یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

دانلود تحقیق کامل درباره رمان باران آقای احمدیان

اختصاصی از یارا فایل دانلود تحقیق کامل درباره رمان باران آقای احمدیان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 207

 

وقتی حکم را در اداره آموزش و پرورش یکی از استانهای سرسبز کشورمان به دستم دادند محل تدریسم را در آن مشخص کرده بودند و من با ذوق وشوق فراوان این خبر را به خانواده ام رساندم از کودکی به طبیعت و زندگی در آن آرزوی من بود. بیش از اندازه به طبیعت علاقه داشتم. واین یکی از آرزوهای دیرینه من بود. هنوز چند روز به آغاز سال تحصیلی مانه بود. محلی که برای من درنظر گرفته بودند یکی از روستاهای نسبتا بزرگ استان بود. که درآنجا حتی دبیرستان نیز وجود داشت. ومن به عنوان سرباز معلم به آنجامی رفتم تازه فارغ التحصیل شده بودم. هنوز مُهر مدرک لیسانسم خشک نشده بود. این نوع خدمت در واقع انتخاب خودم بود. می توانستم ضمن انجام وظیفه مقدس سربازی از طبیعت بکر آن محیط که توصیف آنرا زیاد شنیده بودم استفاده وافری ببرم. واین مقدمه ای بودکه بعدها سرنوشت مرا رقم زد. با بی صبری منتظر روز موعود بودم. یادم هست شبی که قرار بود صبح آن روز عازم محل خدمتم شوم خواب به چشمانم نمی آمد. همانطور که اشاره کردم به دو علت میخواستم از آن محیط شلوغ فرار کنم یکی به خاطر اینکه عاشق طبیعت بودم ولازم بعد از چند سال تحصیل به مغز خودم استراحت بدهم. ودیگری موضوعی بودکه بعد از فارغ التحصیل شدن بر سر زبانهای فامیل افتاده بودم و نُقل هر مجلسی شده بودم . و آن ازدواج من با یکی از دختران فامیل که تعدادشان هم زیاد بود. و من واقعا از دست آنها فرار میکردم. هر کدام از فامیل با عناوین و بهانه های مختلف و برای تبریک گفتن به خاطر پایان تحصیلم به خانه ما می آمدند. مسلم بود که دختران دم بخت خود را نیز با خود می آوردند. و در گوش من زمزمه میکردند و از حسن و هنرهای دختران خود تعریف می کردند. ولی من فقط به خاطر اینکه به آنها بی احترامی نکرده باشم به حرفهایشان گوش میدادم . و وقتی از خانه ما می رفتند من نیز آنها را به دست فراموشی می سپردم. سوژه خوبی شده بودم برای آنها. چون رشته تحصیلی من مهندسی عمران بود خیلی دوست داشتند دامادی مثل من داشته باشند ولی هنوز برای من خیلی زود بود که ازدواج کنم. با اینکه موقعیت ازدواج را داشتم ولی می خواستم چند سالی صبر کنم یا لااقل خدمت سربازیم تمام شود. از لحاظ مادی وضعمان خوب بود پدرم صاحب یک کارخانه نسبتاکوچکی بود که می توانست مار را در رفاه و آسایش قرار دهد. به هر حال صبح روز موعود فرا رسید و من با تمام وجودم عازم روستای مورد نظر شدم . با اینکه ماشین شخصی داشتم ولی ترجیح دادم با ماشین بین راهی سفر کنم از حالا باید خودم را با محیط آنجا تطبیق می دادم و اگر لازم می شد بعد ها ماشین خود را می بردم. در داخل ماشین که غیر از من چندمسافر دیگه بودند با هم راجع کارهای خودشان صحبت میکردند. کسی بامن کاری نداشت و من در افکار دور و دراز خود غوطه ور بودم درست متوجه نشدم چه مدت در راه بودیم با توقف ماشین من متوجه اطراف خود شدم و فهمیدم که به مقصد مورد نظر رسیده ام. از ماشین پیاده شدم. مسافرت خسته کننده ای بود و اگر مناظر اطراف جاده نبود من این خستگی را بیشتر از پیش احساس می کردم. در میدان کوچک روستا که به سلیقه خود روستائیان درست شده بود بلاتکلیف ایستاده بودم و نمی دانستم چیکار باید بکنم وبه کجا مراجعه نمایم چون جایی را بلد نبودم. وقتی خوب به اطراف نگریستم پسر بچه ده دوازده ساله ای توجهم را جلب کرد. با قدم های آهسته به او نزدیک شدم. او نیز زل زده بود و مرا تماشا میکرد. شاید تا به حال کسی را در کسوت من ندیده بود چون حالت تعجب را در چهره او به خوبی میدیدم. وقتی به نزدیکش رسیدم دستم را دراز کردم وگفتم: سلام من معلم جدید هستم. چطور می توانم به خانه کدخدای روستا بروم؟

او که تعجبش بیشتر شده بود با خجالت دست مرا فشرد و گفت :

اتفاقا من منتظر شما بودم پدرم مرا فرستاده تا شما را راهنمایی کنم.

از طرز برخورد و صحبت کردنش فهمیدم که بچه با تربیتی است که خوب تربیت شده است کمی خوشحال شدم و پرسیدم اسمت چیست؟

اسم من آیدین است.

گفتم به به چه اسم قشنگی . حالا می توانی مرا تا خانه کد خدا ببری

او گفت:

لطفا دنبال من بیائید. و سپس براه افتاد. و من نیز بعد از این که چمدانم را از روی زمین برداشتم به دنبال او روان شدم. در تمام طول راه او ساکت بود. و من نیز دوست نداشتم سکوت او را برهم بزنم چون از مناظر طبیعت واقعا لذت می بردم. دو طرف جاده را درختهای سر به فلک کشیده تشکیل داده بود. و پرندگان متعددی روی درختها لانه کرده بودند و سر و صدای پرندگان سکوت آنجا را برهم میزد و من در عالم دیگری سیر می کردم نمیدانم چقدر در راه بودیم که یکدفعه صدای آیدین افکار مرا برهم زد که گفت: رسیدیم آقا.

من متوجه او شدم وسپس سرم را بلند کردم و در مقابل خودم خانه تمیزی که به سبک خانه های شمال ساخته شده بود مشاهده کردم که اطراف آنرا پرچین احاطه کرده بود یعنی به جای دیوار آجری با شاخ وبرگ درختان و چوبهای مخصوص دیوار درست کرده بودند. در روبروی من در


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درباره رمان باران آقای احمدیان

دانلود تحقیق رمان باران آقای احمدیان

اختصاصی از یارا فایل دانلود تحقیق رمان باران آقای احمدیان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 206

 

وقتی حکم را در اداره آموزش و پرورش یکی از استانهای سرسبز کشورمان به دستم دادند محل تدریسم را در آن مشخص کرده بودند و من با ذوق وشوق فراوان این خبر را به خانواده ام رساندم از کودکی به طبیعت و زندگی در آن آرزوی من بود. بیش از اندازه به طبیعت علاقه داشتم. واین یکی از آرزوهای دیرینه من بود. هنوز چند روز به آغاز سال تحصیلی مانه بود. محلی که برای من درنظر گرفته بودند یکی از روستاهای نسبتا بزرگ استان بود. که درآنجا حتی دبیرستان نیز وجود داشت. ومن به عنوان سرباز معلم به آنجامی رفتم تازه فارغ التحصیل شده بودم. هنوز مُهر مدرک لیسانسم خشک نشده بود. این نوع خدمت در واقع انتخاب خودم بود. می توانستم ضمن انجام وظیفه مقدس سربازی از طبیعت بکر آن محیط که توصیف آنرا زیاد شنیده بودم استفاده وافری ببرم. واین مقدمه ای بودکه بعدها سرنوشت مرا رقم زد. با بی صبری منتظر روز موعود بودم. یادم هست شبی که قرار بود صبح آن روز عازم محل خدمتم شوم خواب به چشمانم نمی آمد. همانطور که اشاره کردم به دو علت میخواستم از آن محیط شلوغ فرار کنم یکی به خاطر اینکه عاشق طبیعت بودم ولازم بعد از چند سال تحصیل به مغز خودم استراحت بدهم. ودیگری موضوعی بودکه بعد از فارغ التحصیل شدن بر سر زبانهای فامیل افتاده بودم و نُقل هر مجلسی شده بودم . و آن ازدواج من با یکی از دختران فامیل که تعدادشان هم زیاد بود. و من واقعا از دست آنها فرار میکردم. هر کدام از فامیل با عناوین و بهانه های مختلف و برای تبریک گفتن به خاطر پایان تحصیلم به خانه ما می آمدند. مسلم بود که دختران دم بخت خود را نیز با خود می آوردند. و در گوش من زمزمه میکردند و از حسن و هنرهای دختران خود تعریف می کردند. ولی من فقط به خاطر اینکه به آنها بی احترامی نکرده باشم به حرفهایشان گوش میدادم . و وقتی از خانه ما می رفتند من نیز آنها را به دست فراموشی می سپردم. سوژه خوبی شده بودم برای آنها. چون رشته تحصیلی من مهندسی عمران بود خیلی دوست داشتند دامادی مثل من داشته باشند ولی هنوز برای من خیلی زود بود که ازدواج کنم. با اینکه موقعیت ازدواج را داشتم ولی می خواستم چند سالی صبر کنم یا لااقل خدمت سربازیم تمام شود. از لحاظ مادی وضعمان خوب بود پدرم صاحب یک کارخانه نسبتاکوچکی بود که می توانست مار را در رفاه و آسایش قرار دهد. به هر حال صبح روز موعود فرا رسید و من با تمام وجودم عازم روستای مورد نظر شدم . با اینکه ماشین شخصی داشتم ولی ترجیح دادم با ماشین بین راهی سفر کنم از حالا باید خودم را با محیط آنجا تطبیق می دادم و اگر لازم می شد بعد ها ماشین خود را می بردم. در داخل ماشین که غیر از من چندمسافر دیگه بودند با هم راجع کارهای خودشان صحبت میکردند. کسی بامن کاری نداشت و من در افکار دور و دراز خود غوطه ور بودم درست متوجه نشدم چه مدت در راه بودیم با توقف ماشین من متوجه اطراف خود شدم و فهمیدم که به مقصد مورد نظر رسیده ام. از ماشین پیاده شدم. مسافرت خسته کننده ای بود و اگر مناظر اطراف جاده نبود من این خستگی را بیشتر از پیش احساس می کردم. در میدان کوچک روستا که به سلیقه خود روستائیان درست شده بود بلاتکلیف ایستاده بودم و نمی دانستم چیکار باید بکنم وبه کجا مراجعه نمایم چون جایی را بلد نبودم. وقتی خوب به اطراف نگریستم پسر بچه ده دوازده ساله ای توجهم را جلب کرد. با قدم های آهسته به او نزدیک شدم. او نیز زل زده بود و مرا تماشا میکرد. شاید تا به حال کسی را در کسوت من ندیده بود چون حالت تعجب را در چهره او به خوبی میدیدم. وقتی به نزدیکش رسیدم دستم را دراز کردم وگفتم: سلام من معلم جدید هستم. چطور می توانم به خانه کدخدای روستا بروم؟

او که تعجبش بیشتر شده بود با خجالت دست مرا فشرد و گفت :

اتفاقا من منتظر شما بودم پدرم مرا فرستاده تا شما را راهنمایی کنم.

از طرز برخورد و صحبت کردنش فهمیدم که بچه با تربیتی است که خوب تربیت شده است کمی خوشحال شدم و پرسیدم اسمت چیست؟

اسم من آیدین است.

گفتم به به چه اسم قشنگی . حالا می توانی مرا تا خانه کد خدا ببری

او گفت:

لطفا دنبال من بیائید. و سپس براه افتاد. و من نیز بعد از این که چمدانم را از روی زمین برداشتم به دنبال او روان شدم. در تمام طول راه او ساکت بود. و من نیز دوست نداشتم سکوت او را برهم بزنم چون از مناظر طبیعت واقعا لذت می بردم. دو طرف جاده را درختهای سر به فلک کشیده تشکیل داده بود. و پرندگان متعددی روی درختها لانه کرده بودند و سر و صدای پرندگان سکوت آنجا را برهم میزد و من در عالم دیگری سیر می کردم نمیدانم چقدر در راه بودیم که یکدفعه صدای آیدین افکار مرا برهم زد که گفت: رسیدیم آقا.

من متوجه او شدم وسپس سرم را بلند کردم و در مقابل خودم خانه تمیزی که به سبک خانه های شمال ساخته شده بود مشاهده کردم که اطراف آنرا پرچین احاطه کرده بود یعنی به جای دیوار آجری با شاخ وبرگ درختان و چوبهای مخصوص دیوار درست کرده بودند. در روبروی من در


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق رمان باران آقای احمدیان

دانلود انشا وقتی در مورد معماری مسجد و نکات ظریفی که در آن هست فکر می کنم،نکاتی به ذهنم می رسد که برخی از آنها عبارتند از...

اختصاصی از یارا فایل دانلود انشا وقتی در مورد معماری مسجد و نکات ظریفی که در آن هست فکر می کنم،نکاتی به ذهنم می رسد که برخی از آنها عبارتند از... دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود انشا وقتی در مورد معماری مسجد و نکات ظریفی که در آن هست فکر می کنم،نکاتی به ذهنم می رسد که برخی از آنها عبارتند از...


دانلود انشا وقتی در مورد معماری مسجد و نکات ظریفی که در آن هست فکر می کنم،نکاتی به ذهنم می رسد که برخی از آنها عبارتند از...

وقتی در مورد معماری مسجد و نکات ظریفی که در آن هست فکر می کنم ،نکاتی به ذهنم می رسد که برخی از آنها عبارتند از :

نقش معماری مساجد در بهداشت جسمی و روحی انسان، زمینه های بسیاری برای تحقیق و عمل مطرح است و استمداد از احکام الهی و بهره گیری از متون دینی در این زمینه بسیار راهگشاست. مکان عبادت از جایگاه والایی برخوردار است. مساجد همواره مورد توجه مسلمانان بوده است. معماری مساجد نمودهایی از این توجه را به خوبی آشکار می سازد. معماری می تواند زمینه ساز و تسهیل کننده نیل به اهداف مقدس و انسان ساز در مکان های عبادی باشد. با استفاده از متون اسلامی می توان استنتاج نمود که چنان چه مساجد با استمداد از دیدگاه های اسلام طراحی و ساخته و استفاده شود، دستیابی به سلامت جسمی و روانی مورد نظر مکتب اسلام نیز تسهیل خواهد شد. در واقع بهره گیری از دستورهای جامع نگر و انسان ساز اسلام زمینه ساز اعتلای نقش مساجد در تأمین سلامت جسم و روح انسان هاست.

این انشای بسیار زیبا در قالب ورد و قابل ویرایش است.و فرمت قابل قبول برای شرکت در مسابقات را دارا می باشد. کلیه نکات نگارشی در این انشا رعایت شده است.


دانلود با لینک مستقیم

دانلود انشا وقتی به نماز جمعه می روم خیل عظیم نمازگزاران در من این احساس را بوجود می آورد که

اختصاصی از یارا فایل دانلود انشا وقتی به نماز جمعه می روم خیل عظیم نمازگزاران در من این احساس را بوجود می آورد که دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود انشا وقتی به نماز جمعه می روم خیل عظیم نمازگزاران در من این احساس را بوجود می آورد که


دانلود انشا وقتی به نماز جمعه می روم خیل عظیم نمازگزاران در من این احساس را بوجود می آورد که

دانلود انشا وقتی به نماز جمعه می روم خیل عظیم نمازگزاران در من این احساس را بوجود می آورد که...

وقتی به نماز جمعه می روم خیل عظیم نمازگزاران در من این احساس را بوجود می آورد که شیرین ترین لحظات زندگی دنیای خود را تجربه کرده ام.انسان در مسیر زندگی دنیایی خویش، لحظاتی شیرین و به یاد ماندنی را تجربه می کند که شیرینی آن، همیشه در کام وجودش ماندگار است. از بین تمام این لحظات، شیرین ترین لحظات عمر یک مؤمن واقعی، لحظاتی است که با خدای بی نیاز به خلوت نشسته و به راز و نیاز و عبادت با حضرت حق می پردازد..

   البته این شیرینی را، انسانی می تواند احساس کند که طعم ایمان واقعی را از عمق جانش چشیده باشد. چنین کسی هرگز حاضر نیست که این لحظه ی زیبا و دلربا را با تمام دنیا و آنچه در آن است معاوضه نماید..

این انشای بسیار زیبا در قالب ورد و قابل ویرایش است.و فرمت قابل قبول برای شرکت در مسابقات را دارا می باشد. کلیه نکات نگارشی در این انشا رعایت شده است.


دانلود با لینک مستقیم

دانلود انشا وقتی صحنه نماز جماعت بیت الله الحرام را از تلویزیون می بینم دلم می خواهد ...

اختصاصی از یارا فایل دانلود انشا وقتی صحنه نماز جماعت بیت الله الحرام را از تلویزیون می بینم دلم می خواهد ... دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

دانلود انشا وقتی صحنه نماز جماعت بیت الله الحرام را از تلویزیون می بینم دلم می خواهد ...


دانلود انشا وقتی صحنه نماز جماعت بیت الله الحرام را از تلویزیون می بینم دلم می خواهد ...

دانلود انشا وقتی صحنه نماز جماعت بیت الله الحرام را از تلویزیون می بینم دلم می خواهد ...

وقتی صحنه نماز جماعت بیت الله الحرام را از تلویزیون می بینم دلم می خواهد به آنجا پرواز کنم نور ایمان در دلم تابیدن می گیرد و شوق وصل سراسر وجودم را فرا می گیرد دلم را از هر قید و بندی به طرف آسمان رحمت الهی پرواز می دهد تا حرم امن الهی شود چرا که خداوند خود وعده داده است که در قلب شکسته و در دل انسانهای خاضع و خاشع خود جای دارد دستانم را همچون مناره ها و گلدسته های منور مسجد رو به آسمان بلند می کنم و به بالهای فرشتگان پیوند می زنم تا مرا با خود به نور و روشنایی هستی ببرند .

خود را غرق در دریای لطف و مرحمت و کرامت الهی می بینم و...

این انشای بسیار زیبا در قالب ورد و قابل ویرایش است.و فرمت قابل قبول برای شرکت در مسابقات را دارا می باشد. کلیه نکات نگارشی در این انشا رعایت شده است.

 


دانلود با لینک مستقیم