یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

تحقیق روایات و حکایاتی از اسلام و دین

اختصاصی از یارا فایل تحقیق روایات و حکایاتی از اسلام و دین دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

تحقیق روایات و حکایاتی از اسلام و دین


تحقیق روایات و حکایاتی از اسلام و دین

 

 

 

 

 

 

 


فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:105

چکیده:

ذکر گویندگان این سخن
از هشام روایت کرده اند که پیمبر خدا چهل و سه ساله بود که وحی بدو رسید.
و هم از سعید بن مسیب روایتی به این مضمون هست.
سخن از روز و ماه بعثت پیمبر خدا
ابوجعفر گوید: روایت درست است که درباره روزه روز دوشنبه از پیمبر پرسیدند وفرمود: « من به روز دوشنبه متولد شدم و به روز دوشنبه مبعوث شدم و وحی به سوی من آمد.»
گوید: در این باب خلاف نیست، اما اختلاف هست، که کدام دوشنبه ماه بود، بعضی ها گفته اند: آغاز نزول قرآن بر پیمبر خدا هیجدهم ماه رمضان بود، و از عبدالله بن زید جرمی روایتی به این مضمون هست.
بعضی دیگر گفته اند نزول قرن در بیست و چهارم رمضان بود، و از ابی جلد روایتی به این معنی هست.
بعضی دیگر گفته اند نزول قرآن در هفدهم رمضان بود و گفتار خدا عزوجل را شاهد این سخن آورده اند که فرمود:
« و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان»
یعنی (اگر به خدا) و آنچه روز فیصل کار، روز تلاقی دو گروه، بر بنده خویش نازل کرده ایم ایمان آورده اید (چنین کنید) و روز تلاقی پیمبر خدا با مشرکان در بدر روز هفدهم رمضان بود.
ابوجعفر گوید: «پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم از آن پیش که جبریل بر او ظاهر شود و رسالت خدای بیارد آثار و نشانه هایی می دید، از آن جمله حکایتی بود که از پیش درباره دو فرشته نقل کردم که شکم وی را شکافتند و غش و ناپاکی از آن درآوردند و دیگر آنکه به هر راهی می گذشت درخت و سنگ بر او سلام می کرد.
از بره دختر ابی تجراه روایت کرده اند که وقتی خداوند عزوجل می خواست پیمبر خویش را رسالت دهد، وقی به حاجت می شد چندان دور می رفت که خانه ای نباشد و به دره ها می شد و به هر سنگ و درختی که می گذشت بدو می گفت: «السلام علیک یا رسول الله» و به چپ و راست و پشت سر می نگریست و کسی را نمی دید.
ابوجعفر گوید: و امت ها از مبعث وی سخن می کردند و عالمان هر امت از آن خبر می‌دادند.
عامر بن ربیعه گوید: از زیدبن عمروبن نفیل شنیدم که می گفت: «من در انتظار پیمبری از فرزندان اسماعیل و از اعقاب عبدالمطلب هستم و بیم دارم به زمان او نرسم اما به او ایمان دارم و تصدیق او می کنم و بر پیمبریش شهادت می دهم، اگر عمرت دراز بود و او را دیدی سلام مرا به او برسان، اینک وصف او با تو بگویم تا بر تو مخفی نماند.»
گفتم: «بگو»
گفت: «وی نه کوتاه است نه بلند، نه پر موی و نه کم موی و پیوسته در دیده او سرخی‌ای هست و خاتم نبوت میان دو بازوی اوست و نامش احمد است و در این شهر متولد می شود، آنگاه قومش او را بیرون می کنند و دین وی را خوش ندارند تا به یثرب مهاجرت کند و کارش بالا گیرد، مبادا از او غفلت کنی که من به طلب دین ابراهیم همه ولایت ها را بگشتم و از یهودان و نصاری و مجوس پرسیدم و همه گفتند این دین پس از این خواهد بود و و صف وی را چنین آوردند و گفتند: جز او پیمبری نمانده است.»
عامر گوید: وقتی مسلمان شدم گفتار زیدبن عمرو را با پیمبر بگفتم و سلام او را رسانیدم و پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم جواب وی بداد و برای او طلب رحمت کرد و گفت: «او را در بهشت دیدم که دنباله ها می کشید.»
عبدالله بن کعب وابسته عثمان گوید یک روز که عمبر بن خطاب در مسجد پیمبر خدا نشسته بود، عربی وارد مسجد شد و سراغ عمر را گرفت و چون عمر او را بدید گفت: «این مرد همچنان مشرک است، و در جاهلیت کاهن بوده است.»
عرب به عمر سلام کرد و بنشست و عمر بدو گفت: «آیا مسلمان شده ای؟»
گفت: «آری.»
عمر گفت: «آیا در جاهلیت کاهی بوده ای.»
عرب گفت: «سبحان الله، سخنی می گویی که از هنگام خلافت به هیچ یک از رعیت خویش نگفته ای.»
عمر گفت: « ما در جاهلیت بدتر این بودیم، بت می پرستیدیم، تا خداوند ما را به وسیله اسلام گرامی داشت.»
عرب گفت: «آری ای امیر مؤمنان من در جاهلیت کاهن بودم.»
عمر گفت: «به ما بگو عجیب ترین خبری که شیطانت برایت آورد چه بود؟»
عرب گفت: «شیطانم یک ماه یا یکسال پیش از اسلام آمد و گفت مگر نمی بیی که کار جنیان دگرگون شده.»
عمر گفت: «مردم نیز چنین می گفتند، به خدا من با گروهی از قرشیان به نزد بتی از بتان جاهلیت بودیم که یکی از عربان گوساله ای برای آن قربانی کرده بود و منتظر بودیم که گوساله را بر ما تقسیم کنند و از دل آن صدایی شنیدم که هرگز صدایی نافذتر از آن نشنیده بودم و این یک ماه یا یکسال پیش از ظهور اسلام بود که می گفت: «ای ذریح، کاری موفقیت آمیز است» و یکی فریاد زند و گوید: «لااله الاالله».
جبیربن مطعم گوید: در بوانه به نزد بتی نشسته بودیم و این یکماه پیش از بعثت پیمبر خدا بود و شتری کشته بودیم که یک بانگ زد: عجب را بشنوید که استراق وحی برفت و شهاب سوی ما اندازند و این به سبب پیمبری است که در مکه آید و نامش احمد است و هجرتگاه او یثرب است. گوید: و ما دست بداشتیم و پیمبر خدای صلی الله علیه و سلم ظهور کرد.
از ابن عباس روایت کرده اند که یکی از بنی عامر پیش پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم
آمد و گفت: «خاتم نبوت را که میان دو بازوی تو است به من بنما که اگر محتاج علاج باشی علاجت کنم که من معروفترین طبیب عربم.»
پیمبر فرمود: «می خواهی که آیتی به تو بنمایم؟»
مرد عامر گفت: «آری، این نخل را بخوان.»
گوید: و پیمبر به سوی نخل نگریست و آن را بخواند و نخل بیامد تا جلو او بایستاد. آنگاه به نخل گفت: «بازگرد» و بازگشت.
مرد عامری گفت: «ای گروه بنی عامر، به خدا چنین جادوگری ندیده ام.»
ابوجعفر گوید: و اخبار در دلالت بر پیمبری او صلی الله علیه و سلم از شمار بیرون است و برای آن کتابی جداگانه خواهیم داشت ان شاءالله.
اکنون به سخن از پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم از هنگامی که جبرئیل علیه السلام وحی سوی وی اورد باز می گردیم.
ابوجعفر گوید: از پیش، بعضی خبرها را درباره نخستین بار که جبرئیل بیامد. و اینکه سن وی چند سال بود آورده ایم و اکنون وصف ظهور جبرئیل و آوردن وحی خدای را‌ بگوییم:
از عایشه روایت کرده اند که نخستین وحی که به پیمبر خدا آمد رؤیای صادق بود که همانند سپیده دم بود آنگاه به خلوت راغب شد و به غار حرا می رفت و شبهای معین را در آنجا به عبادت می گذرانید آنگاه سوی کسان خود باز می گشت و برای شبهای دیگر توشه می گرفت تا حق به سوی وی آمد و گفت: «ای محمد تو پیمبر خدایی».
پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم گوید: من نیم خیز شدم. آنگاه برخاستم و تنم می لرزید و پیش خدیجه رفتم و گفتم: «مرا بپوشانید، مرا بپوشانید» تا ترس از من برفت، آنگاه بیام و گفت: « ای محمد تو پیمبر خدایی.»
پیمبرگوید: و چنان شد که می خواستم خویشتن را از بالای کوه بیاندازم و او به من ظاهر شد و گفت: «ای محمد من جبریلم و تو پیمبر خدایی.» پس از آن به من گفت: «بخوان»
گفتم: «چه بخوانم؟»
گوید: «مرا بگرفت و سه بار بفشرد تا به زحمت افتادم، سپس گفت: «بخوان به نام خدایت که مخلوق آفرید» آنگاه پیش خدیجه رفتم و گفتم. «بر خویشتن بیمناکم» و حکایت خویش را با او گفتم.
خدیجه گفت: «خوشدل باش که خداوند هرگز تو را خوار نخواهد کرد که تو با خویشاوند نیکی می کنی و سخن راست می گویی و امانت گزاری و مهمان نوازی و پیشتیبان حقی.» آنگاه خدیجه مرا پیش ورقه بن نوفل بن اسد برد و گفت: «ببین برادرزاده ات چه می گوید؟»
ورقه از من پرسش کرد و چون حکایت خویش به وی گفتم. گفت: «به خدا این ناموسی است که بر موسی بن عمران نازل شد، کاش در آن نصیبی داشتم، کاش وقتی قومت تو را بیرون می کنند، زنده باشم.»
گفتم: «مگر قومم مرا بیرون می کنند؟»
گفت: «آری، هر که چون تو دینی بیاورد با او دشمنی کنند، اگر آن روز زنده باشم تو را یاری می کنم.»
گوید: «و نخستین آیات قرآن که از پی «اقراء باسم ربک» بر من نازل شد: «ن، والقلم و مایسطرون» و «یاایها المدثر» و: «الضحی» بود.
از عبدالله بن شداد روایت کرده اند که جبریل پیش پیمبر آمد و گفت: «ای محمد بخوان».
گفت: «چه بخوانم؟»
گوید: و او را بفشرد و باز گفت: «ای محمد بخوان.»
گفت:‌ «چه بخوانم.»
جبریل گفت: «اقراء باسم ربک الذی خلق تا آخر سوره علق. گوید: پیمبر خدای صلی الله علیه و سلم پیش خدیجه رفت و گفت: «ای خدیجه، گویا آسیبی دیده ام».
خدیجه گفت: «هرگز خدا با تو چنین نکند که هرگز گناهی نکرده ای.»
گوید: و خدیجه پیش ورقه بن نوفل رفت و حکایت با او بگفت. و ورقه گفت: «اگر سخن راست می گویی شوهرت پیمبر است و از امت خویش رنج ببیند و اگر زنده باشم او را یاری می کنم.»
پس از آن جبرئیل نیامد و خدیجه به او بگفت: شاید خدا رهایت کرده است و خدا این آیات را نازل فرمود:
« والضحی، والیل اذاسجی، ما ودعک ربک و ماقلی»
یعنی: قسم به روز، و شب اندم که تاریک گردد که پروردگارت نه ترکت کرده و نه دشمنت شده.
از عبدالله بن زبیر روایت کرده اند که پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم هر سال یکماه در حرا به عبادت می نشست و این جزو رسوم قریش بود که در جاهلیت داشتند و در ان ماه که در حرا بود هر کس از مستمندان پیش وی می رفت به او طعام می داد و چون ماه به سر می رسید سوی کعبه می رفت، و هفت بار یا هر چند بار که خدا می خواست طواف می کرد و به خانه می رفت.
و چون آن هنگام رسید که خدا می خواست او را به پیمبری گرامی کند و این به ماه رمضان بود، پیمبر سوی حرا رفت و چون شب وی رسید جبریل بیامد.
پیمبر گوید: بیامد و صفحه ای از دیبا به دست داشت که در آن نوشته بود و گفت: «بخوان»
گفتم: «چه بخوانم؟»
جبریل مرا چنان فشرد که پنداشتم مرگ است، آنگاه گفت: «بخوان»
گفتم «چه بخوانم؟» و این را گفتم که باز مرا نفشارد.
گفت: «اقراء باسم ربک الذی خلق» تا آخر سوره علق.
گوید: و من خواندم و به سر بردم و او از پیش من برفت و من از خواب برخاستم و گویی نوشته ای در خاطرم بود. و چنان بود که شاعر و مجنون را سخت دشمن شمردم و نمی خواستم به آنها بنگرم و با خویش گفتم هرگز قرشیان نگویند که شاعری یا مجنونی شده ام، برفراز کوه روم و خویشتن را بیندازم تا بمیرم و آسوده شوم. و به این قصد بیرون آمدم و در میان کوه صدایی از آسمان شنیدم که می گفت: «ای محمد تو پیمبر خدایی و من جبریلم.»
گوید: و سر بر داشتم و جبریل را به صورت مردی دیدم که پاهایش در افق آسمان بود و می گفت: «ای محمد، تو پیمبر خدایی و من جبریلم.»
گوید: و من ایستاده بودم و جبریل را می نگریستم و از مقصود خویش باز ماندم و قدمی پس و پیش نرفتم و روی از جبریل برگردانیدم و دیگر آفاق آسمان را نگریستم و هر جا نظر کردم او را بدیدم، و همچنان ایستاده بودم و قدمی پس و پیش نرفتم تا خدیجه کس به جستجوی من فرستاد که به مکه رسیدند و سوی او بازگشتند و من ایستاده بودم، پس از آن جبریل برفت و من سوی کسان خود باز گشتم و به نزد خدیجه رسیدم، و پهلوی وی نشستم که گفت: «ای ابوالقاسم، کجا بودی که فرستادگان خویش را به جستجوی تو روانه کردم و سوی مکه آمدند و باز گشتند.»
گفتم: «به شاعری یا جنون افتاده ام.»
گفت: «ای ابوالقاسم، تو را به خدا می سپارم که خدا با تو چنین نمی کند که راست گفتاری و امانت گزار و نیک صفت، و با خویشاوندان نکو رفتار، ای پسر عم، شاید چیزی دیده ای؟»
گفتم: «آری.» و حکایت خویش را با وی بگفتم.
خدیجه گفت: «ای پسرعم، خوشدل باش و پایمردی کن، قسم به آن خدایی که جان خدیجه به فرمان اوست امیدوارم پیمبر این امت باشی.»
آنگاه برخاست و لباس به تن کرد و پیش ورقه بن نوفل بن اسد عموزاده خویش رفت که نصرانی بود و کتب خوانده بود و از اهل تورات و انجیل سخن ها شنیده بود و حکایت به وی بگفت.
ورقه گفت: «قدوس! قدوس! به خدایی که جان ورقه به فرمان اوست اگر سخن راست می گویی ناموس اکبر آمده است (و مقصودش از ناموس، جبریل بود) همان ناموسی که سوی موسی آمده ابود، و او پیمبر این امت است، به او بگوی پایمردی کند.»
خدیجه پیش پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم آمد و سخنان ورقه را به وی گفت و غم وی سبک شد.
و چون اقامت حرا را به سر برد سوی کعبه رفت و طواف برد و ورقه او را بدید و گفت: «برادرزاده آنچه را دیده ای و شنیده ای با من بگوی.»
و پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم حکایت خویش به وی بگفت.
ورقه گفت: «به خدایی که جان من به فمران اوست تو پیمبر این امتی و ناموس اکبر که سوی موسی آمده بود سوی تو آمده است، تو را تکذیب کنند و آزار کنند و از دیار خویش بیرون کنند و با تو جنگ کنند و اگر من زنده باشم خدا را یاری می کنم»
«آنگاه سر پیش آورد و پیشانی پیمبر را ببوسید»
پس از آن پیمبرخدا صلی الله علیه و سلم به خانه خویش رفت و از گفتار ورقه ثباتش بیفزود و غمش برفت.
گویند: از جمله سخن ها که خدیجه در افزودن ثبات پیمبر گفت این بود که ای پسر عم توانی که وقتی جبریل آید با من بگویی؟
پیمبر گفت: «آری.»
و چون جبریل بیامد، پیمبر به خدیجه گفت: «اینک جبریل آمد» خدیجه گفت: «برخیز و بر ران چپ من بنشین».


دانلود با لینک مستقیم

دانلود پایان نامه سعادت و شقاوت در قرآن و روایات

اختصاصی از یارا فایل دانلود پایان نامه سعادت و شقاوت در قرآن و روایات دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود پایان نامه سعادت و شقاوت در قرآن و روایات


دانلود پایان نامه سعادت و شقاوت در قرآن و روایات

 

 

 

 

 

 



فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:311

فهرست مطالب:
عنوان                                                                                           صفحه               چکیده
مقدمه
بیان مسئله
سوالات تحقیق
اهداف تحقیق
پیشینه تحقیق
روش تحقیق
فصل اول:مفاهیم و واژه ها
مقدمه
1-معنای سعادت
1-1)معنای لغوی سعادت
2-1)معنای اصطلاحی سعادت
1-2-1)سعادت از دیدگاه مفسرین
2-2-1)سعادت در اصطلاح فلاسفه
3-1)کاربرد قرآنی سعادت
4-1)کاربرد روایی سعادت
2)معنای شقاوت
1-2)معنای لغوی شقاوت
2-2)معنای اصطلاحی شقاوت
3-2)کاربرد قرآنی شقاوت
4-2)کاربرد روایی شقاوت
3-واژه های قریب المعنی سعادت
1-3)فلاح
2-3)معنای لغوی فلاح
3-3)معنای اصطلاحی فلاح
2-3)فوز
1-2-3)معنای لغوی فوز
2-2-3)معنای اصطلاحی فوز
3-2-3)کاربرد قرآنی فوز
4-واژه مترادف با شقاوت
1-4)خسر
2-1-4)معنای لغوی خسر
3-1-4)معنای اصطلاحی خسر
4-1-4)کاربرد قرآنی خسر
5-نتیجه گیری
فصل دوم:عوامل و موانع سعادت
مقدمه
1-2)عوامل سعادت
1-1-2)ایمان
1-1-1-2)ایمان به خدا
2-1-1-2)ایمان به نبوت
3-1-1-2)ایمان به دستورات قرآن
4-1-1-2)ایمان به معاد
5-1-1-2)ایمان به سنت
2-1-2)تواضع و فروتنی
3-1-2)صله ارحام
4-1-2)احسان وجود و سخاوت
5-1-2)شکر
6-1-2)تقوی
7-1-2)خشیت
2-2)موانع سعادت(عوامل شقاوت)
مقدمه
1-2-2)بت پرستی
2-2-2)شرک
3-2-2)تکذیب آیات الهی
4-2-2)ارتداد
5-2-2)ظلم
6-2-2)افترا
7-2-2)تکبر و غرور
8-2-2)آمال و آرزوهای بلند
9-2-2)دنیا طلبی
10-2-2)غفلت
11-2-2)بخل و حسد
12-2-2)عاق والدین
3-نتیجه گیری
فصل سوم:آثار سعادت و شقاوت و مصادیق آن
1-3)آثار سعادت
1-1-3)اخلاص
2-1-3)توکل بخدا و صبر در برابر شدائد
3-1-3)صدقه و انفاق
4-1-3)تولی و تبری
5-1-3)امنیت و زوال خسرن و خوف
6-1-3)شادابی و نشاط روان
7-1-3)شفاعت
8-1-3)رضا و خشنودی الهی
2-3)آثار شقاوت
1-2-3)تکذیب آیات الهی
2-2-3)تکذیب پیامبران و فرستادگان الهی
3-2-3)اصرار برگناه
4-2-3)قساوت قلبی
5-2-3)زندگی سخت
6-2-3)خسران و زیانکاری
7-2-3)حسرت
8-2-3)کوری در قیامت
3-3)مصادیق سعادتمندان و شقاوتمندان
1-3-3)قوم شعیب(ع)
2-3-3)سلمان فارسی
3-3-3)قوم نوح (ع)
4-3-3)قوم هود (ع)
5-3-3)قوم لوط (ع)
6-3-3)قوم فرعون
4-نتیجه گیری

چکیده:
در این پایان نامه با توجه به موضوع این تحقیق که سعادت و شقاوت در قرآن و روایات می باشد در ابتدا به معنای لغوی سعادت که در لغت از ریشه سعد به معنی نیک بختی و خوشبختی است و شقاوت که ضد سعادت است از ریشه شقی به معنی تیره بختی و بدبختی است و همچنین کاربردهای قرآنی و روایی و واژه های قریب المعنی آنها آورده شده است و نظریه لغت شناسان در این زمینه مورد توجه قرار گرفته است و همچنین تعاریف اصطلاحی آنها که به طور اجمالی سعادت عبارت است از فراهم بودن اسباب تکامل(مادی و معنوی) برای یک فرد یا جامعه و شقاوت عبارت است از نامساعد بودن شرایط پیروزی و تکامل، پرداخته شده است و در ادامه  آیات قرآنی و روایاتی که در رابطه با عوامل سعادت و شقاوت است مورد بررسی قرار گرفته اند. که چگونه مورد لطف و عنایت خداوند قرار بگیریم و در هر دو جهان از نعمتهای الهی بهره مند بشویم و به مقام قرب الهی برسیم چه اعمالی باید انجام دهیم و از چه کارهایی پرهیز کنیم تا به سرانجام شقاوتمندان دچار نشده و در زمره سعادتمندان قرار گیریم. سپس به بررسی عوامل و موانع سعادت و شقاوت نظری اجمالی داشته و همچنین آثار و مصادیق سعادت و شقاوت از دیدگاه قرآن مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و به سوالاتی چون سعادت چیست و سعید کیست و رسیدن به سعادت حقیقی چگونه است؟ و اینکه آیا خداوند انسان را از ازل به دو دسته شقی و سعید آفریده و یا تاثیر ایمان و کفر در سعادت و شقاوت ابدی چیست پرداخته شده است.

کلید واژگان: قرآن کریم- سعادت- شقاوت- روایات

بیان مسئله:
الف: فصل اول مفاهیم و واژه ها که به  بررسی مفهوم لغوی و اصطلاحی سعادت و شقاوت از دیدگاه قرآن و احادیث، کاربردهای قرآنی و روایی و واژه های قریب المعنی پرداخته و نتیجه گیری می شود.
ب: در فصل دوم به عوامل و موانع سعادت و شقاوت پرداخته شده مثلاً،اطاعت از خدا و رسولش، اخلاص، اجتناب از بخل و پلیدی به عنوان ویژگی های انسانهای سعید و احساسی بی نیاز و استبداد و حجل و بی تقوایی و دنیا طلبی و غفلت از آیات خداو گناه و گمراهی به عنوان ویژگی های انسانهای شقی و پیامدهای آن در فصل های مربوطه به آن بررسی شده است.
ج:در فصل سوم آثاری از سعادت و شقاوت مطرح شده است و مصادیقی از قوم سلمان فارسی و قوم شعیب(ع) و به عنوان انسانهای سعید و مصادیقی و چون قوم نوح(ع)، قوم هود(ع) و قوم لوط(ع) و قوم فرعون بعنوان انسانهای شقی پرداخته شده است.
این تحقیق دقیقاً پاسخ به این پرسش های اساسی است
1)شقاوت و سعادت ذاتی است یا اینکه اکتسابی است؟
2)آیا اخلاق می تواند عاملی برای سعادت بشر باشد؟
3)آیا خداوند انسان را از اول به دو دسته سعید و شقی آفریده است؟
4)تاثیر ایمان به کفر در سعادت و شقاوت ابدی چیست؟
5)آیا نعمتهای دنیا موجب سعادت و شقاوت اخروی می شود؟
برای اینکه بتوان به جامعه الگوی سعادت و شقاوت را ارائه نمود و علاقمندان چه عوامل و موانعی را طی کنند تا به سعادت و شقاوت برسند این تحقیق صورت گرفته است.
سوالات تحقیق:
1-معنای لغوی و اصطلاحی سعادت و شقاوت ، سعادت و شقاوت ذاتی است یا اکتسابی؟
2-اهمیت و مراتب سعادت و شقاوت در قرآن چیست؟
3-نقش پیامبران در سعادت انسان چیست؟
4-عوامل رسیدن به سعادت و موانع رسیدن به آن چیست؟
5-عوامل شقاوت چیست؟
6-آثار سعادت و شقاوت و مصادیق آن چگونه قابل تبیین است؟
هدف تحقیق:
هدف کلی تبیین مسئله سعادت و شقاوت در قرآن کریم و روایات

اهداف جزئی:
1-فهم معنی و مفهوم سعادت و شقاوت
2-بررسی ذاتی بودن یا اکتسابی بودن سعادت و شقاوت
3-تبیین اهمیت سعادت و شقاوت در قرآن و سنت
4-بررسی عوامل و موانع رسیدن به سعادت و شقاوت
پیشینه تحقیق:
مفهوم سعادت و شقاوت چیست و چرا می خواهیم سعادتمند شویم تمام انسانها در هر کیش و آینی که در تمام کره خاکی زندگی می کنند احساس نیاز به سعادت را در خود جستجو می کنند و برای رسیدن به این نیاز می خواهند قله های سعادت را فتح کنند که برای رسیدن به این سعادت نیاز به این دارند که عوامل و موانع را شناسایی کرده و در جهت برآورده شدن آرزوهای خود ثابت قدم باشند.
به طور کلی مفهوم سعادت و شقاوت چیست و چه آدابی باعث میشود که انسان جویای سعادت شقی شود و در بدبختی غوطه ور شود، به این دلیل تصمیم گرفتیم تحقیقی در این رابطه انجام دهم شاید که بتواند پاسخ گوی این سوالات و سوالات مشابهی که در این زمینه مطرح شده باشد قبل از این تحقیق، تحقیقات ویژه و پژوهشهایی دیگری در این زمینه صورت گرفته و مقالات و کتابهایی ارائه گردید که در آن نظریاتی مطرح شده است مانند مقاله......
هر شخصی در زندگی و در هر مرحله از فعالتهای خود سرانجام و مقصودی را که بدنبال آن بوده مطالبه می کند و قرآن که کتاب انسان ساز و برای هدایت بشر است هدف و نهایت را رسیدن به کمال می داند که با مطالعه در آیات قرآن و روایات ائمه عوامل و موانع سعادت و شقاوت را شناخته و به آن آگاهی پیدا کرده تا بدانم که آیا سعادت و شقاوت در قرآن ذاتی است یا اکتسابی زیرا اگر فرد به اکتسابی بودن این مطلب دست یابد برای رسیدن به قله های سعادت و خوشبختی تلاش و کوشش می کند و در راه هدایت و سعادت خودگام می نهد این موضوع را انتخاب نمودم تا پیرامون آن به مطالعه در آیات قرآن و روایات و کتابهای دیگر به مطالعه بپردازم انشاءالله که مثمر ثمر باشد.
روش های تحقیق:
1- دسته بندی آیات مربوط به سعادت و شقاوت و مطالعه و تفکر در آنها
2- فصل بندی مطالب براساس آیات الهی و بعد روایی مربوط به سعادت و شقاوت
3- فیش برداری از موضوعات متناسب با ساختار طراحی شده برای تحقیق
4- بررسی فیش ها و اطلاعات جمع آوری شده
5- روش تحقیق به صورت کتابخانه ای می باشد.




فصل اول
واژهها و مفاهیم

مقدمه                                                

واژه شناسی
مفهوم سعادت و شقاوت و معانی اصطلاحی آنها و فهم ما از این دو وا‍ژه یکی از مطالب فهم و مرکزی در جوامع بشری و زندگی ما انسانها شمار می رود. یکی از سوالهای مهم در زندگی انسان این است که در یابد که سعادت چیست؟ سعید و خوشبخت کیست؟سعادت واقعی چیست و چطور می تواند انسان به سعادت واقعی دست یابد و همچنین شقاوت چیست شقی و بدبخت کیست؟ چگونه می تواند انسان خود را از شقاوت و بدبختی دور سازد؟یافتن جواب درست و منطقی به سوالات، به اطمینان کامل حلی برای بسیاری از مشاکل ما شد. و درک مفدات آنها امر بسیار مهمی بشمار می رود.
واژه ها و مفاهیم
1-معنای سعادت
1-1-معنای لغوی سعادت:
کلمه سعادت از ریشه((سعد)) گرفته شده است و برای آن در کتب لغوی معانی متعددی از جمله کمک رساندن، یاری کردن، خوشبخت شدن، به رستگاری رسیدن و نیک بختی آمده است در منجد الطلاب سعادت به معنای کامیابی و کامرائی رفرنس و منبع؟عنوان شده است. در فرهنگ رائدالطلاب سعادت به معنای((السعور بالبهجه و الاریتاح النفسی))،((احساس خوشبختی و کامیابی)) منبع بیان شده است. در لغت نامه دهخدا((سعادت به معنی نیک بختی است،خلاف شقاوت و نیک بخت معنا شده است.))منبع3 در قابوس قرآن آمده است که((سعد و سعادت به معنی نیک بختی، چنانچه شقوه و شقاوت به معنی بدبختی است.منبع در ((تفسیر روشن)) آمده است که سعادت از سعد به معنای بیدا کردن حالت خیر و صلاح و خوشبختی بیان شده است و مسعود کسی است که خیر و خوشبختی به او داده می شود(مصطفوی،11/315).(سعادت رسیدن به هر نوع کمال ممکن است که انسان استعداد و شایستگی وصول آن را دارد و به عبارت دیگر بهره برداری از نیروهای مادی و معنوی مختلف که در اختیارات انسان است. راغب گفته:سعد و سعادت آن است که کارهای الهی انسان را در رسیدن بخیر یاری کند، ضد آن شقاوت است.رفرنس دقیق
برای سعادت معانی گوناگونی بیان شده است که در ذیل به آنها اشاره می شود:
سعادت:بهروزی، خوشبختی                              سعادت داشتن:خوشبخت بودن
سعادت یافتن:خوشبخت شدن                          سعادتمند:خوشبخت:نیکبخت
(سعد)یوماً سعداً و سعوداً:روز ما نیکو شد،مبارک و میمون شده
سعد:یمن و مبارک(لسان العرب،ج3/213)
سعد سعاده و سعد:سعادتمند شد(صد شقاوت)
سعد:سعد.سعاده:بهروز و کامروا گردید.
السعد:1- مص سعد 2- الیمن و البرکه.یمن و برکت  ج سعود و اسعد
ساعده مساعده:معاونت و کمک کردند یکدیگر را      مسعود ص- مساعید ج
اسعده علی الامر:در آن کار به او کمک و یاری کرد     اسعده الله:خداوند او را نیکبخت کند
استسعده به:نیک بخت شمرد او را و مبارک و میمون دانست
استسعاد:نیک بختی جستن،یاری خواستن.استسعاداً بالشیء:آن چیز را برای او میمون شمرد
اسعد- سعدی:مونث سعید    
استسعد فلان برویه فلان:دیدن فلانی را برای خود به فال نیک گرفت
اسعد الناس بشفاعتی من قال لا اله الا الله خالصاً:نیک بخت مردم کسی است که از روی اخلاص کلمه توحید را بگوید او به شفاعت من نزدیکتر.
می گویند:سعد و اسعده الله:خداوند به نیکیش رسانید و یاریش کرد.

 


دانلود با لینک مستقیم