یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

یارا فایل

مرجع دانلود انواع فایل

تحقیق درباره ی یادداشتی درباره 15 خرداد 42

اختصاصی از یارا فایل تحقیق درباره ی یادداشتی درباره 15 خرداد 42 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 5

 

یادداشتی درباره 15 خرداد 42

نویسنده:رسول جعفریان

امام خشمگین از این وضعیت، بیانیه «شاهدوستی؛ یعنی غارتگری» را صادر کرد. ماجرا به محرم، که مصادف با خرداد بود، کشیده شد. سخنرانی شگفت امام در عصر عاشورا در فیضیه با حضور صدها هزار نفر، آغازی بر مخالفت‌های عمومی بود. دستگیری امام در شب 5 خرداد، دامنه مخالفت‌ها را بیشتر کرد و تظاهرات بر ضد رژیم و این بار شخص شاه در بیشتر شهرها بر پا شد که طی آن، صدها نفر به شهادت رسیدند. در تهران، بازار مرکز این تظاهرات و شعارهای اصلی ضدسلطنت و در دفاع از امام بود...

وقتی امام توبه روحانیت را شکست- شرح کوتاه 15 خرداد و نکاتی درباره آن

داستان 15 خرداد از آنجا آغاز شد که شاه، پس از بیرون کردن علی امینی از میدان، به آمریکایی‌ها تعهد داد که خود اصلاحات مورد نظر آنان را انجام دهد. درگذشت آیت‌الله العظمی بروجردی در فروردین ماه 40 راه را برای این حرکت آغاز کرد.

نخستین اقدام آن بود که در مهر 41 در تعطیلی طولانی مجلس شورای ملی و سنا، هیأت دولت، مصوبه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را تصویب کرد که ضمن آن، اولا شرط اسلام از انتخاب کنندگان برداشته شده و ثانیا قسم خوردن به کتاب مقدس، جای قسم خوردن به قرآن را گرفته بود.

مرجعیت قم، که این زمان، میان چند نفر تقسیم شده و بخشی هم به نجف منتقل شده بود، وضعیت روشنی نداشت. در این زمان، امام خمینی با جمع کردن مراجع و توضیح مشکل، زمینه را برای تلگراف‌های مخالفت آغاز و جو عمومی هم زمینه را فراهم کرد تا آن که اسدالله علم در پاسخ مراجع – بدون یاد از امام – خواسته‌های آنان را پذیرفت.

اما برای این که این عقب نشینی به معنای شکست نباشد، بحث لوایح ششگانه در دی ماه همان سال 41 مطرح شد و به دنبال آن، طرح رفراندم. این بار امام، علمای بیشتری را جمع کرد و مخالفت‌ها عمومی تر شد. رژیم که یک بار عقب نشینی کرده بود، مقاومت کرد. رفراندم برگزار شد و شاه برای اهانت به علما در 4 بهمن 41 به قم آمد و در حرم اعلام کرد که تنفر او از ارتجاع سیاه، بیش از ارتجاع سرخ است.

این توهین مقاومت‌های قم را بیشتر کرد. نوروز عزای عمومی اعلام شد و رژیم که مصمم به سرکوبی بود در 2 فروردین، به مجلس عزای امام صادق (علیه السلام) با حضور آیت‌الله گلپایگانی در مدرسه فیضیه حمله کرد.

امام خشمگین از این وضعیت، بیانیه «شاهدوستی؛ یعنی غارتگری» را صادر کرد. ماجرا به محرم، که مصادف با خرداد بود، کشیده شد. سخنرانی شگفت امام در عصر عاشورا در فیضیه با حضور صدها هزار نفر، آغازی بر مخالفت‌های عمومی بود. دستگیری امام در شب 15 خرداد، دامنه مخالفت‌ها را بیشتر کرد و تظاهرات بر ضد رژیم و این بار شخص شاه در بیشتر شهرها بر پا شد که طی آن، صدها نفر به شهادت رسیدند. در تهران، بازار مرکز این تظاهرات و شعارهای اصلی ضدسلطنت و در دفاع از امام بود.

امام تا مرداد ماه در زندان بود و سپس در منزلی تحت نظر، تا آن که در فروردین 43 آزاد شد. به مناسبت ورود امام به قم، جشن بزرگی برگزار شد.

در مهر ماه 43 بار دیگر لایحه کاپیتولاسیون مطرح شد که امام به مخالفت با آن برخاست و به دنبال آن، در آبان 43 به ترکیه تبعید و یازده ماه بعد به نجف منتقل شد.

درباره 15 خرداد چند نکته مهم و قابل اشاره است:

1. در هشت سال که از نهضت ملی شدن صنعت نفت گذشته بود، مبارزه با شاه، به طور کامل، برای کمونیست‌ها، ملی‌ها، و ملی ـ مذهبی‌ها با بن بست رو به رو شد. در هشت سال ، از کودتای 28 مرداد سال 32 تا سال 41، استبداد، چنان استوار شده بود که گویی، شکست دادن آن، امری محال می نمود. جبش خرداد این جو را شکست و نه تنها با دولت، که با شخص شاه آن هم بدون واهمه در افتاد.

2. مبارزه در قالب ادبیات مشروطه و مجلس آزاد بی نتیجه مانده بود. سه سال مبارزات ملی شدن صنعت نفت که اوج قدرت ملی گرایان بود، در حالی که آنان، و همه چیز، حتی ارتش و نیروی انتظامی را در اختیار داشتند، شکست خورده و مردم را هم سرخورده کرده بود. این سرخوردگی، معلول آن هم بود که آن جناح؛ یعنی رهبران ملی، طی مدت‌ها، متدینان را به بازی گرفته بودند و پس از استفاده از آنان، ایشان را به بیرون از دایره قدرت پرتاب و حتی بدنام هم کردند.

3. در این دوره، مبارزه سیاسی بدون اعتقاد مذهبی، امری بی محتوا شده بود. البته برای کمونیست‌ها، همان باورهای خودشان کارساز بود، اما دیگر اقشار جامعه، نمی توانستند مبارزه سیاسی طولانی مدت با چنین استبدادی را بدون پشتوانه فکری ـ دینی انجام دهند؛ بنابراین، خلأ فکری بزرگی وجود داشت که تنها پر کردن آن، می توانست راه را برای توده‌ای کردن مبارزه با شاه هموار کند. جنبش اسلامی خرداد، این خلأ را پر کرد و اسلام، دوباره مبنای سیاست شد. از آن پس هم سازمان‌های اسلامی متعددی پدید آمد.

4. در جنبش خرداد، فقط مذهبی‌ها آمدند و ملی‌ها از حرکت بازماندند. جبهه ملی که اصلا قابل ذکر نبود. این جبهه آن قدر گرفتار اختلافات داخلی و در طمع ریاست و خواب دیدن‌های پنبه دانه‌ای بود که ذره‌ای امید به آن نبود، اما ملی ـ مذهبی‌ها که همان نهضت آزادی‌ها بودند، قدری با تأمل به میدان آمدند و البته مورد استقبال روحانیت قرار گرفتند. اما مهم این بود که جنبش خرداد، این بار، روی پای خود ایستاد و حرکت کرد و آنان را هم به دنبال خود کشاند. برای نخستین بار، دانشجویان دانشگاه تهران به قم آمده و به دیدن آیت‌الله خمینی رفتند. زان پس، جنبش دانشجویی، راهی برای پیوستن به روحانیت پیدا کرد و امام با هدایت این جریان، آنان را در کنار نهضت نگاه داشت (حیف که در سال‌های اخیر، بخشی از جنبش دانشجویی، که مدعی هم هست، نه تنها از مرجعیت، که راه خود را از تدین هم جدا کرده است).

5 . راستش آن که روحانیت و جناح متدین جامعه، تا این زمان، دو بار کلاه سرش رفته بود؛ بار نخست در مشروطه که روحانیت، آن هم در حد مرجعیت، با تمام قوا به میدان آمد و دست خالی که سهل است، لت و پار میدان را ترک کرد یا به زور ترکش داد. روحانیت در مشروطه به میدان مبارزه آمد تا شریعت را زنده کند. استبداد را محدود سازد و استعمار را از میان ببرد، اما با کمال شگفتی دید، هم استبداد ماند، هم استعمار بازگشت و هم شریعت و روحانیت به نام تجدد، مورد حمله قرار گرفت.

بار دومی که در نهضت ملی کلاه به سرش رفت؛ این بار خوشبختانه با تمام قوا نیامد و آیت‌الله بروجردی به مصدق اعتماد نکرد و روحانیت همه چیز خود را فدای نهضت ملی نساخت، اما همان چند نفری هم که در تهران و اصفهان به ملی‌ها اعتماد کردند، ناظر بودند که چگونه کنار گذاشته شدند. این جماعت هم توبه کار شدند. اکنون روحانیت جنبش جدیدی را آغاز کرده و این بار، تا انقلاب 57 حتی یک زمینه ساده هم برای حضور ملی‌ها در صحنه جنبش اسلامی نوین فراهم نشد. البته یک اشتباه کوچک رخ داد که میدانی برای ملی ـ مذهبی‌ها فراهم شد که آن هم خیلی زود جبران شد.

6. رهبری این جنبش در اختیار یک مرجع تقلید قرار گرفت و این یک استثنا در حرکت‌هایی بود که پس از مشروطه ایجاد شده بود. مرجعیت در قم که در زمان مرحوم آیت‌الله حائری یزدی با چراغ کاملا خاموش حرکت کرد و در زمان مرحوم بروجردی، با چراغ فتیله‌ای ـ و این از روی اجبار و سیاستمداری بود ـ این بار در جنبش خرداد، با نورافکن به میدان آمد. آیت‌الله خمینی درک می کرد که دوران سیاست مرحوم حائری و بروجردی گذشته است و این بار، باید روحانیت با تمام قوا به میدان بیاید، برای همین، اعلام کرد «تقیه حرام است، ولو بلغ ما بلغ». و بدین ترتیب همه روحانیت را خواسته و ناخواسته به میدان کشاند. سال‌ها بود که حوزه علمیه، جایش در صحنه رهبری جامعه خالی مانده بود و این بار با چنان قوت و قدرتی آمد که کسی تصورش را نمی کرد. زمانی که آیت‌الله خمینی در مدرسه فیضیه «آقای شاه را نصیحت می کرد»، شاه گمان نمی کرد که به دست همین مرد و در اثر نشنیدن نصایح او، این چنین مفتضحانه از کشور خارج شود. به طور مسلم، هیچ کس جز امام نمی توانست این حرکت را ایجاد و رهبری کند. چنان که هیچ کسی هم جز او سهم اساسی ندارد. اگر کسانی سهم دارند، شاگردان او هستند که با تمام قوا در آن سال‌ها در کنارش بودند.

7. اگر انقلاب اسلامی در سال 57 رخ نداده بود، گمان می شد که نهضت خرداد به هدر رفته است، اما نهضت اسلامی در همان سه سال، چندان استوار شده بود که نابود کردن آن کار ساده‌ای نبود که هیچ، روشن بود به زودی، دوباره شعله ور شده و آتش به خرمن سلطنت پهلوی، که همه میراث مشروطه و نهضت ملی را نابود کرده بود، خواهد افتاد. پهلوی‌ها چندان به نابود کردن دستاوردهای نهضت‌های ملی و اسلامی پرداختند که کمترین مدافعی در میان ملت نداشتند و همان اندازه که مردم از رفتن رضا شاه خوشحال شدند، این بار از رفتن فرزندش خشنود شدند. مرجعیت دینی و در رأس آن امام خمینی، سرافراز از این مبارزه بیرون آمد و با شجاعت تمام، دولت نوین اسلامی را تأسیس کرد.

اما یک سند شگفت هم در باره 15 خرداد بخوانید:

موضوع: ابراهیم فخاری ، پدیده ای شگفت در قیام پانزده خرداد قم

عنوان:

تظاهرات مردمی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در قم

تاریخ:25 خرداد 1342

توضیحات:

[متن سند:]

وزارت کشور

شهربانی کل کشور

پرونده ۹۵۷/۵

به پیوست سه برگ پرونده ابراهیم فخاری نیز همراه است

به تاریخ ۲۵/۳/۱۳۴۲

گزارش

محترمآ به عرض می رساند گزارش مامورین حاکی است که در روز ۱۵/۳/۴۲ شخصی به نام شیخ ابراهیم بزاز ( به این نام معروف است )در حالی که گل به صورت خود مالیده و کفن به گردن انداخته در خیابان آذر همچنین دروازه کاشان اظهار نموده که[:]

من امام زمان را به خواب دیده و [ایشان] گفته است من خودم کار را تمام کرده ام و آقای خمینی را جانشین خودم قرار داده ام [،]

و [شیخ ابراهیم ] جمعیت را تحریک به اغتشاش و تظاهر نموده و چندین هزار نفر را با خود به صحن مطهر برده و در راه نیز در جلو[ی] جمعیت با شعار یا مرگ یا خمینی حرکت می نموده سپس در صحن مطهر خود را به بلندگو رسانده و جریان خواب خود را با اظهارات تحریک کننده بیان [کرده] و گفته است[:]

مادری دارم نابینا [،] صبح رفتم به مادرم وصیت کرده ام و این کفن را مادرم به من پوشانده و من با او و پدر پیرم وداع کرده ام و اکنون آماده فداکاری هستم [.]

و ضمنآ در خیابان به مردم گفته است [:] امروز روز جهاد است و روز غیرت است[.]

و در ضمن نیز مردم را به قیام و مقاومت و حمله به مامورین تحریک می نموده است[،] لزومآ برای دستگیری شخص مزبور اقدام [گردید] در ساعت ۱۸ روز ۲۴/۳/۴۲ [ به ] وسیله مامورین دستگیر [شد] از ابراهیم فرزند اصغر شهرت فخاری اهل و ساکن قم [،] گذر یعقوب بیگ [،] منزل شخصی [،] شغل کارگر کوره پزخانه [،] معروف به شیخ ابراهیم بزاز [،] دارنده شناسنامه شماره ۲۹۷۱۷ [،] سن درحدود ۳۵ سال [،] دارای عیال و اولاد [،] دارای سواد جزئی [،] بازجوئی [شد] اظهار می دارد [:]

عصر روز ۱۴/۳/۴۲ به مسجد جمکران رفته شب را آنجا بوده خواب دیدم که سیدی به من گفت ما کار آقا (منظورش خمینی است) [را] اصلاح می کنیم [.] صبح برای نماز می خواستم چائی بخورم از طرف آبادی سروصدا بلند بود و فریاد می زدند که آقا را بردند [،] من با دوچرخه فوری آمدم [،] جمعیت هم زیاد بود از زن


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره ی یادداشتی درباره 15 خرداد 42

یادداشتی بر داستان فردا از صادق هدایت از محمد بهارلو

اختصاصی از یارا فایل یادداشتی بر داستان فردا از صادق هدایت از محمد بهارلو دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

یادداشتی بر داستان فردا از صادق هدایت از محمد بهارلو


یادداشتی بر داستان فردا از صادق هدایت از محمد بهارلو

 

 

 

 

 

 

 

بخشی از متن اصلی :

در «نوشته‌های پراکنده صادق هدایت»، که حسن قایمیان گرد آورده است، داستان کوتاهی هست به نام فردا که تاریخ نگارش 1325 را دارد. این داستان اول بار در مجله «پیام نو» (خرداد و تیر 1325) و بعد در کبوتر صلح 1329 منتشر شد، و اگرچه در زمان انتشار درباره آن مطلب و مقاله‌ای در مطبوعات درج نشد، نشانه‌هایی در دست است مبنی بر این که در همان سال‌ها واکنش‌ها و بحث‌های کمابیش تندی را برانگیخته است، که مصطفی فرزانه در کتاب خاطرات‌گونه خود درباره صادق هدایت به طور گذران به نمونه‌ای از آن‌ها اشاره کرده است. اهمیت داستان فردا، قطع نظر از مضمون اجتماعی آن، در شیوه نگارش و صناعتی است که صادق هدایت به‌کار برده است، که شیوه‌ای است غیرمتعارف، ظاهراً گنگ و پرابهام، که تا پیش از آن در داستان‌نویسی ما سابقه نداشته است، و تا دو دهه بعد از آن نیز هیچ نویسنده‌ای طبع خود را در آن نیازمود.

          فردا به شیوه تک‌گویی درونی نوشته شده است:1- تک‌گویی مهدی زاغی 2- تک‌گویی غلام. و غرض از آن آشنایی مستقیم با زندگی درونی کارگر چاپ‌خانه‌ای است به نام «مهدی رضوانی مشهور به زاغی». داستان بدون دخالت نویسنده و توضیحات و اظهارنظر‌های او نوشته شده و به صورت گفت‌وگویی است بدون شنونده و بر زبان نیامده. نویسنده خواننده را به درون ذهن آدمی ‌فرومی‌برد و او را در آن‌جا تنها می‌گذارد تا خود دربیابد که هر کسی درباره چه چیز حرف می‌زند:

بعد از شش سال کار، تازه دستم خالی است. روز از نو روزی از نو! تقصیر خودمه چهار سال با پسر خاله‌ام کار می‌کردم، اما این دو سال که رفته اصفهان ازش خبری ندارم. آدم جدی زرنگیه. حالا هم به سراغ اون می‌رم. کی می‌دونه؟ شاید به امید اون می‌رم. اگر برای کاره پس چرا به شهر دیگه نمی‌رم؟ به فکر جاهایی می‌افتم که جا پای خویش و آشنا را پیدا بکنم. زور با زو! چه شوخی بی‌مزه‌ای! اما حالا که تصمیم گرفتم. گرفتم...خلاص.

          در این قطعه، مهدی زاغی خصوصی‌ترین اندیشه‌ها و احساساتش را بیان می‌کند، اندیشه‌ها و احساساتی که با ضمیر ناهوشیار، اندیشه‌های آرمیده، فاصله چندانی ندارند. زبان ذهن او عموماً آگاه به خود و واقع‌بینانه است و کمابیش همان ترکیب منظم زبان روزمره را دارد.

این فایل به همراه چکیده ، فهرست مطالب ، متن اصلی و منابع تحقیق با فرمتword  در اختیار شما قرار می‌گیرد

تعداد صفحات : 8

 

یونی شاپ


دانلود با لینک مستقیم


یادداشتی بر داستان فردا از صادق هدایت از محمد بهارلو

مقاله یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو

اختصاصی از یارا فایل مقاله یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو دانلود با لینک مستقیم و پرسرعت .

مقاله یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو


مقاله یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو

 

 

 

 

 



فرمت فایل : word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات:19

فهرست مطالب:

یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو
نقد آثار هدایت
توپ مروارى و صادق هدایت / طاهر
قسمتی از توپ مرواری:
جایی دیگر:
قسمتی از توپ مرواری:

 

نقد داستان فردا

یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو

         در «نوشته‌های پراکنده صادق هدایت»، که حسن قایمیان گرد آورده است، داستان کوتاهی هست به نام فردا که تاریخ نگارش 1325 را دارد. این داستان اول بار در مجله «پیام نو» (خرداد و تیر 1325) و بعد در کبوتر صلح 1329 منتشر شد، و اگرچه در زمان انتشار درباره آن مطلب و مقاله‌ای در مطبوعات درج نشد، نشانه‌هایی در دست است مبنی بر این که در همان سال‌ها واکنش‌ها و بحث‌های کمابیش تندی را برانگیخته است، که مصطفی فرزانه در کتاب خاطرات‌گونه خود درباره صادق هدایت به طور گذران به نمونه‌ای از آن‌ها اشاره کرده است. اهمیت داستان فردا، قطع نظر از مضمون اجتماعی آن، در شیوه نگارش و صناعتی است که صادق هدایت به‌کار برده است، که شیوه‌ای است غیرمتعارف، ظاهراً گنگ و پرابهام، که تا پیش از آن در داستان‌نویسی ما سابقه نداشته است، و تا دو دهه بعد از آن نیز هیچ نویسنده‌ای طبع خود را در آن نیازمود.

         فردا به شیوه تک‌گویی درونی نوشته شده است:1- تک‌گویی مهدی زاغی 2- تک‌گویی غلام. و غرض از آن آشنایی مستقیم با زندگی درونی کارگر چاپ‌خانه‌ای است به نام «مهدی رضوانی مشهور به زاغی». داستان بدون دخالت نویسنده و توضیحات و اظهارنظر‌های او نوشته شده و به صورت گفت‌وگویی است بدون شنونده و بر زبان نیامده. نویسنده خواننده را به درون ذهن آدمی ‌فرومی‌برد و او را در آن‌جا تنها می‌گذارد تا خود دربیابد که هر کسی درباره چه چیز حرف می‌زند:

بعد از شش سال کار، تازه دستم خالی است. روز از نو روزی از نو! تقصیر خودمه چهار سال با پسر خاله‌ام کار می‌کردم، اما این دو سال که رفته اصفهان ازش خبری ندارم. آدم جدی زرنگیه. حالا هم به سراغ اون می‌رم. کی می‌دونه؟ شاید به امید اون می‌رم. اگر برای کاره پس چرا به شهر دیگه نمی‌رم؟ به فکر جاهایی می‌افتم که جا پای خویش و آشنا را پیدا بکنم. زور با زو! چه شوخی بی‌مزه‌ای! اما حالا که تصمیم گرفتم. گرفتم...خلاص.

         در این قطعه، مهدی زاغی خصوصی‌ترین اندیشه‌ها و احساساتش را بیان می‌کند، اندیشه‌ها و احساساتی که با ضمیر ناهوشیار، اندیشه‌های آرمیده، فاصله چندانی ندارند. زبان ذهن او عموماً آگاه به خود و واقع‌بینانه است و کمابیش همان ترکیب منظم زبان روزمره را دارد.

تو دنیا اگر جاهای مخصوص برای کیف و خوش‌گذرانی هست، عوضش بدبختی و بیچارگی همه‌جا پیدا می‌شه. اون‌جاهای مخصوص، مال آدم‌های مخصوصیه. پارسال که چند روز پیشخدمت «کافه گیتی» بودم، مشتری‌های چاق داشت، پول کار نکرده خرج می‌کردند. اتومبیل، پارک، زن‌های خوشگل، مشروب عالی، رختخواب راحت، اطاق گرم، یادگارهای خوب، همه را برای اون‌ها دستچین کردند، مال اون‌هاست و هرجا که برن به اون‌ها چسبیده. اون دنیا هم باز مال اون‌هاست. چون برای ثواب کردن هم پول لازمه! ما اگر یک روز کار نکنیم، باید سر بی‌شام زمین بگذاریم. اون‌ها اگر یک شب تفریح نکنند، دنیا را بهم می‌زنند!

 

         پیدا است که صادق هدایت ترکیب کلامی‌ مهدی زاغی را نه به صورت شکل نخستین آن و همان‌گونه که بر ذهن چنین آدمی‌جاری می‌شود بلکه در هیئت پروده آن، از طریق جمله‌های مستقیم و نظم ساختمانی عبارات، بیان کرده است. اشاره به «جدی» و «زرنگ» بودن پسرخاله مهدی زاغی و توصیف «مشتری‌های چاق» «کافه گیتی» نه محصول ذهن و برآمد اندیشه مهدی زاغی که ریخته قلم هدایت است. طبیعی است که مهدی زاغی خصوصیات پسرخاله خود و مشتری‌های کافه گیتی را می‌شناسد اما آن چه ارائه می‌دهد توصیفات و توضیحاتی است که گویا برای دیگری، برای خواننده، نقل می‌شوند. البته این پروردگی و انتظام، ارائه جمله‌هایی با بار اطلاعاتی به خواننده، در همه‌جا وجود ندارد و خواننده ناچار است، چنان که طبیعت چنین داستان‌هایی است، برای گردآوردن داده‌های حسی مهدی زاغی همه حواس خود را به کار گیرد. کشف این‌که دقیقاً درباره چه چیزی گفت‌وگو می‌شود همیشه آسان نیست:

رختخوابم گرم‌تر شده... مثل این‌که تک هوا شکسته... صدای زنگ ساعت از دور میاد. باید دیروقت باشه... فردا صبح زود... گاراژ... من که ساعت ندارم... چه گاراژی گفت؟... فردا باید... فردا.


دانلود با لینک مستقیم