاد و غیر قابل انکاری است که نباید از نظر دور داشت .
شخص با آمادگی علمی و روانی تسلط و اعتماد به نفس بیشتری بدست آورده و بر خود به خوبی تسلط پیدا می کند ، فرشته موفقیت را در آغوش می کشد و احساس نشاط و رضایت می کند . از طرفی باید گفته شود که اختلاف فاحشی بین نوع فشار روانی خوب و امیدوار کننده و نوع بد و بازدارنده که با پیدایش ترس ، ترس و نگرانی شروع می شود وجود دارد .
استرس یا فشار روانی در حقیقت ایستگاه وسط راه ترس است . ترس و استرس مترادف یکدیگر یا هم معنی نمی باشد . فشار روانی یا استرس کلمه جانشین شونده ای برای بیان جامع معنی ترس که اکثراً به آن عطف داده می شود نیست . ترس حالت ناراحت کننده ای است که گویی شخص منتظر وقوع حادثه نامشخص و توام با ترس است .
ترس مربوط به امتحان توسط برخی از محققین ترس از امتحان خوانده می شود . ترس ممکن است بطور مستقل و آزاد مد نظر باشد یا توام با فکر و خیال ، تصور ، عقیده و حالت خاص ظاهر شده و گاهی به صورت مزمن و شدید تظاهر نماید . پیدایش این گونه تفکرات ، تصورات ، عقیده ها و حالات غالباً به شدت آزار دهنده بوده و کاملاً غیر واقعی هستند با وجود این می تواند در شخص ایجاد عدم آسودگی فکر و خیال ، ترس و وحشت و درماندگی نموده و احساس محکومیت بوجود آورد .
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:50
پیشگفتار:
عقد صلح در میان عقود شناخته شده داراى امتیازات وویژگیهاى منحصر به فردى است که به این عقد، جایگاه مهم ووالایى را بخشیده است. از سویى، عقدى مستقل و اصیل مى باشد که در احکام و شرایط تابع هیچ یک از عقود دیگر نیست. از سوى دیگر، این عقد مى تواند نتایج و ثمرات بیشترعقود و ایقاعات شناخته شده، یا حتى قراردادهاى نو پیدایى را که تحت هیچ یک از عقود معین جاى نمى گیرند، به بارآورد. این گستردگى و توسعه منحصر به عقد صلح مى باشد،و عقود دیگراز آن بى بهره اند.
بیشتر فقها امتیاز سومى را نیز براى عقد صلح باور دارند، وآن این است که این عقد مى تواند در مواردى که هیچ گونه پیشینه خصومت و نزاع و یا احتمال آن وجود ندارد، جارى گردد.
به عبارت دیگر: این عقد علاوه بر جایگاه اصلى خویش که همان مواردى است که براى آشتى و رفع نزاع و اختلاف میان دو طرف عقد جریان مى یابد، در معاملات و قراردادهاى بدوى و ابتدایى که از هرگونه سابقه درگیرى و نزاع میان طرفین عارى است ، و یا حتى خالى از حقوق پیشینى است که ممکن است منجر به اختلاف و نزاع گردد، جارى و سارى است.
چنین عقد صلحى را «صلح ابتدایى» و یا «صلح بدوى»مى نامند. گویا این اصطلاح نخستین بار در آثار میرزاى قمى وملااحمد نراقى به کار رفته، و پس از ایشان در میان فقیهان و حقوقدانان رواج یافته است.
جمع این سه خصیصه براى عقد صلح، موقعیتى ممتاز به آن مى بخشد، به گونه اى که مى توان به وسیله این عقد، اقدام به ایجاد بسیارى از عقود معین نمود، بدون آن که به احکام وشرایط خاص آن عقود پایبند بود، و یا دست به تاسیس عقود و معاملات جدید زد درحالى که در تمام اینها هیچ گونه پیشینه خصومت و نزاع و یا احتمال آن وجود ندارد. این جایگاه خاص براى عقد صلح سبب شده است که برخى آن راشایسته لقب «سید العقود و الاحکام»و یا «انفع العقود» بدانند.
هدف اصلى مقاله حاضر تحلیل و نقادى فقهى و حقوقى ویژگى سوم عقد صلح است، هر چند به بررسى و تبیین دوویژگى نخست نیز مى پردازد.
بخش اول: کلیات و مفاهیم
فصل اول: صلح در لغت
واژه «صلح» در لسان فقها که برگرفته از آیات و روایاتى مى باشد که مشروعیت این عقد و حدود آن را احرازمى نماید، اصطلاحى بیگانه از معناى لغوى خویش نمى باشد.بى تردید استعمال این کلمه در قرآن و سنت به معناى لغوى آن است، و شارع براى این لفظ مانند بسیارى دیگر از الفاظ معاملات معنایى بر خلاف معناى عرفى و لغوى وضع ننموده است. به عبارت دیگر، کلمه «صلح» در قرآن و روایات برخلاف الفاظ فراوانى از عبادات همچون «صلاه»، «صوم» و«حج» داراى «حقیقت شرعى» نمى باشد.
از این رو بهترین راه براى درک بهتر حقیقت صلح و یافتن پاسخ این پرسش که آیا «صلح ابتدایى» مى تواند مصداقى براى این واژه به کار رفته در قرآن و سنت باشد و بدین طریق مشروعیت یابد، مراجعه به لغت و عرف است.
نگارنده اگر چه براین باور است که واژه «صلح» با توجه به معناى روشن ارتکازى آن نزد عرب زبانان و فارسى زبانان بدون عنایت و مجاز در «صلح ابتدایى» استعمال نمى شود وامثله و شواهد عرفى گواه این حقیقت است، ولى با مراجعه به آثار لغوى و غیر لغوى این حقیقت را بیش از پیش آشکارمى نماید.
با تتبع در منابع مختلف عربى و فارسى این نکات به دست مى آید:
1- بیشتر لغت شناسان عرب «صلح» را به «سلم» معنانموده اندو در مقابل «صلح» را به عنوان یکى ازمعانى «سلم» ذکر کرده اندگویا این دور آشکار به جهت روشنى معنا نزد عرب زبانان بوده است. بدون شک اگر پرسش ما در حقیقى بودن استعمال واژه «صلح» درمعامله ابتدایى براى آنان مطرح بود، از پاسخ لازم و توضیح بیشتر دریغ نمى نمودند. اما با تتبع بیشتر در باره کلمه «سلم» که به کسر سین و سکون لام، و فتح سین و سکون لام، و فتح سین و فتح لام قرائت شده، مى توان معناى حقیقى این واژه راکه همان معناى «صلح» است دریافت.
بعضى از لغت شناسان عرب در معناى «حرب» گفته اند که ضد و یا نقیض «سلم» است. از این عبارت اهل لغت فهمیده مى شود که در معناى «سلم» و به عبارت دیگردر «صلح» ضدیت و تقابل با جنگ نهفته است، تقابلى که به روشنى در زبان فارسى میان «جنگ» و «صلح» برقرار است.
مفسران نیز بیشتر آیاتى را که واژه «سلم» در آنها به کار رفته است به صلح به معناى پایان دادن به جنگ و اختلاف میان مسلمانان معنا کرده اند این دو قرینه مى تواند معناى اراده شده از «سلم» را که مرادف «صلح» است و آن «پایان دادن به جنگ و اختلافات» است نشان دهد.
جمع قابل توجهى از اهل لغت که بیشتر آنان از معاصران مى باشند تصریح نموده اند که «صلح» سازش و توافق بعد ازخصومت و نزاع است. راغب اصفهانى مى گوید: «الصلح یختص با زاله النفار بین الناس». طریحى در توضیح حدیث نبوى (ص) «الصلح جائز بین المسلمین» مى گوید: «اراد بالصلح التراضى بین المتنازعین»درالمعجم الوسیط آمده است: «الصلح: انهاء الخصومه و انهاء حاله الحرب، و السلم» فرهنگ لاروس مى گوید: «الصلح: التوافق و المسالمه هم لنا ناصح، انهاء حاله الحرب والخصومه السلم». الرائد چنین توضیح مى دهد: «الصلح: السلم بعد الحرب و الخصومه». درمعجم متن اللغه آمده است: «الصلح: التئام شعب القوم المتصدع و هو السلم». در التحقیق فى کلمات القرآن الکریم نیز بعد از ذکر استعمالات گوناگون این ماده آمده است: «التحقیق ان الاصل ال واحد فى الماده: هو ما سلم من الفساد»
جمعى از فقهاى عامه در آغاز باب صلح در کتب فقهى خویش، قبل از شرح و توضیح معناى اصطلاحى عقد صلح، معناى لغوى آن را ذکر کرده اند و جملگى تصریح دارند که صلح در لغت به معناى «قطع منازعه» و یا «قطع نزاع» است.
همچنین یکى از محققان معاصر اهل سنت به نقل از بعضى منابع لغوى، صلح را به «المسالمه بعد المنازعه» معنا نموده است. فقیه حنفى ابو عبدالله بخارى زاهد (م 546) در معناى لغوى صلح توسعه مى دهد و آن را شامل دفع فساد محقق و فسادى که در پى خواهد آمد، دانسته است.
این اظهار نظر لغوى فقیهان اهل سنت چون تنها گزارشى لغوى است و مبتنى بر مبانى فقهى اهل سنت نمى باشد براى همه جویندگان لغت عرب در هر کیش و مذهبى معتبر و قابل توجه است.
در فقه شافعى مسئله اى مطرح است که علامه حلى نیز درتذکره آن را به تبع ایشان مطرح مى نماید و آن این است که در معامله ابتدایى که هیچ سابقه خصومت و نزاعى در آن نیست آیا مى توان از لفظ صلح براى صیغه ایجاب عقد استفاده نمود؟ فقهاى شافعى از این کار منع نموده اند و یکى از دلایل ایشان که به آن تصریح کرده اند این است که لفظ «صلح» تنها در جایى به کار مى رود که سابقه خصومت ونزاعى باشد.
علامه طباطبایى در تفسیر آیه 128 از سوره نساء «و ان امراه خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلاجناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحا و الصلح خیر» مى فرماید: «در این آیه ترس از نشوز و اعراض شوهر کافى است تا موضوع صلح محقق گردد، زیرا موضوع صلح از هنگام ظهور نشانه هاو آثارى که ترس را در پى داشته باشد به وجود مى آید.
این آیه از مهمترین ادله مشروعیت یافتن مطلق صلح است و علامه طباطبایى با این موضوع روشن ساخته اندکه در دلالت واژه «صلح» خصومت و نزاع پیشین و یا ترس ازآن لازم است.
فقهاى شیعه به ندرت متعرض بحث لغوى واژه «صلح» شده اند، و تنها به بیان معناى اصطلاحى عقد صلح در فقه اکتفا نموده اند. از میان منابع متعددى که مورد مراجعه قرار گرفت ودر ضمن مباحث آینده به آنها اشاره خواهد شد تنها در منابع ذیل اشاره اى به معناى لغوى صلح شده است. علامه حلى درتذکره مى گوید: «ان الصلح انما معناه الاتفاق و الرضا، و الاتفاق قد یحصل على المعاوضه و على غیرها». مرحوم وحید بهبهانى در فرار از اشکال تعارض معناى لغوى «صلح» و عدم اشتراط سابقه خصومت، پاسخ غریبى دارد و مى گوید: «ان الصلح و الاصلاح لغه و عرفا هو ازاله الفساد، لا ازاله الخصومه و النزاع بخصوصه» سپس مى افزاید: «اگر عقد صلح در جایى محقق نشود، در آن موضوع به جهت عدم ترتب اثرشرعى که صحت در معاملات است فساد محقق شده است.» این تعریف شباهت زیادى به معنایى داردکه راغب اصفهانى براى «صلح» بیان کرده بود.
فرمت فایل : word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:39
مقدمه:
حقوق بشر هنجارهایی اخلاقی و قانونی برای حمایت همه ی انسان ها در همه جای دنیا در برابر سوء رفتارهای سیاسی، قانونی و اجتماعی هستند. حق آزادی دین ، حق متهم برای برخورداری از محاکمه ی عادلانه و حق مشارکت سیاسی نمونه هایی از حقوق بشر هستند. این حقوق در سطوح بین المللی در اخلاقیات و قانون موجوداند. مخاطب این حقوق دولت ها هستند، که موظف اند به آنها پایبند باشند و ارتقایشان بخشند. مرجع مکتوب عمده ی این حقوق، اعلامیه ی جهانی حقوق بشر (سازمان ملل متحد، 1948b) و اسناد و معاهده های پر شمار پیامد آن است.
فلسفه ی حقوق بشر به پرسش های مربوط به وجود، محتوا، سرشت، جهانشمول بودن و توجیه حقوق بشر می پردازد. اغلب پشتیبانی محکمی که از حقوق بشر می شود (مثلا اینکه جهانشمول اند، و اینکه این حقوق به عنوان هنجارهایی اخلاقی، بی نیاز از تصویب قانونی اند) تردیدهایی شکاکانه بر می انگیزند. تأمل بر این تردیدها و پاسخ هایی که می توان به آنها داد، زیرشاخه ای از فلسفه ی سیاسی را تشکیل داده که ادبیات گسترده ای را در بر می گیرد.
1- ایده ی کلی حقوق بشر
اعلامیه ی جهانی حقوق بشر (1948, UDHR Universal Declaration of Human Rights)، بیش از دو دوجین حق بشری مشخص را شامل می شود که کشورها موظف اند آنها را رعایت و صیانت کنند. می توانیم این حقوق را به شش گروه اصلی یا بیشتر تقسیم کنیم: حقوق امنیت، که مردم را در برابر جرائمی مانند قتل، کشتار، شکنجه، و تجاوز حمایت می کنند؛ حقوق سیاسی، که از آزادی مشارکت سیاسی از طرقی مانند بحث و تبادل نظر، شوار، اعتراض، رأی گیری و احراز سمت های دولتی صیانت می کنند؛ حقوق دادرسی ی عادلانه، که مردم را در برابر سوء رفتارهای قانونی مانند حبس بدون محاکمه، محاکمه ی غیر علنی، و مجازات بیش از حد حمایت می کنند؛ حقوق برابری، که حق شهروندی برابر، مساوات در برابر قانون و عدم تبعیض را تضمین می کنند؛ و حقوق رفاه یا (اقتصادی و اجتماعی) ، که مستلزم فراهم نمودن امکان آموزش برای همه ی کودکان و حمایت مردم در برابر فقر شدید و گرسنگی اند. خانوادهی دیگری از حقوق را هم که می توان ذکر کرد حقوق گروه ها هستند. حقوق گروه ها در UDHR منظور نشده، اما در معاهدات بعدی درج شده است. حقوق گروه ها به معنای صیانت از گروه های قومی در برابر نسل کشی و غصب سرزمین ها و منابع آنهاست. می توان ایده ی کلی حقوق بشر را با ذکر برخی ویژگی های مشخصه ی این حقوق تشریح کرد. به این ترتیب این پرسش که چه حقوقی در توصیف عام این مفهوم می گنجد، و نه در زمره ی حقوقی خاص، پاسخ داده می شود. ممکن است دو نفر ایده ی کلی مشترکی از حقوق بشر داشته باشند و در عین حال بر سر اینکه آیا یک حق مشخص از جمله ی حقوق بشر است یا نه، اختلاف نظر داشته باشند.
حقوق بشر هنجارهایی سیاسی هستند که عمدتا به چگونگی رفتار دولت ها با مردم تحت حاکمیت شان می پردازند. این حقوق ، آن هنجارهای اخلاقی عادی نیستند که به نحوه ی رفتار میان اشخاص بپردازند (مثلا منع دروغ گویی یا خشونت ورزی). به بیان توماس پوگ «در پرداختن به حقوق بشر، عمل باید به نحوی رسمی باشد» (پوگ ، 2000، 47). اماباید در پذیرش این مطلب محتاط بود، چرا که برخی از حقوق ، مانند حقوق ضد تبعیض نژادی و جنسی، در وحله ی اول معطوف به تنظیم رفتار خصوصی اند (اُکین 1998، سازمان ملل 1977). همچنین، قوانین ضد تبعیض، دولت ها را به جهت هدایت می کنند. از یک سو دولت تحمیل می کنند که صور خصوصی و عمومی تبعیض را منع و محو کند.
دوم اینکه، حقوق بشر به عنوان حقوقی اخلاقی و یا قانونی وجود دارند. وجود یک حق بشری را یا می توان هنجاری مشترک میان اخلاقیات بشری دانست؛ یا به عنوان هنجاری موجه که پشتوانه ی آن استدلالی قوی است؛ یا به عنوان حقی قانونی که در سطح ملی متجلی می شود (در این سطح می توان آن حقی “مدنی” یا “مبتنی بر قانونی اساسی” خواند)؛ یا به عنوان حقی قانونی در چارچوب قوانین بین المللی مطرح می شود. آرمان جنبش حقوق بشر این است که همه ی حقوق بشری به همه ی چهار وجه بالا موجودیت یابند. (بخش 3 مربوط به وجود حقوق بشر را ببینید).
سوم اینکه ، حقوق بشر پر شماراند (چندین جین) و نه اندک. حقوقی که جان لاک برای بشر بر می شمرد، یعنی حق حیات ، آزادی و مالکیت، معدود و انتزاعی بودند، اما حقوق بشری که ما امروزه می شناسیم به مسائل مشخص و انضمامی می پردازند (مثلاً، تضمین محاکمه ی عادلانه ، الغای بردگی، تضمین امکان آموزش، و جلوگیری از نسل کشی). این حقوق، مردم را در برابر سوء استفاده های رایج از علائق انسانی بنیادی شان صیانت می کنند. از آنجا که بسیاری از این حقوق معطوف به موسسات و مسائل معاصر هستند، فراتاریخی نیستند. ممکن است کسی صورت بندی اسناد معاصر حقوق بشر نه انتزاعی است و نه مشروط. این اسناد، وجود دادگاه های جنائی، دولت های متکی بر اخذ مالیات، و نظام رسمی آموزش را مفروض می گیرند که همگی موسساتی معاصر و انضمامی اند.
چهارم اینکه، حقوق بشر استاندارد های کمینه اند. این حقوق معطوف به اجتناب از معصیت اند و نه حصول فضیلت، تمرکز آنها بر صیانت از حداقل نیکبختی برای همه ی مردمان است (نیکل 1987). به بیان هنری شُو، حقوق بشر معطوف به “پایین ترین حدود سلوک قابل تحمل اند” و نه “آرزوهای بزرگ و ایده های متعالی” (شُو 1996). از آنجا که این حقوق فقط ضامن استاندارد های کمینه اند، عمده ی مسائل قانونی و فرهنگی و حکومتی عمده ای را در چارچوب حقوق بشر میسر می سازد.
پنجم اینکه، حقوق بشر هنجارهایی بین المللی هستند که همه ی کشورها و مردمان جهان امروز را در بر می گیرند. از آن قسم هنجارهایی هستند که مناسب است تبعیت شان را به همه ی کشورها توصیه کرد. برای جهانشمول هستند، به شرط آنکه بپذیریم که برخی حقوق، مانند حق رأی، تنها به شهروندان بزرگسال تعلق می گیرد؛ که برخی اسناد حقوق بشر مربوط به گروه های آسیب پذیری مانند کودکان، زنان و بومیان هستند؛ و اینکه برخی حقوق، مانند حق صیانت در برابر نسل کشی، حقوق گروه ها هستند.
هفتم اینکه، حقوق بشر توجیهاتی قومی دارند که همه جا قابل اعمال اند و برایشان اولویت بالایی ایجاد می کنند. بدون پذیرش این اصل، نمی توان از حقوق بشر در برابر تفاوت های فرهنگی و استبدادهای ملی دفاع کرد. توجیهات حقوق بشر بسی استواراند. اما این دلیل نمی شود که مقاومت ناپذیر باشند.
هشتم اینکه، حقوق بشر، حق هستند، اما نه الزاما به معنای قوی کلمه، زیرا حقوق جنبه های متعددی دارند: یکی اینکه صاحب حقی دارند – یعنی شخص یا سازمانی که از حق مشخصی برخوردار است. به بیان عام ، صاحبان حقوق بشر همه ی مردمان زنده ی امروزین هستند. به بیان دقیق تر، گاهی همه ی مردما، گاهی همه ی شهروندان یک کشور، گاهی همه ی اعضای یک گروه آسیب پذیر مشخص (زنان، کودکان، اقلیت های قومی دینی، مردمی بومی)، و گاهی همه گروهای قومی (در مورد حق مصونیت در برابر نسل کشی) صاحبان حق هستند. جنبه دیگر حقوق بشر این است که متمرکز بر آزادی، حمایت، موقعیت یا منافع هستند. یک حق همواره معطوف به چیزی است که کانون علاقه صاحب حق است (برانت 1983، 44). همچنین مخاطب حقوق بشر، کسانی هستند که مسئول و موظف به احقاق این حقوق اند. متولی حقوق بشری یک شخص، در درجه نخست بر دوش سازمان ملل یا دیگر سازمان های بین المللی نیست؛ این وظیفه در وحله اول بر عهده دولتی است که آن شخص در آن اقامت یا سکونت دارد. متولی احقاق حقوق بشری یک شهروند بلژیکی اصولاً دولت متبوع اش است. وظیفه سازمان های بین المللی حقوق بشر و دیگر دولت ها، تشویق، حمایت، و گاهی انتقاد از دولت ها در انجام این وظیفه است، یعنی نقشی ثانوی یا “پشتیبان” را بر عهده دارند. وظیفه احقاق بشر حقوق بشر نوعا مستلزم کنش هایی مربوط به احترام، حمایت، ایجاد تسهیلات و زمینه سازی است. آخر اینکه حقوق بشر معمولاً اجباری اند، به این معنا که وظایفی را به متولیان احقاق شان تحمیل می کنند، اما گاهی این حقوق کار چندانی بیش از اعلام اهدافی با اولویت بالا و نهادن مسئولیت تحقق تدریجی شان بر عهده متولیان، صورت نمی دهند. برای مثال، میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی (سازمان ملل متحد، 1966) که حقوق پایه ای نیازهای انسانی مانند غذا، پوشاک، و آموزش را پوشش می دهد، امضا کنندگان اش را ملزم می دارد. تا “با استفاده از حداکثر … منابع دردسترس، با دیدگاه تحقق تدریجی کلیه حقوق مندرج در این میثاق … گام بردارند.” البته می توان محاجه کرد که این حقوق هدف وار حقوق نیستند، بلکه شاید بهتر باشد آنها را انگاره ای ضعیف تر یا قوی تر از حقوق بدانیم.
حال که این هشت مولفه کلی حقوق بشر را برشمردیم، مفید است انگاره ای دیگر را هم ذکر کنیم که به نظر من باید کنار نهاده شوند. نخست این ادعاست که همه حقوق بشر، حقوقی سلبی هستند. به این معنا که تنها مستلزم آنند که دولت از اموری اجتناب کند. طبق این دیدگاه، هرگز لازم نیست که دولت برای صیانت و ارتقای حقوق بشر گام هایی ایجابی بردارد. این ادعا با این دیدگاه جذاب سازگار نیست که یکی از وظایف اصلی دولت، صیانت از حوق مردم توسط نظام قانون جزائی و نظام قانون مالکیت است. هنگامی که میثاق اروپایی حقوق بشر (مصوب شورای اروپا به سال 1950) می گوید “حق حیات همگان باید توسط قانون صیانت نشود” 0ماده 2 و 1) به این مضمون دلالت دارد. و به همین سیاق، میثاق ملل متحد علیه شکنجه (UN Torture Convention، سازمان ملل ، 1984) لازم می دارد که “همه دولت های عضو باید تضمین کنند که در قانون جزائی شان همه صور شکنجه جرم محسوب شود” (ماده 4 و 1).
ادعای دومی که باید کنار نهاد، این است که حقوق بشر لایتجزا بودن بدان معنا نیست که حقوق بشر مطلق هستند یا هرگز نمی توانند بنا بر ملاحظات دیگر نقض شوند. اگر بگوییم حقی لایتجزا است، بدان معناست که صاحب حق نمی تواند به دلیل سوء عمل یا داوطلبانه از انها محروم شود. من تردید دارم همه حقوق بشر به این معنا لایتجزا باشند. اگر معتقدیم که زندانی کردن افراد به خاطر ارتکاب جرمی قانونی درست است، پس حق مردم برای جابجایی آزادانه می تواند موقتا یا دائماً، به صرف ارتکاب جرائم جدی نقض شود. همچنین فرد می تواند انتخاب کند که همه عمرش را در صومعه ای بگذراند و به این ترتیب حق آزادی جابجایی خود را داوطلبانه کنار نهد. پس حقوق بشر لایتجزا نیستند، اما فرو گذاشتن آنها دشوار است.
سوم اینکه، به نظر من، باید این پیشنهاده جان راولز را در کتاب (قانون مردمان) رد کرد که بنا به تعریف حقوق بشر مرزی تعیین می کنند که پس از آن تحمل مشروعیت دیگر کشورها پایان می یابد. راولز می گوید که حقوق بشر “مرزهایی برای خودمختاری درونی یک رژیم مشخص می کنند” و نیز “مداخله ای قهرآمیز، مثلاً با تحریم های سیاسی و اقتصادی، یا در موارد حاد با نیروی نظامی، اگر به قصد تحقق حقوق بشر باشد، موجه است” (راولز 1999، 79 – 80)
این پیشنهاده که حقوق بشر خط فاصل معینی پیش می نهند که پس از آن مشروعیت حاکمیت ملی پایان می پذیرد، ساده انگاری فاحش قضیه است. لازم نیست انکار کنیم که حقوق بشر در تعیین حدود تحمل موجه یک دولت، مفید هستند، اما دلایل چندی وجود دارد تا در اینکه حقوق بشر به سهولت آن مرزها را تعیین می کنند، تردید کنیم. نخست اینکه “تحقق” حقوق بشر ایده بسیار مبهمی است. هیچ کشوری به طور تمام و کمال حقوق بشر را متحقق نمی کند؛ همه کشورها مشکلات حقوق بشری متعددی دارند. بعضی کشورها مسائل بزرگی در این زمینه دارند، و مشکلات حقوق بشری متعددی دارند. بعضی کشورها مسائل بزرگی در این زمینه دارند، و مشکلات بسیاری دیگر بس عظیم است (“نقض فاحش حقوق بشر”). از این گذشته، مسئولیت دولت های فعلی کشورها در قبال این مشکلات نیز متفاوت است. مثلاً ممکن است مسئولیت اصلی مشکلات کشوری بر عهده دولت سابق آن باشد و دولت فعلی در حال برداشتن گام های قابل قبولی در مسیر پایبندی به حقوق بشر باشد.
به علاوه، تعریف حقوق بشر به عنوان هنجارهایی که حدود تحمل یک دولت را مشخص می کنند، مستلزم تحدید حقوق بشر به تنها چند حق بنیادی است. در این مورد راولز فهرست زیر را پیشنهاد می کند: “حق حیات (حق برخورداری از الزامات بقا و ایمنی)؛ حق آزادی (آزادی از بردگی ، رعیتی، و اشغال عدوانی، و آزادی مکفی برای انتخاب دین و اندیشه)؛ حق مالکیت (مالکیت شخصی)؛ و برابری رسمی ناشی از قواعد عدالت طبیعی (یعنی برخورد یکسان با موارد یکسان)” (راولز 65،1999). راولز با ذکر این فهرست ، اغلبِ آزادی ها را ، مانند حق مشارکت سیاسی، حقوق برابری ، و حقوق رفاه از شمول این حقوق بنیادی خارج می کند. فرو نهادن حقوق برابری و دموکراسی، بهای گزافی است که او می پردازد تا به حقوق بشر نقش مرز گذارنده بر تحمل یک حکومت را اعطا کند. اما می توانیم مقصود اصلی راولز را بدون پرداختن این بها نیز حاصل کنیم. مقصود اصلی او این است که کشورهایی را که به نقض فاحش مهم ترین حقوق بشر می پردازند نباید تحمل کرد. اما برای پذیرش این مقصود لازم نیست از راولز پیروی کنیم و حقوق بشر را با انگاره اساسا نحیفی از این حقوق معادل بدانیم. بر عکسع می توانیم آموزه ای پیش نهیم که بر پایه آن مشخص می کنیم کدام حقوق از همه مهم تراند – ای آموزه برای دیگر مقاصد نیز لازم می آید – تا نقض فاحش آن بنیادی ترین حقوق را مبنای عدم تحمل یک دولت قرار دهیم.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:96
چکیده:
“ساختارهای فرآیند سینمایی” آشکارا روشهای مرلوپونتی را در مورد سینما به کار میگیرد- دیده میشود. اما بیشک متنفذترین نظریههای پدیده- شناسی در سینما به “هانری آژل”، “آمده آیفره” و “روژه مونیه” تعلق دارد.
کارهای اینان در بخش آخر کتاب به بررسی گذاشته شده است. تا حدی به دلیل آنکه اینان هر یک به طریقی کوشش کردهاند تا آگاهانه نظریههای بازن را گسترش دهند، و بیشتر به دلیل آنکه این نظریهپردازان، شقهای مرئیتری نسبت به متز و میتری ارائه دادهاند.
همچنانکه به دوران پس ساختارگرایی میرسیم، میبینیم که متفکران در تمام زمینهها درباره پیدایش رابطهای پربارتر میان ساختارگرایی علمی و برونی و پدیدهشناسی درونی و تشریحی صحبت میکنند. این رابطه در سینما تا حد فراوانی، یادآور حالت پالایش یافته و متحول رابطهی میان نظریههای واقعگرایانه و شکلگرایانه است. از اینرو نمیتوان پذیرفت که صحنه نظریات سینمایی امروزه، اساساً متفاوت از صحنه نظریات سینمایی گذشته باشد. و نظیر گذشته، وجود دیدگاههای متعدد را میتوان نشانهی سلامتی و نیروی نظریات سینمایی معاصر دانست.
یادداشت
راجرلین هارت
کارگردان فرانسوی ( – 1903) مستندساز، منتقد و نظریهپرداز سینمایی. این کارگردان فیلمهای مستند، با آنکه کمتر فیلمهای طویل ساخته است، اما نفوذ فراوانی بر کارگردانان نهضت سینمایی “موج نو”ی فرانسه داشته است.
بعضی فیلمهای کوتاه: “مترو” (1934)، “کوت داوزور” (1948). فیلمهای طویل: “تعطیلات آخر” (1947)، “دختری در کوهستان” (1964).
اتین سورسو
فیلسوف فرانسوی ( – 1892) یکی از بنیانگزاران علم جدید فیلمولوژی است و سردبیری مجلهی “لارودستیک” را به عهده دارد. از نظر او هر اثر هنری، دنیای خاصی است که دارای ابعاد فضایی، زمانی و درونی خاص خود است. از آثار او: “آینده زیباییشناسی، (1929)، “هنرهای تطبیقی” (1947).
آندرو ساریس
منتقد سینما، آمریکایی، منتقد مجله آمریکایی “ویلج ویس”، استادیار سینما در دانشگاه نیویورک، عضو هیئت مدیرهی فستیوال نیویورک، سردبیر نسخه انگلیسی زبان “کایه دو سینما” (67- 1965)، همکاری با نشریه سینمایی “فیلم کالچر” (از 1955 به بعد)، مؤلف کتابهای “فیلمهای جوزف فن اشترن برگ”، “کارگردانان آمریکایی” وی برای نشریات متعددی مقاله نوشته است.
ادگار مورن
نویسنده، جامعهشناس و روزنامهنگار فرانسوی ( – 1921) سرپرست مرکز تحقیقات علمی، منتقد سینما و مدیر مجله “ارگومان”، از نوشتههای وی: “انسان و مرگ”، “انتقاد از خود”.
آثارش درباره سینما: “سینما یا انسان خیالپرداز” (1965)، “بازیگران” (1957).
ژان میتری
ژان میتری با دو رسالهی حجیم دوجلدیاش، “زیبائیشناسی و روانشناسی سینما” (65- 1963) پیشگام دوره کاملاً نوینی از نظریات سینمایی است. نکته جالب اینست که نظریات معاصر سینمایی باید با میتری، معاصر و همکار چهرههایی مانند ژان اپستین، ابل گانس و ژان رنوار، آغاز شود. اولین کتاب میتری، بررسی هنر “امیل یانینگز” بود که آن زمان (1928) اواسط کار هنریاش بود. میتری در دوران طلایی سینمای صامت زیسته است، همان دورانی که سخت مورد توجه آرنهایم، بالاش و بیشمار نظریهپردازان دیگر بود. اما ذهن نقاد میتری بر جذبهی درهم شکنندهی درد فراق و آن چنان نظریه سینمایی که این فیلمهای جادویی دهه بیست در آن تفوق داشته باشند، غلبه کرد، زیرا در حقیقت میتری نظریهی سینمایی کاملاً نوینی ارائه داده است.
سه عامل در زندگی شخصی میتری به این بیطرفی یا عینیت نقادانه کمک کرده است. اول اینکه وی در طی نهضت “آوانگارد” با کار عملی روی فیلمها، کارش را آغاز کرد. میتری حتی بعد از این نهضت هم رابطهاش را با فیلمسازی از دست نداد و با تدوین فیلمهایی مانند “پرده عنابی” (1953) به کارگردانی آلکساندر آستروک و فیلمبرداری و تدوین آثار کوتاه خود، “پاسیفیک 231″ (1949) و “تصاویری برای دبوسی” (1952)، رابطهاش را با کار فیلمسازی حفظ کرد. این فیلمها که همگی دارای جنبه تجربی هستند میتری را وادار داشت که از همان ابتدا اندیشههای مترقیانهای در زمینه تدوین، موسیقی و اهمیت تصویر و اقتباس سینمایی در نوشتههایش مطرح کند. نزدیک بودن نظریات سینمایی میتری به روشهای عملی فیلمسازی از این گونه تجربیات عملی میتری در سینما ناشی میشوند. از میان نظریهپردازانی که بررسیاشان کردهایم، فقط ایزنشتین از نظر زمان و انرژی صرف شده در اطاق تدوین بر میتری پیشی میگیرد.
عامل دوم از زندگی و شخصیت میتری که او را این چنین به کمال برای وظیفهاش آماده کرد، عشق شدید او به تاریخ سینما است. میتری حتی طی سالهای نهضت “آوانگارد” نیز سخت مشغول جمعآوری اطلاعات و یادداشتهایی بود که بعدها باید مورد استفاده قرار میگرفت. اسناد سینمایی میتری که در دهه سی حجم قابل ملاحظهای یافته بود، بعداً وقتی میتری به همراهی “هانری لانگلوا” و “ژرژ فرانژو”، “سینماتک” فرانسه را در سال 1938 بنیان گذاشت، همچنان افزایش یافت. “سینماتک” فرانسه از آن موقع تا به حال بزرگترین مخزن فیلم و اطلاعات سینمایی در جهان محسوب میشود. در طول جنگ، اندیشهی نگارش یک تاریخ حقیقتاً علمی درباره سینما در ذهن میتری شکل گرفت، تاریخی که هنر سینما را مستند کرده و مهمترین پرسشهای سینمایی را مطرح میکرد. در طول دههی گذشته، میتری دست به انتشار این “تاریخ سینما” زد و تا به حال فقط سه جلد آن را منتشر کرده و تازه به دهه سی رسیده است. هر کسی نگاهی سطحی به 900 صفحه، مجموعهی کتابهای تئوریک میتری انداخته باشد، بیدرنگ در پس میتری نظریهپرداز، متوجه میتری مورخ میشود. زیرا مورد مثالهای دقیق بیشماری که در هر صفحه نوشتههای او یافت میشود، به او حالت یک حشرهشناس سینما را داده است. همان ویژگی که بازن میخواست به آن برسد. چه کسی بهتر از میتری میتواند مقالهی معروف بازن، “تکامل زبان سینما” را دنبال کند؟ یا بهتر از او جنسها و گونههای سینمایی را طبقهبندی کرده و به طور کامل نمونههای سینمایی را تشریح و تحلیل کند؟
بازن برای نوشتن مقالههایش، به حافظهاش از فیلمهایی که در انجمنهای سینمایی دیده بود، رجوع میکرد، در حالیکه میتری این فیلمها را در اختیار داشت و مدارک سینمایی را در پروندههایش آماده. بازن به ندرت فیلم را بیش از یک بار میدید و هرگز در نمایش آنها یادداشت برنمیداشت. استعداد بازن حسی بود و نقدهای سینماییاش هم، عملی شرطی ناشی از حساسیتی همآهنگ و پرورش یافته. از آن طرف میتری هرگز غریزهی نقدنویسی نداشت، از اینرو بینشهای وی ناشی از تلاش فراوان ذهنی و تحقیقی او است.
میتری را باید بزرگترین منبع زندهی اطلاعات سینمایی دانست. موقعی که مدرسه سینمایی فرانسه، ایدک در سال 1945 بنیان گذاشته شد، از میتری بیدرنگ جهت تدریس در این مدرسه دعوت شد. جنبهی سوم از زندگی وی، جنبهی پدآگوژیک آن است که وی را وا میداشت تا تجربیات خلاقهی شخصی و هم اطلاعات دایرهالمعارفیاش را چنان قالبریزی کند که بتواند به یاری آن مسائل عمدهی سینما را لمس کرده و به مشکلات و پرسشهای رایج سینما پاسخ گوید. میتری که در فرانسه، کانادا و آمریکا سینما تدریس کرده، یکی از اولین اساتید دانشگاهی سینماست.
نظریات سینمایی میتری، مانند یک مبارزهی انتخاباتی خوب تنظیم شده است. سعی میتری بر آن است که گوشهای از سبکهای غالب نظریهپردازانی که بررسیاشان کردهایم، در نظریهی خود به کار گیرد. فهرست مطالب کتاب او نشان دهندهی توجه قابل ملاحظهی میتری به استراتژی در نظریهاش است. از این نظر میتری به مانستربرگ و آرنهایم شبیه است. اما غالب نوشتههایش و توجه خاص او به مسائل جزیی زیباییشناسی مادی، یادآور ایزنشتین، بالاش و گاهگاهی کراکوئر است. سعی میتری بر آن است که تمام بخشهای فرعی کتاب او، نقشی در نظریهی کلی او یاری کنند. اما فهرست مطالب او غالباً مذبوحانه است و در مرتبط کردن این بخشهای فرعی به یکدیگر ناموفق است. در بسیاری موارد، این بخشهای فرعی، حیاتی مستقل دارند. هر بخش را میتوان شبیه به یک موضوع درسی کلاس سینما دانست که از قبل به دقت تحقیق شده است. مجموعهی کتاب، دارای سیر تحولی آشکاری است، اما از آنجا به نظر میرسد استاد درس، مقدار فراوانی اطلاعات تحقیقی داشته که میخواسته به هر حال بیان کند، موضوعات بسیاری در کتاب گنجانده شده است.
نگرش تحقیقی میتری در مورد موضوعات بحث شده، در سنگینی مورد مثالهایی که میتری به یاری آنها هر موضوع جدید را مستدل کرده، کاملاً منعکس شده است. تحقیقات میتری در زمینههای فلسفه، روانشناسی، زبانشناسی، منطق و زیباییشناسی به یاریاش میآید تا مشکلات سینمایی را یک گام ژرفتراز نظریهپردازان قبلی درک کند. دیدگاه اجمالی وی از مشکلاتی که نظریات سینمایی، با آنها روبروست- دیدگاهی که کمتر در در سایر نظریات سینمایی دیده شده به میتری امکان میدهد که سندها و عقاید مفیدی ارائه کند. میتری به روش خاص خود، با ارائهی خلاصهای از عقاید نظریهپردازان قبلی در مورد یک مسئلهی سینمایی، آن مسئله را مطرح کرده و سپس با توسل به منافع فوق سینمایی، اختلافات موجود میان عقاید این نظریهپردازان در مورد آن مسئله را مرتفع میکند. مثلاً ژان پیاژه به یاریاش میآید تا جدلی درباره شرکت کردن بیننده در عمل فیلم دیدن را فیصله دهد و برتراند راسل به او امکان میدهد تا جدول تصویر در برابر کلام را که این همه نظریه در اطراف آن ایجاد شده و نتیجهی کم ارائه داده، حل کند. در مرحله آخر میتری اهمیت مسئله سینمایی را به بهترین صورت در زمینه کلی نظریات سینمایی مطرح کرده، راه صحیح دخول به مسئلهی بعدی را هموار میکند.
روحیهی نوین نظریات سینمایی و به عبارتی روحیهی آکادمیک آن کاملاً در این روش دیده میشود که طی آن نظریهپرداز از راهحلهای ساده و همه شمول اجتناب میکند. از نظر میتری، تمام نظریات سینمایی قبلی در جستجوی کلیدی برای درک سینما ارائه شدهاند. اما میتری این نگرش را طرد میکند و به جای آن هر مشکل سینمایی را جداگانه و مستقل بررسی میکند. وی معتقد است، نظریهپرداز نباید در دفاع از بینش خاصی عنان از دست بدهد. به عقیدهی او، نقص نظریهی ایزنشتین در این بود که وی دچار وسوسهی بینش مسلماً فوقالعادهی خود در مورد تدوین شده بود. به همین ترتیب نظریات بازن دربارهی واقعیت و نمای عمیق، درخشان و ارزشمند است، اما این نظریات در تمام نوشتههای بازن ریشه دوانده و بینش کلی او را محدود کرده است. میتری نشسته بر برج آکادمیک خود، امیدوار است از چنین سادهانگاریهایی اجتناب کند و این یکی از دلایل عمدهی مطول شدن تحقیقات میتری است. زیرا از نظر وی، هر جنبه و یا هر مشکل سینمایی، شایسته توجه دقیق و جداگانه است و نه اعمال یک قاعدهی تعصبآمیز.
قاعدتاً کتاب میتری فاقد سودای کشف و پیروزی است که غالباً سبکهای نگارشی سایر نظریات سینمایی را تعالی بخشیده است. کتاب میتری این توهم را ایجاد نمیکند که با قطعیت و سرعت، موجودیت رسانهی نوین سینما را تشریح میکند. بلکه کتاب او، حساب شده و دقیق مانند رسالهای در باب بدن انسان یا زندگی حشرات نوشته شده است. از این نظر کریستین متز آن را یک “کتاب کلیدی” نام نهاده است. کتاب میتری تمام مشکلات تئوریکی را که در پنجاه سال اول تاریخ نظریات سینمایی مطرح شده، نظم بخشیده و دیدگاههای عمدهای را که در مورد آنها اتخاذ شده دقیقاً ترسیم میکند. از نظر عینیت و آمادگی رجوع به زمینههایی مانند زبانشناسی و منطق است که کتاب میتری نظریات سینمایی را به کلاسهای درس امروز کشانده است. میتری معتقد است که سینما چیزی نیست که بتوان بیدرنگ آن را فهمید، و از نظرگاه ایدئولوژیک درباره آن به بحث نشست. سینما زمینهی تحقیقی عظیمی است که مطالعات کنترل شده و صبورانه میتواند آن را به تدریج آشکار کند و این روحیه کلی مطالعات سینمایی حاضر باید باشد.
ماده خام
جلد اول از “زیباییشناسی و روانشناسی سینما”، تحت عنوان “ساختارها”، ظاهراً قصد مطالعهی آن جنبههای سینما را دارد که به تمام فیلمها مربوط میشوند. جلد دوم، “شکلها” با آن مسائل نظری سر و کار دارد که سبکها و گونههای مختلف این فیلمها مطرح میکنند. از اینرو کتاب میتری در همان طرح تشکیلاتی قرار میگیرد که تا به حال از آن استفاده کردهایم. در حقیقت جلد اول، بعد از بخش “مقدمات” به طور کامل به دو بخش عمده تقسیم میشود: تصویر سینمایی و مونتاژ. بحث درباره تصویر سینمایی به طبقهبندی ما از ماده خام سینما و بحث از مونتاژ به آنچه که وسیله خلاقه نان نهادهایم، مربوط میشوند. جلد دوم هم با همان روشنی، ابتدا شکلهای سینمایی و سپس قدرتها، قابلیتها و هدفهای سینما را بررسی میکند.
با آنکه فهم منطق کلی کتاب میتری ساده است، تحقیقات وی کمتر از نظم برخوردار است. گذشته از مشکل خواننده در پیگیری گریزهای میتری از مطلب اصلی (گریزهایی که معمولاً هم بسیار جالباند)، که از علاقهی فراوان میتری به ذکر مثالهای متعدد ناشی میشود، مشکل بنیادیتر تشخیص یک نظرگاه نسبی در نوشتههای میتری است. قاعدتاً نظریههای میتری، حد واسطی میان قطبهای افراطی متفکران اولیه سینما است. خواننده بیدرنگ میفهمد که جداکردن نظریههای افراطیونی مانند ایزنشتین و آرنهایم در یک طرف و کراکوئر در طرف دیگر، سادهتر از درک اظهارات سیال و بیطرفانه میتری است که میخواهد با ظرافتی تمام، حد وسط آنها را بگیرد. این مورد بیشتر از همه موقع طرح مسئلهی ماده اصلی سینما آشکار است که طی آن میتری میخواهد در عین حال هم بعضی جوانب واقعگرایی بازن و هم بعضی جوانب دگرگونگرایی آرنهایم را در اعتقاد خود بگنجاند. از نظر میتری، خصیصههای تصویر سینمایی مطلق میتواند اردوگاه شکلگرایان و واقعگرایان را به هم نزدیک کند.
میتری معتقد است که نمیتوان تصاویر را جدا از رابطهاشان با اشیایی که تصویر آن هستند، مورد بحث قرار داد. گرچه تصاویر دارای هستی مادی مستقلی هستند، بدین معنی که میتوان بدون از بین بردن یک عمارت، تصویر سینمایی آن را از میان برد، اما بحث درباره تصاویر بدون بحث درباره اشیایی که این تصاویر نمودار آنها هستند، کار یزیبا ولی خطاست. از نظر میتری، این مورد بیدرنگ سینما را از زبان متفاوت میکند. زیرا زبان از بخشهایی تشکیل شده که در پیوند با هم تصویری ذهنی به ما منتقل میکنند و به ما امکان میدهند به جهان خارجی بیندیشیم. اما تصویر سینمایی وجود خارجی دارد و در آن بسیاری جوانب واقعی و بصری اشیاء از جمله جنبش واقعی آنها نمودار شده است. از نظر میتری، این تصاویر “نشانهها”یی که اصل اشیاء را به خاطر آورند نیستند که “متشابه” اشیاء و معادل آنها هستند.
از اینرو تصویر مکان نگار سینما نمیتواند حاوی مفهومی جز مفهومی که در اشیاء نمودار شده هفته باشد، باشد. ماده خام سینما همان تصویر است که به ما درک مستقیمی (بیواسطه و بیدگرگونی) از جهان میدهد. تصویر سینما در کنار جهانی که نمودار میکند، و نه غالب بر آن هستی پیدا میکند. هیچ عنصر هنری یا انسانی نمیتواند تصویر را (از این سطح ابتدایی) به سطوح بالاتری از معنی ارتقاء دهد. تصویر سینمایی (علیرغم واژه که غالباً به خطا با آن مقایسه شده) تعیین کننده چیزی نیست؛ تصویر سینمایی خود را که “متشابه” جهان خارجی، و از جنس تصویری همان جهان است، بر ما نمودار میکند.
نظرگاه میتری در اینج ظاهراً با اصول بازن درباره سینما به عنوان خط مماس واقعیت، یکسان است. اما همانطور که اشاره شد، بازن عمری را صرف بحث دربارهی آن تناسب و راحتی کرد که تصاویر سینمایی را در خود جهان واقع میکند، حال آنکه میتری زندگی خود را صرف بررسی اختلافات اساسی کرد که این خط مماس را برای ابد از جهانی که از کنارش میگذرد و این چنین صادقانه نمایانگر آنست، جدا نگاه میدارد.
این اختلافات چیست؟ مهمترین این اختلافات اینست که تصاویر روی پرده توسط کسی آنجا قرار داده شده است. این توجه ما نیست که باعث میشود که این یا آن تصویر را مورد نظر قرار میدهیم که فردی دیگر که این تصاویر را عکاسی کرده، چاپ کرده و آنها را روی پرده نمایش میدهد، دائماً توجه ما را از این تصویر به آن تصویر معطوف میکند. از نظر میتری، واقعیت برای انسان منبع پایانناپذیری از مفاهیم است. این ما هستیم که با قبول روبرویی با واقعیت به این یا آن روش، به آن مفهوم میبخشیم، اما در سالن سینما، فرد دیگری همواره به ما میگوید که به کدام بخش از جهان هستی نگاه کنیم و به علاوه میگوید به آن سیمای معنیداری هم بدهیم. با اینکه از یک جهت این جهان است هنوز به روش معمول با ما سخن میگوید اما این که شخص دیگری این ارتباط را تحقق بخشیده کافی است که ما را متقاعد کند که ما نه در واقعیت بلکه در برداشت شخص دیگری از واقعیت دقیق شدهایم.
فرمت:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات:184
فهرست مطالب:
-تعریف علم زمین شناسی
تاریخچه دانش زمین شناسی در ایران
جایگاه زمین شناسی ایران
رخدادهای زمین ساختی در ایران زمین (تکامل ژئودینامیکی در ایران)
نئوتتیس
زون البرز
البرز
تاریخچه چینه ای البرز
سازند سلطانیه
سازند باروت
سازند زاگون
سازند لالون
کوارتزیت کامبرین (راس)
سازند میلا
سازند جیرود
سازند مبارک
سازند دورود
10-سازند روته
11-سازند نسن
12-سازند الیکا
13-سازند شمشک
14-سازند دلیچای
15-سازند لار
16-سازند آبناک
17-سازند تیزکوه
18-سازند کرتا سه بالایی
19-سازند فجن
20-سازند زیارت
21-سازند کرج
22-سازندکند
23-سازند قرمز پایینی
24-سازند قرمز بالایی
25-نهشته های پلیوسن-کواترنری
26-کواترنری
سنگ شناسی آذرین منطقه البرز
نگرش به تصادم های تکتونیکی و جانوران گذشته منطقه مرکزی –غربی رشته کوه البرز در ایران
زمین ساخت البرز
نگاهی دیگر به تکتونیک محدوده البرز با تمرکز بر تهران
جایگاه و ویژگی های زمین شناسی استان تهران
نقش گسله شمال تهران در تکوین حوضه های رسوبی البرز مرکزی و ایران مرکزی
نگاهی به تکتونیک البرز با تمرکز بر دماوند
زمین شناسی اقتصادی
زمین شناسی اقتصادی محدوده تهران
زمین شناسی اقتصادی ناحیه شرق تهران
زمین شناسی اقتصادی ناحیه دماوند
ذخایر ومنابع معدنی موجود در ایران
منابع اقتصادی ایران ازدیدگاه جهانی
اطلاعاتی در مورد برداشت ها وچگونگی عملکرد در عملیات صحرایی
گزارش کارصحرایی مناطق بازدید شده
جلسه اول :فیروز کوه
جلسه دوم: خسروان
جلسه سوم: کند
جلسه چهارم: افجه
جلسه پنجم: لالون
جلسه ششم: امامزاده داود
جلسه هفتم: کرج
جلسه هشتم: روته
جلسه نهم: شرق زیاران
جلسه دهم: گردنه امامزاده هاشم –دماوند
GPS به زبان ساده
GIS (مبانی دورسنجی)
ضمیمه عکس
ضمیمه مقالات
ضمیمه نقشه ها
منابع
تعریف علم زمین شناسی:
علوم زمین به معارف یا شناختهایی اطلاق می شود که مسائل مربوط به زمین از قبیل: منشا آن ساختمان ترکیب وتحولات گذشته وحال و.. را مورد مطالعه قرار میدهد. هدف این علم ،شناسایی ومطالعه تئوری های پیدایش زمین، وضعیت زمین در فضا ،تاریخ زمین شناسی، شکل وابعاد زمین ،مشخصات فیزیکی وشیمیایی، مواد تشکیل دهنده آن، بررسی عواملی که در وضعیت زمین تاثیر دارند و درآخر مطالعه شناسایی مواد مفید زمین ونحوه اکتشاف واستفاده از آنهاست.